صفای اصفهانی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
محمدحسین صفای فریدنی معروف به صفای اصفهانی از شاعران فارسیسرای ایران در قرن سیزدهم هجری و از اهالی منطقهٔ فریدن در غرب استان اصفهان میباشد.[۱]
زندگی نامه[ویرایش]
محمدحسین در سال ۱۲۶۹ در فریدن] متولد شد و تحصیلات ابتدایی را در فریدن و اصفهان فرا گرفت و سپس به تهران رفت و تا سال ۱۳۰۹ در تهران به تحصیل مشغول شد و سپس به عرفان و تصوف گرائیده به مشهد رفت. با عنایات میرزا محمدعلی موتمن وزیر خراسان، در مشهد ساکن شد و با چند تَن از فضللای معروف خراسان از جمله ادیب نیشابوری معاشرت داشته و در سال ۱۳۲۲ هجری قمری از دنیا رفت.[۲]
اشعار[ویرایش]
دیوان اشعار او شامل ۵٬۷۹۱ بیت است.
ازاشعار اوست:
دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من | دیدی چه آوردی ای دوست، از دست دل بر سر من | |
عشق تو در دل نهان شد، دل زار و تن ناتوان شد | رفتی چو تیر و کمان شد، از بار غم پیکر من | |
میسوزم از اشتیاقت، در آتشم از فراقت | کانون من سینهٔ من، سودای من آذر من | |
گبر و مسلمان خجل شد، دل فتنهٔ آب و گل شد | صد رخنه در ملک دل شد، ز اندیشهٔ کافر من | |
شکرانهٔ کز عشق مستم، می خواره و میپرستم | آموخت درس الستم، استاد دانشور من | |
سلطان سیر و سلوکم، مالک رقاب ملوکم | در سوزم و نیست سوکم، بین نغمهٔ مزمر من | |
در عشقسلطان بختم، در باغ دولت درختم | خاکستر فق تختم، خاک فنا افسر من | |
با خار آن یار تازی، چون گل کنم عشق بازی | ریحان عشق مجازی، نیش من و نشتر من[۳] |
شعری دیگر:
سرخوان وحدت آن دم که بدل صلا زدم من | بسر تمام مُلک و ملکوت پا زدم من | |
در دید غیر بستم بت خویشتن شکستم | ز سبوی یار مستم که می ولا زدم من | |
زالست دل بلایی که زدم به قول مطلق | به کتاب هستی کل رقم بلا زدم من | |
پی حک نقش کثرت ز جریدهٔ هیولی | نتوان نمود باور که چه نقشها زدم من | |
پی سد باب بیگانگی از سرای امکان | کمر وجود بستم در آشنا زدم من | |
قدم شهود بر دستگه قدم نهادم | علم وجود در پیشگه خدا زدم من | |
سر پای بر تن و دست به دامن تجرد | نزدم به روی غفلت همه جابجا زدم من | |
همه آنچه خواستم یافتم از دل خدابین | نه به ارض خویشتن را و نه بر سما زدم من | |
به در امیدواری سر انقیاد سودم | به ره نیازمندی قدم وفا زدم من | |
من و دل مست باقی نیازمند ساقی | دل مست بادهٔ فقر و می فنا زدم من | |
در دیر بود جایم به حرم رسید پایم | به هزار در زدم تا در کبریا زدم من | |
در کوی میپرستی نزدم به دست هستی | که مدام صاف الا ز سبوی لا زدم من | |
به قفای فقر آن روز قدم نهادم از دل | که به دولت سلاطین دول قفا زدم من | |
ز هموای خویش رستم به خرابخانهٔ تن | که از این خرابه خشتی به سر هوا زدم من | |
به خدای قسم از کدرت کائنات رستم | به دو دست چنگ در سلسلهٔ صفا زدم من | |
به رضای نفس جستم جلوات فیض اقدس | نفس تجلی از منزلت رضا زدم من[۴] |
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- میرمحمدی، حمیدرضا. جغرافیای تاریخی فریدن. خوانسار: انتشارات ارمغان قلم، ۱۳۸۰ISBN 964-92176-8-1. خانهٔ کتاب.
- سهیلی خوانساری، احمد. دیوان اشعار حکیم صفای اصفهانی. تهران: اقبال، ۱۳۷۲. خانهٔ کتاب.