سید ابوالقاسم کاشانی
شناسنامه | ||
---|---|---|
زادروز | ۱۲۶۴ | |
زادگاه | تهران، | |
تاریخ مرگ | ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ | |
محل مرگ | تهران، ایران | |
آرامگاه | شاه عبدالعظیم | |
فرزندان | محمود، احمد، محمدرضا، مصطفی | |
دین | مسلمان | |
مذهب | شیعه | |
اطلاعات سیاسی | ||
پستها | مجتهد و سیاستمدار | |
|
سید ابوالقاسم کاشانی (۱۲۶۴ در تهران - ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ در تهران)، مجتهد شیعه و سیاستمدار ایرانی و رهبر مذهبی-سیاسی دوران بحرانی ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲ بود.[۱][۲][۳]
محتویات
سالهای اولیه زندگی[ویرایش]
سید ابولقاسم فرزند سید مصطفی پسر سید حسین کاشانی از مرجع تقلید، در ۱۲۶۴ به دنیا آمد. به دنبال تحصیلات اصلی و ثانویه، وی تهران را در سن ۱۵ یا ۱۶ سالگی ترک کرد و به همراه پدرش به قصد انجام مراسم حج ابتدا به عراق و از آنجا به مکه عزیمت کرد و پس از انجام مناسک حج مجدداً به عتبات مقدسه مراجعت کرده و در نجف اشرف اقامت گزید. در نجف به تحصیلات مذهبی ادامه داد. ابولقاسم به همان خوبی آیتالله میرزا خلیل تهرانی و آخوند ملا کاظم خراسانی از پدرش علم آموخت. گفته شده که او در سن جوانی ۲۵ سالگی مجتهد شد.[۱]
مقاومت بیشائبه ضد-انگلیسی کاشانی در سراسر عمرش، ریشه در رخداد اشغال بصره در نوامبر ۱۹۱۴ و کربلا و نجف در اواخر ۱۹۱۷ داشت. کاشانی به نبرد ضد انگلیسی پیوست.[۱] در جنگ جهانی اول موقعی که قوای انگلیس به عراق حمله کرد، علمای بزرگ برای دفاع فتوای جهاد دادند، نیروهای ملی به رهبری علما و از جمله پدر آیتالله کاشانی و خود وی قیام کردند و این جهاد، چهارده ماه به طول انجامید. در حوالی سالهای ۱۲۸۵ شمسی که جنبش مشروطه ایران شکل گرفت، هر چند ایشان در وطن خویش حضور نداشت و به طور مستقیم وارد نهضت نشد، ولی سمت مشاورت شخصیتی چون آخوند خراسانی را بر عهده داشت. هنگامی که قرارداد ۱۹۱۹ امضا شد، آیتالله کاشانی با همکاری علمای بزرگ و عشایر عرب بر ضد این قرارداد قیام کرد و فتوای جهاد داد و علیه نیروهای استعماری اشغالگر به جنگ پرداخت و خود نیز با همدرس و همفکرش آیتالله آقاسیدمحمدتقی خوانساری سلاح برداشته و به میدان جنگ رفتند. آیتالله کاشانی علاوه بر اینکه عضو «هیئت عالی انقلابیون» بود، یکی از چهار عضو «کمیته عالی جنگ حکومت انقلاب» هم بود. این جنگ بیش از شش ماه طول کشید.
در سال ۱۹۲۰ مردم عراق به رهبری میرزامحمدتقی شیرازی اقدام همهجانبهای را علیه اشغال کشورشان آغاز کردند. آیتالله کاشانی نیز در جریان انقلاب مردم عراق برای مبارزه با استعمار انگلستان درصدد بپا ساختن یک جنگ مسلحانه برآمد و به انتشار اعلامیه و جلب افکار عمومی پرداخت و عشایر را برای ورود به جبهههای نبرد مهیا کرد. سپس خود، سلاح رزم به دوش گرفت و دوشادوش علما و ملیون عراق به مبارزه پرداخت. اما دیری نپایید که انگلیسیها با توسل به نیروهای هوایی و زمینی خود شکست سختی بر نیروهای انقلابی وارد آوردند و بر عراق مسلط شدند و سر پرسی کاکس، کمیسر عالی انگلیس در بغداد تسلیم هفده نفر از سران انقلاب، از جمله آیتالله کاشانی را از شروط صلح با عراق تعیین کرد.
آیتالله کاشانی در جریان مبارزات ضداستعماری عراق در جبهههای سیاسی و نظامی بسیاری شرکت کرد. در پی مبارزاتش با انگلیس، حکم اعدام او غیاباً از مرکز فرماندهی انگلیسیها صادر شد و وی به ناچار در لباس مبدل کُردی، شبانه به سوی ایران حرکت کرد و پس از راهپیماییهای شبانه و عبور از مناطق صعبالعبور، در ۲ دی ۱۲۹۹ شمسی به مرزهای پشتکوه لرستان رسید. پس از چندی به قصد تهران به سوی کرمانشاه رفت و بعد از اقامت کوتاهی در همدان و قم در ۳۰ بهمن ۱۲۹۹ شمسی، سه روز قبل از کودتای رضاخان به تهران رسید. در خیابان پامنار ساکن شد و مورد تجلیل و احترام مردم و اولیای امور وقت قرار گرفت.[۴]
به هنگام بازگشت، کاشانی مرد ۴۴ ساله ایی بود که ۲۸ سالش از زندگی اش را در تبعید گذرانید. در تهران، کاشانی به تحریک ضدانگلیسی در خاورمیانه و مصر ادامه داد. او از موافقان جمهوریخواهی رضاخان بهشمار میرفت و بر طبق گفته سید رضا زنجانی علیه مدرس و برای پهلوی میتینگی نیز برگزار کرده.[۵] همچنین او که در آنزمان عضو مجلس مؤسسان بود، در حمایت از سلطنت رضاخان نطق پرشوری در مجلس ایراد نمود.[۶] در آبان ۱۳۰۴، کاشانی به نمایندگی مجلس مؤسسین رای آورد. در ۲۱ آذر، او رای به پایان حکومت قاجار و همزمان پایهگذاری سلطنت رضاشاه رای داد. مقاله ۳۶، همچنین تضمین میکند که سلطنت پهلوی از طریق اولاد پسر ادامه خواهد یافت.[۱] تا زمان خروج رضاشاه از ایران در سال ۱۹۴۱، کاشانی در سَمت سیاستمداران ایرانی ملی باقی ماند.[نیازمند منبع]
پس از شهریور ۱۳۲۰[ویرایش]
در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ محمدرضا شاه ۲۱ ساله،بر تخت سلطنت پدرش نشست. در ۱۶ مهر ۱۳۲۰، کاشانی به نخست وزیر محمدعلی فروغی شکایت کرد. او در نامه اش، بر لزوم تصویب «قوانین الهی» و انتقاد از جایگزینی تدریجی مدارس سنتی مذهبی با مدارس مدرن و همچنین رفقار غیرقابل قبول پلیس در آزار با زنان محجبه و روحانیون معمم را تأکید کرد.[۱]
در این دوران همزمان با اشغال ایران، انگلیسیها از سهیلی، نخستوزیر وقت خواستند که آیتالله کاشانی را که یکی از مخالفان سرسخت آنها بود و لطمات شدیدی در عراق بر پیکر آنها وارد کرده بود، تبعید کند. او متهم بود که با آلمان همدست و مرتبط است و در سازمانی عضو بود که با افسرهای اس اس آلمانی سروکار داشت. در بیانیه ای که توسط سفارت انگلیس در تهران بعد حمله به آنچه ستون پنجم آلمانها نامیده بودند منتشر شد، کاشانی همراه با حبیبالله نوبختی به عنوان سردسته فعالان ضد انگلیسی معرفی شده بودند. نوبختی بنیانگذار «حزب کبود»، حزب سیاسی طرفدار فاشیسم بود که پایههای آن بر اتحاد با آلمان نازی هیتلر بود. بدین ترتیب آیتالله کاشانی و ۱۶۴ نفر از افراد متنفذ لشگری و کشوری را که ممکن بود دردسری برای انگلیسیها ایجاد کنند، به بهانه تشکیل ستون پنجم آلمان در ایران توقیف کردند و در بیمارستان پانصد تختخوابی تهران و اراک تحتالحفظ درآوردند. وقتی آیتالله کاشانی از دستور توقیف خود آگاه شد تلگرافی به فرمانداری نظامی فرستاد و تسلیم شدن خود را موکول به شرایطی اعلام کرد، اما فرماندار نظامی از طریق درج آگهی در جراید به وی اخطار کرد که خودش را تسلیم کند. سرانجام وی در ۲۷ خرداد ۱۳۲۳ شمسی در گلاب دره شمیران دستگیر و بازداشت شد، سپس ۲۸ ماه در زندان نیروهای متفقین و نیروهای اشغالگر در رشت، اراک و کرمانشاه به سر برد. در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی هم با اینکه در تبعید بود، به نمایندگی مجلس انتخاب شد. اما به دستور ستاد ارتش متفقین، اسمش از فهرست اسامی نمایندگان مجلس حذف و به زندان روسها در رشت فرستاده شد. سال ۱۳۲۴ در تلگرافی که حکومت به کرمانشاه فرستاد، دستور آزادی آیتالله کاشانی را صادر کرد. وی در میان استقبال مراجع، علما و اهالی قم در ۲۷ شهریور ۱۳۲۴ وارد این شهر و سپس به تهران عازم شد. این اولین باری (در سه بار دستگیری در طول زندگانیاش) بود که بین سالهای ۱۹۴۴ تا ۱۹۵۰ زندان، حبس خانگی و تبعید میشد.[۱]
در ۲۶ تیرماه ۱۳۲۵ در پی زد و خوردی که بین کارگران هوادار حزب توده و کارگران مخالف آنها روی داد آیتالله کاشانی که به عزم زیارت مشهد مقدس در سمنان اقامت داشت، مسبب بلوا شناخته شده و طبق ماده ۵ قانون حکومت نظامی، بین راه شاهرود و سبزوار بازداشت شد. ابتدا به بهجتآباد قزوین و سپس به کمره (خمین فعلی) تبعید شد.[۱] در این خصوص، دکتر مصدق در نامه مفصلی شدیداً به قوامالسلطنه نخستوزیر اعتراض کرد. در دی ۱۳۲۵ وقتی انتخابات تهران شروع شد، ملیون فهرست نامزدهای خود را منتشر کردند. وقتی این فهرست منتشر شد، آیتالله کاشانی نامهای از تبعیدگاه به دکتر مصدق نوشت که همین نامه پیمان مودت و دوستی را بین این دو برقرار کرد. در آن دوران آیتالله سیدمحمد بهبهانی در مجلس ترحیم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی خواستار آزادی آیتالله کاشانی از شاه شد. شاه نیز پذیرفت و به قوامالسلطنه نخستوزیر دستور آزادی آیتالله کاشانی را داد و نخستوزیر با عزیمت ایشان به قزوین موافقت کرد. پس از چندی به تقاضای اهالی ابهر به آن شهر رفت و از آنجا به قزوین و سپس به تهران عزیمت کرد.[۴]
در همین ماه آیتالله کاشانی به نمایندگی در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی انتخاب شد. در فاصله زمانی بین شهریور تا بهمن ۱۳۲۴ ، کاشانی با طلبه جوانی به نام مجتبی میرلوحی (مشهور به نواب صفوی) ملاقات کرد. در این زمان، نواب صفوی طلبه جدیدالورود در نجف بود که دو فتوا برای قتل احمد کسروی داشت و به ایران برگشت تا ماموریتش را به انجام برساند. دو مجتهد ساکن در عراق، آیتالله عبدالحسین امینی و آیتالله حسین قمی، کسروی را مرتد و خون او را مباح کردند.[۱] در فاصله سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۰ ، پیوند محکمی بین این دو مرد برقرار بود. در این دوران، کاشانی مرجع تقلید فدائیان اسلام شد و فرمانهایش برای اعضا، التزامآور و غیرقابل رد شده بود. سازمان نواب صفوی، ۱۰ روز قبل از ترور کسروی، موجودیت و اهداف خود را در ۹ اسفند ۱۳۲۳ را اعلام کرد.[۱] در واکنش به تقسیمبندی فلسطین توسط سازمان ملل، تیم کاشانی-نواب صفوی فعالیتهای سیاسی خود را با کمپین مبارزاتی برای اعراب فلسطین و در مقابل سیاست انگلیس و تجاوز یهود در منطقه آغاز کردند.[۱] کاشانی یازدهم دی ماه ۱۳۲۶ در اعلامیه ای به تمام مسلمین جهان در مورد تشکیل دولت اسرائیل هشدار داد. آیتالله کاشانی همچنین مردم را به تظاهرات به نفع مردم فلسطین دعوت کرد. ۲۰ دی ماه سال ۱۳۲۶ سی هزار نفر از مردم تهران به دعوت ایشان در مسجد سلطانی اجتماع کردند، ولی دولت وقت که از فعالیت سیاسی و مذهبی ایشان بیمناک بود، با توسل به قوای انتظامی، از سخنرانی آیتالله کاشانی در این میتینگ باشکوه ممانعت کرد. او بار دیگر نیز در ۲۸ اردیبهشت سال بعد، اعلامیهای صادر کرد و مردم را به اجتماع در روز جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۲۷ به همدردی با مسلمین فلسطین فراخواند. پیش از این اجتماع یعنی در ۲۵ خردادماه همان سال منزل ایشان به دستور عبدالحسین هژیر، نخستوزیر وقت محاصره شد. کاشانی در آذر ۱۳۲۷، با همکاری محمود شروین و شمس قنات آبادی «مجمع مسلمانان مجاهد» را پایهریزی کرد.[۱][۷]
پس از حادثه تیراندازی به شاه در ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۷ و معرفی آیتالله کاشانی به عنوان عامل اصلی این ترور، سرانجام در شب ۱۷ بهمن ماه ۱۳۲۷ طبق ماده ۵ قانون حکومت نظامی، آیتالله کاشانی و دامادش را بازداشت و به قلعه فلک الافلاک خرمآباد منتقل و از آنجا به بیروت لبنان تبعید شد. با این حال آیتالله کاشانی باز هم در انتخابات مجلس شورای ملی شرکت کرده و در ۲۱ فروردین ماه ۱۳۲۹، به نمایندگی مردم تهران را برای دوره شانزدهم انتخاب شد. در همان ماه وقتی که علی منصور به نخستوزیری رسید، سیدجلالالدین تهرانی به نیابت از منصور در روز ششم فروردین ماه به احمدآباد رفت و با دکتر مصدق ملاقات کرد. دکتر مصدق اولین تقاضایی که از دولت جدید کرد، مسئله بازگشت آیتالله کاشانی به ایران بود. سیدجلالالدین تقاضای دکتر مصدق را به اطلاع منصور رساند و به فوریت منصور شخصاً دکتر مصدق را ملاقات کرد و قول صریح داد که در مورد بازگشت آیتالله کاشانی با شاه ملاقات و محترمانه از ایشان تقاضای بازگشت به ایران را نماید. مجامع روحانی، جبهه ملی، بازار و اصناف هم در تلگرافهای متعدد خواستار بازگشت وی به وطن شدند. آیتالله کاشانی پس از یک سال و چهار ماه که در لبنان به سر میبرد، در روز ۲۰ خردادماه ۱۳۲۹ بنا به دعوت و اصرار دولت در میان شور و هیجان و استقبال و تظاهرات پرشکوه مردم تهران، وارد فرودگاه مهرآباد شد، چنین استقبالی تا آن تاریخ بیسابقه بود.پس از انتخابات مجلس شانزدهم از تبعید بازگشت.[۴] مصدق و سران جبهه ملی برای استقبال او به فرودگاه رفتند. در روز ورود وی از فرودگاه تا محله او «پامنار»، ۲۷ طاق نصرت بسته شد.
نهضت ملی شدن صنعت نفت[ویرایش]
کاشانی در موفقیت و همگانی شدن نهضت نقش عمدهای ایفا ساخت. موضعگیری کاشانی در مورد ملی شدن صنعت نفت، روحانیون به نام را به نفع آن برانگیخت. خوانساری، محلاتی و شاهرودی از جمله روحانیون دیگری بودند که به حمایت از ملی شدن صنعت نفت برخاستند. همچنین کاشانی، نقش فراوانی در به کنار زدن نخست وزیر، رزم آرا داشت. او ارتباطاتی تنگاتنگ با فداییان اسلام و نواب صفوی داشت. پس از رزم آرا، ملی شدن نفت در مجلس به تصویب رسید و چند ماه بعد، دکتر مصدق مأمور تشکیل کابینه شد. با نخستوزیری مصدق، کاشانی طی پیامی که برای او فرستاد، مصدق را «برادر لایق و دانای» خود نامید و خوشحالی زایدالوصف خود را از نخستوزیری مصدق اینگونه ابراز کرد:
«یا هو، جناب آقای دکتر مصدق، پس از استعلام از مزاج شریف نمیدانم چگونه زحمات و فداکاریهای برادر کامکار و عزیزم را تقدیس کند. صبح وقتی نور چشمی آقا مصطفی خبرمسرت بخش رئیسالوزرایی حضرتعالی را آورد، من یقین حاصل کردم دعاها و التماسهای این خادم اسلام در پیشگاه پروردگار قادر متعال اجابت شدهاست و پیروزی و سعادت از آن ملت گردیدهاست. در ختم کلام جز اینکه سعادت و سلامت و موفقیت برادر لایق و دانای خود را از پیشگاه احدیت مسئلت نمایم، توقع دیگری ندارم ایام به کام باد. سید ابوالقاسم کاشانی.»[۸]
در ۲۱ آذر ماه ۱۳۳۰ آیتالله کاشانی برای تأیید مصدق میتینگ بزرگی برپا ساخت، سخنرانان این اجتماع مخالفان دکتر مصدق را مورد انتقاد قرار دادند. در ۲۳ دی ماه ۱۳۳۰ جبهه ملی نامزدهای خود را برای انتخابات وکلای تهران معرفی کرد. آیتالله کاشانی نیز در ۱۸ بهمن ماه همان سال به نمایندگی دوره هفدهم مجلس شورای ملی از حوزه تهران انتخاب شد.[۴] زمانی که دولت مصدق در مضیقه اقتصادی قرار گرفت و اقدام به فروختن اوراق قرضه عمومی کرد، کاشانی از مردم درخواست کرد تا نسبت به خرید اوراق قرضه ملی اقدام کنند. آیتالله کاشانی در پیامی خطاب به مردم آنها را به خرید اوراق تشویق کرد و گفت:
«امروز است آن روزی که جهاد شما باید با بذل مال بعمل آید. خریداری اوراق قرضه بر ذمه آحاد ملت مسلمان است.»
نقطه عطف زندگی سیاسی کاشانی را میتوان در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ جستجو کرد. در رویداد ۳۰ تیر او با نخستوزیری قوام مخالفت کرد و با نامهای به دربار خواستار ادامه نخستوزیری دکتر مصدق شد. استعفای مصدق و آمدن قوام السلطنه، ملت را برانگیخت و کاشانی ضمن دعوت مردم به راهپیمایی علیه دولت قوام، در روز ۳۰ تیر طی بیانیهای اعلام کرد که اگر لازم شود کفن پوش راه میافتد. او در پیامی خطاب به شاه گفت:
«به اعلی حضرت بگویید اگر بی درنگ دکتر مصدق بر سر کار بر نگردد شخصاً به خیابان خواهم رفت و دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم مستقیماً متوجه دربار خواهم کرد».[۹]
به دنبال اولین اعلامیه مخالفت آیتالله کاشانی با صدارت قوام، بازار تهران از ۲۶ تیر تعطیل شد. تظاهرات گسترده مردم به درگیری منجر شد و حداقل ۶۹ تن کشته و ۷۵۰ تن مجروح بر جای گذاشت. طرفداران مصدق، خیابانهای تهران و دیگر شهرستانها را قبضه کردند. حدود ظهر ۳۰ تیر ۱۳۳۱، شاه با تلفن به مهندس رضوی، نماینده کرمان و نایب رئیس مجلس، اعلام کرد قوام معزول شد. به این ترتیب سرانجام با قیام پیروزمندانه مردم به رهبری آیتالله کاشانی در ظرف چند روز دولت قوام ساقط و در روز ۲۹ تیر ماه، دکتر مصدق پیروزمندانه بر مسند نخستوزیری ابقا شد.[۴]
پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱[ویرایش]
در روز دوم مردادماه، در جلسه فوقالعادهای که مجلس شورای ملی تشکیل داد، قیام سیام تیر ماه را «قیام مقدس» شناخت و شهدای آن روز را شهدای ملی نامید. همچنین لایحه تفویض اختیارات شش ماهه به دکتر مصدق را که بلافاصله پس از عزل قوام مجدداً به نخستوزیری رسیده بود، تصویب کرد و توأم با این لایحه، اختیارات نظامی نیز به او واگذار شد و همچنین مجلس شورا، آیتالله کاشانی را به جای دکتر حسن امامی که وابسته به دربار بود به ریاست مجلس برگزید.[۴] کاشانی پس از ۳۰ تیر که به ریاست مجلس هم رسیده بود به نوعی خود را در دولت شریک میدانست. عریضه نویسی و نامه نویسیهای او در عزل و نصب مقامات کشوری و توصیههای گاهوبیگاه کاشانی، عرصه را برای بروز اختلافات بازتر و وسیعتر مینمود. بنا بر روایتی تا آخر آذرماه ۱۳۳۱، هزار و پانصد توصیه از کاشانی و فرزندانش در وزارتخانهها جمعآوری شده بود.[۱۰] وزیر کشور مصدق نیز ۵۸ فقره از این توصیه نامهها را که از صدور پرونده وکالت، اجازه دفتر ازدواج، استخراج معدن نمک و فرمانداری ماکو تا انتخابات خلخال و ریاست شهربانی کرج هست، تنظیم و چاپ نمودهاست.[۱۱]
دراین باره گفته میشود که مصدق به کاشانی گفته بود: «آقا. توصیه این و آن را نفرمایید. در شان شما نیست و در جامعه هم انعکاس نامطلوب دارد و مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. اگر نظرات اصولی دارید با دولت در میان بگذارید تا رفع مشکلات شود. اصلاً گیریم که این مسائل درست بوده. اینها در درجه دوم اهمیت است. آیا شما در خط اساسی نهضت ملی انحرافی میبینید؟ اگر هست بگویید اصلاح کنم و اگر نکردم بگویید از کارها کناره بگیر؛ و الا برای مسائل جزئی که نمیتوانیم اختلاف داشته باشیم.» حسین فاطمی نیز نقل میکند: «دکتر مصدق هم بهطور عجیب نسبت به این مسائل حساس بود و غالباً از مداخلات آقا و اطرافیانشان گله داشت و دو سه مرتبه هم کار بهجاهای باریک کشید.»[۱۲]
تایمز لندن مقالهای دربارهٔ کاشانی نوشته بود و مجله خواندنیها آنرا ترجمه کرده بود. در این مقاله کاریکاتوری از سر کاشانی روی تنه شیر چاپ شده وآمده بود که کاشانی آن چنان شخصیتی است که یک اشاره او نه تنها ایران که خاورمیانه را به اعتصاب میکشد. چند بیت شعر هم زیر کاریکاتور آمده بود. مصراعهای اول این بود که استعمار چنین و چنان میکند و مصراع دوم بیتها این بود: «شیر پامنار اگر بگذارد». این شماره مجله را به مقدار زیاد چاپ کرده بودند و مجلهها را کنار تشک حاج آقا گذاشته بودند و سیل جمعیتی که به دیدار حاج آقا میرفتند و دست آقا را میبوسیدند به دریافت یک نسخه مجله نائل میشدند و از زبان آقا میشنیدند که میگفت: «بیسواد. برو این مقاله رو بخون ببین چی نوشته.»[۱۳]
همچنین نقل است در اوج سر زدن این گونه رفتارها از کاشانی، یکی از مذهبیون به پیش او رفته بود تا نگرانی خود را از اختلاف در نهضت بیان کند. کاشانی به او گفته بود: «نگران نباشید. تا من هستم هر چوبی را که جای مصدق بگذارم کار او را خواهد کرد.»[۱۴]
او دربارهٔ خود میگفت: «من سرمایه مملکت هستم. فقط رهبر مسلمین ایران نیستم، مرا همه مسلمانان جهان به رهبری قبول دارند.»[۱۵]
از سوی دیگر حساسیت و رقابت یک طرفهای که میان کاشانی و آیتالله بروجردی ایجاد شده بود، برای کاشانی که همواره میخواست خود را رهبر و زعیم مسلمانان جهان ببیند همواره تنش زا بود. وجود آیتالله بروجردی بهمثابه مانعی همیشگی دربرابر کاشانی بود تا رؤیای رهبری همزمان در دو جبهه سیاسی و دینی را اگر آرزویی محال نیابد، لااقل دور از دسترس بیند. هرچند که هر دوی این مراجع، در جریان سرنگونی مصدق، به شاه نزدیک بوده و از بازگشت او حمایت کردند. بنا به گفته داماد آیتالله بروجردی: «آقای کاشانی روی کاناپه نشسته بود. سلام کردم. آقای کاشانی گفت: علیکمالسلام، کجابودی، چه کار میکنی؟ دعوت کرد کنارش نشستم. گفت: بی سواد، لُره چه کار میکند؟ منظورش آقای بروجردی بود. اگر این را من به آقا منتقل میکردم دیگر خیلی بد میشد. به آقای کاشانی گفتم: آقا بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد. ایشان خیلی ناراحت شد و دیگر تا آخر مجلس با من حرف نزد.»[۱۶]
درگیری با مصدق بر سر اختیارات ویژه و همهپرسی[ویرایش]
پس از درخواست تمدید اختیارات، کاشانی به مبارزه علنی با مصدق پرداخت و ضمن مخالفت با تمدید قرارداد آن را «جاه طلبانه» و مصدق را پنهان در پشت نقاب تزویر و آزادیخواهی «،» مستبدی که میخواهد بهدور ان قبل از مشروطه برگردد «شر خودسر»، «یاغی طاغی» و «کسی که به خیال خداوندگاری افتادهاست» خواند:
«ملت ایران، من از پشت نقاب تزویر و آزادیخواهی ناگهان دریافتم که به زودی فکر ناپاک دیکتاتوری سیل خودسری از دامنه هوی و هوس خویش سرازیر نموده و قصد دارد نهال آزادی و مشروطیت ایران را از بن بر کَند. فریاد آزادی ایران که ۵۰ سال شب و روز این خیال شوم اسارت ایران را در مغز خویش پرورش داده بود در سر راه خود مانعی را دید که نه تنها به هیچ قیمت در مقابل افکار مالیخولیایی او تسلیم نمیشد بلکه او را تخدیر و تضیع نمود بر احدی پوشیده نیست که رئیس دولت بر خلاف قانون اساسی در صدد است ایران را به حکومت استبداد بازگرداند ولی من به شما میگویم بر خلاف آن یاغی طاغی که در کشور مشروطه ایران به خیال خداوندگاری افتادهاست، مشروطه ایران نخواهد مرد. روح پاک پیغمبر اسلام اجازه نخواهد داد ملتی مسلمان و مستقل با چنین افکار پست و اهریمنی تسلیم بیگانگان شود و آن شّر خودسر که در راه بد کاری و خیال ایجاد دیکتاتوری قدم بگذارد محکوم به شکست و تسلیم چوبه دار خواهد شد.»[۱۷]
کاشانی طی اعلامیه دیگری به سختی به مصدق حمله کرد و او را کسی خواند که «هرچه کرده به مصلحت و نفع اجانب بوده است»:
«ملت غیور ایران اکنون ۲۸ ماه است که ایشان زمامدار است و در تمام این مدت یک قدم مفید به حال شما که بتواند اسم آن را ببرد برنداشتند. هر روز وعدههای بزرگ میدهد و فردا عذر میآورد. ساعت به ساعت راه را برای تحکیم دیکتاتوری و حکومت فردی و خود سری هموار ساختهاست. مصدق خوب میداند اگر با آزادی به رای ملت رجوع کند ۹۷ درصد مردم علیه او رای میدهند. شما هموطنان عزیز میبینید که تا امروز چه کسی به نفع اجانب قدم برداشته و آنچه تا امروز کرده مستقیماً به مصلحت اجنبی و زیان مملکت بودهاست.»[۱۸]
او همچنین شاه را «مرد تربیت شده عاقل»[۱۹] و «مردی معقول تحصیل کرده و با تحصیلات»[۲۰] خواند وگفت: «عقیده من این است که ایران سالیان دراز حساسیت سلطنت دارد و فی الحقیقته وجود شاه یک جهت جامعی برای جمعآوری کلیه طبقات مردم بهدور این مرکز ثابت است.»[۲۱]
کاشانی پس از کودتا نیز در مصاحبهای گفت: «ریاست مجلس در شان من نبود و من از این جهت این مقام را پذیرفتم که جلو فعالیتهایی که مصدق میخواست شروع کند و یک سال بعد شروع کرد بگیرم.»[۲۲]
کاشانی با همهپرسی دکتر مصدق شدیداً به مخالفت برخاست و گفت: «شرکت در رفراندوم خانه برانداز که با نقشه اجانب طرحریزی شده، مبغوض حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه و حرام است.»[۲۳] البته مردم در انتخابات شرکت کردند و با اکثریت آرا رای به انحلال مجلس دادند.
کاشانی و زاهدی[ویرایش]
درحالی که دولت مصدق حکم جلب سرلشکر زاهدی، متهم اصلی پرونده قتل افشارطوس، را صادر کرده بود، کاشانی وارد قضیه شد و بهوسیله میراشرافی او را به مجلس آورد و در معیت خویش نشاند. به نوشته روزنامه کیهان زاهدی که در پناه کاشانی و مجلس مصونیتی سیاسی مییافت، در آنجا متحصن شد و «آیتالله کاشانی از او به گرمی استقبال نمود و از مزاحمتهایی که تا کنون برای وی فراهم شده اظهار تاسف کرده و خدمات او به نهضت ملی را ستود.»[۲۴]
کاشانی در مجلس با زاهدی روبوسی کرد، او را در اتاق هیئت رئیسه سکنی داد و به او گفت که تا هر وقت که میخواهد در مجلس باشد. همچنین به کارکنان مجلس دستور داد تااز این «مهمان عزیز»[۲۵] پذیرایی کنند چرا که ایشان در اینجا «حق آب و گل دارند».[۲۶]
کاشانی که پیشتر از زاهدی با عنوان کسی که «با ما دوست هستند و ما هم با ایشان کمال دوستی را داریم.» یاد کرده بود، در روزهای کودتا صمیمیتی دوچندان با وی یافت. زاهدی دو ماه و نیم در مجلس ماند و با استفاده از مصونیت ایجاد شده با فراغ بال سرگرم رایزنی با مخالفان مصدق و هماهنگی برای اجرای کودتا شد.
در ۲۵ خرداد ۱۳۳۲ نیز ملاقاتی میان کاشانی و زاهدی انجام شد. در این ملاقات که حدود ۴۵ دقیقه طول کشید و مظفر بقایی، میراشرافی و حمیدیه نیز در آن حضور داشتند، «آیتالله کاشانی حمایت بیدریغ خود را از ایشان و سایر کسانی که جانشان بهعلت مبارزه با دیکتاتوری مصدق در خطر است ابراز داشتند.»[۲۷] فضلالله زاهدی تا ۲۹ تیر در مجلس بود و بعد از آن مجلس را ترک کرد و تا کودتای ۲۸ مرداد در خفا به سر میبرد. سرلشکر نادر باتمانقلیچ از افسران کودتاچی که پس از ۲۸ مرداد به سمت ریاست ستاد ارتش رسید، در جریان محاکماتش پس از انقلاب ۱۳۵۷ به نقش آیتالله کاشانی اشارهای کرد و گفت:
«در اوایل سال ۳۲ به خدمت آیتالله کاشانی مشرف شدم، حضرت از جریان سیاسی کشور متأثر بودند و دعا میکردند که مملکت نجات پیدا کند و به من گفتند تلاش کنید مملکت از این وضع نجات پیدا کند. پس از کودتای ۲۸ مرداد وقتی رئیس ستاد شدم با فرزند آیتالله کاشانی تماس گرفتم و جریان را به او گفتم و نظر آیتالله را خواستم. آقا مصطفی از قول آیتالله کاشانی گفتند چه بهتر که شما را انتخاب کردند. در اوایل شهریور ۳۲ وقتی خدمت کاشانی شرفیاب شدم ایشان مرا به گرمی پذیرفتند و نسخهای از فرمان حضرت علی به من دادند و فرمودند این دستورات را نصب العین قرار دهید.»[۲۸]
آن طور که از شواهد و قرائن برمی آید، کرمیت روزولت مقدار ۱۰/۰۰۰ دلار در پاکت گذاشته و دادهاست تا از طریق احمد آرامش بهدست کاشانی برسد برای همکاری در کودتا. مارک گازیوروسکی مینویسد:
«صبح روز ۱۹ اوت (۲۸ مرداد) دو تن از مأمورین سیا به نامهای بیل هرمن و فرد زیمرمن با آرامش ملاقات کردند و مبلغ ۱۰ هزار دلار در اختیار او گذاشتند تا به کاشانی بدهد. چنین بهنظر میآید که کاشانی ترتیب آن را داد که یک گروه ضد مصدق از ناحیه بازار به مرکز تهران روانه شود.»[۲۹]
قول مهندس حسیبی زاویهای دیگر از رابطه پنهانی کاشانی و آمریکاییها را در فروپاشی دولت دکتر مصدق مینماید:
«هندرسون قبل از این که روز ۲۷ مرداد به خانهٔ مصدق بیاید خانهٔ کاشانی بوده است.»[۳۰]
کاشانی روی کار آمدن دولت کودتا را «سبب مسرت» دانست و ضمن تبریک به زاهدی گفت:
«جای مسرت است که دولت جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند.»[۳۱]
کاشانی همچنین در مصاحبه باروزنامهٔ المصری گفت: «من از ژنرال زاهدی مادام که به منفعت ایران قدم برمیدارد پشتیبانی میکنم ... هر وقت که نظرم برسد او بر خلاف مصلحت ایران عمل میکند با او مخالفت میکنم. تا این لحظه راجع به کار او نمیتوان قضاوت کرد.»[۳۲]
دو روز پس از کودتا نیز کاشانی و زاهدی با یکدیگر در منزل آقای مقدم در دزاشیب ملاقات کردند.[۳۳] این ملاقاتها تا مدتی ادامه داشت. جریان دیدارهای ۳۱ شهریور، ۱۸ مهر، ۲ آبان و ۲۳ آذر سال ۱۳۳۲ در مطبوعات آن دوره درج گشتهاند. با این حال، کاشانی هم برای این اقدامات، دلایل خود را داشت؛ کاشانی در روز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲، یک روز قبل از کودتای ۲۸ مرداد، طی نامهای خطاب به محمد مصدق، خبر از وقوع یک کودتا داده و مینویسد:
زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحتنظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایفالحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بوده درصدد به اصطلاح کودتا است. اگر نقشه شما نیست که مانند سیام تیر عقبنشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید، و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همانطور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسن هم گوشزد کردم که آمریکا ما را درگرفتن نفت از انگلیسیها کمک کرد و حالا به صورت ملی و دنیاپسندی میخواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد؛ و اگر واقعاً با دیپلماسی نمیخواهید کنار بروید، این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود، که من شما را با وجود همه بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا به وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم، که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد.
— سید ابوالقاسم کاشانی ، [۳۴]
زاهدی در اعتراض به تحت تعقیب واقع شدن خود، در مجلس متحصن شده بود؛ اما تحت فشارهای نخستوزیر، از تحصن خارج و در شمال تهران پنهان شد. بهمحض خروج زاهدی از مجلس، مأموان سیا با او ارتباط برقرار کردند؛ در اسناد سازمان سیا آمده است: «ایستگاه، اکنون با زاهدی که ۲۱ ژوئیه/۳۰ تیر، پناهگاه خود در مجلس را ترک گفته بود، تماس مستقیم برقرار کرد.»[۳۵][۳۶][۳۷]
نظرات کاشانی نسبت به مصدق پس از کودتا[ویرایش]
او در پاسخ به سؤال اخبار الیوم مبنی بر اینکه بهنظر شما بزرگترین اشتباه مصدق کدام است؟ گفت: «پایمال کردن قانون اساسی و و عدم اطاعت از اوامر شاه».[۳۸] او همچنین اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری جمهوریت میکوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.»[۳۹]
کاشانی در جواب روزنامهٔ المصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که به او رسید؟ گفت: «خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشتهاست نتیجهٔ عدل خداوندی است.»[۳۲] او همچنین در مصاحبه با اخبارالیوم مصدق را به مرگ محکوم کرد: «این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بودهاست. تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است.»[۴۰] کاشانی نه تنها تمامی زحمات دکتر مصدق را به زیر سؤال برد، که پا را فراتر گذاشته او را به داشتن جنون متهم کرد: «مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن میباشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت به وجود آوردم نبود هرگز ملی نمیشد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانت کرد. قبل از اینکه من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از اینکه من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند.»[۴۱] «مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود.»[۴۲]
پس از کودتا[ویرایش]
کاشانی در دوران زاهدی به مرور خانه نشین شده و لب به شکایت گشوده و گفت: «آزادی جز برای عمال انگلیس نیست. مطبوعات و نشریات ملی هیچگونه اظهار عقیده ندارند و همه توقیفاند. بسیاری از میلیون و آزادیخواهان متدین در زندانها بسر میبرند. این اختیارات را چه کسی به آقای زاهدی داده که این دیکتاتوری شدید و قرون وسطایی را با مردم شریف ایران مینماید؟»[۴۳] «حیف که رادیو در اختیار من نیست که از افکار مردم و احساسات پاک این ملت استفاده کنم.»[۴۴] آیتالله کاشانی همچنین علیه انعقاد کنسرسیوم اعلامیه شدیداللحنی داد، به جرم «تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت» در هشتاد سالگی بازداشت شد.
بامداد روز سهشنبه ۲۳ آبان ۱۳۳۴، اعلام شد که سیدمصطفی کاشانی، نماینده مجلس هفدهم و فرزند آیتالله کاشانی درگذشت. جلسه مجلس به احترام او تعطیل شد. دوستان وی به پزشک قانونی هجوم بردند تا از علت این درگذشت ناگهانی آگاه شوند. دو روز بعد در مسجد سلطانی مجلس ختمی از طرف آیتالله کاشانی ترتیب داده شد. در این مجلس حسین علاء، نخستوزیر هم شرکت کرد، اما مورد سوقصد از طرف فدائیان اسلام قرار گرفت ، این سوءقصد به نتیجه نرسید. حکومت که به دنبال بهانه برای دستگیری فدائیان اسلام بود، از این موقعیت حداکثر استفاده را برد و از فردای آن روز به دستگیری سران این گروه پرداخت و با سرعت فراوان در دادگاههای نظامی و تجدیدنظر، محاکمه آنان خاتمه یافت. در تاریخ ۲۷ دی ۱۳۳۴، چهار تن از سران فدائیان اسلام، نواب صفوی، خلیل طهماسبی، مظفرعلی ذوالقدر و سیدمحمد واحدی تیرباران و عدهای دیگر هم به زندان محکوم گردیدند. روز بعد از اعدام نواب صفوی و یارانش، پنجشنبه ۲۸ دی ماه آیتالله کاشانی در به جرم دخالت در قتل رزم آرا احضار و پس از سه ساعت بازجویی توقیف شد.[۴]
در رابطه با دستگیری کاشانی روزنامه کیهان مورخ ۱۷ دی ۱۳۳۴ چنین نوشت: "آیت الله بهبهانی طی عریضهای به حضور ملوکانه در مورد احضار آیتالله کاشانی به دادرسی ارتش وساطت کردهاند که امر فرمایند از احضار آیتالله کاشانی به دادرسی ارتش صرفنظر گردد که وقعی گذارده نشد، اما ایشان پس از دستگیری در روز چهارشنبه ۱۰ دی ۱۳۳۴ جهت ادای توضیحات دربارهٔ قتل رزم آرا به دادرسی ارتش، احضار و پس از اولین بازجویی که در ساعت ۷:۳۰ دقیقه با حضور سرلشکر آزموده و سرتیپ کیهان خدیو و سروان شاداب شروع شد و ذیل حکم بازداشت خود را که به امضای سه نفر مذکور بود با نوشتن "رؤیت شد" امضا و به نوشته روزنامه کیهان، در اتاق مجاور زندان دکتر مصدق در لشکر زرهی زندانی شد." در ۲۸ دی ۱۳۳۴ آیتالله کاشانی به سرلشکر آزموده چنین نوشت: «تیمسار آزموده، پس از سلام، روز گذشته چون سؤالات و جوابهای اینجانب، نقطه ضعفی نداشته و این که جنابعالی و آقای تیمسار کیهان خدیو، قرار بازداشت را مرقوم داشتند و اینجانب اعتراضی ننمودم فعلاً زحمت میدهم قرار بازداشت هیچ گونه موجبی ندارد و معترض هستم.» هیئت دادرسان دادگاه عادی شماره ۲ دادرسی ارتش در تاریخ شنبه ۳۰ دی خارج از نوبت جلسهای تشکیل داده و اعتراض آیتالله کاشانی را وارد ندانستند.
روز سهشنبه ۳ بهمن، حائریزاده اعلام تحصن در مجلس کرد و گفت که تا زمانی که تکلیف پرونده قتل رزمآرا روشن نشده در تحصن باقی خواهد ماند. از سوی مقامات روحانی تلاش فراوانی برای نجات آیتالله کاشانی آغاز شد، بنا بر نوشته روزنامه اطلاعات در روز سوم بهمن ۱۳۳۴، آیتالله بروجردی به وسیله قائممقامالملک از شاه در مورد آیتالله کاشانی خواستار بذل توجه شد و شاه نیز پاسخ داده بود که تا آن حدود که قانون و مقررات در وظایف سلطنت مقرر داشته برای تأمین نظر حضرت آیتالله اقدام خواهد شد. جنجال این جریان به مجلس کشیده شد و بین سرلشگر وثوق وزیر جنگ و حائریزاده درگیری شدیدی به وجود آمد. سرانجام در ۲۳ اسفندماه آیتالله کاشانی، دکتر بقایی، محمود نریمان، کریمآبادی و هشت نفر دیگر از متهمان به معاونت در قتل سپهبد رزمآرا با قید التزام که از حوزه قضایی تهران خارج نشوند، آزاد شدند و موضوع، موقتاً از صورت حادی که داشت، خارج شد.[۴]
وفات[ویرایش]
در مهر ۱۳۴۰، کاشانی به بیماری پروستات مبتلا شد و در بیمارستان بستری شد. خانواده او، با مشورت با دولت، تصمیمی گرفتند او را به آلمان بفرستند. بلافاصله، تصمیم گرفته شد که به جای آن یکی از بهترین پزشکهای فرانسوی به تهران آورده شود. پس از معاینه بیمار، دکتر تصمیم گرفته که به عمل جراحی نیازی نیست. چند ماه بعدتر، کاشانی دوباره بیمار شد، ولی این بار به بیماری حاد برونشیت مبتلا گشت. شاه او را در خانهاش ملاقات کرد. در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ کاشانی درگذشت. در مراسم تشییع جنازهاش، علاوه بر عامه مردم، سیاستمداران و روحانیون بسیاری شرکت کردند. جنازه به شهرری، نزدیک در کنار حرم دفن شد.[۴۵]
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ Rahnema، KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM، 640-647.
- ↑ منابع دربارهٔ زندگی کاشانی به طور گسترده به دو محدوده قبل از انقلاب (۱۳۵۷) و بعد از انقلاب تقسیم میشوند. منابع در دوره پیشین، به نظر میرسند کمتر به اغراق گویی دچار شدهاند و موثقتر هستند؛ که شامل مصاحبه او با خسروشاهی و نوشتههای دربارهٔ کاشانی در زندگی نامههای علما و دیگر اسناد مثل شرح مذاکرات مجلس یا سخنرانیهایش میشود. پژوهشهای عمده دربارهٔ کاشانی در دوران بعد از انقلاب نوشته شده که در آن نمایی تحسین و تمجید شده کشیده شده است که باید با هشیاری با منابع و اسناد موثق قبل انقلاب، آزموده شود.
- ↑ «زندگی نامه آیت الله كاشانی». مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ ۴٫۷ «تاریخ ایرانی». tarikhirani.ir. بازبینیشده در 2016-09-18.
- ↑ مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان ۱۳۶۰، ص۳۹۶
- ↑ تاریخ بیست ساله ایران. حسین مکی. جلد سوم
- ↑ «Fars News Agency : جمعيت فداييان اسلام» و «مجمع مسلمانان مجاهد»». www.farsnews.com. بازبینیشده در 2016-09-20.
- ↑ قلم و سیاست، محمد علی سفری، نشر نامک، چاپ دوم، ۱۳۸۰، ص ۸۰۵
- ↑ روزنامه باختر امروز، ۲۹ / ۴ / ۱۳۳۱
- ↑ روزنامه داد، ۲۶ آذر ۱۳۳۱
- ↑ تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره ۶و۷، صص ۳۴۰–۳۴۲
- ↑ (همان، صص ۳۶۷–۳۶۸)
- ↑ مصدق و تاریخ، ص۳۳۳
- ↑ مصدق و تاریخ، ص ۳۳۴
- ↑ کیهان، ۲ تیر ۱۳۳۲
- ↑ گفتگو با آیتالله محمدحسین علوی طباطبایی، داماد آیتالله بروجردی، روزنامه شرق، سه شنبه، ۲۹ فروردین ۱۳۸۵
- ↑ کیهان، ۱۵ تیر ۳۲
- ↑ اعلامیه ۸ مرداد ۱۳۳۲، مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله کاشانی، به کوشش م. دهنوی] محمد ترکمان[، انتشارات چاپخش، ج ۳، ص ۴۱۱ – ۴۰۷
- ↑ روزنامه اطلاعات، ۱۰ فروردین ۳۲
- ↑ مجله خواندنیها، ۱۵ فروردین ۱۳۳۲
- ↑ کیهان، ۸ فروردین ۳۲
- ↑ کیهان، ۳ شهریور ۱۳۳۲
- ↑ اطلاعات، ۱۰ مرداد ۱۳۳۲
- ↑ کیهان، ۱۴/۲/۱۳۳۲
- ↑ کاشانی به اتفاق ۱۵ نفر از نمایندگان به دیدن سرلشکر زاهدی رفت و اظهار داشت: «شما مهمان مجلس میباشید و بهعلاوه مورد احترام همه آقایان بوده و هستید و از مزاحمتهایی که تا کنون برای شما ایجاد شده متاسفم چون من خدمات شما را به نهضت ملی ایران فراموش نکردهام و امیدوارم بتوانید به خمات بیشتری نائل شوید. اینجا همخانه ملت است و شما میتوانید تا هر وقت که بخواهید باشید.» (کیهان، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۲) همچنین نگاه کنید به مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، محمد علی همایون کاتوزیان، ترجمه فرزانه طاهری، نشر مرکز، چاپ اول، اسفند ۱۳۷۲، ص ۲۱۲.
- ↑ کاشانی خطاب به رئیس بازرسی مجلس گفت: «مادام که تیمسار در اینجا تشریف دارند شما از میهمان عزیز ما مواظبت کنید. زیرا ایشان در اینجا حق آب و گل دارند.» (اطلاعات، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۲)
- ↑ روزنامه نبرد ملت، ۲۸ خرداد ۱۳۳۲
- ↑ روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۵ آذر ۵۹
- ↑ مارک گازیوروسکی، کودتای اوت ۱۹۵۳، بخش علوم سیاسی دانشگاه ایالتی لویزیانا ۱۹۸۷، ترجمه غلامرضا نجاتی، شرکت انتشار، ص ۳۷؛ همچنین مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، ج۲، ص ۱۱۸
- ↑ رودخانه خروشان عشق، زندگی و زمانه دکتر سید حسین فاطمی، محمود حکیمی، انتشارات قلم، ۱۳۸۱، صفحهٔ ۱۵۵
- ↑ کیهان، ۱۲ آبان ۱۳۳۲
- ↑ ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ کیهان، ۱۷ شهریور ۱۳۳۲
- ↑ روزنامه آتش، ۳۱ مرداد ۱۳۳۲
- ↑ یک روز قبل از کودتای 28 مرداد 1332 آیت الله کاشانی علیرغم تمامی بی مهریها و اذیتهایی که از طرف دکتر مصدق و طرفداران او دیده بود، در نامهای خطر وقوع کودتا را به دکتر مصدق گوشزد نموده و به او پیشنهاد همکاری و اتحاد در جلوگیری از توطئههای دشمنان را میدهد، متن نامه به این شرح است: «حضرت نخست وزیر معظم جناب آقای دکتر مصدق دام اقباله عرض میشود، اگر چه امکاناتی برای عرایضم نمانده ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرضورزیها و بوق و کرنای تبلیغات شما، خودتان بهتر از هر کس میدانید که همِّ و غم در نگهداری دولت جنابعالی است، که خودتان به بقاء آن مایل نیستید. از تجربیات روی کار آمدن قوام و لجبازیهای اخیر بر من مسلم است که میخواهید مانند سیام تیر کذایی یک بار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید. حرف این جانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم نشنیدید و مرا لکه حیض کردید. خانهام را سنگباران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی است و نه تکیهگاهی برای این ملت گذاشتهاید. زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحتنظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایفالحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بوده درصدد به اصطلاح کودتا است. اگر نقشه شما نیست که مانند سیام تیر عقبنشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید، و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همانطور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسن هم گوشزد کردم که آمریکا ما را درگرفتن نفت از انگلیسیها کمک کرد و حالا به صورت ملی و دنیاپسندی میخواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد؛ و اگر واقعاً با دیپلماسی نمیخواهید کنار بروید، این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود، که من شما را با وجود همه بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا به وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم، که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد. اگر به راستی در این فکر اشتباه میکنم با اظهار تمایل شما، سیدمصطفی و ناصرخان قشقایی را برای مذاکره خدمت میفرستم، خدا به همه رحم بفرماید. ایام به کام باد. سیدابوالقاسم کاشانی/ 27 مرداد 1332» "سند/نامه آیت الله کاشانی به دکتر مصدق دربارهٔ خطر وقوع کودتا". مرکز اسناد انقلاب اسلامی. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- ↑ «بازخوانی نامه آیت الله کاشانی به مصدق در 27 مرداد 32 + سند». مرکز اسناد انقلاب اسلامی. بازبینیشده در 30 مرداد 1395.
- ↑ «نامه آیت الله کاشانی به مصدق در 27 مرداد 32 +سند». پایگاه اطلاعرسانی رجا، 27 مرداد 1395. بازبینیشده در 30 مرداد 1395.
- ↑ «سندشناسی نامهٔ آیت الله کاشانی به دکتر مصدق». مرکز بررسیهای اسلامی. بازبینیشده در 30 مرداد 1395.
- ↑ کیهان، ۱۷ شهریور ۳۲
- ↑ مصاحبه با روزنامه المصری، کیهان ۱۷ شهریور ۱۳۳۲
- ↑ کیهان، ۲۳ شهریور ۱۳۳۲
- ↑ مصاحبه با خبرنگار اخبار الیوم، کیهان ۲۳ شهریور ۱۳۳۲
- ↑ مصاحبه با خبرنگار اخبار الیوم، کیهان، ۲۳ شهریور۱۳۳۲
- ↑ مجموعهای از مکتوبات و سخنرانیهای آیتالله کاشانی، ج۳، ص ۱۱۲–۱۱۱
- ↑ کیهان، ۱۴ آذر ۳۲. همچنین مصدق سالهای مبارزه و مقاومت، ج۲، ص ۴۷۴
- ↑ Milani، seyyed abolqasem kashani، 349.
منابع[ویرایش]
- Milani, Abbas. Eminent Persians: the men and women who made modern Iran, 1941-1979. vol. 1. New York: Cyracuse University Press, 2008. 1221. ISBN 978-0-8156-0907-0.
- Rahnema, Ali. “KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM”. In Encyclopædia Iranica. 2012. 640–647. Retrieved ۴/۱۱/۲۰۱۴.
پیوند به بیرون[ویرایش]
|
- آیتاللههای اهل ایران
- اهالی تهران
- فارسیزبانان
- اهالی کاشان
- درگذشتگان ۱۳۴۰
- درگذشتگان ۱۹۶۲ (میلادی)
- روحانیان شیعه
- روحانیان شیعه اهل ایران
- رؤسای مجلس شورای اسلامی
- رئیسان مجلس شورای ملی
- زادگان ۱۲۶۰
- زادگان ۱۸۸۲ (میلادی)
- شاگردان آخوند خراسانی
- عالمان شیعه
- عالمان مسلمان
- فقهای هوادار مشروطیت
- مجلس مؤسسان
- مدفونان در باغ طوطی
- نفت در ایران
- نمایندگان مجلس شورای ملی
- نهضت ملیشدن نفت
- اعضای جبهه ملی ایران