بدویها
کل جمعیت | |
---|---|
۲۱٬۲۵۰٬۷۰۰[۱] | |
مناطق با جمعیت قابل توجه | |
سودان | ۱۰٬۱۹۹٬۰۰۰[نیازمند منبع] |
الجزایر | ۲۳۰٬۰۰۰[۲]-۲٬۲۵۷٬۰۰۰<[نیازمند منبع] |
عربستان سعودی | ۴۶۷٬۰۰۰ (2013)[نیازمند منبع] |
عراق | ۱٬۴۳۷٬۰۰۰ |
اردن | ۳۸۰٬۰۰۰ (2007)[۳] |
لیبی | ۹۱۶٬۰۰۰<[نیازمند منبع] |
مصر | ۹۰۲٬۰۰0 (۲۰۰۷)[نیازمند منبع][۴] |
امارات متحده عربی | ۷۶۳٬۰۰۰[نیازمند منبع] |
سوریه | ۶۲۰٬۰۰۰ (۲۰۱۳)[۵][۶] |
یمن | ۴۵۷٬۰۰۰[نیازمند منبع] |
کویت | ۲۹۰٬۰۰۰[نیازمند منبع] |
تونس | ۱۷۷٬۰۰۰[نیازمند منبع] |
مراکش | ۱۴۴٬۰۰۰[نیازمند منبع] |
اسرائیل | ۲۵۰٬۰۰۰ (۲۰۱۲) [۷] |
موریتانی | ۵۴٬۰۰۰[نیازمند منبع] |
بحرین | ۵۰٬۰۰۰ |
لبنان | ۴۷٬۰۰۰[نیازمند منبع] |
قطر | ۳۹٬۰۰۰ |
فلسطین | ۳۰٬۰۰۰[۸] |
عمان | ۲۸٬۰۰۰ |
صحرای غربی | ۱۳٬۳۰۰[نیازمند منبع] |
زبانها | |
گویشهای گوناگون عربی: گویش بدوی • حجازی • نجدی • حَسّانیه | |
دین | |
اسلام • | |
گروههای قومی مرتبط | |
مردم عرب و عربزبان • عربهای هور] • بادیهنشینان نگب • آمازیغ |
مردم بَدَوی (به عربی: البدو) (بهمعنای: بیاباننشین) یا اَعراب (مفرد آن: إعرابی) به مردم نیمهکوچگر عرب گفته میشوند که خاستگاهشان از تبار کوچگران سرزمینهای عربستان و بیابانهای سوریه-عراق بوده است. بَدَوی در زبان عربی به معنای «باشندهٔ بیابان، صحرانشین، بادیهنشین» است و در اصل به سبک زندگی سادهٔ آنان (بِداوت/سادگی) اشاره دارد.[۹]
گستردگی اقلیم زیست آنان از بیابانهای گستردهٔ شمال آفریقا تا شرق خاورمیانه است.[۹] آنها به طور سنتی به قبیلههای گوناگون بخش میشوند که در عربی عشائر نامیده میگردد و فرهنگی مشترک برپایه سبک زندگی سادهٔ صحرایی دارند.[۹] بدویان بخشی از تعریف نوین مردم عرباند اما با آنان یک گونه انگاشته نمیشوند. بادیهنشینان با نام های گوناگونی در طول تاریخ در زبانهای گوناگون اشاره شدهاند، مانند: قیداری در عهد عتیق، آر-باآ توسط آشوریان و در قرآن، أعراب.
با اینکه بسیاری از بدویان سنتهای عشایری و قبیلهای خود را برای زندگی نوین شهری رها کردهاند، اما بخشی از فرهنگ سنتی بادیهنشینی و مفاهیم وابستهٔ عشایری را نگه داشتهاند، مانند موسیقی سنتی، شعر، رقص و بسیاری از آیینگان فرهنگی دیگر. بدویان شهرآیینشده، جشنوارههای فرهنگی را سازماندهی مینمایند، معمولاً چند بار در سال، که در آن جشنوارهها با دیگر بدویان گرد میآیند تا در اجرایی شریک شوند، سنتی را برگزار نمایند مانند گونههای گوناگون شعرخوانی و رقص شمشیر، یا به یادگیری بپردازند، آموزش بافندگی چادر سنتی و نواختن آلات موسیقی سنتی بدوی را به یکدیگر بیاموزند یا به نمایش بگذارند. شترسواری و خیمهزنی نیز از پویاییهای محبوب اوقاف فراغت این بدویان شهرآیینشده است که در کشورهای گوناگون عربی زندگی میکنند.
محتویات
تاریخچه[ویرایش]
در اواخر قرن ۱۹ بسیاری از بادیه نشینان تحت قانون بریتانیا زندگی نیمه عشایری شروع کردند. در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰عدهٔ کثیری از بادیه نشینان در سراسر میانهٔ غربی آسیا زندگی سنتی و عشایری خود را رها کردند تا در شهرها ی آن منطقه ساکن شوند مخصوصاً به خاطر اینکه نواحی گرم کوچک و جمعتشان زیاد شدهاست. برای مثال نوع زندگی بدوی در سوریه در طول قحطی ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱ از بین رفت و این باعث شد سیاری از صحرا نشینان شغل شبانی را رها کنند و شغلهای استاندارد پیدا کنند، مشابهً، سیاستهای دولتی در مصر و اسرائیل وتولید نفت خام در خلیج فارس و همچنین میل به داشتن امکانات رفاهی و مناسب برای زندگیباعث شد که بیشتر بادیه نشینان ساکن و شهروند ملتهای مختلف شوند به جای اینکه زندگی شبانی و عشایری داشته باشند. سیاستهای دولتی و فشارها روی صحرانشینان در برخی مدارد برای فراهم کردن امکانات بوده (مدرسه، بهداشت، اجرای قانون و ...) اما در بقیهٔ موارد این سیاستها به منظور تسخیر سرزمینهایی بوده که قبلاً توسط آنها کنترل میشده. در سالهای اخیر بادیه نشینان به عنوان سرگرمی بزرگ کردن و پرورش قمری و فاخته را اتخاذ کردهاند. قبایل بدوی در عربستان، دارای یک رشته آداب و رسومی همانند مهماننوازی، وفای به عهد، کرم، جوانمردی و رشادت بودند و بعضی دیگر آدابی همانند کینهجویی، دزدی، غارتگری و زنده به گور کردن دختران داشتند.[۱۰] یک پژوهشگر با نفی زندهبهگور کردن، آن را یک توهم تاریخی دانسته است.[۱۱]
در دوران نوین، از اواخر سدهٔ هجدهم میلادی، شرقشناسان و جهانگردان اروپایی، نگارش دربارهٔ بدویان را در آثارشان آغاز کردند، از اواخر سدهٔ نوزدهم میلادی نیز، مردم عربزبان به بدویان توجه کردند و زندگیشان را با توجه به دگرگونیهای نوین بررسی کردند.[۱۲]
ریشهشناسی نام[ویرایش]
بدویان در زبان عربی «البَدو» خوانده میشوند، در عربی استاندارد نوین جمع آن «بَداوی»، اسم انتساب به آن «بَدوی» برای مذکر و «بَدَوِیّة» برای مؤنث میباشد. معنی آن «بیاباننشین» است و بهطور خاص به «بیاباننشینان از قبایل عرب که به قبیلههای بسیاری تقسیم میشوند» معنی شده است. در آیهٔ ۱۰۰ سوره یوسف برای اشاره به بیابان آمده است که آن «البَدْوُ» واژهٔ دیگری است که معنایش بیابان است.[۱۳] متضاد این واژه در عربی، «حَضَری، قراری، مدری و مقیم» ذکر شده است.
واژهٔ اِعرابی که جمعِ آن «اعراب» است نیز به بدویان اشاره دارد. در زبان فارسی نیز همین شیوهٔ زبان عربی، معیار است. در ادبیات فارسی نیز همینگونه است؛ مثلاً در سفرنامهٔ ناصرخسرو «اِعرابی» به معنای «بادیهنشین» بکار رفته است.[۱۴] املای استاندارد لاتین آن، «Bedouin» است.
گستردگی[ویرایش]
علی الوردی دربارهٔ کلیّت این موضوع، گفته است که «اقلیم منطقهٔ عربی از همهٔ منطقههای جهان برجسته است زیرا خاستگاههای بدویّت (کوچنشینی و صحراگردی) و مدنّیت (زندگی یکجانشینی/شهری/روستایی) را در خود گرد آورده است، به همین رو، درست است اگر بگوییم که جامعهٔ عربی از دیگر جامعههای جهان بیشتر در معرض یا درگیر کشمکش میان بدویت و مدنیت است.»[۱۵]
لبنان[ویرایش]
لبنان را تنها کشور عربی میدانند که «بادیه» ندارد و سبک زندگی «بدوی» (گونهٔ سنتّی آن) نیز در آن نمیتواند دوام داشته باشد.[۱۲]
مصر[ویرایش]
سلیمان بُستانی در اثری که دربارهٔ بدویان مصری در ابتدای سدهٔ بیستم میلادی نوشت، ذکر کرده که بدویان شبه جزیره سینا، به دین اسلام معترفاند؛ اما نزد آنان نه تنها کسی نیست که قواعد اسلام را بداند بلکه قواعد نماز خواندن را نیز نمیدانند.»[۱۲] او میگوید پس از اینکه سالهای با آنان معاشرت داشته است، جز انگشتشماری ندید که نماز میخوانند، آنان بر پایهٔ اوقات پنجگانه نماز نمیگذارند، هرگاه بخواهند، میخوانند؛ «اگر برگزاری عید قربان و جشن مولد النبی و قسم خوردنهای آنان به پیامبر و صلوات بر او را انجام نمیدانند، نمیدانستم که مسلماناند.»[۱۲] او سپس بدویان سیناء را «ناتوان در خواندن و نوشتن» ذکر کرد. اما مدارسی که در شهرهای مصر برپاست، گروهی از اهل بادیه در آن درس میخواندند.[۱۲] سپس از ویژگیهای مهمانداری آنان سخن میگوید که بسیار برای آن ارزش قائل میشدند.[۱۲] زنان بدوی سیناء را در نخریسی بسیار ماهر بیان کرده که در دوزندگی نیز سرآمدند.[۱۲]
فرهنگ[ویرایش]
بهطور کلّی چهار عنصر را ستونهای فرهنگ بدوی میدانند «بادیه»، «فرد بدوی»، «شتر» و «خیمه».
سبک زندگی[ویرایش]
ابن خلدون در مقدمهاش دربارهٔ دو سبک زندگی بَدَوی (بیابانی/عشایری) و حَضَری (شهری/تمدنی) نوشته است.[۱۶] او بادیهنشینی را کهنتر از شهرنشینی ذکر کرده و باور داشته است که «بادیهنشینی اصل و گهوارهٔ جامعه و شهرنشینی است و پایهٔ ساختن شهرهاست و باشندگان شهرها آنان، خاستگاه بادیهای/روستایی دارند» او بدویان را برای ویژگیهای اخلاقی مانند دلیری، سادگی، قناعت، پاکی فطرت، روح آزادی و آزادگی ستوده است اما گفته که شهرنشینی از بادیه برمیخیزد اما در آن دوام نمیآورد چون از ویژگیهای زندگی بدوی، سادگی نسبی در همهٔ امور است. به عقیده او، گرایش به دستیابی به قدرت کشورداری، ممکن است بادیهنشینان را به شهرنشینی سوق دهد:
بادیه نشینان به خیر و نیکی نزدیکترند تا شهریان، بدویان از آنان دلیرتر و دارای عصبیت هستند، زیرا زندگی سخت و سلحشورانه دارند. شیوهٔ زندگیشان ساده است و از راه پرورش شتر گذران زندگی میکنند و تنها میتواند حداقل نیازهای خود را برآورند. این شیوهٔ زندگی، آنان را مردمی جسور و بااراده میکند. سختیهای زندگی در بیابان، نیازمند تلاش مشترک و همیاری است که از راه عصبیت حاصل میشود.
او «عصبیت» رااز ویژگیهای اساسی زندگی بادیهنشینی دانسته است.[۱۷] ابن خلدون اشاره دارد که «در جامعههای بدوی مردم بهوسیلهٔ عصبیت شدید به یکدیگر وابستهاند و این وابستگی، ادارهٔ جامعه و دفاع از آن در برابر بیگانه را آسان میگرداند، اما در جامعه شهرنشین (تمدن)، عصبیت کمرنگ است، از این رو برای ادارهٔ امور آن، بنیادهای گوناگون بایسته است.» او «شجاعت» و «پاکی نسب» را از دیگر ویژگیهای بدویان ذکر کرده است.[۱۸]
به دیدگاه علی الوردی، این شیوه به نظریه تکامل داروین نزدیک است و ارائه یک خط سیر تاریخی مستقیم برای همهٔ جامعههای بشری «یک اشتباه محض» است. «امروز جامعهشناسان دریافتهاند که وجود مرحلهای چون صحراگردی و کوچنشینی به هیچوجه در سیر تحول اجتماعی بشر ضروری نیست. زیرا بدویت و بیابانگردی تنها در اقلیم صحرا وجود پیدا میکند؛ بنابراین بدویت و صحرا دو مفهوم مترادف باهماند. مردمی که در صحرا زندگی نمیکنند ناممکن است که سبک زندگی کوچنشینی و صحراگردی را برگیرند.»[۱۹]
زبان[ویرایش]
زبانِ عربی بدویان نزد دانشجویان و استادان زبان عربی در سدههای میانهٔ اسلامی (دقیقتر با نامگذاری آن زمان به علوم عربی که اشاره به علوم ادبی-زبانی وابستهٔ عربی داشته است)، به عنوان «زبان استاندارد» ارزشمند بود و «معیار و حجّت» شمرده میشده است. بدویان مرجع اختلاف و ابهامزدایی نحویان بودهاند. در شهرهای عراق شماری از بدویان کوچیده همیشه حضور داشتند که برای درستی زبانشان، مورد اعتماد جامعهٔ دانشآموخته آن زمان بودند. این افراد در نزدیکی شهرها مستقر میشدند و واژگان ناآشنا (بهویژه برای آنهایی که زبان عربی، زبان مادریشان نبوده، مانند رومیها و ایرانیها) را به هر زبانشناسی که به آنان رجوع میکرد تا در کتاب یا رسالهٔ خود ثبت نماید، میفروختند. مثلاً زمانی که سیبویه ایرانی با کسایی کوفی در میزان درستی دو تعبیر «فَاذا هُوَ إیاها» یا «فَإذا هُوَ هیَ» با یکدیگر اختلاف پیدا کردند، برای یقین یک بَدَوی را به داوری آورند؛[۲۰]
خاستگاه امویان وابسته بادیه بود و به این باور داشتند که فرزندانشان باید در محیط زبانی بدوی رشد یابند، اما عباسیان هرچند به بایستگی شیوایی و درستی زبان فرزندانشان باور داشتند، اما از دید فکری و عاطفی در پیوستگی با جامعهٔ بدوی نبودند. تا سدهٔ دوم هجری، بزرگزادگان به بادیه میرفتند تا زبان فصیح بیاموزدند، اما پس از پیشرفتهای عباسیان و بهطور کلی از سدهٔ دوم و سوم هجری به بعد، بدویان بالعکس برای آموزش دادن عربی به شهرها و دربارها میآمدند.[۲۰] در سدهٔ چهارم هجری، زبان عربی بیشتر از کتابها و با آموزش فراگرفته میشد و از تأثیر بدویان کاسته شد؛ به کتابهای قدامة بن جعفر، ابن السکیت و عبدالرحمن همدانی بسیار ارجاع میشد.[۲۰]
جنبش نگارش فرهنگنامههای زبان عربی (قاموس)، برپایهٔ موادّی است که زبانشناسان (لغویان) در سدهٔ دوم هجری از بدویان گردآوردند. شمار بسیاری از لغویان به بادیه میرفتند و به گردآوری واژه از افراد قبیلههای بدوی عرب میپرداختند؛ بدین ترییب، نخستین جنبش میدانی زبان عربی در شبه جزیرهٔ عربستان برپا شد. بسیاری از بدویان که توجه لغویان را دریافتند، به جنوب عراق بهویژه به بصره و کوفه (دو شهری که زبانشناسان آنان هر یک پیروی مکتبی نحوی بودهاند) کوچیدند و به فروش سرمایههای فکری زبان خود به هریک از لغویانی که خواهان آن بودند، پرداختند. کار گردآوری در علم لغت، تلاشی فراگیر در ثبت همهٔ واژگانی که قبایل عرب میشناخت، نبود؛ بلکه لغویان قبایل را برپایهٔ زبان فصیح و غیر فصیح برمیگزیدند و گویشهای قبایل دور از زبان را فصیح را طرد میکردند. آنچه از گویشهای قبایل گوناگون میان او دو شهر بود، گردآوری شد و «این اصلی شایع در گردآوری لغت، در سدهٔ دوم هجری بود».[۲۰]
توجه لغویان به قبیلههای قیس، تمیم، اسد، هذیل و برخی تیرههای کنانه و طی معطوف بود. آنان از عربهای شهرنشین (حَضَر) و قبایلی که در نزدیکی گروههای زبانی غیر عربی میزیستند، وامگیری زبانی انجام نمیدادند؛ مثلاً از قبیلهٔ لخم و جذام برای همسایگیاش با مصریان قبطی، از قضاعه و غسان و ایاد برای همسایگیاش با شام که آرامی و عبری سخن میگفتند، لغت نمیگرفتند.[۲۰]
همچنین فرهنگنامهنویسان در آن زمان از قبایل تغلب، برای آمیختگیشان با جامعههای زبانی غیرعربی در شام، عراق و مصر روی گرداندند. قبلیههای عرب یمن و شرق شبه جزیرهٔ عربستان و شهرهای حجاز (مکه و مدینه) نیز از توجه لغویان بیرون بود. ناکارآیندی زبان و وامگیری زبانی از یمنیها را به این دلیل میدانستهاند که زبانشان از برای آمیختگی با هند و حبشه، دگرگون شده است، قبیلههای شرق شبه جزیره و شهرهای حجاز را هم به این اعتبار که زبانشان با زبان غیرعربی آمیخته شده بود، نمیپذیرفتند.[۲۰] این عملیات میدانی زبان در سدهٔ دوم هجری، تلاشی برای ثبت جنبههای حیات زبانی نزد عربزبانان یا ثبت پژوهشهای جنبههای گوناگونی گویشهای عربی در شبه جزیره عربستان نبوده است (هرچند تا حدی این نیز اجرا شد)، بلکه بیشتر تلاشی برای یافتن ساختها و واژگان «فصیح» نزد قبایل عرب بود که کاربرد آنها در زبان، شخص را با سطح زبانی مطلوب و ستایشانگیزانه نزد ادیبان و استادان زبان عربی نزدیک مینمود.[۲۰]
ادبیات[ویرایش]
شعر غنایی از انواع ادبی است که بدویانِ شبه جزیرهٔ عربستان در سرودن آن سرآمد بودند.[۲۱] قیس بن ملوح، شهرتیافته به مجنونِ لیلی (؟ -۶۸۸م) شاعر روزگار اموی، از اهالی نجد بود.[۲۲] ابونخیله راجز با نام اصلی یَعمُر بن عَدَن (؟ -۷۶۴م) پیرامون بصره زاده شد، به بادیه کوچید و همانجا نزد بدویها زبان آموخت تا اینکه خود به سرودن شعر پرداخت.[۲۳]
خوارشماری بدویان[ویرایش]
تحقیر و توهین به آنان
بدویان ممکن است برای عرب بودن یا سبکزندگی ساده خود، از موضوعات بیزاری-نفرت -پیشداوری نژادی از سوی ایرانیان باشند و خوار شمرده شوند. از آنجا که نزد افرادِ دانشنآموختهٔ نا-عرب، واژه بدوی ممکن با مردم عرب و عربزبان یکی انگاشته شود؛ واژه «عرب» یا «بدوی» برای تحقیر هر دو گروه (بدویان یا عربزبانان) بهکار رود؛ العربیه گزارشی از مصاحبهٔ دو مسئول عالیرتبهٔ در وزارت امور خارجه ایران با رسانهای آلمانی را در ۱۸ مارس ۲۰۱۱ بازگو کرد که آن دو «ملّتهای عرب را بدویانی صحراگرد» خواندند،[۲۴] این تفسیر از سوی آن دو تکذیب شد.[۲۵]
میرزا آقاخان کرمانی از شخصیتهای روشنفکر و اصلاحطلب ایرانی در نیمهٔ دوم سدهٔ نوزدهم میلادی، در اثرش صد خطابه، ریشهٔ پیشرفت کشوری را نظام پادشاهی دانسته است و به سبک زندگی بدویان اشاره کرده است و آنان را با «مردم عرب» یکی دانسته است؛ او با شدیدترین لحن نگارش، همهٔ ملت عرب و عربزبان، اهالی عربستان و بدویان را خوار شمرده است. محمدعلی سدیدالسلطنه در کتابش تاریخ مسقط و عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران بدوی را با مردم عرب یکی انگاشته و ریشهٔ باستانی واژهٔ «بدوی (بیاباننشین)» و «عربی (عربزبان)» را یکی دانسته است.[۲۶] مهدی اخوان ثالث را فردی با با «کینهٔ ایستای بهمیراثرسیده» در عربستیزی نقد شده است؛ کسی که «عرب را دقیقاً و برای همیشه همان عربِ هزار و پانصد سال پیش میداند ... او صدّام را بهدلیل عرب بودنش، یزید میداند نه بهدلیل عاملِ استعمار بودنش.»[۲۷] تندروی نهایی در این موضوع تا حدّی است که «دین اسلام»، آئین بدوی خوانده شود.
جامعه[ویرایش]
یک نقل قول معروف از بدویها میگوید «من علیه برادرم، من وبرادرم علیه پسر عمویم، و بعد من و پسر عمویم علیه غریبهها». این گفنهشان نشانگر سلسله مراتب وفاداری بر پایهٔ نزدیکی خویشاوندی است که از خانوادهٔ هستهای (درجه اول) شروع میشود تا اجداد و بعد قبیله و حتی، در موارد کلی، تا گروههای نژادی و زبانی (که پایهٔ آن بر اساس خویشاوندی است) پیش میرود. بر اساس آیین مک به خود و مسئولیت جمعی، اختلافات حل شده و علایق دنبال میشوند و عدالت و فرمانها در این چهارچوب باقیماندهاند. واحد خانواده (که خیمه یا بیت نیز گفته میشود) معمولاً از سه یا چهار بزرگسال (یک زوج مزدوج به علاوهٔ خواهر و برادر یا والدین) و تعدادی بچه تشکیل میشود.
وقتی منابع طبیعی زیاد باشد، چند خیمه باهم به عنوان قوم صفر میکنند. ای گروهها گاهی از نظر اجدادی و گاهی با ازدواج متصل اند (زنانی که تازه عروس شدهاند در بسیاری از موارد مردان فامیل نزدیک را همراه خود دارند)، یا گاهی فقط آشنا هستند با روابطی که به طور دقیق مشخص نیست و صرفاً اعضای یک قبیلهٔ مشترک اند.
درجهٔ بعدی روابط در گروه «ابن ام» (پسر عمو یا دایی) یا نسب و گروه نژادی مشترک، معمولاً سه تا پنج نسل، است. این معمولاً به قومها منسوب است ولی وقتی قوم از گروهی مردم با نسب یکسان تشکیل شود، این معمولاً به چند فعالیت اقتصادی تقسیم میشوند، پس این امر با آنها مدیریت ریسک میدهد، به طوری که وقتی یک عضو از این گروه دچار مشکل اقتصادی میشود هم نسبانش از او حمایت میکنند. «گروه نژادی» نشان دهندهٔ اصل و نسب آنهاست و در واقیت آنها روابط و شجرهٔ خود را طوری تنظیم کردهاند که عضو جدید بپذیرند.
بزرگترین درجهٔ روابط قبیلهای کل قبیلهاست که به وسیلهٔ «شیخ» رهبری میشود. قبیله معمولاً (ادعا میکند) ریشهاش یک جد معروف است. این امر به نظر ارثی میآید اما در واقعیت گروههای جدید شاید شجره نامهای داشته باشند که ساختگی باشد تا آنها را به یک جد مربوط کند. این سطح قبیلهای سطحیست واسطه بین بادیه نشینان و سازمانها و حکومتهای بیرون.
صحرا نشینان به طور سنتی دارای قوانین و مرامها و سیستمهای عدالتی محکمی دارند. «بیشا» (bisha'a) یا «فرمان آتش» یکی از اعمال معروف بادیه نشینان به منظور دروغ سنجی است.
برای آگاهی از نام، محل و جمعت قبایل میتوانید به مقلهٔ انگلیسی مراجعه کنید.
منابع[ویرایش]
- ↑ Elizabeth Losleben (2003). The Bedouin of the Middle East. Lerner Publications. pp. 4–5. ISBN 978-0-8225-0663-8. Retrieved 1 November 2012.
- ↑ Algeria-Watch. "Selon le dernier recensement: L'Algérie compte 34,8 millions d'habitants". Retrieved 19 October 2015.
- ↑ "Social characteristics for Badia - The Hashemite Fund for Development of Jordan Badia". Retrieved 8 April 2016.
- ↑ "Bedouin Take On the Govt". Retrieved 19 October 2015.
- ↑ "Saudi Arabia to aid Jordan with Syrian refugees". The Jerusalem Post. Retrieved 19 October 2015.
- ↑ "KSA sets up 5,000 tents for Syrian refugees". Retrieved 19 October 2015.
- ↑ "Despite hardships, some Bedouins still feel obligation to serve Israel". Jewish Telegraphic Agency. Retrieved 19 October 2015.
- ↑ Hugh Naylor. "Israel plans to move West Bank Bedouin". Retrieved 19 October 2015.
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ "Libya". Retrieved 19 October 2015.
- ↑ اقبال آشتیانی، عباس. «تاریخ ایران: بعد از اسلام». تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۸. ۳۰۳–۳۰۴.
- ↑ البیان
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ ۱۲٫۴ ۱۲٫۵ ۱۲٫۶ جحا، میشال. البدو و البداوة فی کتابات من لبنان. مجلة الاجتهاد، 1993.
- ↑ الجُر، خلیل. فرهنگ لاروس عربی به فارسی. ج. یکم. ترجمهٔ سید حمید طبیبیان. تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۱. ۴۴۰. شابک ۹۶۴۰۰۳۳۰۱.
- ↑ «بخش ۶۶ - لحسا و طائف». گنجور.
- ↑ http://anthropology.ir/node/10201
- ↑ https://ar.wikisource.org/wiki/مقدمة_ابن_خلدون/الفصل_الثالث_في_أن_البدو_أقدم_من_الحضر
- ↑ https://ar.wikisource.org/wiki/مقدمة_ابن_خلدون/الفصل_الثالث_في_أن_البدو_أقدم_من_الحضر
- ↑ http://www.al-eman.com/الكتب/تاريخ%20ابن%20خلدون%20المسمى%20بـ%20«العبر%20وديوان%20المبتدأ%20والخبر%20في%20أيام%20العرب%20والعجم%20والبربر%20ومن%20عاصرهم%20من%20ذوي%20السلطان%20الأكبر»%20(نسخة%20منقحة)/الفصل%20الرابع%20في%20أن%20أهل%20البدو%20أقرب%20إلى%20الخير%20من%20أهل%20الحضر:/i863&d1154266&c&p1
- ↑ http://anthropology.ir/node/10201
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ ۲۰٫۳ ۲۰٫۴ ۲۰٫۵ ۲۰٫۶ فهمی حجازی، محمود. زبانشناسی عربی. ترجمهٔ سید حسن سیدی. تهران و مشهد: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها و بهنشر، ۱۳۷۹. ۲۳۷–۴۳ و ۹۶–۱۰۰. شابک ۹۶۴۴۵۹۴۲۵۸.
- ↑ عبدالرزاق قطب، سمیر. انساب العرب. ج. ۱. بیروت: مکتبه دارالبیان. ۱۰۳.
- ↑ بعلبکی, منیر. «Qays ibn al-Mulawwah». در دانشنامه المورد. ج. 8. بیروت: دارالعلم للملایین, 1980. 106.
- ↑ فروخ، عمر. تاریخ الأدب العربی. ج. سوم. بیروت: دارالعلم للملایین، ۱۹۸۴. ۶۹.
- ↑ «دو مسئول وزارت خارجه ایران عربها را «بدویان صحراگرد» خواندند». العربیه، ۱۸ مارس۲۰۱۱.
- ↑ «پاسخ سفیر ایران در چین به دروغپردازی العربیه». افکارنیوز، ۱۳۸۹/۱۲/۲۸.
- ↑ بندرعباسی مینابی، محمدعلی. تاریخ مسقط و عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران. دنیای کتاب، ۱۹۹۱م.
- ↑ کاخی، مرتضی. باغ بیبرگی: یادنامه مهدی اخوان ثالث. تهران: زمستان، ۱۹ دی، ۱۳۹۱. ۸۲. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۲۰۰-۱۵-۹.
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Bedouin»، ویکیپدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۲).
- الگو:تولیدکننده hCard
- اقوام در اردن
- اقوام در اسرائیل
- اقوام در الجزایر
- اقوام در امارات متحده عربی
- اقوام در تونس
- اقوام در سرزمینهای فلسطین
- اقوام در سودان
- اقوام در سوریه
- اقوام در صحرای غربی
- اقوام در عراق
- اقوام در عربستان سعودی
- اقوام در عمان
- اقوام در فلسطین
- اقوام در قطر
- اقوام در کویت
- اقوام در لبنان
- اقوام در لیبی
- اقوام در مراکش
- اقوام در مصر
- اقوام در موریتانی
- بادیهنشینان عرب
- اقوام در ایران
- عربهای بدوی