شاه سلطان حسین
لحن یا سبک این مقاله بازتابدهندهٔ لحن دانشنامهای استفادهشده در ویکیپدیا نیست. |
شاه سلطان حسین صفوی | |
---|---|
آخرین پادشاه سلسله صفوی | |
دوران | ۱۱۰۵ - ۱۱۳۵ (قمری) ۱۶۹۴ – ۱۷۲۲ (میلادی) |
تاجگذاری | ۱۴ ذیحجه ۱۱۰۵ (قمری) |
زادروز | ۱۰۷۹ (قمری)[۱] |
مرگ | ۱۱۳۹ (قمری) |
آرامگاه | قم |
پیش از | محمود افغان |
پس از | شاه سلیمان |
پدر | شاه سلیمان صفوی |
فرزندان | سلطان محمود میرزا، صفی میرزا، شاه تهماسب دوم، فاطمه سلطان بیگم (مادر شاهرخ شاه افشار) |
دین | اسلام |
شاه سلطان حسین (حکومت: ۱۱۰۵–۱۱۳۵ه. ق/۱۶۹۴–۱۷۲۲م) آخرین پادشاه از دودمان صفوی بود که ۳۰ سال حکومت کرد. او در ۱۴ ذیحجه سال ۱۱۰۵ هجری قمری (۶ اوت ۱۶۹۴ میلادی) تاجگذاری کرد و حکومتش با قیام افغانها به رهبری محمود هوتکی و سقوط اصفهان پایتخت کشور در ۱۱۳۵ هجری قمری (۱۷۲۲ میلادی) به پایان رسید. پایان سلطنت او فروپاشی عملی دودمان دیرپای صفویه را رقم زد.
محتویات
شخصیت شاه[ویرایش]
گفتهاند که شاه سلطان حسین بزرگترین و در عین حال نالایقترین فرزند شاه سلیمان فردی راحتطلب، تنآسان با دلی ظاهراً ساده و مهربان بود، چهرهای زیبا و بدنی قوی داشت. به ورزش علاقهای نشان نمیداد و حتی در وقت جلوس به سلطنت قادر به سوار شدن بر اسب نیز نبود و چون تمام عمر را تا زمان مرگ پدر (۱۱۰۵ ش) در حرمسرا گذرانده بود، از امور مملکتی آگاهی نداشت. وی انسانی خرافاتی و زودباور بود و به شدت تحت تأثیر افکار دیگران قرار میگرفت. مشهور است شاه سلیمان به درباریان خویش گفته بود اگر طالب آسایش هستند بعد از وی پسرش حسین میرزا را به سلطنت بردارند و اگر جویای تعالی و افتخار هستند میرزا مرتضی پسر دیگرش را برتخت بنشانند. امرای راحت طلب هم که یک پادشاه ضعیف بیشتر از یک فرمانروای سلحشور باب طبع آنها بود در انتخاب حسین میرزا که ارشد نیز بود تردید نکردند و او را با نام شاه سلطان حسین بر اورنگ فرمانروایی نشاندند. این انتخاب در واقع نشان دهنده علاقه آن قوم به منفعتجویی، لذت پرستی و تنآسایی بود.[۲] او شخصی بود که در انزوای حرم بزرگ شده بود، سواد نداشت و از آمادگی لازم برای اداره کشور برخوردار نبود. وی در عین حال دارای شخصیتی آرام بود و دینداری و پرهیزگاری وی بهویژه خودداریاش در نوشیدن شراب، وی را شهره عام و خاص کرده بود طوری که قبل از پادشاهی به وی «ملا حسین» میگفتند.
دوران سلطنت وی صحنه رقابت علما با اعضای حرم و خواجگان حرمسرا بود. این عوامل باعث شد تا شاه سلطان حسین در نهایت به شخصی ضعیفالنفس، شهوتران و باده نوش تبدیل شود. در دوره حکومت وی آخرین بازماندههای نظم حکومتی و ساختار اداری که با تلاشهای شاه اسماعیل، شاه طهماسب و شاه عباس اول ایجاد شده بود از میان رفت. وی عملاً هیچ قدرتی در اداره امور نداشت و حتی علاقهای هم به دانستن اتفاقاتی که در اطرافش میافتاد نشان نمیداد. کشور در هرج و مرج و نابسامانی فرو رفت و هر نوع فسق و فجوری بدون هیچ ممانعتی حتی در پایتخت رخ میداد. شرح برخی هوسرانیها و نابسامانیهای دوره حکومت وی در کتاب رستم التواریخ در اوایل حکومت فتحعلی شاه قاجار نوشته شدهاست.
همسران[ویرایش]
محمدهاشم آصف در کتاب رستمالتواریخ شمار همسران دائم شاه حسین را حدود ۱۰۰۰ نفر از بلاد و اقوام مختلف کشور ذکر میکند که در حرمسرایی بسیار مجلل زندگی میکردند.[نیازمند منبع] قوت جنسی او را میستاید و مینویسد که «روز و شب در اکل و مجامعت بسیار حریص و بیاختیار بود و به جهت امتحان در یک روز و یک شب صد دختر باکرهٔ ماهرو را فرمود... از برای وی متعه نمودند... و در مدت بیستوچهار ساعت ازالهٔ بکارت آن دوشیزگانِ دلکشِ طناز و آن لعبتانِ شکرلبِ پرناز نمود و باز مانند عزبان هل من مزید میفرمود»[۳] علاوه بر این سنتی در آن دوران رایج بود که مردانی که همسر یا دختری بسیار زیبا داشتند آن را طلاق میگفتند تا برای تلذذ پادشاه به ازدواج موقت او درآیند؛ «به این مراسم خوب و به این آئین مرغوب مذکور، ازالهٔ بکارت سه هزار دخترِ ماهرویِ مشکینموی، لالهعذار، گلندام، بادامچشم، شکرلب و دخول در دو هزار زنِ جمیلهٔ آفتابلقایِ سروبالایِ نسرینبدن، نرگسچشم، طنازِ پرناز، بلورین غبغب نموده»[۴]
سیاست مذهبی شاه سلطان حسین[ویرایش]
دیانت شاه سلطان حسین باعث شد تا علمای شیعه از او حمایت کنند. طوری که در ابتدای سلطنتش فقیه نامی عالم تشیع محمد باقر مجلسی از او جانبداری کاملی به عمل آورد. مورخین ذکر میکنند که شاه سلطان حسین در زمان تاجگذاری اجازه نداد که صوفیان طبق رسم معمول او را با شمشیر احاطه کنند و در عوض محمد باقر مجلسی را برای این کار فراخواند. محمدباقر مجلسی تاج شاهی را بر سر او گذاشت و خطابهای در ضرورت رفع فسوق و مناهی ایراد کرد. دربار صفوی در آن زمان از یک سو زیر نفوذ فقها (در رأس آنان شیخالاسلام محمدباقر مجلسی) بود و از سوی دیگر، خواجهسرایان و امیران قزلباش جبهه نیرومندی تشکیل داده بودند. در آغاز، یا لااقل تا درگذشت مجلسی در ۱۱۱۰، گروه مذهبی بر خواجهسرایان برتری داشتند. شاه احتمالاً دستورهای مجلسی را اجرا میکرد و اصلاحاتی از جنبه دینی انجام میداد، از جمله نوشیدن شراب را ممنوع اعلام کرد. این فرمان باعث ناخشنودی خواجهسرایان و کسانی شد که به چنین رفتارهایی خوگرفته بودند. اینبار نیز با دخالت مریم بیگم، نه فقط این ممنوعیت از بین رفت، بلکه سلطان حسین نیز به آشامیدن آن عادت کرد. از این زمان به بعد، شاه صفوی تقریبآ منزوی شد و همه کارها را وزیرانش انجام میدادند.[۱] گسترش نقش علمای شیعه در بنیان سیاسی ایران پیش از شاه سلطان حسین، در زمان شاه سلیمان صفوی آغاز شده بود؛ ولی در دوره او بر شدت آن افزوده شد. سیاست آزار صوفیان که پیشتر از آن توسط شاه عباس اول بخاطر سرکوب قزلباشها نهادینه شده بود، در زمان شاه سلطان حسین به اوج خود رسید. شاه، دلش میخواست روزی معین به عنوان روز ولادت امام علی علیه السلام رسمیت یابد و عید رسمی اعلام شود. وی برای این کار علمای اصفهان را گردآورد و به عبارتی، یک مجمع علمی تشکیل داد. در این مجمع، به دستور شاه، مقرر شد تا هر کسی بر اساس منابع و مدارک و آنچه قبول دارد، نظرش را روی کاغذی بنویسد.
این کار انجام شد و در نهایت اکثریت علما و دانشمندان حاضر روز ۱۳ رجب را پذیرفتند. شاه نیز به عقیده اکثریت احترام گذاشت و همان روز را به عنوان روز ولادت پذیرفت و رسمی کرد.[۵]
شورشهای قومی[ویرایش]
در زمان شاه سلطان حسین تقریباً تمامی ایران دستخوش شورش شد. لزگیها اقوامی سنیمذهب در شمال غرب ایران بودند که وزیر اعظم شاه، فتحعلی خان داغستانی، (که یک لزگی بود) پشتیبان آنها بود. بهدلیل سختگیریهای مذهبی آنها دست به دامان دربار عثمانی شدند و علم طغیان برداشتند.
قبایل بلوچ هم دائماً به بم و کرمان حمله میکردند. از طرف دیگر اعراب خوارج در خلیج فارس با حمایت والی عمان عزم خود را برای اشغال جزایر خلیج فارس جزم کرده بودند.
کردهای شورشی نیز همدان را در سال ۱۷۱۹ اشغال کردند و تا حومه اصفهان پیش رفتند.
حکمران سابق شهر تون، ملک محمود سیستانی که خود را از بازماندگان صفاریان میدانست، در سال ۱۱۲۲ به مشهد حمله کرد و در خراسان به حکومت پرداخت.
جدیترین تهدید، خطر افغانها بود که در شرق به قتل و غارت میپرداختند. سرکرده این شورشیها محمود افغان از طایفه غلزایی بود.
شورش افغانان غلجائی[ویرایش]
پس از مأموریّت یافتن گرگین خان به حکومت هرات، به علّت ظلمش نسبت به مردم، طایفه افغانی غلجائی را که در حدود قندهار ساکن بودند به ستوه آورد. آنها پی در پی از ظلم او به شاه سلطان حسین شکایت کردند، امّا چون دسترسی به شاه که بیشتر اوقات با زنان و خواجه سرایان معاشر بود، امکان نداشت و برخی خواصّ نیز نمیگذاشتند تظلم اهل قندهار به شاه برسد، میرویس غلجائی، کلانتر قندهار، شخصاً به اصفهان آمد تا شاه را از حقایق مطلع کند؛ ولی با تحریک گرگین خان و اعوان گرجی او، نتوانست شاه را ملاقات کند. او مدّتی در اصفهان بازداشت شد تا اجازه سفر مکّه یافت و به قصد زیارت، از اصفهان بیرون رفت.
پس از مراجعت میرویس به اصفهان، اوضاع دربار صفوی را آشفته تر از سابق دید. عدّهای از تجّار و فرستادگان پطر کبیر، میرویس را به شوراندن افغانیهای قندهار تحریک کردند. میرویس شایعه کرد که پطر، عازم تسخیر گرجستان و ارمنستان است و گرگین خان با او همدست شده. با این تدبیر، موفّق شد دوباره کلانتر قندهار شود و مواظب حرکات گرگین خان باشد.
پس از بازگشت میرویس به قندهار، گرگین خان، او را تحت فشار قرار داد و دخترش را از او خواست. میرویس دختر دیگری را به نام دختر خود پیش گرگین فرستاد و تا حدّی دل او را نسبت به خود نرم نمود. در سال ۱۱۱۳ او را به باغی دعوت کرد و همانجا او را کشت. سپس با پوشیدن لباس او، توانست وارد قلعه شده و همه اطرافیان او را بکشد. پس از این موفقیت، غلجائیان را به کمک فتوایی که از علمای سنّت، مبنی بر وجوب جنگ با شیعه گرفته بود بر علیه پادشاه ایران برانگیخت. در این کار، اورنگ زیب پادشاه هند نیز او را تحریک کرد.
پس از رسیدن خبر قتل گرگین، شاه سلطان حسین برادرزاده او کیخسرو خان را برای سرکوبی میرویس فرستاد. او قندهار را محاصره کرد و یک سال نیز آن جا را در محاصره داشت. با این که محصورین تسلیم شدند ولی او از نادانی به آنها جواب مساعد نداد تا این که با وجود داشتن بیست و پنج هزار سرباز شکست خورد و کشته شد. این اتفاق، اعتماد به نقس میرویس و غلجائیان را افزایش داد. به طوری که سرداران دیگر صفوی را هم که به تسخیر قندهار آمدند، مغلوب کردند.
شورش افغانان ابدالی[ویرایش]
موقعی که کیخسرو خان گرجی (برای مقابله با غلجاییها) عازم قندهار بود، عبدالله خان ابدالی را که طایفه او با افغانان غلجائی دشمن بودند، حاکم هرات قرار داد. پس از شکست و قتل کیخسرو، افاغنه ابدالی هم در سال ۱۱۱۸ طغیان کردند و هرات را از ایران جدا کردند. شاه سلطان حسین برای مقابله با آنها از اصفهان حرکت کرد ولی از طهران جلوتر نرفت و سرداری را برای سرکوبی شورشیان فرستاد. ابدالیان سردار شاه را در سال ۱۱۱۹ کشتند.
محمود، پسر میرویس، که پس از مرگ پدر و کشتن عمویش رئیس طایفه غلجائی شده بود، در سال ۱۱۲۰ افغانان ابدالی را شکست داد و اسدالله خان، پسر عبد اللّه خان ابدالی سردار ایشان را کشت. محمود وانمود کرد که این کار خدمت به دربار ایران بوده است. رجال بی تدبیر دربار نیز به محمود لقب حسینقلی خان دادند و با فرستادن یک قطعه شمشیر مرصّع، به حکومت قندهار منصوبش کردند.[۶]
دربار شاه از سرکوب این قیامها عاجز بود چون از طرفی وزیر اعظم خود یک لزگی بود و از طرفی شاه تحت تأثیر مشاورانی چون ملاباشی محمدحسین مجلسی و رحیم خان حکیمباشی قرار داشت. این دو از مخالفان وزیر اعظم به شمار میآمدند و یک لشکرکشی موفق علیه شورشیان افغان توسط وزیر اعظم را مغایر منافع خویش میدانستند.
در رستمالتواریخ علت شورش افغانیها ظلم بیاندازهٔ خسروخان و گرگین خان گرجی ذکر میشود که با حمایت فقها به حکومت قندهار و کابل و هرات رسیده بودند: «پس خسروخان و گرگین خان و اتباع و عملهجاتش شروع نمودند به ایذاء و آزار نمودن اهل سنت به مرتبهای که از حد تحریر و تقریر بیرون است، یعنی زنان و دختران و پسرانشان را به زور و شلاق میبردند و به جور و جفا خونشان را میریختند به ناحق به آنان تجاوز مینمودند.
نگاده زن و دختر نامدار | قزلباش ننهاد در قندهار | |
زن و دختر و امرد کابلی | ز هر سو قزلباش گاد از یلی | |
برآمد ز هر سو ز افغان فغان | ز جور قزلباش خواهان امان[۷] |
همه این عوامل باعث شد شورشیان جسورانهتر به نافرمانی بپردازند و در سال ۱۷۲۱ میلادی محمود افغان کرمان را محاصره کرد و از آنجا عازم اصفهان پایتخت صفویه شد. شاه سلطان حسین در اصفهان ماند و افغانها به محاصره شهر پرداختند. او طهماسب شاهزاده را برای جمعآوری قوا به کاشان و قزوین فرستاد ولی طهماسب به جای این کار به خوشگذرانیها و بیبند و باری مشغول شد. سلطان حسین به ایجاد مناسبات دوستانه با دیگر کشورها اهمیت میداد، اما ضعف حکومت مرکزی و قدرت گرفتن همسایههای ایران، از جمله عثمانی و روسیه، باعث مداخله و حمله آنها به ایران شد.[۱] روسها که تعرضات خود را از زمان شاه اسماعیل دوم آغاز کرده بودند، در زمان شاه سلطان حسین شروع به مداخله در امور منطقه قفقاز کرده و حتی سواحل دریای خزر از دربند تا استرآباد (گرگان فعلی) را به تصرف خود درآوردند.
سقوط اصفهان[ویرایش]
محمود کابلی محاصره بیرحمانهای را بر مردم اصفهان تحمیل کرد. او دستور داد همه محصولات منطقه نابود شود. از نیمه ژوئن ۱۷۲۲ اصفهان دچار قحطی شد و یاس و ناامیدی بر شهر مستولی گشت. خزانه دولت خالی شد و سربازان تنها از محل بودجهای که کمپانیهای هلندی و انگلیسی مانند هند شرقی به ضمانت جواهرات شاه میدادند حقوق میگرفتند. شاه برای چندمین بار تقاضای صلح کرد ولی محمود افغان نپذیرفت. در نهایت در ۲۳ اکتبر ۱۷۲۲(۱۲ محرّم ۱۱۳۵) سلطان حسین به شکلی باورناپذیر و منحصربهفرد درماندگی و ناتوانی خویش را با گذاشتن تاج بر سر محمود افغان به اثبات رسانید.
نقش شاه سلطان حسین در سرنگونی سلسله صفوی[ویرایش]
اوّلین اشتباهی که از او سرزد، نصب شاهنواز خان گرجی به حکومت قندهار بود. این حاکم بدسیرت همان کسی است که به لقب گرگین خان معروف شد و باعث شورش افاغنه و انقراض سلسله صفوی شد. [۶] فساد سازمان حکومتی، جایگاه اوباش در مناصب دولتی، غارتگریهای حاکمین شهرها، ولخرجیهای هنگفت شاه، مالیات های کمر شکن، سقوط بازرگانی خارجی و نظایر آن از دلایل مستقیم فروپاشی نظام حکومتی صفویه در زمان شاه سلطان حسین بود.
از نظر داخلی تربیت بد شاهزادگان در دربار صفوی مهمترین مشکل را درست کرد. این اشتباه را خود شاه عباس اول شروع کرد. او نسبت به فرزندانش بدبین بود و ولی عهد خود صفی میرزا را نیز کشت. چون نسبت به او مشکوک بود. شاه عباس همه افراد نزدیک به خود را حذف کرد تا فقط خودش بماند. اما تصور نمیکرد که باید برای بعد از خود او هم کسی بماند. بالاخره او نوه اش را جانشین خودش کرد که همان شاه صفی است. از آن به بعد برای تردیدی که نسبت به شاهزادگان داشتند آنها را در داخل دربار و پنهان نگاه میداشتند تا قزلباشان از آنها سوءاستفاده نکنند. این وضعیت ادامه یافت تا این که افرادی مانند شاه سلیمان و پسرش شاه سلطان حسین به قدرت رسیدند که تربیت سیاسی کافی نداشتند و چون در بچگی زندگی آرامی داشتند روحیاتشان هم آرام بود و در وقت بالا گرفتن مشکلات کاری از دستشان بر نمیآمد.[۸] هرچند که زمینههای سقوط صفویه در زمان شاه عباس یکم پایهریزی شد اما شاه سلطان حسین، مقصر اصلی سقوط این سلسلهاست چرا که ضعفنفس و بیاعتنایی او به امور کشوری و لشکری باعث در هم ریختن اوضاع ایران آن زمان شد. سلطان حسین، فاضل و خداترس، اما برعکس نیاکانش، به اوضاع سپاه بیاعتنا بود تا جایی که حقوق دو سال سپاهیان ترکمان را نپرداخت و در نتیجه آنان به آذربایجان گریختند و به قتل و غارت دست زدند. از دیگر موارد ضعف حکومت سلطان حسین، تعدد مراکز تصمیمگیری در امور مملکت بود که در جنگ گلناباد و عقبنشینی نابهنگام سپاهیان صفوی از فرحآباد، خود را نشان داد. افزون بر آن، خلع سلاح ارمنیان جلفا و یاری نرساندن به ایشان در مقابله با افغانها، برخورد نادرست با والی گرجستان و سرانجام بالا گرفتن دعوای متشرعه و متصوفه و نیز غفلت از تحولاتی که در دنیای پیرامون روی داده بود، همراه با کنار گذاشتن احکام شرع و بیاعتنایی و بیحرمتی به صوفیانی که حامی اولیه و اصلی صفویان بودند، همه در سقوط دولت صفوی کارساز بودند.[۱] حتی زمانی که افغان ها اصفهان را محاصره کردند و هنوز امکان خروج از شهر وجود داشت او حاضر به ترک شهر برای گردآوری نیرو نشد و آخرین فرصت طلایی را از دست داد.[۹]
شاه سلطان حسین بهقدری به امور کشور بیاعتنا بود که در پاسخ به هر چیزی که به او اطلاع میدادند و هر کاری که انجام میدادند فقط به گفتن «یخشی دور» (بسیار خوب است) بسنده میکرد چنانکه یکی از معاصران وی در اینباره سرودهاست:[۱۰]
آن ز دانش تهی، ز غفلت پر | شاه سلطان حسین یخشی دور |
رابطه با روسها[ویرایش]
پطر کبیر که میخواست از راه ایران به خلیج فارس و هندوستان راه یابد ابتدا از طریق مسالمت درآمده شخصی را به نامآوری به دربار شاه سلطان حسین فرستاد. شاه، او و همراهانش را به گرمی پذیرفت و حاضر شد امتیازاتی به تجّار روس بدهد. هفت سال بعد پطر، سفیر دیگری به ایران فرستاد و از تعرّضاتی که در حدود بخارا به تجّار روس شده بود، شکایت نمود و درخواست غرامت کرد. به دلیل رفتار مستبدّانه سفیر و اوضاع پرشان ایران، مذاکرات، بینتیجه ماند. همین امر بهانهای به دست پطر داد تا در امور ایران مداخله کند. ابتدا به عنوان جنگ با شاه سلطان حسین، بعد به بهانه کمک به او سپس به اسم طرفداری از شاه طهماسب دوّم (پس از سقوط اصفهان) از حدود سال ۱۱۳۴ به قفقاز حمله کرد و تمام سواحل دریای خزر را از دربند تا حدود استراباد تصرّف کرد.
عاقبت شاه سلطان حسین[ویرایش]
شاه سلطان حسین تا سال ۱۷۲۶ زندانی افغان ها بود و عاقبت با رسیدن پیام عثمانیان مبنی بر حمایت از شاه ایران و بازگرداندن تاج و تخت به او، به دستور اشرف افغان در ۱۱۳۹[۱] گردن او در زندان زده شد. بدن او در قم و سر او در همدان دفن شده است.
دوران حکومت[ویرایش]
از بناهای مهم عهد شاه سلطان حسین، مدرسه چهار باغ است که توسط مادرش این بنا نهاده شد که از شاهکارهای آثار عهد صفوی محسوب میشود.[۶] سال ساخت بنا از ۱۱۱۶ تا ۱۱۲۲ میباشد و مجموعهای از هنر کاشیکاری است. این مدرسه بدین جهت به مادر شاه معروف است که مادر وی موقوفات بسیاری از جمله کاروانسرای عباسی (که اکنون ساختمان ارگ عظیم نقش جهان به جای آن در مرکز اصفهان ساخته شده است) و بازارچه و ... را وقف این مدرسه و طلاب ان کرده بود که در حمله افغانها این اسناد به همراه کتابخانه بی نظیر این مدرسه همه نابود گردید. مفتی آنها، یعنی ملا زعفران و سایر علمای افغان، مردم اصفهان را رافضی و مشرک خواندند و این شهر را مفتوح العنون قلمداد کردند. جماعت یاغی افغان تا هر کجا میتوانستند و فرصت داشتند، املاک و اراضی وقف را جزو خالصه و تحت تصرف خود در آوردند و طومارها و وقفنامهها را از بین بردند. بسیاری از آن املاک را نیز به اراضی موات تبدیل کرده، قناتها را پر کردند و سایر آثار دیگر مانند دکانها، کاروانسراها و سایر مستغلات را خراب کردند. در حقیقت آنچه در عصر صفوی بخصوص از زمان شاه عباس اول تا آن زمان به عنوان موقوفات و تشکیلات اوقاف بر اساس نظم وتدبیر حاصل شده بود، یک-باره با هجوم افغان (۱۱۳۵ هـ ق) و محاصرة شهر و ویرانگریهای افغانها از هم گسیخته شد؛ به طوری که نوشتهاند:
در این زمان رقبات دفتری صفویه که تشخیص قُری را از دولتی و موقوفة ملی به درستی ربط میداد و در عمارت چهل ستون ثبت و ضبط بوده است، به وسیلة افغانها به رودخانهٔ زاینده رود افکنده شد و بدین صورت، اسناد و آثار بسیاری که مربوط به اوقاف عصر صفوی بود از این طریق نابود شده است.[۱۱]
از نظر تعداد و تنوع سکههای به دست آمده از دوران شاهان صفوی، دوران شاه سلطان حسین بیشترین تعداد را تشکیل می دهند. بر روی کلیهٔ سکههای مربوط به دوران شاه سلطان حسین نوشتهٔ «لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولیالله» و گاهی همراه با نام دوازده امام نقش بسته و درپشت آنها، از شش نوع شعر یا عبارت با ذکر نام محل ضرب استفاده شده است. در سالهای پایانی حکومت شاه سلطان حسین سکههای نقرهٔ تقلبی رواج یافت. نمونهای از سکههایی که از این دوران به دست آمده، یکی سکهٔ عباسی از جنس نقره به وزن ۲٫۷ گرم است که در ۱۱۱۱ هجری قمری ضرب و بر روی آن نام امامان ذکرشده است. در پشت سکه، شعر «گشت صاحب سکه از توفیق رب المشرقین در جهان کلب امیر المؤمنین سلطان حسین» و در پایین و حاشیهٔ آن، مکان ضرب نقش بسته. سکهٔ بعدی، که آن هم عباسی و از جنس نقره است، در ۱۱۳۰ هجری قمری ضرب شده. در پشت این سکه نوشتهٔ «بندهٔ شاه ولایت حسین» و در پایین آن، مکان ضرب، نقش بسته است. سکههای پنج شاهی ای نیز از جنس نقره ضرب شده که مستطیلی شکل اند. این سکه در ۱۱۲۶ هجری قمری ضرب شد. بر روی این سکه، فقط نوشتهٔ «لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولیالله» و در پشت آن، نوشتهٔ «بندهٔ شاه ولایت حسین» و مکان ضرب نقش بسته است. نوع دیگری از سکههای مربوط به این دوران سکهای است از جنس برنز که در ۱۱۰۸ هجری قمری به وزن ۱٫۹ گرم و قطر ۲۳ میلیمتر ضرب شده. بر روی این سکه، نقش یک پرنده همراه با خوشهٔ گندم و در پشت، آن نوشتهٔ «ضرب ایروان» به چشم می خورد.
- سکهها
سکههای رایج در زمان صفویه از زر و سیم و برنز بود، ولی در معاملات و داد و ستد بیشتر از سکه نقره و برنز استفاده میشد و سکههای زرین کمتر در دست مردم بود و معمولاً در جشنها و تاجگذاری و اعیاد ضرب میشد. واحد پول در دوران صفوی تومان بود. سکه زر به نام اشرفی و سکه نقره بیستی، محمدی، شاهی و عباسی نامیده میشد و سکههای برنزی، غازی نام داشت که معمولاً به آنها فلوس میگفتند. فلوس یا فلس کلمهای عربی که معادل فارسی آن پشیز، پول سیاه و یا همان غازی میباشد. این کلمه از ابولوس ((obulus یونانی، و ابلوس (obolus) لاتین و ابل ((obole فرانسه گرفته شده است و معادل یک ششم درهم (دراخما = Dracma) است. بر روی سکههای فلوس معمولاً تصاویر مختلفی از حیوانات و پرندگان و اشکال بروج دوازدهگانه و گاهی نیز عکس شخص یا شیئی را دارد و در بعضی موارد پشت سکه اسم و تاریخ ضرب را نیز میتوان مشاهده نمود. هر سال سکه مسی جدیدی برای نوروز و یا موقع تعویض حاکم جدید به ضرب میرسید و بدین ترتیب قیمت سکههای مسی در نزدیکی نوروز پایین میآمد و پادشاه و حاکم وقت از این راه استفاده میبردند. بطوریکه گفته میشد سکههای جدید مسی را هر کیلویی دو عباسی خریداری کرده و آنرا دوباره تبدیل به سکههای مسی جدید کرده و از این راه چهار برابر استفاده میبردند و در عین حال مملکت را از داشتن پول زیاد غیررسمی حفظ میکردند. اغلب بعد از عوض شدن و ضرب سکه مسی جدید قیمت سکه مسی قدیمی به نصف میرسید.
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ حسین صفوی
- ↑ شاه سلطان حسینهای تاریخ
- ↑ محمدهاشم آصف، رستمالتواریخ، ص ۸۲
- ↑ محمدهاشم آصف، رستمالتواریخ، ص ۸۳
- ↑ شاه سلطان حسین به 13رجب رسمیت بخشید
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ شاه سلطان حسین
- ↑ محمدهاشم آصف، رستمالتواریخ، صص ۱۱۵–۱۱۶
- ↑ حکومت داری به شیوه شاه سلطان حسین صفوی
- ↑ غفاریفرد، عباسقلی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، سمت، ۱۳۸۱. (ص ۲۷۴)
- ↑ نوایی، عبدالحسین، متون تاریخی به زبان فارسی، سمت، ۱۳۷۵. (ص ۲۰۶ به نقل از مجمعالتواریخ)
- ↑ موقوفات ماندگار بانوان از اصفهان عصر صفوی
- ↑ سلطان حسین
منابع[ویرایش]
- کتاب مروری کوتاه بر تاریخ ایران (نشر سخن)
- تاریخ ایران کمبریج-جلد ششم
- آصف، محمد هاشم. رستمالتواریخ. تصحیح محمد مشیری، چاپ دوم، امیرکبیر، تهران: ۱۳۴۲
- . http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=شاه+سلطان+حسین&SSOReturnPage=Check&Rand=0.
پیوند به بیرون[ویرایش]
پادشاه پیشین: شاه سلیمان |
آخرین شاهنشاه صفوی شاه سلطان حسین شاهنشاه ایران ۱۶۹۴ – ۱۷۲۲ |
جانشین: انقراض سلسله توسط محمود افغان |
|
|
- اعدامشدگان اهل ایران
- افراد ایرانیتبار در سده ۱۷ (میلادی)
- افراد ایرانیتبار در سده ۱۸ (میلادی)
- ایرانیان در سده ۱۷ (میلادی)
- حکمرانان آسیا در سده ۱۷ (میلادی)
- حکمرانان آسیا در سده ۱۸ (میلادی)
- درگذشتگان ۱۷۲۶ (میلادی)
- زادگان ۱۶۶۸ (میلادی)
- شاهان صفویان
- مدفونان در حرم فاطمه معصومه
- درگذشتگان ۱۱۳۹ (قمری)
- شاهان ایران
- صفویان