زبان لکی
لکی
زوون لهکی |
||
---|---|---|
گویشگاهها: | ایران و بخشی از عراق | |
شمار گویشوران: | — | |
خانواده: | هندواروپایی زبان هند و ایرانی زبان ایرانی زبان ایرانی غربی شمال غربی |
|
کد زبان | ||
ISO 639-1: | هیچ | |
ISO 639-2: | – | |
ISO 639-3: | lki | |
یادداشت: این صفحه ممکن است دارای کدهای یونیکد باشد. |
زبان لَکی زبان طوایف لک ایران و از زبانهای ایرانی شاخه شمال غربی رایج در مناطق غرب ایران است. حدود یکونیم میلیون نفر شامل یک میلیون نفر با زبان مادری (۲۰۰۲) به این زبان سخن میگویند.[۵]
محتویات
- ۱ تبارشناسی
- ۲ واژگان مشترک لکی با لری خرمآبادی و کردی جنوبی
- ۳ گ / خ / ژ در لک و تفاوت آن با لری و فارسی
- ۴ ه / خ
- ۵ محل زندگی گویشوران
- ۶ آواها
- ۷ الفبا و رسمالخط لکی به زبان ساده
- ۸ دستور
- ۹ واژگان
- ۱۰ افعال و مصدرها
- ۱۱ مقایسه لکی با برخی گویشهای کردی و زبان انگلیسی
- ۱۲ پانویس
- ۱۳ منابع
- ۱۴ پیوند به بیرون
تبارشناسی
زبان لکی زبان گروهی از مردم ایران است که از لحاظ قومی خود را از لرها می دانند. این زبان در بسیاری از ویژگی ها با لری شمالی یکسان است اما به کردی نزدیک تر است. [۶] این زبان مانند زبان مادی از شاخه زبانهای ایرانی شمال غربی است.[۷][۸][۹][۱۰] برخی زبان لکی را در شاخه زبان لری قرار داده اند[۱۱] اما بیشتر زبانشناسان گویش لکی را در شاخه کردی جنوبی طبقهبندی کردهاند.[۴][۹][۱۲][۱۳][۱۴] اما به تازگی برخی از زبانشناسان بر اساس یک رویکرد علمی جدید که آغاز کردهاند به طور کلی در مورد کردی تبار بودن زبان لکی شک دارند.[۱۵] دانشنامه زبان شناسی اتنولوگ لکی را نیز لهجهای از زبان کردی نام میبرد.[۱۶][۱۷] فرامرز شهسواری زبان لکی را یک شاخه مستقل زبانهای ایرانی در گروه شمال غربی میدانند[۱۸]
گویشهای جنوبی کردی یا (جنوب شرقی) شامل تعداد زیادی لهجههای منفرد و متفاوت[۱۹] نظیر (کرمانشاهی، کلهری، سنجابی، لکی[۲۰][۲۱] فیلی[۲۱][۲۲]) در استانهای کرمانشاه، کردستان، ایلام و لرستان در غرب ایران و نیز در شرق عراق میباشند.[۲۰]
منابع زبان شناسی لکی را در شاخه زبانهای کردی از شاخه زبانهای ایرانیتبار غربی قرار دادهاند.[۲۲][۲۳][۲۴][۲۵][۲۶][۲۷][۲۸][۲۹][۳۰]>[۳۱][۳۲] در کتاب «دائرةالمعارف اسلام» آمدهاست که: در لرستان قدیم برخی اقوام کرد (قبایل لک در شمال و همچنین در بین فیلیها، ایل محکی) زندگی میکنند.[۳۳] ویلیام فرالی لکی را شاخهای از زبان لری میداند.[۳۴] دهخدا در مورد لکها و لهجه لکی مینویسد: کردهای لکی در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیرهاست. لهجه لکی؛ لهجهای از زبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند. [۲۴] دائرةالمعارف بزرگ اسلامی نیز، لکی را لهجهای از زبان کردی دانستهاست.[۲۲] زبانشناس کانادایی آنونبی نیز در مورد لکی نوشتهاست که نظر فتاح را قبول دارد که لکی را در میان زبانهای کردی طبقهبندی کردهاست.
ساختار اصلی دستوری و افعال لکی «همانند دیگر لهجههای کردی» در زمره زبانهای شمال غربی ایرانی قرار میگیرد. این ارتباط همچنین با مشاهده بقایای ساختار کنایی (ارگاتیو) در لکی تصدیق میشود. در گویش لکی مانند سورانی و کرمانجی ویژگی ارگاتیو مشاهده میشود، بنابراین زبان لکی شبیه به کردی و از لری متفاوت است.[۳۵][۳۶] حمید ایزد پناه محقق لر، دربارهٔ زبان لکی میگوید که این زبان از لری متفاوت است، لکی مربوط به پهلوی اشکانی است و لری مربوط به فارسی هخامنشی میباشد، و لکی را همان شعر پهلوی دانسته است.[۵] لکی در دسته شمال غربی زبانهای ایرانی قرار دارد و چون لری در شاخه جنوبی زبانهای ایرانی قرار دارد. میتوان گفت لکی در دسته زبان لری قرار نمیگیرد و پیوند ۸۰ درصدی با لری خرمآبادی را میتوان در حضور بیشینه طوایف لک ایران در شهر خرمآباد دانست.[۳۷][۳۸][۳۹] این که ۷۰ درصد واژههای لکی و زبان فارسی و ۶۹ درصد با لری شمالی و ۷۸ درصد با لری خرمآباد یکی است، به گفته فرامرز شهسواری دلیل صریحی است که زبان لکی کاملاً از لری و فارسی جداست و مشابهتها به دلیل همجواری جغرافیایی است:
بریدههایی از تحقیقات اتنولوگ و آنونبی دربارهٔ زبان لکی
۷۰ درصد واژگان لکی با زبان فارسی مشترک است. ۷۸ درصد با لری خرمآبادی و ۶۹ درصد با لری شمالی.[۴۲]
در لرستان جایگزینی زبانی به سوی لری در میان گویشوران لکی در جریان است و گویشوران لری نیز به نوبه خود گرایش به استفاده بیشتر از فارسی معیار دارند.[۴۳] زبانشناس کانادایی آنونبی نیز در مورد لکی نوشتهاست که نظر فتاح را قبول دارد که لکی را در میان زبانهای کردی طبقهبندی کردهاست[نیازمند منبع]
واژگان مشترک لکی با لری خرمآبادی و کردی جنوبی
گویش لری خرمآبادی با لکی و کردی جنوبی به عنوان همسایگان قدیمی در عین تفاوت دارای قرابتهای زبانی زیادی هستند. در زیر تعداد محدودی از واژگان مشترک بسیار زیاد این گویشها به همراه معادلهای فارسی آنها آورده شدهاست.
فارسی | لری خرمآبادی | لکی | کردی جنوبی |
---|---|---|---|
بلند کردن | هیز | هێز داێن | هیز |
سوگواری | آذیتی | ئازیهتی | ئازیهتی |
گیج | شیت | شێت | شێت |
چرخاندن | لِر، غِر | خڕ داێن | خر |
پوسته | توژ | تووژ | تووژ |
عجیب | بلاجی | بلاجۊی، ئلاجۊی | ئڵاجهۊ |
زار (فقیر) | ژار | ژار | ژار |
مغز | مه زگ | مەزگ | مهژگ |
پوست | تووک | تووک | تووک |
خرچنگ | کرژئن | قژنگ، کژنگ | قرژنگ |
سلامت | ساق | ساق، ئازا ، ڕام | ساق |
رشوه | روشه ت | روشهت | رشبهت |
جلو | نوها یا نووا | نووا | نوا |
بد | گه ن | پێس، گه ن | گهن |
سالم | ئازا | ئازا | ئازا |
بار | گِل | گل،جار | گل، کهڕهت،جار |
آغوش | بالوش | باووش | باوش |
عده از افراد | بِرمه | بڕ | بڕ |
لاغر اندام | بَل باریک | بهلّەباریک | بهڵ باریک |
از هم پاشیده، دربدر | ته فراتین | ئێ یەک چۆیچیا/ئێ یەکپشکیا/ئێ یەک شێویا | تهفراوتۊناو |
شکاف ،درز | تلیش | دووژ ،تلیش | تلیش |
شکست خورد | توزِس | تووزیا ، تووزریا | تووزیا |
شایعه، چو | چاو | چاوو | چاو |
سیلی | چهپاڵه | چهپاڵه | چهپاڵه |
حیله گر | رنباز | فەن باز، گاوباز، چاپ چوولەاز،ڕەنگ٘ باز | ڕنباز |
ردیف، رج | رزگ | ڕزگ | ڕزار |
سرازیری | لیژ | لیژی | لیژ |
گ / خ / ژ در لک و تفاوت آن با لری و فارسی
ردیف | لکی | لری | فارسی | ردیف | لکی | لری | فارسی |
---|---|---|---|---|---|---|---|
١ | ژێر zhêr | زیر | زیر zir | ١٣ | ئەسپ | اسب | |
٢ | ژەن zhan | زن | زن zan | ١٤ | ئسپێ | سفید | |
٣ | روژ řuzh | روز | روز ruz | ١٥ | دەژین | درد گرتن | دردگرفتن |
٤ | ژوی zheoy | زدی | صمغ samq | ١٦ | مانگ | ماه | ماه |
٥ | توژ tuzh | توش | سر شیر sar shir | ١٧ | درێژ | دراز | |
٦ | کلاژدم koełãjdoem | عقرب | عقرب/کژدم aqrab | ١٨ | دووژ | درز | |
٧ | گێژ gêzh | گیج | گیج gij | ١٩ | گیان | جون | جان |
٨ | ژژوو zhezhu | زوزو/ززو | جوجه تیغی joje tiqi | ٢٠ | ڤێژن | ویزن،غربال | |
9 | لێژی lêzhy | سرو زیری | سر پایینی / شیب دار | ٢١ | ژار | زار و خوار | |
١٠ | ئژ ezh | ز | از az | ٢٢ | ژەنین،ژەنن | زدن | |
١١ | تێژ têzh | تئز | تیز tiz | ٢٣ | ژێەر،ژەر | زهر | |
١٢ | ژین zhin | زنی | زیستن zistan | ٢٤ | گل داێن(گِل و پِل) | غلتاندن |
لکی | لری | فارسی |
---|---|---|
باخاوان | باغبو | باغبان |
مر/مرخ | مو | مرغ |
چه خو | چه خو | چاقو |
خاوه/خا/تم | ترمو | تخم مرخ |
ئێلاخ | ییلاق | ییلاق |
مەزگ ،مەقز | مغز | مغز |
ه / خ
لکی | کرمانشاهی | فارسی |
---|---|---|
هوشک | هشک | خشک |
هوواردن | خوواردن | خوردن |
هوواس،گستن | خووازین | خواستن |
هوەتن | خەفتن | خوابیدن |
هوەر | خووەر | نور خورشید |
هووار | خووار | پایین |
هێز داێن | هێز داێن | بلند کردن یا بلند |
روند تعقیر حروف در زبانهای سامی و لکی نیز مشاهده میشود. مثلاً واژه ی iška در لکی به واژهٔ xašaq در عبری و واژهٔ ašaq' در عربی و عشق در فارسی تعقیر یافته است.
محل زندگی گویشوران
حوزه گسترش گویش لکی عبارت است از:[۴۴]
۱- بخش بیرانوند یا هرو در شرق لرستان با ایل بزرگ بیرانوند.
۲- شهرستان سلسله یا الشتر در شمال شرقی.
۳- شهرستان دلفان یا نورآباد لرستان در شمال غربی.
۴- شهرستان کوهدشت در غرب لرستان با طایفههایی همچون آدینه وند، آزادبخت، اتیوند، اولادقباد، گراوند و شاهیوند و بخش رومشگان در جنوب کوهدشت با طوایف امرایی، پادروند.
۵- شرق استانهای کرمانشاه و کردستان و ایلام مانند شهرهای هرسین، دینور و دره شهر و شیروان چرداول با طایفههایی همچون دارابی -صحرابگی در بیجنوند و شهبازی در هلیلان
۶- جنوب استان همدان
۷- بخشهایی دیگر از طوایف لک در کردستان عراق، کرکوک و خانقین سکونت دارند. در کردستان عراق تعداد گویشوران لک بیشتر از ایران است.[۴۴]
۸- گروههای زیادی از لکها در طول تاریخ از مناطق خود کوچانده و تبعید شدهاند از جمله گروهی که ساکن شمال ایران هستند و به کردهای تبعیدی معروفند و گروهی دیگر که توسط عثمانیها به اطراف آنکارا (شهر هایمانا یا هیمنا) کوچانده شدند به لکهای «شیخ بزینی» یا کردهای هیمنهای معروفند که هنوز فرهنگ و هویت خود را کمابیش حفظ کردهاند.
معمولاً لکهای جنوب استان همدان لر دانسته میشوند.
در تاریخهای گذشتگان از جمله تاریخ گزیده نوشته حمدالله مستوفی از شانزده ولایت به عنوان کردستان یاد شدهاست. حمدالله مستوفی در سال ۷۴۰ هجری نخستین کسی بود که اسم کردستان و شانزده ولایت آن را آوردهاست:
کردستان و آن شانزده ولایت است و حدودش به ولایات عرب و خوزستان و عراق عجم و آذربایجان و دیاربکر پیوستهاست. آلانی، الیشتر، بهار، خفتیان، دربند، تاج خاتون، دربند رنگی، دزبیل، دینور، سلطان آباد، چمچمال، شهر زور، کرمانشاه (قرمیسین) هرسین، وسطام. [۴۵]
در اسناد تاریخی قرن شانزده میلادی نیز طوایف لک را بخشی از طوایف کرد میدانند نظیر کتاب شرفنامه شرفخان بدلیسی که به فارسی نوشته شدهاست.
بخشهایی دیگر از مردم قوم لک در کرکوک و خانقین عراق سکونت دارند. در عراق تعداد گویشوران لک را بیشتر از ایران حدس زدهاند.[۲۹]
این مقاله نیازمند تمیزکاری است. لطفاً تا جای امکان آنرا از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید، سپس این برچسب را بردارید. محتویات این مقاله ممکن است غیر قابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد. |
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکیپدیا برای ارجاع به منابع با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بیمنبع را میتوان به چالش کشید و حذف کرد. |
طوایف استان لرستان خود سه بخش اصلی هستند، لر بختیاری، لر بالا گریوهای یا خرمآبادی، و لک. لکها را پشتکوهی نیز میخوانند که ساکن بخشهای شمالی لرستان هستند.
با این حال دکتر پرویز ناتل خانلری زبان لری و بختیاری را همخانواده با کردی میداند.[۳۰] در کوهستان بختیاری و قسمتی از مغرب استان فارس ایلهای بختیاری و ممسنی و بویراحمدی به گویشهایی سخن میگویند که با کردی خویشاوندی دارد، اما با هیچیک از شعبههای آن درست یکسان نیست، و میان خود آنها نیز ویژگیها و دگرگونیهایی وجود دارد که هنوز با دقت حدود و فواصل آنها مشخص نشدهاست. اما معمول چنین است که همه گویشهای بختیاری و لری را جزو یک گروه بشمارند.[۳۰]
آواها
لکی | a | e | ê | i | î | o | ó | ô = ü | u | û | |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
فارسی | آ (مثل آرام) | ا (مثل اشک) | ای کوتاه (در فارسی معادل ندارد) | ا (مثل امروز) | ای (مثل ایلام) | ا (مثل اردک) | (در فارسی معادل ندارد) | (در فارسی معادل ندارد) | او کوتاه (در فارسی معادل ندارد) | او (مثل دوست) | |
مثال | Agir (آتش) | Esp (اسب) | Sê (سیاه) | Esir (اشک) | Fîl (فیل) | Non (نان) | Sór (قرمز) | Sôr (عروسی) | Kurd (کرد) | Dûs (دوست) |
- ا (مثل اردک) از لری وارد لکی شدهاست و برخی از لکها این آوا را ندارند (لرها معمولاً «آ» را به «و» تبدیل میکنند).
الفبا و رسمالخط لکی به زبان ساده
]]
دستور
ضمایر شخصی
مفرد | مفرد فارسی | جمع | جمع فارسی |
---|---|---|---|
مِ | من | ئیمە | ما |
تۆ | تو | هومه | شما |
ئو | او | ئەو ،یەو | ایشان،آنها |
- ضمیر انعکاسی "خود " در لکی «ووژ» است.
ضمایر اشاره
حالت | مفرد | جمع |
---|---|---|
نزدیک | یه(-وه) | یهوه نه |
نزدیک فارسی | این | اینها |
دور | ئهوه | ئهوانه |
دور فارسی | آن | آنها |
حالت مجهولی
- پسوند مجهول ساز در لکی "-ریا " است.
فارسی | لکی |
---|---|
کشته شده | کوشریا |
خورده شده | هوهریا |
خوانده شده | خوهنریا |
افعال
- حال ساده فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
مهرم | مهریمن | |
مهرین | مهرینان(-ون) | |
مهرێ | مهرن |
مثال: ئاوه مههوارد. (آب خوردم)
- ماضی ساده فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
هواردم | هواردمان(-ون) | |
هواردت | هواردتان(-ون) | |
هواردێ | هواردان(-ون) |
مثال: ئاوت هوارد. (آب خوردی)
- ماضی استمراری فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
مههواردم | مهوواردمان(-ون) | |
مههواردت | مههواردتان(-ون) | |
مههواردێ | مههواردان(-ون) |
مثال: ئهوانه مههووارد. (آب میخوردند)
- ماضی نقلی فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
هواردمه | هواردمانه(-ونه) | |
هواردته | هواردتانه(-ونه) | |
هواردیه | هواردیانه(-ونه) |
مثال: ئاومان هواردیه. (آب خوردهایم)
- ماضی بعید فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
هواردۊیم | هواردۊیمان(-ون) | |
هواردویت | هواردۊیتان(-ون) | |
هواردۊیتێ | هواردۊیان(-ون) |
مثال: ئاوتان هواردۊی. (آب خورده بودید)
ویژگیهای دستوری
- در گویش لکی مانند سورانی و کورمانجی ویژگی ارگاتیو مشاهده میشود:
فارسی | ملایری | خرمآبادی | کرمانشاهی | لکی | سورانی | |
---|---|---|---|---|---|---|
آب خوردم | اِو خوردِم | او ههردم | ئاو خواردم | ئاوم هوارد | ئاوم خوارد | |
چی گفتی؟ | شی گفتی؟ | چی گوتی؟ | چه وتی؟ | چهت وت؟ | چیت وت؟ |
- اضافه کردن فتحه، "ه"، قبل از فعل در زمانهای استمراری:
فارسی | بروجردی | خرمآبادی | کلهری | لکی | سورانی | |
---|---|---|---|---|---|---|
آب میخورم | اِو مُخورِم | او مۆهۆرم | ئاو خوهم | ئاوه مهرم | ئاو دهخۆم | |
کتاب میخواندم | کتاو مُخُنِّم | کتاو مێههنم | کتاو خوهنیام | کتاومه مهخوهن | کتاوم دهخۆێند |
واژگان
ساختار و واژگان در تقسیمبندی زبانها نقش مهمی ایفا میکنند. در زیر تعدادی از واژگان فارسی رایج به همراه معادلهای آنها در برخی گویشها و زبانهای رایج در غرب کشور آورده شدهاست.
فارسی | بروجردی | خرمآبادی | کلهری | لکی | سورانی | کورمانجی | هورامی | |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
آب | اِو | آو، اُوْ | ئاو | ئاو | ئاو | av | - | |
باران | بارو | بارو، رفت، شوف | واران | ڤاران، ڤەشت | باران، وه رشت | baran | واران | |
چشم | چِش | چَش، تیئه | چاو | چەم | چاو | chav | چه م | |
اینجا | اینجِه، اینجُ | ایچه | ئێره | ئێره | ئێره | li vê derê | - | |
زیاد | زیاد | زیاد | فره | فره | زۆر | zor,pir,gelek,zaf | فره | |
داماد | داماد | دوما | زاوا | زوما | زاوا | zava, zaba | - | |
رهگذر | رهگذر | رهگوذر | ڒێویار | ڒیووار | ڒێبوار | rêwî | - | |
اتاق | اتاق | اتاق | دێ | دێ | دێ، ژوور | jûr, oda, olî | - | |
خانه | خونه | هونه | ماڵ | ماڵ | ماڵ، خانوو | mal, xanî | - | |
با | وا، واردِ | وا | گ رد | گەرد | گه ڵ | gel | - | |
بچه | بَچَه | بچه | مناڵ | ئایل | منداڵ | zarok | - | |
کلیه | کلیه، گُردالَه | گورداڵه | گورداڵه | گورداڵه،ڤڵک | گورداڵه | gurchik | - | |
سهم، بخش | سهم | بر | به ش | بەش،بێر | به ش | besh | - | |
نمک | نمک | نمک | نمه ک | خووا | خووا | xo | - | |
چیز | شی، چی | چی | چێشت | چێ | شتێ | tisht | - | |
روز | روز، رو | رو | ڒۆژ | ڒووژ | ڒۆژ | roj | ڒوژ | |
شب | شِو | شِو، شوگار | شو | شەو | شو | shev | - | |
خوش | خوش | خُؤش | خۆش | خوەش | خۆش | xwosh | وه ش | |
شما | شما | شوما | ئیوه | هۆمه | ئێوه | hûn | شمه | |
زن | زن | زن، زێنه | ژن | ژەن،ئافرەت | ژن | jin | - | |
مرد | مرد | پیا | پێا | پێا،مێردە | پێا، مێرد | mêr | - | |
پدر، بابا | بابا، بوئَه | بُووَه | باوگ | باووه | باب | bav | - | |
مادر | نِنَه، مامان | دا، دایَه | داێک | دا،داڵکە | داێک، داێه | dayîk | - | |
پسر | پسر | کُر | کُر | کور | کُر | kur | - | |
دختر | دُختَر | دُختِر | دوت | دت | کچ، کنیشک | kech, dot | - | |
نفس | نفس | نفس، هناسه | هناسێگ | هەناسێ | هناسێ | bêhn, henase | - | |
غروب | ایواره | ایواره | ئیوواره | ئیوواره | ئێوواره | êvar | - |
افعال و مصدرها
فارسی | بروجردی (لری ثلاثی) | لری فیلی | کلهری | لکی | سورانی | کورمانجی | هورامی | |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
آب خوردم | اِو خوردِم | او هَه ردم | ئاو خوواردم | ئاووم هووارد | ئاوم خووارد | min avê veduxard | - | |
خودم | خویِم | خوم | خوه م | ووژم | خۆم | ez bi xwe | وێم | |
رفتم | رفتِم | ره تم | چی م | چم | چووم، ڒۆیشتم | ez chûm | - | |
آمدم | آمایِم | اۆمام | هاتم | هەتم | هاتم | ez hatim | - | |
برو | بَرو | رو | بچو | بچۆ | بچو/ بروو | bichû? | - | |
خواستن | خواسَن | هاستن | خوازین | گِستِن | ویستن | xwestin | - | |
میکنم | مُکُنِم | مێ کم | که م | مەکەم | ده که م | ez dikirim | مه که رو | |
انداختن | اِناختن | ونن | خستن | ئاشتن | هاۆێشتن | avêtin | - | |
لازم بودن | لازم بین | لازم بین | لازم بین | ئێ گرەک بین | له گره ک بوون | le lazmatî (îhtiyac) bûn | - | |
آمده بودم | آمیه بی یِم | اۆمایه بیم | هاتویم | هەتۆیم | ها ته بووم | ez hatibûm | - | |
آمدهام | آمی یَم | اۆمامه | هاتومه | هەتمه | ها توومه | ez hatim | - | |
افتادن | اِفتی یَن | اۆفتاێن، گلیس | کَ فتن | کەتن | که وتن | ketin | - |
مقایسه لکی با برخی گویشهای کردی و زبان انگلیسی
لکی | کردی فیلی | کردی کلهری | کردی سورانی | کردی کرمانجی | کردی هورامی | کرمانجکی | انگلیسی |
---|---|---|---|---|---|---|---|
wehar, vihar | wehar | wehar | behar, wehar | bihar, behar | wehar | wesar, wisar | spring |
tawsan | tawsan | tawsan | hawîn, hamîn, tawsan | havîn | hamna, hamîn | hamnan | summer |
payîz-maləẑir | payîz | payîz | payîz | pehîz, payîz | payîz | payîz | fall |
varan, waran, veşt | waran | waran | baran, waran, verişt | baran | - | varan | rain |
çem | çaw | çaw | çaw | çav | çem | çim | eye |
dit, afiret | dut | dut | kiç | keç, dot | - | kêna | girl |
kur | kur | kur | kur | kur, law | - | laj | boy |
gurdale | gurdale | gurdale | gurdale | gurçik | - | velke, gurçike | kidney |
rêvêar | rêwêar | rêwêar | rêbwar | rêwî | - | raywan | stranger |
ayîl | minal | minal | mindal | zarok | - | eyel | child |
wijim | xwem | xwem | xom | ez bi xwe | wêm | ez bi xo | myself |
ketin | keftin | keftin | kewtin | ketin | - | kewten | to fall |
aîtin, aîştin | xistin | xistin | hawêştin | avêtin | - | eşten | to throw |
mi hetim | mi hatim | mi hatim | min hatim | ez hatim | - | ez ameya | I came |
mi merim/mexwim | mi xwem/xwerim | mi xwem/dixwem | min exwem/dexom | ez dixwim | min meweru | ez wena | I eat |
mi nanim hward | mi nan xwardim | mi nan xwardim | min nanim xward | min nan xward | - | mi nan werd | I ate the meal |
mi nane merim/mexwim | mi nan xwem | mi nan xwem | min nan dexwim | ez nanê dixwim | - | ez nan wena | I am eating the meal |
mi nanme mehward | mi nan xwardisim | mi na xwardêam | min nanim dexward | min nan dixward | - | mi nan werdêne | I was eating the meal |
mi hetime | mi hatime | mi hatime | min hatûme | ez hatime | - | ez ameya | I have come |
mi hetüm | mi hatüm | mi hatüm | min hatibûm | ez hatibûm | - | ez ameybîya | I had come |
پانویس
- ↑ Language family of Laki on Ethnologue
- ↑ Kurdish language - Britannica Online Encyclopedia
- ↑ http://joshuaproject.net/clusters/327
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ Hulst, Harry van der; Goedemans, Rob; Zanten, Ellen van. A Survey of Word Accentual Patterns in the Languages of the World (in English). Walter de Gruyter. ISBN 978-3-11-019896-6.
KURDISH: Central Kurdish, Northern Kurdish, Laki, Southern Kurdish
- ↑ Ethnologue report for language code:lki
- ↑ In the northwestern section of Lorestān and adjacent areas of Kermānšāhān, a significant population (about 80,000) which identifies itself as ethnically Lori speaks Laki (q.v.), a language that shares many areal features with NLori but which is more closely related to Kurdish
- ↑ بومیان دره مهرگان، رستم خان رحیمی 1379
- ↑ حعلی قبادی کوره خسروی، جلد نخست نامهٔ باستانref>
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ V. Minorsky, “Lak”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Windfuhr, Gernot. "Isoglosses: A Sketch on Persians and Parthians, Kurds and Medes" in Hommages et Opera Minora, Monumentum H. S. Nyberg, Vol. 2. , Acta Iranica 5. Tehran-Liège: Bibliothèque Pahlavi, 457-472. pg 468.
- ↑ PeopleGroups.org. "PeopleGroups.org - Laki of Iraq".
- ↑ Windfuhr, G. (۲۰۰۹). The Iranian Languages, Routledge, p. ۵۸۷
- ↑ Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) 2000.
- ↑ Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert) 1989.
- ↑ Both of these linguists declared that Laki was related to Kurdish and different from Lori. Since then, all linguists and other scholars consider Laki to be included in the Northwest group of Iranian language and include Lori among the Southwest group of Iranian languages. It has been only recently that some linguists, on the basis of a new scientific approach, have begun to have doubt about this kind of classifications in general.
- ↑ Ethnologue report for Laki
- ↑ https://www.ethnologue.com/subgroups/kurdish-1
- ↑ Lakī and Kurdish Author: Shahsavari, Faramarz Source: Iran and the Caucasus, Volume 14, Number 1, 2010 , pp. 79-82(4) [۱]
- ↑ Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) 2000, P.77,.
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ I. Kamandar Fattah, Les Dialectes kurdes méridionaux: étude linguistique et dialectologique. Louvain, Peeters, 2000, p. 55-62
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ G. Windfuhr, The iranian Languages, Routledge, 2009, P. 587
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ۲۲٫۲ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد دهم، تهران ۱۳۸۰، س. ۵۴۸–۵۴۹
- ↑ [۲]
- ↑ ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ لغتنامهٔ دهخدا، لکی
- ↑ Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) 2000,.
- ↑ Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert) 1989,
- ↑ Ethnologue report for laki
- ↑ Kurdish language - Britannica Online Encyclopedia
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ آیت محمدی. سیری در تاریخ سیاسی کرد. انتشارات پرسمان. ۱۳۸۲
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ ۳۰٫۲ زبانها و گویشهای ایران. منبع: کتاب تاریخ زبان فارسی نویسنده: دکتر پرویز ناتل خانلری
- ↑ فرهنگ کردی کرمانشاهی، علی اشرف درویشیان، (کردی به فارسی)، نشر سهند، تهران، ۱۳۷۵
- ↑ جامعهشناسی مردم کرد، مارتین وان برویین سن، نشرپانیذ، تهران1378
- ↑ The Encyclopaedia of Islam By Sir H. A. R. Gibb, Volume V, page 823
- ↑ William J. Frawley, William Frawley, International Encyclopedia of Linguistics& 4-Volume Set, Volume 1, Oxford University Press, 2003, ISBN 978-0-19-513977-8, 9780195139778&hl=en&sa=X&ved=0ahUKEwjB1-SHi5PTAhWCHJoKHR41AFAQ6AEIGzAA#v=onepage&q=laki%2C%20alaki&f=false page. 310.
- ↑ Kurdish Academy of Language: Laki
- ↑ The Kurds: a concise handbook By Mehrdad R. Izady, pages: 174-175
- ↑ «ḤASANVAND». Encyclopædia Iranica، ۱۵ دسامبر ۲۰۰۵. بازبینیشده در ۷ مارس ۲۰۱۵.
- ↑ مسعود کیهان. جغرافیای مفصل ایران. ۱۳۱۱.
- ↑ Lakī and Kurdish Author: Shahsavari, Faramarz Source: Iran and the Caucasus, Volume 14, Number 1, 2010 , pp. 79-82(4) [۳]
- ↑ Lakī and Kurdish Author: Shahsavari, Faramarz Source: Iran and the Caucasus, Volume 14, Number 1, 2010 , pp. 79-82(4) [۴]
- ↑ مسعود کیهان، جغرافیای مفصل ایران، ۱۳۱۱
- ↑ Ethnologue report for language code: lki
- ↑ Anonby, Erik John, Kurdish or Luri? Laki’s disputed identity in the Luristan province. بازدید: آوریل ۲۰۰۹. (پیدیاف)
- ↑ ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ آیت محمدی. سیری در تاریخ سیاسی کرد. ا نتشارات پرسمان. ۱۳۸۲
- ↑ رشیدیاسمی (کُرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او. ص ۱۷۲–۱۸۱)
منابع
جستارهایمنابع وابسته
|
پیوند به بیرون
پروژهٔ ویکیپدیا زبان لکی آزمایشی در ویکیمدیا انکوباتور موجود است. |
|
|
[[رده:الفبای کردی