در فلسفه، بیمعنیانگاری به معنای انکار معنیداشتن و ارزش برای هستی جهان است. به بیمعنیانگاری، هیچانگاری، نیستانگاری یا نیهیلیسم (برگرفته از nihilلاتین به معنای هیچ) هم گفتهاند.
بیمعنیانگاری به هر نوع دیدگاه فلسفی گفته میشود که وجود یک بنیان عینی (ابژکتیو) برای نظام ارزشی بشر را رد میکند.[۱] این اندیشه معمولاً در ارتباط نزدیک با بدبینی عمیق و شکگرایی رادیکال است.
شاید بتوان گرگیاس حکیم یونانی قرن پنجم پیش از میلاد را نخستین اندیشمند نیهیلیست دانست اما فردریش ویلهلم نیچه فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم بیش از هر کسی به شرح باورهای بیمعنیانگارانه پرداخت. وی نیهیلیسم را به عنوان یک پدیده شایع در فرهنگ غربی شناسایی کرد و معتقد بود که پیامدهای نابودگر آن در نهایت تمامی احکام اخلاقی، مذهبی و متافیزیکی را به تباهی خواهد کشاند و بزرگترین بحران تاریخ بشر را رقم خواهد زد. در قرن بیستم بسیاری از هنرمندان، منتقدان و فیلسوفان تمهای نیهیلیستی همچون ناتوانی معرفتشناسی، تخریب ارزشها و بیمعنایی دنیا را در آثار خود مطرح کردهاند. در میانههای قرن بیستم جنبش اگزیستانسیالیسم تلاش کرد انگارههای نیهلیستی را به گونهای ترویج کند که جنبهٔ مخرب آن از میان برود.
بیمعنیانگاری در میانههای قرن نوزدهم در روسیه به عنوان مکتبی مطرح شد که با تمام اشکال زیباییشناسی مخالف است و فقط از کاربردگرایی و خردگرایی علمی دفاع میکند. ایوان تورگینف در رمان مشهور پدران و پسران در سال ۱۸۶۲ این واژه را در توصیف شخصیت بازاروف به کار برد و کلمه نیهیلیسم را به شهرت عمومی رساند.
نیهیلیستها یک جنبش سیاسی با سازماندهی کم بودند که از سال ۱۸۶۰ در دوران حکومت الکساندر دوم تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در صحنهٔ سیاست روسیه فعالیت داشتند. آنها اتوریته دولت، کلیسا و خانواده را به چالش کشیده و هوادار نظمی اجتماعی بودند که بر پایه خردگرایی و ماتریالیسم به عنوان تنها منبع شناخت، سامان یافته و آزادیهای فردی مهمترین هدف آن باشد. نیهیلیستها رفتهرفته به سوی خرابکاری و آشوب کشیده شده و در اواخر دهه ۱۸۷۰ به تمام گروههای سیاسی که از ترور و ارعاب بهره میبردند نیهیلیست نامیده میشدند.
این تفکّر در نتیجهٔ ویرانیهای حاصل از دو جنگ جهانی اروپا رشد گستردهای کرد. امروزه یکی از مهمترین جریانهای نیهیلیسم، نیستانگاری اگزیستانسیال است. نیستانگاری اگزیستانسیال یک دکترین فلسفی است که زندگی را بدون معنا و هدف خارجی یا ارزشهای اخلاقی درونی میداند.[۲] هرچند بسیاری از اگزیستانسیالیستها خود را خارج از محدوده نیستانگاری قرار میدهند.
نیهیلیسم بیانگر فرم خامی از پوزیتیویسم و ماتریالیسم است، انقلابی علیه نظم برپای اجتماعی و مخالفت با تمامی منابع قدرت ناشی از حکومت، کلیسا یا خانواده. پایه این تفکر هیچ چیز جز حقایق علمی نیست. از آنجا که آنها ماهیت دوگانه شامل جسم و روح برای انسان قائل نبودند مورد حملههای خشنی از طرف قدرت کلیسا قرار میگرفتند. از طرفی به علت مورد پرسش قرار دادن حقالهی پادشاهان وارد دعوای مشابهی با قدرتهای سکولار شدند.[۱]
↑Alan Pratt defines existential nihilism as «the notion that life has no intrinsic meaning or value, and it is, no doubt, the most commonly used and understood sense of the word today» Internet Encyclopedia of Philosophy