جیحون یزدی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
میرزا محمد جیحون یزدی
Jeyhoon yazdi.jpg
زمینهٔ کاری شاعر
زادروز ۱۲۱۶ خورشیدی
۱۸۳۷ میلادی
ایران، یزد
مرگ ۱۲۶۱ خورشیدی ۴۵ سال
۱۸۸۲ میلادی
ایران، کرمان
ملیت Early 20th Century Qajar Flag.svg ایرانی
محل زندگی ایران (یزد، کرمان، اصفهان، شیراز)
عراق و هند

جایگاه خاکسپاری خواجه خضر، کرمان
در زمان حکومت ناصرالدین شاه
لقب تاج‌الشعرا
پیشه حکاکی
کتاب‌ها نمکدان
تخلص جیحون

میرزا محمد جیحون یزدی ملقب به تاج‌الشعرا یکی از شاعران مشهور یزدی دوره قاجار بود.

زندگی[ویرایش]

جیحون در سال ۱۲۱۶ خورشیدی در محله گازرگاه یزد زاده شد.نسبت او از سوی پدر به شاه شجاع، از امرای آل مظفر می رسد.. در نوجوانی صرف و نحو عربی و علم عروض را آموخت و همچنین به حرفه حکاکی نیز اشتغال داشت. او در دوره جوانی چند سالی را در هند و پس از آن در بنادر جنوب سپری کرد و پس از آن به عراق مهاجرت نمود. جیحون سه سال نیز در اسارت ترکمنها بود. زمانی که جیحون در شیراز بود به نزد فرهاد میرزا معتمدالدوله رسید و مورد توجه او قرار گرفت و با واسطه فرهاد میرزا به تهران رفت و به حضور ناصرالدین شاه رسید. در اصفهان نیز ظل‌السلطان را ستود و لقب تاج‌الشعرا را از او گرفت. برادر او سیحون یزدی پیشه طبابت داشت و به تاج الاطبا ملقب بود. از دیگر ممدوحان تاج‌الشعرا می‌توان به سهام‌السلطنه عرب، حاکم و سراج‌الملک امام جمعه یزد اشاره کرد. جیحون در سال ۱۲۶۱ خورشیدی در کرمان از دنیا رفت و در خواجه خضر به خاک سپرده‌شد.

آثار[ویرایش]

از آثار جیحون می‌توان به دیوان او اشاره نمود که شامل ستایش بزرگان زمان بود و در سال ۱۳۱۶ توسط انجوی شیرازی در بمبئی به چاپ رسید و در مکتب‌خانه‌های آن زمان به عنوان کتاب درسی اسفاده می‌شد. از دیگر آثار او مناقب و مراثی امام حسین و واقعه کربلا بود که هم به نثر و هم به نظم نگاشته شده بود. جیحون مجموعه‌ای به تقلید گلستان سعدی و منظومه دیگری با عنوان نمکدان نیز دارد.

دیوان شعر[ویرایش]

دیوان شعر او یک بار در ۱۳۱۶ ه. ق در بمبئی و دوبار به سالهای ۱۳۳۶ ه. ش و ۱۳۶۳ ه. ش در تهران به چاپ رسیده‌است. او به سال ۱۳۰۱ یا ۱۳۰۲ ه. ق در کرمان درگذشت. مجموعه‌ای به نام نمکدان نیز از وی باقی است که در سال ۱۳۱۶ ه. ق در بمبئی چاپ شده‌است.

انتخاب از مخمس مرثیه:

گفت که‌ای قوم، روح پیگرم این است

ثانی حیدر علی اصغرم این است

آن همه اصغر بدند، اکبرم این است

حجت کبرای روز محشرم این است

رحمی کش حال بر فناست محول

او که بدین کودکی گناه ندارد

یا که سر رزم این سپاه ندارد

بلکه بس افسرده‌است آه ندارد

جای دهید آن که را پناه ندارد

پیش کز ایزد برید کیفر اکمل

ناگه از آن قوم از سعادت محروم

حرمله‌اش تیر کینه راند به حلقوم

حلق و را خست و جست بر شه مظلوم

وز شه مظلوم آن سه شعبه مسموم

رد شد و سر زد زقلب احمد مرسل

در جشن عید غدیر و منقبت مولای متقیان علی بن ابی طالب (ع)

چون پُر شراب راز شد، خمّ غدیر حیدری

مَنْ کُنْتُ مولی ساز شد، از بربط پیغمبری

پرشد زمین ز اسرار حق، بر شد ز چرخ انوار حق

هر باطلی در کار حق، پا بر گرفت از همسری

تُرک من ای فرخنده خو، شیرین زبان چرب گو

کان زلف مشکینت به رو، دیویست انباز پری

مشرق رُخ نیکوی تو، مغرب خَم گیسوی تو

در قیروان موی تو، صد آفتاب خاوری

چون تا سه روز از خلق حق، پیچد خطیئت را ورق

شکرانه را بی طعن و دق، ده رطل خَمر خُلّری

بر بام نوشم باده را، در کوی بوسم ساده را

سوزم دو صد سجّاده را، بی اتهام کافری

چون من بدین طاق و طَرُم، ریزد غدیرم می‌به خُم

کو زُهره کز چرخ سوم، بر سازدم خنیاگری

جائیکه از ما دادگر، دارد معاصی مغتفر

مفتی نیرزد مفت اگر، ناید ز خشکی در تری

[صفحه ۱۰۷]

یا در خُم مِی تا گلو، زین جشنِ فرّخ شو فرو

یا این فضایل را ازو، کن از رذایل منکری

ای خضر خطّ نوش لب، ظلمت بر از زلف تو شب

وز رخ به مویت مُحتجب، آئینهٔ اسکندری

پرویز مسکینت به کو، فرهاد مجنونت به رو

شیرینت اندر آرزو، ز آن طرفه لعل شکری

اکنون بمردی ران طرب، بر یاد این جشن عجب

وز شیشهٔ بِنْتُ العِنب، بردار مُهر دختری

بخشا عصارهٔ تاک را، بفزا بجان ادراک را

وز جرعه‌ای ده خاک را، از چرخ اعظم برتری

دل را نما بی کاهلی، ز آن آب اخگر گون جلی

کاندر تو با مِهر علی، ننماید اخگر اخگری

شاهی که نتوان زد رقم، یک مدحت از آن ذوالکرم

اشجار اگر گردد قلم، یا چرخ سازد دفتری

گر چه خدای دادگر ناید در اجسام بشر

سر تا به پا پا تا به سر، غیر از خدایش نشمری

جز او که فرّخ پِی بود، مست از الهی مِی بود

آن کیست تا کز وی بود، پر از ثُریّا تا ثَری

ای لُجّهٔ نایاب بُن، حق را یَد و عَین و اُذُن

حُکم تو کرد از بَدْوِ کُنْ، فُلک فَلَک را لنگری

شطّ شریعت را پُلی، جام طریقت را مُلی

بُستان وحدت را گُلی، نخل مشیّت را بری

پنهان به هر هنگامه‌ای، در جلوه از هر جامه‌ای

دست خدا را خامه‌ای، سرّ صمد را محضری

[صفحه ۱۰۸] دامن ز خویش افشانده‌ای، خِنگ[۱] از جهان بجهانده‌ای

هم خادم درمانده‌ای، هم پادشاه کشوری

هم حاضر و هم غایبی، هم طالع و هم غاربی

هم هر زمان را صاحبی، هم هر عرض را جوهری

شاها مرا چون هست دل، دایم به وصفت مشتغل

مپسندم از غم معتزل، با این ادات اشعری

آخر تو بی پایان یَمی، فُلک نجات عالَمی

در کار «جیحون» کن نَمی، زا بر عنایت گستری

دیوان جیحون یزدی، ص ۲۵۶-۲۵۸.

هنر جیحون در ترجیع بند و مسمطّات موثری است که در رثای خاندان عصمت سروده و با زبان شعر، تصویری روشن و غم آفرین از وقایع عاشورا آفریده است؛ بطوریکه در تاریخ سوگواری های ادب پارسی، کمتر شاعری را مانند او در این کار موفق می بینیم. مخمّس معروف او، که با مدح مولای متقیان شروع می شود و با تصویری روشن از شهادت طفل کوچک امام سوم خاتمه می پذیرد، بقدری استادانه سروده شده است که کمتر کسی است، تحت تاثیر آن قرار نگیرد:

ای که فرو رفته ای به بحر تمنّی

گاه به صورت چَمی و گاه به معنی

بشکن و بفکن، هر آنچه اسفل و اعلی

خواهی اگر رستگی به نشئه ی اُخری

جوی به جان بستگی به صادر اول

ای حرم کعبه ات ز حلقه بگوشان

وی دل دانای تو زبان خموشان

با تو که گفت، از حسین چشم بپوشان ؟

خاصه در آندم که اهل بیت ،خروشان

نزدش با اصغر آمدند معجّل

شعر معروف «مسدّس ترکیب» شهادت حضرت عباس، برادر امام را بطور قطع، شاعر در حالتی روحانی توأم با وجد و حال سروده و مطمئنا از دل او برخاسته که تا این حد در دل ها نشسته است :

در دهر دلا تا کی، گه هالک و گه ناجی؟

از صولت آن مأیوس، بر دولت این راجی

جز قلزم وحدت نیست، کافتاده به مواجّی

هان از نظر کثرت، ابلیس شد اخراجی

شو بنده ی شاه دین چند این همه محتاجی؟

تا عرش به جان گردد بر فرش رهت محتاج

ای سرّکنوز غیب، از ناصیه ات مشهود

وی حکم تو بر معدوم، بخشد شرف موجود

بر خالق و در مخلوق، هم عابد و هم معبود

بر واجب و در امکان، هم ساجد و هم مسجود

بی عاطفتت بر تخت، مقهور بوَد نمرود

با دوستیت بردار، منصور بوَد حلاج

شاها تو بدین قدرت، بر صبر که گفتت پاس

چون نزد برادر رفت بر رخصت کین عباس

گفت: ای زکفت سیراب، صد چون خَضِر و الیاس؟

از تشنگی اطفال، اندر جگرم الماس

وقت است که خواهم آب، زین فرقه ی حق نشناس

من زنده و تو عطشان، وین شط زِ دو سو موّاج

قصایدی که در مدح خاندان عصمت، سروده چون از روی کمال اخلاص بوده، تأثیر دیگری در دل نهاده است. سرودن اشعار مؤثر مذهبی و شهرت فراوان شاعر در میان مردم، موجبی بود که خطاهای شاعرانه ی وی را که با جوّ مذهبی دارالعباده ی یزد، سازشی نداشت، مردم نادیده گیرند و عزیزش دارند؛ تا آنجا که روحانی معروف یزد در مجلس روضه ای پس از شنیدن مرثیه ی شهادت علی اصغر و گریستن زیاد، بی اختیار می گوید: «این جیحونک هم بهشتی شد!» و جیحون که اتفاقا در مجلس حضور داشته با صدای بلند پاسخ می دهد: «و شما را هم بهشتی کرد!»

منابع[ویرایش]

  • محمد کاظمینی. مشاهیر یزد. ج. اول. یزد. ISBN 964-8009-11-2. 
  • ایرج افشار. یزدنامه. ج. اول. تهران: ایران زمین، ۱۳۷۱. ۴۶۷-۴۷۸. 
  • کتاب ده مقاله در شعر و ادب، صفحات 24 – 37.