لهجه شیرازی
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکیپدیا برای ارجاع به منابع با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بیمنبع را میتوان به چالش کشید و حذف کرد. |
'
لهجهٔ شیرازی یکی از لهجههای زبان فارسی است.
محتویات
- ۱ لهجههای شیرازی
- ۲ تاریخچهٔ لهجههای شیرازی
- ۳ علت تفاوت لهجههای شیرازی
- ۴ نقش عرفان و فلاسفه در لهجه شیرازی
- ۵ یک ویژگی مهم
- ۶ تفاوتها در لهجههای مختلف شیرازی
- ۷ تفاوت با زبان رسمی
- ۸ (اُو) برای معرفه
- ۹ فعل «کردن»
- ۱۰ واژه نامه
- ۱۱ ادغام، حذف، کاهش، افزایش، قلب
- ۱۲ نمونهٔ شعر
- ۱۳ ضربالمثل
- ۱۴ شعر شیرازی
- ۱۵ جستارهای وابسته
- ۱۶ منابع
- ۱۷ نام آشنایان لهجه شیرازی
- ۱۸ پانویس
- ۱۹ پیوند به بیرون
لهجههای شیرازی[ویرایش]
در شیراز هنوز مردم محلههای قدیمیتر بیشتر به لهجهٔ شیرازی سخن میگویند تا بقیهٔ مردم مثلاً لهجهٔ کسبه و اهالی دروازه سعدی، لب آب، دروازه قصابخانه، دروازه شاه داعیالله و... تفاوت آشکار با لهجهٔ اهالی و کسبهٔ نقاط دیگر شهر دارد.[۱]
تاریخچهٔ لهجههای شیرازی[ویرایش]
از زمان آل بویه تا دورهٔ قاجار فقط یک گونه لهجهٔ شیرازی وجود داشته که هماکنون به نام شیرازی اصیل شناخته میشود.
در شیراز به شیرازی میانه میگویند شیرازی، به شیرازی پودنکی میگویند شیرازی غلیظ و به شیرازی قصردشتی میگویند شیرازی شهری.
بااینکه تمامی لهجههای شیرازی از یک لهجه، یعنی لهجهٔ اصیل سرچشمه میگیرند، اما اصطلاحاتی که در لهجههای منشعب وجود دارد گاهی باعث میشود که این تصور حاصل شود که این لهجهها از ریشه با هم متفاوتند.
علت تفاوت لهجههای شیرازی[ویرایش]
علت اصلی این تفاوت برمیگردد به ساختار جمعیتیِ شیراز. در شیرازی عامیانه به علت اینکه ارتباط با دیگر نقاط بیشتر بوده، خیلی از واژههای انگلیسی یا عربی به آن وارد شدهاست. مثلاً ببه. به معنی عزیزم، فرزندم، جیگر، از واژه Babe گرفته شدهاست. (ببه از ببو به معنی بیتجربه گرفته شده است) گفته میشود که سی بهمعنای ببین از واژهٔ see انگلیسی گرفته شده، اما به شهادت بسیاری از متون ادبی، مثل تعداد زیادی از اشعار سعدی و حافظ در سدههای هفتم و هشتم هجری، ریشهٔ عبارت "سی"، عبارت "سیل" و یا "سیر" و بهمعنی "نظر کردن" و "منظره دیدن" و "گشتن و سفر کردن" است و ارتباط بین واژهٔ "سی" با "see" انگلیسی بیشتر دارای تشابه لفظی است و اصالت آن در هیچ جا و هیچ سندی دیده نمیشود. از این گذشته، واژهٔ "سی" بهمعنای دیدن در لهجهٔ هراتیِ امروزی با تلفظ و معنای یکسان ("سی کو" و "سیل کو") وجود دارد. در لهجهٔ کابلی نیز فعل دیدن بصورت "سیل داشتن" استفاده میشود. هنوز هم بسیاری از سالمندان شیرازی از عبارت "سیل" به جای "سی" استفاده میکنند و مشهودترین آن عبارت " سیل کن، سیل کن" به معنی "نگاه کن نگاه کن" است که عبارتی اخباری همراه با هشدار و تعجب است؛ که در سایر گویشها به عبارت" سی کن سی کن" و یا " س کن س کن" در آمده است.
اما برعکس به علت مهاجرت عدهای از کلواریها به پودنک. کسانی که خود را ارادتمند کلوار نبی
این نوشتار به هیچ منبع و مرجعی استناد نمیکند. |
یکی از پیامبران ایران باستان و فرزندان حاج الیاس میدانند، و تنها کسانی هم هستند که هم اکنون در ایران به همان زبان اصیل فارسی - زبان به کاربرده شده در شاهنامه گویشی شبیه به اهالی سیوند صحبت میکنند. باعث شده تا در لهجه شیرازی پودنکی واژه غریبی وجود نداشته باشد.
در لهجه شیرازی قصردشتی به علت بسته بودن منطقه و عدم وجود روابط و مهاجرت. واژههای جدیدی تولید شده؛ که هیچ ریشهای در جایی ندارند؛ که بسیاری از آن واژهها این روزها رونق کوچه و بازار شیراز است.
نقش عرفان و فلاسفه در لهجه شیرازی[ویرایش]
نقش سعدی و حافظ در لهجهٔ شیرازی پودنکی بسیار مشهود است.
همچنین نقش ملاصدرا در تمامی لهجههای شیرازی بسیار مشهود است. قربان وجودت اصطلاحی است که در تمامی لهجههای شیرازی استفاده میشود، و این بیانگر جاافتادگی فلسفهٔ وجودیِ ملاصدرا در شیراز است. یا در جایی نقش عرفائی مثل عبدالله خفیف یا بسیاری از عرفای شیرازی در لهجهٔ شیرازی میانه مشهود است.
یک ویژگی مهم[ویرایش]
مهمترین ویژگی لهجه شیرازی اضافه کردن "و" بهدنبال نامهاست که به عنوان حرف تعریف (معرفه ساز) به کار میرود و نقش آن همانند the در زبان انگلیسی و "الـ" در زبان عربی است. قاعده دستوری "و معرفه ساز" در شیرازی دقیقا مانند کاربرد "این" ، "آن" در دستور زبان فارسی است. به عنوان نمونه هایی برای این قاعده می توان به: "کتابو" به معنی آن کتاب (کتابی که میشناسیم) و یا "دخترو" به معنی آن دختر (دختری که میشناسیم) اشاره کرد. برای اسم خاص و اسم اشیاء یا اشخاص واحد مانند "حافظ" یا "سعدی" یا "فلکه ی گاز" که در دستور زبان فارسی حرف تعریف نمی گیرند کاربرد "و" نیز دیده نمی شود، بنابراین ترکیباتی نظیر "حافظو" یا "سعدیو" یا "فلکه گازو" را شیرازی ها هیچگاه به کار نمیبرند (هر چند که برخی به مزاح آن ها را مطرح میکنند و به شیرازی ها نسبت می دهند).
علی رغم دیده شدن "و" بسیار در لهجه شیرازی (به دلیل قاعده بالا) استثنائاتی نیز در حذف "و" وجود دارد، همانند "سمنو" که در شیراز بویژه در میان افراد مسن و سالمند، "سمنی " تلفظ میشود. علت آن کاربرد "و" برای مصغر شدن کلمه است و چون به اعتقاد مردم شیراز سمنو (سمنی)، مهر فاطمه زهرا میباشد، استثنائاً به این کلمه "و" اضافه نمیکنند و به آن سمنی گفته میشود.
تفاوتها در لهجههای مختلف شیرازی[ویرایش]
تفاوت اصطلاحات در لهجههای مختلف شیرازی:
جمله پرسشی[ویرایش]
جمله- برای چه چیزی؟
شیرازی میانه: بری چی چی؟ (?Barey chi chi)
شیرازی پودنکی: سی چی چی؟ (?Si chi chi)
شیرازی قصردشتی:بری چی؟ (?Vase chi)
شیرازی میرزاییها: کاکا بری چیو؟ (?Kaka vase chiu)
کلمه[ویرایش]
کلمه - ببین.
عمومی: بیبین (Bibin)
میانه: سیکو (Seyko)
پودنکی: هیکو -یا- هِکو (Heyko - Heko)
قصردشتی: نیگا (Niga)
جمله[ویرایش]
نوع بیان یک جمله عادی:
جمله - خودش آمد و به من گفت دوستت دارم.
میانه: خودش اومد بم گف دوست دارم. (Khodesh umad bem gof duset daram)
پودنکی: خودیش اوم-ِ اَمو گو دوست داروم. (Khodish ume amo go duset darom)
قصردشتی: خودیش اومه بِهِم گف دوست دارم. (Khodish umad az man goft duset darom)
جمله اشارهای[ویرایش]
نوع بیان یک جمله اشارهای:
جمله - نانوایی کجاست؟ (یا نانواییها کجایند؟)
میانه: نونوُیی کجان؟ (?Nunvoyi kojan)
پودنکی: نون وُی کوجونه؟ ( ?Nunvoy kojoné )
قصردشتی: ای ورا نون وُیی کجان؟ (?i vara Nunvoyi kojan)
نوع بیان یک جمله اشارهای:
جمله-میگویم
میانه: میگما (Migama)
فعل[ویرایش]
نوع بیان فعل:
فعل: بود. هست. رفت
میانه: بود. هَس. رفت
پودنکی: بود. هِ. رِ
قصردشتی: بود. هَس. رفت
تخفیف زبانی[ویرایش]
تفاوت با زبان رسمی[ویرایش]
با وجودی که گویش شیرازی پیوسته رنگ زبان رسمی مملکت رابه خود میگیرد، هنوز هم این لهجه با لهجه رسمی تفاوتهایی دارد و هنوز هم پارهای واژهها، اصطلاحات و ترکیبهایی در این لهجه به گوش میرسد که برای غیر شیرازی بیگانهاست. بسیاری از واژههایی که در گویش شیرازی کاربرد دارند، دقیقاً با همان تلفظ و معنی معمول در شیراز در فرهنگهای معتبر ضبط شدهاست و نشانه درستی این گونه واژه هاست.
در لهجه شیرازی تکیه بر حسب نوع کلمه روی هجاهای فارسی مختلف است یعنی با تغییر محلی تکیه معنا تغییر میکند. البته این موضوع خاص لهجه شیرازی نیست و زبان فارسی را شامل میشود برای مثال: آقو با a کوتاه به معنی پدر و آقو باaa کشیده به معنای آخوند یا یک سید است. اصل کلی و عمومی در این گویش تلفظ هر چه سادهتر کلمات است به نحوی که عادت زبانی شیرازیها ایجاب میکند؛ بنابراین اگر ما تمام اسامی، افعال، قیود و ... این لهجه را بررسی کنیم، میبینیم ضمن این که درهر یک از این مقولهها ساختار ثابتی دنبال میشود، هر جا عادت زبانی شیرازیها ایجاب کرده، از آن ساختار ثابت عدول شدهاست برای مثال اغلب کلماتی که در فارسی رسمی به مصوت بلند (a = ا) ختم میشوند در گویش شیرازی به مصوت کوتاه(o= ـُ) ختم میشوند مانند با: بو، بالا: بالو، بابا: بابو، حالا: حالو، کاکا: کاکو.[۱]
(اُو) برای معرفه[ویرایش]
تمام کلمات مذکور چه به تنهایی و چه درترکیب با سایر کلمات این تغییر رادارند، اما کلماتی مانند پا، شفا با آنکه به مصوت بلند (a) ختم میشوند به تنهایی تغییر را نمیپذیرند و فقط در ترکیب با سایر کلمات مصوت بلند پایانیشان تبدیل به مصوت کوتاه (o) میشوند. مثلاً: شفا اگر موصوف یا مضاف واقع شود میشود شفُ. مصوت بلند (u) (او) در آخر کلمه به عنوان معرفه ساز به کار میرود. (مداد _ مدادو) (کتاب _ کتابو) (گاو_ گاوو).[۱]
همین مصوت معرفه ساز در کلماتی که به هاء بیان حرکت (هاء غیر ملفوظ) ختم میشوند. پس از حذف مصوت کوتاه (e) (-ِ) در آخر کلمه به (ow) تبدیل میشود: (نامه _ نامو) (شیشه _ شیشو) (خونه_ خونو) (شونه _ شونو) در مورد صرف افعال، پیروی از دستور زبان رسمی معمول است و بازهم هر جا عادت زبانی شیرازی ایجاب کرده، صامت یا مصوتی دگرگون شدهاست. (بشکن _ بوشکون) (میجویم _ میجورم) ضمیرهای اشاره (این) و (آن) درگویش شیرازی به (ای) و (او) و جمع آنها به (اینا) و (اونا) تغییر پیدا میکند. ضمایر مفعولی مرا (من)، ترا (تر)، ما را (مار)ها در آخر کلمه بعد از الف در لهجه شیرازی از تلفظ ساقط میشوند: (چاه _ چا) (روباه _ روبا) (شاه _ شا) (ماه _ ما) (تمساح - تمسا) (b = ب) در آخر بعضی کلمات دو حرفه در گویش شیرازی تبدیل به (ow) میشود. (آب _ او) (تب _ تو) (لب _ لو) در تعدادی از کلمات که وسط آنها الف است موقع تلفظ الف تبدیل به واو میشود: (ارزان _ ارزون) (تکان _ تکون) (جان _ جون)
فعل «کردن»[ویرایش]
درگویش شیرازی فعل کردن (kardan) با کسره گفته میشود (kerdan). این فعل در گویش کرمانی ، یزدی و مشهدی هم، همانند شیراز است. این فعل با کسره از کلمهٔ «کردار» مشتق شده است.[نیازمند منبع]
واژه نامه[ویرایش]
- آرمه (ویار)
- ال بوخارا (آلو بخارا)
- آمخته (عادت کرده)
- اِراض کردن (هول کردن)
- باد کردن (تکبر به خرج دادن)
- ببه (محبوب، عزیز، معمولاً برای فرزند گفته میشود)
- بُقُرنه (حلقوم)، پالون سُویده (حیله گر و مکار)
- تاتی کردن (راه رفتن ابتدایی بچهها)
- جار (بانگ و فریاد)
- جَر (دعوا و کشمکش)
- چَپَری (فوری- سریع)
- چیاکشی (اسباب کشی)
- هسین (گلدان سفالی)
- حال اومدن (چاق شدن)
- خاکشیر مزاج (با همه کس سازگاری دارد)
- خزوک (سوسک به طور عام هر نوع سوسک، مثلاً سوسک حمام کدو نامیده میشود و یا خرچسانه خزوک چسو گفته میشود)
- کل پوک (مارمولک)
- ریشمیز (موریانه)
- دولک (دوست دختر، زید)
- داچی (داداش)
- دُب (لجباز)
- رِچ (ردیف)
- رنج (کوچک)
- زلیبی (زولبیا)
- زِنِش (جربزه، جوهر)
- سُپ (گونه)
- سرقدم رفتن (اسهال داشتن)
- شافتک (سوت)
- شِوِر (شل و ول)
- صبو صب (صبح فردا)
- گاه (زود)
- ضَفت کردن - پنوم (پنهان کردن)
- طیفه (طایفه)
- عزّوجز (التماس)
- عزیز تِرانی (بچه لوس و ننر و یکی یکدانه)
- غول (جای گود- برای چاه، استخر و حوض یا آبگیر به کار میرود)
- غنچه دوسی (لقب برای زنان نزدیک است، مثلاً خواهر شوهری که ازدواج نکرده است، همچنین کلماتی مانند بهار دوسی، گل دوسی، یاسمن دوسی، خانم دوسی نیز در گذشته بسیار شنیده میشد)
- فَلّی (فلهای، بی نظم- درهم)،
- فند زدن (فن زدن، شعبده بازی)
- قاپ قمارخونه (کنایه از آدم همه فن حریف)
- قُرتِراق (رعد، تندر)،
- کَپه (نیمه، نصفه)
- تشه برق (آذرخش، برق)
- کُترم (در خود فرو رفته، ناراحت)
- گاسَم (شاید)
- گِل غلته (روی زمین غلتیدن)
- لُبَّک (بسیار چاق، تپل)
- لِبدی (دست و پا چلفتی، بد لباس، بدترکیب و بی بندوبار)
- لنده (نق زدن)
- مُچنه (مچاله)
- مُنج (به اندازه یک مشت)
- نغّه (گریه بهانه جویانه کودکان)
- ناکو (بدقلق)
- وادنگ اومدن (دبه کردن)
- واگوشک (لغز- چیستان، معما)
- هاتون، هاتون (دیر، دیر- به ندرت)
- هولی حمالی (الاکلنگ)
- یی دری (مستراح)
- یتیم غوره (گدا گشنه و بی کس و کار)
- الکی خوشال (خوشحالی بیمورد)
- زرتنگ (تمسخر زرنگی)
- اوفِی (کنایه از خنک شدن دل)
- چِکِنه (چسبنده)
- دیونه (دیوانه)
- هاشپت (آدم مشنگ)
- سِوُ (جدا کردن)
- علیحدّه (به طور جداگانه)
- اُوزون (آویزان)
- پتی (برهنه، لخت)
- اُرسی (کفش)
- کُتُو خونه (مکتبخانه)
- دسّک (دفتر)
- قایِم (محکم، پنهان)
- تِنگ (محکم)
- دمِ رُو، روُدار (پشت سر هم، پیوسته)
- سِوِر (استوار، مقاوم، پیگیر)
- سلو سلو (آهسته آهسته)
- دَلّی (سطل)
- جَلد (سریع)
- کِر (گوشه)
- وَر (طرف، بر)
- وِر (زِر)
- ونگه (نق زدن، گریه کردن)
- همبر (همبرگر)
ادغام، حذف، کاهش، افزایش، قلب[ویرایش]
- خاکستر (خاکسر)
- دسته (دسه)
- دزدی (دزی)
- مهر (مر)
- زعفران (زفرون)
- آینهٔ (اُینه)
- دست (دس)
- ماست (ماس)
- تسبیح (تسبی)
- نهایت (نایت)
- شنبه (شمبد)
- غربال (غلبال)
- نقش (نخش)
- اطواری (اطفاری)
- بشوی (بوشور)
- بیعانه (بیونه)
- لگد (لقت)
- صبح (صب)
- طهارت (طارت)
- اسهال (اسال)
- سم (سمب)
- باباغوری (بابقلی)
- کلاه (کالُ)،
- استاد (اُسّوُ)
- شوهر (شوور)
- ترشح (ترشا)
- شلوغ (شُلُغ)
- پشه (پخشه)
- از اینها (ازینا)
- یک مقدار کم (یِی آهارکی، یِی چُسکی)
- قفل (قلف)
آدم مظلوم (زُم بَسِه)
نمونهٔ شعر[ویرایش]
میگمش راسش بُوگو دوسم میداری؟ | میگه وُی ها | |
میگمش پس ای باخوام پا پیش می ذاری؟ | میگه وُی ها | |
میگمش قول و قرار با کسی نداری؟ | میگه وُی نه | |
میگمش نه پس بیام به خواسگاری؟ | میگه وُی ها | |
میگمش اگر ننت | یه دهن پر گف نمی خویمش | |
میکنی رو حرف و قولت پافشاری؟ | میگه وُی ها | |
میگمش آقات چیطو؟ | اگر او هم باز بگه نخیر... | |
میتونی تو رو آقاتم دلیل بیاری؟ | میگه وُی ها | |
میگمش تو قوم و خویشا کسی هس | کهای چیا شد | |
بکنه تو روز مبادا توره یاری؟ | میگه وُی ها | |
میگمش اگر نخواسن | من وتو بهم برسیم | |
تو بروی من میکنی گریه و زاری؟ | میگه وُی ها | |
میگمش با ای همه اوضا ینیترکم میکنیروزی روزگاری؟ | میگه وُیها | |
میگمش نپس بزار همهٔ اینانه | برم از دلُم بُپرسَم | |
بیبینم با ای همه حسنای که تو داری | میگه وُی ها؟ |
ضربالمثل[ویرایش]
شیراز یکی از شهرهایی است که به علت لطافت طبع و نکته سنجی ضربالمثل، کنایه و استعاره در محاوره بین افراد به وفور دیده میشود و همین عوامل هستند که لفظ را شیرین و شنونده را بیزار نمیکند. گاه انسان پیرمرد و پیرزنانی را میبیند که دلش میخواهد ساعتها پای صحبت آنان بنشیند و از دریای مثلها و متلهای آنان استفاده کند و خسته هم نشود.
- اُرسی پَسَک پیشک ندار/ رسیده به کفش پاشنه دار/
چه کنم به کار کردگار؟ / خدا دونه خجیجه/ رسیده به ئی دریجه (طعنه به آدم تازه به دوران رسیدهای که کم ظرفیت است)
- بنا به استخاره شد، تز بی ی آقُ پاره شد (کسی که به دلیل ظاهراً موجهی از کاری که از او خواسته شده سرباز زند)
- پاش سریده (عاشق شده)
- ترتیزک کاشتم قَتُقِ نونم بشه، نَم دُنُسّم قاتل جونم میشه (از کسی که به گردنش حق داشتم و منتظر خیر بودم زیان دیدم)
- جود بازی در وردن (خسیس بازی در آوردن)
- چونَش چُیده (جرأت ندارد)
- حیا رِ خورده آبِ رو رِ قی کرده (شرم و آبرو را کنار گذاشته)
- دوره میر جلاله، یه زن دو شوور حلاله (این کنایه در مورد زنی است که هر یک از فاسقهایش را در جاها و موقعیتهای مختلف شوهر خود معرفی
میکند)
- روغن ریخته رِ نذر شاه چراغ می کنه (چیزی را میبخشد که از ارزش افتاده است)
- زَنگُلی پُی تابوت (فرزند مرد پیر)
- دمت بیگیر بوگو گل پودنک (حرف اضافی نزن)
- سوادش پورمک زده (نظیر: سوادش نم کشیده)
- شپش از دسّش نمی یفته (خیلی خسیس و ممسک است)
- عامو نادی اسم خودته به ما نهادی؟ (آنچه را به ما نسبت دادی لایق خودت است)
- قِر که بالُی قِر که پنا بر خدا/ قِر بی بی چِندر که پنا بر خدا (طعنه زدن پا به سن گذاشتهای که بیش از حد انتظار به قر و فر خود میپردازد)
- کاشکی بارِش رفته بودی (بار رفتن= مرده به دنیا آمدن، نفرین است)
- گُل هُم هُم (چیز کمیاب)
- مولچه چی چی یه که کله پاچَش چی چی باشه؟! (وقتی کسی از چیزی کم ارزش انتظار زیادی داشته باشد)
- نوکری که داشتی بندره/ از گشنگی سلندره (من نوکر تو نیستم، به من فرمان نده)
- هم نذر حسین، هم شوم شوُ بچا (با یک تیر دو نشان زدن)
- پرسانی(وقتی که کسی میخواهد به کسی دیگر بگوید:حالا دیدی؟)
شعر شیرازی[ویرایش]
شعری عامیانه به لهجه شیرازی در موضوع مادر.
او که هر جُو من باشم پشت و پنامه، ننه مه | او که عشقش تو دلُم قدّ خدامه، ننمه | |
او که اَی باکیم بشه قرار و آروم نداره | میشینه بالوی سرُم، فکر دوامه، ننه مه | |
او که من هر چی بخوام واسم تدارک می بینه | نَمی پُرسَتم ازُم، بَرِوی کجامه، ننه مه | |
او که هر موقع نگاهُم می کنه با یی نظر | می خونه هر بد و خوبی تو نگامه، ننه مه | |
او که اَی دیر بُکُنم اَی همه نصف شب بشه | می شینه گوشهٔ اتاق و چیش برامه، ننه مه | |
او که اَی از رو جوونی به او پرخاش بکنم | اِنگو که تشنهٔ حرف نابجامه، ننه مه | |
او که با همهٔ بدیم ازُم شکایت نداره | به کسی نَمیگه که محتاج وفامه، ننه مه | |
او که من تو زندگیم هر چی دارم از او دارم | بخدا بعد خدا او هم خدامه، ننه مه |
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
http://www2.irna.ir/fa/news/view/line-206/8610153379105518.htm
نام آشنایان لهجه شیرازی[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «گویشهای شیراز» (فارسی). وبگاه رسمی شهرداری شیراز. بازبینیشده در اردیبهشت ۱۳۸۸.
پیوند به بیرون[ویرایش]
|
|