اسرارالتوحید
اسرارالتوحید یا اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابیسعید ابیالخیر، پس از یکصد و سی سال از مرگ ابوسعید ابیالخیر در خراسان، توسط یکی از نوادگان او بهنام محمد بن منور نگاشته شد. تألیف کتاب پس از حمله غزان به میهنه انجام گرفتهاست و آن را در حدود سال ۵۷۰ هجری قمری دانستهاند. محمد بن منور کتاب خود را به سه باب تقسیم کرده و به ویژه در باب دوم که به بیان حالات شیخ ابوسعید در سالهای میانی زندگی او اختصاص دارد، بسیاری از گفتهها و اشعاری را که به زبان وی رفته، گردآوری و نقل کردهاست.سبک این اثر مرسل می باشد.
پیوند به بیرون[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- ذبیحالله صفا. تاریخ ادبیات در ایران. چاپ سوم. تهران: ابنسینا، ۱۳۴۲. ۴۴۸.
این یک مقالهٔ خرد پیرامون ادبیات است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید. |
اهمیت کتاب
کتابِ اسرار التوحید، یکی از شاهکارهای نثر فارسی است که در طولِ تاریخِ هزار و دویست ساله ادبیات فارسی، بی نظیر و بی بدیل است.
این کتاب به لحاظ ارزش هنری و مهارت نویسنده در شیوه های گوناگونِ بیان و شیوه داستان پردازی و انتخاب کلمات، در صدرِ میراث ادبیِ زبانِ فارسی قرار دارد. حتی اگر کسی محتوای آن را که بیشتر عرفان و زندگینامه صوفیان است، با دیده انکار بنگرد، نمی تواند چیره دستیِ شگفت آورِ نویسنده را در اسلوب های بیانِ هنری منکر شود.
این کتاب، زندگی نامه عارف بزرگ و انسانِ نمونه تاریخِ فرهنگ ایران، ابوسعید بن ابی الخیر میهنی (440 ـ 357) است که در تاریخ عرفان ایرانی والاترین پایگاه را در کنارِ حلاج و با یزید و چند تن دیگر، داراست.
اما این کتاب، تنها زندگی نامه بوسعید نیست، بلکه یکی از برجسته ترین منابع تاریخ عرفان ایران و یکی از مهم ترین اسناد تاریخ اجتماعی این سرزمین، در یکی از مهم ترین اَدوار تاریخ ایران نیز به شمار می رود.
اطلاعات تاریخی و اجتماعی ای که از خلالِ این کتاب به دست می آید، در هیچ یک از کتبِ رسمیِ تاریخ، دیده نمی شود. وصف دین و مذهب و طرز زندگی مردم و مسائل زندگیِ شهری و روستایی تاریخ ایران را، در کمتر کتابی به این دقت و تفصیل می توان مشاهده کرد.
و شیخ، کودک بود. پدر را گفت: مرا درین سرا، یک خانه بنا کن چنانکه آن خانه خاصه من باشد و هیچ کس را در آن هیچ تصرّف نباشد. پدر، او را خانه ای بنا کرد در بالای سرای که صومعه شیخ آن است. چون خانه تمام شد و در گلِ گرفتند، شیخ بفرمود تا بر در و دیوار و سقف آن بنوشتند که «اللّه، اللّه، اللّه». پدرش گفت: یا پسر! این چیست؟ شیخ گفت: هر کسی بر دیوارِ خانه خویش، نام امیرِ خویش نویسد. پدرش را وقت، خوش گشت و از آنچه کرده بود، پشیمان شد و بفرمود که تا آن همه که نبشته بودند، از سرای او دور کردند و از آن ساعت باز در شیخ به چشم دیگر نگریست و دل بر کارِ شیخ نهاد