شاهرخ مسکوب

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
شاهرخ مسکوب
زادروز ۱۱ ژانویه ۱۳۰۲
بابل، ایران
درگذشت ۱۳۸۴/۱/۲۳
پاریس فرانسه
ملیت ایرانی پرچم ایران
پیشه نویسنده، شاهنامه پژوه، مترجم
آثار سوگ سیاوش، مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار، در کوی دوست، ارمغان مور، روزها در راه...


شاهرخ مسکوب (۱۳۰۲–۱۳۸۴) پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود.

زندگی[ویرایش]

شاهرخ مسکوب متولد ۱۳۰۲ خورشیدی در بابل. دوره ابتدایی را در مدرسه علمیه پشت مسجد سپهسالار تهران گذراند. از کلاس پنجم ابتدائی مطالعه رمان و آثار ادبی را شروع کرد. سپس در اصفهان تحصیل کرد. پس از پایان تحصیلات دبیرستان در سال ۱۳۲۴ او از اصفهان به تهران می‌آید و در رشته حقوق دانشگاه تهران مشغول به تحصیل می‌شود؛ و در همین سالهاست که به روزنامه «قیام ایران» می‌رود و برای آنها تفسیر اخبار خارجی می‌نویسد و این «اولین کار نویسندگی» او بود. علاوه براین مسکوب در این سالها زبان فرانسه را می‌آموزد و گرایش چپی اش و اشتیاق فراوان برای دانستن اطلاعات روز، مطبوعات چپ فرانسه یکی از اصلی‌ترین انگیزه‌های او دراین باره است.

فعالیت سیاسی[ویرایش]

گرایش سیاسی او به چپ باعث می‌شود که در فروردین ماه سال ۱۳۳۰ در آبادان دستگیر و روانه زندان شود؛ که البته خودش می‌گوید: «این بار دومی بود که به زندان می‌افتادم. بار اول بیست و چهار ساعت بیشتر نبود.» و آن بار اولش سال ۱۳۲۷ بوده است. «بیست و چهار ساعت در شهربانی نگه‌ام داشتند و بعد ولم کردند.» ولی در سال ۱۳۳۰ یک ماه تمام در زندان می‌ماند و در اردیبهشت همان سال آزاد می‌شود و «بعد از اینکه از زندان درآمدم منتقلم کردند شیراز». مسکوب یک بار دیگر یعنی در اسفند سال ۱۳۳۳ و چندماه پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ دوباره دستگیر می‌شود و تا اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در زندان می‌ماند.

نخستین نوشته‌هایش را در سال ۱۳۲۶ با عنوان تفسیر اخبار خارجی در روزنامه قیام ایران به چاپ رساند. پس از کودتای ۲۸ مرداد در اوایل اسفند ۱۳۳۳ به زندان افتاد و به سختی شکنجه شد. در زندان دو چیز او را زنده نگه داشت، یکی مادرش و دیگری دوستش، مرتضی کیوان، که در مهرماه همان سال تیر باران شده بود.[۱][۲]

شاهرخ مسکوب در روزهای پس از انقلاب زمانیکه دانست نوشتن و انتشار عقایدش در ایران امکان‌پذیر نیست، ایران را ترک کرد و در مدرسهٔ مطالعات اسلامی پاریس مشغول به کار شد. پس از تعطیلی مدرسه دیگر ممر درآمدی نداشت و ناگزیر در عکاسی خواهرزاده‌اش مشغول به کار شد پشت پیش‌خوان عکاسی کار و همان‌جا هم زندگی کرد.

شاهرخ مسکوب سرانجام در تاریخ بیست و سوم فروردین به علت ابتلا به سرطان خون در پاریس دیده از جهان فرو بست. پیکر وی در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.

شعری از شاهرخ مسکوب[ویرایش]

در آذر ۱۳۳۰ شاهرخ مسکوب شعری با عنوان: «ای سرزمین من»[۳] سروده که به شرح زیر است:

در خاک‌های تو

ای سرزمین من،

عشق عزیز من،

بی‌خویش و بی‌کران،

با چشم‌های باز،

با قلب داغدار،

همچون شقایقی،

رویید سرخ‌فام.

ای سرزمین من،

ای سرزمین من

بر خاک‌های تو،

در دست مردمت،

روییده‌ام به رنج

زیرتگرگ و باد،

باران ضربه‌ها

طوفان سهمناک،

روییده‌ام به رنج

همچون چنارها،

با پنجه‌های سخت

در قلب قلب تو،

من ریشه کرده‌ام،

ده‌ها هزار سال

ای کوه‌های رنج

ای چشمه‌های اشک،

ای سرزمین من

خواهم که بر تنت

پوشم حریر سبز

از هدیه بهار،

در کوچه‌های شهر

بر سبزه‌های دشت.

ای سرزمین من!

خواهم گشاده‌دست

باشی و مهربان،

دریای موج زن

از خوشه‌های زرد،

چون گیسوی طلا

لغزد به چهره‌ات

هر جا غریو کار،

هر جا خروش عشق،

لای لای مادران،

لبخند کودکان،

در خواب‌های ناز.

خواهم هزار بار

گلگون کنم رخت،

در خون قلب خویش

اندام خاکیت.

ای سرزمین من!

ای سرزمین من

مسکوب از نگاه دیگران[ویرایش]

حسن کامشاد: «روز سه شنبه پیکر شاهرخ طی مراسمی از برابر تالار وحدت در میان انبوه و اندوه دوستدارانش: روشنفکران، نویسندگان، دانشجویان و جمعی از ناشران و روزنامه نگاران به بهشت زهرا برده شد. برخلاف گمان خودش که: «هرچه پیشتر می‌روم، تنهاتر می‌شوم. گمان می‌کنم به روز واقعه باید خودم، جنازه‌ام را به گورستان برسانم. راستی مرده‌ای که جنازه خودش را به دوش بکشد، چه منظره عجیبی دارد، غریب، بیگانه.» شاهرخ نه غریب مرد، نه بیگانه...»[۴]

محمد رحیم اخوت: «بعد استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران ماند. مدتی ماند و فعالیت کرد. از همان اوایل در روزنامهٔ آیندگان مطلب می‌نوشت. به دلایلی که بحث‌اش مفصل است دید دیگر نمی‌تواند در آن شرایط و فضا باشد و بنویسد خوب کارش تألیف، نوشتن و خواندن بود دیگر. مدتی هم که در ایران پیش از انقلاب بود مجبور شد به کارهای دیگری بپردازد مثل مرغ در قفس بود. وقتی دید در روزهای بعد انقلاب از طریق نوشتن و انتشار عقایدش نمی‌تواند ادامه دهد، ایران را ترک کرد و همان‌جور که گفتید به مدرسهٔ مطالعات اسلامی پاریس رفت و در دانشگاه‌های لندن زبان و ادبیات پارسی تدریس می‌کرد کتاب «مسافرنامه» حاصل آن رفت‌وآمدها از لندن به پاریس است. بله او در سختی زندگی کرد. حتی در پستوی عکاسی می‌خوابید. خُب می‌بینم کسی که اخلاق گرا و متعهد به باورهایش باشد و نگاهی انتقادی داشته باشد گریزی نیست. آدم‌های این جوری را تاب نمی‌آورند.»[۵]

داریوش شایگان: «مسکوب اقلیم حضور بود، او از آثارش بزرگ‌تر بود.»[۶]

عبدالله کوثری: «چندی پیش که خاطرات مسکوب را که در خارج منتشر شده می‌خواندم، بارها و بارها بغضی آمیخته با خشم چنان بی تابم کرد که براستی تاب خواندن نیاوردم. اینکه انسانی چنین فرزانه و چنین دلبسته میهن ناچار باشد در دیار غربت و آن هم در سنین سالخوردگی با چه دغدغه‌هایی برای گذران زندگی دست و پنجه نرم کند و ساعات گرانبهایی را که می‌توانست صرف خلاقیتی به راستی ستایش انگیز کند، در چه دویدن‌های جانفرسایی به آتش بکشد، آیا از همه چیز گذشته ستمی بر ما و بر فرهنگ ما نبوده است؟»[۷]

حامد داراب: «مسکوب جرات ماست»؛[۸] «مسکوب هیچ وقت به شکلی جدی به نوشتن شعر نپرداخت اما شعرهای سال ۱۳۳۰ او تحت تأسی از شرایط اجتماعی روزگارش، صدای رسای جامعه‌اند»[۹]

کتاب‌شناسی[ویرایش]

یادگارهایی از شاهرخ مسکوب:

  • مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول ۱۳۴۲، شابک: ۹۷۸–۹۶۴–۳۰۳–۰۲۲–۳
  • سوگ سیاوش در مرگ و رستاخیز، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ اول ۱۳۵۰، شابک: ۹۷۸–۹۶۴–۴۸۷–۰۶۹–۹
  • در کوی دوست، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ اول ۱۳۵۷، شابک: ۹۷۸–۹۶۴–۴۸۷–۱۰۶–۱
  • مسافرنامه، (با نام مستعار ش. البرزی)، آمریکا، نشر مطالعات ایرانی، ۱۳۶۲
  • ملیت و زبان: نقش دیوان، دین و عرفان در نثر فارسی،[۱۰][۱۱] شاهرخ مسکوب، رم، انتشارات فردوسی، ۱۳۶۲
  • گفتگو در باغ، تهران، نشر باغ آینه، ۱۳۷۰
  • چند گفتار در فرهنگ ایران، تهران، نشر زنده رود، ۱۳۷۱
  • دربارهٔ جهاد و شهادت، (با نام مستعار کسری احمدی)، پاریس، انتشارات خاوران، ۱۳۷۱
  • داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع، تهران، انتشارات فرزان روز، ۱۳۷۳، شابک: ۹۶۴–۳۲۱–۰۱۰–۳
  • خواب و خاموشی، لندن، دفتر خاک، ۱۹۹۴، شابک: ۱۸۹–۹۰۲–۳۰۰–۳
  • دربارهٔ سیاست و فرهنگ، پاریس، انتشارات خاوران، چاپ اول ۱۳۷۳[۱۲]
  • شاهرخ مسکوب: کسروی از خرد آغاز می‌کند و می‌رسد به بی‌خردی
  • بررسی عقلانی حق، قانون و عدالت در اسلام، (با نام مستعار م. کوهیار)، پاریس، انتشارات خاوران، ۱۳۷۴، شابک: ۹۷۸–۰۰۱–۵۱۵–۷
  • تن پهلوان و روان خردمند، تهران، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۴، شابک: ۹۷۸–۹۶۴–۵۸۲–۵۵۰–۷
  • سفر در خواب، پاریس، انتشارات خاوران، ۱۳۷۷
  • کارنامه ناتمام، تهران، انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۸، شابک: ۹۶۴–۴۴۸–۰۸۹–۹
  • روزها در راه، پاریس، انتشارات خاوران، ۱۳۷۹
  • کتاب مرتضی کیوان، به کوشش شاهرخ مسکوب، تهران، انتشارات کتاب نادر، ۱۳۸۲، شابک: ۹۶۴–۷۳۵–۹۲۶–۸
  • ارمغان مور، تهران، نشر نی، ۱۳۸۴، شابک: ۹۶۴–۳۱۲–۷۸۳–۴
  • سوگ مادر، تهران، نشر نی، ۱۳۸۶، شابک: ۹۶۴–۳۱۲–۸۹۳–۷

ترجمه:

  • خوشه‌های خشم، جان اشتین بک، شاهرخ مسکوب با همکاری عبدالرحیم احمدی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۲۸، شابک: ۹۷۸–۹۶۴–۰۰–۰۶۲۸–۳
  • آنتیگن (همراه با «لذت تراژیک» از آندره یونار)، سوفوکل، شاهرخ مسکوب، تهران، ۱۳۳۵
  • ادیب شهریار، سوفوکل، شاهرخ مسکوب، تهران، ۱۳۴۰
  • پرومتهٔ در زنجیر، آشیلوس، شاهرخ مسکوب، تهران، نشر اندیشه، ۱۳۴۲
  • ادیپوس در کلنوس، سوفوکل، شاهرخ مسکوب، تهران، ۱۳۴۶
  • افسانه‌های تبای (سه تراژدی نامبرده سوفوکلس در یک جلد)، سوفوکل، شاهرخ مسکوب، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۲، شابک: ۹۶۴–۴۸۷–۰۳۲–۸
  • خاطرات مهرانگیز دولتشاهی[۱]، مجموعه تاریخ به روایت تاریخ سازان، شاهرخ مسکوب، غلامرضا کردگاری، تهران، صفحه سفید [۲]

پانویس[ویرایش]

  1. «در روزهایی که زیر شکنجه بودم... فقط این دو تا نگاهم می‌داشتند. یکی زنده و یکی مرده و امروز هر دوتاشان مرده‌اند ولی پاهای روح من، وقتی که بلایی بیش‌تر از طاقتم نازل می‌شود، همچنان روی همین دو پایگاه است. در آن روزها این‌ها وجدان مجسم من بودند که از من جدا شده بودند و هم مرا می‌پاییدند و هم دستم را می‌گرفتند.»، شاهرخ مسکوب. روزها در راه
  2. در کوی دوست، بهرام میناوند، خبرنامه اینترنتی گویا، پنجشنبه ٨ بهمن ١٣٨٣
  3. مجله بخارا – شماره ۶۰
  4. حدیث نفس، حسن کامشاد، تهران، نشر نی، ۱۳۸۷، شابک: ۹۷۸–۹۶۴–۳۱۲–۹۷۷–۴
  5. حسن همایون در گفتگوی تلفنی با محمدرحیم اخوت، مجله مهرنامه
  6. متن سخنرانی در مراسم بزرگداشت شاهرخ مسکوب درخانه هنرمندان در تهران، هفتم اردیبهشت ١٣٨٤
  7. تهران، نشر افکار، ١٣٩، شابک: ٩٧٨-٩٦٤-٨٩١-٠٩٥-٧
  8. مجله مهرنامه
  9. روزنامه آرمان. دوشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۲
  10. با نام «هویت ایرانی و زبان فارسی» در سال ١٣٧٣ توسط انتشارات «نشر و پژوهش فروزان روز» با مشخصات شابک: ٩٦٤-٣٢١-٠١٢-x به چاپ رسیده است
  11. پاریس، انتشارات خاوران، چاپ دوم ١٣٦٨
  12. کامل شده این کتاب با عنوان «کارنامه ناتمام» در تهران منتشر شده است

پیوند به بیرون[ویرایش]

منابع[ویرایش]