برگی از شاهنامه مربوط به سدهٔ ۸ میلادی که مربوط به داستان رستم و اسفندیار است. (متن شعر را میتوانید علاوه بر نگاره در اینجا بخوانید:[۱])
این برگ سندی است که میگوید برخی از نسخههای شاهنامه برخی کلمات را که دارای تلفظ دال هستند با ذال بیان کرده است. مثلاً نهیذ (نهید)، کردار بذ (کردار بد) و آمذ بروذ (آمد به رود).
رُسْتَمْ نامآورترین چهرهٔ اسطورهای در شاهنامه و بهتبع آن، مهمترین چهرهٔ اسطورهایادبیات فارسی است. او فرزند زال و رودابه است و تبار پدریِ رستم به گرشاسپ – پهلوان اسطورهای و چهرهٔ برتر اوستا – و ازطریق گرشاسپ به جمشید میرسد؛ تبار مادری او به مهراب کابلی و ضحاک میرسد. رستم، سرانجام به دست برادر ناتنیاش شغاد، کشته شد.
گفتهاند رستم جهان پهلوان ایران با انجام عمل سزارین به دنیا آمدهاست[۳]. دربارهٔ چگونگی به دنیا آوردن رستم در اشعار حکیم ابوالقاسم فردوسی آمده که رودابه همسر زال دچار درد شدید زایمان گردید و نتوانست طفل را به دنیا آورد. به دستور سیمرغ یک موبد و یک طبیب را بر بالین رودابه آوردند. در این عهد روحانیون و موبدان علاوه بر انجام وظایف دینی، پزشکی نیز میکردند و بدین جهت وی در علاج، توأم دارو و ادعیه به کار میبرند.
طبیب ابتدا رودابه را با خوراندن شراب قوی بیهوش کرد. آنگاه پهلویش را شکافت سپس سر جنین که به طرف راه طبیعی خروج (فرج) بود برگردانیده و آن را از رحم خارج نمود. دوباره محل پارگی رحم و شکم را بخیه زد. برای آنکه محل بخیه عفونی نشود به آن مرهم ضد عفونی کننده و التیام بخش مالید[۴]. بدین ترتیب رستم سالم به دنیا آمد و مادرش رودابه نیز زنده ماند.
در شاهنامه طول عمر پهلوانانی که از نسل سام یل (پدر بزرگ رستم) هستند بسیار طولانی ذکر شده است و به همین طریق طول عمر رستم نیز در حدود ششصد سال بوده که البته به مرگ طبیعی نیز از دنیا نرفته است و با حیله بهمن فرزند اسفندیار و بدست برادر ناتنیاش شغاد به چاه افتاد و کشته شد در این واقعه برادر دیگر رستم بنام زواره و نیز رخش نیز کشته شدند. رستم در طول عمر خود همعصر پادشاهان بسیاری بود که عبارتند از منوچهر - نوذر - کیقباد- زو - کیکاووس - کیخسرو - لهراسب و گشتاسب و سرانجام بهمن.
برخی معتقدند رستم زاییده خامهٔ توانای فردوسی آن رستم زابلی راستین نیست، پهلوانی است در بردارندهٔ قهرمانیهای نیایش گرشاسپ و تواناییهای شعری فردوسی و نیاز مردم ایران به چنین اسطورهٔ زنده و دیرپایی.
مهمترین حوادث و اقدامات رستم که در شاهنامه به نظم آمده عبارت است از:
رستم در ادبیات فارسی به صورتهای رستهم، روستهم، روستم نیز آمده است. در اصل از دو جزء تشکیل شده است: «رُس» از /raodha/ (به معنی بالیدن و نمو یافتن) [رستن و روییدن از همین ریشه است] + «تَهم» /taxma/ که در فارسی باستان و گاتاها و دیگر بخشهای اوستا به معنی «دلیر» و «پهلوان» آمده است و «تهمتن» نیز از همین ریشه است به معنی بزرگپیکر و قویاندام، و در حقیقت تهمتن معنی کلمهٔ رستم است. بنابر آنچه گفته شد، رستم یعنی کشیدهبالا و بزرگتن و قویپیکر.[۵][۶] «در ادبیات پهلوی نام رستم به صورت «رُتستَخمَک» /rot-staxmak/ یا «رُتستَخم» /rot-staxm/ و «رُتستَهم» /rot-stahm/ آمده است.[۷][۸]یوزف مارکوارت تصور کرده است که کلمهٔ «رُتستَخمَ» در اوستا «رَنتَستَخمَ» /ranta-staxma/ و یکی از عناوین و صفات گرشاسپ بوده است، و این دو پهلوان نهتنها از جهت اعمال پهلوانی به یکدیگر شبیهند، بلکه از نظر مذهبی نیز شباهت و قرابت دارند. البته این وجوه شباهت هیچگاه دلیل وحدت دو پهلوان و همسانی آن دو با یکدیگر نیست.
تئودور نُلدکه، برعکسِ مارکوارت، معتقد بود که داستان زالِ زر و رستم بههیچروی با روایت گرشاسپ ارتباطی ندارد و نسبنامهٔ آن دو ساختگی و مجعول است، چراکه اولاً در اوستا از ایشان نامی نیامده است و دوم آنکه گرشاسپ در اوستا و در بعضی موارد در شاهنامه در شمار شاهان است، در صورتی که زال و رستم از پهلوانان شمرده میشوند.[۹]مهرداد بهار نوشته است که «بیشتر میتوان احتمال داد که رستم پهلوان اساطیر اقوامی بیگانه، احتمالاً سکایی بوده که به علت آمیختن ایشان با ایرانیان وارد افسانههای ملی ما گردیده است».[۱۰] البته زبانشناسان نام رستم را کاملاً ایرانی میدانند و این نظریهٔ سکایی بودن منشأ آن را کم میکند.[۱۱]