آنتون چخوف
آنتون پاولوویچ چِخوف | |
---|---|
آنتون چخوف در سال ۱۹۰۱
|
|
زادروز | ۲۹ ژانویه، ۱۸۶۰ تاگانروگ، جنوب روسیه |
درگذشت | ۱۵ ژوئیه، ۱۹۰۴ چشمهٔ آب معدنی بادِنوایلر در آلمان |
آرامگاه | گورستان صومعهٔ نووو-دویچی، مسکو |
ملیت | روسی |
پیشه | پزشک |
سالهای فعالیت | ۱۹۰۴ - ۱۸۸۰ |
سبک | امپرسیونیسم |
همسر | اولگا کنیپر |
والدین | پاول یگوروویچ یوگنیا یاکاولونا ماروزاوا |
صفحه در وبگاه IMDb |
آنتون پاولوویچ چِخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов) (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ - درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روس است.[۱] او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.[۲] او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود بهجا گذاشتهاست و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایشنامهنویس میدانند. چخوف در ۴۴سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.
در بعضی جاها نام کوچک چخوف به اشتباه بهصورت «آنتوان» نوشته و تلفظ میشود.
محتویات
زندگی[ویرایش]
تولد[ویرایش]
چخوف در ۲۹ ژانویهٔ[۳] ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ، در جنوب روسیه، شمال قفقاز، در ساحل دریای آزوف به دنیا آمد. پدربزرگ پدریاش در مِلک کُنت چرتکف، مالک استان وارنشسکایا، سرف بود.[۴] او توانست آزادی خود و خانوادهٍ خود را بخرد. پدرش مغازهٔ خواربار فروشی داشت. او مرد مذهبی خشنی بود و فرزندانش را تنبیه بدنی میکرد. روزهای یکشنبه پسرانش (او ۵ پسر داشت که آنتون دومین آنها بود) را مجبور میکرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش تشکیل داده بود آواز بخوانند. اگر اندکی ابراز نارضایتی میکردند آنها را با چوب تنبه میکرد.[۵] همچنین آنها را در ساعاتی طولانی، حتی در زمستانهای سرد، در مغازهاش به کار میگرفت. آنتون در ۱۸۶۷ در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه دینی یونانی آغاز کرد اما دو سال بعد در کلاس اول مدرسهٔ عادی به تحصیل خود ادامه داد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند[۴]
و او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلبکارانش به همراه خانواده به مسکو رفت و آنتون تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانیاش را به پایان ببرد. او در سالهای پایانی تحصیلات متوسطهاش در تاگانروگ به تآتر میرفت و نخستین نمایشنامه خود را به نام بیپدری[۶] و بعد کمدی آواز مرغ بیدلیل نبود[۷] را نوشت. او در همین سالها مجلهٔ غیررسمی و دستنویس الکن را منتشر میکرد که توسط برادراناش به مسکو هم برده میشد. برادر بزرگاش، آلکساندر پاولویچ چخوف در سال ۱۸۷۶ به دانشگاه مسکو رفت و در رشتهٔ علوم طبیعی دانشکدهٔ ریاضی-فیزیک مشغول تحصیل بود و در روزنامههای فکاهی مسکو و پتربورگ داستان مینوشت.[۸] آنتون نیز در ۱۸۷۹ تحصیلات ابتدایی را تمام کرد و به مسکو رفت و در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو مشغول تحصیل شد.
آغاز نویسندگی[ویرایش]
چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد برای همین این سال را مبدأ تاریخی آغاز نویسندگی چخوف برمیشمارند. جخوف در نامهای به فیودور باتیوشکوف[۹] مینویسد: «نخستین تکهٔ ناچیزم در ۱۰ تا ۱۵ سطر در نشریهٔ «دارگون فلای» در ماه مارس یا آوریل ۱۸۸۰ درج شد. اگر آدم بخواهد مدارا کند و این نوشتهٔ ناچیز را آغازی بهحساب بیاورد، بنابر این سالگرد (بیست و پنج سال نویسندگی) من زودتر از ۱۹۰۵ فرا نخواهد رسید.»[۱۰] آنچه چخوف به آن اشاره میکند درواقع داستان کوتاهی است به نام «نامهٔ ستپان ولادیمیریچ اِن، مالک اهل دُن، به همسایهٔ دانشمندش، دکتر فریدریخ» که در مجلهٔ سنجاقک شمارهٔ ۱۰ منتشر شد. او در سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ علاوه برآموختن پزشکی در دانشگاه مسکو با نامهای مستعاری مانند: آنتوشا چخونته، آدم کبدگندیده، برادر برادرم، روور، اولیس... به نوشتن بیوقفهٔ داستان و طنز در مجلههای فکاهی مشغول بود و از درآمد حاصل از آن زندگی مادر، خواهر و برادراناش را تأمین میکرد. او در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغالتحصیل شد و در شهر واسکرسنسک، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت. اولین مجموعه داستاناش با نام قصههای ملپامن در همین سال منتشر شد و اولین نقدها دربارهٔ او نوشته شد. در دسامبر همین سال هنگامی که چخوف ۲۴ساله بود اولین خلطهای خونی که نشان از بیماری مهلک سل داشت مشاهده شد.
فعالیت حرفهای[ویرایش]
چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پتربورگ آغاز کرد. در سپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام در جادهٔ بزرگ به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد.[۱۱] مجموعهٔ داستانهای گلباقالی او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد. در فوریه همین سال (۱۸۸۶) با آ. سووُربن سردبیر روزنامه عصر جدید آشنا شد و داستانهای، مراسم تدفین، دشمن،... در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سلاش شدت گرفت و او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید در اوت همین سال مجموعهٔ در گرگومیش منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندش با نام ایوانف در تآتر کورش مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد.
مرگ[ویرایش]
چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ بههمراه همسرش اولگا کنیپر برای معالجه به آلمان استراحتگاه بادن ویلر رفت. در این استراحتگاه حال او بهتر میشود اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال او وخیمتر میشود. اولگا کنیپر در خاطرات خود شرح دقیقی از روزها و آخرین ساعات زندگی چخوف نوشتهاست. ساعت ۱۱ شب حال چخوف وخیم میشود و اولگا پزشک معالج او، دکتر شورر، را خبر میکند. اولگا در خاطراتاش مینویسد: «دکتر او را آرام کرد. سرنگی برداشت و کامفور تزریق کرد؛ و بعد دستور شامپاین داد. آنتون یک گیلاس پر برداشت. مزهمزه کرد و لبخندی به من زد و گفت «خیلی وقت است شامپاین نخوردهام.»[۱۲] آن را لاجرعه سرکشید. به آرامی به طرف چپ دراز کشید و من فقط توانستم به سویش بدوم و رویش خم شوم و صدایش کنم. اما او دیگر نفس نمیکشید. مانند کودکی آرام به خواب رفته بود.» و این ساعات اولیه روز ۱۵ ژوئیهٔ[۱۳] ۱۹۰۴ بود.
تشییع جنازه[ویرایش]
تشییع جنازهٔ چخوف یک هفته پس از مرگ او در مسکو برگزار شد. ماکسیم گورکی که در این مراسم حضور داشت بعدها به دقت جریان برگزاری مراسم را توصیف کرد. جمعیت زیادی در مراسم خاکسپاری حضور داشتند و تعداد مشایعت کنندگان به حدی بود که عبور و مرور در خیابانهای مسکو مختل شد. علاوه بر نویسندگان و روشنفکران زیادی که در مراسم حضور داشتند حضور مردم عادی نیز چشمگیر بود.[۱۴] سرانجام در گورستان صومعهٔ نووو-دویچی در شهر مسکو به خاک سپرده شد.
آثار[ویرایش]
داستان کوتاه[ویرایش]
چخوف نخستین مجموعه داستاناش را دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکی به چاپ رساند. سال بعد انتشار مجموعه داستان «هنگام شام» جایزه پوشکین را که فرهنگستان روسیه اهدا میکرد، برایش به ارمغان آورد. چخوف بیش از هفتصد داستان کوتاه نوشتهاست. در داستانهای او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدمهای داستان، که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانهاست، تعریف میشود. چخوف با خودداری از شرح و بسط داستان مفهوم طرح را نیز در داستاننویسی تغییر داد. او در داستانهایش به جای ارائهٔ تغییر سعی میکند به نمایش زندگی بپردازد. در عین حال، در داستانهای موفق او رویدادهای تراژیک جزئی از زندگی روزانهٔ آدمهای داستان او را تشکیل میدهند. تسلط چخوف به نمایشنامه باعث افزایش توانائی وی در خلق دیالوگهای زیبا و جذاب شده بود. او را «مهمترین داستان کوتاهنویس همهٔ اعصار»[۴] نامیدهاند.
چند داستان کوتاه[ویرایش]
داستان بلند[ویرایش]
- داستان ملالانگیز، ترجمه آبتین گلکار، نشر ماهی، ۱۳۹۳: داستانی دربارهٔ مرگ و ملال
نمایشنامه[ویرایش]
نخستین نمایشنامهٔ چخوف بی پدری است که چندان شناخته شده نیست و پس از آن ایوانف. یکی دو نمایشنامهٔ بعدی چخوف هم چندان موفق از کار در نیامد تا اینکه با اجرای نمایش «مرغ دریایی» در ۱۸۹۷ در سالن تئاتر هنری مسکو چخوف طعم نخستین موفقیت بزرگاش را در زمینهٔ نمایشنامهنویسی چشید. همین نمایشنامه دو سال قبل از آن در سالن تئاتر الکساندریسکی در سنت پترزبورگ با چنان عدم استقبالی روبهرو شده بود که چخوف در میانهٔ دومین شب نمایش آن، سالن را ترک کرده بود و قسم خورده بود دیگر هرگز برای تئاتر چیزی ننویسد. اما همان نمایشنامه در دست بازیگران چیرهدست تئاتر هنر مسکو، چخوف را به مرکز توجه همهٔ منتقدان و هنردوستان تبدیل کرد. بعدها با وجود اختلافاتی که میان چخوف و کنستانتین استانیسلاوسکی - کارگردان نمایشنامههای وی - پیش آمد آثار دیگری از چخوف - همچون «دایی وانیا» (۱۸۹۹)، «سه خواهر» (۱۹۰۱) و... نیز بر همان صحنه به اجرا درآمد. عمدهٔ اختلاف چخوف و استانیسلاوسکی بر سر نحوهٔ اجرای نمایشنامهٔ «مرغ دریایی» بود. چخوف اصرار داشت که نمایشنامه کاملاً کمدی است و استانیسلاوسکی مایل بود بر جنبهٔ تراژیک نمایشنامه تأکید کند. چخوف نه فقط به ناتورالیسم افراطی استانیسلاوسکی میتازد، بلکه همچنین حال و هوای افسرده و غمانگیزی را که فکر میکرد به نمایشنامهاش تحمیل شدهاست، زیر سؤال میبرد. در آوریل ۱۹۰۴، چخوف، در نامهای به همسرش الگا مینویسد: «چرا دائماً در پوسترها و روزنامهها، نمایشنامه مرا درام مینامید؟ نمیروویچ دانچنکو و استانیسلاوسکی، در نمایشنامه من چیزی پیدا کردهاند که مطلقاً به آنچه من نوشتهام شباهتی ندارد، و من شرط میبندم که هیچکدام از آنها، برای یکبار هم که شده، نمایشنامه مرا با شیفتگی، تا به آخر نخواندهاست. مرا ببخش، اما به شما اطمینان میدهم که این عین حقیقت است.»[۱۵]
نمایشنامهها[ویرایش]
سبکشناسی[ویرایش]
مشخصات کلی آثار داستانی چخوف را میتوان در این محورها خلاصه کرد.
- خلق داستانهای کوتاه بدون پیرنگ
- ایجاز و خلاصه گویی در نوشتن
- خلق پایانهای شگفتانگیز برای داستانها با الهام از آثار «گی دوموپاسان» (نشان افتخار)
- خلق پایان «هیچ» برای داستان با الهام از آثار «ویکتور شکلوفسکی» (منتقم)
- بهرهگیری از جنبههای شاعرانه و نمادین در آثار که از ابداعات خود چخوف در دورهٔ نویسندگیش بود.
- نگاه رئالیستی به جهان و قهرمانهای داستان برخلاف نگاه فرمالیستی رایج آنزمان
- استفاده از مقدمهای کوتاه برای ورود به دنیای داستان (امتحان نهایی)
- استفاده از تصویرپردازیهای ملهم از طبیعت و شرح آن برای پس زمینهٔ تصویری داستان (شکارچی)[۱۶]
موضوع و تم آثار[ویرایش]
- فرصتهای ازدست رفته زندگی
- آدمهایی که حرف همدیگر را نمیفهمند
- حمله به ارزشهای غلط اما رایج اجتماع
- تضاد طبقاتی
- عدم مقاومت در مقابل شر و مهار خشم (تحت تأثیر آثار لئو تولستوی)
- ماهیت خوار کننده فحشا[۱۷]
در زبان فارسی[ویرایش]
مقایسه ترجمههای مختلف[ویرایش]
مترجمین بسیاری آثار چخوف را به فارسی ترجمه کردهاند. مترجمانی مانند:کاظم انصاری، بزرگ علوی، محمدعلی جمالزاده، نجف دریابندری، صادق هدایت، سیمین دانشور، کریم کشاورز، عبدالحسین نوشین، هوشنگ پیرنظر، داریوش مودبیان، رضا آذرخشی، هوشنگ رادپور، احمد گلشیری، احمد شاملو، ایرج کابلی، امیر رئیس اوژن یک یا چند داستان کوتاه یا نمایشنامه از چخوف ترجمه کردهاند و سروژ استپانیان و ناهید کاشیچی اقدام به ترجمهٔ مجموعه آثار چخوف کردند که تا کنون ده جلد آن منتشر شدهاست. نمونههایی از این ترجمهها عبارتند از:
احمد شاملو و ایرج کابلی | کریم کشاورز | حمیدرضا آتشبرآب و بابک شهاب | رضا آذرخشی و هوشنگ رادپور |
---|---|---|---|
ماهنامه آدینه | کتاب جمعه | به سلامتی خانمها | برگزیدهٔ داستانهای آنتون چخوف |
گناهکار شهر تولدو | نشان شیروخورشید | از یادداشتهای یک دوشیزه | بوقلمون صفتان |
«ماریا اسپالانتسو دختر یکی از بازرگانان عمدهٔ بارسلونی بود: مردی فرانسوی با همسری اسپانیائی. ماریا لاقیدی خاص قوم گل را از پدر به ارث برده بود و آن سرزندگی بیحد و مرزی را که مایهٔ جذابیت زنان فرانسوی است از مادر. اندام اسپانیائی نابش هم میراث مادری بود. تا بیست سالگی قطره اشکی به چشمش ننشسته بود و اکنون زنی بود سخت دلفریب و همیشه شاد و هوشیار که زندگی را وقف هیچکارگی سرشار از دلخوشی اسپانیائی کرده بود و صرف هنرها...»[۱۸] | «در یکی از شهرهای آن سوی کوهساران اورال شایع شد که مردی از متشخصان ایران بهنام راحت قلم چند روز پیش وارد آن شهر شده و در مهمانسرای «ژاپون» اقامت گزیدهاست. این شاعه در مردم عادی و عامی هیچ اثری نکرد: خوب، ایرانیآمده، آماده باشد! فقط استپان ایوانویچ کوتسین رئیس بلدیه که از ورود آن مرد مشرقی بهوسیلهٔ منشی اداره اطلاع یافت در اندیشه فرورفت...»[۱۹] | «۱۳ اکتبر بالاخره اقبال به من هم روی آورد! باور کردنی نیست اصلاً. زیر پنجرهٔ من یک جوان سبزهٔ خوشتیپ با چشمانی سیاه و گیرا قدم میزند. سبیلهایش معرکه است! پنج روز است که از صبح سحر تا نیمهشب قدم میزند و مرتب پنجرههای ما را میپاید. تظاهر میکنم که برایم مهم نیست.»[۲۰] | «سرپاسبان اوچهمهلف سرکشیک محله ملبس به لباس و شنل نو با بستهای در دست از میان میدان بزرگ بارفروشان عبور مینمود. از پشت سر او پاسبان مو زرد در حالی که زنبیلی پر از تمشک فاسد شده که از فروشندهای ضبط گردیده بود در دست داشت روان بود.»[۲۱] |
بعضی از داستانهای چخوف توسط چند مترجم به فارسی برگردانده شدهاست. از جمله «بانو با سگ ملوس»
سروژ استپانیان | عبدالحسین نوشین | احمد گلشیری | سیمین دانشور |
---|---|---|---|
مجموعه آثار | بانو با سگ ملوس و داستانهای دیگر | بهترین داستانهای کوتاه/ آنتون پاولوویچ چخوف | دشمنان |
بانویی با سگ کوچولویش | بانو با سگ ملوس | خانم با سگ کوچک | خانم و سگ ملوسش |
«میگفتند در خیابان ساحلی شهر چهرهٔ تازهای دیده شدهاست -خانمی با یک سگ کوچولو- دیمتری دمیتریچ گورف نیز که از دو هفته پیش به یالتا آمده و تا آن روز به محیط آنجا عادت کرده بود، حالا دیگر مانند بقیه اهالی شهر، به چهرههای تازه علاقه نشان میداد. همینطور که در آلاچیق باغ ورن نشسته بود زن جوان موبوری را دید که قد متوسطی داشت و کلاه بره بر سر نهاده بود و طول خیابان ساحلی را قدمزنان میپیمود؛ سگ سفید کوچولویی هم از پی زن میدوید.»[۲۲] | «میگفتند که در کنار دریا قیافهٔ تازهای پیدا شده: بانو با سگ ملوسش. دمیتری دمیترچ گوروف هم که دو هفته بود در یالتا میگذراند و دیگر به آنجا عادت کرده بود، در جستجوی اشخاص و قیافههای تازه بود. روزی در غرفهٔ متعلق به ورنه نشسته بود و دید زن جوانی، میانهبالا، موبور، بره بسر از خیابان کنار دریا میگذشت و سگ سفید ملوسی بهدنبالش میدوید.»[۲۳] | «همه از کسی صحبت میکردند که بهتازگی در گردشگاهِ ساحلی دیده شده بود، یعنی خانم با سگ کوچک. دیمتری دمیتریچ گوروف، که دو هفتهای بود به یالتا آمده و دیگر با راه و رسم زندگی آنجا خو گرفته بود، رفتهرفته به آدمهای تازه علاقه نشان میداد. از روی صندلی خود در جلوِ کافهٔ وِرنِت چشمش به زن جوانی افتاد که کلاه بِره بهسر داشت و در امتداد گردشگاه ساحلی قدم میزد. زن کیسوان خرمایی داشت، چندان بلندبالا نبود و به دنبالش سگ پشمالوی سفیدی با پاهای کوچک دواندوان حرکت میکرد.»[۲۴] |
کتابنامهٔ فارسی[ویرایش]
بسیاری از آثار چخوف توسط مترجمان مختلف از ۱۳۱۰ تا کنون بهصورت تک داستان در مجلات و نشریات و جنگها یا مجموعه داستانها و بهصورت کتابهای مستقل منتشر شدهاست.
ایران در آثار چخوف[ویرایش]
آنتون چخوف در داستانهایش در چند مورد اشارههایی به ایران دوران قاجار، که همعصر چخوف بود، دارد. او حتی داستانی دارد به نام نشان شیروخورشید که کاملاً به ایران میپردازد.[۱۹] و در داستان دیگری که به ملیتهای مختلف میپردازد بخشی را هم به ایرانیها اختصاص دادهاست و در آن به نکات طنزآمیزی از ایرانیها و ارتباطشان با روسها اشاره میکند و در اینجا هم پای نشان شیروخورشید را به میان میکشد.[۲۵]
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ بیست داستان از آنتوان چخوف، حبیب گوهری (مترجم)، ناشر همکار: همراز، چاپ خورشید، ص۷
- ↑ علی امینی نجفی. «زادروز چخوف؛ راوی بزرگ قصههای کوچک» (فارسی). بیبیسی فارسی، ۱۱ بهمن ۱۳۸۸. بازبینیشده در ۱۱ بهمن ۱۳۸۸.
- ↑ در هنگام تولد چخوف، هنوز در روسیه، گاهشماری یولیانی رسمی بود و طبق آن تقویم در ۱۶ ژانویه بهدنیا آمدهاست.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ وینر، ۳۳۲
- ↑ ماگارشاک ۱۰
- ↑ آتشبرآب ۱۷
- ↑ این نمایشنامهٔ کمدی از بین رفتهاست.
- ↑ چخووا «آنتوان پاولویچ و آلکساندر پاولویچ چخوف» ۹
- ↑ اف. د. باتیوشکوف (۱۹۲۰ - ۱۸۵۷) منتقد و مورخ ادبی.
- ↑ چخوف «نامههای چخوف» ۱۶۹
- ↑ آتشبرآب، ص۱۹
- ↑ کنیپر ۳۴۳
- ↑ ۲ ژوئیه به گاهشماری یولیانی
- ↑ گلشیری ۵۱
- ↑ (Simmons, 1963, p.617)
- ↑ - چخوف "نویسنده نمایشنامههای بی ماجراً - (خسرو سینا - ماهنامه سوره ۱۳۸۹)
- ↑ (همان منبع)
- ↑ چخوف «گناهکار شهر تولدو» ۳۵
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ چخوف «نشان شیر و خورشید» ۵۶
- ↑ چخوف «به سلامتی خانمها» ۶۹
- ↑ چخوف «برگزیدهٔ داستانهای آنتون چخوف»، ص۲۷۰
- ↑ چخوف «مجموعه آثار (جلد دوم)» ۱۲۷۷
- ↑ چخوف «بانو با سگ ملوس و داستانهای دیگر» ۲۳۷
- ↑ چخوف «بهترین داستانهای کوتاه/ آنتون پاولوویچ چخوف» ۴۹۹
- ↑ چخوف «به سلامتی خانمها» ۱۵۸
منابع[ویرایش]
- آتشبرآب، حمیدرضا. «گاهشمار زندگی و فعالیت ادبی آنتوان چخوف». آنتوان چخوف. در به سلامتی خانمها. ترجمهٔ حمیدرضا آتشبرآب، بابک شهاب. چاپ دوم. تهران: آهنگ دیگر، ۱۳۸۳. ۲۴–۱۶. ISBN 964-95079-6-5.
- استپانیان، سروژ. «پیشگفتار». آنتوان چخوف. در مجموعه آثار چخوف (جلد اول). ترجمهٔ سروژ استپانیان. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۱. ۱–۹.
- چخوف، آنتوان. بانو با سگ ملوس و داستانهای دیگر. ترجمهٔ عبدالحسین نوشین. تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۴. ISBN 964-351-312-2.
- چخوف، آنتوان. بانو با سگ ملوس و داستانهای دیگر. ترجمهٔ عبدالحسین نوشین. مسکو: انتشارات پروگرس، ؟. ۱۵–۷.
- چخوف، آنتوان. برگزیده داستانهای آنتوان چخوف. ترجمهٔ رضا آذرخشی، هوشنگ رادپور. چاپ سوم. مشهد: انتشارات جاودان خرد، ۱۳۸۷. ISBN 964-5955-50-5.
- چخوف، آنتوان. بهترین داستانهای کوتاه/ آنتون پاولوویچ چخوف. ترجمهٔ احمد گلشیری. تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۱. ISBN 964-351-100-6.
- آنتوان چخوف. به سلامتی خانمها. ترجمهٔ حمیدرضا آتشبرآب، بابک شهاب. چاپ دوم. تهران: آهنگ دیگر، ۱۳۸۳. ISBN 964-95079-6-5.
- چخوف، آنتوان. گناهکار شهر تولدو. . آدینه. ترجمهٔ احمد شاملو، ایرج کابلی هشتم، ش. ۸۸ (بهمنماه ۱۳۷۲): ۳۵.
- چخوف، آنتوان. مجموعه آثار چخوف (جلد اول). ترجمهٔ سروژ استپانیان. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۱.
- چخوف، آنتوان. مجموعه آثار چخوف (جلد دوم). ترجمهٔ سروژ استپانیان. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۰.
- چخوف، آنتوان. نامههای چخوف. ترجمهٔ هوشنگ پیرنظر. تهران: انتشارات آگاه، ۱۳۵۴.
- چخوف، آنتوان. همسران هنرمندان. . آدینه. ترجمهٔ احمد شاملو، ایرج کابلی هفتم، ش. ۷۳–۷۴ (شهریورماه ۱۳۷۱): ۴۸.
- چخووا، ماریا پاولونا. «آنتوان پاولویچ و آلکساندر پاولویچ چخوف». آنتوان چخوف. در مجموعهٔ آثار چخوف (جلد هشتم). ترجمهٔ ناهید کاشیچی. تهران: انتشارات توس، ۱۳۸۴. ۱۲–۹. ISBN 964-315-503-X.
- چخوف، آنتوان. نشان شیروخورشید. سردبیر:احمد شاملو. . کتاب جمعه. ترجمهٔ کریم کشاورز. سردبیر:احمد شاملو اول، ش. ۵ (۸ شهریور ۱۳۵۸): ۵۶.
- کنیپر، اولگا. آنتوان چخوف. به سلامتی خانمها. ترجمهٔ احمد پوری. تهران: باغ نو، ۱۳۸۱. ISBN 964-7425-18-X.
- ماگارشاک، دیوید. «مقدمهٔ دیوید ماگارشاک». لیدیا آویلُف. در چخوف در زندگی من. ترجمهٔ فاطمه مولازاده. تهران: نشر اختران، ۱۳۸۷. ۳۱–۷. ISBN 978-964-8897-55-5.
- گلشیری، احمد. «مقدمه». آنتوان چخوف. در بهترین داستانهای کوتاه. ترجمهٔ احمد گلشیری. تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۱.
- وینر، تاماس جی. «آنتوان پاولوویچ چخوف». در نویسندگان روس. ترجمهٔ خشایار دیهیمی. به سرپرستی خشایار دیهیمی. تهران: نشر نی، ۱۳۷۹. ۳۳۲–۳۶۰. ISBN 964-312-527-0.
پیوند به بیرون[ویرایش]
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به آنتون چخوف در ویکیگفتاورد موجود است. |
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ آنتون چخوف موجود است. |
- مرور کارنامۀ آمدن و رفتن آنتون چخوف
- چند داستانِ کوتاه از چخوف، ترجمۀ احمد شاملو و ایرج کابلی
- دویچهوله
- تئاتر چخوف، همچنان تازه و شاداب
- چخوف و شهید ثالث
- زادروز چخوف؛ راوی بزرگ قصههای کوچک
|
|
|
- الگو:جنبش و گونههای هنری
- آنتوان چخوف
- اهالی تاگانروگ
- اهالی روسیه
- برندگان جایزه پوشکین
- بیخدایان اهل روسیه
- پزشکان اهل روسیه
- تئاتر در سده ۱۹ (میلادی)
- خاکسپاریها در گورستان نووودویچی
- دانشآموختگان دانشگاه دولتی مسکو
- درگذشتگان ۱۹۰۴ (میلادی)
- درگذشتگان به علت سل
- درگذشتگان سده ۲۰ (میلادی) به علت سل
- رماننویسان اهل روسیه
- رماننویسان سده ۱۹ (میلادی)
- رماننویسان مرد اهل روسیه
- زادگان ۱۸۶۰ (میلادی)
- مرگها بر اثر بیماریهای عفونی در آلمان
- مسیحیان ارتودوکس روسیه
- نمایشنامهنویسان سده ۲۰ (میلادی)
- نمایشنامهنویسان مرد اهل روسیه
- نمایشپردازان
- نمایشنامهنویسان اهل روسیه
- نوگرایی
- نویسندگان اهل روسیه اوکراینیتبار
- نویسندگان داستان کوتاه اهل روسیه
- نویسندگان داستان کوتاه سده ۱۹ (میلادی)
- نویسندگان روسیزبان