محمدولی تنکابنی
لحن یا سبک این مقاله بازتابدهندهٔ لحن دانشنامهای استفادهشده در ویکیپدیا نیست. |
سپهدار اعظم تنکابنی | |
---|---|
رئیسالوزرا | |
مشغول به کار ۱۴ اسفند ۱۲۹۴ – ۷ شهریور ۱۲۹۵ |
|
حکمران | احمدشاه قاجار |
مشغول به کار ۲۰ اسفند ۱۲۸۹ – ۳ امرداد ۱۲۹۰ |
|
مشغول به کار ۲۶ تیر ۱۲۸۸ – ۲ مرداد ۱۲۸۹ |
|
اطلاعات شخصی | |
تولد | محمدولی خان تنکابنی ۱۲۲۵ خورشیدی تنکابن، ایران |
مرگ | ۱۳۰۵ خورشیدی تهران، ایران |
ملیت | ایران |
حزب سیاسی | جنبش مشروطه |
فرزندان | امیر اسعد خلعتبری |
پیشه | سیاستمدار |
تخصص | از فرماندهان فتح تهران |
دین | اسلام |
کنیه(ها) | سپهسالار اعظم |
محمدولی خلعتبری معروف به محمدولیخان تُنِکابُنی (۱۲۲۵ - ۱۳۰۵ ه.خ.)، سیاستمرد و سه دوره نخستوزیر ایران بود.
محتویات
القاب[ویرایش]
او پیش از انقلاب مشروطه به ترتیب دارای لقبهای «ساعدالدوله» و «نصرالسلطنه» بود. پس از استبداد صغیر از آن جا که از رهبران فاتح تهران بود به او لقب «سپهدار اعظم» داده شد. سرانجام احمد شاه قاجار او را ملقب به «سپهسالار اعظم» نمود و لقب «سپهدار اعظم» به فتحالله خان اکبر داده شد. این وضع سبب دشواریهایی شد، از همین روی برخی برای پیشگیری از اشتباه، او را «سپهدار تنکابنی» و فتحالله اکبر را «سپهدار رشتی» نامیدند. در اواخر عمر و پس از اجباری شدن شناسنامه، نام خانوادگی «خلعتبری» را برای خود برگزید.
تبار[ویرایش]
وی پسر حبیبالله خان سردار و نوه محمدولیخان ساعدالدوله از سرداران محمدشاه قاجار در محاصره هرات بود. او یکی از دو فاتح معروف تهران در جریان انقلاب مشروطه بود.
ولی خان نصرالسلطنه سپهدار اعظم پسر حبیبالله خان سرتیپ تنکابنی (که در تاریخ ۱۲۵۴ هجری در جنگ ایران با بریتانیا بر سر هرات با گلوله یک توپ مجهول که دانسته نشد از سوی خودی یا دشمن بود کشته شد) سالهای آزگار حکومت تنکابن را داشت. خاندان وی سالها در منطقه تنکابن (شهسوار) و کجور حکومت میکردند؛ ولی خان سالهای زیادی از عمر خود را به عنوان سرتیپ در میدانهای جنگ گذراند. سال ۱۳۰۸ حاکم استرآباد شد. در روزگار پادشاهی ناصرالدین شاه سالها گمرک گیلان را که آن زمان به علت حجم زیاد داد و ستد با روسیه تزاری پردرآمدترین گمرک ایران بود در اجاره خود داشت. در ۱۳۱۴ آغاز پادشاهی مظفرالدین شاه وزیر گمرک شد و از این طریق به ثروتش افزود. با نفوزی که داشت مسئولیت ضرابخانه را هم به عهده گرفت. سالهای ۱۳۱۶ و ۱۳۱۷ و همچنین سال ۱۳۲۲ حاکم گیلان بود. سال ۱۳۲۳ زمانی که حکومت استرآباد به وی محول شد تلگرافخانه تهران را که سالهای زیاد در دست مخبرالدوله سالی بیست هزار تومان اجاره بود، سالی دویست و سی هزار تومان اجاره کرد.[۱]
نقش در آذربایجان[ویرایش]
وی در ابتدا از سرداران محمد علی شاه بود و حاکم تنکابن بود که توسط شاه به حکومت گیلان منصوب شد.[۲] پس از توپ بستن مجلس در سال ۱۳۲۶ سپهدار از طرف محمد علی شاه رئیس اردوی آذربایجان و مأمور متفرق نمودن مشروطهخواهان در تبریز گردید. پس از چند ماه توقف در خارج از شهر و بدون درگیری با مشروطهخواهان و اختلاف و ناسازگاری با عین الدوله فرمانفرمای آذربایجان با تغیر به تنکابن بازگشت و ندای عدالتخواهی سر داد و انجمنی هم به اسم «انجمن عدالت» تشکیل داد.[۱]
مشروطهخواهی[ویرایش]
مشروطهخواهی سپهسالار را عدهای به دلیل اختلافات او با بخشهایی از دربار قاجار و به ویژه عین الدوله میدانند و عدهای به خاطر تشخیص موقعیت و شم سیاسی او که غروب استبداد قاجاری را پیشبینی کرده و به موقع جبهه عوض کرده و به جنبش آزادیخواهانه و استقلال طلبانه مشروطیت که رو به گسترش و فراگیری ملی بود پیوست. اما او که در آستانه پیروزی مشروطیت بزرگترین ملاک و تاجر ایران بود به خاطر منافع آتی خویش هرگزه از ته دل تعلق خود را در آن صف نمیدانست و دودلیها و این پا و آن پا کردنهای اش در موقع یورش مشروطهخواهان گیلان به تهران اگر با عزم راسخ و قاطعیت انقلابیون گیلان و تنکابن و کجور به سرکردگی سرتیپ دیو سالار (سالار فاتح) خنثی نمیشد مانع از فتح تهران میشد. .[۱] اوایل سال ۱۳۲۷ که مجاهدین رشت را تصرف کردند و آقا بالا خان حاکم رشت را کشتند طی نامهای به سپهسالار او را به عزیمت به رشت و به دست گرفتن فرماندهی نظامی نیروهای مشروطه دعوت کردند. این تصمیم انقلابیون گیلان یکی از کارسازترین و هشیارانهترین راهبردهایی بود که اتخاذ شد و اثر مستقیم سیاسی و نظامی به نفع فتح تهران گذاشت. آنان با این عمل باعث شدند که سپهسالار تمام پلهای ارتباط خود را با دربار قاجار خراب کند. سپهسالار به سبب ارتباطات گسترده تجاری و سیاسی که با روسیه تزاری پشتیبان اصلی محمدعلی شاه داشت اگر میخواست میتوانست با نیروهای تحت فرماندهی اش مشروطهخواهان گیلان را دچار درد سر کند. اما برعکس آنان توانستند با این عمل از تجربه نطامی سپهسالار و نیروهای تحت فرماندهی اش به برای فتح تهران استفاده کنند. بدین ترتیب سپهسالار وارد رشت شد و با مجاهدین همگام گردید. .[۱] محرم ۱۳۲۷ ه. ق تلگرافی از محمد علی شاه قاجار برای سپهسالار فرستاده شد: «محمد ولی! محض فوق نمک به حرامی تو به دولت، تو را از شئونات دولتی خارج و املاک تو را خالصه نمودیم» سپهدار هم تلگرافی نوشت: «باغشاه! الحمدالله که از این ننگ خارج شدم و در املاک من هم هیچکس قدرت دخالت نخواهد داشت».[۱]
پس از فتح تهران[ویرایش]
پس از فتح تهران در ۱۳۲۷ در کابینة اول وزیر جنگ و در رمضان همان سال رئیسالوزرا شد. در رجب ۱۳۲۸ کابینه سپهدار معزول و کابینه میرزا حسن خان مستوفی الممالک سر کار آمد. در دهم ربیعالاول ۱۳۲۹ باز کابینه تحت ریاست سپهدار تشکیل شد. پس از ترور آیت الله بهبهانی و اختلافاتی که بین او و سردار اسعد بختیاری بروز کرد از ریاست دولت استعفا داد. پس از پیروزی بر استبداد، اختلاف جناحبندیهای درونی نیروهای مشروطه عمیقتر شده و به تشکیل دو حزب دست راستی اعتدال و حزب رادیکال و انقلابی دمکرات انجامید. سپهسالار چون دیگر خانها، فئودالها، اعیان و اشراف به حزب اعتدال پیوست. رهبر فکری این حزب آیتالله سید محمد طباطبایی بود. آیتالله بهبهانی، میرزا علی محمد دولتآبادی ، صدرالعلما، محمدعلی خان نصرت السلطان، مرتضی قلی خان نائینی، ذکاالملک، معتمدخاقان، محمدتقی بنکدار، محمدتقی رزاز از دیگر چهرههای برجسته آن بودند. حزب دمکرات که تشکیلات جناح رادیکال مشروطهخواهان بود از افرادی چون سید محمدرضا مساوات، شیخ محمد خیابانی، سید حسن تقیزاده، ابراهیم حکیمی، حیدر عمو اوغلی، رسول زاده، ابوالضیا، جلیل اردبیلی، محمد نجات، احمد قزوینی، محمدعلی خان تربیت، نوبری، سرتیپ دیوسالار (سالار فاتح) تشکیل شده بود. .[۱]
سپهسالار از دشمنان قسم خورده جنبش جنگل بود و بارها در زمان صدارت و وزارتش نیرو برای سرکوب آن ارسال کرد.
دوران رضا پهلوی[ویرایش]
رضا شاه که پس از به قدرت رسیدن، املاک دیگران را به زور در تملک خود در میآورد و یا به زور «میخرید»، به املاک او هم از طریق وزارت مالیه دست انداخت. تنکابنی روزی به کاخ او میرود و در مورد وضعیت املاکش میپرسد. رضا شاه که احدی جرات نفس کشیدن بدون اجازه وی را نداشت و به دیکتاتور مطلق العنانی بدل شده بود با طعنه پاسخ میدهد: «ولی خان! تو که بهتر میدانی، در سلطنت مشروطه، شاه اختیاراتی ندارد. بهتر است با وزیر مالیه و هیئت وزرا وارد مذاکره شوید». سپهسالار که از فشارهای مالی به تنگ آمده بود پس از نوشتن وصیتنامه روز دوشنبه شهریور ۱۳۰۵ خورشیدی ساعت دو بعداز ظهر در خانه اش در زرگنده تهران با شلیک طپانچه به شقیقه خود به زندگی پرتلاطمش خاتمه میدهد. در وصیتنامه او خطاب به پسرش امیر اسعد آمده است: «امیر اسعد. فوری نعش مرا بفرستید امامزاده (امامزاده صالح شمیران) بشورند و پیش پسرم دفن کنند. البته همین الان اقدام بشود. دیگر برای بنده تشریفات و گریه پس از هشتاد و چند سال عمر لازم ندارد.>>.[۱]
روایت است که روزهای آخر زندگی این بیت شعر را مدام زمزمه میکرد: مرا عار باشد از این زندگی / که سالار باشم کنم بندگی.[۱]
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
متن مربوطه در ویکینبشته: پروگرام کابینه آقای میرزا محمدولی خان سپهداراعظم |
مصاحب، غلامحسین، دائرةالمعارف فارسی
|
|
عدهای از اعضای گروه فوج نجات تبریز.
سال ۱۹۰۹ میلادی. |
||||||||
شاهان قاجار | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
|
|||||||
فتحعلی شاه |
۱۱۷۵–۱۱۶۱ |
|||||||
|
||||||||
|
||||||||
|
||||||||
|
||||||||
|
||||||||
|
این یک مقالهٔ خرد پیرامون افراد است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید. |
- صدراعظمها و نخستوزیران قاجاریان
- استانداران آذربایجان شرقی
- افراد ایرانیتبار در سده ۱۹ (میلادی)
- افراد ایرانیتبار در سده ۲۰ (میلادی)
- افراد در انقلاب مشروطه
- اهالی تنکابن
- خودکشیها در ایران
- درگذشتگان ۱۳۰۵
- درگذشتگان ۱۹۲۶ (میلادی)
- زادگان ۱۲۲۵
- زادگان ۱۸۴۶ (میلادی)
- سیاستمداران خودکشیکرده اهل ایران
- وزیران دولت حسن مستوفی (دولت سوم)