هستی
هَستی عموماً آنچه در نظر گرفته میشود که به طور عینی مستقل از حضور شی وجود داشته باشد.
تعریف[ویرایش]
در تداول معمولی به معنای جهانی است که ما از راه حسهای خود نسبت به آن آگاهی داریم. این مفهوم در شاخه هستیشناسی از فلسفه، معنای تخصصیتری گرفتهاست.
رابطه میان هستی و زمان جستاری بسیار مشکلآفرین است. بیشتر فیلسوفان بر این باورند که برای هستی یک مدت مشخصی از زمان را میشود در نظر گرفت. اما برخی دیگر از فیلسوفان، زمان را یک «توهم» مینامند. برخی دیگر، زمان را امری واقعی میدانند اما باور دارند که چیزی به نام زمان نقطهای یعنی زمان بدون مدت هم وجود دارد.
حتی فیلسوفانی که زمان را تنها یک واقعیت نسبی قلمداد میکنند وجود فرایند «تبدیل» را میپذیرند. منظور از تبدیل، دگرگونیهایی است که در اجسام جداگانه در مدت زمان وجودشان رخ میدند. پذیرش مفهوم تبدیل، مشکلی را پیش میآورد به نام پایایی. پرسشی پیشآمده اینست که با اینهمه تبدیل که در یک جسم در حین موجودیتش روی میدهد تا چه اندازه میتوان برای آن جسم یک هویت قائل شد.
برای هستی در کلیتش اغلب یک هویت پایدار در نظر گرفته میشود اما در مورد اینکه کل هستی نیز مانند اجسام درونش آغاز و پایان دارد اختلاف نظر هست.
فیلسوفان معتقد به اصالت و تقدم وجود بر این باورند که هستی موجودات دو جنبه دارد: ذات یا ماهیت، و هستی. به باور آنان زمانی که موجودی به سبب خودآگاهی بر ماهیت خود تأثیر نهاد و شناسههای ویژهای پیدا کرد از مرحلهٔ ذات به مرحله وجود میرسد.
مفهوم وجود درفلسفه اسلامی[ویرایش]
در فلسفه اسلامی قائل به اصالت وجود میباشند و ماهیت را امری عارض بر وجود میدانند. وجود خود به دو دسته به ضروره و به الامکان تقسیم میشود و وجود به ضروره به واجب الوجود و ممتنع الوجود تقسیم میشود. فلاسفه اسلامی واجب الوجود را اصل و منشاء وجود میدانند و خداوند را واجب الوجود مینامند. وجود عام از وجود مادی و غیر مادی است. ما بقی موجودات در طول وجود خداوند میباشند و ممکن الوجود نام دارند که پس از فراهم شدن علت وجودی و بر طرف شدن موانع وجودی به ارادهٔ واجب الوجود موجود میشوند.
مواد سهگانه فلسفی (مواد ثلاث):حمل و بار کردن مفهوم وجود بر هر موضوعی از دو حال خارج نیست. مثلاً اینکه- خداوند موجود است -ما وجود را بر خداوند حمل کردهایم.
این محمول (وجود) برای موضوع (خداوند) یا ضرورت دارد یا ضرورت ندارد. اگر ضرورت نداشت و ممکن بود که موجود باشد یا نباشد و بود ونبودش نیازمند علت بود، در اصطلاح میشود بالامکان(۱-ممکن الوجود)، واگر ضرورت داشت حمل آن دوصورت دارد:
الف) ضرورت ایجاب(۲-واجب الوجود):یعنی همیشه باید وجود بر این مفهوم حمل شود. مثلاً درمورد مثال بالا خداوند باید موجود باشد به ضرورت عقل و حقیقت دنیای خارج. در واجب الوجود، وجود برای آن موجود باید مستقل باشد و آن موجود برای موجود شدن نباید نیازی به به غیر (علت) داشته باشد و باید همیشه موجود باشد؛ و خود علت وجود دیگر موجودات است و وجود آن ها (ممکن الوجودها) در طول وجود واجب الوجود هستند. (سر چشمهٔ وجود)
ب) ضرورت سلب(۳-ممتنع الوجود):یعنی وجود برای این مفهوم محال است و نمیتواند موجود باشد. مثل اجتماع نقیضین (پارادوکس) نمیتواند درعالم خارج موجود باشد مثلاً در زمان واحد هم شخصی موجود باشد هم نباشد. پس در ماده۱-ممکن الوجود تمام خلایق را شامل میشود. چه انسان که موجود است و چه سیمرغ که موجود نیست ولی امکان عقلی دارد که موجود شود؛ و در ماده۲-واجب الوجود فقط خداست که منشاء وجود است؛ و ماده۳-ممتنع الوجود محالات عقلی هستند که عقل حکم میکند که قابلیت موجود شدن را ندارد.[۱] و[۲] و[۳]
اقسام وجود[ویرایش]
۱-واحد وکثیر وجود واحد خود یامجرد است یا مادی ومجرد یا بسیط است یا مرکب مثال :دنیا موجود کثیر است وخداوند مجرد بسیط وفرشته مجرد مرکب (ماهیت ووجود) و جماد ونبات مرکب مادی وغیرمادی
۲-ثابت ومتغیر ومتغیر یا متحرک است یاغیر متحرک مثال:خداوند ثابت است وفرشته متغیر غیر متحرک وجماد ونبات وانسان متغیر متحرک.
۳-علت یا معلول ویا علت و معلول مثال:خداوند علت تنها یا علت العلل ومفاهیم ذهنی ما معلول ما وحیوان وانسان که هم علتند وهم معلول.
۴-قدیم وحادث مثال خداوند قدیم است ومخلوقات حادث اند[۱]
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
Wikipedia-bijdragers, "Bestaan," Wikipedia, de vrije encyclopedie, (accessed december 16, 2009).
|