ارداویرافنامه
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
بخشیاز سلسله مباحث دربارهٔ |
مزدیسنا |
---|
آتش، نمادِ مَزدَیَسنا
|
مباحث اولیه |
فرشتگان و شیاطین |
|
کتاب و عبادت |
|
روایتها و افسانهها |
|
تاریخ و فرهنگ |
پیروان |
درگاه مزدیسنا |
اَردا ویراف نامه یا اَردا ویراز نامه نام یکی از کتابهای نوشتهشده به زبان پارسی میانه است که از پیش از اسلام به جا ماندهاست. مضمون کتاب، اعتقادات عامه ایرانیان پیش از اسلام درباره آخرت است.[۱]
ویراف مقدس، نام یکی از موبدان که به عقیده پارسیان صاحب معراج بوده و ارداویرافنامه معراجنامه اوست. داستان دینی ارداویراف همانندی زیادی با کمدی الهی دانته دارد و پژوهشگران بر این باورند که دانته در آفریدن اثر خود از منابع عربی یاری گرفته و آن منابع به نوبه خود از ارداویرافنامه اقتباس کردهاند.
کتاب معروف ارداویرافنامه تصویر جامعی از دوزخ در زرتشتیگری به دست میدهد. این کتاب که ظاهرأ در قرن سوم هجری به رشتهٔ تحریر درآمدهاست، یکی از منابع مهم تاریخ شفاهی آیین باستانی زرتشتی است. از محتوای کتاب چنین برمیآید که متن اصلی پهلوی آن به اواخر دورهٔ ساسانی تعلق داشتهاست. کتاب داستان موبدی است که برای بیگمان شدنِ مردمان درباره دین و رستاخیز و بهشت و دوزخ، خویش را به یاری موبدان دیگر به خواب هفتروزه میبرد و روان او در بهشت، نیکیهای نیکوکاران و در دوزخ باداَفرَه (: مجازات) بدکاران را میبیند و پس از به هوش آمدن آن داستانها را بازمیگوید. این مرد ویراف نام دارد که او را اردا به معنای قدیس لقب دادهاند. ارداویراف را موبدان آیین مزدیسنی شربتی مخدر و مقدس میخورانند که تحت تأثیر آن وی به مدت سه شبانهروز به خواب میرود و پس از بیداری داستان سیروسلوک روحی خود را برای دیگران بازگو میکند. گرچه قصهٔ سیروسلوک روحی ارداویراف جنبهٔ موهومی دارد، باز منبعی بینظیر از برداشتی که زرتشتیان از بهشت و جهنم داشتهاند به ما ارائه میدهد.
...
داریوش کارگر ارداویرافنامه را «براساس شش دستنوشته و مقایسه با روایت و نسخه زبان پهلوی و ترجمه انگلیسی» تصحیح کرد و «کاملترین نسخه» این متن کهن را به دست داد.
این کتاب را دانشگاه اوپسالا با عنوان اردایویرافنامه، روایت فارسی زرتشتی منتشر کرده است.
داستان[ویرایش]
در دیباچه ترجمه کهن ارداویرافنامه به پارسی چنین آمدهاست: ایدون گویند که چون شاه اردشیر بابکان به پادشاهی بنشست، نود پادشاه بکشت و بعضی گویند نودوشش پادشاه بکشت و جهان را از دشمنان خالی کرد و آرمیده گردانید و دستوران و موبدانی که در آن زمان بودند همه را پیش خویشتن خواند و گفت که دین راست و درست که ایزدتعالی به زرتشت... گفت و زرتشت در گیتی روا کرد مرا بازنمایید، تا من این کیشها و گفتوگویها از جهان برکنم و اعتقاد با یکی آورم، و کس بفرستاد به همه ولایتها، هر جایگاه که دانایی و یا دستوری بود همه را به درگاه خود خواند. چهلهزار مرد بر درگاه انبوه شد. پس بفرمود و گفت آنهایی که از این داناترند باز پلینند. چهارهزار داناتر از آن جمله گزیدند و شاهانشاه را خبر کردند و گفت دیگر بار احتیاط بکنید. دیگر نوبت از آن جمله قومی که به تمیز و عقل و افستا و زند بیشتر از بر دارند جدا کنید. چهارصد مرد برآمد که ایشان افستا و زند بیشتر از بر داشتند. دیگرباره احتیاط کردند در میان ایشان چهل مرد بگزیدند که ایشان افستا جمله از بر داشتند. دیگر در میان آن جملگی هفت مرد بودند که از اول عمر تا به آن روزگار که ایشان رسیده بودند بر ایشان هیچ گناه پیدا نیامده بود و بهغایت عظیم پهریخته بودند و پاکیزه در منشن و گُوشن و کُنشن و دل در ایزد بسته بودند. بعد از آن هر هفت را به نزدیک شاه اردشیر بردند. بعد از آن شاه فرمود که مرا میباید که این شک و گمان از دین برخیزد و مردمان همه بر دین اورمزد و زرتشت باشند و گفتوگوی از دین برخیزد، چنانکه مرا و همه عالمان و دانایان را روشن شود که دین کدام است و این شک و گمان از دین بیفتد.
بعد از آن ایشان پاسخ دادند که کسی این خبر باز نتواند دادن الا آن کسی که از اول عمر هشتسالگی تا بدان وقت که رسیده باشد هیچ گناه نکرده باشد و این مرد ویراف است که از او پاکیزهتر و مینوروشنتر و راستگوی تر کس نیست و این قصه اختیار بر وی باید کردن و ما ششگانه دیگر یزشنها و نیرنگها که در دین ازبهر این کار گفتهاست به جای آوریم تا ایزد عز و جل احوالها به ویراف نماید و ویراف ما را از آن خبر دهد تا همه کس به دین اورمزد و زرتشت بیگمان شوند و ویراف این کار در خویشتن پذیرفت و شاه اردشیر را آن سخن خوش آمد و پس گفتند این کار راست نگردد مگر که به درگاه آذران شوند و پس برخاستند و عزم کردند و برفتند و پس از آن، آن شش مرد که دستوران بودند از یک سویِ آتشگاه یزشنها بساختند و آن چهل دیگر سویها با چهلهزار مرد دستوران که به درگاه آمده بودند همه یزشنها بساختند و ویراف سر و تن بشست و جامه سفید درپوشید و بوی خوش بر خویشتن کرد و پیش آتش بیستد و از همه گناهها پتفت بکرد... پس شاهنشاه اردشیر با سواران سلاح پوشیده، گِرد بر گِرد آتشگاه نگاه میداشت تا نه که آشموغی یا منافقی پنهان چیزی بر ویراف نکنند که او را خللی رسد و چیزی بدی در میان یزشن کند که آن نیرنگ باطل شود.
پس در میان آتشگاه تختی بنهادند و جامههای پاکیزه برافکندند و ویراف را بر آن تخت نشاندند و رویبند بر وی فروگذاشتند و آن چهلهزار مرد بر یزشن کردن ایستادند و درونی بیشتند و قدری په بر آن درون نهادند. چون تمام بیشتند یک قدح شراب به ویراف دادند و... هفت شبانروز ایشان بهمجا یزشن میکردند و آن شش دستور به بالین ویراف نشسته بود سی و سه مرد دیگر که بهگزیده بودند از گرد بر گرد تخت یزشن میکردند و آن تیرست و شصت مرد که پیشتر بهگزیده بودند از آن گرد بر گرد ایشان یزشن میکردند و آن سی و شش هزار گرد برگرد آتشگاه گنبد یزشن میکردند و شاهنشاه سلاح پوشیده و بر اسب نشسته با سپاه از بیرون گنبد میگردید. باد را آنجا راه نمیدادند و به هر جایی که این یزشنکنان نشسته بودند بهر قومی جماعتی شمشیر کشیده و سلاح پوشیده ایستاده بودند تا گروهها بر جایگاه خویشتن باشند و هیچ کس بدان دیگر نیامیزند و آن جایگاه که تخت ویراف بوداز گرد بر گرد تخت پیادگان با سلاح ایستاده بودند و هیچ کس دیگر را بهجز آن شش دستور نزدیک تخت رها نمیکردند. چو شاهنشاه درآمدی از آنجا بیرون آمدی و گرد بر گرد آتشگاه نگاه میداشتی. و بر این سختی کالبد ویراف نگاه میداشتی. یشتند تا هفت شبانروز برآمد. بعد از هفت شبانروز ویراف بازجنبید و باززیید و بازنشست و مردمان و دستوران چون بدیدند که ویراف از خواب درآمد خرمی کردند و شاد شدند و رامش پذیرفتند و بر پای ایستادند و نماز بردند و گفتند: شادآمدی اردایویراف... چگونه آمدی و چون رستی و چه دیدی؟ ما را بازگوی تا ما نیز احوال آن جهان بدانیم... ارداویراف واج گرفت، چیزی اندک مایه بخورد و واج بگفت. پس بگفت این زمان دبیری دانا را بیاورید تا هرچه من دیدهام بگویم و نخست آن در جهان بفرستید تا همه کس را کار مینو و بهشت و دوزخ آشکار شود و قیمت نیکی کردن بدانند و از بد کردن دور باشند. پس دبیری دانا بیاوردند و در پیش ارداویراف بنشست.
در ادبیات معاصر[ویرایش]
گزارش ارداویراف نمایشنامهای از بهرام بیضایی است که براساس ارداویرافنامه نوشته شده و در ژانویه ۲۰۱۵ در دانشگاه استنفورد دو شب پیاپی با کارگردانی نویسنده بر صحنه برای تماشاگران خوانده شده.[۲]
مشخصات نشر[ویرایش]
- آموزگار، ژاله و ژینیو، فیلیپ ، ارداویرافنامه (ارداویرازنامه)/ حرفنویسی، آوانویسی، ترجمه متن پهلوی، انتشارات معین و انجمن ایرانشناسی فرانسه، تهران، چاپ اول: 1372، چاپ دوم، 1382.
پیوند به بیرون[ویرایش]
- Ardā Virāz Nāmag - Titus، متن کامل کتاب
- ترجمه انگلیسی ارداویرافنامه
منابع[ویرایش]
- ↑ «ارداویرافنامه»، نوشته رشید یاسمی، مجله مهر، خرداد ۱۳۱۴
- ↑ http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2015/01/150127_l51_beizaee_ardaviraf_play
- لغتنامه دهخدا
- ارداویرافنامه در یادنامه پورداود ج ۱
متن مربوطه در ویکینبشته: ارداویرافنامه |
|
|