فرقه
کلمه «فرقه» به شکلی که امروزه استفاده میشود، عبارتی برای اشاره به جنبشهای نوپدید دینی[۱] یا سایر گروههایی است که اعتقادات آنها و یا رفتارهایشان از نظر عموم مردم غیرعادی و یا غریب محسوب میشود. از لغت فرقه به عنوان ابزاری برای تخریب علیه گروههایی استفاده میشود که اعتقادات و یا رفتارهایی غیر منطقی دارند، بدون آن که تعریف دقیق و ثابتی از کلمه فرقه ارائه شود.[۲] فرقهها در دهه ۱۹۳۰ مورد توجه تحقیقات علوم اجتماعی در حوزه مطالعه رفتارهای مذهبی قرار گرفتند.[۳] این گروهها مورد انتقاد جریان غالب مسیحیت قرار داشتند چرا که اعتقاداتشان با قرائت رسمی مسیحیت متفاوت بود. در دهه ۱۹۷۰ جنبشهای ضد فرقهای به وجود آمدند.
پیدایش جنبشهای ضد فرقهای تا حدودی محصول اعمال خشونت آمیز و رفتارهای مجرمانهای بود که توسط اعضای برخی از فرق صورت گرفته بود. برخی از مدعیات جنبشهای ضد فرقهای مورد تردید محققان قرار گرفت که بعدها به مناقشات بیشتر در این خصوص منجر شد. رفتارهای تبعیض آمیز علیه اعضای فرقهها در برخی کشورها موضوعی دنبالهدار بوده است. به طور مشابه مسائل مرتبط با فرقههای آخرالزمانی و همچنین فرقههای مخرب هم به شکل ممتد مورد توجه بوده است. دولتها سیاستهای مختلفی را در قبال فرقهها پیگیری کردهاند. طیف این سیاستها از تحمل و مدارا تا برخورد خصم آمیز کشیده شده است. نوع برخورد دولتها با فرق نیز از جمله مسائل مناقشه برانگیز بوده است. لغت فرقه در ابتدا برای تشریح گروهی از مردم استفاده میشد که خدایی را میپرستیدند. این لغت اولین بار در قرن هفدهم و برای اشاره به بیعت و عهد بستن با یک خدا استفاده شد. این لغت از معادل فرانسوی آن culte با ریشه لاتین cultus به معنای پرستش و صفت cultus به معنای ماوی، پرورش دهنده، پرستیده شده آمده است که از فعل colere به معنای رسیدگی کردن و یا پرورش دادن مشتق شده است.[۴]
محتویات
خاستگاه جامعهشناسی[ویرایش]
مفهوم فرقه در سال ۱۹۳۲ و توسط جامعهشناس آمریکایی هاوارد بوکر و به عنوان نسخه کامل شدهای از تیپ شناسی کلیسا-فرقه ارائه شده توسط متخصص الاهیات آلمانی ارنست ترولتش، به دستهبندیهای جامعه شناسان وارد شد. هدف ترولتش این بود که بین سه رفتار مذهبی تفکیک قائل شود، کلیسا (دین)، مذهب (زیرشاخههای یک دین) و عرفان. بوکر از دو گروه اول ترولتش چهار دسته استخراج کرد به این ترتیب که کلیسا را به دو گروه کلیسای مسیحی (به معنای یک واحد کلی) و مذاهب (به معنای زیر شاخههای مسیحیت مثل کاتولیک، ارتدوکس و ...)، و مذهب را به دو گروه اقلیت (به معنای انشعاب مذهبی از شاخه اصلی) و فرقه تقسیم کرد.[۵] تعریف بوکر از فرقه معادل تعریف ترولتش از عرفان بود با مفهوم گروههای کوچک دینی فاقد سازماندهی، که بر شخصی بودن اعتقادات تأکید دارند.[۶] بعدها تقسیم بندیهایی بر اساس این دستهبندی شکل گرفت، با تأکید مضاعف بر فرقهها به عنوان گروههای مذهبی انحرافی که «دریافتها شخصی خود را خارج از فرهنگ قالب مذهبی مطرح میکنند».[۷] اعتقاد غالب بر این است که این اتفاق به تنشهای شدید بین این گروه و فرهنگ عمومی جامعهای که گروه در آن قرار دارد، منجر میشود. این همان اتفاقی است که در خصوص اقلیتهای مذهبی نیز رخ میدهد.[۸] جامعه شناسان معتقدند که بر خلاف اقلیتهای مذهبی که محصول یک انشعاب مذهبی هستند و از این رو پیوستگی خود را با اعتقادات و رفتارهای سنتی حفظ میکنند، فرقهها به شکل ناگهانی و پیرامون عقاید و مناسک بدیع شکل میگیرند.[۹]
جنبشهای ضد فرقه[ویرایش]
در سالهای دهه ۱۹۴۰، مخالفتهای طولانی مدت برخی از شاخههای مسیحیت در مقابل غیر مسیحیان و یا کسانی که کافر مرتد، مسیحی جعلی و یا اختلاطی محسوب میشدند، در حرکتی به نام جنبش مسیحی ضد فرقهای مستقر در آمریکا منجر شد. از نظر آنهایی که عضو این جنبش بودند، همه گروههای مذهبی که مدعی مسیحیت بودند اما خارج از دایره مسیحیت ارتدوکس پنداشته میشدند، فرقه محسوب میشدند.[۱۰] فرقههای مسیحی جنبشهای نوپدید دینی بودند که پس زمینهای از مسیحیت داشتند اما از نگاه سایر کلیساها دارای عقاید انحرافی محسوب میشدند.[۱۱] محقق مسیحی والتر مارتین کتابی تأثیرگذار به نام پادشاهی فرقهها[۱۲] منتشر کرد و در آن فرقههای مسیحی را به این شکل تعریف کرد که آنها کسانی هستند که به جای پیروی از قرائتی از انجیل که مورد قبول جریان اصلی مسیحیت است، دنباله روی نظرات شخصی یک نفر شدهاند. او از گروههایی چون کلیسای عیسی مسیح قدیسین آخرالزمان، مسیحیت علمی، شاهدان یهوه، جهانی سازی توحید و یگانگی به عنوان مصادیق این موضوع یاد میکند.[۱۳]
در اوایل دهه ۱۹۷۰، جنبشی سکولار علیه گروههای فرقهای شکل گرفت. سازمانهایی که جنبش ضد فرقه (ACM) را به راه انداختند اغلب خانوادههای کسانی بودند که دین خود را با پیوستن به این فرقهها تغییر داده بودند. این خانوادهها بر این اعتقاد بودند که عزیزانشان به خواست خودشان قادر به ایجاد تغییرات چندانی در زندگیشان نیستند. برخی از روانشناسان و جامعه شناسانی که در این حوزه کار میکردند، دلیل این نظر خانوادهها را این میدانستند که از روشهای شستشوی مغزی برای وفادار نگاه داشتن اعضای فرقهها استفاده شده بود.[۱۴] این ایده که فرقهها اعضای خود را شستشوی مغزی میدادند به یک تم واحد منتقدان فرقهها تبدیل شد. حتی در لایههای افراطیتر جنبش ضد فرقه از تکنیکهایی موسوم به برنامه زدایی اجباری اعضای فرقهها به عنوان روشی مرسوم یاد میشد.[۱۵] در رسانههای ارتباط جمعی و در بین عموم مردم لغت فرقه مفهوم ضمنی منفی پیدا کرد. این لغت یادآور اقداماتی چون آدمربایی، شستشوی مغزی، سوءاستفاده روانی، سوءاستفاده جنسی و سایر رفتارهای مجرمانه و نیز کشتار جمعی بود. همزمان با این که وجود اکثر این کیفیات منفی فقط در تعداد خیلی اندکی از گروههای نوپدید دینی به شکل مستند اثبات شده بود، فرهنگ عمومی اغلب آن را بر روی هر گروه مذهبی که به عنوان منحرف محسوب میشود بسط میدهد، هرچند که فعالیت آنها صلح آمیز و قانونمند باشند.[۱۶][۱۷][۱۸]
منتقدان سکولار فرقهها، مثلاً اعضای جنبش ضد فرقه، تمایل به این دارند که فرقه را به عنوان گروهی تعریف کنند که گرایش به دستکاری، استثمار و یا کنترل اعضایشان دارند. فاکتورهای ویژهای که برای رفتارهای فرقهای برشمرده میشوند عبارتند از، کنترل ذهنی اعضا از طریق دستکاری ساختار ذهنی و به شکل اقتدارگرایانه، ساختار کمونی (ایزوله شده از جهان خارج) و توتالیتر، تبلیغ ایدئولوژیک شدید، برنامههای سیستماتیک تلقین، و بقا در طبقه متوسط جامعه.[۱۹][۲۰][۲۱][۲۲] رسانهها بلافاصله به دنبال جریان به وجود آمده به راه افتادند[۲۳] و دانشمندان علوم اجتماعی که هوادار جریان ضد فرقه بودند (و معمولاً هم روانشناس بودند) مدلهای پیچیدهتری را برای شستشوی مغزی معرفی نمودند.[۲۴] همزمان با این که برخی از روانشناسان پذیرای چنین تئوریهایی بودند، جامعه شناسان نسبت به قابلیت این تئوریها در توضیح دادن چرایی پیوستن به جنبشهای نوپدید دینی مشکوک بودند.[۲۵] در اواخر دهه ۱۹۸۰ روانشناسان و جامعه شناسان شروع به کنار گذاشتن تئورهایی چون شستشوی مغزی و کنترل ذهن کردند. هرچند آنها ممکن است معتقد باشند که مکانیزمهای کمتر اجباری برای تاثیرگزاری بر ذهن اعضای این گروهها وجود دارد، با این حال به این نتیجه رسیدند که عضویت در جنبشهای نوپدید دینی در اصل محصول یک انتخاب آگاهانه و منطقی است.[۲۶][۲۷]
جنبشهای نوپدید دینی[ویرایش]
به مرور اغلب جامعه شناسان و محققان دینی نیز شروع به کنار گذاشتن لغت فرقه نمودند، چرا که تداعیگر مفاهیم منفی در اذهان عمومی بود. برخی هوادار استفاده از لغات جدیدی چون جنبش نوپدید دینی، دین جایگزین یا دین جدید برای اغلب گروههایی بودند که از آنها به عنوان فرقه یاد میشد.[۲۸] اما کماکان هیچکدام از این اصطلاحات چندان موفقیتی در جا افتادن در فرهنگ عمومی و یا رسانهها پیدا نکردند. دیگر محققان سعی دارند که لغت فرقه را از گرو این مناقشات آزاد کرده تا آن را به عنوان یک مفهوم خنثی برای گفتمانهای علمی به کار بگیرند.[۲۹] محققان تخمین میزنند که تعداد جنبشهای نوپدید دینی، که برخی از آنها (و نه همهشان) برچسب فرقه خوردهاند، در سراسر جهان به دهها هزار گروه میرسد. ریشه بسیاری از این گروهها در آسیا و یا آفریقا قرار دارد. اکثریت غالب این گروهها تعداد انگشت شماری عضو دارند. شمار اعضای برخی از آنها به هزاران تن میرسد و فقط تعداد معدودی بیش از یک میلیون عضو دارند.[۳۰] در سال ۲۰۰۷ یک محقق دینی به نام ایلیا سیگلر اینگونه نظر داد که هرچند عقاید هیچکدام از جنبشهای نوپدید دینی به عقیده غالب در هیچکدام از کشورها تبدیل نشده است اما بسیاری از مفاهیمی که اولین بار توسط آنها ارائه میگردد (که اغلب به عنوان ایدههای عصر جدید شناخته میشوند) به بخشی از فرهنگ غالب جهانی تبدیل شدهاند.[۳۱]
ماکس وبر (۱۸۶۴ – ۱۹۲۰)، دریافت که فرقههایی که مبتنی بر رهبری کاریزماتیک هستند، اغلب فرایند ایجاد و نهادینه سازی کاریزماهای جدید را دنبال میکنند.
جامعهشناس روی والیس (۱۹۴۵–۱۹۹۰) استدلال کرد که ویژگی اصلی یک فرقه فرد محوری معرفت شناسانه است، و منظور او از این اصطلاح آن بود که حوزه اقتدار یک فرقه بر هر یک از اعضایش هیچ مرز مشخصی ندارد. بر اساس تعریف والیس، فرقهها عموماً گروههایی هستند که جهت گیریشان به سمت مشکلات اعضا است، ساختار منسجمی ندارند، اهل مدارا هستند، غیر انحصاریند، درخواستهای اندکی از اعضایشان دارند، مرز روشنی بین اعضا و غیر اعضا ندارند، ایجاد و یا لغو عضویت اعضایشان سریع است و اعتقادات پایداری ندارند و مرزهای اعتقادیشان مبهم است. والیس مدعی است که فرقهها محصول محیط فرقهای هستند.[۳۲][۳۳] دو جامعهشناس آمریکایی به نامهای رودنی استارک و ویلیام سیمس بینبریج نظرشان این است که شکلگیری فرقهها را میتوان با تئوری انتخاب آگاهانه توضیح داد.[۳۴] این دو در کتاب آینده دین این گونه ابراز نظر میکنند که ... همه ادیان در ابتدا جنبشهای فرقهای گمنام، ضعیف و منحرف هستند.[۳۵]
- پویایی شناسی روانی ملحق شوندگان به فرقهها
در اوایل دهه ۱۹۶۰جامعهشناسی به نام جان لوفلند برای مدتی با میسیونری کلیسای اتحاد (متعلق به یونگ اون کیم) در کالیفرنیا، به همراه تعدادی از اعضای آمریکایی کلیسا زندگی کرد و فعالیتهای آنها را برای تبلیغ اعتقاداتشان و جذب اعضای جدید مطالعه نمود. او متوجه شد که اغلب تلاشهای آنها کارآمدی لازم را نداشت و بسیاری از کسانی که به آنها پیوستند این کار را به خاطر روابط شخصیشان با اعضا که عموماً نسبت خانوادگی بود انجام میدادند.[۳۶] لوفلند یافتههای خود را در سال ۱۹۶۴ در تز دکتری خود تحت عنوان نجات دهندگان جهان، مطالعه میدانی فرایندهای فرقهای و در سال ۱۹۶۴ در کتابی به نام فرقه روز واپسین، مطالعه تغییر، تبلیغ و وفاداری به ایمان منتشر شده توسط پرنتیس-هال منتشر کرد. این کتاب به عنوان یکی از مهمترین و پرارجاعترین مطالعات مربوط به فرایند تغییر دین محسوب میشود.[۳۷][۳۸] مایکل لانگون، مدیر اجرایی انجمن بینالمللی مطالعات فرقهای سه مدل مختلف برای تغییر دین ارائه میدهد. بر اساس مدل عامدانه لانگون (deliberative model)، دلیل اولیه پیوستن مردم به فرقهها، نوع نگاه آنها به آن گروه خاص است. لانگون معتقد است که بیشتر جامعه شناسان و محققان دینی طرفدار این مدل هستند. بر اساس مدل محرکهای فکری (psychodynamic model)، که برخی از متخصصان بهداشت روانی طرفدار آن هستند، افراد جذب فرقهها میشوند تا نیازمندیهای ناخودآگاه روانیشان را برآورده کنند؛ و در نهایت بر اساس مدل اصلاحات اندیشهای (thought reform model)، دلیل پیوستن افراد به فرقهها نیازمندیهای روانی ناخودآگاهشان نیست بلکه این تأثیرات گروه است که باعث دستکاریهای روانی میشود. لانگون مدعی است که آن دسته از کارشناسان بهداشت روانی که ارتباط مستقیمتری با تعداد زیادی از فرقه گرایان داشتهاند از مدل سوم طرفداری میکنند.[۳۹]
برخی از محققان موافق یک دیدگاه خاص (از سه مدل فوق) و یا ترکیبی از عناصر موجود در آنها هستند. مطابق نظر مارک گالانتر، استاد روانپزشکی دانشگاه نیویورک[۴۰] ، افراد به دلایلی چون احساس تعلق به یک گروه و همچنین نیازهای معنوی به فرقهها میپیوندند. جامعه شناسانی چون استارک و بینبریج در بررسی فرایندی که افراد به گروههای پیرو ادیان جدید میپیوندند حتی در صحیح بودن به کارگیری مفهوم تبدیل دین تردید کردهاند و در عوض وابستگی را برای بیان این حالت مفهوم مفیدتری میدانند.[۴۱]
- اعضای بریده از فرقه
رونالد بورکس تحقیقی دربارهٔ مقایسه رتبههای درجه سوءاستفاده روانی گروه (GPA) و درجه ضریب اختلال عصبی (NIS) بین ۱۳۲ عضو سابق فرقهها انجام داد و نتیجه گرفت که ارتباط مثبتی بین محیط اصلاح (که با GPA اندازهگیری میشود) و اختلال شناختی (که با NIS اندازهگیری میشود) وجود دارد. علاوه بر این مطالعات بورکس نشان داد که پتانسیل آموزش در این گونه افراد پایین میآید که با مطالعات پیشین در این خصوص (مارتین ۱۹۹۳، سینگر و افشه ۱۹۹۰، وست و مارتین ۱۹۹۴) مطابقت دارد. همچنین مطالعات بورکس میزان قابل توجهی از افسردگی و انزواء را در این افراد نشان داد که با یافتههای کنوی و زیگلمن ۱۹۸۲، لوئیس و بروملی ۱۹۸۷ و مارتین و همکارانش ۱۹۹۲ مطابقت دارد.[۴۲] جامعه شناسان بروملی و هادن متوجه فقدان شواهد تجربی موید ادعاها در خصوص عواقب سابقه عضویت در یک فرقه و یا یک مذهب و همچنین شواهد نافی این عواقب شدند. این موضوع شامل این واقعیت میشود که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که به عضویت جنبشهای نوپدید دینی درآمده بودند، آن را در کمتر از دو سال ترک کردند و اکثریت قریب به اتفاق کسانی که این گروهها را ترک کردند آن را با اراده خودشان انجام داده بودند و ۶۷ درصد آنها احساس میکردند که عاقلتر شدهاند.[۴۳] بر طبق نظر ف. درکس و جی وان در لانس آسیبهای بعد از ترک فرقه، برای همه افراد یکسان نیست. در حالی که ترک فرقه عاری از ایجاد مشکلات روانی و اجتماعی نیست، اما ویژگیها و شدت این مشکلات به میزان زیادی به گذشته فرد، ویژگیهای او و دلایل ترک گروه بستگی دارد.[۴۴] گزارش کمیسیون دولتی سوئد در خصوص جنبشهای نوپدید دینی (به انگلیسی: Swedish Government's Commission on New Religious Movements) منتشر شده در سال ۱۹۹۸ اعلان میکند که اکثریت غالب اعضای این جنبشها در حوزه ایدهها و یا دکترینهای که مرتبط با نیازهای شخصیشان تجارب مثبتی از عضویتشان در این گروهها دارند و همچنین جداشدنشان از این گروهها معمولاً تجربهای ناخوشایند است چرا که آنها با آن تجارب مثبت احساس غنا میکردند. هرچند این گزارش شرح میدهد که بخش کوچکی از کسانی که جدا میشوند نیازمند کمک و پشتیبانی هستند (صد نفر از بین پنجاه هزار نفر)، اما در گزارش هیچ گونه منابعی برای بازپروری این افراد پیشنهاد نمیکند چرا که این موارد نادر هستند.[۴۵]
نقش اعضای بریده از گروه، به شکل گستردهای توسط محققان علوم اجتماعی بررسی شده است. انگیزههای آنها، نقشی که آنها در جنبش ضد فرقه بازی میکنند، اعتبار شهادتشان، و انواع روایتی که آنها بیان میکنند همگی مورد مناقشه بودهاند. برخی محققان همچون دیوید جی بروملی، انسون شیوپ و برایان آر ویلسون اعتبار شهادتی را که اعضای سابق و منتقدین کنونی این گروهها بیان میکنند، زیر سؤال برده است. ویلسون به بحث دربارهٔ داستان قساوت میپردازد که شخص جدا شده از گروه این داستان را تمرین و تکرار میکند تا توضیح دهد که چطور از طریق دستکاری ذهن، اجبار و فریبکاری او به استخدام گروهی درآمد که اکنون آن را محکوم میکند.[۴۶] استیوارت ای رایت به بررسی تفاوت بین شخص جدا شده روایتگر و نقش شخص مرتد میپردازد با این ادعا که اولی از الگوی قابل پیش بینی پیروی میکند که در آن او روایتی از دوران اسارتش را با تأکید بر وقوع دستکاری ذهن، به دام افتادن و قربانی شیوههای شیطانی فرقهای شدن بیان میکند. این گونه روایتگران روایت خود را بر پایهای از تم گروگان نجات پیدا کرده قرار میدهند که در آن فرقهها با اردوگاههای اسیران جنگی شبیهسازی میشوند و برنامه شستشوی مغزی آنها به مثابه تلاشهای قهرمانانه برای نجات. استیوارت ای رایت همچنین مرزی بین جدا شدهها و مرتدها ترسیم میکند با این ادعا که فارغ از اعتباری که متون عمومی و رسانههای زرد به داستانهای نجات اعضای سابق فرقهها میدهند، مطالعات تجربی نشان میدهد که جداشدگان از جنبشهای نوپدید دینی عموماً واکنشهای هوادارانه، دلسوزانه و یا حداقل ترکیبی از این دو را نسبت به گروه سابق خود نشان میدهند.[۴۷]
- بدنام سازی و تبعیض
پس از مباحثات چالش برانگیز دهه ۱۹۷۰ در خصوص فرقهها و به دلیل استفاده رو به تزاید واژههای فرقه و رهبر فرقه به عنوان یک لغت توهین آمیز، برخی از محققان و همچنین گروههایی که از آنها به عنوان فرقه یاد میشد استدلال کردند که استفاده از این لغات بایستی متوقف شود.[۴۸][۴۹] کاترین وسینگر (دانشگاه لویالا، نیو اورلئان) مدعی است که لغت فرقه مشابه دشنامهای نژادپرستانه یا عبارات موهنی است که علیه زنان و هم جنس گرایان به کار میروند و به همان اندازه متعصبانه و توهین آمیز هستند.[۵۰][۵۱] او معتقد است که آگاه شدن مردم از بار متعصبانهای که این لغت با خود حمل میکند اهمیت دارد. او سعی دارد که توجه را به سمت این موضوع جلب کند که استفاده از این لغت باعث گرفتن هویت انسانی اعضای گروه و همچنین بچههای آنها میشود.[۵۰] بر اساس نظر او با برچسب زدن یک انسان به عنوان یک موجود دست دوم، استفاده از خشونت را علیه گروه توجیه میکند. همزمان او معتقد است که چسباندن برچسب فرقه به یک گروه باعث میشود که خیال مردم راحت شود چرا که مسئولیت خشونت ناشی از دین از شانه ادیان سنتی برداشته میشود و بر گردن دیگرانی میافتد که به عنوان گروههای منحرف محسوب میشوند.[۵۰] در نتیجه این موضوع در نظر گرفته نمیشود که اقداماتی چون سوءاستفاده از کودکان، سوءاستفاده جنسی، اخاذی و اقدامات مسلحانه به دست معتقدان به جریانات اصلی ادیان صورت گرفته است. محصول این اتفاق این است که کلیشه فرقه پرهیز از رودررو شدن با این واقعیت ناخوشایند را آسانتر میکند.[۵۰] در بریتانیا دادستانی و همچنین شورای ادینبورگ قانونی وضع کردهاند که بر اساس آن لغت فرقه بر اساس آنچه در قانون عمومی تعریف شده است تهدیدآمیز یا توهین آمیز نیست و مخالفتی در خصوص استفاده از این لغت در اعتراضات عمومی نیست.[۵۲][۵۳] جامعهشناسی به نام امی ریان معتقد است که بایستی بین گروههایی که ممکن است خطرناک باشند و گروههای مسالمتجو تمایز قائل شد.[۵۴] ریان به تفاوت قابل توجهی که بین تعاریف دو گروه مختلف منتقدان فرقه اشاره میکند؛ منتقدانی که بر جنبههای منفی این گروهها متمرکزند در مقایسه با جامعهشناسانی که سعی دارند تعاریفی بی طرفانه و بدون جهت ارائه کنند. حتی خود این جنبشها هم ممکن است تعارف مختلفی از دین داشته باشند. جرج چریسیدز هم معتقد است که ارائه تعاریف بهتر ضروری است تا مبنای عمومی و فراگیر برای مباحثات وجود داشته باشد.
این تعاریف فارق از مباحثات محققان، دارای تأثیرات سیاسی و اخلاقی نیز هستند. در کتاب تعریف دین در قوانین آمریکا بروس جی کازینو این موضوع را به اندازه قوانین حقوق بشر دارای اهمیت میداند. تحدید تعریف دین ممکن است که در آزادی ادیان مداخله کند، در عین حال که تعاریف باز و فراگیر از آن ممکن است بهانه نامحدودی به دست گروههای خطرناک و یا سوءاستفاده گر بدهد تا الزامات قانونی که بروفق مرادشان نیست را رعایت نکنند.[۵۵]
- فرقههای آخرالزمانی
فرقههای آخرالزمانی اصطلاحی است که برای اشاره به گروههایی که به آخرالزمان و انقلاب هزاره معتقدند، استفاده میشود. این لغت ممکن است اشاره به گروههایی کند که به پیش بینی فاجعه آخرالزمان معتقدند و یا گروههایی که در صدد محقق کردن آن هستند.[۵۶] در تحقیقی روانشناسانه که در سال ۱۹۹۷ توسط فستینگر، ریکن و شاچتر انجام شد دیده شد که افراد زمانی به سمت جهان بینیهای آخرالزمانی گرایش پیدا میکنند که از پیدا کردن مفاهیم در جریانات اعتقادی غالب ناامید میشوند.[۵۷] لئون فستینگر و همکارانش اعضای یک فرقه آخرالزمانی را برای چندین ماه زیر نظر گرفتند، و مکالمات بین آنها را قبل و بعد از این که یکی از پیشگوییهای رهبرکاریزماتیکشان محقق نشد ثبت کردند.[۵۸] اعضای فرقه معتقد بودند که در ۲۱ دسامبر سال ۱۹۵۵ عمده نیم کره غربی به دلیل وقوع یک سیل مخرب نابود خواهد شد.[۵۹][۶۰] بعدها تحقیق آنها در کتابی تحت عنوان وقتی که پیشگویی محقق نمیشود، مطالعه جامعهشناسانه و روانشناسانه گروهی مدرن که نابودی جهان را پیشبینی کردند منتشر شد.[۶۱]
- فرقههای سیاسی
فرقهای است که انگیزه اصلی آن فعالیت سیاسی و ایدئولوژی است.[۶۲][۶۳] آن دسته از گروههایی که برخی از نویسندگان با نام فرقه سیاسی به آنها اشاره میکنند و اغلب تفکرات چپ افراطی یا راست افراطی را دنبال میکنند، توجه برخی روزنامه نگاران و محققان را به خود جلب کردهاند. در سال ۲۰۰۰، دنیس توریش و تیم ولفورث کتابی را تحت عنوان قرار گرفته بر لبه فرقههای سیاسی چپ و راست منتشر کردند که در آن دوازده سازمان فعال در ایالات متحده و بریتانیا را که آنها آن سازمانها را فرقه میدانستند، مورد بررسی قرار دادند.[۶۴] توریش در مقالهای جداگانه اینطور میگوید که از نظر او همانطور که این مقاله در صدد توضیح آن است، کلمه فرقه لغتی توهین آمیز نیست. این کلمه چیزی نیست جز یک نام برای تداعی کردن مجموعهای از اعمال که در طیفی از سازمانهای ناکارآمد مشاهده شده است.[۶۵] جنبش لاروش[۶۶] و فدراسیون ملی کارگری جینو پارنته[۶۷] مثالهایی از گروههای سیاسی مستقر در آمریکا هستند که از آنها به عنوان فرقه یاد میشود. به عنوان مثالی دیگر میتوان از حزب کارگران دموکرات یاد کرد که توسط مارلین دیکسون بنیانگذاری شد و اکنون از بین رفته است. تاریخ نقادانه این حزب در کتاب انتخاب محدود نوشته جانیا ای لالیج، جامعهشناس و عضو سابق این حزب نوشته شده است.[۶۸] پیروان آین رند در زمان حیات او توسط اقتصاددان مورای ان روثبارد و پس از مرگش توسط مایکل شرمر در طبقهبندی فرقهها قرار گرفتند.[۶۹] هسته مرکزی پیرامون رند به هم پیوسته نام داشتند و اکنون این گروه از بین رفته است (گروه اصلی که اکنون اندیشههای رند را منتشر میکند مؤسسه این رند نام دارد). هرچند هسته مرکزی این گروه مبلغ فلسفه فردگرایی بودند، روثبارد مدعی شد که آنها به سبک سازمانهای لنینیستی سازماندهی شده بودند.[۶۹]
در بریتانیا حزب کارگران انقلابی، که یک حزب تروتسکیگرا تحت رهبری جری هیلی فقید و تحت حمایت قاطع هنرپیشه وانسا ردگریو بود، در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ توسط برخی از کسانی که خود عضو جنبش تروتسکیست بودند به عنوان یک فرقه و یا دارای نشانههای شبیه به فرقهها شناخته شد.[۷۰] توریش و ولفورث هم این گروه را فرقه میدانند.[۷۱] یک عضو سابق این گروه به نام باب پیت در کتاب توریش و ولفورث تصدیق میکند که گروه ویژگیهای شبیه به فرقه داشت اما اینطور استدلال میکند که گروه بیشتر از این که چپ افراطی باشد، چپ افراطی بودنش باعث شد که گروه غیرعادی باشد و در نتیجه چپگراها با آن به عنوان بخش منفور در چپ انقلابی برخورد میکردند.[۷۲] گروه مبارزه کارگران (به فرانسوی: LO, Lutte ouvrière) در فرانسه ظاهراً توسط آرلت لاکوئیله اداره میشد اما در دهه ۱۹۹۰ معلوم شد که رئیس اصلی روبرت بارسیا بوده است. از این گروه اغلب به عنوان یک فرقه انتقاد میشده است. از جمله کسانی که چنین انتقاداتی داشتند میتوان به دانیل کوهن بندیت و برادر بزرگترش گابریل کوهن بنیت و روزنامههای لیمانی و لیبراسیون اشاره کرد.[۷۳] نویسنده فرانسوی سیریل لتالک در کتابش به نام فرقههای سیاسی برخی گروههای مذهبی به عنوان فرقههایی که دستی در سیاست دارند یاد میکند، منجمله، اتحادیه کاتولیکهای ضد اصلاحات، دفتر فرهنگی کلونی، آکروپولیس جدید، سوکا گاکای، مأموریت نور الهی، خصوصیت خانواده سنتی، لونگو مای، کلوپ سوپرمن و انجمن تبلیغ هنرهای صنعتی.[۷۴]
اقتدارگرایی و فرقه شخصیت[ویرایش]
اقتدارگرایی (یا حکومت اقتدارگرایان) اصطلاحی است که برخی دانشمندان علوم سیاسی برای معرفی یکی سیستم سیاسی استفاده میکنند که در آن حکومت بر مردم اعمال قدرت کامل میکند و در تلاش است که حتی الامکان بر تمامی حوزههای عمومی و خصوصی سیطره پیدا کند.[۷۵] اقتدارگرایی حالت مرسوم فرقههای سیاسی است به ویژه وقتی که به اعمال حاکمیت سیاسی در حوزههای بزرگتری در سطح یک کشور دست مییابند.[۷۶] مفهوم اقتدارگرایی برای اولین بار در دهه ۱۹۲۰ و به عنوان مفهومی دارای بار مثبت توسط فاشیستهای ایتالیا معرفی شد.[۷۷] در دوره جنگ سرد این مفهوم تبدیل به اصلیترین گفتمان سیاسی غرب ضد کمونیست شد تا از این طریق شباهتهای بین آلمان نازی و سایر رژیمهای فاشیستی با شوروی کمونیستی برجسته گردد.[۷۸][۷۹] کارل فریدریش و زیبگییو برژینسکی که دو دانشمند علوم سیاسی هستند اولین کسانی بودند که استفاده از لغت اقتدارگرایی را به سطح دانشگاهها، علوم اجتماعی و تحقیقات حرفهای کشاندند و آن را به عنوان یک ویژگی عمومی اتحاد جماهیر شوروی و رژیمهای فاشیستی بازخوانی کردند. آنها استدلال کردند که یک سیستم اقتدارگرا واجد شش ویژگی زیر هستند به طوری که هر ویژگی تشدید کننده ویژگی دیگر است. این ویژگیها عبارتند از،
- یک ایدئولوژی هادی طراحی شده.
- یک حزب حاکم اصلی که معمولاً توسط یک دیکتاتور رهبری میشود.
- یک سیستم ترور که از خشونت و پلیس مخفی استفاده میکند.
- در اختیارکامل گرفتن تسلیحات.
- در اختیار کامل گرفتن وسایل ارتباط جمعی.
- مرکزیت کنترل و جهت دهی اقتصاد از طریق طرحهای دولتی.
ویژگی سوم از شش ویژگی فوق معادل همان گرایش رفتاری است که در فرقههای مخرب دیده میشود. شکلی افراطی از اقتدارگرایی در کتاب هزار و نهصد و هشتاد و چهار نوشته جرج ارول به تصویر کشیده شده است.
ایجاد فرقه شخصیت پیرامون رهبر فرقههای سیاسی یکی از محوریتهای اصلی اعمال ویژگی پنجم از شش ویژگی سیستمهای اقتدارگراست که توسط فریدریش و برژینسکی معرفی شدند. به طور کلی یک فرقه شخصیت وقتی به وجود میآید که شخص از وسایل ارتباط جمعی، تبلیغات سیاسی و یا سایر روشها بهره میگیرد تا از خود شخصیتی ایدهآل، قهرمانانه، و گاهی شبه خدایی ایجاد کند. این کار اغلب از طریق چاپلوسیها و ستایشهایی که امکان انتقاد کردن از آنها وجود ندارد انجام میشود. جامعهشناس ماکس وبر طبقهبندی سه جانبه از حاکمیت ارائه کرد که در آن فرقه شخصیت مشابه آن چیزی است که وبر از آن به عنوان حاکمیت کاریزماتیک یاد میکند. یک فرقه شخصیت مشابه اسطوره پرستی است، با این تفاوت که فرقه شخصیت توسط وسایل ارتباطات جمعی و تبلیغات رسانهای ایجاد میشود. فرقههای شخصیت در ابتدا در ارتباط با رژیمهای اقتدارگرا تعریف شد. این رژیمها به دنبال این بودند که جامعه را به سمت عقاید افراطی بکشانند[۸۰] اغلب یک رهبر در ارتباط با این انتقال انقلابی قرار میگرفت و با او به عنوان هدایتگر خیرخواه ملت یاد میشد که بدون او این انتقال به سمت آینده بهتر رخ نخواهد داد. این موضوع به طور کلی توجیهگر رویش فرقههای شخصیتی بود در جامعههای اقتدارگرا در طول قرن بیستم بود. مثالهایی از چنین فرقههای شخصیتی عبارتند از، آدولف هیتلر، بنیتو موسولینی و ژوزف استالین.
مثالهایی از فرقه شخصیت[ویرایش]
روزنامهنگار بردلی مارتین فرقه شخصیت در نظام پدر- پسری کره شمالی را در کتابی تحت عنوان رهبر بزرگ کیم ایل سونگ و رهبر عزیز کیم جونگ ایل مستند کرد.[۸۱] در سال ۱۹۷۹ و وقتی که او به کره شمالی سفر کرده بود اینچنین نوشت که تقریباً کل موسیقی، هنر و کنده کاری که او با آنها برخورد کرده بود به ستودن رهبر بزرگ کیم ایل سونگ اختصاص داده شده بود، که فرقه شخصیت او در حال بسط داده شدن به پسرش یعنی رهبر عزیز کیم جونگ ایل بود.[۸۲] کیم ایل سونگ این موضوع که او یک فرقه در پیرامون خودش شکل داده است را رد کرد و کسانی که چنین ادعایی را مطرح کردند را به نفاق متهم کرد.[۸۲]
تحقیقاتی که در آمریکا در خصوص آزادی مذاهب انجام شد مشاهدات مارتین که در آن یک بچه مدرسهای اهل کره شمالی یاد گرفته بود که از کیم ایل سونگ به خاطر همه برکاتش تشکر کند را به عنوان بخشی از فرقه تأیید کرد.[۸۳] نشانههای تداوم فرقه کیم ایل سونگ تا قرن بیست و یکم (علی رغم مرگش در ۱۹۹۴) کماکان از طریق برپاکردن یادبودهای زندگی ابدی در سراسر کشور دیده میشود. هر یک از این بناهای یادبود به رهبر بزرگ اختصاص داده شده است. از مردم انتظار میرود که در سالگرد تولد یا مرگ او به این یادبودها ادای احترام بکنند. اخیراً در کره شمالی فرقه شخصیت کیم جونگ ایل بر روی پسر او کیم جونگ اون بسط داده شده است.[۸۴]
- رومانی
نیکلای چائوشسکو رئیس جمهوری رومانی در خلال سالهای جنگ سرد با الهام از فرقه شخصیت کیم ایل سونگ در کره شمالی، نافذترین فرقه شخصیت را در کشورهای بلوک شرق ایجاد کرد. این موضوع با سخنرانی او موسوم به تزهای ژوئیه در سال ۱۹۷۱ شروع شد. با این سخنرانی فرایند لیبرال شدن دهه ۱۹۶۰ معکوس شد به گونهای که یک ایدئولوژی ملیگرایانه سختگیرانه را بر کشور تحمیل کرد. در ابتدا فرقه شخصیت فقط بر چائوشسکو متمرکز بود اما در اوایل دهه ۱۹۸۰ النا همسر او هم در مرکز تمرکز فرقه قرار گرفت به این صورت که ادعا میشد که او موفقیتهای علمی کسب کرده است در حالی که اینچنین نبود. این فرقه شخصیت تا سرنگونی رژیم در سال ۱۹۸۹ تداوم داشت.
- اتحاد جماهیر شوروی
در بیستمین کنگره حزب، نیکیتا خروشچف سخنرانی محرمانه مارکس را یادآوری کرد که در سال ۱۹۵۶ و در خلال یک سخنرانی محرمانه بیان کرده بود و در آن فرقه شخصیت استالین را به انتقاد گرفته بود.[۸۵]
رفقا، فرقه شخصی فقط به خاطر خود استالین به گستردگی کنونیاش رسیده است. او برای این کار از همه روشهای اقناع استفاده کرده است تا بر جاه و جلال شخصی خودش بیفزاید ... یکی از شاخصترین کارهای استالین در تکریم خودش که نشان دهنده حداقل علائم تواضع است زندگی نامه خلاصه اوست که در سال ۱۹۴۸ منتشر شده است.
این کتاب نمونهای از تملق فساد آمیز است، مثالی از تبدیل کردن یک انسان به خدا، از تبدیل خودش به یک خردمند عاری از خطا، به بهترین و بزرگترین رهبر، عالیترین استراتژیست برای همه زمانها و همه مردم. در نهایت غیر از عباراتی که استالین را به ملکوت بالا میبرند چیزی در این کتاب پیدا نمیشود. در اینجا لازم نیست که ما دربارهٔ چاپلوسی نفرت انگیزی که این کتاب لبریز از آن است صحبت کنیم. تنها چیزی که ما باید در نظر داشته باشیم این است که همه اینها توسط استالین شخصاً تأیید شده است و برخی از موارد را هم خود او به شکل دستنویس در نسخه پیش نویس کتاب اضافه کرده است.[۸۵] برخی از نویسندگان (به عنوان مثال الکساندر زینوویف) استنتاج کردهاند که دوران حکومت لئونید برژنف واجد ویژگیهای یک فرقه شخصیت است، هرچند که برژنف بر خلاف استالین برنامههای آزار و اذیت مخالفان را در حجم انبوه دنبال نکرد. یکی از ابعاد فرقه شخصیت برژنف وسواس او در خصوص القاب، جایزههای دریافت شده و دکوراسیون، انباشتن این دکوراسیونها با مدالها، دستورها و امثال این موارد بود.[۸۶] مردم اغلب این موضوع را به سخره میگرفتند و این رفتار برژنف منجر به خلق بسیاری لطیفههای سیاسی گردید.
- سوریه
حافظ اسد به عنوان یکی از استراتژیهایش در این راستا که قدرت را در سوریه در دست داشته باشد با استفاده از امکانات دولتی یک فرقه شخصیت را ایجاد کرد[۸۷] تصاویر او که اغلب او را در حال انجام اقدامات قهرمانانه نشان میداد، در همه مکانهای عمومی قرار داده میشد. او تعداد بیشماری از مکانها و موسسات را در سوریه به افتخار خودش و برخی از اعضای خانوادهاش نامگذاری کرد. به بچهها در مدارس آموزش داده میشد که اشعار متملقانهای دربارهٔ حافظ اسد بخوانند. معلمها میبایستی هر درس را با سرود رهبر جاودانه ما، حافظ اسد آغاز کنند. در برخی موارد او تصویری خدایی از خودش ارائه میکرد. در کنده کاریها و نقاشیها او در کنار محمد پیامبر اسلام نشان داده میشد. پس از مرگش دولت پرترههایی از مادر او را تولید کرد در حالی که هالهای از نور او را در بر گرفته بود. به مقامات سوری گفته شده بود که او را به عنوان فرد مقدس یاد کنند.[۸۸] در فرقه شخصیتی که او ایجاد کرد، از او به عنوان یک فرد با بصیرت و متواضع یاد میشد که صرفاً رهبر کشور است. استراتژی ایجاد فرقه شخصیت بعدها توسط پسر حافظ اسد و رئیس جمهوری کنونی بشار اسد دنبال شد.[۸۹]
- عراق
فرقه شخصیت صدام حسین که جامعه عراق را در بر گرفته بود یکی از علائم تحکیم قدرت او بود. او به افتخار خودش هزاران پرتره، پوستر، مجسمه و یادبود خود را در سراسر عراق برافراشته بود. چهره او بر دیوارهای ساختمانهای اداری، مدارس، فرودگاهها، مغازهها و همچنین پول عراق دیده میشد. فرقه شخصیت صدام منعکس کننده تلاشهای او بود برای این که از جذبههای مختلف موجود در جامعه عراقی استفاده کند. او با لباس سنتی روستایی بدویها (که در اصل او در دوران کودکیاش میپوشید) و حتی لباس کردی ظاهر میشد. اما همچنین او کت و شلوار غربی که اختصاصاً توسط خیاطش برای او دوخته میشد هم میپوشید تا از خودش تصویر یک رهبر موقر و مدرن را به نمایش بگذارد. گاهی اوقات او خودش را به عنوان یک مسلمان معتقد نشان میداد در حالی که عمامه و عبا پوشیده بود و رو به قبله نماز میخواند. صدام همچنین دو انتخابات نمایشی نیز در سالهای ۱۹۹۵ و ۲۰۰۲ اجرا کرد. در رفراندومی که در ۱۵ اکتبر ۱۹۹۵ برگزار شد، او مدعی شد که ۹۶/۹۹ درصد آرا را کسب کرده است با درصد مشارکت ۴۷/۹۹ درصد، با کسب فقط ۳۰۵۲ رای منفی از بین ۴/۸ میلیون رایدهنده.[۹۰][۹۱] در رفراندوم پانزدهم اکتبر ۲۰۰۲، او رسماً صد درصد آرا را با درصد مشارکت صد درصد کسب کرد به طوری که روز بعد کمیته انتخابات اعلام کرد که همه یازده میلیون و چهارصد و چهل و پنج هزار و ششصد و سی و هشت نفر واجدان شرایط به ریاست جمهوری او رای بله دادهاند.[۹۲] او برای خودش مجسمههایی در سراسر کشور درست کرد. این مجسمهها پس از سقوط صدام توسط عراقیها به پایین کشیده شد.[۹۳]
- ایران
تصاویر رهبر کنونی (سید علی خامنهای) و رهبر پیشین (روحالله خمینی) ایران در خیابانها، ادارات، مدارس و دانشگاهها دیده میشود. از آیتالله خامنهای در صدا و سیما، رسانهها و وبسایتها با عناوینی چون «رهبر فرزانه»،[۹۴] «حضرت آقا»[۹۵] ، «رهبر مسلمین جهان»[۹۶] یاد میشود.
به او مجموعهای از معجزات و تواناییهای فوق بشری نسبت داده میشود. به طور مثال سید محمد سعیدی امام جمعه قم معتقد است که او در زمان تولد «یاعلی» گفته است:[۹۷]
قابله توی اتاق داشت زمینهٔ تولد این فرزند جدید (علی خامنهای) رو فراهم میکرد، میگفت یه مرتبه صدای قابله بلند شد که علی نگهدارت باشه، این تعبیری، گفت ما درو باز کردیم اومدیم تو، گفتیم چی شد؟ گفت که این آقا، یعنی مقام معظم رهبری وقتی میخواست از بدن مادر خارج بشه گفت یا علی... مردم رهبر شما کسی است که با ورودش یا علی گفت و در طول زندگی یا علی گفت و تو حزباللهی باید تا ابد پشت سر این رهبر یا علی بگویی.
وی به عنوان خورشیدی معرفی میشود که دارای خیر و برکات است.[۹۸]
در ایران و در اجتماعات مذهبی-سیاسی مرسوم است که بعد از گفته شدن نام علی خامنهای صلوات فرستاده شود.[۹۹]
فرقههای مخرب[ویرایش]
به طور کلی منظور از عبارت فرقه مخرب گروههایی هستند که اعضایشان به شکل عامدانه اقدام به زخمی کردن و یا قتل اعضای گروه خود و یا افراد دیگر کرده باشند. مشاوران انتاریو برای مدارای دینی استفاده از اصطلاح فرقه مخرب را منحصراً محدود به آن دسته از گروههای مذهبی میکند که یا باعث مرگ کسی شدهاند یا مسئول مرگ کسی هستند، خواه این شخص از اعضای گروهشان باشد، خواه از عموم مردم بوده باشد.[۱۰۰]
مایکل لانگون روانشناس و مدیر اجرایی انجمن بینالمللی مطالعات فرقهای فرقه مخرب را به عنوان گروهی تعریف میکند که به میزان زیادی اقدام به دستکاری ذهن میکنند که منجر به سوءاستفاده از اعضا میشود و گاه باعث ایجاد صدمات فیزیکی و یا روانی به آنها میشود.[۱۰۱] جان گوردون کلارک از سیستمهای حکومتی تمامیت خواه با تأکید بر پول سازی به عنوان ویژگیهای یک فرقه مخرب یاد میکند.[۱۰۲] مؤلفان کتاب فرقهها و فرقههااز شاپیرو یاد میکنند. شاپیرو فرقهگرایی تخریبی را به عنوان یک سندروم یاد میکند.[۱۰۳] بر اساس نظر بنجامین زابلوکی استاد جامعهشناسی دانشگاه روتگرز فرق مخرب پتانسیل بالایی دارند که از اعضای خود سوءاستفاده کنند. او مدعی است که بخشی از این اتفاق به دلیل چاپلوسی اعضا نسبت به رهبران کاریزماتیک است که در واقع در فاسد شدن این رهبران به دلیل قدرت نقش بازی میکنند. زابلوکی فرقه را سازمانی ایدئولوژیک میداند که از طریق روابط کاریزماتیک و انتظار وفاداری مطلق در کنار هم باقی میمانند.[۱۰۴] بر اساس نظر نظر بارت مرسومترین اتهامی که علیه فرقهها ایراد میشود سوءاستفاده جنسی است. کرینبوگ معتقد است که برخی از گروهها خطرناک هستند چرا که به اعضای خود توصیه میکنند که از معالجات دارویی معمول استفاده نکنند.[۱۰۵]
- انتقادات به اصطلاح «فرقه مخرب»
برخی محققان استفاده از اصطلاح فرقه مخرب انتقاد کردهاند با این استدلال که از این اصطلاح به این منظور استفاده میشود تا گروههایی را معرفی کنند که لزوماً در طبیعت خود برای اعضای خود و یا دیگران صدمه زننده نیستند. جان ای سالیبا در کتاب خود تحت عنوان شناخت جنبشهای نوپدید دینی مینویسد که این اصطلاح بیش از حد عمومی شده است. از نگاه سالیبا گروه معبد مردم نمونهای از یک فرقه مخرب است در حالی که آن کسانی که این عبارت را مورد استفاده قرار میدهند معتقدند که سایر جنبشهای نوپدید دینی رفتارهای مشابهی دارند.[۱۰۶] ژولیوس اچ رابین در کتاب سؤ تفاهم در خصوص فرقهها، جستجویی بی طرفانه در یک حوزه مناقشه برانگیزادعا میکند که از این اصطلاح به این منظور استفاده میشود تا برخی گروهها را در افکار عمومی بیاعتبار کنند.[۱۰۷] لوم ال داوسون در کتاب فرقهها در زمینه مینویسد که هرچند کلیسای اتحاد نشان داده است که اهل خشونت نیستند با این حال صلیبیهای ضد فرقه آنها را فرقه میدانند.[۱۰۸] در سال ۲۰۰۲ دولت آلمان توسط دادگاه قانون اساسی آلمان متهم به این شد که با فرقه نامیدن جنبش اشو و برخی اقدامات دیگر وجهه این جنبش را تخریب کرده است.[۱۰۹][۱۱۰]
- فرقههای مخرب و تروریسم
روانپزشک پیتر ای اولسون در کتاب جهاد و انتقام مقدس، جریانات پنهان روانی در تاریخ اسامه بن لادن را با برخی رهبران شاخص فرقهها مثل جیم جونز، دیوید کورش، شوکو آساهارا، مارشال اپل وایت، لوک جورت و جوزف دی مابرو مقایسه میکند و میگوید که هر کدام از این افراد حداقل هشت مورد از نه ویژگی اختلال شخصیت خودشیفتگی را دارا میباشند.[۱۱۱] گولدبرگ و کرسپو نیز در کتاب در جستجوی زندگی مهربانانه، بحران اخلاقی برای رواندرمانی و جامعه از اسامه بن لادن به عنوان رهبر یک فرقه مخرب یاد میکنند.[۱۱۲]
استیون حسن در سال ۲۰۰۲ و در یکی از جلسات انجمن روانشناسی آمریکا گفت که القاعده واجد ویژگیهای یک فرقه مخرب است. او همچنین گفت،[۱۱۳]
«ما بایستی آنچه را که دربارهٔ فرقههای مخرب کنترل ذهن میدانیم به کار بگیریم، و این بایستی در مبارزه با تروریسم در اولویت قرار بگیرد. ما بایستی که زوایای روانشناختی این موضوع را بفهمیم که چگونه مردم به استخدام این فرقهها در میآیند و دیدگاههای فرقهای را میپذیرند تا بتوانیم روند جذب شدن افراد را کاهش دهیم. ما بایستی به اعضای سابق فرقهها کمک کنیم و در صورت امکان از آنها در جنگ با تروریسم کمک بگیریم.»
ماری آن سیگارت در مقالهای که در مجله تایمز منتشر شد با ذکر این که «القاعده مطابق تمام تعریفهای یک فرقه است. این گروه نظام فکری اعضای خود را تغییر میدهد، یک جامعه بسته اقتدارگرا ایجاد میکند، یک رهبر خودانتصابی کاریزماتیک دارد، و معتقد است که هدف وسیله را توجیه میکند.»[۱۱۴] نوشت که القاعده یادآور یک فرقه کلاسیک است. چارلز کلارک و جان رید وزرای سابق و کنونی کشور انگلستان نیز مقایسه مشابهی انجام دادند و گفتند که «متعصبان به دنبال نگهداری کردن و شستشوی مغزی کردن بچهها هستند، منجمله بچههای شما، تا از آنها برای عملیات انتحاری استفاده کنند. از آنها پرستاری میکنند تا با کشتن خودشان، دیگران را نیز به کام مرگ بکشانند.»[۱۱۵][۱۱۶] از جنبش چریکهای راه درخشان که در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در پرو فعالیت میکرد به طرق مختلف به عنوان یک فرقه[۱۱۷] و یک فرقه شدیداً دچار به کیش شخصیت یاد شده است.[۱۱۸] ببرهای تامیل هم به همین عنوان شناخته شدهاند.[۱۱۹] از سازمان مجاهدین خلق ایران هم که جنبشی چریکی متمایل به چپ مستقر در عراق هستند نیز به عنوان یک فرقه سیاسی و همچنین جنبشی که از اعضایش سوءاستفاده میکند یاد شده است، هر چند در این خصوص اختلاف نظرهای جدی وجود دارد. عضو سابق مجاهدین خلق ایران مسعود بنی صدر که در حال حاضر نویسنده و محقق است در سخنرانی که در می ۲۰۰۵ در اسپانیا ایراد کرد، گفت،[۱۲۰][۱۲۱][۱۲۲][۱۲۳]
اگر از من بپرسید که آیا همه فرقهها سازمانهای تروریستی هستند، جواب من خیر خواهد بود چرا که چه در حال حاضر و چه در طول تاریخ بشریت در سطح جهان بسیاری فرقههای مسالمت آمیز و صلح طلب وجود داشته و دارند. اما اگر از من بپرسید که آیا همه سازمانهای تروریستی به نوعی فرقه هستند، جواب من بله خواهد بود. حتی اگر این سازمانها در ابتدا احزاب یا سازمانهای مدرن سیاسی باشند، از این رو که بایستی اعضای خود را برای عمل بدون ملاحظات اخلاقی، اقدام بدون چشمداشت برای گروه، چشم پوشی از همه نرمهای قومی، فرهنگی و مذهبی جامعه و یا انسانی و مواردی از این دست آماده کنند، چنین سازمانهایی چارهای ندارند الا این که به یک فرقه تبدیل شوند. از این روست که برای فهم یک سازمان افراطی و یا تروریست ضروری است که فرقهها را بشناسیم.[۱۲۴]
سیاست دولت[ویرایش]
در سالهای دهه ۱۹۷۰ جنبه علمی تئوری مغزشویی به موضوعی مرکزی در پروندههای دادگاهها در ایالات متحده تبدیل شد. در این دادگاهها از این تئوری برای توجیه کردن برنامه زدایی ذهنی اعضای فرقهها استفاده میشد. همزمان جامعهشناسان منتقد این تئوریها به هواداران آزادی دینی پیوستند تا به جنبشهای نوپدید دینی در دادگاهها مشروعیت ببخشند. در حالی که واکنش رسمی جنبشهای نوپدید دینی در سراسر جهان با هم ترکیب شده است، برخی از دولتها هم با منتقدین این گروهها متحد شدهاند تا در سیاستهای عمومی خود تمایزی بین دینهای مشروع، دینهای خطرناک و فرقههای نامطلوب قایل شوند.[۱۲۵][۱۲۶] فرانسه و بلژیک این سیاست را انتخاب کردهاند که تئوریهای شستشوی مغزی را میپذیرند در حالی که سایر کشورهای اروپایی، مثل سوئد و ایتالیا، نسبت به شستشوی مغزی محتاطند و پاسخهای خنثیتری را نسبت به ادیان جدید انتخاب کردهاند.[۱۲۵]
محققان معتقدند که هیاهوهای پس از کشتارهای جمعی و خودکشیهای اعضای معبد آفتاب[۱۲۵][۱۲۷] رخ داد و همچنین رشد فعالیتهای زیرزمینی بیگانه ستیزی و دیدگاههای ضد آمریکایی به میزان زیادی در افراطیگری ضد فرقهای در اروپا دخیل بودهاند.[۱۲۸] در طی قرون متمادی دولتها در چین برخی ادیان را تحت عنوان ژیجیائو (邪教) طبقهبندی کردهاند که گاه به صورت «فرقه شیطانی» ترجمه شدهاند. اما این لغت را میتوان به صورت دقیقتری به شکل «تعالیم مخالف اعتقادات عمومی ترجمه کرد. قرار دادن یک دین در طبقهبندی ژیجیائو لزوماً به این معنا نبود که تعالیم یک دین غلط یا نامعتبر پنداشته میشد، بلکه این برچسب بیشتر به آن دسته از گروههای دینی چسبانده میشد که مورد تأیید دولت نبودند، و یا آن که به عنوان چالشی برای مشروعیت حکومت محسوب میشدند.[۱۲۹] در چین امروزی لغت ژیجیائو کماکان برای اشاره به آن دسته از تعالیمی استفاده میشود که مورد تأیید دولت نیست و این گروهها با سرکوب و مجازات حکومت مواجه میشوند. در چین وزارت امنیت عمومی فهرستی از ۱۴ گروه مختلف را تهیه کرده است که ژیجیائو محسوب میشوند.[۱۳۰] بعلاوه در سال ۱۹۹۹ مقامات چین تجربیات معنوی فالون گونگ را به عنوان تعالیم مرتدانه اعلام کرد و شروع به مبارزه با آن به منظور محدود کردنش نمود. بر اساس اعلام سازمان عفو بینالملل، بدرفتاری با فالون گونگ مواردی چون، تبلیغات رسانهای چند وجهی[۱۳۱] ، برنامهای اجباری برای تغییر ایدئولوژی و تعلیم و تربیت مجدد، و همچنین طیفی از اقدامات مثل دستگیری توأم با اکراه، کار اجباری، شکنجه فیزیکی گاهی منجر به مرگ را شامل میشود.[۱۳۲] حکومت چین تلاش کرده است تا برخوردهایش با فالون گونگ را با بهره گرفتن از زبانی که جنبشهای ضد فرقهای غربی استفاده میکنند انجام دهد اما محققان غربی که این گروه را میشناسند میگویند که فالون گنگ با تعریف یک فرقه همخوانی ندارد.[۱۳۳][۱۳۴]
حکومت ایران نیز از سالهای اولیه شکل گیری خود بر گروههای مختلفی عنوان «فرقه» را اطلاق کرده است. برخی از این گروهها مخالفان سیاسی حکومت ایران هستند و برخی دیگر جریاناتی هستند که گرایشات دینی دارند که از برجستهترین آنها میتوان به دیانت بهایی، جریان تصوف و هواداران آیت الله بروجردی اشاره کرد. اطلاق عنوان فرقه بر این گروهها بیشتر تأکید بر «انحرافی» بودن آنها از نظر حکومت و ایدئولوژی رسمی آن بود.
از سال ۱۳۸۵ و به طور مشخص در خلال برخورد با پیمان فتاحی، پای تحقیقات دانشمندان غربی در حوزه فرقهها نیز به بخشی از روندی باز شد که در آن تلاش میشد فعالیتهای وی به عنوان فعالیتهایی فرقهای مطابق با یافتههای دانشمندان غربی معرفی شود. سپس این رویکرد حکومت ایران در اطلاق عنوان «فرقه» بر جریانات معناگرا شامل گروههای دیگری نیز شد که از معروفترین این گروهها میتوان به عرفان حلقه (پیروان محمد علی طاهری) اشاره کرد. همچنین بسیاری از جریانات معناگرای با ریشههای هندی، سرخپوستی، آمریکایی و مشابه آنها که در داخل ایران فعال بودند نیز به همین شکل متهم به راهاندازی فرقه شدند و فعالیتهای آنها متوقف شد. وقایع پس از انتخابات ۱۳۸۸ نقشی محوری در تغییر نگرش حکومت ایران به این جریانات داشت. از این پس جریانات معناگرا بخشی از توطئه دشمن برای ضربه زدن به اسلام و ایران محسوب شدند. این نگرش به صراحت به بیان علی خامنهای درآمد. او در سخنرانی ۲۷ مهر ۱۳۸۹ برای مردم قم گفت،[۱۳۵]
ماجرای سلمان رشدی، برخی فیلمهای ضد دینی غربی، کاریکاتورهای موهن و قرآن سوزی از جمله تلاشهای ناکام دشمنان دین اسلام است ضمن اینکه در داخل کشور هم، دنباله روهای آنان با اشاعه بی بند و باری، اباحی گری، عرفانهای کاذب و حرکات مشابه درصدد سست کردن عقاید دینی مردم به ویژه نسل جوان هستند.
نقش این سخنرانی در برخورد با جریانات معناگرا به حدی بود که فرج سرکوهی این سخنرانی سیدعلی خامنهای را «فرمان حمله او به عرفان» میداند.[۱۳۶] این سخنرانی عبارت «عرفانهای کاذب» را وارد ادبیات سیاسی، امنیتی، مذهبی افراد مختلف در ساختار قدرت ایران کرد و از آن پس برخورد با جریانات معناگرا زیر این عنوان صورت گرفت.[۱۳۷] جامعهشناسانی که منتقد این شکل منفی از سیاسی شدن کلمه فرقه هستند معتقدند که این کار ممکن است که بر آزادیهای دینی اعضای گروه تأثیر نامطلوب بگذارد.[۱۳۸][۱۳۸][۱۳۹][۱۴۰][۱۴۱] در سالهای دهه ۱۹۸۰ روحانیون و مقامات دولتی فرانسه هشدار دادند که برخی از گروههای معتقد به کلیسای کاتولیک به شکلی منفی تحت تأثیر قوانین ضد فرقهای قرار گرفته بودند که در آن زمان جاری بود.[۱۴۲] به کار گیری برچسب فرقه در مدارک دولتی برای جنبشهای دینی، کاربرد عمومی و منفی این لغت در زبان انگلیسی و معادلهای ترجمه شده آن را در بسیاری از زبانهای اروپایی را برجسته میسازد. در حالی که در این مدارک دولتی از لغات مشابهی برای این منظور استفاده میشود با این حال لزوماً نه گروههای مشابهی را شامل میشوند و نه ارزیابی هایشان از این گروهها بر اساس ویژگیهای واحدی صورت میگیرد.[۱۴۳][۱۴۴] سایر دولتها و اعضای جامعه جهانی نیز این گروهها را تحت عنوان جنبشهای نوپدید دینی میشناسند و از لغت فرقه برای اشاره به آنها استفاده نمیکنند.[۱۴۳]
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- ↑ Gablinger, Tamar (2010). The Religious Melting Point: On Tolerance, Controversdial Religions and The State. Germany: Tectum Verlag. pp. ۱۵–۱۶. شابک 978-3828825062. "the term 'new religious movement' was meant to serve as a substitute for biased and connotation-laden terms such as 'cults'. The term 'cult' itself is problematic"
- ↑ Dr. Chuck Shaw - Sects and Cults - Greenville Technical College - Retrieved 21 March 2013.
- ↑ Erwin Fahlbusch, Geoffrey William Bromiley - The Encyclopedia of Christianity: P-Sh, Volume 4 page 897. Retrieved 21 March 2013.
- ↑ http://www.merriam-webster.com/dictionary/cult
- ↑ Swatos Jr. , William H. (1998). "Church-Sect Theory". In William H. Swatos Jr. (Ed.).Encyclopedia of Religion and Society. Walnut Creek, CA: AltaMira. pp. 90–93. شابک 978-0-7619-8956-1.
- ↑ Campbell. , Colin (1998). "Cult". In William H. Swatos Jr. (Ed.). Encyclopedia of Religion and Society. Walnut Creek, CA: AltaMira. pp. 122–123. شابک 978-0-7619-8956-1
- ↑ Richardson, 1993 p. 349
- ↑ Stark and Bainbridge, 1987 p. 25
- ↑ Stark and Bainbridge, 1987 p. 124
- ↑ Cowan, 2003
- ↑ J. Gordon Melton, Encyclopedic Handbook of Cults in America (New York/London: Garland, 1986; revised edition, Garland, 1992). page 5
- ↑ (چاپ اول: سال ۱۹۶۵ در آمریکا)
- ↑ Walter Ralston Martin, The Kingdom of the Cults, Bethany House, 2003, شابک 0764228218 page 18
- ↑ Richardson and Introvigne, 2001
- ↑ Shupe, Anson (1998). "Anti-Cult Movement". In William H. Swatos Jr. (Ed.).Encyclopedia of Religion and Society. Walnut Creek, CA: AltaMira. p. 27. شابک 978-0-7619-8956-1.
- ↑ Hill, Harvey, John Hickman and Joel McLendon (2001). "Cults and Sects and Doomsday Groups, Oh My: Media Treatment of Religion on the Eve of the Millennium".Review of Religious Research 43 (1): 24–38. doi:10.2307/3512241.JSTOR 3512241.
- ↑ van Driel, Barend and J. Richardson (1988). "Cult versus sect: Categorization of new religions in American print media". Sociological Analysis 49 (2): 171–183.doi:10.2307/3711011. JSTOR 3711011.
- ↑ Richardson, James T. (1993). "Definitions of Cult: From Sociological-Technical to Popular-Negative". Review of Religious Research (Religious Research Association, Inc.) 34 (4): 348–356. doi:10.2307/3511972. JSTOR 3511972.
- ↑ T. Robbins and D. Anthony (1982:283, quoted in Richardson 1993:351) ("...certain manipulative and authoritarian groups which allegedly employ mind control and pose a threat to mental health are universally labeled cults. These groups are usually 1) authoritarian in their leadership; 2)communal and totalistic in their organization; 3) aggressive in their proselytizing; 4) systematic in their programs of indoctrination; 5)relatively new and unfamiliar in the United States; 6)middle class in their clientele")
- ↑ Melton, J. Gordon (1999-12-10). "Brainwashing and the Cults: The Rise and Fall of a Theory". CESNUR: Center for Studies on New Religions. Retrieved 2009-06-15. "In the United States at the end of the 1970s, brainwashing emerged as a popular theoretical construct around which to understand what appeared to be a sudden rise of new and unfamiliar religious movements during the previous decade, especially those associated with the hippie street-people phenomenon."
- ↑ Bromley, David G. (1998). "Brainwashing". In William H. Swatos Jr. (Ed.).Encyclopedia of Religion and Society. Walnut Creek, CA: AltaMira. pp. 61–62. شابک 978-0-7619-8956-1.
- ↑ Barker, Eileen: New Religious Movements: A Practical Introduction. London: Her Majesty's Stationery office, 1989.
- ↑ Wright, Stewart A. (1997). "Media Coverage of Unconventional Religion: Any 'Good News' for Minority Faiths?". Review of Religious Research (Review of Religious Research, Vol. 39, No. 2) 39 (2): 101–115. doi:10.2307/3512176. JSTOR 3512176.
- ↑ Bromley, David G. (1998). "Brainwashing". In William H. Swatos Jr. (Ed.).Encyclopedia of Religion and Society. Walnut Creek, CA: AltaMira. pp. 61–62
- ↑ Barker, Eileen (1986). "Religious Movements: Cult and Anti-Cult Since Jonestown".Annual Review of Sociology 12: 329–346.doi:10.1146/annurev.so.12.080186.001553.
- ↑ Ayella, Marybeth (1990). "They Must Be Crazy: Some of the Difficluties in Researching 'Cults'". American Behavioral Scientist 33 (5): 562–577.doi:10.1177/0002764290033005005.
- ↑ Cowan, 2003 ix
- ↑ Goldman, Marion (2006). "Review Essay: Cults, New Religions, and the Spiritual Landscape: A Review of Four Collections". Journal of the Scientific Study of Religion 45(1): 87–96. doi:10.1111/j.1468-5906.2006.00007.x.
- ↑ Bainbridge, William Sims (1997). The Sociology of Religious Movements. New York: Routledge. p. 24. شابک 0-415-91202-4.
- ↑ Eileen Barker, 1999, "New Religious Movements: their incidence and significance",New Religious Movements: challenge and response, Bryan Wilson and Jamie Cresswell editors, Routledge شابک 0415200504
- ↑ Elijah Siegler, 2007, New Religious Movements, Prentice Hall, شابک 0131834789, page 51
- ↑ Wallis, Roy. «The Road to Total Freedom A Sociological analysis of Scientology(». ۱۹۷۶. بازبینیشده در ۲۳ آبان ۹۲.
- ↑ Wallis, Roy. «Scientology: Therapeutic Cult to Religious Sect». 1975. بازبینیشده در ۲۳ آبان ۹۲.
- ↑ Bainbridge، William. A Theory of Religion. Peter Lang Publishing، 1۹۹۶. شابک ۰-۸۱۳۵-۲۳۳۰-۳.
- ↑ V. Gallagher، Eugene. The New Religious Movement Experience in America. Greenwood Press، 2004. شابک ۰۳۱۳۳۲۸۰۷۲.
- ↑ Swatos Jr.، William H.. Encyclopedia of Religion and Society. AltaMira، 1998. شابک ۹۷۸-۰-۷۶۱۹-۸۹۵۶-۱.
- ↑ Ashcraft، W. Michael. Introduction to New and Alternative Religions in America: African diaspora traditions and other American innovations. Greenwood Publishing Group، 2006. شابک ۹۷۸-۰-۲۷۵-۹۸۷۱۷-۶.
- ↑ D. Chryssides، George. Exploring New Religions, Issues in contemporary religion. Continuum International Publishing Group، 2001. شابک ۹۷۸-۰-۸۲۶۴-۵۹۵۹-۶.
- ↑ Michael Langone. «Clinical Update on Cults». sychiatric Times، July 1996. بازبینیشده در 23 آبان 92.
- ↑ Galanter, Marc (Editor), (1989), Cults and new religious movements: a report of the committee on psychiatry and religion of the American Psychiatric Association, شابک 0-89042-212-5
- ↑ Bader, Chris & A. Demaris, A test of the Stark-Bainbridge theory of affiliation with religious cults and sects. Journal for the Scientific Study of Religion, 35, 285–303. (1996)
- ↑ Burks, Ronald, Cognitive Impairment in Thought Reform Environments
- ↑ Hadden, J and Bromley, D eds. (1993), The Handbook of Cults and Sects in America. Greenwich, CT: JAI Press, Inc. , pp. 75–97.
- ↑ F. Derks and the professor of psychology of religion Jan van der Lans The post-cult syndrome: Fact or Fiction?, paper presented at conference of Psychologists of Religion, Catholic University Nijmegen, 1981, also appeared in Dutch language as Post-cult-syndroom; feit of fictie?, published in the magazine Religieuze bewegingen in Nederland/Religious movements in the Netherlands nr. 6 pages 58–75 published by the Free university Amsterdam (1983)
- ↑ Report of the Swedish Government's Commission on New Religious Movements (1998), 1.6 The need for support (Swedish),English translation
The great majority of members of the new religious movements derive positive experience from their membership. They have subscribed to an idea or doctrine which corresponds to their personal needs. Membership is of limited duration in most cases. After two years, the majority have left the movement. This withdrawal is usually quite undramatic, and the people withdrawing feel enriched by a predominantly positive experience. The Commission does not recommend that special resources be established for the rehabilitation of withdraws. The cases are too few in number and the problem picture too manifold for this: each individual can be expected to need help from several different care providers or facilitators. - ↑ Wilson, Bryan R. Apostates and New Religious Movements, Oxford, England, 1994
- ↑ Wright, Stuart, A. , Exploring Factors that Shatpe the Apostate Role, in Bromley, David G. , The Politics of Religious Apostasy, pp. 95–114, Praeger Publishers, 1998. شابک 0-275-95508-7
- ↑ Pilgrims of Love: The Anthropology of a Global Sufi Cult. By Pnina Werbner. Bloomington: Indiana University Press, 2003. xvi, 348 pp "...the excessive use of "cult" is also potentially misleading. With its pejorative connotations"
- ↑ Definitions of Cult: From Sociological-Technical to Popular-Negative, James T. Richardson, Review of Religious Research, Vol. 34, No. 4 (Jun. 1993), pp. 348–356 "the word cult is useless, and should be avoided because of the confusion between the historic meaning of the word and current pejorative use"
- ↑ ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ ۵۰٫۲ ۵۰٫۳ Wessinger، Catherine Lowman. How the Millennium Comes Violently. Seven Bridges Press، 2000. شابک ۱-۸۸۹۱۱۹-۲۴-۵.
- ↑ Labeling a group as subhuman, she says, becomes a justification for violence against it.
- ↑ Schoolboy avoids prosecution for branding Scientology a 'cult' Daily Mail, 23 May 2008
- ↑ Protesters celebrate city's 'cult' stance – Edinburgh Evening News, 27 May 2008
- ↑ Amy Ryan: New Religions and the Anti-Cult Movement: Online Resource Guide in Social Sciences (2000) [۱]
- ↑ Casino. Bruce J. , Defining Religion in American Law, 1999
- ↑ Jenkins، Phillip. Mystics and Messiahs: Cults and New Religions in American History. Oxford University Presss، 2000. شابک ۰-۱۹-۵۱۴۵۹۶-۸.
- ↑ Pargament، Kenneth I.. The Psychology of Religion and Coping: Theory, Research, Practice. Guilford Press، 1997. شابک ۱-۵۷۲۳۰-۶۶۴-۵.
- ↑ Stangor، Charles. Social Groups in Action and Interaction. Psychology Press، 2004. شابک ۱-۸۴۱۶۹-۴۰۷-X.
- ↑ Newman، Dr. David M.. Sociology: Exploring the Architecture of Everyday Life. Pine Forge Press، 2006. شابک ۱-۴۱۲۹-۲۸۱۴-۱.
- ↑ Petty، Richard E.. Attitudes and Persuasion: Classic and Contemporary Approaches. Westview Press، 1996. شابک ۰-۸۱۳۳-۳۰۰۵-X.
- ↑ Festinger، Leon. When Prophecy Fails: A Social and Psychological Study of a Modern Group that Predicted the Destruction of the World. University of Minnesota Press، 1956. شابک ۱-۵۹۱۴۷-۷۲۷-۱.
- ↑ Dennis Tourish and Tim Wohlforth, On the Edge: Political Cults Right and Left, Armonk, NY: M.E. Sharpe, 2000.
- ↑ Janja Lalich "On the Edge" (review), Cultic Studies Review (online journal), 2:2, 2003 [۲]
- ↑ Tourish and Wohlforth, 2000
- ↑ Introduction to ‘Ideological Intransigence, Democratic Centralism and Cultism’
- ↑ John Mintz, "Ideological Odyssey: From Old Left to Far Right," The Washington Post, January 14, 1985 [۳]
- ↑ Alisa Solomon, "Commie Fiends of Brooklyn," The Village Voice, November 26, 1996.
- ↑ Janja A. Lalich, Bounded Choice: True Believers and Charismatic Cults, Berkeley and Los Angeles: University of California Press, 2004 [۴]
- ↑ ۶۹٫۰ ۶۹٫۱ Murray Rothbard. «The Sociology of the Ayn Rand Cult». بازبینیشده در 2009-07-30. Rothbard's essay was later revised and printed as a pamphlet by Liberty (1987) magazine in 1987, and by the Center for Libertarian Studies in 1990.
- ↑ David North, Gerry Healy and His Place in the History of the Fourth International, Mehring Books, 1991. شابک 0-929087-58-5. Does not define the group as a cult but draws parallels to Scientology and provides a detailed account of Healy's descent into personal authoritarianism.
- ↑ Tourish and Wohlforth, "Gerry Healy: Guru to a Star" (Chapter 10), pp. 156–172, in On the Edge: Political Cults Right and Left, Armonk, NY: M.E. Sharpe, 2000
- ↑ "Cults, Sects and the Far Left" reviewed by Bob Pitt, What Next? ISSN 1479-4322 No. 17, 2000 online
- ↑ (فرانسوی) «Arlette Laguiller n'aime pas le débat». L'Humanité، April 11, 2002.
- ↑ Cyril، Le Tallec. Les sectes politiques: 1965–1995. 2006.
- ↑ Robert ConquestReflections on a Ravaged Century (2000) شابک 0-393-04818-7, page 74
- ↑ Nicholas Guilhot, The democracy makers: human rights and international order, 2005, page 33 "The opposition between the West and Soviet totalitarianism was often presented as an opposition both moral and epistemological between truth and falsehood. The democratic, social, and economic credentials of the Soviet Union were typically seen as "lies" and as the product of a deliberate and multiform propaganda...In this context, the concept of totalitarianism was itself an asset. As it made possible the conversion of prewar anti-fascism into postwar anti-communism
- ↑ Achim Siegel, The totalitarian paradigm after the end of Communism: towards a theoretical reassessment, 1998, page 200 "Concepts of totalitarianism became most widespread at the height of the Cold War. Since the late 1940s, especially since the Korean War, they were condensed into a far-reaching, even hegemonic, ideology, by which the political elites of the Western world tried to explain and even to justify the Cold War constellation"
- ↑ Andrew Defty, Britain, America and Anti-Communist Propaganda 1945-1953: The Information Research Department, 2007, chapters 2-5
- ↑ David Caute, Politics and the novel during the Cold War, 2009, pages 95-99
- ↑ Kreis, Steven Kreis "Stalin and the Cult of Personality" Retrieved April 06, 2010
- ↑ Bradley K. Martin. Under the Loving Care of the Fatherly Leader: North Korea and the Kim Dynasty. شابک 0-312-32322-0
- ↑ ۸۲٫۰ ۸۲٫۱ Bradley K. Martin. Under the Loving Care of the Fatherly Leader: North Korea and the Kim Dynasty. شابک 0-312-32322-0
- ↑ «Thank You Father Kim-Il-Sung». بازبینیشده در 2007-12-09.
- ↑ "Controversy Stirs Over Kim Monument at PUST". DailyNK. Retrieved 2010-04-24.
- ↑ ۸۵٫۰ ۸۵٫۱ «The Cult of the Individual». بازبینیشده در 2012-09-02.
- ↑ The list of Brezhnev's
- ↑ Personenkulte Im Stalinismus By Klaus Heller, Jan Plamper, V&R unipress GmbH, 2004
- ↑ Syria Beyond the Peace Process, By Daniel Pipes, (NY 1995) page 15-16
- ↑ Commanding Syria: Bashar Al-Assad And the First Years in Power (B.Tauris, 2007), By Eyal Zisser, page 50
- ↑ «No surprise in Iraqi vote». The New York Times، 17 October 1995. بازبینیشده در 29 January 2012.
- ↑ «Iraq - July 22 - Saddam Plans Referendum». FindArticles، 2002. بازبینیشده در 29 January 2012.
- ↑ «Saddam 'wins 100% of vote'». 16 October 2002. بازبینیشده در 29 January 2012.
- ↑ «Toppled Saddam». toppledsaddam.org.
- ↑ «ستون کیهان و خوانندگان «رهبر فرزانه»». روزنامه کیهان، ۲۹ تیرماه ۱۳۹۲.
- ↑ شریعتمداری، حسین. «سرمقاله روزنامه کیهان». روزنامه کیهان، 12 شهریور 91.
- ↑ «امام خامنهای رهبر مسلمین جهان هستند». خبرگزاری فارس، ۱۳ بهمن ۸۹. بازبینیشده در ۲۹ آبان ۹۲.
- ↑ «یا علی گفتن علی خامنهای در هنگام تولد». یوتیوب، ۱۳ آوریل ۲۰۱۱. بازبینیشده در ۲۹ آبان ۹۲.
- ↑ «رهبر بی بدیل، ویژگیهای مقام معظم رهبری از نگاه بزرگان دین». سایت الگوها. بازبینیشده در 29 آبان 92.
- ↑ http://www.pasokhgoo.ir/node/38296
- ↑ B.A.Robinson. «Doomsday, destructive religious cults». last updated July 25, 2007. بازبینیشده در 2007-11-18.
- ↑ Turner، Francis J.. Differential Diagnosis & Treatment in Social Work, 4th Edition. Free Press، 1995. شابک ۰-۰۲-۸۷۴۰۰۷-۶.
- ↑ Clark, M.D.، John Gordon. The Effects of Religious Cults on the Health and Welfare of Their Converts. United States Congress، November 4, 1977. بازبینیشده در 2007-11-18.
- ↑ Turner، Francis J.. Differential Diagnosis & Treatment in Social Work, 4th Edition. Free Press، September 1, 1995. شابک ۰-۰۲-۸۷۴۰۰۷-۶.
- ↑ Dr. Zablocki, Benjamin Paper presented to a conference , Cults: Theory and Treatment Issues, 31 May 1997 in Philadelphia, Pennsylvania.
- ↑ Kranenborg, Reender Dr. (Dutch language) Sekten... gevaarlijk of niet?/Cults... dangerous or not? published in the magazine Religieuze bewegingen in Nederland/Religious movements in the Netherlands nr. 31 Sekten II by the Free university Amsterdam (1996) ISSN 0169-7374 شابک 90-5383-426-5
- ↑ Saliba، John A.. Understanding New Religious Movements. Rowman Altamira، 2003. شابک ۰-۷۵۹۱-۰۳۵۶-۹.
- ↑ Zablocki، Benjamin David. Misunderstanding Cults: Searching for Objectivity in a Controversial Field. University of Toronto Press، 2001. شابک ۰-۸۰۲۰-۸۱۸۸-۶.
- ↑ Dawson، Lorne L.. Cults in Context: Readings in the Study of New Religious Movements. Transaction Publishers، 1998. شابک ۰-۷۶۵۸-۰۴۷۸-۶.
- ↑ Hubert Seiwert: Freedom and Control in the Unified Germany: Governmental Approaches to Alternative Religions Since 1989. In: Sociology of Religion (2003) 64 (3): 367–375, S. 370. Online edition
- ↑ BVerfG, 1 BvR 670/91 dd 26 June 2002, Rn. 57, 60, 62, 91–94, related press release (آلمانی)
- ↑ Piven، Jerry S. عنوان =Jihad and Sacred Vengeance: Psychological Undercurrents of History. iUniverse، 2002. شابک ۰-۵۹۵-۲۵۱۰۴-۸.
- ↑ Goldberg، Carl. Seeking the Compassionate Life: The Moral Crisis for Psychotherapy and Society. Praeger/Greenwood، 2004. شابک ۰-۲۷۵-۹۸۱۹۶-۷.
- ↑ Dittmann، Melissa. «Cults of hatred: Panelists at a convention session on hatred asked APA to form a task force to investigate mind control among destructive cults.». American Psychological Association، November 10, 2002. بازبینیشده در 2007-11-18.
- ↑ Sieghart، Mary Ann Sieghart. «The cult figure we could do without». October 26, 2001. Unauthorized reprint by CultEducation.com
- ↑ Staff. «Clarke wants terrorists treated like victims of cult brainwashing». October 2, 2005. بازبینیشده در 2009-03-24.
- ↑ Staff. «Reid heckled during Muslim speech». September 20, 2006. بازبینیشده در 2007-11-21.
- ↑ Steven J. Stern (ed.), Shining and Other Paths: War and Society in Peru, 1980–1995, Durham, N.C. : Duke University Press, 1998
- ↑ David Scott Palmer, Shining Path of Peru, New York: St. Martin's Press, second ed. , 1994
- ↑ Gérard Chaliand, Interview in L'Express (فرانسوی)
- ↑ Elizabeth Rubin, "The Cult of Rajavi," The New York Times Magazine, July 13, 2003
- ↑ Karl Vick, "Iran Dissident Group Labeled a Terrorist Cult," The Washington Post, June 21, 2003
- ↑ Max Boot, "How to Handle Iran," Los Angeles Times, October 25, 2006
- ↑ "No Exit: Human Rights Abuses Inside the Mojahedin Khalq Camps", Human Rights Watch [۵]
- ↑ Banisadr، Masoud. «Cult and extremism / Terrorism Democracy: The Role of Civil Society». Centro de Investigación para la Paz، May, 19–20, 2005. بازبینیشده در 2007-11-21.
- ↑ ۱۲۵٫۰ ۱۲۵٫۱ ۱۲۵٫۲ Richardson and Introvigne, 2001
- ↑ Falun Gong and the Law: Development of Legal Social Control in China. 2003. doi:10.1525/nr.2003.6.2.312.
- ↑ Combating 'Cults' and 'Brainwashing' in the United States and Europe: A Comment on Richardson and Introvigne's Report. 2002. doi:10.1111/0021-8294.00047.
- ↑ 'Cult' Controversies in Three European Countries. 1998.
- ↑ Benjamin Penny, "The Religion of Falun Gong," (University of Chicago Press, 2012), شابک 978-0-226-65501-7, p. 6
- ↑ Freedom House, “Report Analyzing Seven Secret Chinese Government Documents”, 11 February 2002.
- ↑ «CRS Report for Congress: China and Falun Gong». 25 May 2006.
- ↑ «China: The crackdown on Falun Gong and other so-called "heretical organizations"». 23 March 2000. بازبینیشده در 17 March 2010.
- ↑ Restall, Hugo. “What if Falun Dafa is a ‘cult?’”. The Asian Wall Street Journal, 14 February 2001.
- ↑ John Turley-Ewart, "Falun Gong persecution spreads to Canada," The National Post, 20 March 2004.
- ↑ مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی. «سخنرانی رهبر انقلاب در اجتماع عظیم مردم قم». مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، 27 مهر 1389. بازبینیشده در 2 آذر 1392.
- ↑ فرج سرکوهی. «پاکسازی دولت و سپاه از عرفان». بیبیسی فارسی، 28 اوت 2012. بازبینیشده در 23 دسامبر 2013.
- ↑ «بیانات در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم». مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، 29 مهر 1389. بازبینیشده در 2 آذر 1392.
- ↑ ۱۳۸٫۰ ۱۳۸٫۱ Davis, Dena S. 1996 "Joining a Cult: Religious Choice or Psychological Aberration" Journal of Law and Health.
- ↑ Richardson, 1993
- ↑ Barker، Eileen. Cults, Religion and Violence. Cambridge University Press، 2002. شابک ۰۵۲۱۶۶۸۹۸۰.
- ↑ T. Jeremy Gunn, The Complexity of Religion and the Definition of “Religion” in International Law
- ↑ Richardson، James T.. Regulating religion: case studies from around the globe. Kluwer Acad. / Plenum Publ. [u.a.]، 2004. شابک ۰۳۰۶۴۷۸۸۶۲.
- ↑ ۱۴۳٫۰ ۱۴۳٫۱ 'Brainwashing' Theories in European Parliamentary and Administrative Reports on 'Cults' and 'Sects'. 2001.
- ↑ Combating 'Cults' and 'Brainwashing' in the United States and Europe: A Comment on Richardson and Introvigne's Report. 2002.