جنگ مازندران
جنگ مازندران | |
---|---|
نبرد کیخسرو
|
|
پیکار ایران و مازندران | |
مکان | ناشناخت |
نتیجه | شکست شاه مازندران |
علت نبرد | نهادن باژ و ساو |
بهانه جنگ | |
عامل جنگ | تحریک دیو نژند |
عامل دوم | انقیاد آن کشور |
عامل سوم | ترویج کیش |
آرایش نظامی قوا | |
فرماندهٔ کل | کیکاووس |
فرماندهٔ دشمن | شاه مازندران |
عناوین شاهنامهای | |
قوای یکم | ایرانیان |
قوای دوم | مازندرانیان |
جنگ مازندران نخستین جنگ کیکاووس پس از جلوس بر تخت پادشاهی ایران است. بقول شاهنامه هنگام جلوس رؤسای همه اقوام و قبایل ایرانی طوق طاعت و بندگی کیکاووس را به گردن آویختند. در این میانه روزی دیوی در لباس رامشگر به کاخ او راه یافت و در یک بساط میهمانی کاووس را متوجه موطن سرسبز و مرموزاش مازنداران نمود.
محتویات
اندیشه تسخیر مازندران[ویرایش]
کیکاووس در سر شور نبرد داشت وصف مازندران توسط دیو، عظم او را برای تصرف آن کشور مضاعف نمود. تا زمان کیکاووس پادشاهان بزرگ همچون جمشید، فریدون و منوچهر خیال تسخیر مازندران را نیز در سر نه پرورانده بودند. مطرح کردن جنگ با مازندران در میان سرداران و بزرگان ایران برای همه شوکآور بود ولی کیکاووس اظهار نمود که ما در عیش و بزم غوطهور گشته و سپاه راه کاهلی و تنبلی را پیشه کرد است.
طوس، گودرز، گیو و دیگر جنگجویان از سخن او مردد شدند و کسی یارای پاسخ نداشت جز اینکه همه کهتر و فرمانبردار هستند اما در نهان همه متفق بودند که کاووس با بلندپروازیها همه را هلاک خواهد نمود و ایران را بباد خواهد داد. بزرگان ایران در مجلس مشورتی که اعضای آن متشکل از طوس، گودرز، گیو، رهام، گرگین بود [۱] قرار شد برای انصراف و تغییر عقیده کیکاووس از زال شاه زابل کمک گیرند اما نصایح زال نیز بر اراده کاووس تأثیر نداشت جز اینکه کاووس ایران به زال و رستم سپرد تا با خیال آسوده بجنگ دیوان مازندران بپردازد.
رفتن کاووس به مازندران[ویرایش]
چون زال از پَهلو خارج شد [۲] کاووس کشور را به میلاد سپرد و توصیه کرد هنگام تعرض دشمن در صورت ناتوانی در مقابله از زال و رستم کمک بگیرد. سپس روز بعد جنگجویان ایرانی را مهیای حرکت بسوی سرزمین مازنداران نمود.
سپاه ایران در طی مسافت نخست به دامنه کوه اسپروز جاییکه مکان دیواندژخیم و هراس فیلان بود رسیده و اردو زدند. روزها به تجسس پرداختند تا اینکه به گیو فرمان داده شد هزار جنگجوی زبده برگزیند و هر چه آبادی پدیدار شد ویران و هر چه زنده یافت بیجان کند [۳]
کمر بست و رفت از در شاه گیو | ز لشکـر گـزیـن کـرد گـردان نـیـو | |
بشد تا در شهر مازندران | ببـاریــد شمشـیـر و گــرز گــــران | |
زن و کودک و مرد با دستوار | نیـافـت از سـر تیـغ او زینـهـار | |
همی کرد غارت همی سوخت شهر | بپـالـود بـرجـای تـریـاک، زهـر | |
یکی چون بهشت برین شهر دید | پـر از خـرّمی بـر درش بحـر دیـد | |
به هر برزنی بر فزون از هزار | پرستـار با طـوق و بـا گـوشـوار | |
پرستنده زین بیشتر با کلاه | بــه چـهـــر بـه کــردار تـابـنــده مــاه |
به کاووس خبر آوردند آنچه در وصف مازندران شنیده همه درست بوده اینجا همانند بهشت است سپاه ایران یک هفته به غارت مشغول بودند تا اینکه خبر حمله ایرانیان به شاه مازندران رسید و او دیوی سنجه نام را به جانب دیو سپید روانه کرد تا حمله ایرانیان را به او خبر دهد. دیوسپید بعد از آگهی شبانه به مانند ابر سیاهی با سپاهی انبوه عازم میدان شد[۴] . هنگام تقابل دو لشکر آسمان موقتاً تاریک شد و پس از روشنایی دوباره، چشمان کیکاووس و ایرانیان بیسو گشته شب کور شدند نتوانستند درست مقابله نمایند و اسیر چنگال دیوسفید شدند و از این بابت سرداران به کاووس خشم گرفتند.
نتیجه به شکست کامل سپاه ایران و اسارت همه منجر شد، دیوسفید به ملاقات کاووس گرفتار آمد و او را نهیب زد اما نکشت. روزانه اندکی جیره غوتلایموت نصیبشان کرد و همه گنج، تاج، تخت ایران را نیز تصاحب نمود و دوازده هزار نیرو برای حراست از ایرانیان اسیر بکار گرفت تا با ارژنگ سالار مازندان نزد شاه مازندان گسیل گردند[۵].
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ اینان عضو اصلی بزرگان و نامداران ایرانباستان هستند
- ↑ چندین مرحله شاهنامه پَهلو را پایتخت کاووس و ایران معرفی مینماید
- ↑ کیکاووس آیینزرتشت را پذیرفته بود طبعاً اعضا و سکنه کشور دیوان طبق آموزههای دینی ایشان واجبالقتل بودند چون همه مظهر دیو شناخته میشدند و عقیده کاووس این بود تا گیتی را از دیوان تهی نماید
- ↑ جادوگران مازندران و دیوسفید از اینجا وارد ماجرا گشتند ابیات چنین خبر میهند:
شب آمد یکی ابر شد با سپاه جهان کرد چون روی زنگی سیاه چو دریای قار است گفتی جهان همه روشناییش گشته نهان - ↑ جنگ مازندران انعکاس ضعیفی از نبرد هالیس است در شاهنامه . ولی سایر مؤلفه شاهنامه بالکل با گزارش هرودوت متفاوت است.
منابع[ویرایش]
- شاهنامه فردوسی. از نسخه مسکو. نشر محمد. ( صفحه: ۷۷ ). ISBN 964-5566-35-5
پیوند به بیرون[ویرایش]
|
|
این یک مقالهٔ خرد پیرامون شاهنامه است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید. |