مازیار (قارنوندیان)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از مازیار)
پرش به: ناوبری، جستجو
مازیار
Mazyar-qaranvandi.JPG
تندیس مازیار قارن‌وندی در ابتدای خیابان مازیار ساری.
منصب: فرمانروای تبرستان
دوره فرمانروایی:
پس از: کارن دوم
پیش از: -
نام‌های دیگر: ماه‌یزدیار[۱]
تبار: کارنوندیان
کار مهم: قیام علیه سلطه اعراب بر ایران در ۸۳۸ میلادی
پدر او: کارن دوم


مازیار (به گفته بلاذری، ماه‌یزدیار) آخرین فرمانروای کارنوندیان، رهبر قیام علیه سلطه اعراب، و از جمله سلطه خلافت بنی عباس، بر ایران و همچنین یک ملی‌گرا بود.[۱]

مازیار پسر کارن دوم و از خاندان کارنوندیان، در اواخر سال ۲۲۴ه ق/۸۳۸ میلادی، یعنی شش سال و اندی پس از آغاز خلافت معتصم بر ضد عباسیان قیام کرد.[۲]

رشته و نسب و خاندان[ویرایش]

از سلسله‌های حکام و شاهان طبرستان سلسله‌ای که مازیار از آن بود به دلیل آنکه نسبشان به کارن بزرگ می‌رسد به کارنوندیان معروف اند. هریک از سپهبدان این سلسله به لقب گرشاه ممتاز بوده‌است.

رشته و نسب مازیار از این قرار است: مازیار پسر کارن دوم پسر ونداد هرمزد پسر فرخان از نواده‌های سوخرا پسر انداذ پسر کارن بزرگ پسر سوخرای بزرگ بود.

نام[ویرایش]

مازیار شکل دگرگون شدهٔ واژهٔ (مه زیار) است و خود (مه زیار) دگرگون شدهٔ (مه ایزد یار) است. بر اساس نظریه‌ای دیگر مازیار از دو کلمه ماز و یار تشکیل شده. در لهجه مازندرانی ماز به معنی دژ و یا زنبور است که دراین جا منظور همان دژ می‌باشد و مازیار یعنی یاور و همراه دژها.[۳]

سلسلهٔ کارنوندیان[ویرایش]

ابتدای شاهی این سلسله در طبرستان از زمان خسرو انوشیروان پسر قباد بود که کارن بزرگ پسر سوخرا را از سال ۵۶۵ میلادی و بعد رتبهٔ سپهبدی طبرستان داد و حکومت این ناحیه را به خانواده او مخصوص گردانید.

ویشاپور، «پدر سوخرای بزرگ»، رئیس خاندان کارن، یکی از هفت خاندان بزرگ پارس در عهد ساسانیان بود.

مازیار[ویرایش]

از جمله فرزندان کارن دوم، مازیار بود که جانشین او گشت. شهریار پسر شروین، ششمین پادشاه یا سپهبد باوندیان که از سال ۷۹۷ تا ۸۲۵ میلادی بر شرق طبرستان حکومت می‌کرد، به سرزمین مازیار حمله نمود و آنرا بتصرف خود درآورد «۸۱۹ میلادی». مازیار بناچار به نزد ونداد اومید پسر عموی پدر خویش رفت، و از او درخواست کمک کرد. شهریار نامه‌ای به ونداد اومید نوشت، و از او خواست که مازیار را دست بسته به نزد وی فرستد. او حکم شهریار را اطاعت کردو مازیار را دستگیر نمود؛ ولی چون به افراد خود اعتماد نداشت، از شهریار خواست که معتمدانی را برای انتقال مازیار بفرستد. زمانی که ایشان در پیگیری این موضوع بودند مازیار حیلت کرد و از بند فرار کرد و سر به بیشه‌ها نهاد تا در فرصت مناسبی خود را به عراق برساند. مازیار پس از مدتی اختفا در جنگل، به نزد عبدالله ابن سعید حرشی رفت و از او کمک خواست. عبدالله که پدر و جد مازیار، کارن دوم و ونداد هرمزد، را می‌شناخت، در حق او نیکی و کرامت فرمود و او را به بغداد برد «۸۱۹ میلادی»(سال۲۰۴ هجری قمری).[۴][۵]

مأمون منجمی به نام بزیست که پسر فیروز بود، داشت؛ که خلیفه نام او را به یحیی بن منصور بدل کرده بود. مازیار نزد بزیست رفت و شرح تصرف طبرستان توسط شهریار، از سلسله باوندیان، را برای او شرح داد. بزیست پس از شنیدن مطالب مازیار، به او گفت: اگر من تو را حمایت کنم، حق آن شناسی و ضایع نگردانی و منت پذیری؟ مازیار پذیرفت و سوگند یادکرد. روزها گذشت تا فرصتی پیش آمد که بزیست به نزد خلیفه برود و او را از طالع مازیار مطّلع سازد، بنابراین بزیست به خلیفه گفت: از مازیار به دولت خلیفه خیری رسد؛ بنابراین مأمون امر کرد تا مازیار را حاضر کنند. مأمون که پدر او کارن را می‌شناخت، فرمان داد تا مسلمانی را برایش شرح دهند تا مسلمان شود. مازیار اسلام را قبول کرد و مأمون او را محمد مولی امیرالمؤمنین نام نهاد و کنیت ابوالحسن.[۶]

حکومت[ویرایش]

رنگ سرخ نشان‌دهنده تبرستان است که مازیار در آن به حکومت و شورش پرداخت. مناطق زرد رنگ نیز نشانگر آذربایجان در زمان بابک خرمدین است.

در سال ۲۰۸ «۸۲۳ میلادی» به توصیه بزیست که مدعی بود طالع مازیار برای حکومت طبرستان موافق است، مأمون او را به همراهی موسی بن حفص بن عمر بن اعلاء حاکم ولایت طبرستان و رویان و دماوند کرد[۷] به عبارت دیگر، مازیار والی کوهستان و موسی والی دشت طبرستان گردیدند. وقتی این دو به اتفاق هم به طبرستان رسیدند، مردم به زیر پرچم مازیار جمع شدند.

در این هنگام شهریار پسر شروین درگذشته بود و پسر بزرگش شاپور به شاهی نشسته بود ولی بیشتر اتباعش از بابت شرایط نابسامان خود، از او متنفر شده بودند و نزد مأمون شکایت‌ها نوشته بودند؛ بنابراین، مأمون به مازیار فرمان سرکوبی شاپور را داد، مازیار فرمان مامون را اجابت کرد و وی را اسیر کرد و به زنجیر بست، سپس به موسی خبر داد که ظفر یافتم و پیروز شدم. شاپور وقتی فهمید مازیار او را خواهد کشت پنهانی به موسی قاصدی فرستاد و از او یاری خواست و در عین حال به او وعده پرداخت مال فراوان داد. موسی جواب داد که: اگر تو را آزاد کنم گویی مسلمانی را کشته‌ام. چندروز بعد، مازیار دستور داد تا سر شاپور را قطع کنند و نزد موسی فرستند(۲۱۰هجری قمری) «۸۲۵ میلادی»

پس از کشته شدن شاپور، مازیار حاکم تمام کوهستان طبرستان گردید. چهار سال بعد موسی وفات یافت و پسرش محمد به جای او حاکم دشت طبرستان گشت، ولی مازیار از وی تبعیت نکرد و خود هم به کوه، و هم به دشت طبرستان، تسلط یافت (سال۲۱۴) «۸۲۹ میلادی». پس از این، مازیار، از کارن «برادر شاپور» وسایر مرز بانان آن ناحیه خراج گرفت، این امر موجب شد که آنان کینه مازیار را به دل بگیرند و به مأمون شکایت کنند. بدنبال این وقایع، مأمون مازیار را به بغداد احضار نمود، ولی مازیار جواب نوشت که من در این زمان مشغولم و نمی‌توانم به بغداد بیایم. مأمون بزیست را با خادمی به نزد مازیار فرستاد تا او را با خود به بغداد بیاورند. مازیار مدتها ایشان را به ناز و نعمت و لطف، حرمت می‌داشت. عاقبت عذر و بهانه پیش آورد که من مشغولم، و به جای خود قاضی آمل و قاضی رویان را با ایشان روانه داشت.

وقتی به بغداد رسیدند و به نزد خلیفه شرفیاب شدند خلیفه از آنان حال و طاعت و سیرت مازیار را جویا شد جواب شنید که وی بر جادهٔ تابعیت مستقیم است و رفتارش با خلایق، نیکوست. وقتی از محضر خلیفه بیرون آمدند قاضی رویان به منزل رفت ولی قاضی آمل به محضر خلیفه بازگشت و به او گفت: او خلع طاعت کرده‌است و همان کشتی زرتشتی را بر میان بسته و با حامیان خلافت جور و استخفاف می‌کند و هر گز بار دیگر به میل خود به بغداد نمی‌آید. مأمون که برای عزیمت به روم، خود را آماده کرده بود به قاضی گفت: باید تحمّل کرد تا من از سفر روم باز گردم (سال۲۱۵) «۸۳۰ میلادی» قاضی به آمل بازگشت. در این زمان، حامیان بنی عباس در رویان، با همدیگر موافقت کرده، و همه کارکنان و افراد مازیار در این شهر را کشتند و نزد خلیل بن ونداد سپان که پسر عموی پدر مازیار بود و در کوه‌پایهٔ آمل بزرگی و نفوذ و قدرتی داشت، کسان فرستاده و او را یار خود ساختند. این خبر به ساری، پایتخت کارنوندیان رسید، بنابراین مازیار سپاه خود را آماده کرد و به همراهی برادر خویش، کوهیار به آمل لشکر کشید و آمل را فتح کرد؛ و شروع به ساخت و بازسازی استحکامات نمود.

پس از مرگ مأمون برادر او محمد ملقب به المعتصم باالله به خلافت رسید. عبدالله طاهر والی خراسان که شنید مازیار با حامیان بنی عباس چه معامله می‌کند پیش مازیار پیکی فرستاد و به جهت محمد بن موسی و برادر او شفاعت کرد مازیار سخن او شنید و فرستاده او را با خشونت جواب داد که «از ایشان خراج دو ساله طلب می‌کنم» پیک ناامید بازگشت. عبدالله بن طاهر از حال او به اسحاق بن ابراهیم بن مصعب که به درگاه خلیفه بود نوشت و بنابراین اخبار مازیار به اطلاع معتصم رسید.[۴][۵]

قیام مازیار[ویرایش]

اینجا رشته بیان مطالب را کمی قطع می‌کنیم تا دلایل و مقدمات وقوع جنگ‌های سال۲۲۴ ه ق-۸۳۸ میلادی، بین مازیار و لشکر بنی عباس را بیان کنیم: همینکه بابک خرمدین در آذربایجان ظهور کرد، مازیار با وی مکاتبه کرد و او را به مبارزه با بنی عباس ترغیب کرد. از طرف دیگر خلیفه به مازیار دستور داده بود که خراج طبرستان رابه دربار عبدالله بن طاهر، سومین امیر طاهریان، ارسال دارد، ولی او گاه در این امر تعلل می‌کرد. همچنین عبدالله بن طاهر، از اینکه مازیار مراتب تابعیت بی چون و چرا از خلیفه را رعایت نمی‌کرد، شاکی بود و مازیار نیز از وابستگی بیش از حد عبدالله به بنی عباس ناراضی بود و دل خوشی از او نداشت.[۴][۵]

مرگ[ویرایش]

مازیار که از فعالیت حامیان سلطه بنی عباس بر طبرستان ناراضی بود، در سال ۸۳۳ میلادی، سرخاستان- رهبر سرخ علمان - را مأمور کرد تا درساری به دستگیری این افراد، که در واقع همان باوندیان بودند، اقدام نماید. سرخاستان این مأموریت را بخوبی انجام داد و بنابراین مازیار در طی نامه‌ای به زبان دری، از موفقیت‌های او قدردانی کرد. در اوایل سال ۸۳۸ پس از کشته شدن بابک خرمدین، متحد مازیار، توسط معتصم خلیفه عباسی، مازیار از سرخاستان خواست که به سرزمین باوندیان یعنی همان حامیان سلطه عباسیان حمله کند، و حامیان بنی عباس، خواه ایرانی و خواه عرب، را دستگیر کند، جون مازیار می‌دانست که خلیفه، بعد از شکست بابک، به سراغ او خواهد آمد. سرخاستان، این فرمان جدید را نیز بخوبی اجرا کرد، و بنابراین بعنوان پاداش، فرمانروائی شهر تمشیه، واقع در چهل و شش کیلومتری شرق بهشهر را از مازیار دریافت نمود. کوهیار نیز به فرمانروائی کوهستان دست یافت. سرخاستان دیوار دفاعی شهر را که از بیرون شهر تمشیه تا دریا کشیده بود و تا پنج کیلومتر در دریا امتداد داشت را تعمیر کرد و چندین برج دیدبانی را برای آن تعبیه نمود و سپس سپاه خود را در آن نقطه متمرکز کرد.

معتصم، خلیفه عباسی، به حسن بن مصعب نامه‌ای نوشت و وی را به کارزار با مازیار امر کرد. حسن، به فرمان معتصم عمل کرد و لشکر خود رادر پشت دیوارها و خندقهای شهر تمشیه مستقر نمود، و بعد از چند روز انتظار، بالاخره با تطمیع دیدبانان دیوار دفاعی شهر، توانست به داخل شهر نفوذ، و مدافعین شهر را دستگیر کند.

خبر وارد شدن مازیار به هرمزد آباد، که به توصیه کوهیار انجام شده بود، به گوش حسن بن معصب رسید و بنابراین او حسن بن حسین را بمنظور دستگیری مازیار، به این شهر اعزام نمود. حسن بن حسین بهمراه سپاه خود از لشکر حسن بن معصب جدا شد و خود را به هرمزد آباد رساند و مازیار را دستگیر، و به بغداد منتقل نمود. در بغداد به دستور معتصم، خلیفه عباسی، بر بدن مازیار چهار صد و پنجاه تازیانه زدند و بدین صورت او را به قتل رساندند. گفته شده است که مازیار، بمحض پایان یافتن تازیانه‌ها آب نوشید و بلافاصله جان سپرد. جسد او را در کنیسه بابک بر داری که جنب چوبهٔ دار بابک و جثهٔ یاطس رومی بود، به دار آویختند.[۴][۵]

جستارهای وابسته[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ Minorsky، V. «Māzyār». Encyclopaedia of Islam, First Edition (1913-1936). بازبینی‌شده در ۲۰۱۲-۰۴-۰۷. 
  2. Rekaya, M. «Ḳārinids.» Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman، Th. Bianquis، C.E. Bosworth، E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2008. Brill Online. UNIVERSITEITSBIBLIOTHEEK LEIDEN. ۲۵ April ۲۰۰۸ <http://www.brillonline.nl/subscriber/entry?entry=islam_COM-0448>
  3. دائرةالمعارف دیبا، صفحه ۷۸
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ Encyclopedia Iranica
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ Encyclopedia of Islam
  6. دهخدا
  7. خلیفه پیش از آن بر موسی خشم گرفته و اورا از ولایتی معزول کرده بوداو دراین موقع نزد مازیار رفته و پیمان اتحاد بست مازیار هم از مأمون درخواست کرد او را عفو کند و همراه او به طبرستان فرستد.

منابع[ویرایش]

  • هدایت، صادق، مازیار، تهران: سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۱۲. (به خاطر قدمت مشکل حق تکثیر ندارد)
  • Encyclopedia Iranica
  • Encyclopedia of Islam