روح

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو

روح اصطلاحی در علوم دینی و فلسفه راجع به همه موجودات است (نه فقط انسان و موجودات زنده از دیدگاه زیست‌شناسی). بسیاری از ادیان معتقدند که روح در مقابل جسم، یعنی قسمت غیرمادی یک موجود است؛ و هر موجود حداقل یک روح دارد.

واژه‌شناسی[ویرایش]

روح در زبان عربی به واژهٔ ریح (باد) نزدیک است. از همین رو بعضی معتقدند منشاء به‌وجود آمدن لغت روح و معنی آن چنین است: «ذَات لَطِیفَة کَالْهَوَاءِ سَارِیَة فِی الْجَسَد کَسَرَیَانِ الْمَاء فِی عُرُوق الشَّجَر» و در زبان عبری هم واژه روح(רוח) و هم واژه نفیش (נפשׁ) وجود دارد؛ که واژه نفیش به واژه‌های نَفس (به معنی خود) و نَفَس (به معنی دم و بازدم) بسیار نزدیک است.[۱]

روح حقیقت جامع غیرمادی آدمی است و از آنجا که ابعاد و شئونات متعدد دارد، بعضی واژه‌های اشاره به بعد غیرمادی انسان در معنی اجمالی خود مترادف روح اند و در حقیقت از شئونات آنند:[۲]

  1. عقل: در لغت یعنی قدرت تفکر. در روایات اسلامی هم به معنی روح و هم به معنی فطرت آمده
  2. نفس: در لغت یعنی خود. در اصطلاح گاه یعنی روح و گاه یعنی غریزه
  3. جان: در لغت یعنی حیات یا زندگی. در بعضی ادیان و فلسفه‌ها همان روح است. در زیست‌شناسی (علم شناخت حیات[۳]) موجود زنده یعنی موجودی با ۶ عملِ تنفس، تناول (خوردن)، رشد، تناسل، حرکت و... .
  4. دل، قلب، فؤاد: در لغت عضوی از بدن است. در اصطلاح عربی یعنی روح
  5. سرّ در لغت یعنی راز و در اصطلاح عربی یعنی روح یا روح انسان

دیدگاه مشترک ادیان و فلسفه‌ها[ویرایش]

تعریف و ماهیت آن از نظر هر دین و فلسفه‌ای متفاوت است.

همهٔ ادیان و فلسفه‌ها معتقدند:

  1. روح ماهیت معنایی و غیر مادی و مجرّد دارد. بر خلاف جسم یا بدن.
  2. هر موجود، حداقل یک روح حیاتی دارد.
  3. روح قائم به خود است[نیازمند منبع].

اغلب ادیان و فلسفه‌ها معتقدند:

  1. روح و بدن کاملاً از هم مستقل (قابل جدایی) اند.
  2. روح حالت مادی و حس پذیر ندارد. مثلاً نمی‌تواند دیده یا لمس شود.[نیازمند منبع]
  3. نمی‌توان حرکت روح را دید. مثلاً نمی‌توان خروج روح از بدن را دید.[نیازمند منبع]

بعضی ادیان و فلسفه‌ها معتقدند:

  1. روح مخلوقی بی مانند در عالم موجودات است. یعنی هیچ موجود دیگری از جنس روح در جهان وجود ندارد.
  2. روح اساس حیات یا زندگی، احساس، هشیاری و ادراک است.
  3. نفس(خود) مجموعهٔ جسم و روح است.
  4. جسم ممکن است بعد از مرگ پایدار باشد و ممکن است نباشد. امّا روح پایدار و جاودان است[نیازمند منبع].

ادیان و فلسفه‌ها در موارد زیر اختلاف دارند:

  1. تعریف روح چیست؟
  2. روح ابتدا از کجا و کی موجود شده و منشاء (پدید آورنده) آن چیست؟
  3. کار و وظیفهٔ روح در حین مرگ و بعد از مرگ چیست؟
  4. مرگ چیست؟
    1. بعضی می‌گویند: مرگ بیرون رفتن روح از بدن است
    2. بعضی می‌گویند: مرگ بیرون رفتن روح و حیات از بدن برای همیشه و خواب بیرون رفتن روح و ماندن حیات است.
    3. بعضی می‌گویند انسان سه نوع روح دارد: روح نباتی، روح حیوانی، و روح انسانی. فقط سومی هنگام خواب از بدن می‌رود.
    4. جدیدترین تعریف از مرگ بر اساس علم روحی امروزی بیان شده‌است. به این صورت که روح و تنپوش انسان با ۱۴ ریسمان انرژی (ریسمان‌های نقره‌ای) به جسم متصل است و با جداشدن تک تک این ریسمان‌ها مرگ فرامیرسد. در حقیقت مرگ به دلیل تغییر فرکانس روحی و به پایان رسیدن یک دوره تکامل روح رخ می‌دهد([۴]).
  5. آیا روح قبل از این عالم وجود داشته؟ (از پر اختلاف‌ترین مسائل[۵])

وجود روح[ویرایش]

وجود روح

پیش از تولّد

فطرت · غریزه · عالم ذر

در حین زندگی

بازگشت روح · حیات

پس از مرگ

معاد · تناسخ · نابودی

After Death.jpg


مسئلهٔ روح و حیات پس از مرگ در حوزهٔ اعتقاد به وجود مشترک اند. هر اعتقادی در مورد یکی، تأثیر مستقیم در دیگری دارد[۶]

قبل از تولّد[ویرایش]

این مسئله پر اختلاف‌ترین مسئله در مورد وجود روح است.[۷] گروهی از مسلمانان به عالم ارواح قبل از خلقت آدم و عالم ذر قبل از تولد اعتقاد دارند.

در حین زندگی[ویرایش]

زیست شناسان حیات را با علایم ۶ گانهٔ حیاتی می‌شناسند. اما در مورد رابطهٔ روح با حیات حرفی نمی‌زنند. این گروه ممکن است معتقد به بازگشت روح باشند. یعنی فردی مدّتی حدود چند ساعت علایم حیاتی نشان نمی‌دهد. سپس دوباره علایم حیاتی نشان می‌دهد

  1. عدّه‌ای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماشینی معرفی می‌کنند و به وجود روح (بعد غیر مادی) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود می‌شود.
  2. عده‌ای معتقدند روح عامل حیات در این عالم است.

بعد از مرگ[ویرایش]

  1. عدّه‌ای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماشینی معرفی می‌کنند و به وجود روح (بعد غیر مادی) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود می‌شود.
  2. معاد: یعنی جسم پس از مرگ نابود می‌شود. اما روح به نوعی زندگی (مانند برزخ) ادامه می‌دهد تا در روز قیامت اعمالش مورد قضاوت و پاداش و مجازات قرار گیرد. این عقیده در بسیاری ادیان بزرگ مثل ادیان ابراهیمی شایع است.
  3. تناسخ یعنی روح پس از مرگ به جسم فرد دیگری منتقل می‌گردد.

این سه عقیده با یکدیگر در تضادند

نقد روح[ویرایش]

برخی معتقدند روح آنگونه که باورمندان امروزی به آن معتقد هستند ماهیتی فیزیکی و طبیعی ندارد و مسئله‌ای ماوراء طبیعت است و تنها فراطبیعت‌گرایان می‌توانند به وجود چنین چیزی اعتقاد داشته باشند. مصباح: «اجمالاً از قرآن بر می‌آید که در آدمی، جز بدن چیزی بسیار شریف نیز وجود دارد، ولی مخلوق خدا است، نه جزئی از خدا و تا آن چیز شریف در انسان وجود نیابد، آدمی؛ انسان نمی‌گردد و چون در حضرت آدم به وجود آمد، شأنی یافت که باید فرشتگان در برابر او خضوع کنند[۸]). یعنی از دید کسانیکه طبیعت‌گرا هستند روح تنها به دلیل ماوراءطبیعی بودنش از هیچگونه ارزش علمی و فلسفی برخوردار نخواهد بود. اما مسئله‌ای که باید به آن توجه کرد این است که باورمندان از طرفی معتقدند روح پدیده‌ای غیر مادی است و از طرف دیگر معتقدند روح در بدن انسان است. جناب آقای مصباح در اینباره می‌فرماید:{{دانستیم که مسئله معاد، مبتنی بر مسئله روح است، یعنی هنگامی می‌توان گفت: «کسی که بعد از مرگ، زنده می‌شود همان شخص سابق است» که روح او بعد از متلاشی شدنِ بدن، باقی بماند، و به دیگر سخن: هر انسانی غیر از بدن مادّی، دارای یک جوهر غیرمادّی و قابل استقلال از بدن می‌باشد. در غیر این صورت، فرض حیات مجدّد برای همان شخص، فرض معقولی نخواهد بود}}.[۹] یعنی برای روح مکان و جایی را تعریف می‌کنند و این تناقضی آشکار است.[۱۰] چیزی که حالتی طبیعی و مادی نداشته باشد نمی‌تواند «درون» چیز دیگری (یا حداقل درون چیز طبیعی و یا مادی دیگری) قرار بگیرد. تنها چیزهایی می‌توانند درون چیزهای دیگر قرار بگیرند که فضا اشغال می‌کنند؛ و چیزهایی که فضا اشغال می‌کنند یقیناً ماده هستند. بنابر این روح از آنجا که نمی‌تواند هم طبیعی و هم غیرطبیعی باشد، با فرض اینکه می‌تواند «درون» بدن باشد اساساً در تعریف خود دارای تناقض است.[در فیزیک تعریف مشخصی برای ماده وجود ندارد، اما معمولاً هر چیزی را که جِرم داشته باشد و تحت تأثیر گرانش قرار بگیرد را ماده می‌گویند.].[۱۱] در مواد ۴۸۷ و ۴۹۲ قانون مجازات اسلامی و ماده ۹۱ قانون تعزیرات به ولوج روح در جنین اشاره شده است. در دو ماده نخست به بیان مقررات دربارهٔ دیه جنین قبل از ولوج روح و بعد از آن پرداخته و در ماده سوم، حکم قصاص در موردِ سقطِ جنین دارای روح بیان شده است. در هر سه ماده، هیچ توضیحی دربارهٔ ولوج روح و راه‌های تشخیص آن ارائه نشده است.[۱۲][۱۳] روح یادگاری از دوران باستان است. در آن دوران انسانها شناخت و علم کمی نسبت به دنیای اطراف خود داشتند. مثلاً گمان می‌کردند که آگاهی که یکی از عوامل اصلی رفتارهای ماست چون نادیدنی است، بنابراین برپایه علتی سوای خود طبیعت است (یعنی متافیزیکی است) نه اینکه بر پایه میلیاردها میلیارد فعل و انفعلات فیزیکی و شیمیایی که در سلول‌های مغزی و عصبی ما و همچنین در محیط اطراف ما در جریان است (به دلیل شناخت کم، آگاهی را یک کل غیرقابل تجزیه می‌دانستند که از طبیعت سرچشمه نمی‌گیرد).[۱۴] به عبارت دیگر مردمان باستان چون با زندگی پیشینیان خود و نحوه کارکرد جهان اطراف خود آشنا نمی‌شدند گمان می‌کردند که مثلاً سخن گفتن منحصر به انسانها است پس باید منشأیی غیرطبیعی داشته باشد که روح نامیده می‌شود و چون علل بوجودآورنده آن به ظاهر با چشم دیده نمی‌شوند (یا تا آن زمان ناشناخته بودند) باید عللی فوق طبیعی داشته باشند.[۱۴]

امروزه دانش زیست‌شناسی و رفتارشناسی نشان داده‌اند که بسیاری از حیوانات از زبان خاصی برای ارتباط با یکدیگر بهره می‌گیرند و زبان پدیده‌ای منحصر به انسان نیست اما چون مغز انسان نسبت به اندازه‌اش بزرگتر از سایر موجودات زمین است، به نوعی باهوش‌ترین آنها است که به او توانایی ساختن زبانی پیچده و گسترده می‌دهد. به دلیل همین هوش سرشار، میزان پیشرفت انسانها در شناسایی محیط اطراف و ذخیره کردن داده‌های حسی و تجزیه و تحلیل آنها از سایر موجودات زمینی بیشتر است. انسان به کمک تخیل و شناخت محیط اطراف و آزمایش ایده‌ها، ابزار (که یکی از آنها هم زبان است) می‌سازد. با استفاده از این ابزارها زندگی برایش راحت‌تر و شناخت جهان برایش آسان‌تر می‌شود. انسان هم خالی از ضعف نیست اما با ثبت کردن تجربه‌ها و ایده‌های شخصی‌اش و به اشتراک‌گذاری آن با بقیه همنوعانش توانسته است به فرمانروای کره زمین مبدل شود.[۱۵]

روح در ادیان[ویرایش]

دین اسلام[ویرایش]

روح کهربایی یا شبح کهربایی پروانه‌ای است که به دلیل شکل ظاهری، نامش را از شبح یا روح گرفته است.

واژه روح در قرآن مجید ۲۱ بار تکرار شده‌است، و معانی متعددی دارد. از جمله:

  1. فرشته وحی (جبرئیل)؛ که به صورت «روح القدس» (نحل، ۱۰۳) و «روح الامین» (شعراء، ۱۹۳) به کار رفته‌است.
  2. فرشته‌ای که بالاتر از همه ملایک است، یا موجودی برتر از ملایک. (قدر، ۴)(نبأ، ۳۸)(معارج، ۴ و ۵).
  3. روح مستقل از جسم در انسان (نفس انسانی):

قرآن در آیات ۲۹ حجر، ۷۲ «ص» و ۹ سجده می‌فرماید: خدا پس از تکمیل خلقت انسان و نظام بخشیدن به آن، از روح خویش در آن دمید، و سپس به فرشتگان دستور داد بر او سجده کنند.

در جهان بینی اسلامی، انسان از دو چیز مختلف آفریده شده‌است، که یکی در حد اعلای عظمت، و دیگری ظاهراً در حد ادنی از نظر ارزش.[نیازمند منبع] جنبه مادی انسان را گل بدبوی تیره رنگ (لجن) تشکیل می‌دهد، و جنبه معنوی او را چیزی که به عنوان روح خدا از آن یاد شده‌است.

در دیدگاه اسلام خدا نه جسم دارد و نه روح، و اضافه روح به خدا «اضافه تشریفی» است، مانند خانه کعبه را که به خاطر عظمتش «بیت الله» خوانده می‌شود، و ماه رمضان که به خاطر برکتش «شهر الله» (ماه خدا) خوانده می‌شود. یعنی یک روح گرانقدر و پر شرافت و عظمت که سزاوار است روح خدا نامیده شود، در انسان دمیده شده‌است.

این روح‌الهی است که با استعدادهای فوق‌العاده‌ای که در آن نهفته‌است و می‌تواند تجلیگاه انوار خدا باشد، به او اینهمه عظمت بخشیده و برای تکامل او تنها راه این است که آن را تقویت کند و جنبه مادی را که وسیله‌ای برای همین هدف است در طریق پیشرفت این مقصود به کار گیرد (چرا که در رسیدن به آن هدف بزرگ می‌تواند کمک مؤ ثری کند).

روح از دیدگاه روایات[ویرایش]

جعفر صادق: روح را نتوان به سنگینی و سبکی توصیف نمود، روح موجودی رقیق است (مانند هوا که فضا را اشغال می‌کند اما محسوس نیست) که قالبی تیره بر آن پوشانیده شده است، از جعفر صادق سؤال شد: آیا روح پس از آن که از بدن جدا گشت، متلاشی (ونابود) می‌شود یا باقی می‌ماند؟ پاسخ داد: باقی است تا گاهی که در صور دمیده شود.[۱۶]

روح از دیدگاه ملاصدرا[ویرایش]

روح درپیدایش جسمانی ودربقا روحانی است یعنی ابتدا جسم ایجاد می‌شود وسپس روح درآن جاری می‌شود اما بهنگام مرگ روح ازبدن خارج و درقالب مثالی باقی می‌ماند (الروح جسمانیه الحدوث وروحانیه البقا)[۱۷]

انواع روح در تعالیم اسلامی[ویرایش]

روح سرگردان

وقتی که روح از راهِ واسطه قرار دادنِ بدن یعنی از راهِ چشم و یا گوش یا حسِّ دیگری به چیزی توجه می‌کند، در این حال بدن، آن را به طرفِ چیزی می‌کشاند که هرگز به یک حال باقی نیست و در نتیجهٔ این تماس، روح سرگردان می‌شود و گمراه می‌گردد و مانند مستی، تعادلِ خود را می‌بازد... اما موقعی که روح مستقیماً و در خودش دربارهٔ چیزی به جستجو می‌پردازد، در این صورت فقط به آنچه پاک و ابدی است و همیشه به یک حال می‌ماند، آگاه می‌گردد و چون به آنچه دریافته است قرابت دارد. اگر سعادتش یاری کند در نزدِ آن باقی می‌ماند و در نتیجه سرگردانی اش به پایان می‌رسد و آرامش خود را بازمی‌یابد و در سایهٔ تماس با آنچه دریافته است، خود نیز همیشه در یک حال و یکسان باقی می‌ماند. این وضع و حالتی که روح در چنین موقعی به خود می‌گیرد، همان است که تفکر نام دارد.[نیازمند منبع]

روح سعادتمند

روح اگر از بدن مستقل و فارغ بماند و چیزی از بدن دامنش را نگیرد و پیوسته از بدن گریزان و دائماً به خود مشغول باشد یعنی حقیقتاً در جستجوی حقیقت بوده و در این فکر باشد که مرگ را با آغوش باز بپذیرد. چنین روحی پس از مرگ به مکانی که از هر حیث به خود او شبیه است، یعنی به جایی نامریی و الهی و ابدی روی می‌نهد و در آنجا به سعادت می‌رسد و از اشتباه و نادانی و ترس و شهوت و همهٔ نواقص و بدی‌های طبیعتِ بشری آزاد می‌گردد و چنان‌که آشنایان به اسرار می‌گویند، در جوار خدا به زندگی ادامه می‌دهد.[نیازمند منبع]

دین بودائی[ویرایش]

بوداییان معتقدند که روح از مملکتی به مملکتی دیگر حرکت می‌کند، و شخص مرده که، روح از آن جدا شده است، در جسم نوزاد دیگری حلول می‌کند و دوباره به زندگی نو در کالبد جدیدی ادامه خواهد داد.

دین هندو[ویرایش]

از نظر دین هندو، روح نوری است که از حضرت شیوا (یکی از خدایان) به بدن هر کس منعکس می‌شود.

آئین بهائی[ویرایش]

در آثار دین بهائی از پنج نوع روح صحبت به میان آمده که به شرح زیر است:[۱۸]

  1. روح نباتی
  2. روح حیوانی
  3. روح انسانی
  4. روح ایمانی
  5. روح القدس

بهائیان معتقدند که انسان به خاطر کامل نبودن عقل انسانی، از شناخت و درک روح عاجز است.[۱۹]

چون انسان و در واقع عقل او مادی است هرگز نمی‌تواند درک مسائل غیر مادی، مانند خداوند و روح را بکند و در کتاب‌های آسمانی اگر مطلبی در مورد روح باشد، در مورد خصائص روح است نه ماهیت آن و در این راستا دین بهائی هم از بقیه ادیان مستثنی نیست.

زمان پیدایش روح[ویرایش]

در مورد زمان پیدایش روح، شوقی افندی، ولی امرالله در دین بهائی، اینچنین می‌گوید:

نفس یا روح انسانی هم‌زمان با انعقاد نطفه جسمانی به وجود می‌آید.[۲۰]

بقای روح[ویرایش]

در مورد بقای روح عبدالبهاء می‌نویسد:

روح انسانی را بدایت است، ولی نهایت نه. الی‌الابد باقی و برقرار است.[۲۱]

ترقی روح[ویرایش]

بهائیان معقدند روح انسانی به ترقیات خود در عالم الهی در مرتبه مخصوص خود ادامه می‌دهد و این ترقیات روحانی بسته به فیض الهی است و یکی دیگر از عوامل مؤثر در ترقی، دعا و مناجاتی است که در حق متوفی خوانده می‌شود»[۲۲]

عوالم روحانی و جسمانی از یکدیگر جدا نیستند.

رشد و نمو درخت که ریشه‌هایش عمیقاً در خاک است با وجود اینکه رتبه‌اش از خاک بالاتر است ولی برای حفظ حیات خود به آن وابسته‌است و علی‌رغم وابستگی در خلاف جهت آن رشد می‌کند و این دقیقاً مانند نیاز انسان به این عالم برای رشد روحانیش است.

بعضی از اعضا در عالم رحم مانند چشم بی فایده‌اند ولی با ورود به این عالم و به کمک آفتاب ارزنده‌ترین حس که بینایی است را به انسان عطا می‌کند و به همین قیاس فضائلی که انسان در این عالم کسب می‌کند با کیفیاتی که در عالم روحانی بعد موجود و بر ما در این عالم فانی مجهول است سبب ترقیات روح در عالم بعد خواهد شد.[۲۳]

بهاءالله می‌نویسد: «فرق این عالم با آن عالم مثل فرق عالم جنین است با این عالم»[۲۴]

جستارهای وابسته[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

  1. قرآن، سورهٔ 17، آیهٔ 58، تفسیر
  2. معراج السعاده، ملا احمد نراقی، انتشارات هجرت، باب اول (بیان حالات نفس)- فصل دوم (ترکیب انسان از جسم و نفس)، بند دوم.
  3. منبع: http://daneshnameh.roshd.ir/ قسمت زیست‌شناسی
  4. حسن رهبرزاده، کتاب کلیات علوم روحی، جلد دوم
  5. ابطحی، سید حسن، کتاب عالم عجیب ارواح، مقدّمه
  6. دکتر محمّدرضا رضایی، استاد جعفر سبحانی، اندیشه اسلامی 1، ویراست دوم، دفتر نشر معارف، شابک: 9789645310590
  7. ابطحی، سید حسن، عالم عجیب ارواح، مقدّمه
  8. http://www.mesbahyazdi.ir/node/1045
  9. آیة الله مصباح یزدی، آموزش عقاید (دوره سه جلدی در یک مجلد) چاپ هفدهم: بهار 1384 مبحث تجرد روح، صفحه ۳۵۵-شابک: 1-080-304-964
  10. سوره مومنون، آیه 12-14
  11. هادی سوالونی، مبانی علم سطح در نانو فناوری، فیزیک سطح، فصل مشترک و لایه‌های نازک-نشر: دانشگاه تهران (1383)-شابک:964-03-4892-9
  12. قانون مجازات اسلامی، مواد ۴۸۷ و ۴۹۲
  13. قانون تعزیرات اسلامی، ماده ۹۱
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ دانشنامهٔ بریتانیکا
  15. دانشنامهٔ انکارتا
  16. فیض کاشانی | تفسیر صافی | ص 293
  17. الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة
  18. مفاوضات، عبدالبهاء، انتشارات مرآت ۱۹۲۰ میلادی، صفحه ۱۴۸([۱])
  19. منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله شماره۸۳
  20. ترجمه‌ای Messages to Alaska
  21. مفاوضات صفحهٔ ۱۱۴
  22. مفاوضات صفحهٔ ۱۷۴
  23. روح انسانی/ تألیف: ادیب طاهر زاده
  24. منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله شماره ۸۱

منابع[ویرایش]

پیوند به بیرون[ویرایش]