وند
این نوشتار به هیچ منبع و مرجعی استناد نمیکند. |
این نوشتار نیازمند بررسی متخصص است. |
وندها |
---|
وند تکواژ وابستهای است که با افزوده شدن به آغاز، پایان و میان واژهها، واژههای نوینی پدیدمیآورد.
محتویات
پیشوند[ویرایش]
پیشوند تکواژ وابسته ایست که به آغاز واژهای میچسبد و معنای واژه را میورداند.
توجه: برخی از پیشوندهای زیر توسط فرهنگستان و دیگر اساتید فن باززنده شدهاند.
۱. آ/ا/ان
توضیح: این پیشوند برای نفی بکار رفته و همراه با اسم و فعل استفاده میشود.
ریشه: در زبان فارسی باستان، فارسی میانه و اوستایی بصورت a/an میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوندهای in/im یا a/ab بکار گرفته میشود.
نمونه: آکندن (پر کردن)، آسغدن (نیمه سوختن)، آوردن، امرداد (نا مردنی)، انوشه، انیران (نا ایرانی).
نمونه نوساخته: اریخت(amorphous).
۲. ابر
توضیح: این پیشوند برای بیان بزرگنمایی بکار رفته و به معنی بر، روی و بالا میباشد.
ریشه: در زبان فارسی میانه به صورت abar، زبان فارسی باستان بصورت upariy و اوستایی بصورت upairi میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند super/hyper بکار گرفته میشود.
نمونه: ابرمرد.
نمونه نوساخته: ابررسانا(superconductive)، ابرنواختر (ابر+نو+اختر = supernova).
۳. ابی
توضیح: این پیشوند دیسه کهنتر «بی» بوده که کاربردی نیز مانند آن دارد و به معنی بدون میباشد.
ریشه: در زبان فارسی میانه به صورت abi، زبان فارسی باستان بصورت apaiyو اوستایی بصورت apa میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند in/im یا a/ab بکار گرفته میشود.
نمونه نوساخته: ابیراهش (ابی+راه+ش = aberration).
۴. اَپا
توضیح: این پیشوند به معنی دور، دوراز، بیرون از و از میباشد.
ریشه: در زبان فارسی باستان و اوستایی بصورت apâ میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند apo بکار گرفته میشود.
نمونه نوساخته: اپافامیدن (اپا+فام+یدن = to apochromatize)، اپامرکز(apocenter)، اپاکانون (اپا+کانون = apofocus).
۵. اَپی
توضیح: این پیشوند به معنی روی، در، کنار، افزون بر، به طرف میباشد.
ریشه: در زبان فارسی باستان و اوستایی بصورت api/apiy میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند epi بکار گرفته میشود.
نمونه نوساخته: اپی چرخه(epicycle)، اپی ریخت مندی(epimorphism)، اپی زایش (epigenesis).
۶. ارتا/اردا/ارد
توضیح: این پیشوند به معنی راست، درست و مستقیم میباشد.
ریشه: در زبان فارسی اوستایی بصورت ǝrǝdua میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای ortho بکار گرفته میشود.
نمونه: اردیبهشت، اردستان، اردبیل، اردکان.
نمونهٔ نوساخته: ارتاساخت، اردابینی (orthoscopic)، ارداکنج (اردا+کنج = orthogonal).
۷. اس/سُ/زُ
توضیح: این پیشوند به معنی «بیرون»، «بیرون از» و «از» میباشد.
ریشه: در زبان فارسی میانه بصورت us-, uz- و فارسی باستان بصورت ud میباشد و در فارسی نو بصورت هَز، از، زِ به جای مانده است.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند ex بکار گرفته میشود.
نمونه: زدودن، آزمایش، هزینه.
نمونه نوساخته: اُسکفتن (اس+کفتن = to explode)، اُسپرهون (اس+پرهون = excircle)، زُکاردن (ز+کار+دن = to execute)، زُموژیدن (to emigrate).
۸. اف
توضیح: این پیشوند به معنی بر، بالا و روی میباشد.
ریشه: در زبان فارسی اوستایی بصورت aiwi و فارسی باستان بصورت abiy میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند up/above بکار گرفته میشود.
نمونه: افسر (چیزی که بر سر مینهند)، افراشتن، افزودن.
نمونه نوساخته: افماردن (اف+آماردن = to calculate)، افپریدن (اف +پریدن = to take off)، افشکوب (اف+اشکوب = upstairs).
۹. ام
توضیح: این پیشوند به معنی این میباشد.
نمونه: امروز، امسال، امشب.
نمونه نوساخته: امیوار (ام+ایوار = این عصر)، امپگاه.
۱۰. اندر
توضیح: دیسهای دیگر از «در» بوده و به معنی در، درون، ازدرون و میان میباشد.
ریشه: در زبان فارسی اوستایی بصورت antare و فارسی باستان بصورت antar میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند inter/intra بکار گرفته میشود.
نمونه: اندرشدن، اندرکشیدن، اندرآمدن، اندرخورد.
نمونه نوساخته: اندرکنش(interaction)، اندرهلیدن(to intercalate)، اندراتمیک(interatomic)، اندرهابندیدن(to interconnect).
۱۱. اوبا
توضیح: این پیشوند به معنی هردو، باهردو و ... میباشد.
ریشه: در زبان فارسی باستان و اوستایی بصورت ubâ میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند ambi بکارگرفته میشود.
نمونه نوساخته: اوبازناک(ambiguous)، اوباقطبی(ambipolar)، اوپاشانش (اوپا+شان+ش = hypodermic)، اوبانگر (اوبا+نگر = ambivert)
۱۲. اوپا
توضیح: این پیشوند به معنی زیر و با میباشد.
ریشه: در زبان فارسی باستان و اوستایی بصورت upā میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند hypo بکارگرفته میشود.
نمونه نوساخته: اوپاگرمایی(hypothermia)، اوپاچرخزاد(hypocycloid)، اوپاشانش (اوپا+شان+ش = hypodermic).
۱۳. ب(۱)
توضیح: این پیشوند در رساندن مفهوم دارندگی چیزی است و دیسه کوتاه شده «با» است.
ریشه: در زبان فارسی باستان و اوستایی بصورت upā میباشد (رجوع به پیشوند اوپا).
نمونه: بِخرد، بِزن (در اصطلاحِ دستِ بزن).
۱۴. ب(۲)
توضیح: این پیشوند در رساندن تأکید است که با فعل همراه میشود.
نمونه: بِرفت، بِشد.
۱۵. با
توضیح: این پیشوند در رساندن مفهوم دارندگی چیزی است.
ریشه: در زبان فارسی باستان و اوستایی بصورت upā میباشد (رجوع به پیشوند اوپا).
نمونه: باخرد، با آزرم.
۱۶. باز
توضیح: این پیشوند معنی دوباره و ازنو میدهد.
ریشه: در زبان فارسی باستان و اوستایی بصورت apa بوده و در فارسی میانه بصورت abâz میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند re بکار گرفته میشود.
نمونه: بازآمدن، بازگفتن.
۱۷. بر
توضیح: این پیشوند بیشتر همراه فعل است و معنی بالا و یا تأکید میدهد.
ریشه: در زبان فارسی میانه به صورت abar، زبان فارسی باستان بصورت upariy و اوستایی بصورت upairi میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند sur , on بکار گرفته میشود.
نمونه: برآمدن (طلوع کردن، آسیدن)، بررسیدن، برکندن.
نمونه نوساخته: برزیویدن (بر+زیویدن = to survive)، برزیوش(survival)، برشانش (بر+شان+ش = surjection).
۱۸. بس
توضیح: این پیشوند معنی بسیار و چندین میدهد.
ریشه: در زبان فارسی میانه به صورت vas، زبان فارسی باستان بصورت vsiy و اوستایی بصورت vasǝ/vaso میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند poly, multi بکار گرفته میشود.
نمونه نوساخته: بسپار(polymer)، بسپارش(polymerization)، بستاییدن (بس+تا+ییدن = to multiply).
۱۹. بُل
توضیح: این پیشوند معنی پر و بسیار داده، ظاهراً دیسهای دیگر از پر میباشد.
ریشه: در زبان فارسی میانه به صورت purr، زبان فارسی باستان بصورت paru و اوستایی بصورت parav/porou/pauru میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند poly, multi بکار گرفته میشود.
نمونه : بلکامه، بلغاک، بلهوس.
نمونه نوساخته: بلفام(poly-chromatic)، بل چرخهای (poly-cyclic)، بلرویه(poly-hedron)، بل ارز(poly-valent).
۲۰. بی
توضیح: این پیشوند در رساندن مفهوم نادارندگی چیزی است.
ریشه: در زبان فارسی میانه به صورت abi، زبان فارسی باستان بصورت apaiyو اوستایی بصورت apa میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند in/im یا a/ab بکار گرفته میشود.
نمونه: بیمر (بیشمار)، بی خرد، بی مرگی، بیهوش.
۲۱. بیش
توضیح: این پیشوند معنی زیاد میدهد.
ریشه: در زبان فارسی میانه به صورت veš، زبان فارسی باستان بصورت vsiy و اوستایی بصورت vasǝ/vaso میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند over/hyper بکار گرفته میشود.
نمونه نوساخته: بیش باری(overload)، بیش نمونه¬ گیری (oversampling)، بیش دمی، بیش رویش.
۱۱. پ: این پیشوند غالباً معنی ضد میدهد. مانند: پیراستن، پالودن.
۱۲. پاد/پت: این پیشوند معنی ضد میدهد و هم ارز anti و counter در زبان انگلیسی است. مانند: پادزهر، پادساعتگرد، پادگردشگری، پادتن، پادگویی، پتیاره.
۱۲. پار/پری/پیرار: این پیشوند به معنی قبل و پیش در زمان را میدهد و همریشه با pre انگلیسی است. مانند: پارسال، پریشب، پیرارسال، پارینه سنگی.
۱۳. پرا (پارا):این پیشوند از زبان اوستایی گرفته شده و هم ارز para در زبان انگلیسی است. مانند: پراشنوی،[۱] پاراهور، پراسو، پارامغناطیس، پرآسه.
۱۴. پس: این پیشوند به معنی عقب (عقبتر از چیزی)؛ بعد (بعد از چیزی) است. مانند: پسرفت، پس بر؛ پسماند، پساویز، پس چهر.
۱۵. پسا: این پیشوند به معنی بعد (بعد از چیزی) است و هم ارز post در زبان انگلیسی است. مانند:پسانوگرایی، پسانوین.
۱۶. پی: این پیشوند به معنی پس (پس از چیزی)؛ بعد (بعد از چیزی) است. مانند: پیامد، پیجو، پیاینده.
۱۷. پیرا/پر:
توضیح: این پیشوند به معنی پیرامون (پیرامون چیزی) است و هم ارز peri در زبان انگلیسی است.
ریشه: در زبان فارسی میانه به صورت pêrâ، زبان فارسی باستان بصورت pariy و فارسی نو بصورت par-, pirâ- میباشد.
کاربرد در ترجمه متون علمی انگلیسی: در معادلسازی کلمات انگلیسی بجای پیشوند peri یا circum بکار گرفته میشود.
نمونه: پرتو، پرستیدن، پراکندن.
نمونه نوساخته: پیراپزشکی، پیرادندان، پرناوش، پرگشتن، پیرابین، پیراشامه.
۱۸. پیش: این پیشوند به معنی جلو (جلو از چیزی)؛ قبل (قبل از چیزی) است. مانند: پیشرفتن، پیشبرد؛ پیش نمایش، پیشامد.
۱۹. ترا: این پیشوند که غالباً به معنی سرتاسر و از ورا (ورای چیزی) است و از زبان اوستایی گرفته شدهاست هم ارز trans در زبان انگلیسی است. مانند: ترابری، تراگسیلش، ترافرستادن، ترانهش، تراکنش، ترافرازنده.
۲۰. تک: این پیشوند به معنی یک، تنها است و هم ارز mono و uni است. مانند: تک نگاری، تکپار، تکشاخ، تک رو.
۲۱. در: این پیشوند به معنی درون، میان یا گاهی بیرون میباشد. مانند:درآمدن، درکنش، درماندن، درشمیدن، درکشیدن.
۲۲. دژ: این پیشوند به معنی بد، با شیوه بد ویا ناجور بکار بردن میباشد. مانند: دژخیم، دژآگاه، دژدود، دژاختری.
۲۳. دش: دیسهای دیگر از دژ میباشد و هم ارز dys در زبان انگلیسی است. مانند: دشنام، دشیاد، دژخیم، دش دمی، دش زایی، دش آهنگی، دش میزی، دش اوباری، دش گواری.
۲۲. دی: به معنی قبل میباشد. مانند: دیروز، دیشب
۲۴. سر: این پیشوند غالباً همراه با فعل بکار میرود. مانند: سرآمدن، سررفتن، سرریز، سرشار.
۲۵. فر: این پیشوند در رساندن مفهوم تکامل، کمال و والایی بکار میرود. مانند: فرنشین (رئیس)، فرگشتن (تکامل یافتن)، فرآوری، فرایند.
۲۶. فرا: این پیشوند به معنی والا و بالا بکار میرود. مانند: فراتاب، فرارفتن، فرابری، فرابنفش.
۲۷. فرو: این پیشوند به معنی فرود و زیر بکار میرود. مانند: فرورفتن، فروبنفش، فرونهادن، فروخوردن، فرومردن، فروریختن.
۲۸. نا: این پیشوند منفی ساز است. مانند: ناجوانمرد، ناخردمند، نارس، نازا، نادان، ندار، نفهم.
۲۸. ن: این پیشوند معنی «به سوی» و «پایین» میدهد است. مانند: نگریستن، نشستن، نپاهش، نپاهیدن.
۲۹. وا: این پیشوند غالباً همراه با فعل بکار میرود. مانند: وارفتن، واماندن، واپاشی، واکنش.
۳۰. ور: این پیشوند به معنی بالا و بر بکار میرود و دیس پهلوی بر میباشد که در بسیاری از لهجهها استفاده میشود. مانند: وررفتن، ورآمدن، ورکشیدن، ورداشتن، ورافتادن.
۳۱. هم/هن/ان/: این پیشوند هممعنی homo, syn, com, co, col, con در زبان انگلیسی است و همریشه با sym/syn یونانی و سانسکریت است. دیس کهنتر هم، هن/ان میباشد. مانند (هم): همایش، هماورد، همنشین، همزمان، همبست، همراه. مانند (هن): هنداختن، هندسه مانند(ان): اندازه، انباشتن، اندوختن
۳۲. هو/خُ/خُو: این پیشوند به معنی خوب و نیک میباشد و هم ارز Eu در زبان انگلیسی است. مانند: هومن، خسرو، خنیا، هوتن، هونهنگ، هوپرورد، هوگواری، هوهسته، هومرگ، هونیاک (خنیا).
پسوند[ویرایش]
پسوند تکواژ وابسته ایست که به پایان واژهای میچسبد و معنای واژه را میورداند.
۱. آسا: پسوند چگونگی و مانندگی میباشد. مانند: نهنگ آسا، شیرآسا، اهریمن آسا.
۲. آگین (گین): پسوند دارندگی و اتصال میباشد. مانند: برف آگین، زهرآگین، خشمگین.
۳. او: پسوند تصغیر و تحقیر است. مانند: یارو، شکمو، دخترو.
۳. اومند: پسوند دارندگی است. مانند: تنومند، برومند، سیجومند، هستومند.
۴. اور: پسوند دارندگی است. مانند: گنجور، مزدور، نمور.
۵. ا(۱): این پسوند به بن مضارع میچسبد و صفت فاعلی مطلق میسازد. مانند: بینا، شنوا، روا.
۶. ا(۲): این پسوند الف ندایی است و برای خطاب قراردادن کسی بکار میرود.. مانند: خداوندا، پروردگارا.
۷. ا(۴): این پسوند از مشخصهای صفت میسازد و صورتی دیگر از «نا» است. مانند: ژرفا، گرما، دازا، بلندا، پهنا.
۷. ا(۵): پسوندی که نشانگر شگفتی و افسوس است. مانند: خوشا، شگفتا، دریغا، دردا.
۸. اد: این پسوند به بن مضارع میچسبد گاهی به معنی انجمنی است که فعلی را انجام میدهند و گاهی به معنی اسم مکان است. مانند: نویساد (هیئت تحریریه)، سگالاد؛ کناد، هماد (انجمن)، چکاد.
۹. اده: این پسوند به بن مضارع میچسبد و اسم افزار میسازد. مانند: سنباده (از سنبیدن).
۱۰. ار(۱): این پسوند به بن ماضی میچسبد و صفت فاعلی میسازد. مانند: برخوردار، گرفتار، مردار، نوشتار.
۱۱. ار(۲): این پسوند به بن ماضی میچسبد و اسم مصدر میسازد. مانند: گفتار، رفتار، شنیدار.
۱۲. اک: این پسوند به بن مضارع میچسبد و به معنی «آنچه کنند» میباشد. مانند: خوراک، پوشاک، نوشاک، کاواک، رواک (که معرب آن رواج است)، نویساک، آموزاک.
۱۳. ال: این پسوند اسم افزار میسازد. مانند: چنگال، گودال، گردال و واژگان نوساختهٔ تختال(slab)، پیچال(labyrinth)، برخال (fractal)، نگارال(graftal).
۱۴. اله: این پسوند اسم میسازد. مانند: تفاله، مچاله، پیچاله.
۱۵. اُوله: این پسوند صفت میسازد. مانند: زنگوله، کوتوله، منگوله، دیگوله.
۱۶. اُم: کاربرد این پسوند در اعداد است. مانند: یکم، دوم، سوم.
۱۷. ان(۱): این پسوند به بن مضارع چسبیده و صفت فاعلی میسازد. مانند: روان، گریان، سوزان.
۱۸. ان(۲): این پسوند به بن مضارع چسبیده و از فعل قید میسازد. مانند: دوان دوان، جهان، کِشان.
۱۹. ان(۳): پسوند زمان است. مانند: بهاران، بامدادان.
۲۰. انه(۱): این پسوند از اسم قید میسازد. مانند: دانشمندانه، پیامبرانه.
۲۱. انه(۲): این پسوند از اسم صفت میسازد. مانند: مردانه، زنانه.
۲۲. ایک: این پسوند دیسه کهن تر از پسوند «ای» است که جدیداً بدست فرهنگستان زیانده شدهاست و پسوند صفتساز است. مانند: روان شناسیک، زمین شناسیک، رایانیک، تاریک، نزدیک، پارسیک.
۲۳. این: پسوند صفت سازاست. مانند: زرین، سیمین، بلورین، رنگین، آهنین، پولادین، مهین.
۲۴. اینه: این پسوند اسم ساز است. مانند: خاگینه، زرینه، سیمینه، آردینه (حلوا).
۲۵. بار: پسوند مکان به معنی کرانه. مانند: رودبار، دریابار.
۲۶. باز: این پسوند از فعل باختن (بازی کردن) گرفته شدهاست و به معنی بازی کردن میباشد. مانند: قمارباز، دخترباز، کفترباز، آتشباز.
۲۷. بان: این پسوند صفت فاعلی که دلالت بر نگاهبانی و حفاظت میکند، میسازد. مانند: راهبان، پاسبان، دژبان، دربان، پارکبان.
۲۸. بد (پد): این پسوند نشانگر بر دارندگی و اتصال دلالت دارد. مانند: سپهبد، ارتشبد.
۲۹. تر: این پسوند صفت تفضیلی میسازد. مانند: خوبتر، بدتر.
۳۰. ترین: این پسوند صفت مطلق (بهترینگی) میسازد. مانند: خوبترین، بدترین.
۳۱. چه/ژه/زه/ایزه/ایژه/ایژک: پسوند تصغیر است. مانند: کوچه، سراچه، خوانچه، مورچه، موژه، نایژه، مامیزه.
۳۰٫۱. خر: پسوند ساخت اسم فاعل. مانند: شرخر، مالخر.
۳۰٫۲. خوار: مانند: زمینخوار، شرابخوار، خونخوار.
۳۱. دان: این پسوند نشانگر جا است. مانند: نمکدان، شکردان.
۳۲. دیس: پسوند مانندگی است. مانند: ناودیس، تاقدیس، تندیس، سردیس، خاجدیس، دلدیس، بادام دیس.
۳۲. ران: پسوند ساخت اسم فاعل. مانند: سخنران، قایقران، اتومبیلران.
۳۳. زار: این پسوند اسم مکان میسازد. مانند: لاله زار، سبزه زار.
۳۴. سار: پسوند مکان ساز است. مانند: یخسار، کوهسار.
۳۵. سان: پسوند مانندگی، چگونگی است. مانند: دیوسان، شیرسان.
۳۶. ستان: پسوند مکان ساز است. مانند: باغستان، گلستان، بوستان.
۳۷. سرا: پسوند مکان ساز است. مانند: میان سرا، کاروان سرا، آهنگسرا، فرهنگسرا.
۳۸. سیر: پسوند مکان ساز است. مانند: گرمسیر، سردسیر.
۳۹. ش: این پسوند به بن مضارع میچسبد و اسم مصدر میسازد. مانند: روش، آموزش.
۴۰. فام: این پسوند به رزیدگی بر چیزی دلالت میکند. مانند: زرفام، زرینه فام، سیه فام، گلفام.
۴۱. ک: پسوند تصغیر یا تحقیر است. مانند: مردک، زنک، روباهک.
- ک: پسوند تصغیر محبت آمیز نیز است. مانند:عزیزک.
۴۲. ک: پسوند نسبت و شباهت است. مانند: پولک، پشمک، خرسک.
۴۳. کار: این پسوند از اسم صفت فاعلی میسازد. مانند: چوبکار، آهنکار.
۴۴. کده: این پسوند اسم مکان میسازد. مانند: دانشکده، پژوهشکده، هنرکده.
۴۴. کش: پسوند ساخت اسم فاعل. مانند: برقکش، لولهکش، سیمکش.
۴۴. کُش: پسوند ساخت اسم فاعل. مانند: آدمکش.
۴۵. کنت: در زبان سغدی به معنی شهر. مانند: سمرقند (سمرکنت)، تاشکند، پنجکند.
۴۶. گار: این پسوند به بن مضارع میچسبد و صفت مبالغه میسازد. مانند: آموزگار، پروردگار، فریفتگار.
۴۷. گان: این پسوند اسم مجموعه از چیزی میسازد. مانند: اندامگان (مجموعه اندامها)، حسابگان، افزارگان.
- ۱. گانه: این پسوند پس از اسم یا عدد میآید و نسبت را نشان میدهد.
مانند: جداگانه، چندگانه، دوگانه، سهگانه.
۴۸. گاه: این پسوند اسم مکان میسازد. مانند: دانشگاه، پژوهشگاه، زایشگاه، آزمایشگاه، بازداشتگاه،
۴۹. گر: این پسوند از اسم صفت فاعلی میسازد. مانند: پژوهشگر، رفتگر، کفشگر، مسگر، زرگر، درودگر، رویگر، آهنگر.
۵۰. گرد: به معنی شهر معرب آن جرد میباشد. مانند: هشتگرد، سوسنگرد، سیاوشگرد، بروجرد، امزاجرد، دستجرد.
۵۱. گری: این پسوند اسم مصدر از شغلی میسازد. مانند: رفتگری، ریختهگری.
۵۲. گون: این پسوند بر چگونگی و مانندگی دلالت دارد. مانند: مهگون، پری گون، لاله گون.
۵۳. لاخ: پسوند مکان است. مانند: سنگلاخ، نمکلاخ، رودلاخ.
۵۴. مون این پسوند به معنای اندازه میباشد مانند ترامون به معنی قطر و پیرامون به معنی محیط و اطراف
۵۵. مند (اومند): پسوند دارندگی است. مانند: دانشمند، بهرمند، فرهمند.
۵۶. نا: این پسوند از مشخصهای صفت میسازد و صورتی دیگر از «نا» است. مانند: فراخنا، تنگنا، دازنا، ژرفنا.
۵۷. ناک: این پسوند به آلودگی، دارندگی یا فراوانی بر چیزی دلالت میکند. مانند: چسبناک، نمناک.
۵۸. ند: این پسوند به بن مضارع چسبیده و اسم مصدر میسازد. مانند: گزند، روند، پیچند، چرخند، مانند.
۵۹. نده: این پسوند به بن مضارع میچسبد و صفت فاعلی میسازد. مانند: بیننده، گوینده، راننده، گواژنده (طعنه زننده). بن کنونی+نده
۶۰. نگار: پسوند نگاشتن، نوشتن و رسم کردن و نقش کشیدن است. مانند: روزنامهنگار، خبرنگار، پیکرنگار، زرنگار
۶۱. وار(۱): این پسوند از اسم قید میسازد. مانند: دیوانه وار، فرشته وار.
۶۲. وار(۲): این پسوند از اسم صفت فاعلی میسازد. مانند: بزرگوار، سترگوار، سوگوار.
۶۳. واره: این پسوند اسم انجمن یا هماد از کاری میسازد. مانند: جشنواره، سوگواره، اشکواره. این پسوند برای ساختن «نام» هایی بکار میرود که همانندی با یک چیز/کار (نام" دیگر را برساند ولی در ترازی کوچکتر و پایینتر از ان است، بدان میماند و به چم آن وابستهاست ولی براستی خود آن نیست مانند:
ماه - ماهواره که بجای «قمر مصنوعی» که پیشتر میگفتند درست شد. سنگ - سنگواره که بجای فوسیل بیشتر بکار میرود جشن- جشنواره که به چم فستیوال بکار میرود گوش - گوشواره
۶۴. واری: این پسوند اسم مصدر میسازد. مانند: سوگواری، اشکواری.
۶۵. وانه: پسوند ساخت اسم فاعل. مانند: پشتوانه.
۶۶. ور: این پسوند صفت فاعلی میسازد. مانند: دانشور، راهور، کنشور.
۶۷. وش: این پسوند بر چگونگی و مانندگی دلالت دارد. مانند: مهوش، پری وش، فرشته وش.
۶۸. وند: این پسوند بر چگونگی و مانندگی و گاهی دارندگی دلالت دارد. مانند: شهروند، پیشوند، پسوند، میانوند.
۶۹. ه(۱): این پسوند به بن مضارع میچسبد و اسم افزار میسازد. مانند: استره (از استردن)، ماله، رنده (از رندیدن)، تراشه، پرونده، لوله (از لولیدن)، سنبه (از سنبیدن).
۷۰. ه(۲): این پسوند به بن مضارع میچسبد و اسم مصدر میسازد. مانند: خنده، مویه، گریه، آموزه.
۷۱. ه(۳): این پسوند بیانگر اسم معرفه است. مانند: زنه، پسره، کارمنده.
۷۲. ی(۱): این پسوند به اسم میچسبد و صفت ساز است. مانند: سنگی، هندی، سیگاری، شطرنجی
۷۳. ی(۲): این پسوند به اسم و صفت میچسبد و اسم ساز است. مانند: برادری، بزرگی، شیرینی، بیگانگی، عکاسی
۷۴. ی(۳): این پسوند بیشتر در زبان عامیانه به قید میچسبد و قید ساز است مانند: صبحی (در جمله ی: امروز صبحی دیدمش)
میانوند[ویرایش]
میانوند وندی است که به میان ریشه واژه افزوده میشود واژه نوی میسازد.
دگروند[ویرایش]
دگروند (به انگلیسی: simulfix) وندی است که موجب دگرگونی یک یا چند واج موجود در تکواژ میشود تا معنای آن را تعدیل کند.
زبروند[ویرایش]
زبروند نوعی وند است که الگویی زبررنجیری (نظیر نواخت یا تکیه) را در جهت رساندن معنایی تصریفی یا اشتقاقی به پایه (که از نظر زبرزجیری خنثی است) اضافه میکند.
پروند/پیراوند[ویرایش]
این بخش نیازمند گسترش است. |
پیشوندی دو بخشی که بخش نخست به آغاز واژه میچسبد و بخش دوم به پایان واژه.
تراوند[ویرایش]
این بخش نیازمند گسترش است. |
وندی گسسته که به جاهای مختلف در واژه افزوده میشود.
تفاوت وند و واژهبست[ویرایش]
وندها برای ساخت واژگان از نوع اسم، صفت، قید بکار میروند، اما واژهبستها برای ساخت حالتهای گرامری نظیر زمانهای مختلف یک فعل کاربرد دارند.
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- ↑ دفتر هشتم واژگان مصوب، فرهنگستان زبان و ادب پارسی
|