ندانمگرایی
بخشیاز مجموعه گفتار پیرامون فراهنجار |
---|
مقالههای اصلی |
موضوعهای مربوط به شکگرایی |
نوشتارهای مربوط به علم, روانشناسی و منطق |
مقالههای دگرگونی اجتماعی و فراروانشناسی |
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکیپدیا برای ارجاع به منابع با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بیمنبع را میتوان به چالش کشید و حذف کرد. |
بخشی از مجموعه مقالههای |
بیدینی |
---|
بیدینی |
بیخدایی |
ندانمگرایی |
طبیعتگرایی |
مردمان |
کتابها |
سازمانها |
خدا |
---|
مفاهیم عمومی مفاهیم اختصاصی ویژگیها خدا و انسان |
ندانمگرایی، ندانمگویی، ندانمباوری، لاادریگری، یا مسلک لاادریه دیدگاهی فلسفی است که دانستن درستی یا نادرستیِ برخی ادعاها و بهطور ویژه ادعاهای مربوط به امور فراطبیعی مانند الهیات و زندگی پس از مرگ و وجود خدا و موجودات روحانی و یا حتی حقیقت نهایی را نامعلوم و یا با توجّه به شکل «ندانمگویی» در اساس ناممکن میداند.[۱] لاادریگری، از گرایشهای فلسفی است که در عین اذعان به عینیت و واقعیت جهان، شناخت قسمتی از آن و یا کل آن را ناممکن میداند.
این اصطلاح برای نخستین بار توسط توماس هنری هاکسلی به مفهوم غیرقابلشناخت بودن ماوراء طبیعت بهکار رفت، اما پس از آن، در ادبیات فلسفی و بهویژه مارکسیستی، در معنای غیرقابلشناخت بودن جهان مادی بهکار میرود.
بسیاری از فیلسوفان و اندیشمندان درمورد ندانمگرایی نوشتهاند که میتوان از توماس هنری هاکسلی، رابرت انگرزول، برتراند راسل و ابوالعلاء معری نام برد.
نظریه کانت و نظریه شکاکیت، نوعی ندانمگری بهشمار میروند. هیوم نیز، از فلاسفه باورمند به این مکتب است.
ندانمگرایان حقیقت نهایی را نامعلوم میدانند و معتقد به جمله معروف دانم که ندانم سقراط، فیلسوف یونانی هستند. ندانمگرایان معتقدند که منظور سقراط این بوده که انسان هرگز نمیتواند چیزی راجع به جهان خارج را به یقین بداند، امّا از احوالات درونی خود به یقین میتواند معرفت (شناخت) یابد؛ پس میتواند بگوید که راجع به جهان خارج به یقین چیزی نمیداند و تناقضی پیش نمیآید. به طور کلی ندانمگرایان میگویند اوج دانایی، اظهار به ندانستن است زیرا از طرفی دلایل کافی برای اثبات وجود خداوند وجود ندارد و از طرفی دلایل کافی برای اثبات وجود نداشتن خدا نیز وجود ندارد. البته بسیاری از ندانمگرایان در مورد خداوند خارجی موضع ندانمگرایانه دارند ولی به وجود خداوند درون هر انسان اعتقاد دارند.
محتویات
انواع ندانمگرایی[ویرایش]
ندانمگرایی بهمعنی نداشتن دانش کافی در رد یا اثبات وجود یک پدیده است و به زیرشاخههای مختلفی تقسیم میشود. انواع آنها عبارتند از:
ندانمگرایی قوی[ویرایش]
- اینکه پرسش وجود یا عدم وجود خدا یا خدایان بهدلیل ناتوانایی طبیعیمان ازنظر منطقی غیرقابل شناخت است. یک ندانمگرای قوی میگوید: «من نمیتوانم بدانم که خدایی هست یا نه، همانطور که شما هم نمیتوانید بدانید».
ندانمگرایی ضعیف[ویرایش]
- اینکه وجود یا عدم وجود خدا درحالحاضر ناشناخته است، اما به الزام غیرقابل شناسایی نیست. بنابراین، تا وقتی که شواهدی وجود ندارد، این باور را نگه خواهد داشت. یک ندانمگرای ضعیف میگوید: «نمیدانم خدایی وجود دارد یا نه، اما ممکن است روزی شواهدی برای وجودش بیابیم».
ندانمگرایی پراگماتیک یا اپاتئیک[ویرایش]
خداناباوری ندانمگرایانه[ویرایش]
- دیدگاه آن دسته از افراد که ادعای وجود هیچگونه خدایی نمیکنند و به هیچ نوع از آن هم اعتقادی ندارند، و درعینحال ادعا نمیکنند که بهقطع هیجگونه خدایی وجود ندارد.
خداباوری ندانمگرایانه[ویرایش]
- دیدگاه آن دسته از افراد که ادعای وجود هیچگونه خدایی نمیکنند اما هنوز به چنین وجودی اعتقاد دارند. سورن کیرکگارد معتقد بود که شناخت هیچگونه خدایی ممکن نیست و بههمیندلیل کسانی که میخواهند خداباور باشند باید به این اعتقاد داشتهباشند که «اگر من توانایی فهم عینیِ خدا را داشتهباشم، دیگر معتقد نخواهم بود؛ اما ازآنجاییکه نمیتوانم چنین کاری کنم، پس باید اعتقاد داشتهباشم».
تعریف راسل از ندانمگرایی[ویرایش]
کتاب چرا مسیحی نیستم نوشته برتراند راسل که براساس سخنرانی سال ۱۹۲۷ وی نوشته شدهاست به عنوان بیانیهٔ کلاسیک ندانمگرایی محسوب میشود. در این مقاله قبل از بحث در مورد نظراتش در رابطه با آموزههای مسیحی، به طور خلاصه در مورد براهین وجود خدا بحث میکند. سپس از خوانندههایش میخواهد که «بر روی دو پای خود بایستند و منصفانه و با دقت به جهان بنگرند» بدون «طرز برخورد از روی ترس و با تفکری آزاد».
راسل در من یک خداناباورم یا یک ندانم گرا؟ در سال ۱۹۴۷ میگوید:
- "به عنوان یک فیلسوف، اگر بخواهم برای شنوندههای فلسفی محض سخن بگویم باید بگویم که خود را یک ندانمگرا توصیف میکنم چرا که فکر نمیکنم برهانی قاطع وجود داشته باشد که کسی بتواند اثبات کند که خدایی وجود ندارد.
- از سوی دیگر اگر بخواهم بر فردی معمولی در خیابان اثری صحیح بگذارم فکر میکنم که باید بگویم من یک خداناباور هستم چرا که وقتی میگویم نمیتوانم اثبات کنم که خدایی وجود ندارد مجبورم که همچنین به همانسان بگویم که نمیتوانم اثبات کنم که خدایان هومری وجود ندارند".
در سال ۱۹۵۳ راسل در مقاله «ندانمگرا بودن چیست؟» میگوید:
- «یک ندانم گرا فکر میکند که دانستن حقایقی در مورد خدا و زندگی بعدی آنگونه که مسیحیت و دیگر مذاهب به آنها میپردازند، غیر ممکن است. یا اگر غیر ممکن نیست، در حال حاضر غیر ممکن است».
تفاوت ندانمگرایی و خداناباوری[ویرایش]
خداناباوری به معنی نداشتن اعتقاد به خداست اما ندانمگرایی به معنی نداشتن دانش و دلیل کافی در اثبات وجود خداست.[۲] خداناباوری از جنس اعتقاد است اما ندانمگرایی ادعایی در مورد دانش است. ندانمگرایی وضعیتی را توصیف میکند که یک فرد نمیتواند به طور مطمئن ادعا کند که خدایی وجود دارد یا نه بنابراین ندانمگرایی هم با خداباوری و هم با خداناباوری سازگاری دارد.[۳] فردی میتواند ادعای خداباوری کند در حالیکه از وجود خدا اطمینان نداشته باشد. به این گرایش خداباوری ندانم گرایانه (به انگلیسی: agnostic theism) گویند. از طرفی دیگر فردی میتواند به خدا باور نداشته باشد بدون اینکه ادعا کند با اطمینان خدایی نمیتواند وجود داشته باشد. به این گرایش خداناباوری ندانم گرایانه (agnostic atheism) گفته میشود.
ندانم گرایی میتواند مصارف غیر دینی هم داشته باشد. به طورمثال وقتی که یک کیهان شناس (Cosmologist) ممکن است که بگوید در مورد نظریه ریسمان (String Theory) ندانم گراست، نه به آن باور دارد و نه باور ندارد.[۴]
از مثالهای معروف در این زمینه، قوری سماوی برتراند راسل است.
ندانم گرایان معروف[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- ویکیپدیای انگلیسی
|
|
|
|
این یک مقالهٔ خرد فلسفه است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید. |