یحیی دولتآبادی
یحیی دولتآبادی | |
---|---|
یحیی دولتآبادی
|
|
زادروز | ۱۸ دی ۱۲۴۱ ۱۷ رجب ۱۲۷۹ دولتآباد (اصفهان)، ایران |
درگذشت | ۴ آبان ۱۳۱۸ ۱۳۵۸ تهران، ایران |
آرامگاه | گورستان امامزاده اسماعیل در زرگنده- |
محل زندگی | اصفهان و تهران |
پیشه | نویسنده - نماینده مجلس شورای ملی دوره ۵ از اصفهان[۱] |
دوره | مشروطه |
مذهب | بابی ازلی توضیح[۲][۳][۴][۵] |
آثار | حیات یحیی - شجره طیبه - نهال ادب و... |
والدین | حاج سید میرزا هادی دولتآبادی |
حاج میرزا سید یحیی دولتآبادی (۱۳۱۸ـ۱۲۴۱خورشیدی)[۶] شاعر، خوشنویس، نویسنده وقایع مشروطیت و پس از مشروطیت، و از مؤسسان نهادهای نوین آموزشی در ایران چون انجمن معارف مدرسهٔ سادات بودهاست. وی ازجمله رجال سیاسی عصر مشروطه و دوران پس از آن تا اوایل حکومت رضا شاه به شمار میآید و پستهای سیاسی چون چندبار نمایندگی مجلس شورای ملی را در مقاطع متعدد تجربه کرد. وی پس از مرگ صبح ازل رهبری ازلیان را پذیرفت.
محتویات
زندگینامه[ویرایش]
یحیی دولتآبادی در سال ۱۲۴۱ خورشیدی در دولتآباد اصفهان به دنیا آمد. پدرش حاج سید میرزا هادی دولتآبادی از مجتهدین مؤثر محلی و رهبر شاخه ازلی بابیه در ایران بود.[۷] او نماینده صبح ازل در ایران بود.
آموزش گاه به گاه مکتبخانهای اثری منفی بر یحیای جوان گذاشت، این اثر بعدتر در مدرسهٔ صدر در اصفهان و مدرسه معمتمد الدوله در نجف عراق که او در سال ۱۲۹۰ قمری/۱۸۷۳ میلادی در آنجا به پدرش پیوست بیشتر شد. اقامت در نجف بر میلی او به محیط محافظه کار روحانیت و مقررات سرکوبگرانهٔ آن افزود. پس از بازگشت خانواده به اصفهان در ۱۲۹۴/۱۸۷۷ یحیی شاهد درگیر بودن پدرش با برخی از علمای بانفوذ، مشهورتر از همه محمد باقر نجفی اصفهانی و پسرش محمدتقی مشهور به آقا نجفی، از یک سو و مسعود میرزا ظل السلطان شاهزادهٔ قدرتمند حاکم بر اصفهان از سوی دیگر، در منازعهٔ بسیار پیچیده بر سر کنترل شهر، بود. میرزا هادی که تعلق بابی او با هر نوع تقیه ننگی پنهان نشدنی شمرده میشد، قادر شد ابتدا با حمایت ضمنی از ظل السلطان، که امیدوار بود سلطهٔ آقا نجفی بر شهر را تضعیف کند، پایگاهی مردمی در اصفهان بسازد. به هر حال هادی به زودی از سوی نجفی به عنوان مرتد تکفیر شد، که باعث تشویق ظل السلطان به اجرای طرحهای طمعگرانهٔ خود برای غصب زمینهای پدر یحیی شد. یحیی که منفور شده بود، با وجود تلاش برای فاصله گرفتن از فرقهٔ رقیب بهایی در بین بابیان، که رهبری در تبعیدش او را به طور پیوسته آزار میداد، ادامهٔ اقامت در اصفهان را روز به روز خطرناک تر یافت. یحیی پس از یک سال و نیم تبعید خودخواسته در تهران و مشهد، در نتیجهٔ تکفیر از سوی علما، در ۱۲۹۹/۱۸۸۲ به اصفهان برگشت و با تحصیلکردگان آنجا مکرراً رفتوآمد کرد. مواجههای با خطیب زاهد بابی، شیخ محمد منشادی یزدی بر او و دو نفر دیگر که بهدتر حامی انقلاب مشروطه شدند یعنی نصر الله بهشتی (بعدتر ملک المتکلمین) و جمال الدین واعظ اصفهانی، اثرگذار بود. یحیی تحت تأثیر میرزا آقا خان کرمانی که در آن زمان از استان خود به انجا پناه اورده بود قرار گرفت. مشرب و گفتار روشنفکرانه آقا خان که تلفیق گر اندیشهٔ مدرنیسم و علوم خفیه بود مدلی شد برای یحیای آموزنده.[۷]
میرزا یحیی بین ۱۳۰۳/۱۸۸۶ و ۱۳۰۶/۱۸۸۸ پس از تکفیر مجدد، که تا حدی فرمان نبردن از علما و ظل السلطان آن را برانگیخت، از اصفهان برای دومین بار اخراج شد. او به مدت کوتاهی به حلب رفت و سپس به عتبات برگشت و یک سال در درس فقه میرزا حسن شیرازی شرکت کرد و سپس از طریق اسکندریه و قاهره به حج رفت و در سال ۱۳۰۴/۱۸۸۷ از طریق بوشهر بازگشت، ولی اخبار در خصوص دور جدید سرکوب بابیان در اصفهان او را مجبور کرد به امنیت نسبی عتبات برگردد. او نهایتاً در ۱۳۰۶/۱۸۸۸ به اصفهان برگشت ولی نتوانست آنجا بماند. یحیی و پدرش به فرمان ناصرالدین شاه در پایتخت اقامت گزیدند و در آنجا وزیر میرزا علی اصغر خان امین السلطان را محافظ خویش یافتنند. یحیی در تهران به اعضای اشراف خطاطی آموزش داد. او ضمن شرکت در دروس فقیه برجسته میرزا حسن آشتیانی، احتمالاً به منظور دور کردن ظن به ارتداد بابی از خود، فرصت یافت تا از نزدیک قدرت فزایندهٔ علما در زمانهٔ ناآرامی سیاسی را مشاهده کند. او هنگامی که یک جمع عصبانی به طور موقت در جریان اعتراض علیه انحصار تنباکو توسط رژی به دژ سلطنتی حمله کردند، حضور داشت. در همین زمان علاقه به خرد ناب موجب نزدیکی او به میرزا ابوالحسن جلوه، فیلسوف پیشروی آن زمان شد. هیچیک از این فعالیتها باعث التیام بحران اخلاقی که او در این زمان از سر میگذراند نشد، بحرانی تشدید شده بر اثر آزار فزاینده، مصادرهٔ املاک خانوادگی و کاهش درآمد.[۷]
قرنطینهٔ اجتماعی اعمال شده بر یحیی به دلیل پیوندهای بابیش نهایتاً در دوران حکومت مظفرالدین شاه پایان یافت. در ۱۳۱۴/۱۸۹۷ میرزا علی خان امین الدوله به عنوان صدر اعظم منصوب شد که یحیی را تشویق کرد این درس پدرش را عوض کند: «طبق مایحتاج زمانه در جهت کنشهای بنیادینی حرکت کن که بتواند ترقی، توسعه و آزادی کشور را بیاورد.» او گرچه عضوی از علما باقی ماند، ایجاد مدارس سکولار و پیشبرد آموزش مدرن در ده سال بعد تمرکز توجه او را به همراه داشت که شاید پرثمرترین دورهٔ فعالیت او بود. او به عنوان یکی از اعضای مؤسس انجمن معارف، که از سوی امین الدوله در ۱۳۱۵/۱۸۹۸ بدین سمت منصوب شد، در کار به همراه محمود خان احتشام السلطنه، اریستوکرات شجاع ولی تندخو، میرزا حسن رشدیهٔ مصمم ولی سخت گیر و دیگران بصیرت و ابتکار فوقالعادهای به همراه آورد. دولتآبادی در خاطراتش شاید دستاوردهای خود را بیش از حد گزارش کرده باشد و از رقبایش بیش از حد انتقاد کرده باشد، ولی با این وجود باید او را با پیگیر بودنش در تاسیس مدارس نوین و آمادهسازی اولین کتب درسی و برنامههای مدارس ابتدایی اعتبار داد. احتشام السلطنه او را همکاری صدیق که خود را وقف کار میکند توصیف کرده که هرگز دچار «خودخواهی مفرت و خودپسندی بی اندازه» نبود. یحیی در ۱۳۱۶/۱۸۹۹ مدرسهٔ متبرکه سادات را که وقف آموزش بچههای سیدهای فقیر بود تاسیس کرد. او با ترویج آموزش مدرن بین این گروه نه تنها آموزش سنتی را به چالش کشید بلکه تلاش کرد دانش آموزان را به صورت یک طبقهای شکل دهد که بتواند با طلاب آموزش دیده در مدارس سنتی رقابت کند. او همچنین تا حدی مسئول ایجاد حداقل سه مدرسه دیگر بود، ادب، کمالیه و دانش ولی این درگیری منجر به جدالهای شخصی و ته کشیدن داراییهایش شد.
وقایع منتهی به انقلاب مشروطه فصل جدیدی در زندگی یحیی دولتآبادی و برادر کوچکترش علی محمد گشود. آنان در میان اولین اعضای حلقهای کوچک ولی اثرگذار از معتقدین ازلی بودند که جمال الدین واعظ اصفهانی و ملک المتکلمین را نیز شامل میشد. یحیی به طور همزمان پیوندهای دوستانهای با شمس الدین بیگ، سفیر عثمانی که امیدوار بود همدلی او جنبش مشروطه خواهی در ایران را برانگیزد، برقرار کرد. در جریان اعتراض مهم علما در حرم شاه عبدالعظیم که نهایتاً منجر به صدور فرمان مشروطیت در سال ۱۳۲۴/۱۹۰۶ شد یحیی در نقش دلال سیاسی بین جناح اصلاحگرا به رهبری عبدالله بهبهانی و دولت عین الدوله را ایفا میکرد. بنا به شرح خود او از آن وقایع، او نخستین کسی بود که در درخواستهای ارسال شده از سوی علما درخواستی کلی مبنی بر «اصلاح در تمام امور» را گنجاند که بدون آن جذابیت چندانی نداشت. این اصل به زودی توسط او و همکارانش به عنوان اساسی برای ایجاد دیوان عدالت و مشورت خانه ملی در آمد تا قانون مساوات در همهٔ بخشهای ایران اجرا شود. هیچیک از این ایدهها به هیچ نحو در جو مخالف آن روز بدیع نبود.[۷]
به سبب مخالفت ظلالسلطان با پدرش همراه خانواده از اصفهان به عتبات مهاجرت کرد و پس از بازگشت به ایران در تهران و با حمایت امین سلطان ساکن شدند و او ناگزیر وارد سیاست شد.[۸]
در سال ۱۳۰۹ به تهران آمد و مدرسههای سادات و ادب را بنیان نهاد. وی با توجه به تحصیلاتش در مکتبخانهها و شناخت آنها از نزدیک، در تأسیس مدارس جدید کوشش فراوان نمود و برای آموزش و پرورش در ایران زحمتهای فراوان کشید که تأسیسات مدارس، مدیریت و نوشتن و نشر کتب درسی ابتدائی از آن جمله هستند.
بعد از خلع محمدعلی شاه در دوره دوم مجلس از طرف مردم کرمان به مجلس رفت. درجنگ اول همانند بسیاری از رجال دیگر کشور مهاجرت کرد. در دوره پنجم مجدداً نماینده مجلس شد.
در آبان ۱۳۰۴، نمایندگان پنجمین دوره مجلس شورای ملی، ماده واحده «انقراض دودمان قاجار و خلع احمدشاه» را مورد بحث و رایگیری قرار دادند. از ۸۵ نماینده حاضر ۸۰ نفر رأی مثبت دادند و ۵ نفر ممتنع. تنها ۴ نماینده (حسن تقیزاده، محمد مصدق، حسین علاء و یحیی دولتآبادی) در مخالفت علنی با انقراض قاجاریه در مجلس نطق کردند.[۹]
سالها ساکن اروپا بود و در تمام مدتی که در اروپا زندگی میکرد سرپرستی محصلین ایرانی آن دوران را از جانب وزارت فرهنگ وقت به عهده داشت.[۱۰]
بههمراه دیگر مبارزان در مشروطه و ملی کردن نظام ایران قدمهای فراوان برداشت.
زندگی پر از فراز و نشیب داشت که در کتاب حیات یحیی بقلم آورد. از جمله دیگر آثار مشهور او میتوان به شهرناز اشاره کرد که از جمله نخستین رمانهایی فارسی به حساب میآید. وی هم چنین دایی همایون صنعتی زاده نویسنده و کارآفرین ایرانی است.
او خوشنویسی زبردست بوده و در نستعلیق مهارت داشته و از شاگردان میرزا غلامرضا اصفهانی بود.[۱۱] علاوه بر فارسی و عربی، به زبان فرانسه نیز مسلط بود و فرهنگ غرب را میشناخت.
مذهب و آئین[ویرایش]
وقایع منتهی به انقلاب مشروطه فصل جدیدی در زندگی یحیی دولتآبادی و برادر کوچکترش علی محمد گشود. آنان در میان اولین اعضای حلقهای کوچک ولی اثرگذار از معتقدین ازلی بودند که جمال الدین واعظ اصفهانی و ملک المتکلمین را نیز شامل میشد.[۱۲] افکار شیخ محمد منشادی یزدی که گفته میشد از شاخه ازلی است در او و جمال الدین واعظ اصفهانی و ملک المتکلمین تأثیر داشته است.[۱۳]
پیش زمینهٔ مذهبی و نقش پدر یحیی دولتآبادی در سلسله مراتب ازلی در بین محافل حکومتی و روحانیت تهران شناخته شده بود و این اغلب برای او مشکل ایجاد میکرد و مجبورش میکرد با چهرههای بانفوذ سیاسی دوستی کند تا تحت حفاظت باشد. حامیان و هواداران اصلی او از مردان جوان مدرن تحصیل کردهٔ طبقات بالا بودند که در نظراتش دربارهٔ آموزش با او شریک بودند.[۱۴]
میرزا یحیی نمونهٔ مهمی از کتمان عمدی هویت و زیست مخفی بود. حیات یحیی، حسب حال مفصل او، نکات مهمی در خصوص نقش محفل اثرگذار ولی کوچک ازلی بابی ارائه میکند. یحیی و برادرش طی یک تصمیم روشن استراتژیک، هویت بابی خویش را نه تنها در مناصب انقلابی بلکه در شرح زندگی خود نیز حتی بیشتر از پدرشان پنهان کردند. از آنجا که رسم شیعی تقیه در آموزههای بابی مجاز بود و در بین ازلیان به طور گسترده اجرا میشد، این دو برادر امیدوار بودند با عمل به رسوم شیعی در بین اکثریت جمعیت بیشتر پذیرفته شوند.[۱۵]
استمرار او در حفظ یک هویت مخفی بابی با وجود تلاش برای همسان سازی شدن در حکومت لیبرال زمان خودش بود که بزرگترین مشکل را برای موفقیت سیاسی او ایجاد کرد. گرچه او در چهار جلد خاطراتش هرگز به بابی بودنش اشاره نکرد، حرفه او نشاندهنده موانع نیرومندیست که فرهنگ عمده سیاسی بر سر راه اصلاحطلبان با اندیشهای متفاوت با اندیشه مرسوم قرار میداد. در چشم علما هیچکس بهتر از دولتآبادی نماد ذات بدعتآمیز مدرنیته نبود، با وجود این که او همواره سعی بر حفظ ظاهر اسلامیاش داشت.[۱۶]
از بین همهٔ گروههای درگیر در انقلاب مشروطه، تشخیص هویت این چنینی ازلیان بابی از همه سخت تر بود. مورخین معمولاً بدون مطالعهٔ ایدهها، تاکتیکها و اهداف نهایی آنان به ذکر مشارکت هایشان در مشروطیت میپرداختند. منابع معیار فارسی، ندرتاً گرایش مذهبی بابیانی را که در انقلاب مشارکت کردند، به رسمیت شناختند.[۱۷][۱۸] صبح ازل، میرزا یحیی دولتآبادی را به عنوان جانشین خود پس از مرگ و رهبر جامعهٔ ازلی برگمارد.[۱۹] در خصوص میزان درگیر بودن او در سازمان دهی فرقه به طور فعال شواهد اندکی وجود دارد. میرزا یحیی چیز زیادی دربارهٔ موضوعات ازلی ننوشت،[۲۰] نقش یک اصلاحگر سکولار را به جای یک رهبر مذهبی برگزید، و بابیت ازلی در زمانی نه چندان طولانی اثرگذاری خود را از دست داد.[۲۱]
تشکیک در بابی بودن دولتآبادی[ویرایش]
یحیی دولتآبادی در کتاب حیات یحیی مینویسد:
در زمان حکومت ظل السلطان در اصفهان و مقبولیت و مرجعیت عامه شیخ محمد تقی نجفی و مخالفت آنها با پدرم، و طرفیت تجاری برادرم علی محمد با یک تاجر بابی، باعث این اتهام شد. در آن موقع ظل السلطان برای تصاحب اموال و املاک مردم، و آقانجفی بواسطه حفظ موقعیت مذهبی خود دیگران را به اتهام بابی بودن از میدان بدر میکردند. امین السلطان بطور مزاح گفته بود: در اصفهان هم املاک حاجی میرزا هادی بابی شدهاست. [۲۲]
داستان بابی و ازلی بودن دولتآبادیها که در عهد قاجار همه جا پیچیده بو د بنابر اقوال متواتر در اصل، ساخته و پرداختة ظل السلطان است، زیرا او همچون پدرش روحانیان نوگرا را که با حکومت همکاری نمیکردند، با چنین اتهاماتی منزوی میساخت.[۲۳]
حسین لنکرانی نماینده دوره چهاردهم مجلس شورای ملی و فعال سیاسی دوره قاجاریه، پهلوی اول، پهلوی دوم نیز میگوید:در اوایل دوره رضاخان روزی بر میرزا یحیی دولتآبادی وارد شدم. کتاب نهج البلاغه را در برابر خود گشوده بود و دو زانو روی آن خم شده و مطالعه میکرد. من که رسیدم سر برداشت و زمانی که به من نگریست دیدم چشمانش از گریه سرخ و اشکبار است.[۲۴]
حسین مکی در خاطرات خود اشاره میکند که در دوران صبح ازل بابیان در ایران گسترش و حضور داشتند اما پس از چندی تعدادشان به شدت کاهش یافت؛ و نهایتاً همانگونه که مک اوین در ایرانیکا اشاره میکند عملاً خاتمه یافتند.
در پاسخ به چرایی این اضمحلال مکی به مطالبی که از نزدیکان به بابیان دریافت کرده اشاره میکند «:میرزا یحیی معروف به صبح ازل تا زنده بود ازلیها فعالیت و پیروانی داشتند، ولی پس از درگذشت میرزا یحیی با اینکه شنیده میشد که حاج میرزا یحیی دولتآبادی از زعمای ازلیه است، معهذا دیگر از این فرقه اثر وجودی دیده نشد و از بین رفتند واین خود معمایی بوجود آورد که چطور دیگر از پیروان باب و ازلی دیده نمیشود. واگر حاج میرزا یحی دولتآبادی از زعمای ازلی بود چرا درباره امیرکبیر در پاریس سخنرانی جامع نموده و آنرا در پاریس به چاپ رسانیده؟ تا اینکه آقای غلامرضا آگاه که از بازرگانان معروف و صدیق میباشند این معما را حل نموده علل از بین رفتن ازلیها را برای نگارنده ذکر کردند:
در تابستان ۱۳۱۴ از طرف دولت شاهنشاهی به سمت نماینده به نمایشگاه بروکسل بلژیک رفتم. اقای حاجی میرزا یحیی دولتآبادی از سرپرستی محصلین در اروپا استعفا نموده و بیکار بود و با خانم و یک صبیه اش در بروکسل و در یک اتاق محقر منزل داشتند و زبان فرانسه و عربی خوب میدانست و هر فرصتی مقالههای راجع به دین اسلام به فرانسه و عربی و فارسی مینوشت و در هر محفلی مقتضی میشد قرائت و همواره برای اسلام تبلیغ مینمود... باری از پس از مراجعت به ایران به کرمان رفتم و با مرحوم حاجی علیاکبر صنعتیزاده (پدر صنعتی زاده کرمانی) دوست شدم صنعتی هم بین مردم مشهور به ازلی بود. در یکی ازملاقاتها صنعتی گفت:من ازلی مذهب بودم. صبح ازل نامه به هر کس مینوشت دو رونوشت آنرا هم میفرستاد تهران و ولایات پیش دو نفر از مریدها. نامه آخری به آقای حاجی میرزا یحی دولتآبادی نوشت که من میمیرم و شما وصی و جانشین من هستید و دو رونوشت دیگر هم برای دیگران فرستاد. نامه عصری رسید و شب صبح ازل فوت کرد. سران ازلی تهران جمع شدیم رفتیم پیش آقای حاجی میرزا یحیی که شما به رونوشت نامه اقا، جانشنین صبح ازل هستید. جوابی نداد تا روز چهلم، همه را دعوت کرد منزلش در اتاقی روی فرش نشستیم. کلیه ۴۳ نفر سران ازلی ایران بودیم. گفت آقایان دست از من بردارید. گفتیم به موجب دست خط صبح ازل شما جانشین ایشان هستید. گفت اصل نامه هم پیش من است. گفتیم شما باید دستور بدهید. گفت :من میترسم دستورهایی که میدهم عمل نکنید. گفتیم عمل میکنیم. گفت قسم بخورید. هر ۴۳ نفر قسم خوردیم که هرچه شما دستور بدهید جانی، مالا و ناموسا عمل میکنیم. گفت بیایید بیعت کنید. یکی یکی رفتیم دست به دست ایشان دادیم و بیعت کردیم و نشستیم... گفت از این ساعت تا دستور ثانوی همه وسط مذهب شیعه اثنی عشری راه برویم و هر کار شیعه مذهب انجام میدهند از غسل جنابت و نماز صبح دو رکعت و تقلید فلان مجتهد میکنند باید از این ساعت همه عمل کنید تا دستور ثانوی که همه مردم بدانند شما شیعه هستید. گفتیم اطاعت و حالا ۴۲ سال است که پیرو مذهب شیعه هستیم و هنوز دستور دیگری نداده است. بعد از این یکسال هم آقای میرزا یحیی دولتآبادی به ایران آمد. یک سال هم در ایران بود و در آبان ۱۳۱۸ خورشیدی فوت نمود و مرحوم صنعتی هم مجلس ترحیم دولتآبادی را در مسجد جامع کرمان برگزار نمود.
آن وقت فهمیدم که مرحوم حاجی میرزا یحیی دولتآبادی که در بروکسل شب و روز برای اسلام تبلیغ میکرد مسلمان به تمام معنی بوده و اگر اول عمر ازلی شده ... بعداً فهمیده اشتباه کرده فرقه ازلی را آرام بطور آرام و بدون سر و صداو با نیت پاک و سالم برداشته ومذهب تشیع را اختیار نموده؛ و قسمی رفتار کرده که یک نفر ازلی در دنیا باقی نمانده و تمام مسلمان شدهاند.»
ابوالقاسم افنان از مورخان بهایی به نقل از سید محمد علی جمالزاده در ژنو شنیده که هنگامیکه میرزا یحیی ازل در قبرس وفات نمود حاجی میرزا یحیی دولتآبادی در ژنو بود. به او پیشنهاد کردند که جانشین ازل و زعامت ازلیها را قبول کند و به قبرس برود ولی او نپذیرفت و قبول نکرد و به طهران مراجعت نمود.[۲۵]
آثار[ویرایش]
- «آئین در ایران»
- «اردی بهشت»
- «ارمغان یحیی»
- «تاریخ معاصر یا حیات یحیی»
- «تربیت اراده»
- «حقیقت راجع به قرارداد مجلس»
- «دوره زندگانی یا غضب حق اطفال»
- «روان نامه»
- «سرگذشت درویش چنته»
- «شجره طیبه»
- «شرح حال میرزا تقی خان امیرکبیر»
- «شهرناز»
- «لبخند فردوسی»
- «نهال ادب»
- «حیات یحیی»
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ «حاج میرزا یحیی دولت ابادی». مرکز پژوهشها. ۲۰۱۵-۰۱-۰۱. بازبینیشده در ۲۰۱۵-۰۱-۰۱.
- ↑ Iran: Between Tradition and Modernity By Ramin Jahanbegloo, P.45
- ↑ Iran: Religion, Politics, and Society: Collected Essays By Nikki R. Keddie, P.22
- ↑ Mohammad H. Faghfoory. «The Impact of Modernization on the Ulama in Iran, 1925-1941». Iranian Studies. بازبینیشده در ۱ ژانویه ۲۰۱۵.
- ↑ Momen, Moojan. “The Constitutional Movement and the Baha{\textquotesingle”. British Journal of Middle Eastern Studies (Informa {UK), no. 3 (dec 2012): 328–346. doi:10.1080/13530194.2012.726920. Retrieved 2015-01-01.
- ↑ دکتر مهدی بیانی ص ۹۶۸ و ۹۶۹
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ “DAWLATĀBĀDĪ, SAYYED YAḤYĀ – Encyclopaedia Iranica”. Encyclopædia Iranica. 1939-10-26. Retrieved 2015-01-14.
- ↑ دکتر مهدی بیانی ص ۹۶۸ و ۹۶۹
- ↑ نودمین سالگرد؛ روزی که قاجاریه منقرض و سلطنت پهلوی آغاز شد، بیبیسی فارسی
- ↑ آن سه قبری که سینهشان را در پارک زرگنده شکافتند، علی خدایی، سکولاریسم نو، ۲۶ نوامبر ۲۰۱۲
- ↑ قلیچخانی، حمیدرضا
- ↑ ایرانیکا The events leading up to the Constitutional Revolution (1924-29/1906-11) opened a new chapter in the lives of Yaḥyā Dawlatābādī and his younger brother ʿAlī-Moḥammad (q.v.). They were among the early members of a small but influential revolutionary circle of Azalī persuasion, which also included Jamāl-al-Dīn Eṣfahānī and Malek-al-Motakallemīn, among others.
- ↑ دانشنامه ایرانیکاAn encounter with the ascetic Babi preacher Shaikh Moḥammad Manšādī Yazdī influenced him, as well as two other, later proponents of the Constitutional Revolution (q.v.), Naṣr-Allāh Beheštī (later Malek-al-Motakallemīn) and Jamāl-al-Dīn Wāʿeẓ Eṣfahānī.
- ↑ Technology, Mangol Bayat. Iran's First Revolution: Shi'ism and the Constitutional Revolution of 1905-1909: Shi'ism and the Constitutional Revolution of 1905-1909. Studies in Middle Eastern history. Oxford University Press, USA, 1991. 66. ISBN 978-0-19-534503-2. Retrieved 2015-01-01.
- ↑ Atabaki, T.. Iran in the 20th Century: Historiography and Political Culture. I.B.Tauris, 2009. 50. ISBN 978-0-85773-187-6. Retrieved 2015-01-02.
- ↑ Indeed, it was his persistence in preserving a private Babi identity while trying to assimilate to the liberal polity of his time that proved the greatest obstacle to his political success. Although he never referred to his Babi affiliation in the four volumes of his memoirs, his career demonstrated the formidable barriers the majority political culture placed in the way of reformers of nonorthodox background. In the eyes of the ʿolamāʾ no one better symbolized the heretical nature of modernism than Dawlatābādī, even though he attempted to preserve his Islamic garb all his life.>
- ↑ علیرضا ملائی توانی. «شیخ ابراهیم زنجانی و میرزا یحیی دولتآبادی». پژوهشنامة تاریخ اجتماعی و اقتصاد،.
- ↑ Technology, Mangol Bayat. Iran's First Revolution: Shi'ism and the Constitutional Revolution of 1905-1909: Shi'ism and the Constitutional Revolution of 1905-1909. Studies in Middle Eastern history. Oxford University Press, USA, 1991. 6. ISBN 978-0-19-534503-2. Retrieved 2015-01-01.
- ↑ “Ṣubḥ-i Azal”. Brill Reference. 2015-01-01. Retrieved 2015-01-01.
- ↑ “AZALI BABISM – Encyclopaedia Iranica”. Encyclopædia Iranica. 1912-04-29. Retrieved 2015-01-02.
- ↑ “Ṣubḥ-i Azal”. Brill Reference. 2015-01-01. Retrieved 2015-01-01.
- ↑ دولتآبادی، یحیی. حیات یحییانتشارات عطار چاپ تهران، جلد ۱ صفحات ۲۷، ۱۱۲،۳۱۸
- ↑ علیرضا ملائی توانی. «شیخ ابراهیم زنجانی و میرزا یحیی دولتآبادی». پژوهشنامة تاریخ اجتماعی و اقتصاد،. بازبینیشده در ۱۳ فوریه ۲۰۱۵.
- ↑ علی ابوالحسنی. «اظهارات و خاطرات آیت اﷲ حاج شیخ حسین لنکرانی دربارة بابیگری و بهاییگری». بازبینیشده در ۱۴ فوریه ۲۰۱۵.
- ↑ افنان، ابوالقاسم. عهد اعلی صفحه 505.
منابع[ویرایش]
- دولتآبادی | لغت نامه دهخدا
- Abass, Amanat. “DAWLATĀBĀDĪ, SAYYED YAḤYĀ”. In دانشنامه ایرانیکا. vol. 7. 143.
- قلیچخانی، حمیدرضا. «فهرست خوشنویسان دوران قاجار تا معاصر». پایگاه اطلاعرسانی خوشنویسی ایران، ۲۷ خرداد ۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱ دی ۱۳۸۹.
- بیانی، مهدی. احوال و آثار خوشنویسان. انتشارات علمی، تهران چاپ دوم ۱۳۶۳ش
- دولتآبادی ی، حیات یحیی
|
|
|
این یک مقالهٔ خرد پیرامون افراد است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید. |
- ازلیان اهل ایران
- ازلیان مسلمان شده
- افراد در انقلاب مشروطه
- تبعیدشدگان اهل ایران
- خاندان دولتآبادی
- خوشنویسان اهل اصفهان
- خوشنویسان اهل ایران
- درگذشتگان ۱۳۱۸
- روحانیان شیعه تارک لباس روحانیت
- روشنفکران اهل ایران
- زادگان ۱۲۴۱
- سیاستمداران اهل اصفهان
- سیاستمداران اهل ایران در دوره قاجاریان
- شاعران اهل اصفهان
- مدرسهسازان اهل ایران
- نمایندگان دوره پنجم مجلس شورای ملی
- نمایندگان مجلس شورای ملی
- نویسندگان اهل اصفهان