فرهنگهای یکزبانهٔ فارسی که پس از اسلام تا قرن هشتم هجری تالیف شدهاند همگی فرهنگهای کوتاه و اختصاصی هستند که غالبا بر اساس حرف آخر لغات و برای استفاده شاعران که بتوانند لغات را در قافیه به کار ببرند تنظیم شدهاند. در این دوره هنوز تالیف فرهنگهای یکزبانهٔ فارسی با هدف بیان معانی لغات برای عموم مردم باب نشده بود مگر فعالیتهای که در هند و اندکی در عثمانی شروع شده بود; چون زبان فارسی برای آنها زبانی ناآشنا بود و برای یادگیری و آموختن آن به لغتنامه نیاز داشتند. از قرن هشتم تا قرن سیزدهم هجری قمری فرهنگهای یکزبانهٔ فارسی نسبت به دوره قبل شاهد افزایش حجم قابل توجهی هستند و همچنین بر خلاف دورهٔ قبل برای استفاده مردم عادی از آنها به ترتیب حرف اول واژهها الفبایی شدهاند. کمتوجهی ایرانیان نسبت به تالیف فرهنگهای یکزبانهٔ فارسی برای مدت مدیدی از یک سو و در طرف مقابل تعدد و شهرت فرهنگهای یکزبانهٔ فارسیِ نوشته شده در شبه قاره هند آفاتی نیز داشته که از آن جمله مرجع قرار دادن این فرهنگها توسط فرهنگنویسان ایرانی و از آن طریق وارد شدن شماری واژههای مجعول و ساختگی دساتیری به زبان فارسی است. در اوایل قرن چهاردهم قمری فرهنگ ناظمالاطبا تالیف می شود که نخستین فرهنگ فارسی است که در آن از روش فونتیک برای نشان دادن تلفظ واژهها استفاده شده است. همچنین در این فرهنگ واژههایی که از زبانهای اروپایی وارد فارسی شده بودند، آمده است. در سدهٔ حاضر لغتنامهٔ دهخدا تالیف میشود که بزرگترین فرهنگ فارسی است. در دو دههٔ اخیر فلسفه تدوین فرهنگهای یک زبانه به طرز قابل توجهی رعایت شده و فرهنگهای یکزبانهٔ فارسی میکوشند واژهها را با توصیف و تعریف و به شیوه روایی معنی کنند تا آنکه با مترادف معنی واژه مورد نظر را برسانند.[۱]