الهیات

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو

اِلهیات یا خداشناسی یا یزدان‌شناسی ادای برهان دربارهٔ خدا است. این عنوان می‌تواند به خوانش دیگر موضوعات دینی نیز اشاره کند. همچنین الهیات مطالعه انتقادی مفاهیم دربارهٔ خدا و ماهیت ایده‌های دینی است. الهیات به عنوان یک رشته مضبوط دانشگاهی در دانشگاه‌ها، سمینارها و مدارس دینی تعلیم داده می‌شود.[۱]

تعریف[ویرایش]

آگوستین قدیس معادل واژه لاتین الهیات theologia را چنین تعریف می‌کند: «استدلال و بحث دربارهٔ خدا».";[۲] ریچارد هوکر الهیدان انگلیسی الهیات را به عنوان «علم امور الهی» تعریف کرده‌است.[۳] این واژه می‌تواند در عین حال به طیف گوناگونی از رشته‌ها و حوزه‌های مطالعاتی اطلاق شود.[۴] الهیدانان صورت‌های گوناگونی از استدلال‌ها و و تحلیل‌های مختلف فلسفی، کلامی، تاریخی و تجربی را به کار می‌برند تا از شمار زیاد موضوعات دینی دفاع کنند، یا از آن‌ها انتقاد کنند یا آن‌ها را بفهمند و تبیین کنند. الهیات می‌تواند الهیدانان را به صورت‌های زیر کمک کند:

  • فهمیدن درست‌تر سنت‌های دینی شان،[۵]
  • فهمیدن درست‌تر سنت‌های دینی دیگر[۶]
  • مقایسه کردن میان سنت‌های دینی[۷]
  • دفاع یا توجیه از یک سنت دینی
  • تسهیل اصلاح کردن یک سنت خاص[۸]
  • کمک به تبلیغ یک سنت دینی[۹]
  • توجه به منابع یک سنت برای مخاطب قرار دادن برخی وضعیت‌ها و نیازهای حاضر[۱۰]
  • توجه به منابع یک سنت برای جستجوی راه‌های ممکن تفسیر جهان[۱۱]
  • کاوش ماهیت الهی بدون ارجاع به سنتی خاص
  • چالش یا مخالفت یا یک سنت دینی یا یک جهان نگری دینی

تاریخ الهیات[ویرایش]

الهیات در یونان[ویرایش]

واژه تئولوژی در انگلیسی از واژهٔ یونانی تئولوژیا(θεολογία) مشتق شده است. خود واژه تئولوژیا از تئوس(Θεός), به معنای خدا و لوژیا(-λογία),[۱۲] به معنای گفته‌ها و حکمت‌ها و اندرزها بکار می‌رفته است. لوژیا با واژه لوگوس مرتبط است است که به معنای واژه، گفتار یا استدلال است. این واژه پس از آن به لاتین به صورت تئولوژیاtheologia و وارد زبان فرانسه به صورت تئولوژی théologie می‌شود.[۱۳] معنایی که این واژه در انگلیسی دارد بخش اعظمی از آن معنا مربوط به معادل‌های لاتین و یونانی است که در کاربردهای مسیحی پدرشناسی یا پدرشناسی (پاتریولوژی) و تاریخ الهیات مسیحی بکار رفته است. به نظر می‌رسد اولین کسی که واژه الهیات را بکاربرده، افلاطون در رساله جمهوریت است که واژه میتولوژیθεολογία را در دهان سقراط گذاشته است.[۱۴]ارسطو فلسفه نظریه را به سه بخش ریاضیات، طبیعیات یا فیزیک و الهیات تقسیم کرد. نزد ارسطو، الهیات مطابق با متافیزیک بود که در مورد گفتار درباب الوهیت بود.[۱۵] منابع رواقی همچون مارکوس وارو بیان می‌کنند که می‌تواند سه نوع گفتار و بحث در باب امر الهی را از هم متمایز کرد:میتولوژی که در ارتباط با اسطوره‌ها و خدایان یونان بوده است، عقلانی که مربوط به تحلیل فلسفی خدایان و جهان شناسی است، و مدنی که در باب آداب و رسوم دینی عام است.[۱۶]

الهیات در مسیحیت[ویرایش]

برخی از مؤلفان مسیحی همچون ترتولیان قدیس و قدیس آگوستین این سه استعمال را مد نظر داشته‌اند.[۱۷] در دست‌نوشته‌های کتاب مقدسواژه تئولوگوس وجود دارد که پیوند نزدیکی با تئولوژیا دارد. در عنوان مکاشفه یوحنا این عبارت شامل این واژه بکار رفته است:apokalypsis ioannoy toy theologoy یعنی «مکاشفهٔ یوحنایی تئولوگوس». لوگوس در اینجا به معنای گفتاری عقلانی نیست بلکه به معنای «واژه» یا «کلام» است، کسی که از واژگان خدا سخن می‌گوید.[۱۸] در منابع یونانی مسیحی آباء کلیسا، تئولو ژیا به معرفت الهام شده از ذات الهی، یا تعالیمی درباب ماهیت الهی در معنایی محدود اشاره دارد.[۱۹]

پیشینه الهیات در یونان به دوران قبل از سقراط برمی‌گردد. در زمان پارمنیدس که او را پدر متافیزیک می‌نامند الهیات و متافیزیک در هم ادغام شده بود و بحث متافیزیک پارمنیدس با الهام از عالم غیب بود. افلاطون و ارسطو به ترتیب با مبنا قراردادن ایده و واقعیت و نیز با جدا کردن مباحث عالم غیب از متافیزیک الهیات یونانی را از متافیزیک به طور جزیی جدا کردند اما مفاهیم استعلایی هنوز در متافیزیک افلاطون وجود داشت. در قرنهای بعد با بحث صرف دربارهٔ وجود در معنای کلی آن متافیزیک به طور کامل از الهیات جدا شد.

الهیات در اسلام[ویرایش]

الهیات یعنی آنچه مربوط به اله باشد و علم الهی یکی از اقسام حکمت می‌باشد چون حکمت شامل ریاضیات، طبیعی، و علم الهی می‌شود. علم الهی یعنی علم خداشناسی و خداشناسی در اسلام به معنی شناخت الله و مقربان اوست (لغت نامه دهخدا؛ واژه اله). علم الهیات به معنای مصطلح و مفهوم عرف فلسفه و کلام، مباحثی است مربوط به شناخت خدا و اثبات وجود او و صفات جلال و جمال او، از صفات ثبوتیه و سلبیه و صفات ذات و فعل.

موضوع و مباحث الهیات اسلامی[ویرایش]

مباحث و مسائل علم الهی یکی از متون حکمت است، حکمت الهی به معنی اعم حکمت مابعدالطبیعه است. علم اعلی شامل عقل و آثار آن در عالم جسمانی و روحانی، واجب الوجود، وحدانیت و نعوت جلال و فضل و عنایت او، ماوراءالطبیعه می‌گردد و می‌توان گفت در الهیات از اثبات خدا و ادله‌ای که بر وجود او اقامه شده‌است و نیز صفات کمالیه او و افعال تکوینی و تشریعی او که بر حسب حکمت و لطف، صدور آن از او به اراده و اختیار واجب است، بحث می‌کنیم؛ و همچنین از سنتهای الهی در عالم خلقت و تکوین و عالم تشریع و تکلیف و نتایج و غایات افعال الهی و از افعالی که از او صادر نمی‌شود و عنایات عامه و خاصه او نسبت به بندگان بحث می‌کنیم. در این مفهوم تمام مباحث توحیدی، نبوت و شرایع و فلسفه تشریع و معاد و هر چه از جنود غیبی و ظاهری اوست، یعنی تمام علوم اسلامی وارد می‌شود.

سیر تاریخی علم الهیات اسلامی[ویرایش]

الهیات در اسلام از ابتدای حیات دین اسلام آغاز شده‌است. ابن ابی‌الحدید که از دانشمندان اهل سنت می‌باشد می‌نویسد: حکمت و بحث در امور الهی فن احدی از عرب نبود و در کوچک و بزرگ آنها سابقه نداشت و نخستین کس از عرب که در این علوم خوض کرد علی بود که مباحث دقیق توحید و عدل در سخنانش پراکنده‌است.[۲۰] در فلسفه، علم الهیات به دو قسمت تقسیم می‌شود: الهیات به معنی اعم و الهیات به معنی اخص.

الهیات در مسیحیت[ویرایش]

نوشتار اصلی: الهیات مسیحی

الهیات، به معنی خداشناسی است که مبین تعریف، توصیف و شناخت خدا در یک دین است. در الهیات مسیحی، بحث محدود به وجود خدا نمی‌ماند بلکه موضوعات دیگری نیز مورد مطالعه و تحقیق قرار می‌گیرند. موضوعات عمدهٔ الهیات مسیحی عبارت‌اند از: خداشناسی، مسیح‌شناسی، تثلیث، نجات‌شناسی، کتاب مقدس و آخرت‌شناسی.

مسیحیت در اوایل ظهور طی چهار قرن، دین یکه‌تاز میدان نبود و می‌بایست با اندیشه‌های فلسفی و عقاید دینی سراسر امپراتوری روم، مصر و فارس مبارزه کند. در جریان این کشمکش‌ها الهیات مسیحی بنا شده، رشد کرد و شکل گرفت. بعد از قرن شانزدهم نیز دستخوش اندیشه‌های دوران روشنگری (Enlightenment) و آزاداندیشی بوده و به همین دلیل است که تأثیر الهیات مسیحی به‌صورت گسترده بر جوامع شرق و غرب مشهود است. آزادی بیان و فکر در دنیای امروز غرب امکان این را فراهم آورده تا هر فرقه و حتی هر کلیسا، الهیات مختص و منحصر به‌خود را شکل دهد. به همین دلیل ناممکن است که تعریف واحد از الهیات مسیحی ارایه داده شود که بتواند تمام دیدگاه‌های موجود فرقه‌ها و کلیساها را دربرگیرد؛ ولی، این به معنای اختلاف و تضاد کلی میان این دیدگاه‌ها نیست. همهٔ کلیساها در موضوعات عمده دین مسیحیت باهم هم‌نظر اند. آنچه الهیات کلیساها را از هم جدا می‌سازد، اختلاف‌ها بنیادی نیست، بلکه تفاوت‌های فرعی است.

مناسب است الهیات مسیحی را از دو جنبه بطور فشرده مورد بررسی قرار دهیم؛ یعنی از دیدگاه الهیات محافظه کار و الهیات لیبرال یا آزاداندیش.

موضوعات مورد بررسی ما اینها اند:

الهیات به مثابه یک رشته مضبوط دانشگاهی[ویرایش]

تاریخ مطالعه الهیات در موسسات آموزش عالی به قدمت خود این موسسات است. برای نمونه تاکسیلا، مکان اولیه برای آموزش ودایی بوده است و محتملا به قرن ششم قبل از میلاد یا قبل تر بازمی‌گردد.[۲۱] آکادمی افلاطون که در آتن در قرن چهارم قبل از میلاد بنا نهاده شد، به نظر می‌رسد شامل موضوعاتی در زمینه الهیات بوده است.[۲۲] تایسوه یا آکادمی سلطنتی آموزش در چین تعالیم کنفوسیوس را در قرن دوم قبل از میلاد تعلیم می‌داده است.[۲۳]مدرسه نصیبین مرکز یادگیری مسیحی از قرن چهارم پس از میلاد بود.[۲۴] نالاندادر هند مکانی برای آموزش‌های عالی بودایی در قرون ۵ و ۶ پس از میلاد بوده است.[۲۵] دانشگاه قرویین در مراکش،[۲۶] و دانشگاه الازهر مصر مرکز یادگیری اسلامی در قرن یازدهم بوده‌اند.[۲۷] دانشگاه‌های مدرن غربی از نهادها و مدارس رهبانیت و علی‌الخصوص مدارس کلیسایی اروپای غربی در دوره قرون وسطای عالیه است.

خداشناسی الهیات[ویرایش]

مسیح‌شناسی Christology[ویرایش]

تثلیث[ویرایش]

تثلیث یکی از اعتقادات بنیادین مسیحیت است که بر اساس آن خدای یگانه در سه شخص خدای پدر، خدای پسر (که در عیسی مسیح تجسم پیدا کرد) و خدای روح‌القدس می‌باشند. این سه ذات یکسانی داشته ولی از هم متمایز می‌باشند.

نجات‌شناسی رستگاری‌شناسی[ویرایش]

کتاب مقدس[ویرایش]

آخرت‌شناسی _فرجام‌شناسی[ویرایش]

الهیات محافظه کار، الهیات رسمی تقریباً همه فرقه هاست (ارتودکس، کاتولیک، پروتستانت و فرقه‌های غیروابسته). محافظه کاران، چه معنوی باشند و یا مدرن، الهیات و تعلیم پدران کلیسا را حفظ می‌کنند. الهیات لیبرال آنگونه که از نامش پیداست، بیانگر دیدگاهای آزاد کلیساها و افرادیست که الهیات رسمی مسیحی را نمی‌پذیرند. آنها طرفدار مکتب اصالت عمل پراگماتیسم هستند که ادعا دارد ایمان باید در چوکات جهان ایده و ایدئالیسم مطالعه شود که در جهان ایده هیچ چیزی ثابت و قطعی نیست بلکه نسبی. همچنان ایمان باید در محدوده فریضه‌های معقول و استدلال منطقی باقی ماند.

خدا در الهیات مسیحی[ویرایش]

خدا در الهیات مسیحی صرفاً یک قدرت نامحدود نیست بلکه خدا دارای شخصیت است. خدا در ماهیت اش درای صفات ذاتی و اخلاقی است. بحث ماهیت خدا وحدانیت را نیز دربر می‌گیرد. وحدانیت خدا در الهیات مسیحی به این معناست که فقط و فقط یک خدا وجود دارد. یک موجود الهی که شایسته پرستش و عبادت است. خدا آفریدگار و معمار تمام کاینات و خلقت است. تمام خلقت، در نهایت، تحت فرمان و اراده‌ای او می‌باشد. خدا حکمفرمای مطلق در خلقت است که هیچ نیازی ندارد.

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  1. "theology". Wordnetweb.princeton.edu. Retrieved 2012-11-11. 
  2. City of God Book VIII. i. "de divinitate rationem sive sermonem" Archived ۴ آوریل ۲۰۰۸ در وی‌بَک مَشین
  3. "''Of the Laws of Ecclesiastical Polity'', 3.8.11" (PDF). Retrieved 2012-11-11. 
  4. McGrath, Alister. 1998. Historical Theology: An Introduction to the History of Christian Thought. Oxford: Blackwell Publishers. pp. 1–8.
  5. See, e.g. , Daniel L. Migliore, Faith Seeking Understanding: An Introduction to Christian Theology 2nd ed.(Grand Rapids: Eerdmans, 2004)
  6. See, e.g. , Michael S. Kogan, 'Toward a Jewish Theology of Christianity' in The Journal of Ecumenical Studies 32.1 (Winter 1995), 89–106; available online at [۱] Archived ۱۵ ژوئن ۲۰۰۶ در وی‌بَک مَشین
  7. See, e.g. , David Burrell, Freedom and Creation in Three Traditions (Notre Dame: University of Notre Dame Press, 1994)
  8. See, e.g. , John Shelby Spong, Why Christianity Must Change or Die (New York: Harper Collins, 2001)
  9. See, e.g. , Duncan Dormor et al (eds), Anglicanism, the Answer to Modernity (London: Continuum, 2003)
  10. See, e.g. , Timothy Gorringe, Crime, Changing Society and the Churches Series (London:SPCK, 2004)
  11. See e.g. , Anne Hunt Overzee's gloss upon the view of Ricœur (1913–2005) as to the role and work of 'theologian': "Paul Ricœur speaks of the theologian as a hermeneut, whose task is to interpret the multivalent, rich metaphors arising from the symbolic bases of tradition so that the symbols may 'speak' once again to our existential situation." Anne Hunt Overzee The body divine: the symbol of the body in the works of Teilhard de Chardin and Rāmānuja, Cambridge studies in religious traditions 2 (Cambridge: Cambridge University Press, 1992), ISBN 0-521-38516-4, ISBN 978-0-521-38516-9, p.4; Source: [۲] (accessed: Monday 5 April 2010)
  12. The accusative plural of the neuter noun λόγιον; cf. Walter Bauer, William F. Arndt, F. Wilbur Gingrich, Frederick W. Danker, A Greek-English Lexicon of the New Testament, 2nd ed. , (Chicago and London: University of Chicago Press, 1979), 476. For examples of λόγια in the New Testament, cf. Acts 7:38; Romans 3:2; 1 Peter 4:11.
  13. Langland, Piers Plowman A ix 136
  14. Dictionnaire critique de la théologie, sv «théologie» , p. 1140-1 (J. -Y. Lacoste).
  15. Aristotle, Metaphysics, Book Epsilon. Archived ۷ اوت ۲۰۱۴ در وی‌بَک مَشین
  16. As cited by Augustine, City of God, Book 6, ch.5.
  17. See Augustine, City of God, Book 6, ch.5. and Tertullian, Ad Nationes, Book 2, ch.1.
  18. This title appears quite late in the manuscript tradition for the Book of Revelation: the two earliest citations provided in David Aune's Word Biblical Commentary 52: Revelation 1–5 (Dallas: Word Books, 1997) are both 11th century – Gregory 325/Hoskier 9 and Gregory 1006/Hoskier 215; the title was however in circulation by the 6th century – see Allen Brent ‘John as theologos: the imperial mysteries and the Apocalypse’, Journal for the Study of the New Testament 75 (1999), 87–102.
  19. Gregory of Nazianzus uses the word in this sense in his fourth-century Theological Orations; after his death, he was called "the Theologian" at the Council of Chalcedon and thereafter in Eastern Orthodoxy—either because his Orationswere seen as crucial examples of this kind of theology, or in the sense that he was (like the author of the Book of Revelation) seen as one who was an inspired preacher of the words of God. (It is unlikely to mean, as claimed in the Nicene and Post-Nicene Fathers introduction to his Theological Orations, that he was a defender of the divinity of Christ the Word.) See John McGukin, Saint Gregory of Nazianzus: An Intellectual Biography (Crestwood, NY: St. Vladimir's Seminary Press, 2001), p.278.
  20. نهج‌البلاغه]] ابن ابی الحدید؛ ج۱۳؛ شرح خطبه ۲۳۱؛ ص۴۸
  21. Timothy Reagan, Non-Western Educational Traditions: Alternative Approaches to Educational Thought and Practice, 3rd edition (Lawrence Erlbaum: 2004), p.185 and Sunna Chitnis, 'Higher Education' in Veena Das (ed), The Oxford India Companion to Sociology and Social Anthropology (New Delhi: Oxford University Press, 2003), pp. 1032–1056: p.1036 suggest an early date; a more cautious appraisal is given in Hartmut Scharfe, Education in Ancient India (Leiden: Brill, 2002), pp. 140–142.
  22. John Dillon, The Heirs of Plato: A Study in the Old Academy, 347–274BC (Oxford: OUP, 2003)
  23. Xinzhong Yao, An Introduction to Confucianism (Cambridge: CUP, 2000), p.50.
  24. Adam H. Becker, The Fear of God and the Beginning of Wisdom: The School of Nisibis and the Development of Scholastic Culture in Late Antique Mesopotamia (University of Pennsylvania Press, 2006); see also The School of Nisibis at Nestorian.org
  25. Hartmut Scharfe, Education in Ancient India (Leiden: Brill, 2002), p.149.
  26. The Al-Qarawiyyin mosque was founded in 859 AD, but 'While instruction at the mosque must have begun almost from the beginning, it is only … by the end of the tenth-century that its reputation as a center of learning in both religious and secular sciences … must have begun to wax.' Y. G-M. Lulat, A History of African Higher Education from Antiquity to the Present: A Critical Synthesis (Greenwood, 2005), p.71
  27. Andrew Beattie, Cairo: A Cultural History (New York: Oxford University Press, 2005), p.101.

پیوند به بیرون[ویرایش]