خسرو پرویز
جای حکومت | ایرانشهر |
دودمان | ساسانیان |
تاجگذاری | دور یکم ۵۹۰ میلادی دور دوم ۵۹۱ میلادی تیسفون |
لقب | اَپرویز (پرویز) |
پایان حکومت | دور یکم ۵۹۰ میلادی دور دوم ۶۲۸ میلادی |
درگذشت | ۲۸ فوریه ۶۲۸ میلادی تیسفون |
نام پدر | هرمز چهارم |
شاهنشاه پیشین | دور یکم هرمز چهارم دور دوم بهرام چوبین ویستهم |
شاهنشاه پسین | دور یکم بهرام چوبین ویستهم دور دوم قباد دوم |
دین | زرتشتی |
همسران | شیرین، مریم دختر موریکیوس،[۱] گردیه[۱] |
فرزندان | شیرویه، پوراندخت، آزرمی دخت، شهریار، مردانشاه، جوانشیر |
دستاورد های مهم | رساندن وسعت شاهنشاهی ساسانی به دوره هخامنشی و تصرف فلسطین، مصر و قسمت اعظم ترکیهٔ فعلی و محاصره قسطنطنیه، پیشرفت قابل ذکر هنر و موسیقی در شاهنشاهی ساسانی |
جنگ ها | جنگ با بهرام چوبین، جنگ با روم |
سردارن سپاه | شاهین و شهربراز (شهروراز) |
خسرو دوم یا خسرو پرویز (از ۵۹۰ تا سال ۶۲۸ میلادی)، بیست و چهارمین پادشاه ساسانی و از نامدارترین شهریاران دودمان ساسانیان است. «خسرو دوم» نامی است که رومیان به وی دادهاند، مورخان ایرانی وی را خسرو پرویز (اپرویز) گفتهاند. او به جای پدر ش، هرمز چهارم بر تخت پادشاهی نشست. در آغاز پادشاهی، با شورش بهرام چوبین رویارو شد و پس از شکست از سپاه وی به روم گریخت. اندکی بعد با حمایت قیصر روم و با سپاهی که وی در اختیارش گذاشته بود به ایران بازگشت، بهرام را شکست داد و تاج و تختش را پس گرفت.[۲] قیصر روم همچنین دخترش که مریم نام داشت را به زنی به او داد که برای او پسری به نام شیرویه آورد که بعدها پدر را زندانی و به قتل رساند و تخت شاهی را غصب کرد. همچنین خسرو همسر دیگری به نام شیرین داشت که داستان عشق آن دو از پرآوازهترین داستانهای عاشقانه ادبیات فارسی است و یک نسخهٔ معروف آن را نظامی گنجوی سروده است. در زمان خسرو پرویز، با پیشرویهای سپهبدهایش همچون شهربراز و شاهین بهمنزادگان، مرزهای ایران به نهایت گسترهٔ خود رسید و موسیقی و هنر رونق یافت. او را آخرین پادشاه قدرتمند ساسانی میدانند. پس از او، هرج و مرج و جنگ داخلی، به همراه طاعون کشور را فرا گرفت، و شورشهای زیادی برخاست که کشور را به مرز نابودی و زمینه را برای گشودن ایران به دست سپاه اسلام فراهم کرد. خسرو پرویز همواره از شخصیتهای مورد توجه در ادبیات فارسی بوده است.
محتویات
بر تخت نشستن[ویرایش]
هرمز چهارم پدر خسرو، توسط گستهم (بسطام، بیستام، ویستاخم) که از دودمان بزرگ اسپاهبدان بود و دایی خسرو پرویز به شمار میرفت، و برادر گستهم، بندوی (وندوی)، از سلطنت خلع و به زندان افکنده شد.
طبری نوشتهاست که بهرام چوبین حیله کرده و هرمز چهارم پدر خسرو پرویز، میپنداشت، خسرو سر آن دارد که بهجای او شاه شود. خسرو که در این زمان، از ترس پدر به آذربایجان رفته بود، شتابان به تیسفون باز آمده و در سال ۵۹۰ میلادی، تاج شاهی بر سر نهاد.[۳]
بهرام چوبین (بهرام ششم)، یکی از سرداران ارتش که از دودمان مهران (یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی) بود، به پادشاهی خسرو تن درنداد و خود ادعای شاهنشاهی کرد. خسرو مجبور شد با قیام بهرام چوبین به مقابله بپردازد. وی قشونی برداشته، به جنگ او رفت، اما شکست خورده و متواری شد و باآنکه سپاه بهرام او را تعقیب میکردند، از دجله عبور کرده و به امپراتور روم موریکیوس (موریس) پناهنده شد.
خسرو در روم با قیصر موریکیوس توافقاتی کرد. امپراتور مزبور حاضر شد خسرو را پسر خود دانسته، از او حمایت کند تا به پایتخت ایران برگردد به شرط اینکه خسرو در ازای این همراهی ارمنستان ایران و قلعه دارا را به بیزانس واگذار کند. پس از آن خسرو با سپاهی که قیصر در اختیارش گذاشت به ایران بازگشت.
در این هنگام بهرام چوبین بعد از شکست دادن خسرو وارد تیسفون شده، به تخت نشسته و به نام خود سکه زده بود. با همیاری نجبای تیسفون و تعدادی از بزرگان اهل ارمنستان که به خسرو پیوسته بودند، خسرو در حوالی گنزک آذرآبادگان با بهرام وارد جنگ شد و او را شکست داد و دوباره بر تخت شاهی ایران نشست. بهرام به ترکان پناه برد و در شهر بلخ ساکن شد و بعدها در همین شهر نیز درگذشت. بازگشت خسرو به سلطنت در سال ۵۹۱ میلادی به وقوع پیوست.[۴] موبدان از بازگشت خسرو به سلطنت چندان شادمان نشدند، چراکه معتقد بودند که اقامت در روم باعث شده نسبت به مسیحیت دلبستگی پیدا کند. افزون بر این همسر برگزیده وی شیرین نیز مسیحی بود.[۵]
جنگهای خسرو پرویز با روم[ویرایش]
این جنگها از سال ۶۰۲ تا ۶۲۷ میلادی، تقریباً به مدت بیست سال، امتداد داشت. کیفیات آن از این قرار بود که تا وقتی موریکیوس امپراتور روم بود، روابط مابین دو دربار، کاملاً صمیمانه بود، ولی در سال ۶۰۲ میلادی موریکیوس بدست فوکاس امپراتور بعدی بیزانس کشته شد. خسرو پرویز فوکاس را به رسمیت نشناخت. جنگ مابین دولتین شروع شد. خسرو با لشکری وارد بینالنهرین شد و قلعه دارا را محاصره کرد و بعد از سه ماه آن را گرفت. پس از آن قشون ایران از فرات گذشته و سایر شهرهای رومی را گرفته تا نزدیکی بیروت امروزی تاخت. از طرف دیگر ایران از طرف ارمنستان حمله کرده و در آسیای صغیر به قدری پیش رفت که اهالی قسطنطنیه مضطرب شدند. اوضاع دولت روم در این زمان قرین هرج و مرج بود. فوکاس که تخت سلطنت را غصب کرده بود، نتوانست در مقابل فتوحات خسرو کاری بکند.
فشار ایرانیها باعث وحشت و اضطراب در ممالک روم شرقی شده، بحرانی تولید کرد که در نتیجه آن هراکلیوس که در تاریخ ایران به هرقل معروف است، از کارتاژ با کشتیهایی به قسطنطنیه آمد و در سال ۶۱۰ میلادی با همراهی مردم زمام امور را به دست گرفت.
از طرف دیگر خسرو به جهانگیری خود ادامه داده و در سال ۶۱۱ میلادی به شامات تاخت و دمشق را گرفته، غارت کرد.
در سال ۶۱۴ میلادی سپاه ایران عازم اورشلیم شدند و توانستند بیت المقدس را تسخیر کنند. کلیساها و معابد شهر، از جمله مزار مقدس عیسی مسیح با خاک یکسان شد و قطعهای از صلیبی که گفته میشود مسیح با آن به صلیب کشیده شده و به نام صلیب راستین شناخته میشود، همچون غنیمتی فوقالعاده گرانبها به تیسفون فرستاده شد.[۶]
خسرو به این فتوحات خود اکتفا نکرده، شهربُراز را که یکی از سرداران نامی ایران بود با قشونی به طرف مصر فرستاد و او از کویری که مابین شامات و مصر حائل است گذشته وارد مصر شد و در سال ۶۱۶ میلادی اسکندریه را که شهری نامی و تجارتی بود، گرفت. این فتح سردار ایران، اثر بزرگی در عالم آن روزی کرد، زیرا مدت نُه قرن بود که مملکت مصر از تصرف ایران خارج شده و شاهان ساسانی همواره در این صدد بودند که حدود ایران را به حدود زمان هخامنشی برسانند.
از طرف دیگر در سال ۶۱۷ میلادی، شاهین سردار نامی دیگر ایران از کاپادوکیه گذشته ممالک آسیای صغیر را یک به یک گرفت و به کالسدون (کوی قاضیکوی در استانبول امروزی) نزدیکی قسطنطنیه رسید. هراکلیوس در این زمان با سردار ایرانی ملاقاتی کرده، سفیری نزد خسرو پرویز برای مذاکرات صلح فرستاده شد، ولی مذاکرات به جایی نرسید. خسرو نه تنها برای مذاکرات صلح حاضر نشد، بلکه سفیر را در حبس انداخته، تهدید به قتل کرد. پس از آن کالسدون بهزودی توسط قشون ایران تسخیر شد و ایران تقریباً به حدود زمان هخامنشی رسید.[۷]
برانداختن دودمان لخمیها در حیره و جنگ ذوقار[ویرایش]
لخمیها یا بنیلخم یا مَناذِره نام دودمانی عرب بود که در روزگار ساسانیان و میان سدههای سوم تا هفتم میلادی، بر حیره (جنوب عراق) فرمان میراندند. لخمیها پیرو ساسانیان بودند.
نعمان سوم آخرین پادشاه این دودمان بود که بهخاطر سرپیچی از خسرو، به دستور وی به زندان افکنده و در زندان کشته شد. در تاریخ طبری آمدهاست که بهعلت مبتلا شدن به طاعون در زندان درگذشت.
خسرو پس از مرگ نعمان، ایاس بن طائی را عامل حیره و تمامی ولایتهایی که به دست نعمان بود، قرار داد. نعمان سوم قبل از مرگ، اموال و سلاحهای خود را به هانی بن مسعود، بزرگ طایفهٔ شیبانی، (یکی از قبیلههای بکر بن وائل) سپرده بود، خسرو از هانی خواست که اموال و سلاحهای نعمان را پیش وی بفرستد. هانی ابا کرد و برای جنگ آماده شد.
حنظله در این جنگ به عنوان سالار طایفهٔ بکر بن وائل انتخاب شد. این جنگ در کنار آبگاه ذوقار که قبایل عرب در فصل گرما در آنجا ساکن میشدند، درگرفت و به جنگ ذوقار معروف است. حنظله قبل از شروع نبرد دستور داد برای دو هفته آب ذخیره کنند.
در این جنگ قشون ایرانی که تنها برای دو روز، آب آشامیدنی همراه داشتند با طولانی شدن نبرد و عدم دسترسی به آب با تشنگی دست به گریبان شدند. حملهٔ ناگهانی عربانی که کمین کردهبودند و هزیمت ناگهانی ده هزار سپاهی عرب که همراه سپاه ایران بودند و بهخاطر خویشاوندی با قبایل بکر، از قبل با یکدیگر توافق کرده و قصد جنگیدن نداشتند، از عواملی بود که شکست سپاهیان ایران را رقم زد. در این جنگ، بسیاری از سپاهیان ایرانی یا از تشنگی یا در حین جنگ کشته شدند. شاعران عرب دربارهٔ جنگ ذوقار اشعار بسیار گفتهاند. تاریخ دقیق این جنگ مشخص نیست.[۸]
دو اتحاد بزرگ جهانی در زمان خسرو پرویز[ویرایش]
ترکان در زمان ساسانیان، رفتهرفته، به دو خاقانات شرقی و غربی بخش شدند. خاقانات شرقی ترک با امپراتوری چین سر جنگ داشتند و خاقانات غربی ترک راه پیکار با ایران را در پیش گرفتند. اندکی بعد رقابت و دشمنی میان دو خاقانات شرقی و غربی پدید آمد.
امپراتوری چین که خاقانات شرقی را دشمنی خطرناک میشمرد، راه اتحاد با خاقانات غربی ترک را در پیش گرفت. بدین ترتیب اتحاد سهگانهٔ بزرگی شامل امپراتوری چین، خاقانات غربی ترکان و امپراتوری بیزانس برضد ایران پدید آمد. چندی بعد خزران ساکن کرانههای ولگا و شمال دریای خزر نیز به سه دولت نامبرده پیوستند و اتحادی چهارگانه برضد شاهنشاهی ساسانی ترتیب دادند.
دولت ساسانی نیز کوشید تا با اتحادی دیگر به مقابله دشمنان برخیزد. نخست با خاقانات شرقی ترک اتحاد کرد، سپس بهمنظور جلوگیری از پیوستن اردوی ترکان و خزران به لشکریان بیزانس کوشید، متحدی در قفقاز جستجو کند. این متحد، آوارها بودند که در شمال قفقاز میزیستند. بدین روال در یک سوی امپراتوری چین، خاقانات غربی ترک، خزران و بیزانس متحد شدند و در سوی دیگر: ایران، آوارها و خاقانات شرقی ترک متحد گشتند.[۹]
جنگهای هرقل با ایران[ویرایش]
اوضاع بیزانس پس از سقوط کالسدون بسیار بد بود. از یک طرف فتوحات ایران برای روم تقریباً مملکتی باقی نگذاشته بود، زیرا ارمنستان، ِ شهرهای رومی در بینالنهرین، تمامی ممالک آسیای صغیر و شامات و فلسطین و مصر در تصرف ایران بود. از طرف دیگر خود قسطنطنیه هم مورد تهدید ایران و هم در تهدید آوارها بود. اوضاع روم به قدری بد بود که هرقل در ابتدا میخواست از پایتخت فرار کرده و به کارتاژ در آفریقا برگردد، ولی روحانیان و مردم در این زمان به صدا درآمدند و بالاخره او راضی شد بماند و قرار شد که خزائن و داراییهای کلیساها به مصرف تهیه اردوگاهای نظامی و جنگی برسد. شور و هیجانی که از ویران شدن شهر مقدس اورشلیم و ربوده شدن صلیب راستین برخاسته بود بسیار کارگر افتاد و خود مایهٔ دلگرمی امپراتور شکستخورده گردید.[۱۰]
در سال ۶۲۲ میلادی هرقل در نزدیکی ارمنستان با شهربُراز سردار ایرانی، جنگی کرد به نام نبرد ایسوس (۶۲۲) که به فتح رومیها انجامید. سال بعد هرقل با مردمان شمالی مثل خزرها و غیره همدست شد و به طرف ایران قشونکشی کرد و خسرو با قشونی مرکب از چهل هزار نفر به آذربایجان شتافت، ولیکن هرقل فاتح شد و هراکلیوس با شوقی انتقامجویانه کوشید تا آتشکده مقدس پادشاهان، آتشکده آذرگشسپ را که پادشاهان ساسانی پای پیاده به زیارت آن میرفتند و در شیز، گنزک واقع بود، به تلاقی اهانتی که در اورشلیم نسبت به مزار مقدس مسیح شده بود، عرصهٔ بیحرمتی کرده و این آتشکده را بعد از به آتش کشیدن، ویران کرد. در مورد اینکه گنجینهٔ نفایس مقدس آتشکده، بهدست سپاه رومی غارت شده، یا قبل از حمله، در جای امن نقل و حفاظت شده، توافق نظر وجود ندارد و پس از آن نیز به غارت شهرهای ایران پرداخته، آتشکدهها را خراب نمود.
جنگهای بعدی او نیز با شهربُراز بود که باز به فتح هرقل تمام شد. در سال ۶۲۶ میلادی خسرو که از فتوحات روم مضطرب شده بود، خواست ضربه قطعی را به رومیها وارد آورد و با آوارها متحد شده، قسطنطنیه را محاصره کرد. شاهین سردار ایرانی و آوارها در جنگی که در گرفت و به نام محاصره کنستانتینوپول مشهور است، موفق به تسخیر شهر نشدند و رومیها توانستند شهر کالسدون را نیز پس بگیرند.
در سال ۶۲۷ میلادی هرقل مصمم شد که به طرف دستگرد برود. این محل در نزدیکی تیسفون، پایتخت خسرو بود در نزدیکی نینوای قدیم (بغداد کنونی) جنگی به نام نبرد نینوا بین رومیها و ایرانیها وقوع یافت. در این جنگ اگر چه سردار ایرانی کشته شد ولی قشون ایران پافشاری کرد تا آنکه بالاخره نیروی کمکی به آنها رسید. در این حیص و بیص ترسی بر خسرو مستولی شد که در نتیجهٔ آن قشون ایران را رها نموده، فرار کرد با وجود این لشکر ایران مقاومت نموده و توانستند دشمن را در دستگرد متوقف کرده و از پیشروی هرقل به تیسفون جلوگیری نمایند. هرقل نقشهٔ اولی خود را که تعقیب و محاصره تیسفون بود، تغییر داده به طرف شمال یعنی گنزک (تخت سلیمان امروزی) رفت. طغیان ناگهانی دجله و فرات و خرابی قسمتی از ایوان کسری، در این اوقات برای خسرو، فرصت و حوصلهٔ توقف در تیسفون را باقی نگذاشت. شکسته شدن سدها، کشتزارهای اطراف را به باتلاق تبدیل کرد و ناکامی خسرو در ترمیم ویرانیها یک نشانهٔ بارز انحطاط دولت ساسانیان، در انظار عامه تلقی گشت. خسرو همراه زن محبوبش شیرین و دو پسر او مردانشاه و شهریار، از دجله عبور کرد و به ویه اردشیر در قسمت غربی دجله رفت.[۱۱]
خلع و قتل خسرو پرویز[ویرایش]
در این روزهای بحرانی، نفوذ زن مسیحی خسرو، شیرین بقدری بود که شاه بالاخره در صدد درآمد، به جای پسر بزرگ خویش شیرویه، معروف به قباد دوم که از مریم دختر موریکیوس امپراتور سابق بیزانس داشت، مردانشاه (پسر شیرین) را که کودکی خردسال بیش نبود، به ولیعهدی انتخاب کند. مسئلهٔ انتخاب ولیعهد، دراین هنگام که پادشاه ضعیف و بیمار بود، نمیتوانست با مداخلهٔ بزرگان و نجبا برخورد نکند. ناخرسندی نجبا از انتخاب مردانشاه با سعی شیرویه جهت نیل به حق خویش، خسرو را مواجه با یک توطئهٔ خونین خانوادگی ساخت.
در روز ۲۴ فوریهٔ (پنجم اسفند) سال ۶۲۸ میلادی، خسرو پرویز، از سلطنت خلع شده و محبوس گردید. خسرو قبل از مرگ جواب قسمتی از اتهامات خود را داد. محاکمه و دفاعیات خسرو پرویز در تاریخ طبری و تاریخ بلعمی و شاهنامه ثبت شدهاست. شیرویه با نام قباد دوم، سلطنت خود را آغاز کرد. هفده یا به قولی هجده پسر خسرو که نامشان در روایت حمزه اصفهانی هست، به امر شیرویه اعدام شدند. نوشته شده که آنها را در جلوی چشم پدر، کشتند. سرانجام پس از پنج روز حبس، خسرو پرویز در زندان به دست مهرهرمزد پسر مردانشاه، به قتل رسید.[۱۲]
با کشته شدن خسرو پرویز شیرازه دولت ساسانی هم از هم گسست. قدرتی که از او سلب شد پس از او در جای دیگر قرار نگرفت، نه کسانی را که به عنوان شاه بر تخت سلطنت مینشستند یا مینشاندند چنان دوامی بود که قدرتی به دست آورند و بر اوضاع مسلط شوند، و نه از میان سران و سرداران که خود دستخوش نفاق و اختلاف و با هم در ستیز بودند کسی توانست قد علم کند و با غلبه بر مشکلات فراوانی که در راه بود امور از هم گسیخته کشور را سر و سامانی دهد.[۱۳]
ترقی موسیقی ایرانی در زمان خسرو پرویز[ویرایش]
دوران پادشاهی خسرو پرویز در زمینهٔ موسیقی یک دوران طلایی محسوب میشد. با آنکه از این موسیقی خسروانی جز نام بعضی الحان و پارهای سازها باقی نیست، احتمال دارد که در موسیقی بعد از اسلام تا وقتی مثل عصر ما به گرایشهای غربی آلودگی نیافته بود، بتوان چیز مبهمی از آن بازیافت. اینکه موسیقی عربی هم در شکل رایج در بغداد و حتی در شکل رایج در حجاز و اندلس، تا حدی تحت تأثیر موسیقی ساسانی بودهاست، نشان میدهد که این احتمال چندان بیمورد نیست. البته قبل از وی نیز انوشیروان، بهرام گور، و حتی اردشیر یکم نیز به موسیقی علاقهٔ خاص نشان دادهاند اما اوج ترقی موسیقی ساسانی مربوط به دوران خسرو پرویز شد. در بین نامآوران موسیقی این عصر نام باربد (فهلبد)، سرکش، سرکب و نکیسا به عنوان استادان کلاسیک موسیقی ایران باقیاست.[۱۴]
خسروپرویز از نظر کریستنسن[ویرایش]
کریستنسن در کتاب ایران در زمان ساسانیان در مورد شخصیت خسروپرویز چنین نوشتهاست: خسرو پرویز خود را انسانی جاودان در میان خدایان و خدایی توانا در میان آدمیان مینامید. وی مردم را حقیر میشمرد و برای اندوختن ثروت مردم و بزرگان را در فشار قرار میداد. وی زمانی دستور داد ۳۶٬۰۰۰ زندانی را از دم تیغ بگذرانند و نیز قصد داشت همه سپاهیانی که از هراکلویس شکست خورده بودند را بکشد. البته این دستور با وساطت بزرگان انجام نشد.[۱۵][۱۶] خسرو پرویز دلبستگی بسیاری به مالاندوزی داشت. وی در تیسفون نزدیک به ۸۰۰ میلیون مثقال طلا اندوخته داشت. وی بسیار کینهتوز و دسیسهگر بود و از طریق همین دسیسهها توانست دشمنانش را از پای درآورد.[۱۷] در سال ۶۰۴ میلادی به توصیه منجمان و پیشگویان پایتختش را از تیسفون به دستگرد منتقل کرد. شهری که بیست و چند سال بعد به دست رومیان تصرف شد و غنایمی بسیاری از گنجهای خسرو بدست آنان افتاد[۱۸][۱۹] خسرو از پایتخت گریخت و در مکان امنی که خارج از شهر برگزیده بود کشته شد.[۲۰][۲۱]
میراث ادبی[ویرایش]
خسرو پرویز نامهای به پسرش، شیرویه نوشت؛ این نامه، پاسخ به دادخواست شیرویه علیه خسرو بود که در آن، اتهاماتی بر پدر وارد کرده بود. گرچه رد و بدل چنین مکاتباتی نامحتمل نیست، ولی به نظر میرسد که این نامه را طرفداران خسروپرویز پس از کشته شدن این شاه، به منظور تبرئه او، درست کرده باشند. در هر حال، اصل پهلوی نامه در دست نیست، ولی اقتباسهایی از ترجمه عربی آن در کتابهای عربی و فارسی نقل شده است. احتمال دارد بخشهایی از آن در خداینامۀ پهلوی وجود داشته و از طریق ترجمه عربی این کتاب، به منابعی چون شاهنامه راه یافته باشد. مفصلترین تحریر این نامه در شاهنامه، تاریخ طبری و تاریخ بلعمی آمده است. در شاهنامه شیرویه هفت اتهام بر پدر وارد آورده است و در طبری هشت اتهام ذکر شده، ولی در تاریخ بلعمی تعداد اتهامات به نه میرسد. از گفته فردوسی برمیآید که وی این سخنان را به صورت پیام شفاهی بیان داشته و بعد آن را به صورت مکتوب درآورده است.[۲۲] همین مطلب از عبارات طبری و بلعمی نیز مستفاد میشود. اتهامات نقل شده در شاهنامه که نظایرشان در منابع دیگر آمده، عبارتند از:
- کشتن پدر
- جمعآوری ثروت
- نگهداشتن سپاهیان در مناطق دوردست
- ناسپاسی نسبت به قیصر و پس ندادن صلیب
- ستاندن خواسته از بیچارگان
- زندانیکردن شانزده تن از فرزندان.[۲۳]
حامل پیام در شاهنامه، دو تن به نامهای اَشتاگشسپ (یا اسفاگشسپ) یا صورت خلاصه آن اَشتاد (یا اسفاد) و خرادبُرزین ذکر شدهاند. دو مورخ دیگری که مطالبی از این پیام را آوردهاند، عبارتند از: ثعالبی، که چهار اتهام را ذکر کرده و دینوری، که شش اتهام را آورده است. ابن مسکویه، تنها به ذکر جرایمی میپردازد که موجب برکناری و کشته شدن خسروپرویز شد. مسعودی، یعقوبی و ابن بلخی، فقط از پیامهای مبادله شده، بدون شرح مضمون آنها، ذکر کردهاند.[۲۴]
علاوه بر این اتهامها و پاسخ بدانها، نامه خسروپرویز متضمن نصایحی به فرزند خود درباره چگونگی امور کشور است و باید آنها را از نوع اندرزهای سیاسی به شمار آورد. چنین مینماید که این نامه، بسیار مفصلتر از آن بوده است که در کتابهای عربی و فارسی نقل شده است. زیرا در کتابهای دیگر، عبارات نصیحتآمیزی از آن نقل گردیده که در متن نامه منقول در این کتابها، وجود ندارد. از جمله، ابن قتیبه، در چند مورد از این نامه، مطالبی را آورده است. این نصایح، همگی از نوع اخلاق عملی است: درباره برگزیده عامل خراج؛ لزوم مشاوره؛ مجازات؛ دقت در گفتار و صدور فرمان و خویشتنداری در هنگام خشم و ترغیب به بردباری و بخشایش و مانند آن؛ و میانهروی و اعتدال و نظایر این موارد.[۲۴]
عامری، جملاتی از این نامه را در مورد برگزیدن کارگزاران نقل کرده است. همین نویسنده و طرطوشی و ثعالبی، جمله نصیحتآمیزی را از قول پرویز خطاب به پسرش در مورد میانهروی در بخشش به سپاهیان از همین نامه نقل کردهاند.[۲۴]
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ تاریخ طبری
- ↑ آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 صفحه :429
- ↑ زرینکوب، ص ۵۰۸
- ↑ پیرنیا، ص ۳۴۴
- ↑ آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 ص 430
- ↑ زرینکوب، ص ۵۱۳
- ↑ پیرنیا، ص ۳۴۵ تا ۳۴۸
- ↑ طبری، ص ۷۵۷ تا ۷۶۳
- ↑ رضا، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، ص ۴
- ↑ پورداود، ص ۳۵۳
- ↑ پیرنیا، ۱۳۶۲ ص ۳۴۸ تا ۳۵۰
- ↑ زرینکوب، ص ۵۲۰ و ۵۲۷
- ↑ تاریخ و فرهنگ ایران، ص ۲۹۵ و ۲۹۶
- ↑ زرینکوب، ص ۵۲۴
- ↑ آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 ص ۴۳۲–۴۳۴
- ↑ تاریخ بلعمی -شابک: 978-964-363-222-9 ص ۹۹۴
- ↑ آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 ص ۴۳۷
- ↑ آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 ص ۴۳۸
- ↑ آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 ص ۴۵۱
- ↑ آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 ص ۴۳۳
- ↑ تاریخ بلعمی -شابک: 978-964-363-222-9 ص ۹۹۱
- ↑ تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، 234-235.
- ↑ تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، 235.
- ↑ ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ ۲۴٫۲ تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، 236.
منابع[ویرایش]
- تفضلی، احمد. تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. به کوشش ژاله آموزگار. تهران: انتشارات سخن، ۱۳۷۸. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۴۶۹-۶.
- زرینکوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۴[شابک مشخص نشده]
- پورداود، ابراهیم. آناهیتا، پنجاه گفتار پورداود، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۳[شابک مشخص نشده]
- پیرنیا، حسن (مشیرالدوله). تاریخ باستانی ایران. تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۲[شابک مشخص نشده]
- طبری، محمدبن جریر. تاریخ طبری. جلد دوم. تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۶۲[شابک مشخص نشده]
- رضا، عنایتالله. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵[شابک مشخص نشده]
- محمدی ملایری، محمد. تاریخ و فرهنگ ایران. جلد اول. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۹. شابک: ۷–۵۲۷-۳۱۵–۹۶۴
پادشاه پیشین: دور یکم هرمز چهارم دور دوم بهرام چوبین ویستهم |
خسرو دوم شاهنشاه ایران دور یکم ۵۹۰–۵۹۰ میلادی |
جانشین: دور یکم بهرام چوبین ویستهم دور دوم شیرویه |
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ خسرو پرویز موجود است. |
|
|
- خسرو پرویز
- اعدامشدگان اهل ایران
- افراد جنگهای ایران–روم
- ایرانیان در سده ۶ (میلادی)
- ایرانیان در سده ۷ (میلادی)
- حکمرانان خاورمیانه در سده ۶ (میلادی)
- حکمرانان خاورمیانه در سده ۷ (میلادی)
- درگذشتگان ۶۲۸ (میلادی)
- رهبران برکنارشده توسط یک کودتا
- زادگان ۵۹۰ (میلادی)
- شاهنشاهان ساسانی سده ۶ (میلادی)
- شاهنشاهان سده ۷ (میلادی) ساسانی
- شخصیتهای شاهنامه
- مرزبانهای ساسانیان آلبانیای قفقاز