تبار سید روح‌الله خمینی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
صفحهٔ اول شناسنامه سید روح‌الله مصطفوی معروف به سید روح‌الله موسوی خمینی

سید روح‌الله خمینی در خانواده‌ای به دنیا آمد که سابقهٔ فعالیت‌های دینی و مذهبی در آن به قرن‌ها قبل برمی‌گشت. آن‌ها «سید موسوی» بودند، به این معنی که نسب‌شان از طریق موسی کاظم، هفتمین امام شیعیان، به محمد پیامبر اسلام می‌رسد.[۱][۲]

تبارنامه[ویرایش]

خاندان خمینی ابتدا ساکن شهر نیشابور بودند، اما در اواسط قرن یازدهم هجری برای ترویج مذهب و نیز راهنمایی امور دینی جامعهٔ بزرگ شیعیان هند، راهی شمال این کشور و شهر لکنو واقع در ناحیهٔ اوده شدند. در این منطقه قوانین اسلام و شیعهٔ دوازده‌امامی که از زمان صفویان دین و مذهب رسمی ایران به حساب می‌آمد، برقرار بود.[۲]

در آن‌جا، آن‌ها ساکن شهر کوچکی به نام کینتور شده و آغاز به رسیدگی به امور دینی شیعیان آن ناحیه کردند. مشهورترین عضو این خاندان میرحامد حسین موسوی، نویسندهٔ کتاب عبقاتالانوار فی مناقب الائمةالاطهار بود.[۳][۱][۴]

جد اعلای او یکی از علمای نیشابور ایران به نام «سیدمحمد» بود که به هندوستان رفت و در دهلی یا کشمیر اقامت گزید. عمادالدین باقی نوشته‌است:[۵]

چون در میان شیعیان، سنت شجره نویسی برای سادات مرسوم بوده و بدین وسیله سلسله نسب سادات تا رسیدن آن‌ها به یکی از ائمهٔ شیعه کم و بیش ثبت می‌شده‌است، سیادت خمینی از این نظر امتیازی محسوب می‌شد که راه گمانه‌زنی و شناخت در شجره‌نامه و خاندان ایشان را هموار می‌کرد. یکی از روایات مذکور در این مورد چنین است که طبق نظر یکی از نسابیون در سال ۷۶۶ ه. ق کاروان کوچکی از طرف میر سید علی همدانی به سرپرستی سید حیدر موسوی صفوی اردبیلی از ایران که آن زمان در شورش و جنگ و خون گرفتار بود عازم کشمیر می‌شوند تا اسلام را تبلیغ کنند. سید حیدر داماد و خواهرزاده علی همدانی بود که علی همدانی با ۱۷ واسطه از پدر و ۱۶ واسطه از مادر به حسین بن علی می‌رسد و این سید حیدر جد اعلای خمینی است... و اما روایتی که بیشتر از همه مشهور شده این است که سلسله نسب روح‌الله خمینی به میرحامدحسین می‌رسد. در زمان شاه سلطان حسین صفوی، یکی از علمای نیشابور به نام «سیدمحمد» به هندوستان رفت و در دهلی اقامت گزید. فرزندان وی در مناصب دولتی درآمدند و کم‌کم اهمیت پیدا کردند... سیداحمد چندی پس از شهادت پدرش دین علیشاه، از کشمیر به عتبات نجف و کربلا عزیمت کرد. شاید این سفر (در حدود سال‌های ۱۲۴۰ تا ۲۵۰ هجری قمری) به این منظور بوده که هم از خصومت‌ها در امان باشد و بتواند در آتیه جای خالی پدر را پر کند و هم تعالیم دین را بیاموزد. او به دلیل حافظه نیرومندی که داشته به سرعت به مقامات علمی والایی نائل می‌شود و از مراجع وقت نجف اجازه اجتهاد دریافت می‌کند. او در نجف با افراد مهاجر آشنا می‌شود که یکی از آنها فردی به نام یوسف خان است که اهل روستای «فرفهان» یا «فراهان» از توابع خمین بوده‌است.

برادر تنی وی آیت‌الله پسندیده نیز در خاطراتش حضور نیاکانشان را در هند توصیف کرده‌است.[۶] جان اسپوزیتو نیز این نظر را تأیید می‌کند و می‌نویسد که «پدر پدربزرگ او از خراسان به هندوستان سفر کرد. پس از آن پدربزرگش به ایران و شهر خمین بازگشت. این جهانگردی‌های اجدادی باعث شد تا به‌گونه‌ای برچسب هندی بودن نیز بر خمینی بخورد.»[۷] برای نمونه «ادوارد ویلت» می‌نویسد که پدر بزرگ پدری وی سید احمد موسوی هندی زاده روستای کینتور در منطقه بربنکی در ایالت اوتار پرادش هندوستان بود.[۸]

پدربزرگ[ویرایش]

سید احمد موسوی هندی پدر بزرگ سید روح‌الله، در کینتور به دنیا آمد. او که از هم‌دوره‌های میرحامد حسین محسوب می‌شد، در اواسط قرن سیزدهم هجری، لکنو و کشور هند را ترک کرده و راهی نجف شد.[پانویس ۱][۲] این‌طور به نظر می‌آید که علت این تصمیم، فرار از قوانین استعمارگرایانهٔ دولت بریتانیا در هند آن زمان بود.[۹]

سید احمد در نجف با شخصی به نام یوسف‌خان کمره‌ای، از اهالی صاحب‌نام خمین آشنا شد. در آن زمان مردم خمین یوسف‌خان را که خود ساکن فراهان، از شهرهای نزدیک خمین بود،[۲] از سوی خود نیابت داده بودند که به نجف رفته و یک مجتهد باتقوا و آشنا به امور دین را با خود به خمین بیاورد تا امور مربوط به شریعت آن‌ها را بر عهده بگیرد. بعد از این آشنایی، یوسف‌خان سیداحمد را به‌این منظور انتخاب کرد و در نتیجه او به دعوت یوسف خان تصمیم به اقامت در خمین و به‌عهده گرفتن مسئولیت رسیدگی به امور دینی مردم آن منطقه گرفت. سیداحمد در خمین هم‌چنین با دختر یوسف خان – سکینه - ازدواج کرد.[۱۰]

اگرچه با این تصمیم او، پیوندش با کشور هند قطع شد، اما بعد از آن نیز وی هم‌چنان در بین معاصرین با لقب هندی شناخته می‌شد. این لقب بعدها نیز به نوادگان او منتقل شد، به‌گونه‌ای که خمینی خود در برخی از غزل‌هایش از تخلص هندی برای خود استفاده می‌کند.[پانویس ۲] هم‌چنین مدت زمان کوتاهی پیش از انقلاب اسلامی ایران، رژیم شاه از این موضوع در جهت نسبت دادن خمینی به بیگانگان و خائن قلمداد کردن او استفاده کرد.[۱]

پدر[ویرایش]

سید مصطفی، پدر سید روح‌الله خمینی در سال ۱۲۷۸ قمری (۱۲۴۰ شمسی) به دنیا آمد. (از سید احمد پس از مرگ تنها سید مصطفی و دختری بنام صاحبه باقی‌ماند) سید مصطفی مقدمات را در خمین و نزد میرزا احمد خوانساری آموخت. میرزا احمد از نوادگان مرحوم حیدربن محمد خوانساری مولف زبدةالتصانیف است. رابطهٔ نزدیک آن دو سبب شد تا سیدمصطفی دختر میرزا احمد را که پیش از ازدواج حاجیه‌خانم نام داشت و پس از آن – در خانهٔ سید مصطفی – هاجر صدا زده می‌شد به همسری برگزیند. سیدمصطفی موسوی که در خمین او را «آقای موسوی»، «آسید مصطفی» و یا «آسید هندی» خطاب می‌کردند، کمی پس از ازدواج برای ادامهٔ تحصیلات راهی اصفهان شد.[۱۰]

سید مصطفی تحصیلات دینی خود را در اصفهان و تحت نظر میر محمدتقی مدرسی ادامه داد. پس از آن به همراه همسر و نخستین فرزندش – مولود آغا – راهی نجف و سامرا شد و تحصیلات خود را به مدت بیش از پنج سال و با هدایت مراجعی هم‌چون میرزا حسن شیرازیمرجع تقلید و فقیه شیعه - ادامه داد.[۱۰] این شیوه، شیوهٔ رایج تحصیلات دینی آن زمان بود، به‌گونه‌ای که تحصیلات پایه‌ای و مقدماتی در ایران صورت می‌گرفت و ادامهٔ تحصیلات در مقاطع بالاتر در شهرهای مذهبی عراقعتبات – ادامه می‌یافت. در واقع خمینی اولین رهبر مذهبی محسوب می‌شد که تمام مراحل تحصیلات دینی‌اش در داخل ایران صورت گرفت.[۱]

در سال ۱۳۱۲ هجری قمری (معادل با ۱۲۷۴ هجری شمسی) سید مصطفی بعد از اتمام تحصیلات خود در عراق، به خمین بازگشت.[۱۱][۱۰] آن‌طور که از اجازه‌ها و اوراق و کتاب‌های او برمی‌آید، سیدمصطفی به درجهٔ اجتهاد رسیده و لقب «فخرالمجتهدین» را گرفته بود.[۱۲]

حاصل ازدواج سید مصطفی با هاجر، دو فرزنددختر بنام مولودآغا خانم و فاطمه و سه فرزندپسر به نام‌های مرتضی، نورالدین و روح‌الله بود.[۱۰] روح‌الله آخرین فرزند بود در حالی که هاجر به فرزند آخر آبستن بود، سید مصطفی به همراه مردم روستا که برای سرجانشاندن اربان و مالکان اطراف به خارج از شهر می‌رود و پیش از بازگشت به خانه هاجر فرزند خود را به دنیا می‌آورد و او را سید روح‌الله نام می‌نهد.

فرزندان به‌ترتیب تولد: مولودآغا خانم (متولد ۱۳۰۵ قمری)، فاطمه (متولد ۱۳۱۲ قمری)، مرتضی (متولد ۱۳۱۳ قمری) و نورالدین (متولد ۱۳۱۵ قمری) و روح‌الله، پنجمین و آخرین فرزند (متولد ۱۳۲۰ قمری) می‌باشند.[۱۰]

سید مصطفی در ذی‌الحجه ۱۳۲۰ (اسفند ۱۲۸۱ هجری شمسی) و در پنج‌ماهگی روح‌الله، در مسیر خمین به اراک مورد حمله قرار گرفت (از منابع محلی در منطقه یاد می‌شود که این حمله توسط قوم ذلکی ایل بختیاری صورت گرفته که در آن زمان به غارت شهر خمین شهرت داشتند و در سخنرانی خود آقای خمینی آمده که آنها و اهالی خمین با ذلقی‌ها یا همان ذلکی‌ها در جنگ بودند) و با اصابت چند گلوله به ناحیه کتف و کمر کشته شد و جنازه وی به نجف منتقل و درآنجا دفن شد.[۱۳] برخی منابع سن او را در هنگام مرگ ۴۲[۱۴] و برخی دیگر ۴۷[۱۵] در نظر گرفته‌اند.

هویت مهاجمین به سرعت شناسایی شد. قاتل جعفر قلی‌خان، پسرعموی شخصی به نام بهرام‌خان – از حاکمین ثروتمند آن ناحیه – نام داشت. در مورد علت قتل اظهارنظر دقیق و معتبری وجود ندارد. براساس گزارشی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شد، سیدمصطفی در آن دوران به دلیل اعتراضاتی که نسبت به ظلم و ستمی که به رعایا روا داشته می‌شد، خشم حاکمین منطقه را برانگیخته بود.[۱۶] البته دلیل دیگری نیز مطرح است و آن این است که با توجه به این‌که سیدمصطفی خود نیز در کنار انجام امور مذهبی مربوط به مردم منطقه، یک کشاورز ساده با زندگی‌ای متوسط محسوب می‌شد، در آن زمان بر اثر یک نزاع بر سر نوبت‌بندی آبیاری مزارع – چنان‌که از این قبیل نزاع‌ها در آن دوران مرسوم بود – به قتل رسیده است. روایت سومی نیز وجود دارد و آن این است که سیدمصطفی، در مقام قضاوت به عنوان قاضی خمین، حکمی علیه یک نفر که در ماه رمضان در ملاءعام اقدام به روزه‌خواری کرده بود صادر می‌کند و خانوادهٔ فرد محکوم به عنوان انتقام، او را به قتل می‌رسانند.[۱۷]

بعد از مرگ او، تلاش‌های خواهرش صاحبه در خمین، برای اجرای حکم قصاص قاتل به نتیجه نرسید و در نتیجه همسرش هاجر – مادر روح‌الله – برای گرفتن حکم قصاص قاتل راهی تهران – دارالحکومه وقت – شد. در این سفر، دو پسر بزرگ هاجر – مرتضی و نورالدین – هم همراه او بودند و براساس یک روایت، روح‌الله شش‌ماهه نیز بر آغوش وی بود. سرانجام در ربیع‌الاول ۱۳۲۳، جعفر قلی‌خان قاتل سیدمصطفی به دستور عین‌الدوله، صدراعظم آن دوران، در تهران و درملاءعام به دار آویخته شد.[۱][۱۰][۱۸]

بعدها آیت‌الله پسندیده، فرزند دیگر سیدمصطفی که در آن زمان به سیدمرتضی شهرت داشت و دوران نوجوانی را می‌گذراند، ماجرای قصاص قاتل پدرش را این‌گونه توضیح می‌دهد: «در چهارم ربیع‌الاول ۱۳۲۳ ه. ق. قاتل را برای اعدام به میدان بهارستان بردند. به من و برادرم گفتند به منزل برویم. چون بچه بودیم و متاثر می‌شدیم، ولی سایرین به میدان رفتند. مطابق رسم آن روزگار، قاتل، میرغضب و شاه [ولیعهد] که همگی در میدان حاضر بودند، لباس قرمز برتن داشتند. سر جعفرقلی خان را بریدند... چند روز بعد از اعدام قاتل، همراهان برای بازگشت به خمین گاری کرایه کردند.»[پانویس ۳][۱۰]

مادر[ویرایش]

مادر او، بانو هاجر، نیز از پیشینهٔ مذهبی برخوردار بود. او دختر آیت‌الله میرزا احمد[۱۹] و از نوادگان آیت‌الله خوانساری (صاحب زبده‌التصانیف) بود.[۱۸]

جستارهای وابسته[ویرایش]

پی‌نوشت‌ها[ویرایش]

  1. البته بنا به نقل قولی از جانب برادر بزرگ خمینی، سید مرتضی پسندیده، محل جدایی او از هند کشمیر بوده و نه لکنو. ببینید: علی دوانی. نهضت روحانیون ایران. تهران. ۷۶۰. 
  2. برای مثال، ببینید: دیوان امام. تهران، ۱۳۷۲. ۵۰. 
  3. همزمان با اعدام قاتل سید مصطفی، مظفرالدین شاه همراه صدراعظم خود به سفر خارج رفت.

منابع[ویرایش]

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ Hamid Algar. «Imam Khomeini: A Short Biography»(انگلیسی)‎. The Institute for Compilation and Publicationof Imam Khomeini's Works (International Affairs Department). بازبینی‌شده در ۸ اوت ۲۰۱۱. 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ Baqer Moin. “The Orphan - Childhood in Khomein”. In Khomeini: Life of the Ayatollah. Victoria House, Bloomsbury Square, London WC1B 4DZ, 175 Fifth Avenue, New York NY 10010: I.B.Tauris & Co Ltd, 1999. 2. ISBN 1-85043-128-0. 
  3. «Khomeini Biography: Childhood And Early Education, 1902 to 1923»(انگلیسی)‎. rkhomeini.org. بازبینی‌شده در ۸ اوت ۲۰۱۱. 
  4. حکیمی، محمدرضا. میرحامد حسین. قم، ۱۳۶۲. 
  5. عمادالدین باقی، ویژه نامه مورخ ۱۲ خرداد ۸۴ روزنامه شرق
  6. «روزنامهٔ شرق، شمارهٔ ۵۴۷». بازبینی‌شده در ۳ مه ۲۰۰۷. (محتوای این مطلب پیش‌تر نیز در تاریخ ۱۶ دی ۱۳۵۶ به وسیله روزنامه اطلاعات، در دوران حکومت پهلوی چاپ شده بود)
  7. John L. Esposito, Voices of Resurgent Islam, Published by Oxford University Press, ۱۹۸۳, ISBN ۰-۱۹-۵۰۳۳۴۰-X, ۹۷۸۰۱۹۵۰۳۳۴۰۳, Pg. ۱۶۰; «His great grandfather moved from Khorasan to india (popular versions usually specify Kashmir); his grandfather returned to Khomein. These ancestral peregrinations allow a labeling that somehow Khomeini is»Indian".

  8. برگرفته از: صفحه ۹ و ۱۰ کتاب Ayatollah Khomeini نوشته Edward Willet چاپ ۲۰۰۴ The Rosen Publishing Group Inc ویرایش نخست. ISBN ۰-۸۲۳۹-۴۴۶۵-۴
  9. Baqer Moin. “The Orphan - Childhood in Khomein”. In Khomeini: Life of the Ayatollah. Victoria House, Bloomsbury Square, London WC1B 4DZ, 175 Fifth Avenue, New York NY 10010: I.B.Tauris & Co Ltd, 1999. 18. ISBN 1-85043-128-0. 
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ ۱۰٫۵ ۱۰٫۶ ۱۰٫۷ رضا بابایی. «کارنامه نور (زندگینامه امام خمینی)». ۱۳۸۰. بازبینی‌شده در ۸ اوت ۲۰۱۱. 
  11. سیدعلی قادری. خمینی روح‌الله: زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال. چاپ دوم. تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۹. صفحه. شابک ‎۹۶۴. 
  12. «مروری بر تقویم زندگی حضرت امام خمینی (ره)». noorportal.net، سه‌شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۹. بازبینی‌شده در ۹ اوت ۲۰۱۱. 
  13. به شوق چشمه (کنکاشی در زندگی و نهضت امام خمینی)، مؤسسه قدر ولایت (۱۳۸۷)، ص ۱۵.
  14. «A Biography of Ayatollah Khomeini»(انگلیسی)‎. Islamic Thought. بازبینی‌شده در ۹ اوت ۲۰۱۱. 
  15. «Biography of Imam Khomeini»(انگلیسی)‎. Cultural Centre of the Islamic Republic of IRAN - Ottawa, Canada. بازبینی‌شده در ۹ اوت ۲۰۱۱. 
  16. «Ayatollah Ruhollah Khomeini Biography»(انگلیسی)‎. biography.com. بازبینی‌شده در ۹ اوت ۲۰۱۱. 
  17. مصاحبهٔ حمید الگر با حاج سید احمد خمینی، فرزند خمینی، تهران، ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۲
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ «امام خمینی از ولادت تا رحلت». بنیاد اندیشه اسلامی. بازبینی‌شده در ۹ اوت ۲۰۱۱. 
  19. «A Biography of Ayatollah Khomeini»(انگلیسی)‎. Islamic Thought. بازبینی‌شده در ۹ اوت ۲۰۱۱. 

پیوند به بیرون[ویرایش]

تبارنامه[ویرایش]