طبرستان

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
نقشه‌ای حدود طبرستان

تبرستان، تپورستان یا تپوران (به فارسی میانه: Tapurstan.png) به بخشی از سرزمین‌های میان کوه‌های البرز و دریای مازندران گفته می‌شده‌است . نام طبرستان معرب نام تپورستان بوده و به پیشینه اسکان قوم تپور ، یکی از قبایل ایرانی تبار دوران باستان و یکی از طوایف سکاها [۱] بازمی گردد . در کتاب تاریخ ایران کمبریج در صفحه 766 چاپ 1983 ، تپوری ها قومی خوانده شده اند که در دوران فرهاد یکم اشکانی ، از پرثوه (Parthyene ) به مناطق مرکزی جنوب دریای کاسپین (مازندران کنونی) کوچانده شدند .[۲] دانشنامه ایرانیکا نیز در مقاله مردمان باستانی ایران، در ارتباط با قوم تپور به گزارش‌های بطلمیوس و استرابون و آریان (مورخ) یونانی و کوینت کورس مورخ رومی استناد کرده است.[۳] دانشنامه ایرانیکا نیز در مقاله مردمان باستانی ایران، در ارتباط با قوم تپور به گزارش‌های بطلمیوس و استرابو استناد کرده است.[۳]

تاریخ[ویرایش]

از مجموعه مقاله‌های:
Gold cup kalardasht.PNG

تاریخ طبرستان

درگاه طبرستان P Tabaristan.svg ویکی‌پروژه طبرستان
نوشتار اصلی: تاریخ تبرستان

بنابر گزارش بطلمیوس جغرافی نگار شهیر یونانی ، قوم تپور از قبایل ایرانی تبار دوران باستان و یکی از طوایف سکاها بوده‌است. [۱] طبرستان از زمان ساسانیان تا دورهٔ شاه عباس یکم صفوی سرزمین مستقل به نام آمارد یا آمول بوده که همین شهر آمل خودمختار بوده و از این جهت تاریخی جدا از دیگر سرزمین‌های ایران دارد. وجود شاهان و اسپهبدان شکست ناپذیر بزرگ مانند فرخان بزرگ که فاتح جنگ با ترکان و اعراب بوده است و حضور جنگجویان طبرستان در سپاه آل بویه ، شاه عباس صفوی ، نادرشاه افشار و آقامحمدخان قاجار ، در طول تاریخ به مازندران و مردم مازندران شهرت خاصی در جنگاوری بخشیده است. از نکات جالب توجه در تاریخ طبرستان قیام‌های پیاپی علیه ستم‌گران و بیگانگان و سلسله‌هایی با عمر ۱۰۰۰ساله می‌باشد که چشم هر خواننده‌ای را خیره می‌کند. بزرگترین(از لحاظ مدت حکومت) سلسله جهان سلسله‌ای به نام پادوسبانیان بوده که در غرب طبرستان حکومت می‌کرده.[۴]

تاریخ باستانی سکاهای تپوری[ویرایش]

سرزمین سکاها در جغرافیای بطلمیوس. سرزمین قوم تپور با نام Tapurei در شمال شرق دیده می شود. نقطه ای در سرزمین باستانی سکاها ، جایی که امروزه در آسیای میانه و فرارود قرار دارد.

در پیوند با تاریخ مردم مازندرانی ، باید به این نکته توجه داشت که پیشینه اطلاق نام مازندران به طبرستان ، پس از سرایش شاهنامه بوده است و در نگاشته های پیش از شاهنامه فردوسی ، نامی از مازندران در دست نیست و تاریخ نگاران یونانی و رومی ، در گزارش های تاریخی خود پس از قدرت گیری اشکانیان ، نام آن سامان را تپوریا(TAPURIA) قید کرده اند . چنانچه در دوران ساسانیان آنرا تپورستان خوانده اند و پس از یورش عرب ها در منابع ایرانی و عربی ، به طبرستان معرب شده است . همچنین بسیاری از اساتید شاهنامه شناس در این باره مقالاتی ارائه کرده اند . مانند کتاب «پژوهشی در شاهنامه» نوشته دکتر حسین کریمان، ادیب و لغت شناس و مورخ معاصر و استاد دانشگاه شهید بهشتی که در باب تفاوت مازندران شاهنامه فردوسی با مازندران امروزی نوشته شده است.[۵] مردم مازندرانی یکی از اندک شمار اقوام ایرانی تبار هستند که امروزه از هویت و نام باستانی قومیت ایشان ، در جغرافیای یونانی و رومی چون جغرافیای بطلمیوس و استرابو و همچنین گزارش مورخان یونانی و رومی چون آریان و کوینت کورس ، نامی بر جای مانده است.[۶]

مردمی که امروزه مازندرانی یاد می شوند ، همان مردم طبرستان هستند . نام طبرستان معرب نام تپورستان بوده و به پیشینه اسکان یکی از اقوام سکاها و ایرانی با نام تپور ، در حاشیه جنوبی دریای مازندران کنونی بازمیگردد . قومی سکایی و ایرانی که در جغرافیای بطلمیوس و جغرافیای استرابو و همچنین در کتاب آناباسیس اسکندر نوشته آریان مورخ یونانی و گزارش کوینت کورس از این قوم یاد شده است.

در کتاب 6، فصل 14، بخش 12 از جغرافیای بطلمیوس که درباره سرزمین های سکاها در آسیای میانه هست ، از تیره ای از این قوم بعنوان قومی سکایی و ساکن در دل سرزمین های سکایی یاد شده است . بطلمیوس قوم تپور را سکایی خواند . در شمال شرق نقشه بطلمیوسی که ارائه شده ، نام قوم تپور (tapurei) دیده می شود . بطوریکه در همین نقشه بروشنی می توان دید ، فاصله سرزمین باستانی قوم تپور در نقشه بطلمیوسی ، از حاشیه جنوبی دریای مازندران کنونی ، زیاد هست . سرزمین باستانی قوم تپور جایی در آسیای میانه و فرارود بوده است .[۱] [۷]

دو نقشه از کتاب جغرافیای ششم بطلمیوس بخش سرزمین های سکایی و دیگری نقشه ای از تپورستان در دوران اشکانیان که ضمیمه شده است . نام و محل اسکان نخستین قوم سکایی تپور در این نقشه ها مشخص شده است.

همچنین بطلمیوس در کتاب 6، فصل 2 ، بخش 6 از جغرافیای خود که درباره سرزمین ماد هست ، از تیره دیگری از قوم تپور یاد کرده که در سرچشمه رود چرینداس (charindas river ) در سرزمین ماد ساکن بودند.[۸]

دانشنامه ایرانیکا نواحی یاد شده در گزارش استرابو را در امتداد دروازه کاسپین (شهر بندری دربند یا Caspian Gates) و شهر باستانی ری (در جغرافیای یونای Rhaga) میداند که در سرزمین ماد واقع بوده است و چنین نتیجه گیری کرده که بنابر این گزارش ، دسته دیگری از قوم تپور در آن نواحی گسترده شده بودند.[۹]

در جغرافیای استرابون از قوم تپور بعنوان قومی ساکن میان سرزمین هیرکانی و سرزمین آریا (هریوا یا هرات باستان) یاد شده است.[۱۰] سرزمین آریا که در جغرافیای یونانی از آن یاد شده است، همان هَرَیو یا هریوا بوده که در سنگ نبشته بیستون نام آن قید شده است. هرات باستان که امروزه در افغانستان واقع شده است.

ساتراپ باستانی هیرکانی در جنوب و جنوب شرق دریای کاسپین و برابر وضعیت جغرافیایی استان های گلستان و مازندران کنونی بوده است . استرابو اقوام ساکن در حاشیه جنوبی دریای کاسپین و غرب هیرکانی را بدین گونه نام میبرد: در یک مدار در اطراف دریا پس از هیرکانی ها (Hyrcanins ) ، آماردی ها (Amardi) و غیر ایرانیان (Anariacae ) و کادوسی ها ( cadusi ) و آلبانی ها ( albani ) و کاسپی ها (Caspii) و ( viti ) و شماری دیگر از مردمان ، تا جایی که به سکاها (scythians ) میرسیم و از سوی دیگر به سرزمین هیرکانی (شرق هیرکانی) دربیک ها (Derbices ) هستند و کادوسی ها در مرز ماد ...[۱۱]

تا جایی که بسیار روشن هست استرابو اقوام جنوبی دریای کاسپین را تا قفقاز یاد کرده است و در جغرافیای استرابو از قوم تپور بعنوان سکنه حاشیه جنوبی دریای کاسپین (هیرکانی) یاد نشده است . همانگونه که بالاتر گفته شد ، استرابو قوم تپور را ساکن سرزمینی میان هیرکانی و آریا (هَرَیو در سنگنوشته بیستون = هرات باستان) ، یعنی در شرق هیرکانی یاد کرده است . دانشنامه ایرانیکا موقعیت جغرافیایی سرزمین یاد شده را برابر سرزمین مرو باستان (مرگوش/مرو) دانسته است. گفتنی است که مرو باستان هم یکی از سرزمین های سکایی نشین در آسیای میانه بوده و در محدوده سرزمینی اقوام سکایی داهه.

دانشنامه ایرانیکا با اشاره به گزارش جغرافیای بطلمیوس که تپور ها را قومی سکایی و ساکن سرزمین های سکاها یاد کرده بود ، تپوری های غربی را نتیجه یک تقسیم قومی در شمال رود اترک (اترک امروزه در ترکمنستان ) دانسته و نشانه ای از کوچ دسته هایی از این قوم سکایی از شرق و از سرزمین های سکایی و مرو باستان به درون فلات ایران.[۱۲]

دانشنامه ایرانیکا همچنین گزارش آریان (مورخ) یونانی در کتاب آناباسیس اسکندر و کوینت کورس را یکی از دلایل جدا بودن ساتراپ آمارد ها (در مرکز مازندران کنونی) با محل اسکان قوم تپور ، تا پیش از یورش اسکندر مقدونی و در پی آن قدرت گیری اشکانیان میداند. چنانچه در هیچ یک از گزارش های جغرافی نگاران یونانی ، نامی از قوم تپور بعنوان سکنه جنوب دریای کاسپین (هیرکانی) دیده نمی شود و چنانچه در منابع بالاتر ارائه شده است ، جغرافی نگاری چون بطلمیوس این قوم را سکنه سرزمین های سکایی قید کرده است یا جغرافی نگرانی چون استرابو این قوم را سکنه سرزمینی در شرق هیرکانی و میان هیرکانی و سرزمین آریا (هرات باستان) قید کرده اند که سرزمین های یاد شده سرزمین های سکایی نشین بوده اند .[۱۳]

این واقعیت که قوم تپور پیش از قدرت گیری اشکانیان در بیرون از حاشیه جنوبی دریای کاسپین میزیسته ، یافته تازه ای نیست . چنانچه یحیی ذکا در < کاروند کسروی> آورده است : آما ، آماردان یا ماردان ، در زمان لشگر کشی اسکندر مقدونی به ایران ، این تیره در مازندران نشیمن می داشتند و آن هنگام هنوز قبایل تپوران به آنجا نیامده بودند ولی سپس چنانکه از گفته های استرابو پیداست در آذربایجان و ارمنستان و پارس و دیگر جاها پراکنده شدند.[۱۴]

نقش کمانداران تپوری در جنگ گوگمل و در سپاه داریوش سوم هخامنشی[ویرایش]

بنابر گزارش کوینت کورس مورخ رومی ، 1000 کماندار تپوری در جنگ گوگمل و در ارتش داریوش سوم هخامنشی حضور داشتند.[۱۵]

شکل گیری تپورستان باستانی (Tapuria ) در دوران اشکانیان[ویرایش]

اخراج آمارد ها و ورود قوم تپور به حاشیه جنوبی دریای کاسپین[ویرایش]

نقشه دولت یونانی بلخ. نام سرزمین Tapuria در جنوب دریای کاسپی دیده می شود.

پس از قدرت گیری اشکانیان ، در دوران فرهاد یکم اشکانی ، فرهاد به آمارد ها حمله کرد و پس از شکست آنان ، قوم آمارد وادار به کوچ اجباری به بیرون از حاشیه جنوبی دریای کاسپین شدند.[۱۶]

کوچ گسترده دسته های قوم تپور و جایگزین شدن این قوم سکایی در حاشیه جنوبی دریای کاسپین به شکل گیری سرزمین تپورستان منجر شد . چنانچه بعد ها از سرزمین تپورستان در نقشه های جغرافیایی یونانی و رومی و گزارش مورخان یونانی و رومی ، چه در دوران اشکانیان و چه در دوران ساسانیان میتوانیم ببینیم . مانند تصویر نقشه ای از قلمرو دولت یونانی بلخ که ارائه شده است . که در پی شکست اشکانیان از دولت یونانی بلخ ، تپورستان باستان (TAPURIA) و خراسان باستان (TRAXIANE) برای مدتی در تصرف دولت یونانی بلخ مانده بود . پس از حمله عرب ها و اشغال ایران بدست عرب ها ، تپورستان در نوشته ها و منابع ایرانی و عربی به طبرستان معرب گشت و پسوند نام بسیاری از بزرگانش ، طبری بود ، چون محمد بن جریر طبری و ابن ربن طبری و مازیار بن قارن طبری و فضل بن قارن طبری و ... طبرستان تا سیصد سال در برابر حملات عرب ها پایداری کرد و مستقل ماند و هرگز به تصرف ترکان و مغولان در نیامد .

طبرستان از لحاظ جغرافیایی[ویرایش]

تبرستان بزرگ از لحاظ جغرافیایی شامل استان مازندران و بخش‌هایی از استان گلستان و استان گیلان و شرق و شمال استان تهران و شمال استان سمنان می‌شده‌است در قرن ۸ میلادی حمدالله مستوفی تصویر واضحی از تبرستان بیان میکند که تبرستان شامل هزارجریب و فریم و شهمیرزاد وسوادکوه و فیروزکوه و دماوند بوده است پس از حمله مغولها و انتقال پایتخت از آمل به ساری و مصادف با قرن دهم نام مازندران بر این سرزمین گذاشته شد. تا پیش از آن مازندران سرزمینی نیمه‌اساطیری محسوب می‌شد که در شاهنامه و دیگر حماسه‌ها و اساطیر ایران نامش رفته بود. اما طبرستان همیشه خطه‌ای تاریخی محسوب می‌شده‌است.[۱۷] موقعیت جغرافیایی این سرزمین که میان کوه و دریا واقع شده بود و دشواری دسترسی، آن را تبدیل به آخرین سنگرهای مقاومت ایرانیان در مقابل مهاجمان خارجی بدل ساخته بود. برای مثال تا بیش از یک سده پس از تازش تازیان بازماندگان ساسانیان در طبرستان با عنوان اسپهبدان طبرستان فرمان می‌راندند. منسوب به طبرستان را طبری می‌خوانند.

تغییر نام طبرستان به مازندران[ویرایش]

قله دماوند در استان مازندران

برخی ریشه نام مازندران را آمیخته‌ای از ماز به معنی بزرگ و نیز میانه، ایندیرا و آن پس وند مکان دانسته‌اند و در نتیجه عبارت «مازیندیران» را به معنی جایگاه دیو بزرگ، ایندیرا می‌دانند. گواه آن را هم شاهنامه دانسته‌اند که در آن از مازندران به عنوان جایگاه دیو سفید نام برده‌است و نیز ایندیرا را کوهی دانسته‌است در میانه این سرزمین. بر پایه همین موضوع ملک الشعراء بهار بیت زیر را سروده‌است:

ای دیو سپید پای در بند! ای گنبد گیتی! ای دماوند!
از سیم به سر یکی کله‌خود زآهن به میان یکی کمربند
تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر، چهر دلبند
با شیر سپهر بسته پیمان با اختر سعد کرده پیوند
چون گشت زمین ز جور گردون سرد و سیه و خموش و آوند
بنواخت ز خشم بر فلک مشت آن مشت تویی تو ای دماوند!
تو مشت درشت روزگاری از گردش قرنها پس افکند
ای مشت زمین! بر آسمان شو بر ری بنواز ضربتی چند
نی نی، تو نه مشت روزگاری ای کوه! نیم ز گفته خرسند
تو قلب فسردهٔ زمینی از درد ورم نموده یک چند
شو منفجر ای دل زمانه! وآن آتش خود نهفته مپسند
خامش منشین، سخن همی گوی افسرده مباش، خوش همی خند
ای مادر سر سپید! بشنو این پند سیاه بخت فرزند
بگرای چو اژدهای گرزه بخروش چو شرزه شیر ارغند

نام کهن و اصلی مازندران طبرستان است که در واقع تپورستان بوده و علت نامگذاری آن وجود قوم؛ البی که درآن وجود دارد به نام قوم تپور می‌باشد که از شهر بابل تا شهر گرگان امتداد دارد و مرکز آنها ساری (در منابع یونانی زادراکارتا) بود. از اقوام دیگر مازندران قوم آمارد است که مرکز آن آمل و از آمل تا تنکابن و قوم کادوس از تنکابن تا رامسر هستند. برخی نام مازندران را به شکل ماز + اندر + آن می‌دانند. ماز در زبان مازندرانی به زنبور عسل گفته می‌شود و کسانی که این ریشه یابی را پذیرفته‌اند معنای مازندران را «جایی که زنبورعسل در آن هست» می‌دانند. به باوری دیگر، نام مازندران برگرفته از کوه ماز است. پس مازندران سرزمینی است که کوه ماز در آن جای دارد(ماز+اندر+آن). رشته کوه ماز در جنوب مازندران، در راستای غرب به جنوب شرق کشیده شده‌است. رشته کوه ماز هم راستا با دوبرار در دشت لار و پلور است که تا فیروزکوه پیش می‌رود. مردم دماوند هنوز به این کوه بلند که در شمال شهر دماوند امتداد یافته، ماز می‌گویند. از سوی دیگر در لاسم و در میان رشته کوه دوبرار، قله‌های بلندی مانند انگمار، سیاه کمر دیده می‌شود که یکی از آنها قله بلند ماز است. منوچهری دامغانی (قرن پنجم) واژه " ماز" را به همراه مازندران در یک بیت می‌آورد:

برآمد یکی ابر مازندران چو مار شکنجی و و ماز اندر آن

می‌دانیم منوچهری دامغانی سراینده زبردستی در ترسیم طبیعت در سروده‌های خود بوده و همچنین سالها در مازندران زیسته‌است. "ماز" در اینجا همان کوه ماز است که ابرها چون ماری به خود پیچیده، آن کوه را در بر گرفته‌اند. گروهی، ماز را پیچ و خم می‌دانند، ولی واژه "شکنج" در "مار شکنجی" همان پیچ و خم است و آوردن واژه‌ای دیگر (که ماز باشد) به معنی پیچ و خم در اینجا، درست نمی‌نماید. عده‌ای نیز به این دلیل که سابقاً این سرزمین مملو از گوزن بوده و مازن نیز به معنای گوزن بوده و از طرفی دران را نیز به معنای درندگان می‌باشد اینطور استنباط کرده‌اند که دران به معنای درنده کنایه از ببر مازندران است و چون این سرزمین در گذشته مملو گوزن و ببر بوده مردم آن سرزمین را به این نام خواندند. مازندران کنونی در درازای تاریخ، شاهد وقایع و اتفاقات فراوان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بوده‌است. در اهمیت سرگذشت وقایع تاریخی این استان، کافی است که گفته شود هیچ یک از مناطق ایران به اندازه این سرزمین، شاهد رویدادهای تاریخی نبوده‌است.

به همین سبب است که نویسندگان و مورخان ایرانی و خارجی، فراز و نشیب‌های تاریخی این سرزمین را در کتاب‌هایی به رشته تحریر در آورده‌اند. از آثار نویسندگان روسی در باره مازندران، تاریخ مازندران و استرآباد تالیف رابینو، و از آثار نویسندگان مازندرانی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران تالیف میر ظهیرالدین مرعشی، و از آثار نویسندگان ایرانی، تاریخ طبرستان به کوشش اردشیر برزگر و مازندران از قدیم‌ترین ایام تا به امروز، نوشته دکتر محمد مشکور را می‌توان نام برد. اما این که نام مازندران از چه زمانی در این سرزمین متداول شد اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از مورخان معتقدند از زمان ابن اسفندیار و یاقوت، بجای هیرکانیا کلمه مازندران بکار برده شده‌است عده‌ای هم تاریخ بکارگیری واژهٔ مازندران را از سده چهارم هجری قمری به بعد می‌دانند.

ببر مازندران
اسب کاسپین
چنین گفت کز شهر مازندران یکی خوشنوازم ز رامشگران
اگر در خورم بندگی شاه را گشاید بر تخت او راه را
برفت از بر پرده سالار بار خرامان بیامد بر شهریار
بگفتا که رامشگری بر درست ابا بربط و نغز رامشگرست
بفرمود تا پیش او خواندند بر رود سازانش بنشاندند
به بربط چو بایست بر ساخت رود برآورد مازندرانی سرود
که مازندران شهر ما یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گلست به کوه اندرون لاله و سنبلست
هوا خوشگوار و زمین پرنگار نه گرم و نه سرد و همیشه بهار
نوازنده بلبل به باغ اندرون گرازنده آهو به راغ اندرون
همیشه بیاساید از خفت و خوی همه ساله هرجای رنگست و بوی
گلابست گویی به جویش روان همی شاد گردد ز بویش روان
دی و بهمن و آذر و فرودین همیشه پر از لاله بینی زمین
همه ساله خندان لب جویبار به هر جای باز شکاری به کار
سراسر همه کشور آراسته ز دیبا و دینار وز خواسته
بتان پرستنده با تاج زر همه نامداران به زرین کمر

پانویس[ویرایش]

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ and to the eastward are the Galactophagi ; and eastward from Tapuris mountains and the scymbi scythae are the Tapurei. ptolemy (6.14.12)
  2. Yarshater، E.. The Cambridge History of Iran:Seleucid Parthian  :Amardi (mardi) continued to inhabit the Amul region although Phratees I had transported some to guard the Caspian Gates of Media . They were , however , mingled with the Tapurians who had been transported there from Parthyene .. ج. Volume 3 (1). Cambridge University Press,، ۱۹۸۳. 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ They are spread toward the Caspian Gates and Rhaga in Media (Ptol., 6.2.6).These western Tapuri could have resulted from a tribal division north of the Sarnius/Atrak river—another, perhaps ancestral, group, the Tapurei, is located by Ptolemy (6.14.12) in Scythia. The remainder moved south and east into Margiana (“between the Hyrcani and the Arii,” Str., 11.8.8; Ptol., 6.10.2) along the Ochus/Arius (mod. Tejen/Hari-rud) river into Aria (cf. Polyb., 10.49). The Tapuri on the Caspian could, alternatively, represent a later westward migration along the main east-west highway from Margiana., IRANICAONlINE IRAN v. PEOPLES OF IRAN (2) Pre-Islamic
  4. مقالهٔ تاریخ تپورها، حسین‌زاده، هفته نامهٔ سارویه، چاپ ساری، ۱۳۸۸ه. ش
  5. «پژوهشی در شاهنامه» دکتر حسین کریمان به کوشش علی میر انصاری 1375 ; مازندران شاهنامه ، همان مازندران فردوسی نیست سایت مازندنومه
  6. curtius rufus quintus , history of ALEXANDER (3.2.7-12)
  7. and eastward from Tapuris mountains and the scymbi scythae are the Tapurei
  8. ; on the north of which is Helymais,from wich to the source of the Charindas river are the regions the Tapuri inhabit. Ptolemy (6.2.6)
  9. Tapuri. The mountains inland from the coast of Hyrcania are called the “Tapurian mountains” by Arrian, after the people there, settled in the mountains between the Derbices and the Hyrcanii (Str., 11.9.1, 11.11.8). They are spread toward the Caspian Gates and Rhaga in Media (Ptol., 6.2.6).These western Tapuri could have resulted from a tribal division north of the Sarnius/Atrak river—another, perhaps ancestral, group, the Tapurei, is located by Ptolemy (6.14.12) in Scythia. The remainder moved south and east into Margiana (“between the Hyrcani and the Arii,” Str., 11.8.8; Ptol., 6.10.2) along the Ochus/Arius (mod. Tejen/Hari-rud) river into Aria (cf. Polyb., 10.49). The Tapuri on the Caspian could, alternatively, represent a later westward migration along the main east-west highway from Margiana. These Tapuri furnished 1,000 cavalry for the battle of Gaugamela (Curt., 3.2.7), apparently aligned with the Hyrcanii (the “Topeiri,” Arr., An. 3.8.4). Alexander later subdued them (Arr., An. 3.23.1-2; Polyb., 5.44.5; Curt., 6.4.24-25). A separate satrap administered them at the time of Alexander’s arrival, and this official was assigned the Caspian Mardi as well (Arr., An. 3.22.7, 24.3; 4.18.2)., IRANICAONlINE IRAN v. PEOPLES OF IRAN (2) Pre-Islamic
  10. that Tapyri occupy the country between Hyrcani and Arii; that around the shores of the sea, next to the Hyrcani, are Amardi, Anariacæ, Cadusii, Albani, Caspii, Vitii, and perhaps other tribes extending as far as the Scythians; that on the other side of the Hyrcani are Derbices. strabo (11.8.8)
  11. that Tapyri occupy the country between Hyrcani and Arii; that around the shores of the sea, next to the Hyrcani, are Amardi, Anariacæ, Cadusii, Albani, Caspii, Vitii, and perhaps other tribes extending as far as the Scythians; that on the other side of the Hyrcani are Derbices . strabo (11.8.8)
  12. Tapuri. The mountains inland from the coast of Hyrcania are called the “Tapurian mountains” by Arrian, after the people there, settled in the mountains between the Derbices and the Hyrcanii (Str., 11.9.1, 11.11.8). They are spread toward the Caspian Gates and Rhaga in Media (Ptol., 6.2.6).These western Tapuri could have resulted from a tribal division north of the Sarnius/Atrak river—another, perhaps ancestral, group, the Tapurei, is located by Ptolemy (6.14.12) in Scythia. The remainder moved south and east into Margiana (“between the Hyrcani and the Arii,” Str., 11.8.8; Ptol., 6.10.2) along the Ochus/Arius (mod. Tejen/Hari-rud) river into Aria (cf. Polyb., 10.49). The Tapuri on the Caspian could, alternatively, represent a later westward migration along the main east-west highway from Margiana, IRANICAONlINE IRAN v. PEOPLES OF IRAN (2) Pre-Islamic
  13. apparently aligned with the Hyrcanii (the “Topeiri,” Arr., An. 3.8.4). Alexander later subdued them (Arr., An. 3.23.1-2; Polyb., 5.44.5; Curt., 6.4.24-25). A separate satrap administered them at the time of Alexander’s arrival, and this official was assigned the Caspian Mardi as well (Arr., An. 3.22.7, 24.3; 4.18.2)., IRANICAONlINE IRAN v. PEOPLES OF IRAN (2) Pre-Islamic
  14. ایران باستان مادها و آمردها . کاروند کسروی، مجموعه مقاله‌ها و رساله‌های احمد کسروی، به‌کوشش یحیی ذکا
  15. The Hyrcani had mustered 6000 as excellent horseman as those nations could furnish , as well as 1000 Tapurian cavalry . The Derbices had armed 40000 foot-soldiers ; most of these carried spears tipped whit bronze or iron , but some had hardened the wooden shaft by fire. curtius rufus quintus , history of ALEXANDER (3.2.7)
  16. At beginning of his reign Phraates I directed his arms towards territory inhabited by Amardians, a poor but warlike people, who appear to have occupied eastern portion of the Elburz range, south of the Caspian Sea, what is probably today immediately south of Māzandarān and Astarabad. The reduction of these fierce mountaineers is likely to have occupied him for some years, since their country was exceedingly strong and difficult Rawlinson 1875, p. 36
  17. مینوی ۹

منابع[ویرایش]

  • مینوی، مجتبی. «دیباچه». مجتبی مینوی و صادق هدایت. در مازیار. تهران: انتشارات جاویدان، تابستان ۲۵۳۶. 
  • کسروی، احمد. «تواریخ طبرستان و یادداشت‌های ما». در کاروند کسروی. مجموعهٔ ۷۸ رساله و گفتار از احمد کسروی. به کوشش یحیاء ذکاء. تهران: کتابهای جیبی: فرانکلین، ۱۳۵۲.