طایفه راکی
طایفهٔ راکی یکی از طوایفِ هفت لنگ ایل بختیاری و از شاخهٔ بابادی است. راکی در گذشته یک باب شامل (طایفه راکی، طایفه شهنی، طایفه نصیر، طایفه گمار، طایفه مدملیل، طایفه ململی)بوده است که به راکی باب شهرت داشتند. اما در زمان معاصر به بابادیها پیوستند و بابادی باب شدند در حالی که پیشینه و قدمت تاریخی راکی بیشتر از پیوستن آنها به بابادی است.
تعداد خانوار آنها به ۸ هزار خانوار میرسد و جمعیت آنها در حدود ۵۶ هزار نفر میباشد.
محتویات
محل زندگی[ویرایش]
ییلاق این طایفه، در منطقهٔ بیرگان، نعلاِشکنانِ کوهرنگ، تنگِ گزی و حومهٔ آن بوده و قشلاق آنها، اندیکا، تاچکر، چمفراغ و یمه است. گرمسیرِ آنها در مسجد سلیمان تل بزان و در دنبالهٔ قلمروِ طایفه نصیر، بین راهِ مسجدسلیمان به هفتگل، تا قلمروِ طایفه مکوندی است.
دهات عمده آنها در گرمسیر: اندیکا، یک مه، چم فراق و تمبیون در مسجدسلیمان و لحبری که تعدادی از خانوادهها در املاک اجدادی خود مشغول کشاورزی و دامپروری هستند و تعدادی نیز زندگی شهری را انتخاب کردهاند، که در شهرستان مسجدسلیمان، اهواز، ایذه، امیدیه و شهرهای دیگر زندگی میکنند.
جنگهای طایفه راکی[ویرایش]
طایفه راکی ازقدیم انسانهای روشنفکربودند و باهمکاری خواهرزاده خودشان بنام جعفرقلی خان بهداروند پسراسدخان بهداروند (شیرکش) همیشه با حکومتگران وقت (بختیاری) سرستیزداشته ودرتمامی جنگهای که دربختیاری اتفاق افتادطایفه راکی درآن دخالت میکردندوبرسرمقام ایلیاتی جنگ وجدال داشتهاند. چهار جنگ باب راکی:
۱- جنگ کلنگ چین (کلنگچی)[ویرایش]
این جنگ درزمان فتحعلی شاه رخ دادودراین زمان اسدخان بهداروند وحبیب اله خان دورکی بنا به دلایلی دستگیرشدند ودرآن موقع قراردادفین کنشتاین بین ایران وفرانسه منعقدشدکه قرارشدکه دولت فرانسه توپخانه دراصفهان راه اندازی کند ودولت وقت فهمیده بود که کوههای بختیاری درخت بلوط فراوانی دارند وازآن رو فتحعلی شاه دستوردادبه اسدخان بهداروند وحبیب اله خان دورکی وگفت که به یک شرط شماها راآزادمیکنم که زغال توپخانه راتهیه کنید وآنها بااین شرط به اوطان خود بازگشتندوبه محض برگشتن اسدخان به زیرقولش زد ولی حبیب اله خان این کاررانکرد وراپورت اسدخان رازد وخبردادکه اسدخان زیرقولش زده وحاظربه همکاری نیست. فتحعلی شاه دستوردادکه اسدخان یاقی دولت محسوب میشود لذابرای دستگیری او گروهی ازدولت وبختیاری به سرکردگی الیاس خان برادرزاده حبیب اله خان دورکی بسیج کردتااسدخان رادستگیرکنند. دراین جنگ طهماس خان راکی به همراه برادرش بهرام سلطان به اسدخان پیوسته وبه جنگ دولت وبختیاریهای متحد دولت رفتند که اسدخان باایل وحشم خودرابه کوه صعب العبور کلنگ چی رسانده و دراین مسیرعده زیادی ازافراداسدخان واحشام زیادی دردره سقوط کرده وطوری شد که اسدخان بهداروندبه افرادش دستوردادتاازجسداحشام پلکان درست کرده تامابقی افرادایل برسرآنهاعبورکرده. اسدخان توانست به سختی خودرابه دژمستحکم وآسیب ناپذر خود بنام دژملکان برساند.
۲-شبیخون اندیکا (جنگ دیرو)[ویرایش]
جعفرقلی خان بهداروند ۹ زن داشت که یکی اززنهایش بی بی ستاره دخترکلبعلی خان دورکی بود ودراینجا خواستگاری جعفرقلی خان بهداروند:
جعفرقلی خان بهداروند همنام خودش را بنام جعفرقلی خان دورکی را به قصدمهمانی دعوت میکند وده شب مهمان اوبود بعد ازده شب جعفرقلی خان بهداروند دستورداد همنام خودش رادستگیرکنند خان بهداروند گفت که من عاشق بی ستاره هستم باید بفرستی بی ستاره رابیاورند تا با او ازدواج کنم جعفرقلی خان دورکی گفت که تومگه دیوانه شدی بی ستاره دختربرادرم کلبعلی خان میباشد وازآن گذشته سن تو زیاده ولی بی ستاره سنش پایینه اگه واقعاًبی ستاره رامیخواهی باید ۱۰ تا خان و۱۰ تا کلانتر بختیاری رابفرستی تاببینم بی ستاره قبول میکنه یا نه؟ خان بهداروند به این حرفها اعتنا نکرد پیغام فرستاد برای کلبعلی خان دورکی که یا بی ستاره را میفرستی یا برادرت رامیکشم. کلبعلی چون برادرش راخیلی دوست داشت قبول کرد وبهانه این راداشت که به باخان بهداروند جنگ بکند. خلاصه پس ازچندسال پسری ازاین وصلت به دنیا میآید که خان بهداروند نام اورا زورآورگذاشت وبعدازدوسال بی ستاره به جعفرقلی خان بهدارون گفت که میخواهم به خانه پدرم بروم واونیزاجازه داد به محض رسیدن پدرش کلبعلی خان به بی ستاره گفت اسم پسرت چیه؟ گفت زورآور وقتی گفت زورآور به اوبرخورد وناراحت شد ودستوردادهمان شب پسرکشتند (گردنش رازدند). بعدازچندروزخبربه خان بهداروند رسید که پسرت رادورکیها کشتند واونیزخشمگین شد وکاغذی به دایی خودش بنام آنادعلی نوشت که پسرم راکشتند لشکری جمع کن وازتوکمک میخواهم. آنادعلی راکی پسرطهماس خان که رئیس راکیها بود به خواهرزاده خودش گفت جعفرقلی توخورزای (پسرخواهر) منی نمیتوانم ایل هفت لنگ (دورکی) را بخاطر توشکست بدهم توجلو برو وجنگ کن اگر زورت نرفت من به توکمک میکنم که بااصرارجعفرقلی آنادعلی موافقت کرد وهمراه
آ صیدال ومندنی بهداروند وجمعا"۱۰نفرشدند که جایگاه آنها راپیدا کنند.
قبل ازپیداکردن آنها آباوا پسربزرگ طهماس خان راکی وبرادرآنادعلی که شخصی صادق و دورازخشونت وخونریزی بود ایل دورکی را ازاین شبیخون زدن اطلاع داد وآنهانیز قلعه خواجه راترک و به احمد بدل رفتند وقتی خان بهداروند ویارانش رسیدند دیدند که ایل دورکی جایگاه خودشان نیستند فهمیدند که حمله آنها لو رفته بنابرین گشتند تانزدیک روز آنهاراپیداکردند وصیدال ومندنی گفتند که دیگر روزشده وماکه جایگاه آنهاراپیداکردیم برویم وشب دوباره بیاییم به آنها شوخی (شبیخون) بزنیم. آنادعلی راکی به غرورش برخورد وناراحت شد گفت:کاروقتی سخت وطاقت فرسا میشود هندی عقب میکشد. صیدال ازاین کنایه ناراحت شد گفت پای اسبم به فلان آنکه همین الان نرویم به جنگ دورکی واین شد که ازروی تعصب وغرور نهیب به اسبهایشان زدندحمله کردند وجنگ درگرفت که تعدادی ازدورکی کشته وصیدال ومندنی بهداوند نیزدرآن جنگ کشته شدند. جعفرقلی خان بهداروند ازکشته شدن صیدال ومندنی ناراحت شد، عهدکرد که درجنگی دیگر تلافی خواهم کرد.
۳-جنگ منار[ویرایش]
درسال۱۲۵۲ه.ق به دنبال جنگ دیرو (شبیخون اندیکا) جعفرقلی خان بهداروند توانست طوایفی ازچهارلنگ وراکی وگله رابسیج کند وبه جنگ دورکیها برود که دراین جنگ دورکیها نتوانستند درمقابل این قشون عظیم که آنادعلی راکی سردسته آنها بود مقاومت کند، ایل خودرابه دشت شیمبارکوچاندندوراههای ورودی را بستند. دورکیها تر قواکوو (گردنه قباکبود) رابه دست طایفه موری دادند که سردسته آنها بنام زهرمارموری بود وگفتندکه نگذارید ایل راکی ازاین گردنه بالا بیایید اگرایل راکی بالا بیاید ووارد دشت شوند جنگ سختی درمیگیرد؛ که آنادعلی باسیاست زهرمارموری رافریب دادوزهرمارگفت که من میآیم درگردنه وقتی کلاهم رادرآوردم وقبا راتکان دادم شما بالا بیایید.
واین شدکه آنادعلی راکی نهیب داد طبل جنگ رازدند، اوردی (لشکر) جمع شد ووارددشت شدند، جعفرقلی خان دورکی را دستگیرکردن وبه دست طایفه گرما بهداروند سپردند وگفتند که حالا این رابگیرید تا ما به دنبال حسین قلی خان برویم. حسین قلی خان درآن زمان ۱۵سال داشت که پا به فرارگذاشت ودستگیر نشد به محض برگشتن دیدند که جعفرقلی خان دورکی کشته شده وبرروی زمین افتاده است. خان بهداروند گفت چه کسی اورا کشت؟
وقتی جعفرقلی خان دورکی را دستگیرکردند به افرادگفتند اورابگیرد تا مابه دنبال حسین قلی خان برویم که دراین حین شاهمراد دالکی که ازطایفه گرما بهداروند بود تفنگ خود را پرکرد وبسوی جعفرقلی خان دورکی شلیک کرد واوراکشت وبه سرجسد اورسید وگردن اورراازپشت برید وآ اسفندیار گله اسب خود را برسرجسد بی جان او تاخت وآ علی صالح راکی شکم او راه پاره کرد وبا پی (چربی) شکمش تفنگ خود راچرب نمود. به محض رسیدن خان بهداروند دید که همنام خودش برروی زمین افتاده وجسد اورا مورد تحقیر قرار میدهند او عصبانی شد وگفت که چه کس اوراکشته شما نباید اورا میکشتید باید میگذاشتید که من ازاوسئوال بکنم که پسرم (زورآور) راچرا کشتند وچه دلیلی داشت؟
واین شد که ایل دورکی شکست خوردند واموال واحشام آنها به غارت رفت و کلبعلی خان دورکی که ازناحیه دو دوست آسیب دید و باعده کمی ازافرادش به سوی امزاده سلطان ابراهیم رهسپارشدند.
۴-جنگ نه هزار(۹۰۰۰)[ویرایش]
بعد ازجنگ منارمدتی بعد دوباره جعفرقلی خان بهداروند لشکری نه هزار نفری بسیج کرد وبه چغاخور پایگاه سردسیر دورکیها برد. سردسته ۹۰۰۰ آنادعلی راکی دایی جعفرقلی خان بهداروند بود که ده شب درتپه چپی کلار سنگربستند هیچکس حاضر به مقابله با آنها نبود، آنادعلی راکی سوار براسب سفید خودش درگود چغاخور حریف میطلبید وهیچ کسی بیرون نمیزد. دورکیها خانوادههای خودشان را به دهات لنجان واطراف بردند که درمقابل لشکر۹۰۰۰ نفری مثل جنگ منار آسیب نبینند. تعداد سواران درقلعه را ۷۰ نفر اعلام کردند، دراینجا جای شبهه است که هیچ وقت ۷۰نفرنمیتوانند لشکر۹۰۰۰نفری راشکست بدهند شاید تعدادآنها خیلی بیشتربود. گفته میشود درموقع جنگ چون دورکیها کم بودند به امر الهی چند سوار ازداخل پیر (شاه پرناس) بیرون آمد وبه کمک دورکی رفت. البته ناگفته نماند نامدارخان منجزی که ازعموزاده گان جعفرقلی خان بهداروند میباشد درجنگ منار طرف طایفه خودش (بهداروند) راگرفته بود ولی درجنگ ۹۰۰۰ به کمک دورکیها رفت وبه آنها پیوست که گفته میشود نامدارخان آدمی بود که هر ایلی که کم زور تر بود طرف آن را میگرفت. بعدازده شب که سنگربستند کسی بیرون ازقلعه نیامد ونه هزار سنگرخود را تغییر داده ووارد دشت شدند وبه نظرمن اشتباه نه هزار درهمین جا بود که سنگرخود را تغییردادند دراین حین گفته میشود ۴۰ سوار دورکی داوطلب شده وازقلعه خارج شدند وبه جنگ نه هزارآمدند که دراین هنگام آنادعلی راکی باهشتصدسواربه سوی آنها یورش بردند وجنگ درگرفت که ناگهان تیری به کله آنادعلی اصابت کرد وازاسب سرنگون شد اسب سفیدش به میان سواران دورکی رم خورد وآنها به دنبال اسب دویدند که اورابگیرند ولی موفق نشدند. لشکرنه هزاروقتی دیدند که آنادعلی به زمین افتاد ترس برآنها غالب شد وقادربه جنگ کردند نبودندوشکست خوردند. البته به گفته بعضیها آناد علی راکی به تحریک نامدارخان منجزی بهداروند کشته شد زیرا نامدارخان به کلبعلی دورکی وعلیداد ممدلی گفت که اگه شما میخواهید ۹۰۰۰ شکست بخورد باید آنادعلی راکی رابکشید اگرآنادعلی کشته نشود نه هزارشکست نمیخورد وگفته میشود نامدارخان درتیراندازی مهارت زیادی داشت شاید اوبه سوی آنادعلی شلیک کرد وبعضیها هم میگویند علیدادممدلی وآنادعلی روبه روی هم قرارگرفتند که آنادعلی به سوی علیداد ممدلی شلیک کرد وبه اواصابت نکرد ولی علیداد شلیک کرد وبه آنادعلی آن مرد جسور وشجاع که یکی از سواران دلاور ورئیس راکیها بود اصابت کرد وکشته شد. وقتی آنادعلی به زمین افتاد سر اورابریدند وبه قلعه بردند که کلبعلی خان دورکی با پای خود کله آنادعلی را ازاین سوی قلعه به آن سوی قلعه میبرد چون درجنگ منار کینه به دل داشت.
تقسیمات[ویرایش]
طایفه برجوئی راکی به نه تیره تقسیم میشود، که عبارتند از:
- طهماسب وند
- کلاوند
- ارزانی وند
- جاوند
- قاسموند
- فردی وند
- موزایی
- کرم
- ذولفقاروند
سرپرستی[ویرایش]
سرپرستی طایفه برجوئی راکی، از قدیمالایام، بر عهدهٔ اولاد طهماسب خان بوده[نیازمند منبع] و نسل بعد از نسل، به نوه او رسیدهاست. هر تیره هم دارای کدخدا و ریشسفیدانی است.
طایفه مدملیل[ویرایش]
مدملیل یکی از تیرههای پر جمعیت طایفه راکی است و در کتب تاریخی از جمله تاریخ بختیاری نوشته حاج علیقلیخان سردار اسعد، جزو تیرههای راکی ذکر شده است. امروزه طایفه مدملیل خود طایفهای بزرگ و دارای سه تیرهٔ جانعلیوند، شامصیروند، خدادادوند و ۲ تیرهٔ الحاقی به نامهای آلکوند و مقامرهی است. بطوریکه بختیاریها آنرا طایفهای جدا و مستقل از طایفه برجوئی راکی میشناسند.[نیازمند منبع] با این وجود از گذشتههای دور دارای قرابت سببی و نسبی بودند و هنوز نسبتهای فامیلی فراوانی با یکدیگر دارند.
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- کتاب مسافر پایتخت اثر میرزا امانالله خان بختیاری «مدملیل»
- حسین ابراهیمی ناغانی. «اسامی طوایف و شعب ایل بختیاری». وبگاه انسانشناسی و فرهنگ، ۲ اسفند ۱۳۸۸.* تاریخ بختیاری نوشته سردار اسعد بختیاری
- لغت نامه دهخدا