خرقان

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو

خرقان [خ َ رَ] (ا ِخ) نام ناحیه‌ای است محدود به این حدود: مشرق: بوئین زهرا؛ مغرب: خمسه؛ شمال: قزوین؛ جنوب: رزن. خرقان دارای سه بلوک است: خرقان افشار، خرقان بکشلو، خرقان قتلو. در کوه‌های خرقان ایلات شاهسون معروف به بغدادی که عده آن‌ها پنج‌هزار نفر بود به ییلاق می‌رفتند. قسمتی از اراضی خرقان از رودهای خررود و کلنجین و آوه و رودک و قسمت عمده به وسیله چشمه‌سارهای متعدد مشروب می‌شود از جمله چشمه علی که دارای آب فراوان و در جوار کلنجین و مصرآباد واقع شده است در صورتی که چشمه مزبور از اراضی این دو قریه بیرون می‌آمد به هیچ‌وجه از آب آن استفاده نمی‌کردند و اراضی ده‌های زیردست از قبیل سراب بادقین و سکمس‌آباد را مشروب می‌نمود. در این بلوک معدن نمک ممتازی بود و هم‌چنین در کنار جاده شوسه قزوین - همدان که از این بلوک می‌گذشت چشمه آب گوگردی بود که اهالی و مسافرین در آن استحمام می‌کردند[۱]. [۲]

وجه تسمیه[ویرایش]

نام خرقان شکل عربی‌شده واژه فارسی خَرَّه‌گان و به معنی خجسته و محل فرهمند است.[۳]
در منطقه‌ی خرقان، طایفه کوچکی از ایل خلیفه لو ساکن می‌باشد.

خرقان در کلام مشایخ طریقت و بزرگان عرفان و صوفیه[ویرایش]

به نقل از کتاب: «ابوالحسن خرقانی» تألیف جواد نوربخش:[۴]

ابوالقاسم قشیری: چون من به ولایت خرقان آمدم فصاحتم برسید و عبارتم نماند از حشمت آن پیر، تا پنداشتم که از ولایت خود معزول شدم.[۵]

ابوالعباس قصّاب آملی: چون از دنیا بیرون می‌رفت، خادم را گفت: رو به خرقان شو، مردی است آنجا مخمول الذکر، مجهول العین، او را ابوالحسن خرقانی گویند. سلام ما به او برسان و به او بگو که این طبل و علم با اذن الله تعالی و فرمان او به حضرت تو فرستادم و اهل زمین را به تو سپردم و من رفتم.[۶]

خواجه عبد الله انصاری: من از خرقانی شنیدم که الحمد را الهمد می‌خواند که وی امّی بود، الحمد بنمی دانست گفت، و وی سیّد و غوث روزگار بود.[۷] اما خود وی دربارهٔ امّی بودنش چنین گوید: و امّی ام نیک به آلاء حق، یعنی همگی من آنچه هست در حق محو است به حقیقت آنچه مانده خیال است[۸]

جواد نوربخش: شیخ ابوالحسن خرقانی از انگشت شمار پیرانی است که پیرو حکمت خسروانی و پاسدار فرهنگ ایران بود. او جز به حق به کسی و به چیزی توجه نداشت، جز خدا نمی‌خواست و جز او را نمی‌دید. می‌گفت: تا دست از دنیا بداشتم هرگز با سَرَش نشدم، و تا گفتم الله، به هیچ مخلوق باز نگردیدم. عشق به وجود مطلق و خدمت به خلق داشت، از همه بگسست و به حق پیوست.[۹]

پانویس[ویرایش]

  1. از جغرافیای سیاسی کیهان ص ۳۷۴، ۳۷۵
  2. لغت‌نامه‌ی دهخدا. مؤسسه‌ی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
  3. تاریخ بخارا. ص۸.
  4. جواد نوربخش. ابوالحسن خرقانی. انتشارات خانقاه نعمت‌اللهی لندن، ۱۳۸۵. 
  5. کشف المحجوب محجویری
  6. کشف الاسرار میبدی
  7. طبقات الصوفیه انصاری
  8. تذکرة الاولیا عطّار
  9. مقدمه کتاب «ابوالحسن خرقانی»

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

پیوند به بیرون[ویرایش]