بابیه
شخصیتهای اصلی | |
نوشتهها | |
کتاب بیان - قیوم الاسماء |
|
تاریخچه | |
احمد احسائی |
|
تقویم وایام محرمه | |
شاخههای | |
آیین بیانی |
آئین بیانی و یا آیین بابی به دینی گفته میشود که از سال ۱۲۵۹ قمری به رهبری علیمحمد باب و با حمایت جمعی از پیروان شیخیه در ایران پدید آمد. این جنبش در ادامه و پس از ایجاد شورش و ترور در چند شهر کشور و اعدام علی محمد باب به عثمانی تبعید شد و توسط جانشین وی صبح ازل ادامه یافت. اما برادر صبح ازل (حسینعلی نوری) خود را من یظهره الله که باب بشارت داده بود دانسته و بهائیت را بنیان گذارد. نزاع روزافزون بین دو گروه موجب تبعید صبح ازل و بابیان به قبرس و حسینعلی نوری و اطرافیان به عکا گردید. پس از مرگ صبح ازل وی میرزا یحیی دولتآبادی را به جانشینی برگزید و وی نیز همه سران بابی را به تشیع بازگرداند.[۱] بدین ترتیب از میان بابیها جز چند هزار تن باقی نمانده است.[۲]
علی محمد باب در ابتدا ادعای باب بودن و سپس ادعای امام زمان بودن داشت و پس از چندی ادعای پیامبری و کرد و سخنانی گفت که بی شباهت به ادعای الوهیت نیست. ریشه دیدگاههای او را در برخی عقاید صوفیه، نقطویه و شیخیه دانستهاند که مسبوق به سابقه نیز بوده است.[۲]
محتویات
- ۱ از دعوی باب تا مهدویت
- ۲ اعلام آغاز شریعت بیانی در بدشت
- ۳ عقیده باب دربارهٔ آیین اسلام
- ۴ برخی از مفاهیم قرآن مجید به تفسیر سید علیمحمد باب
- ۵ برخی از آثار باب
- ۶ احکام آیین بیانی
- ۷ تقیه و نهان زیستی
- ۸ دیدگاه سیدعلی محمد باب در خصوص من یظهرالله
- ۹ انشعاب آئین بهائی از آئین بیانی
- ۱۰ بهائیان و بابیان
- ۱۱ گاهشمار آئین بیانی
- ۱۲ وقایع مهم در آئین بیانی
- ۱۲.۱ دستگیری و حبس سید علی محمد باب در شیراز
- ۱۲.۲ تبعید سید علی محمد باب به اصفهان
- ۱۲.۳ تبعید سید علی محمد باب به ماکو
- ۱۲.۴ محاکمه سید علی محمد باب در تبریز
- ۱۲.۵ تبعید سید علی محمد باب به قلعه چهریق
- ۱۲.۶ اعدام سید علی محمد باب و محمدعلی زنوزی
- ۱۲.۷ واقعه بدشت
- ۱۲.۸ جنگ قلعه طبرسی
- ۱۲.۹ قیام بابیان زنجان
- ۱۲.۱۰ شورش پیروان باب در نیریز
- ۱۲.۱۱ کشتهشدگان سبعه
- ۱۲.۱۲ کشتار بابیها در تهران
- ۱۲.۱۳ قتل طاهره قرةالعین در تهران
- ۱۳ نقش پیروان آئین بیانی درانقلاب مشروطه
- ۱۴ جستارهای وابسته
- ۱۵ منابع
از دعوی باب تا مهدویت[ویرایش]
ادعاهای برخواسته از دیدگاههای شیخیه از جمله آنکه امامان را مظاهر الهی و دارای صفات و نعوت باریتعالی و علل اربعه موجودات میپنداشتند و معتقد بودند که در دوران غیبت فردی وجود دارد که بلاواسطه با حجه ابن الحسن در ارتباط بوده و واسطه فیض باشد و آنرا رکن رابع مینامیدند؛ زمینه را برای ظهور دیدگاههای علی محمد باب هموار کرد. احمد احسایی و سید کاظم رشتی که از دید شیخیه همان رکن رابع بودند ظهور حجه بن الحسن را نوید میدادند.[۲]
علی محمد باب نیز که در جنوب ایران به تجارت چای اشتغال داشت مدتی را نیز نزد سید کاظم رشتی شاگردی کرده بود، گرچه بابیان این موضوع را انکار میکنند تا وی را امی دانند.<ناسخ التواریخ
اعلام آغاز شریعت بیانی در بدشت[ویرایش]
در نوشتههای اولیه باب، بر ضرورت پیروی پیروان او از دستورهای دین اسلام -حتّی در مستحبات و نوافل- تأکید شده بود و شواهدی وجود دارد که بابیها، به همان اندازه که بعد تر مشهور به ردّ دین اسلام شدند، در این دوره معروف به پایبندی کامل به سنّتهای اسلامی بودند. با این حال عناصری در ادعای باب - به عنوان مدعی مأمور رسمی خدا- وجود داشت که این موضع محافظه کارانه باب را تهدید میکرد. به نظر میرسد طاهره پیش از حتّی خود باب به مفهوم قدرت بالا دستی باب در امور مذهبی دست یافته بود و آن را با ایدههایی که از شیخیه نشأت گرفته بودند پیوند داد. قرةالعین، شاید نیروی محرکه رویدادهای بدشت در سال ۱۸۴۸ میلادی بود.[۳]
واقعه بدشت گردهمایی بین پیروان باب در اواخر رجب و اویل شعبان سال ۱۲۶۴ هجری قمری برابر با اواخر ژوئن و اوایل ژوئیه سال ۱۸۴۸ میلادی بود که با اشاره سیدعلی محمد باب در روستای بدشت در هفت کیلومتری شرق شاهرود برگزار شد. این کنفرانس نقطه عطفی در تاریخ تشکیل جنبش باب بود.[۴]
به گفته ریچارد فولتز، این طاهره قرة العین بود که در تهران به فکر تشکیل جلسهای با حضور همه بابیهای سرشناس افتاد. برجستگان بابی دعوت او را پذیرفتند و در ربیعالثانی سال ۱۲۶۴ هجری قمری و همزمان با محاکمه سیدعلیمحمد باب در آذربایجان، این اجتماع در روستای بَدَشت از توابع شاهرود[۵][۶] که روستایی در تقاطع راه تهران-مشهد و راه مازندران-هزارجریب-شاهرود بود تشکیل شد.[۷]
دربارهٔ اهداف تجمع بابیان در بدشت، افسانه نجمآبادی گفتهاست که بدنبال شدت گرفتن سرکوب بابیان، رهبران بابی در بدشت جمع شدند تا در مورد سمت و سوی آینده آئین جدید تصمیم بگیرند.[۸] از دیدگاه جوان کول، هدف از گردهمآیی بدشت آزادسازی سیدعلیمحمد باب بود که در آن زمان در قلعه ماکو در زندان بود.[۹] ماریون وودمن هدف کنفرانس را اعلام جدایی و استقلال کامل آئین باب از اسلام دانستهاست.[۱۰]
طاهره در اجتماع بدشت سخنرانی نمود و با حاضر شدن بدون نقاب روبنده حاضرین را شوکه نمود. او همچنین جدائی دین بابی از دین اسلام و نسخ احکام و سنن قدیم را اعلام نمود.[۶] این اتفاق باعث افزایش نگرانیهای دولتیان و علما در آن زمان شد.[۶]
گروهی از بابیان به تردید افتاده و به رهبری محمدعلی بارفروشی با وی مخالفت کردند. سرانجام طاهره موفق شد در یک مباحثه محمدعلی بارفروشی را متقاعد کند که احکام شریعت اسلام ملغی شدهاست.[۱۱]
طاهره به همین مناسبت شعری نیز سرود و ملغی شدن احکام اسلامی را چنین تشریح کرد:[۱۲]
ای عاشقان ای عاشقان شد آشکارا وجه حق | رفع حجب گردید هان از قدرت ربالخلق | |
آمد زمان راستی کژی شد اندر کاستی | آن شد که آن میخواستی از عدل و قانون و نسق |
عقیده باب دربارهٔ آیین اسلام[ویرایش]
باب با کمال ایمان و صداقت دربارهٔ اسلام و بزرگان این آیین صحبت میکند و همه جا با احترام شایسته از آنان نام میبرد ولی دوره حکومت اسلام را فقط هزار سال میداند یعنی میگوید که دویست و شصت سال مدت نزول قرآن و تجلی اخبار معصومین است و پس از غیبت امام دوازدهم شیعیان در سال ۲۶۰ هجری قمری که پایان دوره اسلام بود فرا رسید و من ظاهر شدم. سیدعلی محمد باب در اثبات این عقیده به چند آیه قرآن تمسک کرده است:
- یدبر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه کان مقداره الف سنة ممّا تعدون (سوره سجده، آیه ۵)
- و یستعجلونک بالعذاب و لن یخلف الله وعده و اَن یوماً عند ربک کالف سنةٍ ممّا تعدون (سوره حج، آیه ۴۷)
- یقولون متی هذا الوعد اَن کنتم صادقین. قل لکم میعاد یومٍ لاتستأخرون عنهُ ساعة و لاتستقدمون (سوره سبأ، آیات ۲۸و۲۹)[۱۳]
پروفسورادوارد براون به نقل از باب مینویسد:[۱۴]
هیچ ظهوری آخری نیست بلکه فقط میزانی از حقیقت را بیان میکند که وضعیت پیشرفت انسان او را قادر به درک آن کرده باشد.
برخی از مفاهیم قرآن مجید به تفسیر سید علیمحمد باب[ویرایش]
جاری بودن نهرهای آب، شیر، شراب و عسل در بهشت[ویرایش]
مسیو نیکلا منشی اول سفارت فرانسه در ایران در کتاب * مذاهب و ملل متمدنه یا تاریخ سید علی محمد باب در مقدمه مؤلف صفحه ۱۲ به نقل از کتاب بیان نهرهای ذکر شده در سوره محمد(۴۷) آیه پانزدهم «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاء غَیْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّی وَلَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَسُقُوا مَاء حَمِیمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ» پرداخته است. سید علی محمد شیرازی در باب ۱۵ از واحد دوم کتاب بیان آیات خداوند را ماء غیر آسن رضوان و مناجات را لبن لم یتغیر و تفاسیر آیات را خمر حمر و اجوبه و تفاسیر مناجات را عسل مصفی میداند.
قیامت از نظر آیین بیانی[ویرایش]
باب در این باره میگوید: «مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره حقیقت[۱۵] است و مشاهده نمیشود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد. بلکه همه موهوماً امری را توهّم نموده که عند الله حقیقت ندارد؛ و آنچه عند الله و عند عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است اینست که از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان بهر اسم الی حین غروب آن یوم قیامت است. مثلاً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن، قیامت موسی بود که ظهور اللّه در آن زمان ظاهر بود به ظهور آن حقیقت که جزا داد هرکس مؤمن به موسی بود بقول خود و هرکس مؤمن نبود جزا داد بقول خود. زیرا که ما شهد اللّه در آن زمان ما شهد اللّه فی الانجیل بود؛ و بعد از یوم بعثت رسول اللّه تا یوم عروج آن، قیامت عیسی بود که شجره حقیقت ظاهر شده در هیکل محمّدیّه و جزا داد هر کس که مؤمن به عیسی بود و عذاب فرمود بقول خود هرکس که مؤمن به آن نبود؛ و از حین ظهور شجره بیان الی ما یغرب قیامت رسول اللّه هست که در قرآن خداوند وعده فرموده .»[۱۶]
برخی از آثار باب[ویرایش]
مسیو نیکلا منشی اول سفارت فرانسه در ایران در کتاب مذاهب و ملل متمدنه یا تاریخ سید علی محمد باب نام برخی از کتب وی را از صفحه ۳۲ تا ۴۴ درج نمودهاست. علیمحمد فرهوشی (مترجم کتاب مذاهب و ملل متمدنه) در کتاب آئین باب ضمن درج لیست کتابها ازکتاب میسو نیکلا (شامل ۳۹ کتاب و ۷ خطبه)، در پانویس صفحه ۱۲ مینویسد: آنچه را که مسیو نیکلا نام میبرد از کتاب الفهرست استخراج شده و این کتاب در شیراز نوشته شدهاست بنابراین صورت کتبی که پس از مهاجرت از شیراز نوشتهاست در کتاب فهرست دیده نمیشود؛ و در ادامه فرهوشی نام ۲۵ کتاب دیگر از سید علی محمد باب را مینگارد. برخی از نوشتههای باب از این قرار هستند:
- تفسیر سوره یوسف (قیوم الاسماء)
- بیان فارسی
- بیان عربی
- دلائل سبعه
- صحیفه عدلیه
- تفسیر سوره فاتحه
- تفسیر سوره والعصر
- تفسیر سوره الکوثر
- پنج شأن
- الأسماء کلشیئ - چهار شأن
- هیکل الدین
- صحیفه رضویّه
- کتاب جزا
- صحیفه بین الحرمین
- تفسیر سوره حمد نقطه باء زیر بسم الله
- فی بیان المسائل الثلثة
- تفسیر سوره توحید
- تفسیر سوره القدر
- بیان عربی
- رساله ذهبیة
- الواح دوائر
- قسمتی از الواح حضرت نقطه و سید حسین کاتب
- لوح وصایت خطاب به صبح ازل
- دعا و مناجات
- زیارت نامه
- رجعت
- مجموعه ۴ ادعیه و تفاسیر
- نبوت خاصه
- مجموعهای از الواح و جوابیه و ادعیه
- لوح خطاب به حجت زنجانی
- (دستخط اصل)
- آثار متفرقه از بیان جلد ۱
- آثار متفرقه از بیان جلد ۲
- مجموعهای از الواح و مناجات
- زیارات و خطبات
- مجموعهای از آثار نقطه اولی و صبح ازل
- زیارت نامه
احکام آیین بیانی[ویرایش]
تحصیل علوم[ویرایش]
در باب هیجدهم از واحد سوم بیان امر شده که باید هر چیز را به منتهی درجه کمال خود رسانید.
در باب پانزدهم از واحد یازدهم بیان ذکر شده که: و دانش خود را محیط به هر چیز گردانید هنگام استطاعت خود هر شیئی را به دانش حکمت خود فرا گیرید زیرا که نوشته است و امر فرموده ساکنان بیان را این که به علم خود دانا شوند و فراگیرند دانش آنها به آنچه بر روی زمین است از هر پادشاهی و نبی دین او و کتاب او و حدود قلمرو او و عدد لشکر او و قیمت آنچه نزد او است و هر آنچه مال اوست از آنچه نباشد برای او مانندی
در باب دوازدهم از واحد نهم نهم کتاب بیان دستور داده که باید فرزندان را به حسن خط تعلیم دهند.
در کتاب چهار شأن در باب هیجدهم از واحد چهارم آمده است که اطفال را به چیز هایکه بر آنها دشوار است تعلیم ندهید و کمال لطف و رأفت را در حق آنها منظور دارید و تحمیل نکنید بر آنها چیزهایی که برای آنها سودی ندارد و اگر کردید مسئول خواهید بود.
در کتاب شرح ابجد بیاناتی هست که خلاصه آن این است: بدان که متعلم که حق معلم مشتق از حکم الله است پس حق او را بشناس و قدر او را عظیم دان و در محضر او مؤدب باش و در مقابل او نخند و با چشم و دست به او اشاره نکن و درحین تعلم در مقابل روی او بنشین و بقدر ثلث و ذراع شرعی فاصله بگیر و آنچه را که استطاعت داری به او برسان زیرا که اگر مافی الامکان را در قدم او نثار کنی به اندازه تعلیم حرف (ب) که به تو تعلیم کرده نیست و معادل حق او نمیشود و در مقام معلم توصیه کرده که هیچوقت بر طفل غضب نکند و ابداً متعرض او نگردد و اگر خواست تنبیه کند به ضرب خفیف اکتفا کند زیرا که طفل نازکتر از شیشه است و شیئی لطیف زود میشکند و خداوند این عمل را دوست ندارد.
در باب یازدهم از واحد یازدهم چهار شأن است که باید اطفال را در صغر سن با خطوط بدیعه تربیت کرد و نزد استادانی گذارد که از حیث خط ممتاز باشند و لکن طوری نشود که اسباب حزن آنها فراهم گردد بلکه باید وسایل تشویق آنها فراهم گردد که به طیب خاطر تعلیم گیرند.
در جهار شأن باب دوازدهم از واحد پانزدهم آمده است که فرزندان را به علم نحو و صرف و حکمت بیان و حروف و طلسمات تعلیم دهید و علم حروف علم ظاهر کلمات است و طلسمات علم اعداد که از آن جمله است علم حساب.
حلال و حرام[ویرایش]
سید علی محمد باب در مورد حلال و حرام میگوید: حلال محمد تا روز قیامت حلال است و حرام او نیز تا روز قیامت حرام است.[۱۷] به اعتقاد بابیان، ظهور باب همان قیامت است، یعنی حلال و حرام محمد و دیانت اسلام تا زمان اظهار امر باب پابرجا بودهاست و از زمان ظهور باب و شروع دیانت بابی، بسیاری از موارد تغییر کردهاست.[۱۸]
- در باب هیجدهم از کتاب بیان نهی شدید شده است از شرب مسکرات حتی برای مریض. خوردن مشروبات الکلی و هر چیز بدبو و کریه و انواع دخانیات حرام است.[۱۹]
- در بیان صراحتاً قتل نفس حرام شده است در باب شانزدهم از از واحد یازدهم، نهی از قتل و قطع اعضای بدن انسان شده است
- در باب پنجم از واحد چهارم کتاب بیان قتل نفس کاملاً ممنوع شده است
- در باب هیجدهم از واحد ششم کتاب بیان استخراج میشود که تفتیش عقاید و جستجو در امور شخصی مردم حرام است
- در باب شانزدهم از واحد نهم کتاب بیان نهی اکید از ضرب وشتم شده است و این موضوع در باب ششم از واحد دهم تکرار شده است
- در باب هفدهم از واحد دهم نهی اکید شده است از قرض گرفت لوازم شخصی دیگران
- در باب یازدهم از واحد نهم کتاب بیان خرید و فروش عناصر اربعه ممنوع گردیده است
- در باب ششم از واحد هفتم کتاب بیان ازدواج میان کسانی که با هم سنخیت ندارند حرام اعلام شده است
- در باب پانزدهم از واحد دهم کتاب بیان بر رعایت حال حیوانات و عدم تحمیل وزن زیاد بر حیوانات دستور داده شده است
- در کتاب چهار شأن در باب نوزدهم از واحد چهارم نوشته شده: که مالک نگردید چیزی را که نفس شما از آن کراهت داشته باشد و از روئیت آن محزون گردید.
- در باب یازدهم از واحد نهم کتاب بیان رسماً با برده داری و خرید فروش انسان مخالفت و نهی گردیده است
- در باب نهم از واحد یازدهم کتاب بیان ذکر شده که در مجالسی که در آن ابهاج و سروری مهیا نباشد و در شأن و مقام فرد نباشد باید دوری نمود
- در باب یازدهم از واحد ششم از تنبیه بدنی منع گردیده است
- در باب هفتم از واحد نهم نهی اکید شده است از ابیع و شرای انقوزه و تنباکو که آنرا ورق زقوم خطاب کردهاند
- در باب هشتم از همین واحد از استعمال تریاک و مسکرات نهی گردیده است
- زنا حرام و شخص زانی از رحمت خدا بی نصیب است.[۱۹]
دستورهای مربوط به طهارت[ویرایش]
در باب چهاردهم از واحد پنجم بیان آمده است: و هیچ شیئیی در بیان احب نزد خداوند نیست از طهارت و لطافت و نظافت - و خداوند در بیان دوست نمیدارد که شاهد شود بر نفسی دون روح و ریحان را و دوست میدارد که کل با منهای طهارت معنوی و صوری در هرحال باشند که نفوس ایشان از ایشان کره نداشته باشد چگونه و دیگری ...
در چهار شأن در باب هیجدهم از واحد هفتم از خداوند درخواست میکند که اهل بیان را بر صفت طهارت و نظافت و نزاهت تربیت نماید.
در باب بعد آمده که خداوند دوست داشته و میدارد طهارت و لطف و نظافت را به قدری که ممکن است باید جسد را تمیز نگهداشت و همچنین لباس را باید در منتهای نظافت نگهداشت ولی نباید آنقدر آب استعمال کرد که لون (رنگ) بدن تغییر کند؛ و باز در همین باب است که باید از وسواس دوری کرد.
محو بعضی کتب[ویرایش]
باب در یکی از ابواب کتاب بیان میگوید که پیروان شریعت بیان باید به جز کتاب بیان و آیات باب، از قرائت سائر کتب خودداری کنند و تمام کتابها را محو نمایند. در کتاب بیان فارسی البته ذکر کردهاند که مقصود از محو کتابها چه نوع کتابهایی است.
مقصودشان از محو کتاب را کتابهایی ذکر میکنند که علما و فقها در فنون مختلفه نوشتهاند. مثلاً کتابهایی که متکلمین اسلام در مسائل علم نوشتهاند، تمامش ایراد و اشکال و اعتراض بر یکدیگر و جنگ و جدال و سایر شئونی است که به درد دنیا نمیخورد. غالب کتب فلاسفه که در مسائل مختلفه نوشتهاند، به درد کسی نمیخورد جز این که برای خوانندگان اضطراب فکر و تشتت حواس ایجاد میکنند.[۲۰]
غذا[ویرایش]
هر ۱۹ روز، یک بار باید در حدود استطاعت از ۱ نفر متجانس و هم سنخ پذیرائی کرد. در شام و نهار باید به یک غذا اکتفا کرد و تجاوز حرام است.[۱۹]
خوردن سیر یا پیاز خام حرام است و ترب و تره و هر آنچه بوی بد دارد نخوردنش بهتر است.[۲۱][نیازمند منبع].
نماز[ویرایش]
دیانت بابی، به عنوان دینی مستقل از دیگر ادیان الهی دارای نماز مخصوص به خود است، این نماز، نمازی ۱۹ رکعتی میباشد که بر هر فرد بابیِ بالغ فرض واجب بودهاست که آن را ادا کند.[۲۲])[۱۹]
اصلیترین دستور و حکم در آئین بیانی[ویرایش]
در باب نوزدهم از واحد پنجم کتاب بیان فارسی نوشته شده است: در بیان هیچ عبادتی نزد خداوند محبوب تر نبوده از نفع نفسی به نفسی اگرچه با دخال سروری در قلب او باشد و هیچ عملی ابعد تر نبوده به ضر نفسی نفسی را اگر چه بادخال حزنی در قلب او باشد.[۱۹]
روزه[ویرایش]
یکی دیگر از احکام دیانت بابی روزه میباشد. بر هر فرد بابی بالغ واجب است که در ماه روزه دیانت بابی، روزه بگیرد در باب هیجدهم از واحد هشتم کتاب بیان ذکر شده است که نوزده روز آخر سال بیانی را روزه بگیرند و تا سن کسی به یازده نرسیده روزه بر او واجب نیست و همچنین پس از چهل دو سال واجب نخواهد بود و مدت هر روز از طلوع شمس است الی غروب و حقیقت روزه در آن باب مفصل تشریح شده است ، تقویم بابی۱۹ ماه ۱۹ روزهاست و بابیان یک ماه کامل خود را از طلوع خورشید تا غروب آفتاب از خوردن و آشامیدن پرهیز میکنند و به تعدیل اخلاق میپردازند. شرح کامل نام ماهها و نام روزها در کتاب بیان ذکر گردیده است
مشخصات و نوع حکومت[ویرایش]
در کتاب هشت بهشت بر اساس آموزههای سید علی محمد شیرازی، برخی از مشخصات حکومت بیانی درج گردیده است:[۲۳]
- در کتاب بیان حکم برآن شده که قوای دولت، با قوای ملت، دائماً، متساوی و در برابر یکدیگر، قائم و برپا باشند؛ و باید شخص رئیس در احکام خود معصوم و مصون از خطا و زلل باشد. اما در احکامی که حق اوست، نه در احکام خصوصیه و جزئیه، که باید به مشورت و اکثریت آراء پیش برود.[۲۴]
- فراگیر کردن (صلح عمومی) و جلوگیری از خرید وفروش سلاحهای جنگی و برداشتن رسم اسارت و برده فروشی و...[۲۵]
- نپذیرفتن (فدیه و جزیه) از (منکرین و معاندین دین بیان) و جلوگیری از کشتن هر که (به مشعر فؤاد و توحید) نیامده، تا با این (قتل عامه)، (صلح عامه) حاصل شود و (کل روی زمین) در (مشعر فؤاد) وارد شوند.[۲۶]
- تشکیل مجلسی در (هر بلد و هر مرکز) با حضور (سفراء و مبعوثان هر دولت و منتخبین آن مملکت) تا (به طور مساوات در میان سکنه آن حدود حکم کند، اعم از اهالی یا اجانب)[۲۷]
تقیه و نهان زیستی[ویرایش]
میرزا یحیی صبح ازل، چنانکه خودنگاشته است، از سید علی محمد باب دستور داشت تا خود را حفظ کند، حتی اگر هیچکس در جهان به او نگرود.[۲۸][۲۹] بر همین اساس بود که وی در بغداد مخفیانه میزیست و برادرش میرزا حسینعلی، را رابط خود و بابیان قرار داده بود.[۳۰][۳۱]
به دلیل همین نهان زیستی تلاشهای سیاسی، فرهنگی فعالان پیرو کتاب بیان در مخالف با حکومت قاجار و تدارک انقلاب مشروطه و تشکیل مدارس از دیده محققین دور مانده است.
نهان زیستی پیروان آئین بیانی[ویرایش]
ملا محمد جعفر کرمانی که از بابیان نخستین بود و پسرش، شیخ احمد روحی، داماد صبح ازل بود، در کرمان، کرسی فقه و اصول داشت و در مسجد خود دفن شد.
ملا محمد جعفر نراقی که از سوی صبح ازل مرجع بابیان کاشان بود[۳۱][۳۲] بر فراز منبر به گونهای سخن میگفت که مردم او را یک شیعه اثنی عشری راسخ تصور میکردند و به هم دینهای بیانی خود سفارش مینمود که در کمال مستوری، سلوک و رفتار نمایند تا منجر به فتنه نباشد. وی از جانب صبح ازل دستور داشت تا همه جا به شکل شیعیان رفتار نماید.[۳۱][۳۳] برادرش ملا محمد تقی نراقی هم که از سوی صبح ازل مرجع بابیان نراق تعیین شده بود، در تهران امام جماعت یکی از مساجد بود.[۳۱][۳۴]
میرزا نورالله (فرزند صبح ازل) در رشت طبابت میکرد و با علمای آنجا مراوده داشت.[۳۱][۳۵][۳۶]
بابیان گاه ایمان خود را با فرزندان خود در میان نمیگذاشتند و تنها در زمان رشد عقلی با ایشان موضوع را مطرح میکردند. میرزا مهدی امین (داماد صبح ازل) در شرح حالش نگاشته است، زمانی که به سن رشد رسید، دانست که پدرش بابی بوده است.[۳۷][۳۸][۳۹]
حاج میرزا یحیی دولتآبادی که از طرف صبح ازل لقب اسمالله الودود داشت در اصفهان صاحب مسجد بود و ریاست مدرسه علمیه جلالیه را در دست داشت. مدرسههای سادات و ادب را بنیان نهاد. وی در تأسیس مدارس جدید کوشش فراوان نمود و برای آموزش و پرورش در ایران زحمتهای فراوان کشید که تأسیسات مدارس، مدیریت و نوشتن و نشر کتب درسی ابتدائی از آن جمله هستند. در دوره دوم مجلس از طرف مردم کرمان به مجلس رفت. در دوره پنجم مجدداً نماینده مجلس شد و در همین مجلس یکی از پنج نمایندهای بود که با انقراض قاجاریه و پیدایش سلطنت پهلوی، به دلیل واهمه از ایجاد دیکتاتوری جدید مخالفت کرد. در تمام مدتی که در اروپا زندگی میکرد سرپرستی محصلین ایرانی آن دوران را از جانب وزارت فرهنگ وقت به عهده داشت.[۴۰]
بههمراه دیگر مبارزان در مشروطه و ملی کردن نظام ایران قدمهای فراوان برداشت.
علیمحمد فرهوشی که از بابیان (پیرو سید علی محمد باب) دولتآباد اصفهان بود.[۴۱][۴۲] از فعالان سیاسی عصر قاجار بود و در تکاپوهای مشروطه خواهی نیز دست داشت.[۴۳] وی کار خود را در وزارت فرهنگ با سرپرستی دبستان دانش و آموزگاری زبان و ریاضی در مدرسه کمالیه شروع کرد. مترجم همایون سپس به عنوان کارمند وزارت فرهنگ، و در مناصب و مسئولیتهای مختلف فرهنگی به شهرهای مختلف ایران، همچون کرمان، زنجان، تبریز، ارومیه و اصفهان انتقال یافت و عمدتاً در ردههای بالای فرهنگ (آموزش و پرورش) شهرستانها و استانهای مختلف خدمت کرد. وی در دوران خدمت خویش، مدارس بسیاری را در نقاط مختلف ایران تأسیس نمود.
دیدگاه سیدعلی محمد باب در خصوص من یظهرالله[ویرایش]
پروفسورادوارد براون چنین نگاشتهاست:[۴۴]
تعالیم باب نیز پیشرفتهای چشمگیری داشت. او اعلام کرد که صرفاً دروازه و راهی که به امام مهدی ختم میشود نیست بلکه خود امام است و اینکه او عملاً موعود و حقیقت آغازین است که بار دیگر برای بشر آشکار شدهاست و اینکه آنچه در ظهورهای قبلی بطور تاریک بیان شده بود و بصورت معما درآمده بود حالا او آنرا بطور باز و بدون تردید بیان و اعلام میکند. در همان زمان او پایانی را برای ظهورش اعلام نمیکند و رسماً و علناً اعلام میکند که بعد از او فردی بزرگ و مهمتر برای تکمیل آنچه او شروع کرده بود ظاهر خواهد شد (کسی که او چنین مینامد: من یظهره الله جلّ و عزّ). در کتابهای نوشته شده توسط باب درک این موضوع شگرف است که او نگران دین خود نیست بلکه نگران درکی است که توسط پیروانش نسبت فردی که خداوند او را ظاهر میکند، باید وجود داشته باشد. بارها و بارها، تقریباً در هر صفحه، باب از مسلمانان استدعا میکند که در ظهور بعدی آنگونه که در این ظهور رفتار کردند، عمل نکنند و به یاد داشته باشند که هیچ ظهوری آخری نیست بلکه فقط میزانی از حقیقت را بیان میکند که وضعیت پیشرفت انسان او را قادر به درک آن کرده باشد
در حقیقت باب در تکاپوی عرضه کردن مذهب خویش به دو طریق بود که تا حد ممکن مستقل از شخصیت خودش بود. اول اینکه، همانطور که در ابتدا دیدید، او اعلام کرد که این مذهب را اصلاً پایانی نیست و ظهور «من یظهره الله»، را پیش بینی کرده بود که او برای کامل کردن مذهبی که باب آنرا بنیان نهاده بود خواهد آمد. ثانیاً او (باب) صلاحیت معنوی را حتی طی دوران زندگی خود به تنهایی روی خودش متمرکز نکرده بود، بلکه روی آنچه او آنرا یگانگی و وحدت میخواند تکیه کرده بود، یعنی نوعی پیشوایی، که شامل خود او «نقطه» و هجده نفر دیگر بنام «حروف حی» بود. جوانی به نام میرزا یحیی که توسط باب به «صبح ازل» لقب یافته بود بعد از خود باب در آن یگانگی بالاترین مرتبه را گرفته بود.[۴۵]
عباس افندی و پدرش در بسیاری از آثار خود اظهار کردهاند که سیدعلی محمد باب از وجود میرزا حسینعلی که باید دعوی من یظهره اللهی کند در میان خود اطلاع داشته است ولی اگر کسی کتاب بیان را بخواند با کمال صراحت و وضوح در میابد که این مطاب درست نیست زیرا در اغلب ابواب بیان عباراتی هست که معلوم میکند موعود بیان پس از آنکه دین بیان جهانگیر شود و ثمرات خود را بدهد در میان بابیان ظاهر خواهد شد.[۴۶]
انشعاب آئین بهائی از آئین بیانی[ویرایش]
کمی قبل از اعدام سید علیمحمد باب عبدالکریم، یکی از پیروانش توجه او را به اهمیت تعیین جانشین جلب کرد لذا باب تعداد مشخصی لوح نوشته آنها را به عبدالکریم داد تا به دست یحیی صبح ازل و بهاءالله برساند.[۴۷] پس از قتلعام پیروان باب در تهران؛ بغداد به مدت ۱۱ سال بعد محل اقامت رهبران بابی میشود که از ویرانگری هولناک ۱۸۵۲ گریخته بودند. «میرزا یحیی صبح ازل» که قبلاً به او اشاره کردهام که در هنگام مرگ باب حرف اصلی «یگانگی» شده بود، نیز به آنجا گریخت. بزودی برادر ناتنی او «بهاءالله» که بسیار نزدیک از کنار مرگ گذشته بود و از زندانی که در آن افکنده شده بود آزاد شده بود به دنبال او رفت.[۴۸] بعد از مرگ باب، صبح ازل به عنوان شخصیت محوری جنبش مورد توجه قرار گرفت.[۴۹] رهبری صبح ازل جنجالبرانگیز بود. وی کمتر در میان بابیها حاضر میشد. منوچهری ادعا میکند که دلیل در خفا ماندن صبح ازل بخشی از وصیت نامه سید علی محمد باب است که او را به محافظت از خویش توصیه کرده بود.[۵۰] رهبران بابی به مدت دوازده سال در آنجا ماندند و مشغول نوشتن تدوین و اشاعه دینشان بودند و پیروان خود را ترغیب میکردند که از هر مقاومتی در برابر مقامات اجتناب کنند و با زندگی پرهیز کارانه، پذیرش صبورانه و رفتار مهربانانه با تمامی انسانها دین خود را به تمام دنیا توصیه کنند.[۵۱]
پروفسورادوارد براون مینویسد:[۵۲]
در سال ۱۸۶۴ دولت ایران مقامات ترکیه را واداشتند تا تبعیدیان بابی را به مکانهایی دورتر از مرزهای خود انتقال دهد، ابتدا به قسطنطنیه (استامبول) و سپس به شهر ادرنه. اکنون که آنها در ادرنه بودند واقعه بزرگی روی داد که موجب شد پیروان سیدعلی محمد باب به دو حزب متضاد تقسیم شوند. همانطور که توضیح دادم، صبح ازل تا به این هنگام بطور کلی به عنوان جانشین قانونی باب اعلام شده بود و رئیس مشهود دین بود. اما همانگونه که توضیح دادهام، باب اظهار کرده بود که ظهور او نهایی و آخری نیست و او در زمان آینده نامعین، جانشینی خواهد داشت (من یظهره الله). در همان زمان باب مؤکداً اعلام کرد که زمان ظهور این ناجی موعود فقط برای خدا شناخته شدهاست، بطور کلی باور بر این بود که 'ظهور جدید به مدت حداقل هزار سال به وقوع نخواهد پیوست'، پیش از آنکه بسیاری از کشورها مذهب باب را باید قبول کرده باشند و اینکه هیچکس به دروغ نمیتواند ادعا کند که اوست و اینکه او ناگهانی و غیرمنتظره ظاهر خواهد شد؛ و اینکه وقتی او ظاهر شود، قویترین مقام برای تأیید یا رد کردن او، برای بستن یا رهانیدن او، اختیار مسلم و بی چون و چرای اوست؛ بنابراین وقتی بهاءالله ناگهان اعلام کرد که او ناجی موعود است که آنان ظهورش را با اشتیاق فراوان انتظار میکشیدند، و به تمامی مؤمنین هشدار داد آنطور که مسلمانان بودهاند، محتجب باقی نمانند، شمار بیشتری فوراً مقام او را تصدیق کردند و کلمات او را به عنوان الهام شده الهی پذیرفتند و تسلیم بی چون و چرا و کامل او شدند؛ بنابراین برای اینانی که اکنون بهایی خوانده میشوند. نوشتههای باب یک سند قدیمی فرض میشد. اما تمامی بابیها از پذیرش کنار گذاشتن این قوانینی که هنوز بیش از سی سال از آن نگذشته بود، خشنود و راضی نبودند. شخص صبح ازل صحت ادعای بهاءالله را رد کرد و نپذیرفت به نفع او کنار برود و اقلیتی از بابیها که اکنون ازلی نام دارند از شکستن بیعت با او و پذیرفتن سروری دیگری امتناع ورزیدند.
در طول زمانی که بها و میرزا یحیی نوری هر دو در بغداد بودند بها آشکارا و در نامههایش صبح ازل را به عنوان رهبر جنبش خطاب مینمود.[۵۳] برخی گزارشها حاکی از این است که ادعای جانشینی صبح ازل آشکار است.[۵۴]
این دسته از پیروان سیدعلی محمد شیرازی مشهور به باب که معتقد به کتاب بیان بوده و 'بیانی' نامیده میشدند، به دنبال طرح موضوع من یظهره الله بودن توسط میرزا حسینعلی نوری در سال ۱۸۶۶، نظریههای ایشان را در خصوص اینکه موعود کتاب بیان هستند را نپذیرفته و همچنان به کتاب بیان و جانشین سیدعلی محمد باب یعنی میرزا یحیی نوری صبح ازل پایدار و معتقد مانده و ازلی نام گرفتند. ازلی نام گروهی از پیروان سید علی محمد باب است که پس از وی صبح ازل را جانشین وی دانستند.[۵۵] میرزا حسینعلی بهاء در سال۱۸۶۳به طور محدود ادعای من یظهری کرد و بعدترها در سال ۱۸۶۶ ادعایش را عمومی ساخت[۴۹]
Daltaban Peyrevi در مقدمه کتاب فراخوان کامل به بهشت بیان چنین نوشتهاست:[۵۶]
سالها بعد از کشتهشدن حضرت نقطه اولی (سیدعلی محمد باب) در نهم ژوئیه سال ۱۸۵۰، تعدادی از این نا اهلها پیش آمدند و ادعا کردند که نه تنها جانشین باب هستند، بلکه خود را به عنوان من یظهره الله (موعودکتاب بیان) جلوه دادند. این موضوع قبلاً توسط باب پیش بینی شده بود که در آینده افرادی مدعی جانشینی الهی خواهند شد. علیرغم این واقعیت که حضرت نقطه، کامـلاً این موضوع را روشن نموده و صراحتاً میرزا یحیی(کسی که بارها توسط سید باب، صبح ازل نامیده شده بود) را جانشین و رهبر معنوی مؤمنین بیان اعلام نموده بود.
بهائیان و بابیان[ویرایش]
پس از تیرباران باب، پیروانش که به «بابی» مشهور بودند بر طبق بیانات باب در کتاب بیان به دنبال مظهر ظهور بعدی که در این کتاب به «ظهور من یظهره الله» اشاره شدهاست، گشتند. آنها در ابتدا از میرزا یحیی نوری که باب به او لقب صبح ازل داده بود پیروی میکردند ولی پس از چندی در سال ۱۸۶۳ میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) که سمت معاونت برادرش را داشت از او برید و خود را من یظهرهالله معرفی کرد. دولت عثمانی هم از بیم جنگ میان دو فرقه میرزا یحیی و اتباعش را به قبرس و میرزا حسینعلی و یارانش را به عکا تبعید کرد. میرزا یحیی از آن پس فعالیت چندانی نشان نداد و فشار و تبلیغات بهائیان اندک اندک او و یارانش را به فراموشی افکند. اما حسینعلی که خود را بهاءالله میخواند به فعالیت شدیدی دست زد و بهائیت را پدید آورد[۵۷]
گاهشمار آئین بیانی[ویرایش]
سال بیانی[ویرایش]
سال بیانی سیصد و شصت و یک روز میباشد. در کتاب بیان عربی باب سوم از واحد پنجم چنین وارد شده است: "قد جعلنا الحول تسعةعشر شهرا" ترجمه: همانا قرار دادیم برای سال نوزده ماه. همان باب در کتاب بیان فارسی چنین شرح داده شده است: خداوند عالم خلق فرموده کل سنین را به امر خود و از ظهور بیان قرار داده عدد هر سنین را عدد کلشیئ (۳۶۱روز) و آن را نوزده شهر قرار داده و هر شهر را نوزده روز فرموده تا آنکه کل از نقطهٔ تحویل حمل تا منتهیالیه سیر او که به حوت منتهی میگردد در نوزده مراتب حروف واحد سیر نمایند.
مبدأ تاریخ بیانی[ویرایش]
در باب چهاردهم از واحد ششم کتاب بیان عربی، بزرگترین روز سال یومالله الاعظم نام برده شده است. شرح آن در همان باب کتاب بیان فارسی چنین است: خداوند عالم در میان ایام یومی را منسوب به خود فرموده و آن را یومالله خوانده است.
در کتاب بیان تعداد روزهای سال بیانی سیصد و شصت و یک روز ذکر گردیده ولی تکلیف چهار یا پنج روز تفاوت نسبت به تقویم شمسی مشخص نگردیده است و نام ماهها و مبدأ تاریخ نیز عنوان نشده است. در کتاب پنج شأن چنین وارد است: هذا یوم الاربعاء الخامس من شهر جیم الاول من سنة ۱۲۷۶ عن بعثة الفرقانیه ... هذا یوم الاول من شهر البهاء من السنة الابد ترجمه: امروز چهار شنبه پنجم جمادیالاول از سال ۱۲۷۶ از بعثت فرقان است ... امروز روز اول از ماه بهاء از سال هفتم ظهور است. قد جعل الله کل حول من ذلک الیوم تسعةعشر شهرا و کل شهر تسعة عشر یوما و بداء الحساب من ذلک الیوم لانه اول سنة لایبدل الا بامر من یظهره الله ... ترجمه:از امروز خداوند عز ذکره، سال را نوزده ماه و هر ماه را نوزده روز قرار داده است و آغاز حساب از امروز است این تقویم تغییرپذیر نیست مگر به امر «من یظهره الله».....
در کتاب الأسماء کلشیئ (چهار شأن) در سال ۱۲۶۵ هجری قمری در جواب مؤمنی به اسم رفیع (در ظل اسم رفیع در این کتاب) چنین آمده است: انما قد ذکرت فی الکتاب من اول سنة البدیع فی البیان ترجمه:(در این نامه از مبدأ تاریخ و تقویم پرسیدهای) شما از پنجم جمادی اولی سال هفتم ظهور (۱۲۶۶) حساب کنید ثم کل واحد شهر تحسبون ترجمه: هر نوزده روز را یک ماه حساب کنید. و ما یزید انتم من بعد تنقصون ترجمه: چند روز اضافه را به سال بعد ببرید. کل شهر تسعة عشر یوما و کل سنة تسعةعشر شهرا و کل حول ثلثمأة و ستین ثم واحدا ترجمه :هر ماه نوزده روزاست و هر سال نوزده ماه و هر سال ۳۶۱ روز باشد نه زیاده. و لا تومرنّ بالقمر فی طلوعه و لا بما انتم بالشمس تحسبون ترجمه: به قمری یا شمسی حساب نکنید. قد رفعنا عنکم ما انتم فیه تختلفون ترجمه: ما آن دو تقویم را برداشتیم به سبب آنچه در آن اختلاف میکردید (اختلاف دقایق و کبیسهها که در اسلام باعث شد روزهای احزان و اعیاد مورد اختلاف باشد). و من لم یُسمیٰ شیئا بغیر ما قد سمّاه الله فیکون مشرکا ترجمه: هر کس در این باره بر خلاف حکم خدا عمل کند مشرک است.
تقویم آئین بیانی[ویرایش]
مبداء تقویم بدیع بیانی ۲۹ اسفند سال ۱۲۲۸ ایرانی معادل ۲۰ مارس ۱۸۵۰ میلادی برابر اول شهر البهاء اولین سال تقویم بیانی
وقایع مهم در آئین بیانی[ویرایش]
دستگیری و حبس سید علی محمد باب در شیراز[ویرایش]
حکومت و روحانیون ابتدا توجه زیادی به حرکت بابی نکردند اما در اواخر تابستان ۱۸۴۵ میلادی وقتی از گسترش سریع آن آگاه شدند، تصمیم به کنترل آن گرفتند؛ لذا باب که تازه از مکه به بوشهر آمده بود به شیراز برده شده محبوس گردید.[۵۸][۵۹]
تبعید سید علی محمد باب به اصفهان[ویرایش]
پس از مدتی، بیماری وبا در شهر شیراز مُسری شد و در همین حین، باب از شیراز خارج شد.[۶۰] وی در تاریخ سپتامبر ۱۸۴۶ به اصفهان تبعید شد. در ابتدا در اصفهان در منزل امام جمعهٔ آن شهر ساکن شد.[۶۰]حاکم اصفهان در آن موقع منوچهرخان معتمدالدوله بود و او علیمحمد باب را با احترام پذیرفت و مدت یک سال از او مهمانداری و حمایت کرد. ادوارد براون دراین خصوص مینویسد: داروغه شیراز در این امر همراهی کرد در غیر اینصورت فرار سریع زندانیش به همراه دو تن از پیروانش به شهر ثانی (اصفهان) محال بود. این واقعه حدوداً در ماه می۱۸۴۶ رخ داد. به مدت تقریباً یک سال باب در اصفهان ماند. او تحت حمایت قویترین اشراف آن زمان بود که هم قادر و هم خواهان پشتیبانی و حمایت او از کینهورزیهای دشمنانش بودند که در بین آنها روحانیون خطرناکترین بودند. اما در اوایل سال ۱۸۴۷ حامی او فوت کرد و گرگین خان که جانشین دولت اصفهان شد حس مشابهی با حاکم قبلی نداشت و فوراً باب را تحت یک همراهی مسلحانه به تهران که در آن زمان تحت حکومت محمد شاه و وزیر نابخردش حاج میرزا آقاسی بود فرستاد.[۶۱]
تبعید سید علی محمد باب به ماکو[ویرایش]
پس از مدتی و در ژانویه ۱۸۴۷ به دستور محمّد شاه قاجار به سمت تهران حرکت کرد. اما صدر اعظم او حاجی میرزا آغاسی از حضور سید علیمحمد باب در تهران نگران شد و با شاه تصمیم گرفتند بدون این که باب وارد تهران شود او را به ماکو، واقع در شمال غربی ایران بفرستند.
محاکمه سید علی محمد باب در تبریز[ویرایش]
باب را مجدّداً به تبریز فرستادند و به علما دستور داده شد تا حکم نهایی را در مورد او صادر نمایند. علما هم مجلسی تشکیل دادند و در آن مجلس از باب سوالاتی در مورد ادعای او پرسیدند. ادوارد براون مینویسد:اقدام قانونی علیه باب تماماً با شرم آورترین بی انصافیها و بیاحترامیها همراه بود. آنها به او گفتند: " اگر تو دروازه دانش هستی البته باید قادر باشی به هر سؤالی که ما انتخاب میکنیم و میپرسیم جواب دهی ". و بلادرنگ شروع به پرسش دربارهٔ اصطلاحات و ریزه کاریهای فنی طب، دستور زبان، فلسفه و منطق و امثال آن کردند.[۶۲] بگفته مک ایون باب به صورت غیررسمی در مجلس علما از سوی بسیاری از علمای حاضر محکوم به مرگ شد. اما رای بر جنون در این زمان مطرح شد تا مانع اعدام باب شوند.[۶۰] محمد ترابیان در کتاب حالات و مقالات استاد شهاب فردوسی در این خصوص مینویسد:اینکه در برخی کتابها نوشتهاند سید باب مخبط و مجنون بودهاست از انصاف و عدالت دور است زیرا همهٔ آثار او حکایت از یک مجذوب فریفته به افکار خود دارد و در همه موارد به مقدسات اسلامی جداٌ احترام میگذارد و به اصول و نوامیس اخلاقی و اجتماعی کاملاً متوجهاست و مطلقاً علایم جنون در آثار وی دیده نمیشود.[۶۳]
تبعید سید علی محمد باب به قلعه چهریق[ویرایش]
پروفسور ادوارد براون مینویسد:[۶۴]
به همین دلیل باب به زور از قلعه چهریق به تبریز برده شد و یک بار دیگر در برابر قضاتی که حکمشان نتیجه قطعی بود مورد بازخواست قرار گرفت. محکمهای که او اکنون به آن تن درداده بود چیزی جز یک سری اهانتها و بیاحترامیهای مکرر نبود. به هر حال شکنجه گران او نگران گرفتن یک نتیجه بودند و آن اینکه رسماً باب را وادار کنند از تعالیمی که میآموزد صرف نظر کند. اما آنها قادر به انجام آن نشدند.
مسیو نیکلا منشی اول سفارت فرانسه در ایران مینویسد:[۶۵]
بنابر این معلوم میشود که باب بسختی در محبس میگذراند و شکایت دارد و نسبتاً مدت آنهم طولانی بودهاست زیرا که برحسب مدارکی که ما شرح دادیم در سال ۱۲۶۴ به ماکو رفت و اجرای کشتهشدنش در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶ واقع شد مطابق با ۸ ژوئیه ۱۸۵۰. ولی قبل از اجرای قتل محبس او را تغییر دادند و از ماکو به قلعه چهریق بردند.
در صفحه بعد از ۱۳۲کتاب نقطةالکاف که به همت پروفسور ادوارد براون منتشر گردیدهاست در ذیل تصویر این قلعه و رودخانه نوشته شدهاست.[۶۶]
قلعه چهریق در نزدیک ارومیه در آذربایجان که میرزا علی محمد باب قبل از کشتهشدنش درآنجا محبوس بوده و به جبل شدید از آن تعبیر میکند
در اینجا فقط با نامهای مخفی شده در گردو یا نوشتههایی که به صورت ضد آب دوخته شده بودند و در شیر غوطه ور شده بودند و امثال اینها ارتباط بین باب و پیروانش ممکن بود. باب که اکنون محکوم به بیش از سه سال حبس شدید شده بود، عملاً نمیتوانست به طور مستقیم مسئول گرایش به مقاومت مسلحانه احتمالی توسط پیروانش در نظر گرفته شود. با این وجود دولت او را سرچشمه آن تعالیمی میدانست که کل امپراطوری ایران را دچار تشنج کرده بود و تصمیم به مرگ او گرفت. آنان تصور میکردند که با مرگ او کل جنبش باید از هم بپاشد.[۶۷]
اعدام سید علی محمد باب و محمدعلی زنوزی[ویرایش]
با این که باب در شورشها و کشتارهای واقع شده بین بابیان و قوای دولتی مداخلهای نداشت و نقشه آنها نیز از سوی باب طرح نشدهبود و در انجمنهای آنان نیز شرکت نمیکرد اما دولت تصور میکرد که باب منشاء شورش هاست. میرزا تقیخان امیرکبیر که در زمان ناصرالدین شاه، صدر اعظم دولت ایران بود، به امید این که دیگر بابیها دست به قیام و شورش نزنند، به شاه پیشنهاد اعدام باب را داد.
بدین ترتیب از سوی شاه به تبریز امر شد که باب را از زندان خارج کنند و او را حسب الظاهر محاکمه کنند و سپس به قتل برسانند. بنا به این دستور ناصرالدین شاه، باب را چند ساعت در کوچه و بازار تبریز گرداندند و نوکرهای حکومت و بعضی از مردم و طبقه روحانیون او را مورد انواع تحقیر قرار دادند و قبل از غروب آفتاب او را به محل اعدام بردند.[۶۸]
باب را به همراه محمدعلی زنوزی یکی از مریدانش، در فاصله چند قدمی یکدیگر آویزان نمودند. پس از شلیک تفنگها، دود چند لحظه آن دو نفر را از نظرها پنهان نمود. پس از متفرق شدن دود باروت مردم توانستند محل اعدام را مشاهده کنند، ندای حیرت و وحشت از مردم بلند شد، چون باب آنجا نبود؛ زیرا گلولهها فقط به طنابها خورده بود و سبب بازشدن طناب و نجات باب شدهبود. باب را در اتاقی یافتند و دوباره به محل اعدام آوردند و مثل سابق بستند. اما این بار سربازان از امر شلیک سرباز زدند. گروهی دیگر را آوردند و فرمان شلیک دادند و این بار باب کشته شد.
واقعه بدشت[ویرایش]
ادوارد براون مینویسد:ملاحسین بشرویهای به سرعت به سمت روستای بدشت پیشرفت که در نزدیکی مرز استان مازندران قرار داشت و در آنجا با گروه دیگری از هم دینان خویش به رهبری ملا محمدعلی بارفروشی متحد شد. اصلاحات اجتماعی باب که زنان را در رتبه برابری با مردان بالا برد موجب گردید که زرین تاج دختر حاج ملا محمد صالح قزوینی که بنام قرةالعین معروف بود نیز بسمت تعالیم و آموزشهای باب جذب شود. اکنون در میان بابیها در انجمن بدشت ظاهر شد. تصمیم گرفته شد و معین گردید که این زن خوش بیان، شجاع و زیبا متعهد به تشویق و ترغیب وفاداران شود.[۶۹]
دربارهٔ اهداف واقعه بدشت، افسانه نجمآبادی گفتهاست که بدنبال شدت گرفتن سرکوب بابیان، رهبران بابی در بدشت جمع شدند تا در مورد سمت و سوی آینده آئین جدید تصمیم بگیرند.[۸] از دیدگاه جوان کول، هدف از گردهمآیی بدشت آزادسازی سیدعلیمحمد باب بود که در آن زمان در قلعه ماکو در زندان بود.[۹] ماریون وودمن هدف کنفرانس را اعلام جدایی و استقلال کامل آئین باب از اسلام دانستهاست.[۱۰] طاهره در اجتماع بدشت سخنرانی نمود و با حاضر شدن بدون نقاب روبنده حاضرین را شوکه نمود. او همچنین جدائی دین بابی از دین اسلام و نسخ احکام و سنن قدیم را اعلام نمود.[۶] این اتفاق باعث افزایش نگرانیهای دولتیان و علما در آن زمان شد.[۶]
جنگ قلعه طبرسی[ویرایش]
ادوارد براون در تشریح جنگ قلعه طبرسی مینویسد:[۷۰]
پیروان سید علی محمد باب تحت تأثیر سخنان قرةالعین در واقعه بدشت، در مکانی که مزار شیخ طبرسی در آنجا بود گردهم آمدند. در اینجا، مردان تعلیم دیده برای صلح (علمای مذهبی) با نیروی شجاعت و مهارت باورنکردنی، ماهها مجبور به جنگ با قوای سلطنتی بودند و بارها و بارها نیروهای دولتی را شکست داده و موجب شده بودند که حتی برخی از قوای دولتی ناامید شوند. رهبر شجاع ایشان ملاحسین بشرویهای بود.
آغاز این جنگ بنابر آنچه که جهانگیر میرزا مؤلف (تاریخ نو) نگاشته، دو ماه قبل از وفات محمد شاه بوده است. اردشیر میرزا حاکم مازندران سعی در سرکوبی پیروان باب نمود. بواسطه عدم موفقیت به پایتخت مراجعه نموده و امیرزاده خانلر میرزا در اواخر ماه رمضان ۱۲۶۴ هجری قمری بجای وی انتخاب و به مازندران وارد میشود. وی نیز به جهت شورشها و مبارزات پی در پی امکان تحرک نیافته با دریافت خبر مرگ محمد شاه به دارالخلافه مراجعت مینماید. این شورشها نتیجه تبلیغات و آگاهیهای اجتماعی ای که بابیان پس از کنفرانس بدشت و پراکنده شدنشان در سطح مازندران انجام دادهاند و البته در این میان نقش قرةالعین را نمیتوان نادیده گرفت. در ابتدا خوانین محلی و ملایان وابسته به درگیری با نیروهای تحت فرماندهی ملاحسین بشرویه، که وی را دوم رجل نهضت بابیه به حساب آوردهاند، میپردازند. وی حدود ۸۰۰ هواخواه داشته است.[۷۱][۷۲] نواب امیرزاده مهدی قلی میرزا را بجای نواب خانلر میرزا مأمور داشتند و به اکابر آن ولایت در باب قلع و قمع این طایفه و لحقه فرمان صادر شد.[۷۳]
ملاحسین در ۲۰کیلومتری بارفروش - بابل در نقطهای که مزار شیخ طبرسی در آنجا بود به ساختن قلعهای حصین و بروجی مشیّد و خندقی عمیق و خاکریزی متین پرداخت[۷۴][۷۵]
در اکتبر ۱۸۴۸ ارتش شاه برای سرکوبی بابیان از تهران به مازندران گسیل گردید (تقریباً ۲ هزار نفر)، این نیرو هماز بابیها شکست خورد. نیروهای تازهنفسی در حدود ۷۰۰۰ تن از تهران به سوی قلعه شیخ طبرسی فرستاده شد و محاصره دژ بابیها آغاز گردید. روحانیون علیه بابیها فتوای (جهاد) دادند اما ارتش شاه نیز کامیابی بدست نیاورد. سرانجام ارتباط ایشان با روستاهای پیرامون بریده شد.[۷۶] با این حال باز هم یورش بابیها ادامه داشت. در دهم ربیعالاول سال ۱۲۶۶، یورش شبانهٔ آنان نیروهای مسلح را وادار به هزیمت کردند. در این شب با بشکههای نفت مکان استقرار لشکریان را به آتش کشیدند و بسیاری از جمله دو تن از فرماندهان لشکر را به قتل رساندند.[۷۷]
مؤلف کتاب فتنه باب مینویسد:
چون بعد از دو ماه محاصره تسلطی حاصل نگشت شاهنشاه به اهل مازندران خشم فرموده، سلیمان خان افشار را فرمان داد تا با لشکری خونخوار به جانب مازندران روان شوند.
با اعزام نیروهای جدید و تمام شدن آذوقه اهالی قلعه که از هفتهها قبل آخرین آذوقهها را نیز به پایان برده بودند، قلعه پس از چهار ماه محاصره سقوط کرد. گویا تعداد اسیر شدگان ۲۱۴ نفر بوده اند که محمدعلی بارفروش نیز از آنجمله بوده است. بجز تنی چند که گریختند، جمله بابیان را یک به یک شکم دریدند.[۷۸]
قیام بابیان زنجان[ویرایش]
پس از جنگ قلعه طبرسی، قیامی به رهبری ملا محمدعلی زنجانی ملقب به حجت در زنجان شکل گرفت.[۷۹]
ادوارد براون در خصوص این قیام مینویسد:
آرامش موقت که پس از سرکوب شورش مازندران ایجاد شده بود، بزودی توسط نزاعی مشابه در زنجان در شمال غرب ایران شکسته شد. وقوع نزاع از جهاتی خیلی شبیه قبل است. همان شجاعت سرکوب ناپذیر و از جان گذشته از سمت بابیها و همان بی دقتی، بزدلی و سوءمدیریت از سمت محاصره کنندهها. اما خیلی زود همچون در شیخ طبرسی حمله غافلگیرانه محاصره و وحشت قحطی را برای محاصره شوندگان به دنبال میآورد. پس همان وعدههای خائنانه از راه میرسند و به تسلیم منتهی میشوند و مانند گذشته با قتل و عام نابکارانه بابیهای اعتماد کننده همراه است. این تابستان ۱۸۵۰ با سایر وقایعی که مصیبت بارند مشخص شد.[۸۰]
شورش پیروان باب در نیریز[ویرایش]
پس از جنگ قلعه طبرسی و قیام بابیان زنجان قیامی دیگر در شهر نیریز فارس درگرفت.
ادوارد براون در همین خصوص میگوید:در تابستان ۱۸۵۰ میلادی در حالیکه محاصره زنجان در حال پیشرفت بود، شورش (قیام) بابی دیگری در نیریز در جنوب ایران روی داد. دولت که کاملاً هوشیار شده بود تصمیم گرفته بود که جنبش بابی را ریشه کن کند. باب که اکنون محکوم به بیش از سه سال حبس شدید در ماکو و قلعه چهریق شده بود، عملاً نمیتوانست به طور مستقیم مسئول گرایش به مقاومت مسلحانه احتمالی توسط پیروانش در نظر گرفته شود. با این وجود دولت او را سرچشمه آن تعالیمی میدانست که کل امپراطوری ایران را دچار تشنج کرده بود و تصمیم به مرگ او گرفت. آنان تصور میکردند که با مرگ او کل جنبش باید از هم بپاشد. درست در روز کشتهشدن باب قیام نیریز و چندین هفته بعد درگیری زنجان با نهرهای خون سرکوب شدند.[۸۱]
کشتهشدگان سبعه[ویرایش]
درست در روز کشتهشدن باب قیام بابیهای نیریز و چندین هفته بعد از قیام بابیان زنجان که با کشتار عمومی سرکوب شدند. در بین این دو رویداد، کشتهشدن هفت تن از بابیها اتفاق افتاده که بدون هیچ اثباتی متهم بر طرح نقشه علیه نخست وزیر، میرزا تقی خان بودند. ادوارد براون مینویسد: آنطور که ما از دفتر خاطرات یک بانوی انگلیسی که همسرش سمت مهمی در سفارت بریتانیا را داشت فهمیدیم وفاداری آنان، همدردی و دلسوزی همگان را برانگیخت و در بین هم کیشان خود لقب شهدای سبعه را دریافت کردند. در بین آنها حاج سید علی، عموی سید علی محمد باب که بعد از فوت پدرش تحت سرپرستی او بود نیز کشته شد.[۸۲]
کشتار بابیها در تهران[ویرایش]
در سال ۱۸۵۲ میلادی پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه در تهران، کشتار وحشیانهای در تهران صورت پذیرفت و در طی آن انسانهایی بواسطه عقایدشان به فجیعترین شکل ممکن کشته شدند. سلخ ذی قعده سال ۱۲۶۸ قمری زمان این نسلکشی میباشد. در طول این سالها، باب اعدام شده بود و عدهای از هواداران او به قصد انتقام، به ناصرالدین شاه در نیاوران و در روز ۲۸ شوال ۱۲۶۸ هجری قمری تیراندازی کردند.[۸۳] این ترور نافرجام ماند. شاه نیز در عوض دستور کشتار بابیها را صادر کرد.[۸]سلیمان خان یکی از پیروان کتاب بیان بود. او در هنگام کشتار بابیها در تهران، شمعآجین و کشته شد.
ادوارد براون مینویسد: دو بابی زنده مانده تحت شکنجه قرار گرفتند گر چه مجبور شدند دین و نیت خود را آشکار کنند اما از گفتن نام هر یک از هم دینان خود و یا فاش کردن محل تجمعشان امتناع کردند. توداری سرسختانه آنان به هر حال بی فایده بود و تحقیق و بررسی شدیدی که توسط پلیس مخفی تهران آغاز شده بود منجر شد به دستگیری حدوداً چهل تن از بابیون که در خانه سلیمان خان غافلگیر شدند. پنج یا شش تن از اینها به انضمام بهاءالله که اکنون ادعای بیعت با اکثریت بزرگی از بابیها را میکنند بخشیده شده اما بقیه همگی به مرگ محکوم شدند. نخست وزیر از ترس انتقام جویی این فرقه، تصمیم به وادار کردن تمام گروهها در کشتار زندانیان گرفت. برای این منظور او آنها را در بین ادارات مختلف دولتی، اصناف تجار و سایر بخشهای جامعه پخش کرد و در همان زمان به هر گروه فهماند که شاه روی وفاداری و پذیرش هر یک از گروهها در نحوه برخورد و رفتار آنها با قربانیان قضاوت خواهد کرد. وزارت جنگ، وزارت امور خارجه، تجار، روحانیون، درویشها، پیش خدمتهای در خدمت شاه، حتی دانشجویان دانشگاهها که در آن زمان بر اساس یک مدل اروپایی تأسیس شده بود، هر یک زندانی مختص خود را دریافت کردند. انواع مرگهای تحمیل شده بسیار وحشتناک بودند که برخی از آنها با تعصب و افراط گری وحشیانه، ترس از سوءظن و یا جنون تمام عیار به ستمگری و قساوت طراحی شده بودند. از بداقبالی بابیها برخی تکهتکه شدند، برخی با اره از هم جدا شدند، برخی با تازیانه پوستشان کنده شد و برخی با شلیک دهانه تفنگ منفجر شدند.[۸۴]
قتل طاهره قرةالعین در تهران[ویرایش]
قرةالعین نیز در این ماجرا کشته شد. او که از سال ۱۲۶۵ هجری قمری دستگیر شده بود، در زمان سوء قصد در منزل کلانتر تهران محبوس بود ولی دو هفته بعد از واقعه استنطاق و اعدام شد.[۸۵] دکتر پولاک، پزشک اتریشی که در آن زمان در خدمت شاه بود، با یادداشتهای خود به اعدام این زن واقعاً شهادت میدهد.[۸۶]
نقش پیروان آئین بیانی درانقلاب مشروطه[ویرایش]
میرزا آقاخان کرمانی در ۱۳۰۲ هجری قمری (۱۲۶۳ خورشیدی) با شیخ احمد روحی از کرمان هجرت کرد و به اصفهان رفت. ورود او به اصفهان همراه با تشکیل یک سری جلسات سری و خصوصی شد که بانی آن میرزا هادی دولتآبادی نماینده صبح ازل در ایران بود. از دیگر حاضران در این جلسات حاج میرزا نصرالله بهشتی ملقب به ملک المتکلمین و سید جمال الدین واعظ اصفهانی پدر محمد علی جمال زاده بودند.
یحیی دولتآبادی در سال ۱۲۴۱ خورشیدی در دولتآباد اصفهان به دنیا آمد. پدرش حاج سید میرزا هادی دولتآبادی از مجتهدین مؤثر محلی و مشهور به رهبری شاخه ازلی بابیه بود.[۸۷] او نماینده صبح ازل در ایران بود.
وقایع منتهی به انقلاب مشروطه فصل جدیدی در زندگی یحیی دولتآبادی و برادر کوچکترش علی محمد گشود. آنان در میان اولین اعضای حلقهای کوچک ولی اثرگذار از معتقدین ازلی بودند که جمال الدین واعظ اصفهانی و ملک المتکلمین را نیز شامل میشد.[۸۸] افکار شیخ محمد منشادی یزدی که گفته میشد از شاخه ازلی است در او و جمال الدین واعظ اصفهانی و ملک المتکلمین تأثیر داشته است.[۸۹] در سال ۱۳۰۹ به تهران آمد و مدرسههای سادات و ادب را بنیان نهاد. وی با توجه به تحصیلاتش در مکتبخانهها و شناخت آنها از نزدیک، در تأسیس مدارس جدید کوشش فراوان نمود و برای آموزش و پرورش در ایران زحمتهای فراوان کشید که تأسیسات مدارس، مدیریت و نوشتن و نشر کتب درسی ابتدائی از آن جمله هستند. بعد از خلع محمدعلی شاه در دوره دوم مجلس از طرف مردم کرمان به مجلس رفت. درجنگ اول همانند بسیاری از رجال دیگر کشور مهاجرت کرد. در دوره پنجم مجدداً نماینده مجلس شد و در همین مجلس یکی از پنج نمایندهای بود که با انقراض قاجاریه و پیدایش سلطنت پهلوی، به دلیل واهمه از ایجاد دیکتاتوری جدید مخالفت کرد. سالها ساکن اروپا بود و در تمام مدتی که در اروپا زندگی میکرد سرپرستی محصلین ایرانی آن دوران را از جانب وزارت فرهنگ وقت به عهده داشت.[۹۰]
در عین حال خود دولتآبادی انتساب خانوادهاش را به آئین بابی در کتاب خود رد میکند و چون اتهام بابی در آن زمان مذموم بود، دربار و ظلالسلطان و روحانیان قشری آن اتهام را بر علیه آزادی خواهان و مشروطه طلبان بکار میبردند.[۹۱]
کسروی در کتاب تاریخ مشروطه ایران مینویسد: بابیان در جنبش مشروطه در ظاهر بی طرفی مینمودند و در نهان هواخواه محمدعلی میرزا بودند، ملایان هوادار استبداد، نام آنان را بر مشروطه خواهان گذارده و تکفیر کرده و خونهاشان را میریختند.[۹۲]
نام سید جمال الدین واعظ به همراه ملک المتکلمین، میرزاجهانگیرخان، سید محمد رضا مساوات در لیست چهار نفری بود که محمدعلی شاه قبل از بتوپ بستن مجلس، درخواست تبعید آنها ر ا از ایران کرده بود. جمالالدین واعظ همراه با ملک المتکلمین رهبریِ گروههای بزرگی از مشروطهگرایان را به عهده داشت.[۹۳] جمالالدین واعظ اصفهانی پس از واقعه بمباران مجلس بالباس مبدل و به قصد رفتن به نجف راهی همدان شده و به مظفر الملک که یکی از دوستان وی بود پناهنده گردید ولی وی به او خیانت نموده و اورا به بروجرد فرستاد و به دستور محمدعلیشاه قاجار توسط حاکم بروجرد در این شهر کشته شد. از جرمهای او مشارکت در نگارش کتابچه ضد استبدادی «رؤیای صادقه» بود.[۹۴]
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- ↑ «اظهارات و خاطرات آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی دربارهٔ بابیگری و بهاییگری». مجله مطالعات تاریخی، تابستان 1386 - شماره 17.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ سجادی، علیرضا. «بابیه». دانشنامه بزرگ اسلامی. بازبینیشده در ۰۲ مه ۲۰۱۴. خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نام "DBE" چندین بار با محتوی متفاوت تعریف شدهاست خطای یادکرد: برچسب<ref>
نامعتبر؛ نام "DBE" چندین بار با محتوی متفاوت تعریف شدهاست - ↑ «بابیت» از دانشنامه ایرانیکا
- ↑ Moojan Momen، BADAŠT.
- ↑ Fathi Asghar، ۸۱.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ Richard Foltz، Spirituality in the land of the noble.
- ↑ Kazembeyki، ۴۳۲.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ Najmabadi، ۱۵–۱۶.
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ Juan Cole.
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ Woodman Marion، ۲.
- ↑ Susan Stiles Maneck، Táhirih.
- ↑ Banani Amin، ۱۱–۱۲.
- ↑ ترابیان فردوسی, محمد. حالات و مقالات استاد شهاب فردوسی. ایران: صحیفه خرد, 1383. 505. ISBN 5-5-95414-946.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ ظهور پیامبر الهی.
- ↑ کتاب بیان - باب ۷ - از واحد ۲.
- ↑ کتاب حضرت نقطه اولی، محمد علی فیضی، ناشر:Baha'i Verlag، صفحه ۱۶۷ پیوند به کتاب
- ↑ نفحات ظهور حضرت بهاءالله، ادیب طاهرزاده، ناشر:مؤسسه معارف بهائی، صفحه ۲۰۲ پیوند به کتاب
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ۱۹٫۲ ۱۹٫۳ ۱۹٫۴ ترابیان فردوسی, محمد. حالات و مقالات استاد شهاب فردوسی. ایران: صحیفه خرد, 1383. 505. ISBN 5-5-95414-946.
- ↑ تقریرات دربارهٔ کتاب اقدس، مؤسسه مطبوعات امری آلمان، عبدالحمید اشراق خاوری، صفحه ۴۲۱ پیوند به کتاب
- ↑ مختصری از دستورهای بیان صفحهٔ ۲۱
- ↑ اهل بیان و احکام بابی
- ↑ نبوی رضوی, سید مقداد. «مقدمه تاریخی». در تاریخ مکتوم. تهران: پردیس دانش, 1393. 333.
- ↑ هشت بهشت، ص 162
- ↑ هشت بهشت، 168و169
- ↑ هشت بهشت، 172و173
- ↑ هشت بهشت، 178
- ↑ نوری, میرزا یحیی. مجمع البدیع در وقایع ظهور منیع. قبرس. 8.
- ↑ نبوی رضوی, سید مقداد. «مقدمه تاریخی». در تاریخ مکتوم. تهران: پردیس دانش, 1393. 333.
- ↑ الگو:ملا رجبعلی قهیر
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ ۳۱٫۲ ۳۱٫۳ ۳۱٫۴ نبوی رضوی, سید مقداد. «مقدمه تاریخی». در تاریخ مکتوم. تهران: پردیس دانش, 1393. 333.
- ↑ دهجی, سیدمهدی. رساله. 61 و 72.
- ↑ شریف کاشانی, شیخ محمد مهدی. تاریخ جعفری. 24.
- ↑ شریف کاشانی, شیخ محمد مهدی. تاریخ جعفری. 99.
- ↑ دهجی, سیدمهدی. رساله. 189.
- ↑ شریف کاشانی, شیخ محمد مهدی. تاریخ جعفری. 136.
- ↑ امین, میرزا مهدی. دلیل المتحیرین. 1 تا 28.
- ↑ شریف کاشانی, شیخ محمد مهدی. تاریخ جعفری. 136.
- ↑ نبوی رضوی, سید مقداد. «مقدمه تاریخی». در تاریخ مکتوم. تهران: پردیس دانش, 1393. 333.
- ↑ آن سه قبری که سینهشان را در پارک زرگنده شکافتند، علی خدایی، سکولاریسم نو، ۲۶ نوامبر ۲۰۱۲
- ↑ دولتآبادی، ناصر. فهرست زائران صبح ازل. 1.
- ↑ نبوی رضوی, سید مقداد. «فروزندگان مشعل مشروطیت». در تاریخ مکتوم. تهران: پردیس دانش, 1393. 333.
- ↑ نبوی رضوی, سید مقداد. «فروزندگان مشعل مشروطیت». در تاریخ مکتوم. تهران: پردیس دانش, 1393. 333.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ ترابیان فردوسی, محمد. حالات و مقالات استاد شهاب فردوسی. ایران: صحیفه خرد, 1383. 505. ISBN 5-5-95414-946.
- ↑ Amanat, Abbas (1989). Resurrection and Renewal: The Making of the Babi Movement in Iran. Ithaca: Cornell University Press p.384
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ ۴۹٫۰ ۴۹٫۱ MacEoin, Dennis (1989). "Azali Babism". Encyclopædia Iranica.
- ↑ Manuchehri, S. (2004). "The Primal Point’s Will and Testament". Research Notes in Shaykhi, Babi and Baha'i Studies. Vol. 7 (No. 2).
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ Cole, Juan (2002). "Baha'u'llah's Surah of God: Text, Translation, Commentary". Translations of Shaykhi, Babi and Baha'i Texts. Vol. 6 (No. 1).
- ↑ Nicolas, A.L.M (1933). Qui est le succeseur du Bab?. Paris: Librairie d'Amerique et d'Orient. p. 15.
- ↑ جنبش بابیان
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “مقدمه”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ سجادی، صادق؛ بابیه، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج11
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ A YEAR AMONGST THE PERSIANS by EDWARD GRANVILLE BROWNE CAMBRIDGE AT THE UNIVERSITY PRESS MCMXXVII ,CHAPTER II FROM ENGLAND TO THE PERSIAN FRONTIER, p. 66.
- ↑ ۶۰٫۰ ۶۰٫۱ ۶۰٫۲ MacEoin, Dennis (1989). "Azali Babism". Encyclopædia Iranica.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ ترابیان فردوسی, محمد. حالات و مقالات استاد شهاب فردوسی. ایران: صحیفه خرد, 1383. 505. ISBN 5-5-95414-946.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ Nicolas, Al M. «هفتم- باب در ماکو، قتل». در مذاهب ملل متمدنه - تاریخ -سیدعلی محمد معروف به باب. 1322. 536.
- ↑ کاشانی, میرزاجانی. «حرکت دادن آنجنابرا از قلعه ماکو بقلعه چهریق». MS. SUPPL. PERSAN. در نقطةالکاف. لیدن هلند: E.J. BRILL, 1910. 297.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ یکسال در میان ایرانیان، پروفسور ادوارد براون، ترجمه ذبیحالله منصوری، صفحهٔ ۷۷
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ حقایق الاخبار ناصری. ۵۸.
- ↑ محرابی, معین الدین. «پیشگفتار». در قرةالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران. آلمان: نشر رویش, 1994. 184.
- ↑ رضا قلی خان، هدایت. روضة الصفای ناصری. ج. دهم. ۴۳۳.
- ↑ محمد جعفر، خورموجی. حقایق الاخبار ناصری. ۱۸۴.
- ↑ محرابی, معین الدین. «پیشگفتار». در قرةالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران. آلمان: نشر رویش, 1994. 184.
- ↑ تاریخ باستان از زمان باستان تا امروز. ۳۴۴.
- ↑ رضا قلی خان، هدایت. روضة الصفای ناصری. ج. دهم. ۴۳۴.
- ↑ محرابی, معین الدین. «پیشگفتار». در قرةالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران. آلمان: نشر رویش, 1994. 184.
- ↑ محرابی, معین الدین. «پیشگفتار». در قرةالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران. آلمان: نشر رویش, 1994. 184.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “BABISM”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ «طاهره». بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۰۷ مه ۲۰۱۲. بازبینیشده در ۱۵ فوریه ۲۰۱۲.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “forward”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ امانت، عباس. ۲۹۶.
- ↑ Stenstrand'S, August J and Edward G Browne. “forward”. Muhammad Abdullah al-Ahari. Daltaban Peyrevi. In THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Chicago: Magribine Press, 2006. 200. ISBN ISBN 1-56316-953-3.
- ↑ دانشنامه ایرانیکا His father, Ḥājj Sayyed Mīrzā Hādī Dawlatābādī,reputed to have been leader of the Azalī Babis (q.v. i) in Persia.
- ↑ ایرانیکا The events leading up to the Constitutional Revolution (1924-29/1906-11) opened a new chapter in the lives of Yaḥyā Dawlatābādī and his younger brother ʿAlī-Moḥammad (q.v.). They were among the early members of a small but influential revolutionary circle of Azalī persuasion, which also included Jamāl-al-Dīn Eṣfahānī and Malek-al-Motakallemīn, among others.
- ↑ دانشنامه ایرانیکاAn encounter with the ascetic Babi preacher Shaikh Moḥammad Manšādī Yazdī influenced him, as well as two other, later proponents of the Constitutional Revolution (q.v.), Naṣr-Allāh Beheštī (later Malek-al-Motakallemīn) and Jamāl-al-Dīn Wāʿeẓ Eṣfahānī.
- ↑ آن سه قبری که سینه شان را در پارک زرگنده شکافتند، علی خدایی، سکولاریسم نو، ۲۶ نوامبر ۲۰۱۲
- ↑ دولتآبادی، یحیی. حیات یحییانتشارات عطار چاپ تهران، جلد ۱ صفحات ۲۷، ۱۱۲،۳۱۸
- ↑ کسروی، احمد. تاریخ مشروطه ایران. ج. دو. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۶. ۶۸۱.
- ↑ ملکزاده م، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران. ۱۳۷۱.انتشارات علمی. ص ۷۰۵ و ۸۲۱ شابک =۹۶۴-۳۷۲-۰۹۲-۶
- ↑ هفتهنامهٔ تابان
- Wikipedia, the free encyclopedia →Bábism (بازدید: ۱۳ دی ۱۳۹۰)
|
|