ریشهیابی نام شهرهای ایران
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکیپدیا برای ارجاع به منابع با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بیمنبع را میتوان به چالش کشید و حذف کرد. |
معنی نام شهرهای ایران با توجه به ریشهٔ زبانی آن بر پایهٔ استان:
محتویات
- ۱ معنی
- ۱.۱ آذربایجان شرقی
- ۱.۲ آذربایجان غربی
- ۱.۳ اصفهان
- ۱.۴ ایلام
- ۱.۵ بوشهر
- ۱.۶ تهران
- ۱.۷ استانهای خراسان
- ۱.۸ خوزستان
- ۱.۹ زنجان
- ۱.۱۰ سمنان
- ۱.۱۱ سیستان و بلوچستان
- ۱.۱۲ کهگیلویه و بویراحمد
- ۱.۱۳ فارس
- ۱.۱۴ قزوین
- ۱.۱۵ لرستان
- ۱.۱۶ مازندران
- ۱.۱۷ مرکزی
- ۱.۱۸ هرمزگان
- ۱.۱۹ همدان
- ۱.۲۰ چهارمحال و بختیاری
- ۱.۲۱ کردستان
- ۱.۲۲ کرمان
- ۱.۲۳ کرمانشاه
- ۱.۲۴ گلستان
- ۱.۲۵ گیلان
- ۱.۲۶ یزد
- ۱.۲۷ لقبها
- ۲ معناهای اشتباه
- ۳ منابع
معنی[ویرایش]
آذربایجان شرقی[ویرایش]
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر |
---|---|---|---|
تَبْریزْ | مورد اختلاف؛(پهلوی و آذری) | «پنهانکنندهٔ تف و گرما» و با «جنبشهای آتشفشانی کوه سهند» | تَورِز، تَورِژ، تِبریز،
توری |
اَهَرْ | زبان عربی | واژهٔ اهر را به معنای درخت «ون» در زبان عربی | میمند |
مرند | زبان ارمنی | به معنای تدفین (این شهر محل دفن مادر حضرت نوح است) | ماریانا، مانداگارا، مروند |
مَراغه | پهلوی | معنی نام مراغه | افراهرود، افرازهروح، افراهروذ، افرازهرود، افرازهارود، امدادهارود، مراوا یا ماراوا و ماراغا |
آذربایجان غربی[ویرایش]
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر |
---|---|---|---|
اُرومیّه | مورد اختلاف؛(آشوری و زبان سومری) | در زبان آشوری اور (شهر) + میه (آب) | رضائیه |
== اردبیل == نام این شهر ار واژه اوستایی آرته یا آرتا که در پارسی امروز ارت و یا ارد که به معنای مقدس می باشدآمده و با پسوند ویل به معنای جا و مکان آمیخته و رویهم آرتاویل به معنای جای مقدس می باشد .
اصفهان[ویرایش]
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر | در لغتنامهٔ دهخدا |
---|---|---|---|---|
اِصفَهان | زبان پهلوی | معرب واژهٔ اسپهان در زبان پهلوی به معنی مرکز گردآمدن سپاه | سپاهان، اسپهان، اسپادانا، جی، گابیان | - |
کاشان | - | - | قاسان و کاس رود. کی آشیان. کاشانه | - |
نَجَفآباد | ترکیب فارسی و عربی | برگرفته از یک رویداد | - |
ایلام[ویرایش]
به معنی سرزمین کوهستانی
سرزمینی که اکنون استان ایلام نام دارد، بنا به اسناد تاریخی فراوان، بخش شمالی از کشور عیلام باستان بوده است. این کشور در حدود ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد به وجود آمده و تا سال ۶۴۰ پیش از میلاد به زندگی خود ادامه داده است. در این سال، به فرمان آشور بانیپال به خاک و خون کشیده شدو منقرض گردید. از شهرهای این کشور، به اسامی «شوش» پایتخت اصلی، «ماداکتو» یا همان دره شهر ایلام پایتخت تابستانی، اهواز، خایدالو، ماساباتیک و کابیانه اشاره شده است.
در کتیبههای بابلی، عیلام را «آلامتو» یا «آلام» خواندهاند که به قولی به معنای کوهستان یا «کشور بر آمدن خورشید» است. مدتی پس از فروپاسی عیلام، حوزه فرمان روایی آنان به دو منطقه تحت نفوذ پارسها و مادها تقسیم شد. هر چند مناطق مسکونی زاگرس در دوره هخامنشی بخشی از امپراتوری هخامنشی به شمار می آمده، اما درظاهرارتش هخامنشی برای عبور از زاگرس ناچار به پرداخت باج به کوه نشینان توانمند آن بوده است. تیمور لنگ گورکانی در کتاب منم تیمور جهانگشا اعتراف میکند که از مردم این سرزمین در جنگ شکست میخورد و ناچار از فتح آن منصرف میشود و به یاران خود نیز سفارش میکند کاری به این دیار نداشته باشند..
بنا به نوشته تاریخ نویسان یونانی، در زمان سلوکیها، ساکنین زاگرس بیش تر اوقات با اقوام مهاجم و بیگانه در نبرد بودهاند. وجود آثار باستانی فراوانی از دوره ساسانی در استانهای ایلام و لرستان، نشان میدهد که این منطقه در آن زمان بسیار آباد و با اهمیت بوده است. اسامی شهرهایی مانند «ماسبندان»، «مهرگان کدک»، «دارشهر»، «سیمره»، «اریوخ» و «شیروان» این نظر را تایید میکند. محل دقیق برخی از این شهرها هنوز روشن نشده است. در اواخر دوره ساسانی، خاندان فیروزان بر این سرزمین و خوزستان حکومت داشتهاند که آخرین آنها پس از شکست در جنگ جولا به دارالخلافه اعزام شده است. بعد از تسخیر ایران به وسیله عربهای مسلمان، احتمال دارد که این ناحیه جزیی از ایالت کوفه شده و اسامی شهرهای ماسبندان، مهرگان و سیمره معرب شده باشند.
بوشهر[ویرایش]
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر |
---|---|---|---|
بوشهر | ترکیب اوستایی | شهر نجات دهنده | ابوشهر، لیان، ریشهر |
دیلم | ریشه در زبان فارسی | بدنبال سلطه دیلمیان بر فارس این نام رایج گردید | دیلُم، مهروبان (بمعنی ماهی روبان) |
گناوه | ریشه فارسی | دارای آب و هوای بد یا آب ناگوار | گندابه، جنابد، جنابه |
برازجان | فارسی میانه | - | برازگون, دشتستان |
خورموج | فارسی باستان یا فارسی میانه | خور+موج (خورشید و نخل) یا تحریف نام هرموزد در زبان بومی | دشتی |
اهرم | فارسی | - | تنگستان |
کنگان | زبان فارسی | محل پیشروی آب دریا | کنگون |
سیراف | فارسی | غنی و دارای مکنت | بندر طاهری, صیراف، سیراب |
بندر دیر | نامشخص شاید عبری یا عربی | بمهنی سرزمین دارای دیرها و صومعههای بسیار | ماندستان |
تهران[ویرایش]
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر |
---|---|---|---|
تهران | فارسی باستان | دامنه گرم | تهرام |
شمیران | فارسی باستان | دامنه سرد | شمران |
استانهای خراسان[ویرایش]
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر | در لغتنامهٔ دهخدا |
---|---|---|---|---|
مَشهَد | زبان عربی | محل شهادت. چشم انداز | مشهد مقدس. مشهد الرضا | |
نِیْشابور | زبان پهلوی | ساختهٔ نیک شاپور | ریوند.نشابور.شهر فیروزه. نیسابور.شهر شادیاخ.مدینه الرضا.ابرشهر.نیسایه | |
تُربَت جام | ترکیب فارسی و عربی | کوتاه شدهٔ تربت شیخ احمد جام | جام. بوزجان. | |
سَبْزِوار | از واژه سبز بعلاوه وار است | سبزگون ، سبز شکل | بیهق ، ساسویه | |
تُربَت حَیدریه | عربی | کوتاه شدهٔ تربت قطبالدین حیدر | زاوه | |
تایْباد | - | - | باخرز | |
بَردَسکَن | دری | مکانی دارای دژ دفاعی حصین و سنگی[۱] | برداسکن - ترشیز | |
درگز | زبان پهلوی | - | داراگرد- دره گز | |
کاشْمَر | فارسی | - | ترشیز. پشتِ نیشابور. سلطان آباد | |
قوچان | - | - | خَبوشان | |
بیرجَند | مورد اختلاف(عربی-پهلوی) | معرب: بئرجند-در پهلوی:شهر بلند یا شهر طوفان | برجند، برجن، برکن و بیرگند | |
بُجنورد | زبان پهلوی | معرب:بیژنگِرد به معنی «ساختهٔ بیژن» و «آبادشده به دست بیژن» | - | |
گُناباد | زبان پهلوی | معرب:جویمند | جویمند. جنابد و کنابد | |
فردوس | زبان پهلوی | معرب:جویمند | تون |
خوزستان[ویرایش]
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر |
---|---|---|---|
اَهواز | ریشه در زبان عیلامی | شهر شکر یا شکرستان یا محل زندگی قوم خوز یا هوج | اوکسین، ناصریه |
آبادان | ریشه در زبان عربی یا زبان فارسی باستان | سرزمین آباد یا سرزمین آبادگران | آبادان، اوپاتان، عبادان |
خُرَّمْشَهْرْ | نام تازه در زبان فارسی | شهر آباد و خرم | محمّره نام قدیمی در زبان عربی از احمر به معنی سرخ |
بهبهان | فارسی میانه | بمعنی بهتر از چادر (بهان) بدنبال شهرنشینی در منطقه | ارجان، بهبهو |
ماهشهر | نام تازه فارسی | در اصل معشور به معنای محل تجمع عشیرهها و قبایل میباشد | معشور، ماچول |
شوش | زبان عیلامی | محل آباد و نام شهری باستانی | شوش، سوس |
شوشتر | ترکیب فارسی و عیلامی | آبادتر و بهتر برای زندگی | ششتر، تستر |
دزفول | زبان پهلوی یا فارسی | پل شهر دز، شهر دارای پل روی رودخانه دز(اشاره به پل قدیمی شهر) | گندی شاپور، دسپیل، دزفیل |
شادِگان | نام جدید فارسی | محل شادی و مسرت | فلاحیه نام بومی شهر است. |
ایذه | ریشه در زبان پهلوی (ایذگ) | ایذگ | - |
رامهرمز | ریشه در زبان پهلوی | بمعنی جایی که هرمز ساسانی آرام گرفت، یا به آن آرامش داد | رامز، هرمزجان، رومز، رومز |
آغاجاری | ترکی | نام یکی از طوایف و قبایل ترک ساکن در ایران و جنوب | سنتریلی (در زمان فعالیتهای نفتی اروپایی) برگفته از آغاچ و آر یعنی مردان درختی |
زنجان[ویرایش]
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر | |
---|---|---|---|---|
زنجان | ریشه در زبان پهلوی | عربی شده زنگان و زندگان یعنی مکان اهل کتاب زند | شهین | |
ماه نشان | ریشه زبان پهلوی | سرزمین قوم ماد(ماد نشان) | ||
ابهر | از زبان تاتی | نام ابهر از آب+هر تشکیل شده و در زبان تاتی به معنی آب آسیاب است. | ابهر در قدیم اوهر نامیده میشدهاست. مردم محلی به آن اَبَر میگویند. | |
قیدار | قیدار نام یکی از پیامبران بودهاست که آرامگاهش در این شهر قرار دارد. | خدابنده | ||
خرم دره | زبان فارسی | به معنی دره خرم و آباد |
سمنان[ویرایش]
سیستان و بلوچستان[ویرایش]
== البرز == البرز دگرگون شده واژه اوستایی هریبزر می باشد :هری بمعنای آریایی و برز بمعنای قامت بنابرین هریبرز بمعنای قامت آریایی است ،مانند :هریرود =رود آرایی ،فریبرز=دارای قامتی چون پری و هاریانا=آریانا.[۲]
کهگیلویه و بویراحمد[ویرایش]
فارس[ویرایش]
شیراز: نام شهر شیراز برگرفته از نام قلعهای در اطراف شیراز کنونی در محل قصر ابونصر است. آن گونه که پیدا است در هنگام ساخت شهر نام این قلعه بر شهر شیراز نهاده شدهاست. در کاوشهای باستانشناسی در تخت جمشید ، به سرپرستی جورج کامرون در سال ۱۳۱۴ خورشیدی به پیدایش خشت نبشتههایی عیلامی انجامید که بر روی چند تای از آنها به قلعهای بنام « تیرازیس» یا « شیرازیس» اشاره شدهاست . همچنین مهرهایی مربوط به پایان روزگار ساسانی و آغاز اسلام ، در کاخ ابونصر یافت شدهاست که حاوی نام «شیراز» میباشد.
ابن حَوقَل، جغرافیدان مسلمان سده چهارم هجری، وجه تسمیه شیراز را همانندیِ این سرزمین به اندرون شیر میداند ؛ چرا که به قول او عموماً خواربار جاهای دیگر بدانجا برده میشد و از آنجا چیزی به جایی نمیبردند.
براساس پژوهش تدسکو شیراز به معنای مرکز انگور خوب است .
در افسانه ها آمده است كه شیراز فرزند تهمورس (از پادشاهان سلسله پیشدادیان) شهر شیراز را بنیان نهاد و نام خود را بدان بخشید. به روایتی دیگر ، نام این دیار، « شهرراز » بوده كه به اختصار « شهراز و شیراز » گفته شده است.
قزوین[ویرایش]
قزوین:در پارسی میانه کاسپین
لرستان[ویرایش]
مازندران[ویرایش]
مرکزی[ویرایش]
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر | در لغتنامهٔ دهخدا |
---|---|---|---|---|
اَراکْ | فارسی | تغییر زمانی در «سلطان آباد عراق» به شهر عراق | عراق، سلطان آباد | |
خُمِیْن | مورد اختلاف (پهلوی.اوستایی) | معرب:هُمایون | خمیهن | |
نیموَر | پهلوی | در پهلوی آورد به معنای میدان جنگ | نیم آورد. ممنور، نیسور، تیمور | |
شازَند | پارسی | برگرفته از نام کوهی که حسب باورهای محلی محل زندگی جاودانه کیخسرو شاه زنده کیانی است | ادریس آباد | |
مَحَلّات | - | - | - | |
تفرش | پهلوی | - | طبرس | |
ساوه | پهلوی ساوگ | - | ساوج |
هرمزگان[ویرایش]
همدان[ویرایش]
چهارمحال و بختیاری[ویرایش]
کردستان[ویرایش]
کرمان[ویرایش]
کرمانشاه[ویرایش]
گلستان[ویرایش]
گیلان[ویرایش]
یزد[ویرایش]
لقبها[ویرایش]
- اصفهان: نصف جهان
- کرج: ایران کوچک
- لالجین: پایتخت سفال و سرامیک ایران
- مشهد: پایتخت معنوی ایران
- نیشابور: ابرشهر، دمشق کوچک
- همدان: پایتخت تاریخ وتمدن ایران
- تویسرکان : بهشت غرب ایران ،شهر گردو
معناهای اشتباه[ویرایش]
- قُم: در زبانِ عربی یک فعلِ امری است و معنای آن «برخیز، بلند شو» است. این معنا پیوندی به معنای شهر قم ندارد.
- الشَّیراز: یک اسم در زبانِ عربی کهن است و معنای آن «سر شیر (خوراکی)» است. این معنا پیوندی به معنای شهر شیراز ندارد.
- نَیسافور: یک اسم در زبانِ عربی کهن است و معنای آن «سایه انداز، سایه بان» است. این معنا پیوندی به معنای شهر نیشابور ندارد.
- اراک: در زبانِ عربی یک فعلِ است و معنای آن «تو را میبینم» است. این معنا پیوندی به معنای شهر اراک ندارد.
- بیرجند: اگر بئر جند گفته شود در زبانِ عربی یک ترکیبِ دو واژهٔ «بئر» و «جُند» است و مفهومی خاص نداردو پیوندی به معنای شهر بیرجند ندارد.
منابع[ویرایش]
- ↑ جواد کهلان مفرد. «ترشیز همان بردسکن حالیهاست». تاریخ ما، ۱۹ مهر ۱۳۹۰. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۶ اوت ۲۰۱۲. بازبینیشده در ۲۹ شهریور ۱۳۹۱.
- ↑ اوستای آشو زرتشت نسک مزدیسنان
- ذیل نام هر شهر در لغتنامهٔ دهخدا