ایدئالیسم آلمانی
تاریخ فلسفه |
---|
بر پایهٔ تمدن و مکان |
بر پایه دین |
بر پایه دوره و زمان |
بر پایه افراد شاخص |
بر پایه مکتب |
درگاه فلسفه |
یک مرحله مهم تکامل تاریخی فلسفه در دوران سرمایه داری، پیدایش فلسفه کلاسیک آلمان در قرن نوزدهم است. فلاسفهای چون کانت، فیشته، شلینگ، هگل و فویرباخ نمایندگان برجسته جریانات مختلف این فصل مهم تکامل تفکر فلسفی هستند. در این دوران بورژوازی آلمان راه ویژه رشد خود را می پیمود و علوم تجربی و ریاضی آن عصر تکامل چشمگیری یافته و فلسفه فرانسه و انگلستان عمیقاً در افکار تأثیر کرده بود. این عوامل ریشههای اجتماعی و معرفتی تکامل فلسفه را در آلمان تشکیل میدهند.[نیازمند منبع]
محتویات
کانت[ویرایش]
کانت (۱۷۲۴ - ۱۸۰۴) فیلسوف آلمانی. آزادی به مفهوم کانتی آن، مادامی که با آزادی هر فرد دیگر، بتواند در چارچوب یک قانون عمومی برقرار باشد، تنها حق اولیهای است که به هر انسانی به دلیل انسان بودنش تعلق دارد. کانت همهٔ دیگر اصلهای حقوق بشری مانند برابری و استقلال انسان را از همین اصل بنیادین آزادی مشتق میکند. کانت در فلسفهٔ سیاسی خود، نه تنها آخرین پیوندهای میان اندیشهٔ سیاسی دوران جدید و دورانهای پیش از آن را بطور قطعی میگسلد، بلکه فراتر از آن، مفهوم «حق طبیعی» عصر روشنگری را به گونهای پیگیر رادیکالیزه میکند.[نیازمند منبع]
هگل[ویرایش]
هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) که بزرگترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان است ایدهآلیست عینی است. فلسفه هگل دارای یک هسته معقول است که درک روند دیالکتیکی تغییر و تحول واقعیت است. منتهی هگل این روند را نه سیر تکاملی ماده بلکه سیر ایده مطلق میدانست. ایدهای که از خود خارج شده و پس از یک دوره تحول بار دیگر به خود باز میگردد. شالوده طبیعت و جامعه به عقیده او ایده مطلق و روح جهانی است. بنابر این اسلوب فلسفه هگل دیالکتیکی است ولی محتوی آن ایدهآلیستی است. به همین جهت هگل نتوانست یک سیستم فلسفی علمی و حتی در متدولوژی واقعاً علمی ایجاد کند. او تنها روح مطلق و مقولات و مفاهیم را در حرکت مداوم می دید و به دیالکتیک طبیعت و جامعه پی نبرد.[نیازمند منبع]
فویرباخ[ویرایش]
لودویک فویرباخ (۱۸۰۴-۱۸۷۲) فیلسوف دیگر آلمانی علیه محتوی ایدهآلیستی فلسفه هگل برخاست و یک سیستم ماتریالیستی ایجاد کرد. برای فویر باخ طبیعت شالوده هستی و پایه سیستم فلسفی اوست. طبیعت، انسان و شعور را می آفریند. او فلسفه تهی از طبیعت را پوچ و توخالی میدانست. ولی فویر باخ در هماوردی با ایدهآلیسم هگلی، دیالکتیک - یعنی تئوری به غایت ارزمند حرکت دائمی و تکامل بی پایان را - هم به همراه ایدهآلیسم هگل به دور انداخت و نتوانست این دو را از هم جدا کند.[نیازمند منبع]
منابع[ویرایش]
پیوند به بیرون[ویرایش]
|
این یک مقالهٔ خرد فلسفه است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید. |