اسفندیار یا اسپندیار پسر گشتاسپ از کتایون و نواده لهراسب بود. برادرانش پشوتن و فرشیدورد، عمویش زریر و پسرانش نوشآذر و مهرنوش و بهمن نام داشتهاند. اسفندیار رویینتن بود، در شاهنامه به چگونگی رویینتن شدن اسفندیار اشارهای نشده است اما در زراتشتنامه از زرتشت بهرام پژدو آمده است که زردشت اسفندیار را که نوزادی بیش نبود، در آب مقدس شستوشو داد که همین سبب رویینتنی او گشت و تنها چشمانش آسیبپذیر باقیماند. اسفندیار در نبرد با ارجاسب فرماندهی سپاه گشتاسب را بر عهده داشت، و با پیروزی به نزدیک پدر برگشت اما گرزم پادشاه را علیه اسفندیار شورانید؛ چنان که دستور داد اسفندیار را در گنبداندژ زندان کنند.اسفندیار توسط رستم (با رهنمایی سیمرغ) با تیر دو سمی که به چشمانش برخورد کرد کشته شد.
نام اسفندیار در پهلوی به صورت اسپندیات (Spandyat) و در اوستایی به صورت اسپنتوداتو (Spentodato) نگاشته میشده است. این اسم مرکب است و از دو بخش سپنته به معنی مقدس و بخش دوم دات یا داتو از مصدر دا به معنی آفریدن و دادن میباشد. همهٔ نام به معنای آفریده مقدس یا مقدس آفریده شده میباشد.[۱]
۱. اسفندیار دو گرگ را میکشد.
۲. شیر نر و مادهای را میکشد.
۳. با اژدها میجنگد. (بکمک ساختن گاری و یا صندوق جنگ-ورزی).
۴. زنجادوگر را میکشد. (که بصورت دختر زیبایی او را گول میزند).
۵. مرغی را به عظمت سیمرغ میکشد.
۶. از برف رد میشود و گرگسار را میکشد.
۷. رویین دژ را فتح میکند و ارجاسپ شاهتوران زمین را میکشد. [۲]
برگی از شاهنامه مربوط به سده ۸ میلادی که مربوط به داستان رستم و اسفندیار است. (متن شعر را میتوانید علاوه بر نگاره در اینجا بخوانید:[۱])
این برگ سندی است که میگوید برخی از نسخههای شاهنامه برخی کلمات را که دارای تلفظ دال هستند با ذال بیان کرده است. مثلاً نهیذ (نهید)، کردار بذ (کردار بد) و آمذ بروذ (آمد برود)