عبدالکریم سروش
عبدالکریم سروش | |
---|---|
زادروز | ۲۵ آذر ۱۳۲۴
۱۵ دسامبر ۱۹۴۵ (۷۱ سال) ایران، تهران |
محل زندگی | ایالات متحده آمریکا |
ملیت | ایرانی |
نامهای دیگر | حسین حاج فرجالله دبّاغ |
پیشه | فیلسوف و پژوهشگر دینی |
نقشهای برجسته | عضویت در انقلاب فرهنگی |
مذهب | اسلام، شیعه |
آثار | آثار عبدالکریم سروش |
همسر | زهرا شیخ |
فرزندان | سروش، ستوده، کیمیا، کریم، حسین |
وبگاه | |
http://www.drsoroush.com |
عبدالکریم سروش (به نام پیشین: حسین حاج فرج دبّاغ) (زادهٔ ۲۵ آذر ۱۳۲۴ خورشیدی، تهران)، نواندیش دینی، فیلسوف،[۱][۲] مولویشناس، نظریهپرداز، متکلم، فعال حقوق بشر، مدرس دانشگاه، شاعر و مترجم ایرانی است.[۳]
او در دانشگاه علوم پزشکی تهران داروسازی و در لندن در رشته شیمی تجزیه و فلسفهٔ غرب تحصیل کردهاست.
او نظریات خودش را کلام جدید مینامد و مرام کلامی خود را نومعتزلی میداند. وبگاه بیبیسی فارسی در گزارشی وی را مناقشه برانگیزترین روشنفکر دینی و یکی از تاثیرگذارترین متألهان شیعی نزدیک به سه دهه اخیر ایران و رهبر جریان روشنفکری اصلاحطلب ایران دانست.[۴] وی آثار و تحقیقاتی نیز در زمینه ادبیات انجام داده و از جملهٔ مولویشناسان حال حاضر است.
توصیه روحالله خمینی و تأثیرات آشکار سروش از فلسفهٔ علم و فلسفهٔ سیاسی کارل پوپر باعث شد، وی به عنوان یکی از منتقدان مسلمان مارکسیسم پس از پیروزی انقلاب ۵۷ مطرح شود. پس از انقلاب فرهنگی او به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی درآمد. بسیاری ستاد انقلاب فرهنگی را متهم به اخراج اساتید و دانشجویان و بستن دانشگاهها میدانند ولی سروش همواره این سخنان را تکذیب کردهاست. او در ابتدا از حامیان روحالله خمینی بود و در اوایل شکلگیری جمهوری اسلامی ایران چند منصب رسمی داشت؛ او سپس از این مناصب کناره گرفت.[۵] در دهه ۷۰ به جلسات سخنرانی او توسط انصار حزبالله حمله میشد و او از تدریس در دانشگاه محروم شد. پس از آن او به آمریکا مهاجرت کرد. وی به تدریس اسلام و اندیشه سیاسی در «دانشگاه جورج تاون» آمریکا مشغول است. در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران سال ۱۳۸۸ او به انتقاد شدید از جمهوری اسلامی پرداخت و در نامههایی به علی خامنهای و مراجع تقلید، شدید انتقاد کرد.
سروش همواره کوشیدهاست تأویلی جدید از اسلام ارائه کند. دیدگاههای او همواره مخالفتهایی را در بین روحانیان برانگیختهاست. در سال ۲۰۰۹، مجلهٔ فارین پالیسی وی را هفتمین روشنفکر مردمی جهان معرفی کرد.[۶]
محتویات
زندگینامه[ویرایش]
کودکی و نوجوانی[ویرایش]
عبدالکریم سروش در ۲۵ آذر ۱۳۲۴ خورشیدی (۱۶ دسامبر ۱۹۴۵ میلادی) در شهر تهران، میدان خراسان به دنیا آمد. پدرش کاسب بود.[۷] تحصیلات متوسطهٔ خود را در دبیرستان علوی گذراند و در این دبیرستان به واسطه رضا روزبه با فلسفه و شخصیتهایی همچون مرتضی مطهری، علامه طباطبایی، مهدی بازرگان، علی شریعتی آشنا شد. سروش به دلیل حضور در دبیرستان علوی، به گروه فکری انجمن حجتیه راه یافت، اما بعد از یک سال به دلیل اینکه این طرز فکر نتوانست پاسخگوی اندیشه وی باشد، آن را رها کرد و به صورت تخصصیتر به تحقیق در قرآن و فلسفه اسلامی روی آورد.[۳] او سپس در دانشگاه تهران به تحصیل در رشتهٔ داروسازی پرداخت. وی در اوایل دهه ۵۰ شمسی عازم لندن شد و همراه با ادامه تحصیل در رشته شیمی تجزیه به مطالعه فلسفهٔ غرب پرداخت، و به نمایندگی از سید محمد بهشتی به فعالیت در مراکز اسلامی شیعیان در لندن از جمله مرکز «امام باره» (بعد از انقلاب توسط دولت ایران خریداری شده و به کانون توحید تغییر نام داد) پرداخت.[۳] عبدالکریم سروش در هنگام اقامت در انگلستان در رشته کارشناسی ارشد شیمی تحلیلی در دانشگاه لندن و سپس کالج چلسی در تاریخ و فلسفهٔ علم مطالعه کرد.
پیش از انقلاب[ویرایش]
در سالهای آخر حکومت پهلوی بود که کتاب «تضاد دیالکتیکی» وی به تألیف درآمد. این کتاب حاشیه تحسینآمیز مرتضی مطهری را در پی داشت و محمد علی رجایی پیرامون آن گفت: «کتاب تو در زندان به ما رسید و آبی بود که روی بسیاری از آتشها ریخت و بچههای مسلمان را به سلاح تازهای مسلح کرد.» این کتاب دستمایهای علمی و آکادمیک برای مقابله با ادعاهای ماتریالیستها در زندان شد.[۸] سروش کتاب دیگری نیز با عنوان «نهاد نا آرام جهان» در باب نظریه حرکت جوهری ملاصدرا تألیف کرد که به پیشنهاد مرتضی مطهری توسط سید روحالله خمینی مورد مطالعه واقع شد و مورد تحسین و تأیید او قرار گرفت. تحسین وی سروش را «مسرور و مفتخر» کرده بود.[۷]
سروش در کتاب «قصه ارباب معرفت» زبان تحسین از سید روحالله خمینی گشود و نوشت «امام خمینی را پیش از شریعتی شناختم. وقتی دانشآموز دبیرستان بودم، پس از رهایی امام از زندان در خیل مشتاقان و هواداران بسیار او به حتم به خانه او رفتم و این نخستین بار بود که او را از نزدیک میدیدم. سالیان بعد در دوران دانشجویی کتاب مخفی حکومت اسلامی او را خواندم و در سلک مقلدان او درآمدم. در فرنگ او را بهتر و بیشتر شناختم.»[۷] وی بعدها در مورد خمینی گفت او شخصاً آدم خوبی بود، اما نظریات نادرستی داشت. به علاوه او از سرکوب مخالفان خود ابایی نداشت. همچنین او برای زندگی فردی انسانها ارزشی قائل نبود، زیرا آن را منبعث از ارادهٔ پروردگار میدانست.[۹][۱۰]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی[ویرایش]
وی پس از بازگشت به ایران به هنگام پیروزی انقلاب سعی بسیار کرد که توصیههای سید روحالله خمینی را دربارهٔ مارکسیسم که گفته بود «آثار آنها را در فلسفه و خصوصاً در اقتصاد باید خواند» جدی بگیرد. در واقع از یکسو این خمینی (مدرس سابق فلسفه اسلامی و صدرایی) بود که او را به نقد مارکسیسم فرا میخواند و از سوی دیگر تأثیرات آشکار سروش از فلسفهٔ علم و فلسفهٔ سیاسی کارل پوپر سبب میشد به عنوان یکی از منتقدان مسلمان مارکسیسم در ایران پس از ۱۳۵۷ جلوهگر شود. در این هنگام رژیم پهلوی سقوط کردهبود ومارکسیستها مهمترین رقیب مسلمانانی به شمار میآمدند که پس از انقلاب به رهبری روحالله خمینی به حکومت رسیده بودند.[۷]
وی طی چند دور مباحثات ایدئولوژیک به همراه مصباح یزدی در صدا و سیما به مباحثه با نمایندگان گروههای سیاسی چپ ایران مانند احسان طبری و فرخ نگهدار پرداخت.[۷] عبدالکریم سروش در جدل کردن با مخالفان فقیه و روحانی خود چیرهدست بود بخش مهمی از آثار وی نیز بازنوشت سخنرانیهای اوست. خطابه و جدل، از ابزارهای بیانی و استدلالی مهم متکلمان و متألهان مذاهب بودهاست و عبدالکریم سروش که خود را بنیانگذار «کلام» یا الهیات جدید میدانست، نتوانست از شیوه خطابه و جدل چشم بپوشد.[۱۱]
پس از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها با معرفی بهشتی و تأیید روحالله خمینی به عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی درآمد و تا سال ۱۳۶۲ که این ستاد منحل شد عضو آن ماند.[۷][۱۱]
در سال ۱۳۶۰ سروش کوشید با بهرهگیری از فلسفه آنالیتیک، مقولاتی را در نقد مارکسیسم طرح کند. این مقولات به تدریج در کتاب «دانش و ارزش» به سوی نقد ایدئولوژی اسلامی کشیدهشد. در کتاب تفرج صنع، وی کوشید از حیثیت اجتماعی و موقعیت معرفتشناختی علوم انسانی دفاع کند و در گفتاری از «وحشی و بیوطن بودن علم» سخن گفت و بیان کرد علم ایرانی و غربی یا اسلامی و مسیحی نداریم. وی میخواست با این تصور روحانیان که معتقد بودند علوم انسانی رقیب دین هستند و باید اسلامی شوند، بستیزد. سخنان او باعث شد که نشریه دانشگاه انقلاب و دانشجویان تندرو در نقد او مقاله نوشتند و منتشر کردند و از «علم انسانی – اسلامی» به دفاع برخاستند. همچنین سروش از «انقلاب آموزشی» سخن به میان میآورد و میگفت انقلابها به اراده و اختیار نیستند و از همینروی، انقلاب نمیتوان کرد بلکه انقلاب میشود.[۸][۱۱]
بحثهای صریح وی باعث شد که با توصیه روحالله خمینی اعضای ستاد انقلاب فرهنگی به قم رفتند و با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفتگو کردند.[۸]
زبان عبدالکریم سروش به عنوان یک متکلم اگرچه از نظر ادبی کهنهگرا به شمار میرفت نثری در قید سجع بود، برخی از دانشجویان و جوانان را به خود جذب کرد. ادبیاتی که او در زمینه الهیات و تبیین مفاهیم تازه فلسفه علم و معرفتشناسی آفرید، بر زبان دورهای از روشنفکری ایران و مخالفان و منتقدان اندیشه عبدالکریم سروش اثر نهاد. او به سبب تحصیلاتاش در علم تجربی، تلاش بسیاری کرد تا رشته فلسفه علم را در دانشگاههای ایران جای دهد.[۳]
در دهه ۶۰ نوشتههای او و غلامعلی حدادعادل به عنوان کتاب درسی «بینش اسلامی» در دبیرستان تدریس میشد و صدا و سیما سخنرانیهای او را پخش میکرد.[۱۱]
وی تلاش کرد از دین در جامعهٔ ایرانِ بعد از انقلاب ایدئولوژیزدایی کند و با باور به عقلِ مستقل از وحی، عقل و تجربه را با رهیافتی معرفتشناسانه در کنار وحی بنشاند و کلام، اخلاق و عرفان دینی را در جایگاهی برتر از فقه بنشاند.[۱۲]
مقالات عبدالکریم سروش با عنوان «قبض و بسط تئوریک شریعت» در نشریه «کیهان فرهنگی» از اردیبهشت ۱۳۶۷ تا خرداد ۱۳۶۹ منتشر میشد. در این مقالات او نظریاتی در مورد «معرفتشناسی دین» مطرح کرد که بر پایه آن دین از معرفت دینی جداست. او معتقد است دین اگرچه الهی و کامل است ولی معرفت دینی را همانند دیگر معرفتهای آدمی میداند که معروض به خطا هستند. این نظریه که شناخت سنتی از دین را منسوخ اعلام میکرد، مخالفتهای گسترده فقیهان را در پی داشت و همچنین از این رو که ولایت دینی و فقهی را ناراست با سرشت جهان جدید میدانست، دشمنی مقامات حکومتی را با سروش برانگیخت.[۳]
محرومیت از تدریس و خروج از ایران[ویرایش]
وی در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی از تدریس در دانشگاه محروم شد. سروش در نامهای، به وی هشدار داد که دانشگاهها در فشار شدید هستند و از این دانشگاهها انتظار عالمان بزرگ نداشتهباشید. در مهرماه سال ۱۳۷۴، هنگام سخنرانی در دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران، هواداران «انصار حزبالله» به سروش یورش بردند و او را مروج فرهنگ لیبرال و هموارکننده راه بیدینی جوانان خواندند. از آن پس، تدریس و سخنرانیهای عبدالکریم سروش همواره با مشکل امنیتی رویارو بود.[۱۱] پس از آن او به آمریکا مهاجرت نمود.[۳]
سروش در دانشگاههای آمریکا، آلمان، هلند و… در زمینههای مولویشناسی، اسلامشناسی و فلسفه علم به تدریس پرداخت[۳] و اگر به سمیناری در ایران دعوت میشد، مقاله میفرستاد.[۴] همچنین او در مؤسسهٔ آیاسآیام هلند (مؤسسه تحقیق در اسلام معاصر)، تحقیقاتی شخصی روی کتابهای خود انجام داد و در دانشگاه آمستردام فلسفهٔ سیاست در اسلام را تدریس کرد. سپس به آمریکا رفت و در دانشگاه کلمبیا کار تحقیقی کرد و بعد از آن برای تدریس به دانشگاه جرج تاون در واشنگتن رفت.[۱۳] وی از سال ۱۳۷۸ به تدریس در دانشگاههایی مانند دانشگاه هاروارد و دانشگاه پرینستون (۱۳۸۱–۱۳۸۰) مشغول بودهاست.[۶] سروش فلسفه علم و فلسفه تاریخ را در دانشگاه تهران، دانشگاه بینالمللی امام خمینی قزوین، دانشگاه مشهد، دانشگاه شیراز، دانشگاه تربیت مدرس و موسساتی چون «انجمن حکمت و فلسفه» تدریس کردهاست.[۱۴][نیازمند یادکرد دقیق] همچنین او پدر فلسفه علم در ایران میباشد. چرا که نخستین کسی بود که فلسفه علم را در رشتههای دانشگاهی جا داد و در اینباره کتاب تألیف کرد.[نیازمند منبع]
او در سال ۲۰۰۴ در آمستردام، جایزه اراسموس را دریافت کرد.[۱۳] و در سال ۲۰۰۹، مجله «فارین پالیسی» در پی یک نظر سنجی عمومی، بر اساس نتایج آرای اخذ شده آنلاین، نام وی را در لیست صد روشنفکر برتر جهان آورد. این در حالی بود که نام نوام چامسکی، ال گور، برنارد لوئیس، اومبرتو اکو، آمارتیا سن، فرید زکریا، گری کاسپاروف و ماریو بارگاس یوسا در ردههای پایینتر از او قرار گرفتهاند.[۶]
انقلاب فرهنگی[ویرایش]
سروش در مورد انقلاب فرهنگی گفتهاست «آنچه که در سال ۱۳۵۸ در کشور رخ داد حقیقتاً نه انقلاب بود و نه فرهنگی.» وی این اتفاق را نزاعی میان جناحهای مختلف در دانشگاهها دانسته که هر کدام میخواستند دانشگاه را به نفع خود مصادره کنند که جناح نزدیک به قدرت و حکومت در این نزاع پیروز شد که نتیجهٔ آن بسته شدن دانشگاهها بودهاست. به گفته سروش «دانشگاهها قبل از بسته شدن، دانشگاه نبودند. اصلاً زمان، زمان انقلاب بود. کلاس درسی تشکیل نمیشد. هر روز تظاهرات بود. گروههای مختلف سیاسی و چریکی به دانشگاه آمده و بساط گسترده بودند.»[۱۵]
عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی[ویرایش]
ستاد انقلاب فرهنگی به دستور روحالله خمینی، مرکب از سروش و شش نفر دیگر با نامهای حسن حبیبی، شمس آلاحمد، جلالالدین فارسی، باهنر، ربانیاملشی و علی شریعتمداری تشکیل شد. او تا سال ۱۳۶۲ که این ستاد منحل شد و به شورای عالی انقلاب فرهنگی تغییر نام یافت، عضو آن ماند.[۱۱] سروش در مورد ستاد انقلاب فرهنگی گفتهاست این ستاد هنگامی تشکیل شد که دانشگاهها بسته شده بود و وظیفه ستاد انقلاب فرهنگی نه بستن که بازگشایی یا بهگشایی دانشگاهها بودهاست. وی یکبار نزد روحالله خمینی رفت و با تأکید بر ضرورت بازگشایی دانشگاهها، این اقدام را خارج از توان خود خواند چون در آن شرایط سخن گفتن از بازگشایی دانشگاه، مترادف با سازشکاری و غیر انقلابی بودن بود. با سخنرانی روحالله خمینی در مورد ضرورت بازگشایی دانشگاهها، مسیر آن هموار شد.[۸] سروش کوشش ستاد انقلاب فرهنگی را بازکردن هرچه زودتر دانشگاهها دانسته که پس از یک سال و نیم به این مقصود رسید. تأسیس نشر دانشگاهی از جمله کارهای وی در ستاد انقلاب فرهنگی است.[۱۵]
گرچه اعضای ستاد انقلاب فرهنگی هر یک عضو حزب و وابسته به جریانی در جمهوری اسلامی بودند، اما تنها سروش و شمس آلاحمد بودند که کمتر رابطهای با گروههای خارج از ستاد داشتند، چنانکه آلاحمد به سروش میگفت «ما تنها دو عضو این ستادیم که وابسته به احزاب نیستیم و چه تنهاییم.»[۸] بعدها شمس آلاحمد از ستاد کناره گیری کرد و باهنر هم در بمبگذاری کشته شد.[۱۵] سروش دو بار استعفای خود را تقدیم روحالله خمینی کرد، ولی استعفایش به تأیید وی نرسید.[۸]
او در مورد پاکسازی اساتید و دانشجویان وابسته به حکومت شاه گفتهاست:
«ستاد انقلاب فرهنگی نه کمیتهای برای پاکسازی داشت نه آئیننامهای برای آن نوشته بود و نه دستورالعملی دراین خصوص به دانشگاهها داده بود. پاکسازیها نه با دانشگاهیان شروع شد و نه در دانشگاهها با ستاد انقلاب فرهنگی آغاز گردید و نه به دست آن ادامه یافت. اساساً یکی از اولین حوادثی که از فردای پیروزی انقلاب رخ داد، داستان پاکسازیها بود و تا جایی که به خاطر دارم اکثریت گروههای سیاسی موافق آن بودند.»
همچنین صادق زیباکلام در مصاحبهای در سال ۱۳۷۸ با لوح، شماره پنج، گفتهاست «اینجا من برای ثبت در تاریخ باید بگویم که شورای انقلاب به هیچوجه دستورالعملی نداده بود که استادان را اخراج کنید. حتی ستاد انقلاب فرهنگی هم چنین دستوری نداده بود. این به دست خود مسؤولان دانشگاهها و دانشکدهها بود که چه جوری ببُرند و بدوزند.»[۱۶]
وی با انتقاد از یک استاد حقوق دانشگاه تهران، که گفته بود «سروش علمدار تعطیل دانشگاهها» بود گفت «آیا تاکنون روشن نشدهاست که انقلاب فرهنگی چیزی بود و ستاد انقلاب فرهنگی چیزی دیگر؟ و آیا هنوز معلوم نشدهاست که عبدالکریم سروش و حبیبی و باهنر و… در ستاد انقلاب فرهنگی نقش داشتهاند نه در انقلاب فرهنگی؟ و آیا هنوز جا نیفتادهاست که انقلاب فرهنگی برای بستن دانشگاهها بود و ستاد انقلاب فرهنگی برای بازکردن آنها، به نحوی پیراستهتر و اسلامیتر؟»
سروش همچنین در جواب سخنان نجفی وزیر اسبق آموزش عالی که پاکسازی استادان را براساس آئیننامه مصوب ستاد انقلاب فرهنگی دانسته بود، گفت «نمیدانم آقای نجفی چه حجتی بر این گفته دارند.» وی صراحتاً اعلام کرد ستاد انقلاب فرهنگی هیئت و آئیننامهای برای این کار نداشت و گزارشی به آن داده نمیشد و از او کسب تکلیفی نمیکردند و کمیتههای پاکسازی مطلقاً مستقل بودند. اعضایشان را نه ما نصب کردهایم و نه میشناختیم.[۱۶]
قسمتی از مصاحبهٔ عبدالکریم سروش دربارهٔ انقلاب فرهنگی:
«آقای ربانی املشی، روحانی مسوول تصفیه استادان بودند که مرحوم شدند. بعدها افراد تازهای آمدند، از جمله آقای احمد احمدی که تا امروز هم در شورا حضور دارند – دکتر داوری، دکتر پورجوادی و… همچنین مایلم یادآوری کنم که وزیر علوم هم آن زمان عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. ابتدا دکتر عارفی و بعد به مدت طولانی آقای دکتر نجفی که از قضا مسوول تصفیههای وزارت علوم بود. وقتی من آخرین بار از وزارت علوم گزارش خواستم، آنها در گزارشی محرمانه به من اعلام کردند که ۷۰۰ نفر از اساتید تصفیه شدهاند. این گزارشها و آمارها مطلقاً در اختیار ما نبود. اگر تصفیهها کار خلافی بوده که در شورا انجام شدهاست، همه بودند. آقای شریعتمداری بود، آقای جلال الدین فارسی بود که با تصفیهها همراه بود و ارتباط مستقیم هم با اسدالله لاجوردی داشت. یک جناحهایی در کشور مایلند وظیفه شورای انقلاب فرهنگی را در تصفیه اساتید خلاصه کنند و اعضای آن را هم در وجود بنده. یک نفر اسم از آقای شریعتمداری یا آقای احمدی نمیبرد که اتفاقاً ایشان هم بسیار موافق تصفیهها بودند.»[۱۵]
بعضی از منتقدان، سروش را به عنوان یکی از عوامل وقوع انقلاب فرهنگی ایران میدانند و عقیده دارند که عبدالکریم سروش خود در پی ریزی انقلاب فرهنگی، که دریچههای علم و اندیشه را از مراکز آکادمیک ایران بست، نقش مؤثری داشتهاست.
پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸[ویرایش]
سروش در مورد انتخابات دهم ریاست جمهوری گفتهاست «این اتفاقی که در ایران افتاد و خیلی هم جالب بود یک معنای ویژهای را نیز از دمکراسی نشان داد. مردم عزمشان را جزم کرده بودند که احمدینژاد را عزل کنند و این یکی از نمادهای بارز دمکراسی و جمهوریت در کشور ما بود که موانعی آمد و آن را سد کرد.»
وی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ به حمایت از مهدی کروبی پرداخته بود.[۱۷]
سروش در نامهای دربارهٔ نتیجهٔ انتخابات، آن را «خیانت درصندوق امانت» دانست و گفت «هیچ چیز مهیبتر از زخمی کردن غرور یک قوم» نیست.[۱۸]
وی در نشستی در دانشگاه سواس لندن درمورد تحلیل آیندهٔ جنبش اعتراضی و جنبش سبز، صدای مردم را صدای خدا دانست که چون سایهٔ مبارکی باید جامعه را فرا بگیرد. سروش «تقلب خونین» در انتخابات را «معصیت خجسته» نام نهاد و گفت: «معصیت از آن جهت که گناه حاکمان بود و خجسته از آن جهت که مردم راه خود را یافتند.»[۱۹]
به عقیدهٔ سروش، مهمترین دستآورد جنبش سبز دو مسئله «حق» و «آزادی» بودهاست. بعد از انقلاب ایران (۱۳۵۷) که استقلال کشور تا حدود زیادی تأمین شدهاست «استبداد» اهمیت و برجستگی بیشتری پیدا کرده و جنبش سبز هم به دنبال این است که به طور کلی تمامی ریشههای استبداد را تحت هر نامی که باشد از کشور بزداید. وی معتقد است:
در حال حاضر اسلام حاکم دو مشخصه دارد: اول اینکه اسلام استبدادی است و دوم اینکه اسلام خرافی است. با خرافهزدایی و استبدادزدایی به سوی یک «تفسیر سبز» از اسلام خواهیم رفت.[۲۰]
نامه به سید علی خامنهای[ویرایش]
وی در ۱۹ شهریور ۱۳۸۸ در نامهای انتقادی به سید علی خامنهای گفت «خطا کردهاید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من دوازده سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را چون روش برگیرید.» وی همچنین در این نامه از همکاری با جمهوری اسلامی ابراز تاسف کرد:
بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشتهام و درس دین دادهام، از بیداد این نظام استبداد آئین برائت میجویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کردهام از تو پوزش و آمرزش میطلبم.[۲۱][۲۲][۲۳][۲۴][۲۵]
تبیین خواستههای جنبش سبز[ویرایش]
بدنبال وقایع عاشورای ۱۳۸۸، عبدالکریم سروش به همراه عبدالعلی بازرگان، عطاءالله مهاجرانی، محسن کدیور و اکبر گنجی در بیانیهای موسوم به «خواستههای بهینه جنبش سبز» خواستههای دهگانهٔ جنبش سبز را که شامل مواردی همچون استعفای محمود احمدینژاد، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی اجتماعات و استقلال قوه قضائیه میشد، ارائه کردند.
سروش در این باره گفت اگر یکی از خواستهها همچون آزادی مطبوعات و یا آزادی متفکران و فعالان سیاسی از زندان اجرا شود «فضای کشور به کلی متحول» میشود.[۲۶][۲۷] وی معتقد است جمهوری اسلامی از این موضوع آگاه است و به همین خاطر در برابر این خواستهها به شدت ایستادگی میکند.» او خواستههای جنبش سبز را در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی قابل تحقق میداند، ولی اجرای مفاد قانون اساسی را نیز امری انقلابی تلقی میکند.»[۹][۱۰]
او در گفتگویی با روزنامه «دی تسایت» چاپ آلمان گفت سید علی خامنهای دیگر بر فراز نیروهای متخاصم قرار ندارد، بلکه خود جزئی از مشکل است. وی وظیفه جنبش سبز را تأسیس نظامی بر پایه دموکراسی و حقوق بشر دانسته و گفتهاست «به نظر من یک نظام دموکراسی میتواند بر پایه دین استوار باشد. میتوان به نام اسلام از حقوق دموکراتیک شهروندان دفاع کرد.»[۹][۹][۱۰][۱۰]
پیشنهاد مهاجرت به مراجع[ویرایش]
سروش در خرداد ۱۳۸۹ طی نامهای به مراجع آنان را به مهاجرت از قم به نجف دعوت کرد:
دلیران عرصه جهاد اکبر، تیغ زبان آختند و بر دولت غاصب تاختند. ارادتی بخلق نمودند و سعادتی بردند. اکنون نوبت شما خاموشان ناخرسند است. توقع محرومان و مظلومان از شما بسی بیش از آن است که افسردهدل و پریشان حال بنشینید و در عیان از ملامت جباران تن زنید و در نهان شکوه به درگاه قاصم الجبارین برید، یا مخفیانه بر در ارباب بی مروت دنیا پیامی بفرستید و جوابی نشنوید. کار از اعوذ و لاحول نمیرود و خواهش و سفارش از اثر افتادهاست و سکوت در مقابل جباران صدای آنها را بلندتر کردهاست؛ و حال که نه رای موافقت دارید نه یارای مخالفت، مصلحت در مهاجرت است. جهاد اصغر کنید. خاطر بدست تفرقه دادن نه زیرکی ست. اگر دهانها را بستهاند پایها را که نشکستهاند. الفرار مما لایطاق من سنن المرسلین. باید برون کشید ازین ورطه رخت خویش.[۲۸][۲۹]
واکنشها[ویرایش]
در واکنش به این پیشنهاد سروش علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، این پیشنهاد را «مرموزانه» و بیاهمیت خواند.[۳۰][۳۱][۳۲][۳۳]
همچنین محمد یزدی گفت: «امروز فردی که تا چندی پیش قرآن را قبول نداشت و رسماً میگوید که قرآن تراوشات فکری پیامبر (ص) است، در آخرین اطلاعیهاش علما را نصیحت کردهاست که چرا ساکتید، بلند شوید و از جنبش سبز حمایت کنید.»[۳۴] و روزنامه کیهان در نوشتهای که مدعی شد از قول جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است، سروش را مرتد اعلام کرد. این روزنامه نوشت: «سروش با تخطئه مبانی نظام اسلامی و ولایت فقیه ارتداد خود را بر همگان ثابت کرد و با همراهی اپوزیسیون خارجنشین در جهت سازماندهی فتنه ۸۸ همدستی خود با سازمان اطلاعاتی سیا و موساد را به اثبات رساند.».[۳۵][۳۶][۳۷][۳۸][۳۹]
بعد از انتشار خبر ارتداد سروش از روزنامه کیهان، عضو جامعه مدرسین صدور این بیانیه را تکذیب کرد.[۴۰]
انتقاد از رهبر جمهوری اسلامی[ویرایش]
پس از سخنرانی ۱۴ خرداد ۱۳۸۹ سید علی خامنهای در بهشت زهرا، عبدالکریم سروش طی نامه صریحی تحت عنوان «فتور در قوه ناطقه (و عاقله؟)» به انتقاد از او پرداخت. وی خطاب به سید علی خامنهای گفتهاست نطق و منطقش «خشکیده» و بهتر است خود «ردای ناباندام ریاست را از تن بیرون کند» و به مسجد کرامت مشهد که پیش از انقلاب به آن رفتوآمد داشته بازگردد. در غیر اینصورت باید مجلس خبرگان که او اعضای آن را «خفتگان» و «سردمزاجان گرمخانه» خوانده بیدار شوند و رهبری را عزل کنند.[۴۱][۴۲][۴۳][۴۴]
انتشار بیانیه بعد بازداشت و شکنجه دامادش در ایران توسط مأموران امنیتی[ویرایش]
در این بیانیه با اعلام این که حامد، داماد دکتر سروش، حدود ده ماه پیش از نوشتن این نامه توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت شده، آمده است:
«باغ وحش ولایت، طعمه میخواست. دیوان با داغ و درفش به سراغش آمدند و وحشتها به جانش افکندند و دست آخر دو راههای پیش پای او نهادند که: یا دست از جان بشوی و یا به صدا و سیما بیا و هر چه ما میخواهیم بگوی.»
دکتر عبدالکریم سروش، که به ویژه به دنبال آغاز اعتراضها به دنبال انتخابات ریاست جمهوری سال۸۸ در ایران به انتقادهای خود از حکومت جمهوری اسلامی شدت بخشید و طولی نکشید در اسفند ماه سال ۸۹ با انتشار نامهای از بازداشت و شکنجه داماد خود (حامد معصومی) در ایران خبر داد. بازجویان داماد وی را تحت فشار قرار داده بودند تا بگوید، همسرش «..... است و شایسته طلاق».
شرح فرازهایی از نامهٔ این روشنفکر دینی:
«از او دو چیز ناقابل میخواستند: یکی اینکه فاش بگوید همسرش هرزه و هرجایی است و لذا شایسته طلاق. دیگر اینکه پدر همسرش (عبدالکریم سروش) "مردکی" است به اصناف رذایل آراسته و وابستگیها به اجانب دارد و حرام خوار و ناپاک و دشمن شریعت و طریقت و حقیقت است و…»
او در بیانیه خود با اشاره به شکنجه دامادش در دوران بازداشت، نوشته است: «وحوش ولایت گمان میبردند که "حلقه ضعیف زنجیر" را یافتهاند و آن را زود میشکنند و به صاحب دیوان گزارش پیروزی نمایان میدهند و پاداش فراوان میبرند، و چون مناعت و مقاومت حامد، پنجه قساوتشان را شکست، برای شکستن کامل او دست به کار شدند، روحش را رنجه و جسمش را شکنجه کردند (کمترینش آن که یک شب تا صبح، برهنه در سردخانهای، او را لرزاندند و ترساندند و …)»
«و عاقبت با حالی نزار و بدنی بیمار او را به خانه فرستادند. در خانه، گاه از قوت رنج و شدت اضطراب چنان بیتابانه سر را به دیوار میکوفت که نزدیک بود سر و دیوار با هم بشکنند. حالا هم که به گوشهای در خارج خزیده است، هنوز کابوس داغ و درفش میبیند و دیوان درنده را همه جا در تعقیب خود میپندارد.»
دکتر عبدالکریم سروش در بیانیه خود همچنین مینویسد: «قصه پر غصه خود را که با من گفت از سر شرم و دلداری گفتم: "خدا از آنان نگذرد." سخنم تمام نشده بود که عقده خشمش شکافت و بر من آشوفت که "آقای دکتر اسم خدا را نبرید، خدا نیست، نیست، نیست… خدا در آن تاریکخانه کجا بود که من بیگناه و بیپناه زجر میبردم و ضجه میزدم و از او پناه میجستم و آن درندگان بیشرم با تمسخرشان مرا بیشتر میگزیدند و میدریدند؟ خدای واحد قهار چه میکرد آن وقت که آن سه دیو تبهکار، به نام خدا، در من افتادند و مرا بیجان کردند؟..."»
«گویی مرا به چالش میکشید، مرا که عمری الهیات و فلسفه و عرفان تدریس کرده بودم. پیدا بود که نه تنها راحت و سلامتش را ستاندهاند، وجدان و ایمانش را هم لرزاندهاند، آشکارا چیزی در او تکان خورده و فروریخته بود. حادثه کوچکی نبود: خدا را جسته بود و نیافته بود! خسوف الوهیت را، مرگ را، بیپناهی را، شکنجه را، تزویر دینی را، قساوت بیامان را، شر عریان را، سبعیت بیمرز انسان را، همه را یک جا چشیده و آزموده بود. حقاً تجربه مهیبی بود.»
«گفتمش دین همچو شراب است. آن چنان را آن چنانتر میکند. حیوانها را حیوانتر و انسانها را انسانتر میکند. آن حیوانات، آن وحوش ولایت، که با تو درافتادند البته دیندار بودند و منافق نبودند و درست همین دینداری، درندگیشان را افزونتر کرده بود. چون به نام خدا میدریدند. چون دریدن را نه بازیچه، نه حق بلکه تکلیف خود میدانستند.»
«خواجگان مسند ولایت هم چنیناند. آنها هم قتل و غصب و تجاوز را تکلیف خود میدانند و برای آن "حجت شرعی" دارند و همین آنان را خطرناکتر میکند.»
«گفتمش اگر مشفقانه بنگری آن وحوش هم بیمارند، بیماران روانی حقارت دیده و طعم کرامت ناچشیده. آرزو کن که هوای دیار ما دیگر بیمار پرور نباشد، شهید پرور نباشد، نفاق پرور نباشد، ولایت پرور هم نباشد. به جای آن، عاقل پرور و خنده پرور و شفقت پرور باشد. آرزو هم کافی نیست، تکاپو کن.»
دکتر عبدالکریم سروش در پایان بیانیه خود نوشته است: «بار خدایا! از غزالی آموختهام که هیچکس را لعنت نکنم حتی یزید را، اما اینک فروتنانه از تو رخصت میطلبم تا بر جمهوری کافرپرور اسلامی ایران، لعنت و نفرین بفرستم.»
هر چند دکتر سروش توضیح بیشتری دربارهٔ مدت بازداشت دامادش نداده است، اما از نامه وی چنین بر میآید که داماد وی پس از آزادی به اتفاق همسرش، کیمیا سروش، از ایران گریخته است.
عبدالکریم سروش در یکم دیماه ۱۳۹۰ بار دیگری در نامهای سرگشاده به انتقاد علی خامنهای و شیوه رهبریاش پرداخت. در این نامه، سروش، ضمن یادآوری هشدارهایی که پیش از این به علی خامنهای دادهاست، به دست آوردهای جمهوری اسلامی قلم نقد میکشد و اوضاع مصیبت بار را حاصل از ضعف بصیرت و سوء سیاست وی میداند.
عبدالکریم سروش در این نامه چنین مینویسد:
حرٌ زمانه و هنرمند دلیر و آزاده، محمد نوری زاد، باب نقد ناصحانه و نصح ناقدانه رهبری را گشوده است و از اصحاب قلم و اجتهاد خواسته است تا دعوت او را لبیک گویند و به نوبه خود ادای تکلیف و امر به معروف کنند و دفتر انتقاد را کلانتر سازند، مگر این آواهای نازک ناقدانه بدل به فریاد شود و پرده گوشی و صفحه وجدانی را بلرزاند و گره از کار فرو بسته خلقی بگشاید.
آقای سید علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران
صاحب این قلم چند بار با شما با عتاب و درشتی سخن گفته و مذمّتها و ملامتها بر شما باریده و قلم را بر سیاهیها و تباهیها گریانده است اما اینک بر آن است تا خشم خود را فروخورد و قلم را به جانب دیگر بگرداند و از در ارشاد و نصیحت و انذار و موعظت در آید؛ و اگر چه به عین الیقین پایان دولت سحر مدت شما را نزدیک میبیند، راه نکونامی و نیک سر انجامی را به شما نشان دهد، مگر به جاروب انصاف خانه قدرت را از خاشاک ستم بپیرایید و از خدا و خلق آمرزش و پوزش بطلبید و بند از پای عدالت و آزادی بردارید و زندانیان استبداد را آزاد و استبداد را (که اعظم منکرات عالم است) زندانی کنید و آب حکمت را به جوی حکومت بازگردانید و بازی سیاست را به قاعده کنید و جامه ریاست را به اندازه ببرید و بقیه دوران زعامت را به توبه و تدارک سپری کنید تا سپید روی به دیدار خدا روید.[۴۵]
آقای خامنهای
ولایت فقیه البته نه شرعاً اعتبار دارد نه عقلاً و کثیری از فقها و عقلا با آن مخالفند اما هرچه هست به معنای ولایت سیاسیست نه ولایت معنوی، و مفهومی جز ریاست و زعامت فقیه ندارد. امتحان کنید و همین را آشکارا بیان کنید «کافرم گر جوی زیان بینی». تا ناآشنایان، «ولایت فقیه» را دیگر عین ولایت باطنی و قداست معنوی نشمارند. دکان این مغالطه را خودتان ببندید. ریاست و سیاست را رنگ قدسی و آسمانی نزنید. صادقانه و آمرانه به صدا و سیما بگوئید تا ازین پس از زعامت فقیه سخن بگوید نه از ولایت او. تا هیچ مؤمنی به هوس ذوب شدن سر در تنور ولایت نکند و در آرزوی شفا یافتن، نیم خورده «ولیّ خدا» را نخورد و «بر زمینی که نشان کف پای تو بود» بوسه نزند و برای انتقاد کردن وجدان و ایمانش نلرزد.[۴۵]
اندیشهشناسی[ویرایش]
پیشنهاد شده است که دیدگاههای عبدالکریم سروش در این مقاله یا بخش ادغام گردد. (بحث) |
سروش همواره کوشیدهاست تا تأویلی جدید از اسلام را ارائه کند. این تأویل، بهویژه در مقابل اسلام بنیادگرایانه قرار میگیرد.
- پلورالیسم دینی
نحوه ورود سروش به پلورالیسم دینی متأثر از آموزههای عرفانی بود. وی تحت تأثیر مولانا و ابن عربی قرار داشت.[۴۶] صورتبندی وی از پلورالیسم دینی مبتنی بر دو رویکرد است. در رویکرد اول، دینداری را به سه سنخ تقسیم میکند: دینداری معیشتاندیش، دینداری حقیقتاندیش و دینداری تجربتاندیش.[۴۶]
- وحی و قرآن
سروش مدعی است تمام معرفتهای بشری و استنباطهای انسانی از دین، تاریخی است و معروض خطا.[۵] او در یک مصاحبه جنجالی گفت قرآن نه تنها محصول شرایط تاریخی خاصی است که در بستر آن شکل گرفته، بلکه برآمده از «ذهن پیامبر اسلام» و تمام محدودیتهای بشری اوست. او در تولید قرآن، نقش پیامبر اسلام را محوری میداند.[۳]
این سخنان اعتراض مراجع تقلید را به دنبال داشت. وی در پاسخ به این که در پارهای از روزنامهها و سایتهای اینترنتی اخیراً آوردهاند که دکتر سروش رسماً نزول قرآن را از جانب خدا انکار کرده و آن را کلام بشری محمد دانستهاست، این حرف را مزاح یا غرض سیاسی نامید.[۴۷]
- ولایت فقیه
عبدالکریم سروش انتقاداتی را نسبت به نظریه ولایت فقیه وارد کرده و گفتهاست ولایت فقیه، عین استبداد دینی است و با این نظریه اصولاً نمیتوان نظم دموکراتیک به وجود آورد. حتی هیچکس نمیتواند در ذیل نظریه ولایت فقیه، عدالت بورزد چون همانگونه که فیلسوفان قدیمی گفتهاند، قدرت مطلقه فساد مطلق میآورد.[۴۸]
- حکومت دینی
او دربارهٔ حکومت دینی گفتهاست شاید بتوان گفت حکومت دینی به دو دلیل نمیتواند بنا شود. یکی اینکه با قدرت نمیتوانید ایمان و عشق بسازید و دوم اینکه اساس حکومت دینی بر تکلیف بنا شدهاست، در حالی که روزگار ما روزگار حقمداری است.[۴] سروش نظریهپرداز اصلی نظریه حکومت اسلامی را محمد تقی مصباح یزدی میداند. وی معتقد است مراد مصباح یزدی و همفکرانش از حکومت اسلامی همان «حکومت فقهی» و برپا کردن جامعه دینی است.[۴۹]
- دموکراسی
سروش معتقد است دموکراسی را نمیتوان از منابع اسلامی همچون قرآن و احادیث استنتاج کرد ولی ساختن مدلهایی از دموکراسی که با ارزشها و ایدهآلهای اسلامی سازگار باشد ناممکن نیست. از میان دو نوع اصلی تئوریهای مربوط به دموکراسی، یعنی دموکراسیهای متکی به رویههای حقوقی و دموکراسیهای لیبرال، سروش تئوری دوم یعنی دموکراسیهای لیبرال را با اسلام سازگار نمیداند. در حالی که پیدا کردن تشابهات و زمینههای مشترک بین رهیافتهای ناظر به دموکراسیهای متکی به رویههای حقوقی و رویههای شرعی در فقه اسلامی امکانپذیر است. بر این اساس دموکراسیهای متکی به رویههای حقوقی میتوانند به مثابه الگوهای احتمالی برای مدلهای در حال توسعه دموکراسی سازگار با هنجارها و ارزشهای اسلامی عمل نمایند.[۵۰]
- سکولاریسم
او سکولاریسم را به طور کل به دو دسته تقسیم کرده و به تشریح آنها پرداختهاست:
- سکولاریسم سیاسی: سکولاریسم سیاسی یعنی انسان، نهاد دین را از نهاد دولت جدا کند و حکومت نسبت به تمام فرقهها و مذاهب نگاهی یکسان داشته باشد و تکثر آنها را به رسمیت بشناسد و نسبت به همه آنها بیطرف باشد.[۴۸] وی سکولاریسم سیاسی را به معنای جدا کردن حکومت از دین میداند و نه جدا کردن دین از سیاست. به گفته او، اگرچه یک معنی سکولاریسم نفی دخالت روحانیت در امور تعریف میشود ولی این به معنی نفی دخالت دین نیست.[۱۱]
- سکولاریسم فلسفی: سکولاریسم دیگری داریم با نام سکولاریسم فلسفی که معادل با بیدینی و بی اعتقادی به دیانت است و نوعی ماتریالیسم (مادهگرایی) است. این نوع سکولاریسم با اندیشه دینی غیرقابل جمع است.»[۴۸]
- مهدویت سیاسی
عبدالکریم سروش از معدود متفکرانی است که به واکاوی نسبت میان مهدویت و سیاست و ارائه تصویری نو از مهدویت پرداختهاست. وی معتقد است مهدویت سیاسی در طول تاریخ حداقل به چهار شکل خود را در سیاست نشان دادهاست:
- نظریهٔ ولایت مطلقهٔ فقیه:نظریه ولایت مطلقه فقیه که با دموکراسی سازگار و قابل جمع نیست فرزند مهدویت سیاسی است. مهدویت سیاسی توجیهگر امتیازات ویژه فقها برای حکومت در نظریه ولایت فقیهاست. مهدویت سیاسی بر اساس نظریه ولایت مطلقه فقیه، ولی فقیه را نائب حجت بن الحسن فرض میکند و همان اختیاراتی را به ولی فقیه در قدرت و تصرف در نفوس و اعراض و اموال مسلمین میدهد که امام غائب داراست.[۵۱]
- نظریه سلطنت به نیابت از امام زمان پادشاهان صفوی: شکل دیگر مهدویت سیاسی در طول تاریخ که سروش به آن اشاره میکند نظریه «سلطنت به نیابت از امام زمان پادشاهان صفوی» بودهاست. این تز درواقع نظریه سیاسی صفویان بود. این تز هم با دموکراسی آشکارا در تعارض است.[۵۱]
- نظریه بیعملی سیاسی حجتیه: شکل دیگر مهدویت سیاسی مورد اشاره سروش، نظریه بیعملی سیاسی در زمان غیبت و غاصب شمردن حکومتهای پیش از ظهور «امام زمان» است. درطول تاریخ بسیاری از فقهای شیعه مدافع این نظریه بودند و قبل از انقلاب اسلامی هم این نظر توسط انجمن حجتیه تبلیغ میشد.[۵۱]
- نظریه اسلام انقلابی یا انتظار مذهب اعتراض شریعتی: از دید سروش یکی دیگر از اَشکال مهدویت که با دموکراسی چندان همخوانی ندارد نظریه «انتظار مذهب اعتراض» دکتر علی شریعتی است. شریعتی در مقاله انتظار مذهب اعتراض در قامت یک اتوپیاگرا و تاریخ گرای معتقد به جبر تاریخ ظاهر میشود که رویکردی پراگماتیستی به انتظار و مهدویت برای تغییر وضع موجود و دست یابی به اتوپیای مورد نظر خود دارد.[۵۱]
- روشنفکری دینی
سروش به عنوان یک روشنفکر دینی پس از انقلاب همواره سعی در توضیح روشنگری دینی داشت. سروش روشنفکری چه عرفی و چه دینی را پیوند میان سنت گذشته و تجدد حال مطرح میکند و دین را به عنوان یکی از همین سنن به جای مانده شایسته شناخت دوباره در عصر تجدد و مدرنیته میداند.
به اعتقاد سروش این روشنفکران دینی بودند که وام کردن از اندیشههای دیگر را در یک جامعه دینی ماکسیمالیست که فکر میکند چون دین دارد پس همه چیز دارد، مباح و مجاز کردند. سروش میگوید: «در چنین جامعهای از دیگران گرفتن و اقتباس کردن حرام شمرده میشود. اما روشنفکران دینی این راه را باز کردند و به مردم گفتند که میتوانند دیندار باشند در عین حال به تجدد، به مغرب زمین و اندیشههای نو هم بله بگویند. دیگر این که روشنفکران دینی اخلاق را برتر از فقه نشاندند و گفتند که فقه یک شعبه دین و یک ضلع است اما مهمترین ضلع نیست و اضلاع بسیار مهم دیگری دارد که اخلاق مهمترین آن است و یک جامعه دینی وقتی واقعاً دینی است که اخلاقی باشد و نه فقهی و این که فقهی کردن جامعه به زور امکانپذیر هست اما اخلاقی کردن جامعه هنگامی انجام میگیرد که با تربیت، با آموزش و کار عمیق فرهنگی انجام بگیرد.»[۵۲]
خوانش رؤیا از آیات قرآن[ویرایش]
سروش چنین مطرح کرده است که آیات قرآن حاصل رؤیای محمد بودهاند و تشریح کرده است که محمد به عنوان یک مخلوق از خدا پرتر بوده و ریشه آیات قرآن از درون خود محمد و بواسطه عالم رؤیا بوده است از این رو آیات قرآن را نیازمند خوابگزاری میداند و نه تفسیر.[۵۳][۵۴] کسانی که با سروش مخالفت کردند عالم رؤیا خواندن منشأ قرآن را به مفهوم بازشدن راه برای دروغ خواندن قرآن میدانستند. وی در پاسخ آنها گفت که «اگر وحی نبی را حجت میدانید رؤیای او را نیز حجت بدانید».[۵۳][۵۴] در برنامه پرگار سروش در مناظرهای دوجلسهای با منتقد مخالف خودش عبدالعلی بازرگان، کسی که حامی دیدگاه تفسیری و مخالف رؤیا خواندن قرآن است، اینچنین مطرح کرد که با خوانش رؤیا از آیات قرآن، تناقضات و موارد انتقادات اخلاقی در قرآن توجیه میشوند. او با تأیید اینکه مطابق گفتههای تمام مورخان محمد در زمان وحی «دچار احوال نامتعارفی میشد چیزی شبیه خواب بلکه سنگینتر از خواب» قرآن را نیازمند خوابگزاری دانست.[۵۳][۵۴]
از نگاه منتقدان[ویرایش]
برخی از مراجع شیعه عبدالکریم سروش را مورد انتقاد قرار دادهاند. جعفر سبحانی طی یادداشتی، با عنوان «اندیشههای عصر جاهلی در آیینه ادبیات پرآب و رنگ امروز»، به اظهارات عبدالکریم سروش دربارهٔ قرآن واکنش نشان دادهاست و با طرح این سؤال که «او با آن چهره نورانی، و بیان شیرین، روزگاری مدرس نهجالبلاغه بود. خطبه همام را به نحو دلپذیری تفسیر میکرد، چه شد که از این گروه این همه فاصله گرفت؟» گفت «نظریات سروش باعث سست شدن ایمان جوانان میشود.» وی اظهار امیدواری کرد که سروش بار دیگر به «آغوش امت اسلامی» بازگردد.[۵۵][۵۶] پاسخ سروش آغازگر مباحثی میان طرفین در باب قرآن شد.[۵۷] سروش در یکی از نامههای سرگشاده خود به جعفر سبحانی اعلام کرد که آنچه منجر به سست شدن ایمان جوانان ایران میشود، نظریههای دینی وی نیست؛ بلکه «رفتار عافیتجویانه و گفتار خردستیزانه پارهای از روحانیان» است.
عدهای در پی طرح سؤالی از ناصر مکارم شیرازی از وی در مورد دیدگاههای سروش پرسیدند که وی در جواب نوشت: «به یقین این گونه سخنان هیچ گونه سازگاری با متون اسلامی به خصوص قرآن مجید ندارد و دانسته یا ندانسته جسارت عظیمی به قرآن مجید و پیامبر عظیمالشان اسلام است و قداست قرآن را زیر سؤال میبرد.» وی در پایان نوشت: «سروش لازم است از گفتههای خود توبه نموده و عذر تقصیر به پیشگاه خداوند و قرآن بیاورد و برای جبران بکوشد.»[۵۸][۵۹]
منتقدانی هم از پایگاه فلسفه غرب مانند محمدرضا نیکفر (فیلسوف پدیدارشناس) و جواد طباطبایی (فیلسوف سیاسی) به انتقاد از سروش پرداختهاند. «عدم انسجام منظومه فکری عبدالکریم سروش»، «تکیه او بر ذاتباوری»، «درک ناراستاش از مفاهیم بنیادی فلسفه سیاسی» و نیز «الهیات مسیحی» از جمله انتقادات آنان است. گرچه سروش به انتقادات ناقدان سنتی و مذهبیاش پاسخگو بودهاست ولی حتی یک مقاله در پاسخ بدانها ننوشت.[۱۱]
همچنین حمید رجایی در نظریات خود دیدگاه وی را در تبیین تحولات معرفتی و بویژه معرفت دینی نقد کرده است.[نیازمند منبع]
سروش، فقه را عامل مسائل و مشکلات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ایران جلوه دادهاست. محسن کدیور در موضع انتقادی از این تحلیل عامل این مشکلات را «استبداددینی» دانسته است: «تقلیل اسلام به یک ساحت (عرفانی، اخلاقی، فلسفی و فقهی) و مبالغه در هر یک، خلاف اخلاق علمی است. فقیهان مذموم بالذات نیستند تا شما از اخذ دینتان از ایشان نهی شوید، عارفان نیز ممدوح بالذات نیستند تا اخذ دین از ایشان مایه مباهات باشد. فقاهتِ نافی طریقت همانقدر مذموم است که عرفانِ نافی فقاهت.»[۶۰] پلورالیسم دینی[۶۱] و تبیین وحی[۶۲] از دیگر نکات اختلاف نظر این دو متفکر است.
نظریههای سروش پیش از این نیز با اعتراض برخی جریانهای مذهبی در ایران مواجه شده بود، اما بر خلاف سایر منتقدان روحانی که صرفاً به انتقاد پرداختهاند، حسین نوری همدانی موضع تکفیری در مقابل سروش اتخاذ کردهاست.[۶۳]
مجید مجیدی، کارگردان و فیلمنامهنویس و محمود دولتآبادی، نویسنده و رماننویس نیز از وی انتقاد کردهاند.[۶۴][۶۵]بهاءالدین خرمشاهی هم از چهرههایی بود که به انتقاد از نظرات عبدالکریم سروش دربارهٔ قرآن پرداخت.[۶۶]
از دیگر مدعیان انتقاد از سروش رضا داوری اردکانی است که همواره از دیدی غرب ستیزانه به نقادی لیبرالیسم میپردازد. دعوای سروش و داوری به نیمهها و اواخر دهه شصت میرسد، زمانی که سروش مشغول طرح قبض و بسط دین بود، و داوری بر دیدگاه پوپری سروش خرده میگرفت، امری که حکومت را خوش میآمد زیرا سروش که خود زمانی ایدئولوگ نظام معرفی شده بود، و در نقد اندیشه مارکسیستی رایج میان روشنفکران در تلاش بود، این بار در مقام منتقد دین ایدئولوژیک شده، در برابر همان نظام ظاهر شد.
آقای داوری خطاب به عبدالکریم سروش میگوید: «این پوپر کیست که هم دشمنان انقلاب اسلامی در خارج از کشور اثر او را وسیله مخالفت کردهاند و هم در داخل جمهوری اسلامی گروهی برایش سر و دست و پا میشکنند و مخالفت با او را مخالفت با مقدسات میشمارند».[۶۷]
سروش در ۲۳ آذر ۱۳۹۱ در نامهای ضمن مذمت اردکانی و توضیح انتقاداتی که او به «پوپرستیزی» تعبیر میکند مینویسد:
این ساکنان حجرههای تحجر و تنعم بهگزاف بر مسند فرهنگ تکیه زدهاند و تجاوزها، شکنجهها، سوزاندنها، در سردخانه خواباندنها، پرپر کردن دانشجویان، برهم زدن انجمنها و مجلسها، بستن و شکستن رسانهها و اعتراف گرفتنها را اصلاً به روی مبارکشان نمیآورند وهیچ یک طاقتشان را طاق نمیکند و غیرتشان را نمیجنباند (واخیر ترینش فاجعه قتل مظلومانه ستار بهشتی). در این میان فقط روشنفکری دینی است کهامّالمصائب است و باید فروکوفته شود! و آنگاه میخواهند کسی در نیت «خیرشان» شک نکند، و یقین کند که نَفَس جز به یاد حق نمیکشند و قلم جز به پاس حقیقت نمیزنند.[۶۸]
چند روز بعد، بیژن عبدالکریمی مقالهای تحت عنوان «رهبری تمدنی و نه رهبری سیاسی» در پاسخ به این نوشته منتشر کرد.[۶۹]
اشک دالن، ایران شناس سوئدی، افکار معرفت شناختی عبدالکریم سروش را در چند فصل کتاب خود به نام Islamic Law, Epistemology and Modernity (شریعت، معرفتشناسی و مدرنیته: فلسفه حقوق در ایران معاصر) مورد نقد قرار میدهد.[۷۰]
آثار[ویرایش]
کتابها[ویرایش]
- تضاد دیالیکتیکی
- نهاد ناآرام جهان
- علم چیست، فلسفه چیست؟
- فلسفه تاریخ
- دانش و ارزش
- علم و ایمان
- ایدئولوژی شیطانی
- تفرج صنع
- قبض و بسط تئوریک شریعت
- اوصاف پارسایان
- قصه ارباب معرفت
- حکمت و معیشت (دو جلد)
- فربهتر از ایدئولوژی
- حدیث بندگی و دلبردگی
- مدارا و مدیریت
- سیاست-نامه
- آیین شهریاری و دینداری (سیاستنامه۲)
- اخلاق خدایان
- ادب قدرت ادب عدالت
- از شریعتی
- اندر باب اجتهاد (دربارهٔ کارآمدی فقه اسلامی در دنیای امروز) ـ به همراه حسینعلی منتظری و مجتهد شبستری
- بسط تجربهٔ نبوی
- درسهایی در فلسفه علمالاجتماع
- رازدانی و روشنفکری و دینداری
- رسول آفتاب (قرائت گزیدهٔ غزلیات شمس توسط عبدالکریم سروش)
- سروش قونیه (قرائت لب لباب مثنوی توسط عبدالکریم سروش)
- سنت و سکولاریسم (به همراه مجتهد شبستری، مصطفی ملکیان، محسن کدیور)
- صراطهای مستقیم
- قمار عاشقانه
- ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟
ترجمهها[ویرایش]
- فلسفه علوم اجتماعی (نوشته آلن راین)
- [[مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین(نوشته آدوین آرتور برث]]
- علمشناسی فلسفی
- تبیین در علوم اجتماعی (نوشته دانیل لیتل)
تصحیح[ویرایش]
اشعار[ویرایش]
غزلوارهٔ پایان دیوان نبوت
خرد آن پایه ندارد که بر او پای گذاری | بختیاری تو و بر مرکب اقبال سواری | |
چون توان در تو رسیدن؟ به دویدن؟ به پریدن؟ | نور پایی که چنین با دگران فاصله داری | |
لیله القدر وصال تو چه فرخنده شبی بود | تا چه دیدی که چنین مستی و پرشور و شراری |
برمنار آشناییها نمیسوزد چراغی
خستهٔ خاکم وگر بر آسمان آرمانم | تخته بند غفلتم ور خود به معنی رازدانم | |
هین قفس برگیر تا این نفس باقی است ما را | این یقین سینه سوزم بس که در حبس گمانم | |
خاک ما را خرم از لبخند باران خیز خود کن | بین که خاری خسته جان از خنجر خشم خزانم |
منابع[ویرایش]
- Ashk Dahlén, Islamic Law, Epistemology and Modernity, New York, 2003. ISBN 0-415-94529-1/۹۷۸–۰۴۱۵۹۴۵۲۹۵
پانویس[ویرایش]
- ↑ «کانون پژوهشگران ایرانی فلسفه و حکمت: دکتر سروش» (فارسی). کانون پژوهشگران فلسفه و حکمت.
- ↑ «عبدالکریم سروش: باغ وحش ولایت فقیه طعمه میخواهد» (فارسی). رادیو فردا.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ۳٫۷ «سروش و جنجال آخرینش» (فارسی). پایگاه خبری آفتاب.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ «عبدالکریم سروش در لندن، روح پوپر بر فراز تهران» (فارسی). وبگاه بیبیسی فارسی، ۲۳ تیر ۱۳۸۸. بازبینیشده در ۱ اسفند ۱۳۸۸.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ «کلام محمّد» (فارسی). وبگاه رادیو زمانه.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ «دکتر سروش به ایران بازگشت» (فارسی). بامداد خبر.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ «قصه ارباب معرفت» (فارسی). روزنامه ایران.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ ۸٫۵ «فیلسوف حاشیهنشین». روزآنلاین (به نقل از روزنامه هم میهن، ۲۱ خرداد ۱۳۸۶.
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ «سروش: جنبش سبز شکستناپذیر است» (فارسی).
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ «سروش: جنبش سبز شکستناپذیر است» (فارسی). وبگاه بیبیسی فارسی، ۱ اسفند ۱۳۸۸. بازبینیشده در ۱ اسفند ۱۳۸۸.
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ ۱۱٫۴ ۱۱٫۵ ۱۱٫۶ ۱۱٫۷ «شصت سالگی عبدالکریم سروش: فیلسوف الهی دوران گذار» (فارسی). وبگاه بیبیسی فارسی.
- ↑ «عبدالکریم سروش کافی نیست» (فارسی). وبگاه رادیو زمانه.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ «مجمع زنبوران نه طوطیان» (فارسی). وبگاه روزنامه اعتماد.
- ↑ «وبسایت شخصی عبدالکریم سروش» (فارسی). وبگاه عبدالکریم سروش.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ «یکبار انقلاب فرهنگی کافی بود» (فارسی). وبگاه عبدالکریم سروش.
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ «درستی و درشتی» (فارسی). وبگاه عبدالکریم سروش.
- ↑ «روشنفکران چقدر بر رای مردم تأثیر دارند؟» (فارسی). بیبیسی فارسی.
- ↑ «نامهٔ دکتر عبدالکریم سروش دربارهٔ نتیجهٔ انتخابات» (فارسی).
- ↑ «تحلیل آیندهٔ جنبش سبز در دانشگاه لندن» (فارسی). وبگاه ایران امروز.
- ↑ «عبدالکریم سروش: «تفسیر سبز» از اسلام با خرافه زدایی و استبداد زدایی» (فارسی). وبگاه جرس، ۱۳ اسفند ۱۳۸۸.
- ↑ «جشن زوال استبداد دینی» (فارسی). وبگاه عبدالکریم سروش.
- ↑ «جشن زوال استبداد دینی» (فارسی).
- ↑ «سروش: زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت» (فارسی).
- ↑ «پیش بینی سروش از «زوال استبداد دینی» در ایران» (فارسی).
- ↑ «جشن زوال استبداد دینی» (فارسی).
- ↑ «عبدالکریم سروش: حکومت راهی جز مذاکره با جنبش سبز ندارد» (فارسی). وبگاه جرس.
- ↑ «حکومت راهی جز مذاکره با جنبش سبز ندارد» (فارسی).
- ↑ «دقٌ الباب» (فارسی). وبگاه عبدالکریم سروش، خرداد ۱۳۸۹.
- ↑ «دقٌ الباب (فلاح خلق وصلاح علما)» (فارسی). وبگاه العربیه.
- ↑ «لاریجانی پیشنهاد سروش برای مهاجرت مراجع را «مرموزانه» خواند» (فارسی). وبگاه رادیو فردا، ۲۶ مرداد ۱۳۸۹.
- ↑ «لاریجانی پیشنهاد سروش برای مهاجرت مراجع را «مرموزانه» خواند» (فارسی). وبگاه عبدالکریم سروش.
- ↑ «لاریجانی پیشنهاد سروش برای مهاجرت مراجع را «مرموزانه» خواند» (فارسی).
- ↑ «واکنش لاریجانی به نامه عبدالکریم سروش» (فارسی). وبگاه فرارو.
- ↑ «واکنش آیتالله یزدی به نامه سروش به علما» (فارسی). وبگاه تابناک، ۹ خرداد ۱۳۸۹.
- ↑ «جامعه مدرسین سروش را مرتد اعلام کرد» (فارسی). وبگاه مردمک، ۷ خرداد ۱۳۸۹.
- ↑ «جامعهمدرسین: سروش مرتد است» (فارسی). وبگاه تابناک.
- ↑ «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم:سروش مرتد است» (فارسی).
- ↑ «بیانیه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم: عبدالکریم سروش مرتد است» (فارسی).
- ↑ «کیهان>جامعهمدرسین سروش را مرتد اعلامکرد» (فارسی). وبگاه فرارو.
- ↑ «حجتالاسلام والمسلمین صالح: سروش در قد و قوارهای نیست که جامعه مدرسین علیه او بیانیه صادر کند» (فارسی). وبگاه روزنامه کیهان، ۱۰ خرداد ۱۳۸۹.
- ↑ «سروش: فرمان «هبوط» آیتالله خامنهای صادر شدهاست.» (فارسی). وبگاه بیبیسی فارسی، ۳۰۰ خرداد ۱۳۸۹.
- ↑ «فتور در قوه ناطقه (و عاقله؟)» (فارسی). وبگاه روزآنلاین.
- ↑ «نامهٔ عبدالکریم سروش به رهبر جمهوری اسلامی» (فارسی).
- ↑ «نامه سروش به آیتالله خامنهای:اینک ای «رهبر معظم»! من به شما میگویم که فرمان هبوط صادر شده» (فارسی).
- ↑ ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ «نامه سروش به آیتالله خامنهای: باغبانا ز خزان بی خبرت میبینم» (فارسی). وبگاه عبدالکریم سروش.
- ↑ ۴۶٫۰ ۴۶٫۱ «صورتی بر بی صورتی گفتگوی جان هِیک و عبدالکریم سروش» (فارسی). وبگاه عبدالکریم سروش.
- ↑ «پرونده وحی و قرآن: مطالب منتشر شده پیرامون مصاحبه سروش با عنوان "کلام محمد"» (فارسی). وبگاه عبدالکریم سروش.
- ↑ ۴۸٫۰ ۴۸٫۱ ۴۸٫۲ «با رفراندوم اختیارات ولی فقیه حذف شود» (فارسی). وبگاه جرس. بازبینیشده در ۱ اسفند ۱۳۸۸.
- ↑ «عبدالکریم سروش در بیبیسی دربارهٔ مبانی تئوریک «حکومت اسلامی» گفت» (فارسی). وبگاه خبرآنلاین، ۱۷ تیر ۱۳۸۸.
- ↑ «سروش؛ عقلگرای مردد» (فارسی).
- ↑ ۵۱٫۰ ۵۱٫۱ ۵۱٫۲ ۵۱٫۳ «مهدویت و دموکراسی (تحلیلی بر اساس اندیشه سروش ـ قسمت اول)» (فارسی). وبگاه رادیو زمانه، ۲۷ مرداد ۱۳۸۸. بازبینیشده در ***.
- ↑ «کارنامه روشنفکران دینی: سخنرانی عبدالکریم سروش در لس آنجلس» (فارسی). بیبیسی فارسی.
- ↑ ۵۳٫۰ ۵۳٫۱ ۵۳٫۲ داریوش کریمی. «پرگار: "قرآن، رویاهای پیامبر؟"، بخش اول». بیبیسی فارسی، 3 مه 2016. بازبینیشده در 21 مه 2016.
- ↑ ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ ۵۴٫۲ داریوش کریمی. «پرگار: "قرآن، رویاهای پیامبر؟"، بخش دوم». بیبیسی فارسی، 10 مه 2016. بازبینیشده در 21 مه 2016.
- ↑ «دکتر سروش به آغوش اسلام برگردد» (فارسی). وبگاه الف.
- ↑ «واکنش آیتالله «جعفر سبحانی» به اظهارات «عبدالکریم سروش» دربارهٔ قرآن» (فارسی). خبرگزاری فارس، ۸ اسفند ۱۳۸۶.
- ↑ «طوطی و زنبور» (فارسی). وبگاه عبدالکریم سروش.
- ↑ «پاسخ آیتالله مکارم شیرازی به عبدالکریم سروش» (فارسی). خبرگزاری فارس، ۲۴ فروردین ۱۳۸۷.
- ↑ «آیتالله مکارم شیرازی: سروش باید توبه کند» (فارسی). وبگاه پایگاه خبری آفتاب.
- ↑ اسلام تک ساحتی
- ↑ پلورالیسم دینی مناظره کدیور و سروش
- ↑ قلب اسلام
- ↑ «سروش: سستایمانی نتیجه رفتار روحانیون است» (فارسی). وبگاه رادیو زمانه.
- ↑ «سکوت در برابر جفای اندیشهورزان دنیاطلب به پیامبر مهربانی جایز نیست» (فارسی). وبگاه خبرگزاری مهر.
- ↑ «دعوای سروش و دولتآبادی» (فارسی). وبگاه خبرگزاری رجانیوز.
- ↑ «نظرات دکتر سروش و مواضع استاد خرمشاهی» (فارسی). خبرآنلاین.
- ↑ «داوری اردکانی:از فیلسوف نظام تا نقد تعابیر خود» (فارسی). بیبیسی فارسی.
- ↑ «بیا کاین داوریها را به نزد داور اندازیم» (فارسی). جنبش راه سبز.
- ↑ «رهبری تمدنی و نه رهبری سیاسی» (فارسی). جنبش راه سبز.
- ↑ Ashk Dahlén, Islamic Law, Epistemology and Modernity: Legal Philosophy in Contemporary Iran, New York: Routledge, 2003, p. 187-381.
جستارهای وابسته[ویرایش]
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به عبدالکریم سروش در ویکیگفتاورد موجود است. |
- عصمت وحی
- انقلاب فرهنگی ایران
- ستاد انقلاب فرهنگی
- علی شریعتی
- مهدی بازرگان
- اقبال لاهوری
- مصطفی ملکیان
- سید حسین نصر
- محسن کدیور
- داریوش شایگان
- سروش دباغ، فرزند سروش
- حسین دباغ، فرزند سروش
- دیدگاههای عبدالکریم سروش
پیوند به بیرون[ویرایش]
- وبگاه رسمی اطلاعرسانی و نشر آثار عبدالکریم سروش
- مجموعه سخنرانیهای عبدالکریم سروش
- جامعه مطلوب اسلامی از نگاه سروش: مجو که بیوطن میمانی
- سروش: حکم اعدام آغاجری جز نشانه بیماری نیست
- ویدیو گفتگوی بیبیسی با عبدالکریم سروش و عطاءالله مهاجرانی
- نام نامیرای محمد(ص) ناموس مسلمانی است
- مجموعه مقالات افراد مختلف به مناسبت شصت و پنجمین زادروز عبدالکریم سروش
- مصاحبه دکتر عبدالکریم سروش با استاد مرتضی مطهری
- مصاحبه دکتر سروش در یوتیوب
- "مفهوم تاریخ": سخنرانی سروش در دانشگاه جورج واشینگتن، نوامبر ۲۰۱۵ (ویدئو)
- سخنرانی سروش در تورنتو قسمت ۱ در یوتیوب
- سخنرانی سروش در تورنتو قسمت ۲ در یوتیوب
- سخنرانی سروش در تورنتو قسمت ۳ در یوتیوب
- سخنرانی سروش در تورنتو قسمت ۴ در یوتیوب
|
|
|
- عبدالکریم سروش
- استادان دانشگاه بینالمللی امام خمینی
- استادان دانشگاه جرجتاون
- استادان گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه تهران
- اصلاحگران دینی مسلمان
- اصلاحطلبان اهل ایران
- اصلاحطلبان مسلمان
- اعضای ستاد انقلاب فرهنگی
- افراد زنده
- اهالی تهران
- برندگان جایزه اراسموس
- پژوهشگران دین
- پژوهشگران هرمنوتیک
- جنبش سبز
- دانشآموختگان و دبیران مدرسه علوی
- زادگان ۱۳۲۴
- زادگان ۱۹۴۵ (میلادی)
- شاعران معاصر اهل ایران
- فارسیزبانان
- فعالان دموکراسی در ایران
- فیلسوفان اجتماعی
- فیلسوفان اهل ایران
- فیلسوفان تحلیلی
- فیلسوفان سده ۲۰ (میلادی)
- فیلسوفان سیاسی
- فیلسوفان مسلمان
- کارکنان دانشگاه هاروارد
- مخالفان حجاب اجباری
- مسلمانان اهل ایران
- مولویشناسان
- مولویشناسان اهل ایران
- نواندیشان دینی
- نویسندگان اهل ایران
- نویسندگان اهل تهران