چه گوارا

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
چه‌گوارا
CheHigh.jpg
چریک مبارز قهرمان
تصویر گرفته شده توسط آلبرتو کوردا در ۵ مارس ۱۹۶۰ در مراسم یادبود لا کوبره.
زاده ارنستو گوارا
۱۴ ژوئن ۱۹۲۸(1928-06-14)[۱]
روساریو، ایالت سانتافه، آرژانتین
مرگ ۹ اکتبر ۱۹۶۷ میلادی (۳۹ سال) (تیرباران)
لا ایگرا، وایگرانده، بولیوی
آرامگاه
آرامگاه چه‌گوارا
سانتا کلارا، کوبا
آلما ماتر دانشگاه بوئنوس آیرس
شغل پزشک، چریک، نویسنده، سیاست‌مدار و انقلابی
سازمان جنبش ۲۶ ژوئیه، حزب متحد انقلاب سوسیالیستی کوبا،[۲] ارتش آزادی بخش ملی (بولیوی)
همسر(ها) هیلدا گادئا (۱۹۵۹–۱۹۵۵)
آلیدا مارچ (۱۹۶۷–۱۹۵۹)
فرزندان هیلدا (۱۹۵۶–۱۹۹۵)
آلیدا (زاده ۱۹۶۰)
کامیلو (زاده ۱۹۶۲)
سلیا (زاده ۱۹۶۳)
ارنستو (زاده ۱۹۶۵)
والدین «ارنستو گوارا لینچ»[۳]
مادرش «سلیا ده لاسرنا»
امضاء CheGuevaraSignature.svg

ارنستو چه گوآرا (به اسپانیایی: Ernesto Che Guevara، تلفظ اسپانیایی: [ˈtʃe ɣeˈβaɾa]،[۴] زادهٔ ۱۴ ژوئن[۱] ۱۹۲۸ - درگذشتهٔ ۹ اکتبر ۱۹۶۷) که بیش‌تر به‌نام چه‌گوارا یا اِل‌چه شناخته می‌شود، پزشک، چریک، سیاست‌مدار، نظریه‌پرداز جنگی و انقلابی مارکسیست زادهٔ آرژانتین و یکی از شخصیت‌های اصلی انقلاب کوبا بود. چهره و ظاهر او بطور فراگیر به عنوان یکی از نمادهای شورشی پادفرهنگ و به عنوان یک نشان جهانی شناخته شده در فرهنگ عامه بدل گشت.[۵]

به عنوان یک دانشجوی جوان پزشکی گوارا سراسر آمریکای جنوبی را سفر کرده و پس از مشاهده فقر، گرسنگی و بیماری روحیه مبارزه در وی پدیدار گشته بود.[۶] در حالی که تمایل او برای کمک به سرنگون کردن آنچه او استثمار سرمایه‌های آمریکای لاتین توسط ایالات متحده آمریکا می‌دانست، رو به فزونی بود، بر آن شد تا در اصلاحات اجتماعی گواتمالا تحت ریاست جمهوری خاکوبو آربنز همراه شود، اما طولی نکشید که وی توسط سازمان سیا به دستور کمپانی یونایتد فروت در طی یک کودتا از سمتش مجبور به کناره گیری شد و همین جریان به نقطه عطف شکل گیری ایدئولوژی‌های سیاسی گوآرا بدل گشت.[۶] پس از آن در مکزیکو سیتی با رائول و فیدل کاسترو دیدار کرد و به جنبش ۲۶ ژوئیه آن‌ها پیوست و با کشتی گِرَنما با هدف سرنگون کردن دیکتاتور کوبایی فولخنثیو باتیستا که مورد حمایت ایالات متحده بود، عازم سفر دریایی به کوبا شد.[۷] گوآرا خیلی زود به چهره‌ای مشهور و برجسته در میان شورشیان تبدیل شد، سپس به درجه فرمانده دوم ارتقاء یافت و نقش کلیدی در طی دو سال مبارزات پیروزمندانه چریکی شورشیان علیه باتیستا ایفا کرد که در نهایت به سرنگونی رژیم باتیستا انجامید.[۸]

پس از انقلاب کوبا، گوآرا عهده دار نقش‌های کلیدی متعددی در دولت جدید شد؛ که از آن‌ها می‌توان به بررسی درخواست‌های تجدید نظر و تیرباران برای افرادی که به جرم جنایت جنگی در طی دادگاه‌های انقلاب محکوم شده بودند،[۹] اصلاحات ارضی زمین‌های کشاورزی به عنوان وزیر صنایع، کمک و هدایت کمپین موفق سواد آموزی، فعالیت در دو سمت ریاست بانک ملی و مدیر آموزشی نیروهای مسلح کوبا و انجام سفرهای بین‌المللی به عنوان سفیر کوبای سوسیالیستی اشاره کرد، همچنین موقعیت و جایگاه او این اجازه را می‌داد تا عهده دار نقش محوری در مسائل مهم باشد که از آن جمله می‌توان به تعلیم شبه نظامیانی که عملیات خلیج خوک‌ها را سرکوب کردند[۱۰] و یا مسئولیت آوردن موشک‌های بالستیک اتمی شوری به کوبیا که منجر به بحران موشکی کوبا در ۱۹۶۲ میلادی شد، یاد کرد.[۱۱] علاوه بر این او یک نویسنده فعال و خاطره نویس بود، از آثار او می‌توان به کتاب راهنمای جنگ چریکی و یا کتاب پرفروش خاطرات موتور سیکلت که دربارهٔ سفرهایش با موتور سیکلت در آمریکای لاتین است، اشاره کرد. تجربیات و آموزه‌های مارکسیسم-لنینیسم او را به این باور رسانده بود که عقب ماندگی و وابستگی جهان سوم صرفاً ناشی از رویکرد امپریالیسم، استعمار نو و سرمایه‌داری انحصاری بود و تنها راه رهایی از آن حرکت به سوی پرولتاریا انترناسیونالیسم و انقلاب جهانی است.[۱۲][۱۳] چه گوآرا در سال ۱۹۶۵ میلادی کوبا را به قصد صدور انقلاب ترک کرد، تلاش او ابتداً در کنگو-کینشازا و سپس در بولیوی ناکام ماند و در نهایت در همان‌جا توسط نیروهای نظامی بولیوی با کمک سازمان سیا دستگیر و به سرعت تیرباران شد.[۱۴]

از گوآرا شخصیت تاریخی متناقض که گاه احترام و گاه انزجار را تداعی می‌کند، باقی مانده است. این تناقض را می‌توان به وضوح در بسیاری از بیوگرافی‌ها، خاطرات، مقالات، مستندها، آهنگ‌ها و فیلم‌های مرتبط با او مشاهده کرد. در نتیجه درک او از شهادت، ندای شاعرانه او برای مبارزه طبقاتی و میل به ایجاد آگاهی از یک «انسانی نو» که بر پایه اخلاقیات و نه تمایلات مادی در حرکت است، او را به یکی از ناب‌ترین الگوهای الهام بخش جنبش‌های چپ تبدیل کرده است. هفته نامه تایم از او به عنوان یکی از ۱۰۰ فرد تأثیرگذار قرن بیستم نامبرده است.[۱۵] همچنین پس از انتشار عکس آلبرتو کوردا با عنوان چریک مبارز قهرمان، دانشگاه هنر مؤسسه مریلند از آن به عنوان محبوب‌ترین عکس جهان یادکرد.[۱۶]

زندگی‌نامه[ویرایش]

ارنستوی نوجوان (چپ) در کنار خانواده‌اش. (۱۹۴۴ میلادی). در کنار او از چپ به راست: سلیا (مادر)، سلیا (خواهر)، روبرتو، خوآن، مارتین، ارنستو (پدر)، و آنا ماریا

ارنستو گوآرا اولین فرزند از پنج فرزند ارنستو گوآرا لینچ و سلیا ده لاسرنا، که هر دو از طبقه بالا و اشراف آرژانتینی بودند در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸[۱] در روزاریو آرژانتین چشم به جهان گشود. از جد پدری او پاتریسیو خولیان لینچ به عنوان ثروتمندترین مرد آمریکای جنوبی یاد می‌شود.[۱۷] از طرف دیگر تبار مادرش به خوزه ده لاسرنا ای هینوخوسا آخرین فرماندار اسپانیایی پرو بازمی‌گشت.[۱۸] خانوادهٔ او آرژانتینی با تبار باسک و ایرلندی بودند.[۱۹][۲۰] برطبق آداب و رسوم اسپانیایی نام رسمی او گاهی با ده لاسرنا و یا لینچ ذکر می‌شود.[۲۱] باتوجه به شخصیت پر جنب و جوش ارنستو، پدرش چنین بیان داشت که «به یاد داشته باشید آنچه در رگ‌های فرزند من جریان دارد، خون شورشیان ایرلندی است.»[۲۲]

خیلی زود میل توجه به فقرا در ارنستیتو (آنطور که خطاب می‌شد) توسعه یافت.[۲۳] او در خانواده‌ای با گرایش‌های چپ رشد کرد و از اینرو حتی به عنوان یک پسر نوجوان با طیف گسترده‌ای از دیدگاه‌های سیاسی آشنا شد.[۲۴] پدر او از طرفداران سرسخت جمهوری خواهان در جنگ داخلی اسپانیا بود و خانه او اغلب میزبان سربازان آسیب دیده در جنگ می‌شد.[۲۵]

علیرغم وجود دردهای فلج کننده حملات آسم حاد که در تمام دوران زندگی‌اش سایه انداخت، او توانست به عنوان یک ورزشکار سرآمد در رشته‌هایی نظیر شنا، فوتبال، گلف و تیراندازی ظاهر شود و همچنین توانست به یک دوچرخه سوار خستگی ناپذیر بدل گردد.[۲۶][۲۷] او از بازیکنان با انگیزه راگبی ۱۵ نفره بود[۲۸] و در پست فلای هاف برای باشگاه دانشگاه بوئنس آیرس بازی کرده است. بازی راگبی برای او عنوان فوسر (Fuser) - که ترکیبی از El Furibundo به معنای خشن و نام خانوادگی مادرش ده لاسرنا (de la Serna) بود - را برای سبک بازی خشنش به ارمغان آورد.[۲۹]

گرایش‌های فکری و ادبی[ویرایش]

گوآرای ۲۲ ساله در ۱۹۵۱

گوآرا بازی شطرنج را از پدرش آموخت و شرکت در مسابقات محلی را از سن ۱۲ سالگی شروع کرد. در دوران بلوغ و در طول زندگی‌اش او علاقه ویژه‌ای به شعر به خصوص آثار پابلو نرودا، جان کیتس، آنتونیو ماچادو، فدریکو گارسیا لورکا، گابریلا میسترال، سزار والخو و والت ویتمن داشت.[۳۰] او همچنین شعر اگر— از رودیار کییلینگ و شعر مارتین فیرو از خوزه هرناندز را می‌توانست از حفظ بخواند.[۳۰] خانه گوآرا دارای بیش از ۳۰۰۰ جلد کتاب بود که به ارنستو این امکان را می‌داد تا کتاب خوانی مشتاق و همه چیز خوان باشد که از نویسندگان مورد علاقه او می‌توان به کارل مارکس، ویلیام فالکنر، امیلیو سالگاری، آندره ژید و ژول ورن اشاره کرد.[۳۱] علاوه بر این از کارهای نویسندگی نظیر جواهر لعل نهرو، آلبر کامو، فرانتس کافکا، ولادمیر لنین و ژان پل سارتر و همچنین فریدریش انگلس، آناتول فرانس، اچ. جی. ولز و رابرت فراست لذت می‌برد.[۳۲]

گواتمالا[ویرایش]

۷ ژوئیه ۱۹۵۳ گوارا دوباره به سفر رفت. به کشورهای همچون بولیوی، پرو، اکوادور، پاناما، کاستاریکا، نیکاراگوئه، هندوراس و ال ساوادور. او در دسامبر ۱۹۵۳ به گواتمالا می‌رسد جایی که رئیس جمهور خاکوبو آربنز (Jacobo Árbenz) از طریق اصلاحات ارضی قصد براندازی نظام لاتیفوندیا (latifundia system) را داشت. گوارا در گواتمالا ماند تا آنچه لازم بود تا به یک «انقلابی واقعی» تبدیل شود را به نحو احسن انجام دهد.

در گواتمالاسیتی گوارا با هیلدا گادآ آکوستا که یک اقتصاددان پرویی بود آشنا شد. هیلدا از لحاظ سیاسی به خوبی با جناح چپ گرای «متحدین انقلابی خلق آمریکا» APRA (American Popular Revolutionary Alliance) در ارتباط بود. او گوارا را به چند مقام رسمی بلند مرتبه در دولت آربنز معرفی کرد. همچنین گوارابا چند تن از تبعیدی‌های متصل به جنبش ۲۶ ژوئیه «فیدل کاسترو» (حمله به یک سرباز خانه در سانتیاگو، کوبا) ارتباط بر قرار کرد. در طی این ارتباطات بود که گوارا لقب معروف «چه» (che) را که در آرژانتینی مانند «رفیق» به کار می‌رود کسب کرد.

سعی و تلاش چه برای اینکه یک انترن پزشکی شود موفقت‌آمیز نبود در نتیجه وضعیت مالی او اغلب دچار تزلزل بود. در ۱۵ می۱۹۵۴ یک گروهان پیاده‌نظام اسکودا و تجهیزات نظامی سبک از طرف کمونیست‌های چکسلواکی برای آربنز ارسال شد که باعث تسریع یک کودتا توسط سیا (CIA) شد.

چه بسیار مشتاق بود تا به پشتوانه آربنز بجنگد و برای همین منظور به یک گروهک نظامی که توسط جوانان کمونیست تشکیل شده بود پیوست. اما خیلی زود از کارهای گروه خسته شد و به کار پزشکی خود برگشت. در پی توطئه چه دوباره برای جنگ داوطلب شد اما چیزی نگذشت که آربنز در سفارت مکزیک پناهنده شد و از حامی‌های خارجی خود نیز خواست تا کشور را ترک کنند. وقتی هیلدا گادآ دستگیر شد چه نیز به کنسولگری آرژانتین پناه برد. چه تا چند هفته آنجا ماند وسپس به مکزیک رفت.

چه گوارا و آلیدا مارچ (نفر سمت راست)

براندازی رژیم آربنز توسط سیا این دیدگاه را در چه گوارا بوجود آورد که ایالات متحده یک قدرت امپریالیستی است که درصدد براندازی هر کشوری است که بخواهد پیشرفت کند و آزاد باشد. وهمین باعث شد تا این که چه بیشتر از همیشه به این ایمان آورد که یک شورش مسلحانه که توسط یک جمهوری ومردم مسلح حمایت می‌شود تنها راهی است که می‌شود شرایط را به نفع چنین کشورهایی برگرداند.

کوبا[ویرایش]

گوارا در اوایل سپتامبر ۱۹۵۴ به مکزیک رسید و ارتباط خود را با «نیکو لوپز» (Niko Lopez) و بقیهٔ تبعیدی‌های ۲۶ ژوئیه (که در گواتمالا آشنا شده بود) بر قرار کرد. لوپز در سال ۱۹۵۵ او را به «رائول کاسترو» معرفی کرد و رائول هم او را به برادر بزرگترش «فیدل کاسترو» رهبر جنبش ۲۶ ژوئیه که اکنون سعی بر براندازی نظام دیکتاتوری فولخنثیو باتیستا داشت معرفی کرد. بعد از یک گفتگوی طولانی مدت با کاسترو چه به جنبش پیوست.

چه به عنوان پزشک جنبش انتخاب شد. او در تمرین‌های نظامی شرکت کرد و در آخر به عنوان بهترین پارتیزان شناخته شد. اولین عملیات انقلابی کاسترو حمله به کوبا توسط یک رزمناو بسیار قدیمی به نام «مادر بزرگ» (Granma) بود. در روز ۲۵ نوامبر ۱۹۵۶ از مکزیک به وسیلهٔ مادر بزرگ به سمت کوبا راه افتادند. اما کمی بعد از پهلو گرفتن توسط ارتش باتیستا مورد حمله قرار گرفتند. از ۸۲ نفر بسیاری کشته شدند وبسیاری هم بعد از دستگیری تبعید شدند. فقط ۲۲ نفر توانستند فرار کنند. خود چه نوشته‌است: «در همین مقابلهٔ خونین بود که من تجهیزات پزشکیم را کنار گذاشتم و برای جنگ از جسد یکی از مبارزان سلاح برداشتم.» و این گونه از یک پزشک به یک پارتیزان مبارز تبدیل شد.

چند نفری که زنده ماندند به عنوان یک گروه انقلابی فروپاشیده در اعماق کوه‌های سییرا مایسترا (Sierra Maestra) پناه گرفتند، جایی که از طرف گروه چریکی فرانک پایس (Frank Pais) جنبش ۲۶ ژوئیه و نهادهای مردمی حمایت شدند. با عقب‌نشینی گروه به طرف کوه‌ها این سؤال پیش آمد: کاسترو زنده‌است یا مرده؟ تا این که در اوایل ۱۹۵۷ یک مصاحبه به همراه یک عکس از کاسترو و گروه چریکی اش در نیویورک تایمز چاپ شد. چه برای مصاحبه حاضر نبود اما در ماه‌های بعد به اهمیت رسانه‌ها در انقلابشان پی برد. سختی کوه‌نشینی و کمبود مهمات باعث شد تا چه از این روزها به عنوان سخت‌ترین روزگار یاد کند.

گوارا و کاسترو

کاسترو چه را به عنوان رهبر هنگ دوم لشکر انتخاب کرد. اولین اقدام چه برای حمله به یک پادگان در بیکیتو (Bueuycito) درست مانند نقشه پیش نرفت. افراد چه سر وقت حاضر نشدند و او هم به تنهایی حمله را شروع کرد. چه خواست یکی از نگهبان‌های دشمن را دستگیر کند اما نگهبان فرار کرد و او هم به طرف نگهبان شروع به تیراندازی کرد اما تفنگش از کار افتاد. او در زیر بارانی از گلوله به طرف نیروهای خودی فرار کرد، اما آن‌ها هم با شنیدن صدای تیراندازی، پادگان را به رگبار تیر گرفتند. در هر صورت پادگان تا قبل از این که چه بتواند تفنگش را درست کند تسلیم افراد او شد.

وقتی چه در تاکتیک‌های نظامی خود تجدید نظر کرد رویهٔ بسیار خشن تری را برای تربیت در پیش گرفت. فراری‌های گروه به عنوان خائن تلقی می‌شدند و چه گروه‌هایی را برای ترورشان می‌فرستاد. در نتیجه از او به علت بی رحمی و خشونتش می‌ترسدند.

گوارابرای گروه یک مرکز رادیویی مخفی به نام رادیوی شورشی (Radio Rebelde) در فوریهٔ ۱۹۵۸ درست کرد. آن‌ها به وسیلهٔ این مرکز برای مردم کوبا اعلامیه منتشر می‌کردند و با افرادی که خواستار عضویت در گروه بودند ارتباط بر قرار می‌کردند. ایدهٔ مرکز رادیویی را، چه از فعالیت‌های رادیویی سیا برای براندازی دولت آربنز در گواتمالا الهام گرفته بود.

در اواخر ژوئیه ۱۹۵۸ گوارا نقشی بسیار اساسی را در نبرد لاس مرسدس (Battle of Las Mercedes) ایفا کرد. او ۱۵۰۰ نفر از افراد باتیستا را که قصد کشتن کاسترو و از بین بردن جنبش را داشتند، با استفاره از هنگ خود دستگیر کرد. بعدها سرگرد آمریکایی لری باکمن (Larry Bockman) این عملیات چه را تحلیل کرد و آن را عالی و بی‌همتا خواند. با ادامه یافتن جنگ، گوارا رهبری یک هنگ دیگر را بر عهده گرفت و آن را به غرب اعزام کرد تا در لحظهٔ موعود حملهٔ آخر را به سوی هاوانا انجام دهند. در روزهای پایانی دسامبر ۱۹۵۸ گوارا به هنگ انتحاری خود دستور داد تا به سانتا کلارا (Santa Clara) حمله کنند. این حمله آخرین پیروزی قاطعانهٔ انقلابیون بود. رادیوی شورشی اعلام کرد هنگ گوارا در شب سال نو سانتا کلارا را پیروزمندانه تصرف کردند که با خبری که خبرگزاری بین‌المللی بنا بر مرگ چه در حین نبرد داده بود تناقض داشت. در هر حال، باتیستا وقتی فهمید که ژنرال‌هایش با شورشی‌ها مذاکره داشته و در جبههٔ آن‌ها هستند در اولین روز سال ۱۹۵۹ از کوبا فرار کرد.

و در اولین روز سال ۱۹۵۹ فیدل کاسترو و افرادش در نبرد خود پیروز شدند و نظام کنونی کوبا را تشکیل دادند.

گوارا یکی از اعضای جنبش ۲۶ ژوئیه فیدل کاسترو بود. این جنبش در سال ۱۹۵۹ قدرت را در کوبا به‌دست‌آورد. چه‌گوارا چندین پست مهم در دولت جدید کوبا از جمله سفیر، رئیس بانک مرکزی و وزیر صنایع را بر عهده داشت و پس از آن با امید برانگیختن انقلاب در دیگر کشورها کوبا را ترک کرد. وی ابتدا در سال ۱۹۶۶ به جمهوری دموکراتیک کنگو رفت و سپس به بولیوی سفر کرد.

کنگو[ویرایش]

چه گوارا در ۳۷ سالگی در کنگو سال ۱۹۶۵

در سال ۱۹۶۵ چه گوارا در یک اقدام مخاطره آمیز تصمیم به سفر به غرب آفریقا گرفت تا معلومات و تجربیات خویش را به عنوان یک پارتیزان به شورشی که آن روزها در کنگو جریان داشت منتقل کند. بنا به گفتهٔ رئیس جمهور الجزایر احمد بن بلا؛ چه گوارا فکر می‌کرد که آفریقا یک حلقهٔ ضعیف در نظام امپریالیسمی است که توانایی یک انقلاب بزرگ را در خود دارد. رئیس جمهور مصر، جمال عبدالناصر که به خاطر ملاقاتش با چه گوارا در سال ۱۹۵۹ رابطهٔ برادرانه‌ای با وی داشت برنامهٔ چه گوارا در مورد جنگ در کنگو را ناعاقلانه دید و به وی در مورد اینکه چهره‌اش تبدیل به یک چهرهٔ تارزانی شود هشدار داد و وی را محکوم به شکست دانست. اما علی‌رغم هشدارهای وی چه گوارا راهنمای اقدامات کوبا در پشتیبانی از حرکت سیمبای مارکسیست که همزمان با بحران کنگو اتفاق افتاده بود شد. سربازان مزدور آفریقای جنوبی که رهبریشان را مایک هوارا بر عهده داشت و با ارتش کنگو کار می‌کرد در صدد خنثی کردن برنامه‌های چه گوارا برآمدند. آنها می‌توانستند ارتباطات چه گوارا را ببینند و خطوط ارتباطی و تدارکاتی وی را مختل کنند. با وجود اینکه چه گوارا در تلاش برای مخفی نمایاندن حضورش در کنگو بود دولت آمریکا از موقعیت مکانی وی و فعالیت‌هایش آگاه بود. آژانس امنیت ملی از تمامی سخن پراکنی‌های داخلی و خارجی وی که به وسیلهٔ تجهیزات برون مرزی یو اس ان اس والدز که یک سیستم پست شنیداری شناور بر روی اقیانوس هند بود و در سواحل دارالسلام به این منظور رفت‌وآمد می‌کرد آگاه می‌شد.

هدف چه‌گوارا صادر کردن انقلاب کوبا ازطریق آشنا کردن جنگجویان محلی سیمبا به مکتب مارکسیستی و نظریهٔ فوکو و استراتژی جنگ‌های پارتیزانی بود.

مرگ[ویرایش]

در اوایل اکتبر ۱۹۶۷ چه‌گوارا در بولیوی طی عملیاتی که توسط سازمان سیا طرح‌ریزی شده بود دستگیر شد. برخی باور دارند که سیا ترجیح می‌داد گوارا را برای بازجویی زنده در دست داشته باشد، اما در هر صورت او به‌وسیلهٔ ارتش بولیوی در نزدیکی وایه‌گرانده در مدرسه روستای لا ایگرا در سانتا کروز دلاسیه‌را به دستور بارریه نتوس دیکتاتور نظامی کشته شد.

در بامداد ۸ اکتبر ۱۹۶۷ در نزدیکی لاایگه را (دهکده کوچکی در بولیوی و در نزدیکی کوه‌های آند)، چه‌گوارا به همراه چندتن دیگر از گروه چریکی به محاصره ارتش بولیوی -که به وسیله مأموران سیا و افسران آمریکایی همراهی می‌شد- درآمدند و دستگیر شدنداز رزمندگانی که در آن زمان همراه چه‌گوارا بودند باید از "اینتی" و "کوکو پردو" بولیویایی و "تومایینی" اهل کوبا و افرادی با نام‌های مستعار "هولیو پابلو آنیستو "و دیگران نام برد. چند روز بعد چه توسط سرباز بولیویایی ماریو تران با شلیک گلوله اعدام می‌گردد.

فیدل کاسترو می‌گوید:

در زندگی از دو خبر خیلی ناراحت شدم؛ یکی خبر مرگ مادرم و دیگری خبر مرگ چه‌گوارا.

پس از مرگ چه‌گوارا، او به‌عنوان یک تئوریسین، متخصص در فنون جنگی، و جنگ‌آور تبدیل به قهرمان جنبش‌های انقلابی سوسیالیستی در سراسر جهان شد. آلیدا، دختر چه‌گوارا مدعی‌ست که پدرش کمونیست بود.[۳۳]

کشف جسد[ویرایش]

سال‌ها از محل دفن چه‌گوارا اطلاعی در دست نبود تا اینکه در سال ۱۹۹۵ یک ژنرال بولیویایی که در عملیات دستگیری او شرکت داشت مکان دفن او را که در کنار باند یک فرودگاه در نزدیکی جایی که در آن به قتل رسیده بود افشا کرد. بقایای جسد چه‌گوارا در سال ۱۹۹۷ به کوبا انتقال یافت و در سانتا کلارا، شهری که پیروزی‌های زیادی در جریان جنگ‌های انقلابی کوبا کسب کرده بود دفن شد و بنای یادبودی به افتخار او ساخته شد.[۳۴]

میراث چه‌گوارا[ویرایش]

مجسمه یادبود چه‌گوارا. بولیوی. این تصویر در مکان مرگ چه‌گوارا گرفته شده‌است. مدرسه‌ای که در آن کشته شد به موزه‌ای تبدیل شده‌است که در اطراف این موزه تعداد زیادی مجسمه و نقش‌های بر دیوار برای بزرگداشتش بنا شده‌است.

چهل سال بعد از اعدام چه‌گوارا هنوز هم زندگی وی و کارهایش یکی از بحث‌های ادامه‌دار در جهان است. خیلی از صاحب‌نظران از جمله نلسون ماندلا از وی به عنوان یک قهرمان نام می‌برد و او را الهام‌دهندهٔ آزادی برای تمامی کسانی می‌داند که آزادی را دوست دارند، همچنین ژان پل سارتر وی را هم روشنفکر می‌دانست و هم از او به عنوان کاملترین انسان عصر ما یاد می‌کرد.[۳۵] چه‌گوارا یک قهرمان ملی دوست‌داشتنی برای کوبائیان باقی می‌ماند و تصاویر وی روی سکه‌های فلزی کوبایی را زینت داده‌است و دانش‌آموزان هر روز را در مدرسه با این حرف آغاز می‌کنند که: ما نیز مثل «چه» خواهیم شد. ترانهٔ آستا سیمپره که به یاد او ساخته شده از ترانه‌های محبوب است و به چند زبان اجرا شده‌است. در سرزمین مادری وی آرژانتین جایی که در دبیرستانها نام وی را به‌خاطر می‌سپارند موزه‌های بی‌شماری از چه کشور را پر کرده‌است و در سال ۲۰۰۸ یک مجسمهٔ برنزی از او در شهر تولدش روزاریو نصب گردید. علاوه بر این چه‌گوارا برای بعضی از بولیویایی‌ها به حضرت ارنست معروف است و او را فرد مقدسی دانسته و می‌پرستند.

گفتاوردهایی از چه‌گوارا[ویرایش]

چه‌گوارا در کنار سفر، ماجراجویی و نبرد یک نویسنده نیز بود که از زمانی که از خانه به قصد آشنایی با مردمان آمریکای لاتین خارج شد تجربیاتش را و نظراتش را می‌نوشت و همچنین نامه‌های بسیاری برای دوستان و خانواده از او باقی است.

  • به اقتصاد سوسیالیستی بدون اخلاق مارکسیستی اعتقادی ندارم.
  • امید به آینده، اندوه را می‌شوید
  • به دنیا نیامده‌ام که در سنین پیری بمیرم.
  • اگر تو در برابر هر بی‌عدالتی از خشم به لرزه می‌افتی؛ بدان که یکی از رفقای من هستی.
  • می‌دانستم در لحظه‌ای که روح بزرگ حاکم، ضربه‌ای می‌زند تا تمام بشریت را به دو دسته مخالف تقسیم کند، من در کنار مردم عادی خواهم بود.
  • رسالت یک انسان برای رسیدن به آزادی در صف ایستادن نیست بلکه برهم زدن صف است.
  • پرنده‌ای که از مترسک بترسد، از گرسنگی خواهد مرد.
  • بگذار هر چه از دست می‌رود برود! آنچه را می‌خواهم که به التماس نیالوده باشد هر چه باشد حتی زندگی.
  • شاد بودن تنها انتقامی است که می‌توان از زندگی گرفت.
  • حتی مرگم را هم شکست به حساب نمی‌آورم. به جای آن تنها حسرت ترانه‌ای ناتمام را با خود به گور خواهم برد.

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ The date of birth recorded on his birth certificate was June 14, 1928, although one tertiary source, (Julia Constenla, quoted by Jon Lee Anderson), asserts that he was actually born on May 14 of that year. Constenla alleges that she was told by Che's mother, Celia de la Serna, that she was already pregnant when she and Ernesto Guevara Lynch were married and that the date on the birth certificate of their son was forged to make it appear that he was born a month later than the actual date to avoid scandal. (Anderson 1997, pp. 3, 769.)
  2. Partido Unido de la Revolución Socialista de Cuba, a.k.a. PURSC.
  3. Unknown, Autor. "Guevara, Che". Encyclopædia Britannica Online. Retrieved 30 September 2001. 
  4. The various sound clips on this site of international Spanish speakers: Forvo.com pronounce the G in the name "Guevara" as [ɡ] or [ɣ] depending on how carefully they enunciate. When the names are spoken together, it is [ɣ]; when enunciated separately, [ɡ].
  5. Casey 2009, p. 128.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ On Revolutionary Medicine Speech by Che Guevara to the Cuban Militia on August 19, 1960. "Because of the circumstances in which I traveled, first as a student and later as a doctor, I came into close contact with poverty, hunger and disease; with the inability to treat a child because of lack of money; with the stupefaction provoked by the continual hunger and punishment, to the point that a father can accept the loss of a son as an unimportant accident, as occurs often in the downtrodden classes of our American homeland. And I began to realize at that time that there were things that were almost as important to me as becoming a famous or making a significant contribution to medical science: I wanted to help those people."
  7. Beaubien, NPR Audio Report, 2009, 00:09–00:13.
  8. "Castro's Brain", 1960.
  9. Taibo 1999, p. 267.
  10. Kellner 1989, pp. 69–70.
  11. Anderson 1997, pp. 526–530.
  12. "On Development" Speech delivered by Che Guevara at the plenary session of the United Nations Conference on Trade and Development in Geneva, Switzerland on March 25, 1964. "The inflow of capital from the developed countries is the prerequisite for the establishment of economic dependence. This inflow takes various forms: loans granted on onerous terms; investments that place a given country in the power of the investors; almost total technological subordination of the dependent country to the developed country; control of a country's foreign trade by the big international monopolies; and in extreme cases, the use of force as an economic weapon in support of the other forms of exploitation."
  13. At the Afro-Asian Conference in Algeria A speech by Che Guevara to the Second Economic Seminar of Afro-Asian Solidarity in Algiers, Algeria on February 24, 1965."The struggle against imperialism, for liberation from colonial or neocolonial shackles, which is being carried out by means of political weapons, arms, or a combination of the two, is not separate from the struggle against backwardness and poverty. Both are stages on the same road leading toward the creation of a new society of justice and plenty.  ... Ever since monopoly capital took over the world, it has kept the greater part of humanity in poverty, dividing all the profits among the group of the most powerful countries. The standard of living in those countries is based on the extreme poverty of our countries. To raise the living standards of the underdeveloped nations, therefore, we must fight against imperialism.  ... The practice of proletarian internationalism is not only a duty for the peoples struggling for a better future, it is also an inescapable necessity."
  14. Ryan 1998, p. 4.
  15. Dorfman 1999.
  16. Maryland Institute of Art, referenced at BBC News May 26, 2001.
  17. Lavretsky. «El camino hacia el Granma. Entrevista al padre del Che, revela orígenes de la revolución». El Nuevo Cojo Ilustrado. Consultado el 13 de febrero de 2009. «Debo mencionar que en la familia de mi esposa Celia también hay un grande de España... Se trata del general José de la Serna e Hinojosa, último virrey del Perú. (Ernesto Guevara Lynch, 1969).».
  18. Anderson, p. 18.
  19. Che's last name "Guevara" derives from the Castilianized form of the Basque "Gebara", a habitational name from the province of Álava. Through his grandmother, Ana Lynch, he was a descendant of Patrick Lynch, who emigrated from County Galway, Ireland in the 1740s.
  20. Guevara Lynch 2011, p. i.
  21. In Spanish a person may carry the surname of his/her father as well as that of his/her mother, albeit in that order. Some people carry both, others only that of their father. In Guevara's case many people of Irish descent will add "Lynch" to emphasize his Irish relations. Others will add "de la Serna" to give respect to Guevara's mother.
  22. Lavretsky 1976.
  23. Kellner 1989, p. 23.
  24. Argentina: Che's Red Mother Time Magazine, July 14, 1961.
  25. Anderson 1997, pp. 22–23.
  26. Sandison 1996, p. 8.
  27. Kellner 1989, p. 24.
  28. Argentine Rugby Inspired by Che Guevara by Brendan Gallagher, The Daily Telegraph, October 5, 2007
  29. Anderson 1997, p. 28.
  30. ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ Hart 2004, p. 98.
  31. Haney 2005, p. 164.
  32. (Anderson 1997, pp. 37–38).
  33. Iran and Latin America: A New Threat or a Bargaining Chip in a Grand Pact?, Diplomatic Courier
  34. «۱۰ شخصیتی که نبش قبر شدند». وبگاه بی‌بی‌سی فارسی. 
  35. Michael Moynihan. Neutering Sartre at Dagens Nyheter. Stockholm Spectator. 
  • کتاب خاطرات موتور سیکلت، اثر چه‌گوارا، ترجمهٔ تبسم آتشین‌جان، نشر نقره، شابک: ۹۶۴۷۹۶۱۳۳۲
  • کتاب خاطره‌های جنگ انقلابی، اثر چه‌گوارا، ترجمهٔ قاسم صنعوی، نشر گل‌آذین، شابک: ۹۶۴۷۷۰۳۲۶۰
  • لوموند دیپلماتیک فارسی شماره ۱۲ و ۱۳

پیوند به بیرون[ویرایش]