اسطورهشناسی
اسطورهشناسی یا افسانهشناسی دانشی است که به بررسی روابط میان افسانهها و جایگاهشان در دنیای امروز میپردازد.
افسانه نماد زندگی دوران پیش از دانش و صفت و نشان مشخّص روزگاران باستاناست. تحوّل اساطیر هر قوم، معرّف تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانشاست. در واقع، اسطوره، نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالا روندهٔ ذهن بشری است. اساطیر، روایاتی است که از طبیعت و ذهن انسان بدوی ریشه میگیرد، و برآمده از رابطهٔ دوسویهٔ این دو است.
ریشهٔ واژهٔ «اسطوره»[ویرایش]
این واژه که در فارسی «افسانه» میشود و جمع شکستهٔ عربی آن به گونهٔ «اساطیر» بیشتر بکار میرود، اصل هندواروپایی دارد[نیازمند منبع]. در زبانهای هندواروپایی نیز مشتقاتی دارد. در سنسکریت Sutra به معنی داستاناست که بیشتر در نوشتههای بودایی بکار رفتهاست. در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسوی Histoire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصهٔ تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار میرود.[۱]
مهرداد بهار در کتاب پژوهشی در اساطیر ایران، چاپ انتشارات آگاه، ص ۳۴۳ و ۳۴۴ به واژهشناسی اسطوره پرداختهاست.
مهرداد بهار، واژه «اسطوره» را واژهای برگرفته از زبان عربی میداند که و اعتقاد دارد «الاسطوره و «الاسطیره»، در زبان عرب به معنای روایت و حدیثی است که اصلی ندارد. وی، این واژهٔ عربی را نیز، برگرفته از اصل یونانی historia (به معنای استفسار، تحقیق، اطلاع، شرح و تاریخ) میداند که از دو جزو ترکیب یافتهاست: یکی از واژه histor یا -histor، به معنای داور، و دیگری پسوند -ia. او اعتقاد دارد واژهٔ history با مصدر یونانی iden، به معنای دیدن، خویشاونداست. بهار در ادامه، واژههای لاتینی Vidēre، به معنای دیدن، یونانی idenai، به معنای دانستن، سنسکریت vidyā و اوستا vaēdya، به معنای دانش، و فارسی «نوید» به معنای خبر خوش، مژده و بشارت، را با این واژه همریشه میداند. وی، همچنین ریشهٔ هند و اروپایی نخستین این واژههای خویشاوند را vid- میداند. به اعتقاد بهار، در زبانهای اروپایی، واژهٔ myth در انگلیسی و فرانسه و myth و mythe در آلمانی، از نظر محتوای معنایی، برابرِ واژهٔ اسطوره و حالت جمع آنها، برابر واژهٔ اساطیر در زبان پارسیاست. او واژهٔ myth را برگرفته از اصل یونانی mouth، به معنای سخن و افسانه، و آن را با دو واژهٔ فارسی «مُسْتْ «و «مویه»، همریشه میداند (بهار، ۱۳۸۹: ۳۴۳ و ۳۴۴).
تعریف افسانه[ویرایش]
«افسانه را از دیدگاههای گوناگون میتوان مورد بررسی قرار داد. جامعه شناسان، دین شناسان و روان شناسان و... هر یک به نوعی از افسانهها برای بیان شناخت خاستگاه تفکر و عاطفهٔ بشر و آرزوهای آدمی بهره جستهاند. انسانهای جوامع کهن پیچیدگیهای جهان بیرونی خود را در روایتهای ساده برای خویش بازگشایی میکردند. افسانه با ادبیات، فلسفه و دین همواره پیوندی نزدیک داشتهاست. افسانههای ملل مختلف با همهٔ اختلافاتی که در جزئیات با هم دارند در ساختار دارای یک سرنمون و روایت شبیه به هم میباشند.
- فریزر و تایلر افسانه را حاصل تلاش انسان آغازین برای شناخت جهان میدانند.
- لوی برول افسانه را گونهای از شناخت برآیند ذهن پیش منطقی انسان آغازین میداند.
- اکساندر کراپ افسانه را روایتی از خدایان میدادند که توجیهی از پدیده طبیعی است.
- از دید مارکس مولر افسانه گونهای تبدیل مفاهیم استعاری به شبه واقعیاست.
- در نظریهٔ کارکردگرای برونیسلاو مالینوفسکی افسانه پاسخیاست به پرسشهای فلسفی انسان ابتدایی و واقعیتیاست که در شکل عقاید و تصعید این عقاید و در قوانین کارکردی رفتار یعنی اخلاقی پدیدار میشود.
- لوی استروس در نظریهٔ ساختارگرای خود افسانه را لایه ژرف اندیشه انسانی میداند و از دید او معنی هر افسانه براساس شکل آن تغییر مییابد و بدینسان معنی افسانه چند لایه و در هر زمان معنی خاصی دارا است و نزد هر فرد و در هر جامعه برداشتهای متفاوتی ازآن وجود دارد؛ و این برداشتها میتوان به ساختار و الگوی ناخودآگاه قومی یک جامعه پی برد.
- میرچا الیاده با توجه به نگرش آیین گرای خود افسانه را خمیرمایهٔ دین میداند.
- دومزیل بر خلاف روش تحلیلی فروید دنبال یک عامل ثابت انسان شناختی نیست بلکه در افسانهها روایات مختلف و نسخههای بدل یک افسانه را از نظر ساختار قیاسی و تطبیقی بررسی میکند؛ و بیش از هر چیز به جزئیات نظر دارد.
- پل رادین افسانه را از دیدگاه اقتصادی آن بررسی میکند و بر آناست که در شناخت افسانهها باید به ساختار زیر بنایی آن پرداخت.
- ..........[۲]
آن دسته از کسانیکه چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و واکاوی و شناخت اسطورهها اشتغال دارند، تا کنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافتهاند، بلکه هریک به میل و اشتیاق و وابستگیهای اجتماعی خویش آن را تعریف کردهاند. گهگاه در تعریف متخصصان از اسطوره اشکالاتی دیده میشود، علت آن ایناست که آنها به اسطوره از سر اعتقاد و ایمان مینگرند. آنان دنبال این اندیشهٔ اشتروس که «برای درک اندیشهٔ وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد،» نه تنها به ساختار، بلکه به عمل کرد جادویی اسطوره درجامعه، و در واقع، به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیدهای ایمان میآورند و به همین دلیل برای آنها اسطوره یا نهاد زنده بسیار مهمتر از نهادهای کهن است.[۱] میرچا الیاده دین شناس رومانیایی افسانه را چنین تعریف میکند:
افسانه نقلکنندهٔ سرگذشت قدسی و مینویاست، راوی واقعهایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ دادهاست. به بیان دیگر: افسانه حکایت میکند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستهٔ موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزیی از آن پا به عرصهٔ وجود نهادهاست؛ بنابراین، افسانه همیشه متضمن روایت یک خلقتاست، یعنی میگوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کردهاست. افسانه فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن میگوید. شخصیتهای افسانه موجودات فراطبیعیاند و تنها به دلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام دادهاند، شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را بازمینمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان میسازند.
در مقابل هستند عدهٔ دیگری که به افسانه صرفاً از سر انکار مینگرند. این گروه افسانه را یکی از الگوهای تاریخی یا سازوارهای کهنه و از کار افتاده میبینند که پیشرفت بشر آن را از رده خارج کردهاست. در نظر یونگ و فروید افسانهشناسی دانشیاست که از فرافکنی نمادین تجربیات روانی نوع بشر به وجود آمدهاست.[۳]
افسانه، قصهایست با خصلتی خاص، یعنی نقل روایتی که در آن خدایان یک یا چند نقش اساسی دارند. افسانهشناسی علمیاست که کارش طبقهبندی و بررسی مواد و مصالح افسانهشناختی بر حسب روش تحلیل و وارسی دقیقی که در همهٔ دیگر علوم تاریخی معمولاست.[۴]
به عبارت دیگر، افسانه تلاشی برای بیان واقعیتهای پیرامونی با امور فراطبیعیاست. انسان در تبیین پدیدههایی که به علتشان واقف نبوده به تعبیرات فراطبیعی روی آورده و این زمانیاست که هنوز دانش بشری توجیه کنندهٔ حوادث پیرامونیاش نیست. به عبارت دیگر، انسان در تلاش ایجاد صلحی روحی میان طبیعت و خودش افسانهها را خلق کردهاست. «از دیدگاه انسان به اصطلاح ابتدایی، افسانه تاریخاست. از دیدگاه انسان مدرن، افسانه و تاریخ دو چیز متمایز و کاملاً متفاوتاند.»[۵]
«با آنچه دانشمندان افسانهشناس به آن پرداختهاند به تعریفی کامل ولی چند وجهی از افسانه میرسیم و میتوان از لوی استروس نقل قول کرد که: «... ارزش افسانهای داستان، حتی از خلأ بدترین ترجمهها و برگردانها نیز حفظ میشود. ذات و مفهوم افسانه نه در سبک و سیاق آن و نه در موسیقی کلامی یا ترکیبی است که با اجزا ایجاد میکند، بلکه ارزش افسانه در قصهای است که میگوید...» و از این رو افسانهها با همه تفاوت در جزئیات، ساختار و سرنمونی شبیه به هم دارند:
- ۱. رویدادی که در زمانهای اولیه اتفاق میافتد.
- ۲. سامانی متفاوت با واقعیتهای تجربی دارد.
- ۳. دغدغهها و شناخت انسان اولیه از جهاناست.
- ۴. سرگذشت و زندگی خدایان و ابرانسانهاست.
- ۵. در حافظهٔ مردم میماند و از محدودهٔ دنیای واقعی فراتر میرود.
- ۶. دنیایی آرمانی برساخته از واقعیتها را نشان میدهد.»[۶]
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- اسطوره و اساطیر تاریخ جهان
- سهراب هادی. شناخت اسطورههای ملل. نشر تندیس: ۱۳۷۷.
- کراپ، الکساندر. جهان اسطورهشناسی جلد اول. گردآورنده جلال ستاری. نشر مرکز۱۳۷۷
- والتر اودانیک، ولودیمیر. یونگ و سیاست. ترجمهٔ علیرضا طیب. نشر نی. ۱۳۷۹. [ ]
- آناهیتا و ایزدبانوان دیگر در اسطورهها و باورهای ایرانیان، رضا طاهری، نشر فروهر.
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ اسطورهشناسی موجود است. |
|