ابن مقفع
روزبه پور دادویه عبدالله ابن مقفع |
|
---|---|
زادروز | ۱۰۶ قمری فیروزآباد |
درگذشت | ۱۴۲ قمری بغداد |
محل زندگی | پارس، اهواز، بصره |
ملیت | ایرانی تبار |
نامهای دیگر | عبدالله |
پیشه | نویسنده و مترجم |
سبک | ادبیات ترجمه |
لقب | ابن مقفع |
دوره | قرن دوم هجری |
مذهب | زرتشتی، اسلام |
آثار | کلیله و دمنه، سیرالملوک |
فرزندان | محمد |
والدین | دادویه |
روزبه پور دادویه معروف به ابومحمد عبدالله ابن مقفع (زادهٔ ۱۰۴ در فیروزآباد – درگذشتهٔ ۱۴۲ هجری قمری در بغداد) نویسنده و مترجم ایرانی و ساکن بصره بود. او با کنیهٔ «أبی محمد» نیز شناخته میشد. ابن مقفع از برجستهترین نمایندگان تفکر علمی در قرن دوم هجری است.[۱]
روزبه کتابهای زیادی از پارسی میانه به عربی برگرداند. از میان کتابهایی که روزبه ترجمه کرد میتوان از کلیله و دمنه، تاجنامه انوشیروان، آییننامه، سخنوری بزرگ (الأدب الکبیر) و سخنوری خُرد (الأدب الصغیر) نام برد.
محتویات
زندگی[ویرایش]
ابو محمد عبد اللّه ابن المقفّع (۱۰۶–۱۴۲ ق) نویسنده و مترجم آثار پهلوی به عربی است. ابن مقفع تا زمانی که اسلام نیاورده بود. همچنان به روزبه نامور بود و ابو عمرو کنیه داشت. پس از گرویدن به اسلام، نام عبد اللّه و کنیه ابو محمد برگزید. ولادتش در حدود ۱۰۶ ق، در جور یا گور (نام قدیم فیروز آباد فارس) رخ دادهاست. در کودکی با پدر به بصره رفت و چنان با «تازی شیوا» آشنا و مأنوس شد و آموزش دید که خود در رده شیوایان زبان تازی جای گرفت. ابن مقفع هم با امویان و هم با عباسیان ارتباط داشته و در هر دو روزگار به دبیری پرداختهاست.
نام پدر ابن مقفع در واقع داذویه بوده، هر چند که گاه، داذویه به داذبه تحریف شدهاست. ابن ندیم نام اسلامی پدر او را مبارک ذکر کرده که گویی ترجمه عربی روزبهاست، اما زبیدی در تاج العروس او را داذ جشنش (داد گشنسب) خوانده، با این همه منیوی معتقد است که نام عبد اللّه، پیش از مسلمان شدن، داذبه بوده که به روزبه تصحیف گشتهاست. داذویه که از اعیان و اصیل زادگان فارس بود، زمانی که حجاج بن یوسف بر عراق حکم میراند، از جانب وی مأمور خراج فارس شد، اما در کار اموال، ناروایی کرد و حجاج او را چندان شکنجه داد تا دستش مقفع (ناقص و ترنجیده) گشت. کلمه «مقفع» لقبی برای داذویه شد و فرزندش روزبه، ابن مقفع خوانده شد.
پدر او یعنی دادویه از مردم شهر گور (فیروزآباد) پارس بود که در شهر بصره نشیمن گزیده بود.[نیازمند منبع]
عقاید[ویرایش]
تفکر مترقی و عقاید الحادی او از مطالعه باب برزویه طبیب که به نظر میرسد خود، آنرا به کلیله و دمنه افزودهاست بخوبی آشکار میشود: «... بهیچ تاویل درد خویش درمان نیافتم و روشن شد که پای سخن ایشان (اهل دین) بر هوا بود...»[۲] مقفع در جریان نهضت فرهنگی زمان عباسیان نقشی بسیار مهم و اساسی داشت. او برای آماده ساختن زمینههای بحث و تحقیق در امور فلسفی، ابتدا کتابهای مرقیون و ابن دیصان و مانی را به عربی ترجمه کرد.[۳]
بعضی ادعا میکنند که ابن مقفع فقط ظاهراً مسلمان شده بودهاست و در واقع زرتشتی بوده. بعضی نیز ادعا میکنند که عقاید زندیقی داشتهاست. از مهدی خلیفه نقل است (به مضمون) که «کتابی در زندقه ندیدم که با ابن مقفع ارتباطی نداشته باشد».
آثار و فعالیتها[ویرایش]
روزبه کتابهای زیادی از پارسی میانه به عربی برگرداند. از میان کتابهایی که روزبه ترجمه کرد میتوان از کلیله و دمنه، تاجنامه انوشیروان، آییننامه، سخنوری بزرگ (الأدب الکبیر) و سخنوری خُرد (الأدب الصغیر) نام برد. نثر عربی ابن مقفع بسیار شیوا بوده و نثر وی سرمشق سخندانان و نویسندگان عربینوِیس و عربی زبان بودهاست. ترجمههای او از بهترین آثار ادبی و اخلاقی زبان عربی شمرده میشوند.
روزبه نخستین کسی است که رسماً آثاری به نثر عربی نوشت[نیازمند منبع]. آثار وی در بعضی دانشگاههای جهان، از جمله دانشگاههای کشورهای عرب مانند دانشگاه قاهره، به عنوان نمونههای خوب و شیوایی از نثر عربی بررسی میشوند. آثار وی عبارتند از:
- کلیله و دمنه
- الأدب الکبیر
- الأدب الصغیر و المنطق
- سیرالملوک (ترجمه عربی خداینامه)
- نامهٔ تنسر
- عجائب سجستان (ترجمهٔ ریکیهای سگستان) که عمدتاً از فارسی میانه به عربی ترجمه کردهاست.
- الدرة الثمینة والجوهرة المکنونة
- مزدک
- باری ترمینیاس
- أنالوطیقا ـ تحلیل القیاس
آییننامه- فی عادات الفرس
- التاج ـ فی سیرة أنو شروان
- أیساغوجی ـ المدخل
- میلیة سامی ووشتاتی حسام وعمرانی نوفل
- رسالة الصحابة
سیمای فرهنگی ابن مقفع[ویرایش]
به نظر میرسد ابن مقفع شخص مشکل پسندی با آداب شسته رفته بود. هم رسوم فرهنگ کهن نجابت ایرانی را داشت و هم ارزشهای جامعه عربی را رعایت میکرد.[۴] سیمای فرهنگی ابن مقفع با همه آوازهمندی، در هالهای از ابهام است. انسان دوستی، اخلاق، آداب دانی، خوش زبانی و زیبارویی همه در زندگی کاملاً مرفه او جمع آمده بود. ابن مقفع مردی آزاده و آزاده اندیش بود. فضایل اخلاقی و ارزشهای شخصی او در حدی بوده که کار پژوهشگران را دشوار ساختهاست و باعث شده آنان دربارهٔ وی به اختلاف دچار گشته و او را در دو قطب متضاد، دینداری کامل و الحاد مطلق جای دهند. زندگی اخلاقی او و وقار و احتشام عباداتش آنچنان است که محققاً مسلمان به دشواری میتواند وی را از دین خویش خارج بداند. با این همه تهی بودن آثار او از دفاع مستقیم از اسلام و شریعت، شوخچشمیهای گاه به گاه او و به خصوص همنشینی با متهمان به زندقه، باعث میشود که گروهی دیگر به زندیق بودن او حکم کنند. شاید پس از ترجمانی و زباندانی و ادبیّت، بحث انگیزترین موضوع پیرامون ابن مقفع، طرح «زندقه» در مورد اوست. وی همچنین از بزرگترین راهبران «نهضت ترجمانی» در سدههای نخستین اسلامی است و از این حیث تأثیری ژرف و بیمانند بر تمدن مسلمانان نهادهاست.
مرگ[ویرایش]
گرچه ابن مقفع نزد مصاحبان مورد علاقه خود شوخطبع بود قابلیت این را داشت که نزد کسانی که به آنها اهمیت نمیداد مغرور و موهن باشد و در واقع او متمایل بود به استهزا و تحقیر کسانی که او را خشنود نمیساختند بپردازد. یکی از قربانیان تمسخر و توهین او سفیان ابن معاویه بود که پس از توهین ابن مقفع به خلیفه منصور، فرصتی برای انتقام به دست آورد. هنگامی که عبدالله ابن علی بر منصور شورید و مغلوب گشت، به او اجازه داده شد نزد سلیمان بماند. وقتی که خلیفه به موقعیت قوی تری دست پیدا کرد اما تصمیم بر این گرفت تا این گفته پیشین خود را نقض کند. وقتی سلیمان که دلواپس عبدالله بود، برایش امان خواست، متن امان نامه را ابن مقفع برای خلیفه نوشت تا خلیفه آن را امضا کند. این نامه به نظر خلیفه گستاخانه آمد و او را به خشم آورد. در نتیجه به سفیان اجازه داد تا به عنوان انتقام ابن مقفع را بکشد (گفته میشود با شکنجه). احتمالاً منصور، در ابن مقفع همان بلند پروازیهای سیاسی را میدید که در نزد بنو علی مشاهده میکرد. بیدینی مورد ادعا در مورد ابن مقفع یا هیچ نقشی در سقوط او نداشت یا نقشی ناچیز داشت. مانویت هنوز به اندازه دوران حکومت ابوعبدالله محمد مهدی، خلیفه عباسی فتنه آمیز محسوب نمیشد؛ و نیاز به منشیان دربار از نیاز به قرائت دینی واحد بیشتر احساس میشد.[۴]
ابن اسفندیار در کتاب خود، تاریخ طبرستان در باب کشته شدن ابن مقفع چنین آورده:
«و میگویند آخر کار او خلیفه را معلوم کردند که او روزی بآتشکده مجوس برمیگذشت، روی بدو کرد و این بیت گفت:
یَا بَیْتَ عَاتِکَةَ الَّذِی اَتَعَزَّلُ حَذَرَ العِدَی وَ بِهِ الْفُؤَادُ مُوَآَّلُ
گفت هنوز اسلام او درست نیست به تنور نهادند و بسوختند.»[۵]
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- ابن اسفندیار. تاریخ طبرستان. تصحیح عباس اقبال آشتیانی. تهران: کلاله خاور، ۱۳۲۰.
- محمدی ملایری، محمد: تاریخ و فرهنگ در ایران، پوشینه نخست: دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، انتشارات یزدان، ۱۳۷۲ خ.
- “ (الأدب الصغیر و الأدب الکبیر) “، ۲. چاپ ششم،: دار بیروت للطباعة والنشر ۱۹۷۸ میلادی.
جستارهای وابسته[ویرایش]
|
|
|
- زادگان ۱۰۴ (قمری)
- درگذشتگان ۱۴۲ (قمری)
- اعدامشدگان اهل ایران
- اعدامشدگان بدست خلفای عباسی
- اعدامشدگان سده ۸ (میلادی)
- افراد ایرانیتبار در سده ۸ (میلادی)
- اهالی بصره
- اهالی فیروزآباد
- دانشمندان کشتهشده
- درگذشتگان ۱۴۵
- درگذشتگان دهه ۷۵۰ (میلادی)
- زرتشتیان مسلمانشده
- شهر گور
- مترجمان از فارسی به عربی
- مترجمان اسلام در قرون وسطی
- مترجمان اهل ایران
- نوکیشان مسلمان
- نویسندگان فارسیزبان اهل ایران