اردشیر دوم (هخامنشی)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
اردشیر دوم
𐎠𐎼𐎫𐎧𐏁𐏂
20101229 Artaxerxes II tomb Persepolis Iran.jpg
دوران ۴۰۴ تا ۳۵۸ پیش از میلاد (۴۶ سال)
تاجگذاری ۴۰۴ پیش از میلاد[۱]
زادروز ۴۴۵ پیش از میلاد
مرگ ۳۵۸ پیش از میلاد [۲] یا ۳۵۹[۳]
محل مرگ ایران
آرامگاه ۲۹°۵۵′۵۹″ شمالی ۵۲°۵۳′۳۹″ شرقی / ۲۹.۹۳۳۰۷۶° شمالی ۵۲.۸۹۴۲۷۲° شرقی / 29.933076; 52.894272
پیش از اردشیر سوم
پس از داریوش دوم
دودمان هخامنشیان
پدر داریوش دوم
مادر پروشات
فرزندان اردشیر سوم
دین مزدیسنا
آرامگاه اردشیر دوم در تخت جمشید. برای بهتر دیدن تصویر، بر روی آن کلیک کنید.

اردشیر دوم یا ارشک یا اردشیر منمون (به پارسی باستان: 𐎠𐎼𐎫𐎧𐏁𐏂)، نهمین پادشاه هخامنشی، پسر بزرگ داریوش دوم و پروشات بود که پس از مرگ پدر در سن چهل سالگی به سلطنت رسید.

یونانی‌ها وی را "منمون" به معنی باحافظه و باهوش خوانده‌اند زیرا چنانکه می‌نویسند حافظه‌ای فوق العاده داشته‌است.[۴] سلطنت او در عین آنکه آگنده از توطئه و طغیان و جنایت بود، به سبب اوضاع و احوال مساعد، در آنچه به روابط با دنیای غرب مربوط می‌شد، روی هم رفته، سلطنتی موفق بود.[۵]

منبع‌شناسی برای زندگانی اردشیر[ویرایش]

ریشه‌شناسی نام[ویرایش]

بنابر گزارش گئورگیوس سینکلوس سلسله اشکانیان ادعا کردند که از تبار اَرشک (اردشیر دوم) هستند. اشمیت این را پذیرفته است، به این دلیل که در اسناد شهر نسا، نام اَرتخشهرکان به تاکسان سلطنتی اطلاق شده بود.[۶]

برتخت نشستن[ویرایش]

در زمان داریوش دوم قدرت در اصل در دست پروشات یا پریزاتس، مادر اردشیر دوم بود. از سیزده فرزندی که پروشات برای شاه به دنیا آورده بود، تنها چند تن زنده مانده بودند. پسر ارشدش که ارشک نام داشت و دخترش آمستریس، و کوروش جوان که چون در زمان سلطنت داریوش متولد شده بود، ولیعهدی را حق خود می‌دانست. مادر نیز ظاهراً نسبت به او علاقهٔ بیشتری نشان می‌داد. مرگ داریوش دوم زودتر از آنچه انتظار می‌رفت، روی داد و پریزاتس نتوانست پسر محبوب خود کوروش را به ولیعهدی برساند. شاید شاه نیز با این نقشهٔ پریزاتس موافق نبود. به هر حال با مرگ او ارشک با نام اردشیر دوم به سلطنت رسید.[۷]

سلطنت اردشیر دوم، درست از روز تاجگذاری با سوءقصدی که برادرش کوروش جوان در معبد آناهیتا در پاسارگاد نسبت به جان وی کرد و بی‌نتیجه ماند، در یک رشته توطئه‌های خونین و تمام‌نشدنی فرو رفت. فقط حمایت مادر اردشیر پریزاتس سبب شد که سوء قصدکننده، از حکم اعدام برهد و حتی به اصرار مادر والبته بعد از قول و قراری که جهت اطمینان شاه داده شد، اردشیر به کوروش اجازه داد به آسیای صغیر (بخش‌های غربی ترکیهٔ امروزی) و مقر حکومت خویش برگردد. کوروش هم بلافاصله حرکت کرد، در لیدیه بدون تأمل سیزده هزار تن از سربازان مزدور یونانی را که تازه با پایان یافتن جنگ پلوپونزوس بیکار شده بودند، استخدام کرد و برای جنگ با برادرش آماده شد.[۷] در سال ۴۰۱ پیش از میلاد، تلاقی بین اردشیر دوم و برادرش کوروش جوان در کنار دجله و در فاصلهٔ هفتاد کیلومتری از بابل در محلی که بعدها «خان اسکندریه» خوانده شد، رخ داد. جنگی سخت درگرفت. یونانیان روایت کرده‌اند که تفوق با سپاه کوروش بوده‌است، ولی خود او در برخوردی متهورانه که در معرکهٔ جنگ با اردشیر کرد، همراه با هشت تن از محافظانش کشته شد. اردشیر هم در جنگ زخمی شد. با کشته شدن کوروش سپاهیان او متفرق شدند. چریک ده هزار نفری یونانی که بی‌سرپرست مانده بودند، توسط گزنفون کهنه سربازی که در گذشته شاگرد سقراط بود، به یونان بازگردانیده شدند. در باب این بازگشت، بعدها گزنفون کتابی نوشت که اوضاع و احوال آن روز ایران را نشان می‌دهد.[۸] گزنفون تصویر جالبی از اوضاع نواحی واقع در سر راه ارائه می‌کند و لاف‌های یک سرباز کهنه کار هم در جای جای روایت به چشم می خورد، ولی در عین حال در این اثر گزنفون ضعف و پریشانی امپراتوری ای که اجازه می‌دهد این عده تجاوزگر بیگانه بدون هیچ مشکل عمده ای از سراسر خاکش بگذرند، نشان داده شده است.[۹]

وقایع دوران سلطنت اردشیر دوم[ویرایش]

در دوران سلطنت اردشیر دوم، دربار شاه در میان یک سلسله توطئه‌های پایان ناپذیر سیاسی و حرمسرایی، آگنده از حسادتها و اغراض فرو رفته بود. آنگونه که از بعضی مآخذ مانند نوشته های پلوتارک بر می‌آید، رفتار شاه در نظر پارسی‌ها غالباً آمیخته با نوعی نجابت به نظر می‌رسید. البته ملاطفت و رأفتی هم که به او منسوب شده بود، به سبب درنده‌خویی عجیب جانشینش اردشیر سوم بود که در شقاوت کم‌نظیر به نظر می‌آید. به هر حال از چنین خلق و خویی نباید توقع داشت که با وجود قدرت و مکنت که برایش حاصل بود، روزهای پایانی عمرش خود را غرق در تلخی و ناامیدی نیابد.[۱۰]

قتل استاتیرا، همسر اردشیر[ویرایش]

در هر حال مرگ کوروش کوچک در داخل دربار همان اندازه که مایه اندوه و عزای پروشات (پریزاتس) مادر وی شد، برای استاتیرای یکم همسر اردشیر دوم، موجب خرسندی گشت، اما استاتیرا تاوان این پیروزی و خرسندی خود را یک سال بعد در سال ۴۰۰ پیش از میلاد، با زهری که مادر اردشیر، پریزاتس به او نوشانید، پرداخت.[۱۱] اردشیر از شدت خشم و تأثر در عزای همسرش، فرمان داد که هرگز مادرش پیش چشم او ظاهر نشود، اما باز در مواقع ضعف و درماندگی خویش مکرر از حضور و از راهنمایی مادر کمک جست. بعد از مرگ استاتیرا، شاه به اصرار مادرش، پریزاتس، دختر خویش آتوسا را به زنی گرفت و بعد نیز با یکی دیگر از دخترانش به نام آمستریس ازدواج کرد.[۱۰]

کامیابی در امور خارجی و ناکامی در امور داخلی[ویرایش]

در امور داخلی ایران، سلطنت اردشیر دوم چیزی جز ضعف و سستی نشان نمی‌دهد. در زمان وی در مصر و آسیای صغیر و جزیرهٔ قبرس اغتشاشاتی روی داد که به خاطر ضعف قدرت مرکزی بعضی با سیاست و تدبیر رفع شد و برخی به پیشرفت شورشیان ناراضی انجامید و دولت هخامنشی قبول کرد که باجی به آن داده شود و در عوض مناطق مزبور در امور داخلیشان خود مختار باشند، مثلاً قبرس پادشاهی انتخاب کرد و دربار ایران او را به رسمیت شناخت و مصر مستقل ماند، اما در امور خارجی، دوران سلطنت اردشیر دوم را می توان دوران کامیابی شاهنشاهی هخامنشی به شمار آورد.[۱۲]

حمله شاه اسپارت به ایران[ویرایش]

سکه و دریک طلا مربوط به دوران هخامنشی، ۴٩٠ پیش از میلاد.

با کمکی که دولت اسپارت به کوروش جوان کرد، روابط دربار ایران و دولت مذکور تیره شد و آتنی‌ها به ایران نزدیک شدند. آگسیلائوس (آژزیلاس) پادشاه اسپارت از ده هزار سرباز اجیر یونانی که تازه از جنگ کوناکسا مراجعت کرده بودند، استفاده کرد و به طرف آسیای صغیر (غرب ترکیه) روانه شد و قصد تسخیر متصرفات دولت هخامنشی در آن حدود را کرد. لیکن به زودی دولت ایران نقشهٔ او را عقیم گذاشت، به این ترتیب که پول وافری را به یونان برای برانگیختن دول یونانی بر ضد اسپارت فرستاد و طولی نکشید که جنگ مابین دول یونانی تِب و اسپارت در گرفت و آگسیلائوس و سپاهیان وی مجبور شدند برای شرکت در جنگ داخلی به یونان بازگردد. پادشاه اسپارت هنگام بازگشت گفته بود «من را سی هزار تیرانداز ایرانی بیرون می‌کند.» اشارهٔ او به سکه‌های طلای ایران موسوم به دریک است که در یک طرف آن صورت یک تیرانداز ایرانی نقش بسته‌بوده است.[۱۳]

عهد نامه آنتالکیداس[ویرایش]

نقشهٔ یونان و قلمرو دول آتن، اسپارت و تِب در زمان اردشیر دوم. برای بهتر دیدن تصویر، بر روی آن کلیک کنید.

جنگ داخلی یونان شش سال طول کشید، بدون این که غالب و مغلوب معلوم شود، سرانجام دولت آتن به کمک ایران شکست فاحشی به نیروی دریایی اسپارت داد و مجدداً در دریا برتری یافت. توضیح آنکه اردشیر دوم به طرفین تکلیف کرد که صلح کنند. در سال ۳۸۷ پیش از میلاد، اسپارت سفیری را به نام آنتالکیداس به دربار ایران فرستاد و عهدنامهٔ صلحی مابین دول یونانی با دخالت اردشیر دوم نوشته شد. به موجب این عهدنامه قرار شد که دول یونانی هر کدام در امور داخلی خود مستقل باشند و من بعد هیچکدام با همدیگر اتحادی علیه دیگری نکنند والا به جنگ با ایران گرفتار خواهند شد و بدین ترتیب جنگ خاتمه یافت. دولت اسپارت هم متعهد شد که هیچگونه رابطه‌ای با شهرهای یونانی در آسیای صغیر (غرب ترکیه] نداشته باشد و جزیرهٔ قبرس نیز مجدداً به ایران برگشت. این عهدنامه برای یونانیان بسیار موهون بود و این طور شروع شده بود که «شاهنشاه اردشیر این طور صلاح‌اندیشی می‌کند که....» ، این عبارت نفوذ کامل پادشاه هخامنشی را در یونان نشان می‌داد. چنان نوشته‌اند که عهد نامه آنتالکیداس در واقع فرمانی بوده که از طرف اردشیر دوم صادر شده بود. به این ترتیب نیروی دریایی ایران در دریای اژه و حتی در اطراف پلوپونزوس تفوق و نفوذ قطعی یافت و صلح و آرامش را در بین یونانی‌های مستقر در این مناطق برقرار یا تحمیل کرد.[۱۴]

شورش کادوسیان[ویرایش]

آنگونه که پلوتارک می‌نویسد کادوسیان که عمدتاً در گیلان و نواحی اطراف آن سکنی داشتند، در روزگار اردشیر دوم سر به شورش گذاشتند. در نتیجه شاهنشاه خود برای فرونشاندن شورش مزبور در سال ۳۸۰ ق م بدان سرزمین شتافت. قشون پادشاه در آن سرزمین کوهستانی دچار کمبود شد. نتیحه این اردوکشی شکستی مفتضحانه بود و تنها مذاکرات دیپلماتیک توسط مشاورش تیریبازوس عقب‌نشینی را ممکن کرد و خود شاه پیاده راه پیمود.[۱۵]

شکست در تصرف مصر[ویرایش]

پس از استواری جایگاه اردشیر دوم، گرچه وی نگران مصر بود، ولی چندین سال از پرداختن به آن مسئله پرهیز کرد، چرا که درگیری‌هایی در آسیای صغیر و جزایر دریای مدیترانه رخ داد. مهم‌ترین آنها در قبرس بود که در آن زمان یکی از ایالات ایران محسوب می‌شد.[۵]

حمله‌ای دوباره به مصر انجام گرفت که فرجامی نداشت، چرا که مصر با شورشیان آسیای صغیر و قبرس متحد شده بود. پس از سرکوبی شورش در آسیای صغیر و قبرس، اردشیر دیگرباره در صدد بازپس گیری مصر برآمد. اردشیر فرناباذ را فرمانده کرد، وی پایگاه لجستیکی خود را در فلسطین قرار داد و در آنجا به گردآوری نیروی دریایی پرداخت. پس از جمع آوری سپاهیان مورد نظر و لازم، قشون شاه به سوی مصر روانه شد.

مصریان که منتظر حملهٔ فرناباذ بودند، دلتا را بسیار مستحکم کرده بودند، با این حال فرناباذ با جنگ سختی به درون مصر درآمد. پس از آن وی در جای خود ماند تا کشتی‌های دیگری به مدد نیروی دریایی برسند.

مصری‌ها از کندی حرکت ارتش بهره بردند و ممفیس پایتخت مصر را مستحکم نمودند. از سوی دیگر درگیری‌هایی نیز در گرفت. این احوال تا طغیان نیل ادامه داشت، پس از آن دولت مرکزی که بیم داشت قشون در مصر درگیر جنگی فرسایشی شود، دستور بازگشت قشون را داد. پس از آن تا پایان شاهنشاهی اردشیر دوم، نبرد بزرگی میان مصر و دولت ایران روی نداد، هرچند دوطرف در نوار مرزی در آماده باش به سر می‌بردند.

آزادی‌های مذهبی در ایالات ایران[ویرایش]

نوشته شده‌است که در ایالت های ایران در آسیای صغیر، ذکر اسم بعل رب‌النوع فینیقیه و اسم آپولون رب‌النوع یونانی‌ها، در روی سکه‌ها معمول بوده‌است. در ممالک دیگر ایران هم کسی معترض عقاید مذهبی اهالی نبوده‌است، یعنی سیاست کوروش بزرگ که مبتنی بر تساهل مذهبی بود، تا آن زمان هم پیروی می‌شده‌است.[۱۱] اظهار تسامح نسبت به عقاید دیگران، در پادشاهان هخامنشی همچون یک اصل کشورداری نزد آنها معمول بود.[۱۶]

ذکر نام میترا و آناهیتا در ردیف نام اهورامزدا[ویرایش]

اردشیر آپادانایی در اکباتان ساخته است، همچنین آپادانای داریوش در شوش را که در روزگار اردشیر یکم بر اثر آتش سوزی از میان رفته بود، بازسازی کرده است.

بقایای نیایشگاه آناهیتا در کنگاور.

اردشیر دوم در نبشته‌های خود در کنار نام اهورامزدا دو فرشته را نام می‌برد. نبشته‌ای که بازسازی آپادانای داریوش را یاد کرده چنین می‌گوید: «به یاری اهورامزدا، آناهیتا و میترا (ناهید و مهر)، فرمان دادم که این آپادانا ساخته شود.» اردشیر سوم هم در نبشته‌ای از تخت جمشید می‌گوید: "باشد که اهورامزدا و بغ میترا (مهر) مرا، سرزمینم را و هرآنچه من ساخته‌ام را بپایاد." به نظر می‌رسد که یک تجدد و بدعت مذهبی در روزگار اردشیر دوم روی داده‌است. بروسوس به نقل از کمنس الکسندرین گفته که از روزگار اردشیر دوم، پرستشگاه‌هایی در همدان و شوش و بابل پدید آمد که در آنها پیکره‌هایی از آناهیتا برپا کردند. چنین بر می‌آید که این کار اگر به راستی انجام شده باشد، تحت تأثیر عادت کلی مردم آناتولی (غرب ترکیه) و بابل بوده است و برپا کردن پیکرهٔ آناهیتا از روی نمونه‌های بابلی انجام شده‌است. بخش‌هایی از یشت پنجم اوستای کنونی که دربارهٔ آناهیتا سخن می‌گوید، از دید زبان‌شناسی در حدود روزگار اردشیر دوم هخامنشی پدید آمده‌است.

ذکر نام آناهیتا و میترا در کنار نام اهورامزدا، بدون شک تازگی دارد، اما اینکه آیا این امر حاکی از تحول در آیین پارسیان بوده یا از تأثیر فرهنگ‌های دیگر در عقاید رایج پارسیان می باشد، چیزی است که یک مورخ نمی‌تواند به آسانی آن را تعیین کند. اینکه داریوش بزرگ از اهورامزدا همچون خدای بزرگ، نه خدای یگانه یاد می‌کند، نیز خود حاکی از آنست که وی اهمیت خدایان دیگر را نیز در جای خود نمی‌تواند نادیده بگیرد.

ارادت و ارتباط شخصی اردشیر نسبت به آناهیتا و میترا، مسئله‌ای است که باید به آن توجه کرد. اردشیر در معبد آناهیتا از سوء قصدی که کوروش کوچک به جانش کرد، نجات پیدا کرد و به همین علت نسبت به آناهیتا احساس قدردانی و سپاسگزاری داشته است. همچنین شکست کوروش جوان را در نتیجهٔ انتقام میترا که خدای عهد و پیمان بود می‌دانست، زیرا کوروش جوان، بعد از سوء قصد به برادرش، پیمان وفاداری نسبت به اردشیر را نقض کرده و به سوی او لشکر کشیده بود. اردشیر شکست و قتل کوروش را همچون حمایت میترا در حق خویش تلقی می‌کرد. با این سابقه‌ها طبیعی بود که در کتیبه‌های خویش دایم از آنها یاری و پناه بجوید. میترا و آناهیتا از قبل از آن زمان هم معبود پارسی‌ها به شمار می رفتند و ذکر این نام‌ها را نمی‌توان بدعت در دین و مذهب به شمار آورد.[۱۷] با در نظر گرفتن این نکته که آیین خاندان هخامنشی ممکن نیست با عقاید طبقات عامه پارسی مغایرت داشته باشد، پیداست که در این ادوار هنوز آیین زرتشت در بین پارسی‌ها نفوذی نداشته است و این نکته هم که نام زرتشت در روایات هرودوت در ضمن اخبار مادی‌ها و هخامنشی‌ها نمی‌آید، هر چند به هیچوجه این نکته را که زرتشت در این دوره و حتی قبل از ان نیز در نزد این طوایف شناخته بوده‌است، نفی نمی‌کند، اما با توجه به اینکه در کتیبه‌های این عهد هم ذکری از زرتشت نیست، این همه را شاید بتوان قراینی تلقی کرد حاکی از آنکه باید آیین زرتشت را در دورهٔ هخامنشی از جرگهٔ عقاید دینی رایج در ماد و پارس خارج شمرد و آن را به طوایف و اقوام شرقی قلمرو امپراتوری هخامنشی منسوب کرد.[۱۸]

میراث[ویرایش]

اردشیر کتیبه های سه زبان در شوش به جا گذاشت. اولین آنها [A2Sa] بر روی کاخ ترمیم شده داریوش، دومی [A2Sb] بر روی یک پایه ستونی و سومی بر روی ساختمان های بیشتر [A2Sd] حک شدند. تکه ای از متن فارسی باستان بر روی یک لوح سنگی [A2Sc] است. یک متن ایلامی و دو متن اکدی “A2Se” و “A2Sf” از شوش یافت شدند. مدارک بیشتر از فعالیت های ساختمان سازی شاه، به همراه کتیبه های که بطور عمده در این زمینه هستند، در چندین کتیبه در همدان (اکباتان باستانی) یافت شدند: A2Ha یک متن سه زبانه است که به صورت ناقص با A2Sa شناخته می شود. کتیبه ساختمانی A2Hb که بر روی یک ستونی در کاخ واقع شده است. در حالی که A2Hc بروی یک کتیبه پایه است. باید متذکر شد که اردشیر به میترا و آناهیتا همانند اهورامزدا دعا می کند. این همسو با گزارش بروسوس است که در حکمرانی اردشیر دوم، بت‌هایی (به ویژه آناهیتی) در سراسر امپراتوری برای پرتش نصب شد.[۱۹]

جانشینی اردشیر دوم[ویرایش]

اگر بتوان به روایات موجود اطمینان کرد، نوشته‌اند که اردشیر یکصد و پانزده فرزند داشت که بیشترشان در زمان حیات پدر مردند. به این ترتیب گویا تنها چهار پسر از او باقی ماندند: سه پسر از بطن استاتیرای یکم به نام‌های داریوش، آریاسپ، واٌخٌوس یا اردشیر سوم و یک پسر دیگر به نام ارشام (آرشام) که شاه محبت فوق‌العاده‌ای نسبت به او داشت.[۱۰]

روایت پلوتارک دربارهٔ جانشینی اردشیر دوم، رمانتیسمی بی‌اندازه دارد و داستان آن کلیشه‌ای می‌نماید، با این همه نمی‌توان همهٔ آن را، مانند نوشته‌های کتزیاس دروغ پنداشت.

روزگار شاهنشاهی اردشیر دوم بیش از همه کس از دید شاهزاده داریوش پنجاه ساله پایان ناپذیر می‌نمود، وی سرانجام در سال پایانی اردشیر دوم به تحریک گروهی ازدرباریان، در صدد رسیدن به شاهنشاهی و کشتن پدرش برآمد. اردشیر را خواجه ای از این کنکاش آگاه کرد.

اردشیر دید که نه می‌تواند این موضوع را نادیده گیرد، چرا که جانش در خطر بود و نه بی درنگ باور کند، توطئه این گونه بود که شبانه به خوابگاه شاه درآیند و او را بکشند، اردشیر دستور داد تا پشت تختخوابش دری باز کنند و روی آن را با پرده بپوشند. در ساعت معهود توطئه گران، به خوابگاه درآمدند، اردشیر آنها را شناخت و از در بیرون رفته پاسداران را به یاری طلبید. پس از آن با رسیدن مستحفظین داریوش و کنکاشیان بازداشت شدند. به فرمان شاه، دادگاهی از قضات انجمن شاهی تشکیل گردید و دادستان‌هایی برگزیده شدند. اردشیر دستور داد تا منشی‌های دادگاه رأی قضات را بنویسند و نزد او آورند.

همه به اعدام شاهزاده کنکاشگر رای دادند، در نتیجه داریوش کشته شد. پس از ان اردشیر آریاسپ را جانشین خود کرد. مردم وی را از روی خوش خویی و نرمی رفتار دوست می‌داشتند. سپس اٌخٌوس به وسیلهٔ درباریان، به آریاسپ چنین القاء کرد که اردشیر نسبت به او هم بدبین شده و آهنگ آن دارد که او را هم اعدام کند، در نتیجه آریاسپ برای اینکه او را نکشند، پیش دستی کرد و خودکشی کرد. مرگ او مایهٔ تأثر فوق العادهٔ اردشیر شد. پسر دیگرش ارشام یا اریورات نیز به تحریک اخوس کشته شد.

اردشیر دوم پس از ۴۵ سال شاهنشاهی در سال ۳۵۸ پیش از میلاد در سن ۸۷ سالگی درگذشت و پسرش اٌخٌوس با نام اردشیر سوم به جای او نشست.[۲]

جستارهای وابسته[ویرایش]

پادشاهان پیشین:
داریوش دوم
اردشیر دوم
𐎠𐎼𐎫𐎧𐏁𐏂
شاهنشاه ایران

۴۰۴ تا ۳۵۸ پیش از میلاد.

جانشین:
اردشیر سوم

پانویس[ویرایش]

  1. CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ زرین کوب، ص ۱۹۲
  3. CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
  4. پیرنیا، ص ۱۴۱
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ زرین کوب، ص ۱۸۹
  6. Schmitt، ARTAXERXES II، 656-658.
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ زرین کوب، ص ۱۸۴
  8. پیرنیا، ص ۱۴۲
  9. زرین کوب، ص ۱۸۶
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ زرین کوب، ص ۱۹۱
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ پیرنیا، ص ۱۴۶
  12. پیرنیا، ص ۱۴۵
  13. پیرنیا، ص ۱۴۳
  14. پیرنیا، ص ۱۴۴
  15. Schmitt, CADUSII.
  16. زرین کوب، ص ۱۹۳
  17. زرین کوب، ص ۱۹۷
  18. زرین کوب، ص ۱۹۵
  19. Schmitt، ARTAXERXES II، 656-658.

منابع[ویرایش]

  • پیرنیا، حسن. ایران باستان. چاپ اول. دنیای کتاب، ۱۳۶۲. 
  • رجبی، پرویز. «اردشیر دوم هخامنشی». در دانشنامه ایران. ج. ۲. تهران: بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۶. 331-333. شابک ‎۱-۵۹-۷۰۲۵-۹۶۴-۹۸۷. 
  • زرین کوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام. چاپ اول. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۴.