خسرو خان سردار ظفر

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
سردار ظفر بختیاری
سردار ظفر بختیاری
والی ولایات
یزد، کرمان، بلوچستان، اصفهان
اطلاعات شخصی
تولد خسرو خان بختیاری
۱۲۴۰ خورشیدی
روستای چقاخور، استان چهارمحال و بختیاری
مرگ ششم بهمن ۱۳۱۲
،
ملیت  ایران
فرزندان ۱۴ پسر و ۱۲ دختر
پیشه سیاستمدار
دین اسلام
خویشاوندان سرشناس حسین قلی خان ایلخانی (پدر)
سردار اسعد بختیاری(برادر)
صمصام‌السلطنه (برادر)
خدمت نظامی
کنیه(ها) سردار ظفر
بهادرالدوله
سالار ارفع
خدمت/شاخه ایلخانی بختیاری
دستورات فرمانده قوای مشروطه

خسرو خان سردار ظفر، (زاده ۱۲۴۰ خورشیدی - درگذشته ۱۳۱۲) فرزند حسین قلی خان ایلخانی و برادر کوچکتر سردار اسعد بختیاری و صمصام‌السلطنه می‌باشد، که در سال ۱۲۷۸ هجری قمری در بختیاری زاده شد.[۱]

وی در طول حیاتش، که مقارن با حکومت چهار شاه از سلسله قاجار و نیز پهلوی اول می‌باشد، در مناصب مختلفی حضور داشت. در جریان فتح تهران در زمان جنبش مشروطه، خسروخان سردار ظفر از فرماندهان ارشد قوای بختیاری‌ها به فرماندهی علیقلی خان سردار اسعد، به‌شمار می‌آمد. وی سال‌ها والی‌گری ولایات یزد، اصفهان، کرمان و بلوچستان را برعهده داشت، به ایلخانی بختیاری رسید[۲] و سرانجام در ششم بهمن ۱۳۱۲ شمسی، بر اثر بیماری دیده از جهان فرو بست.

سردار ظفر در مجموع از خوانین زبده بختیاری بشمار می‌آمد و بر خلاف حکام و خوانین گذشته، یادداشت‌های روزانه تهیه می‌کرد و کتابی نیز درباره بختیاری و تاریخ آن، در سیصد صفحه نوشته‌است.

زندگی‌نامه[ویرایش]

خسرو خان سردار ظفر در سال ۱۲۷۸ هجری قمری، در روستای چقاخور در استان چهارمحال و بختیاری در یکی از بانفوذترین خانواده‌های ایل بختیاری، یعنی خاندان ایلخانی، چشم به جهان گشود. وی فرزند کوچک حسینقلی خان ایلخانی بود. پدر وی، حسین‌قلی‌خان، به‌مدت ۳۰ سال، حاکم ایل بختیاری بود. (در گذشته کسی که این منصب را در ایل بختیاری برعهده داشت ایلخان نامیده می‌شد.)[۳] سردار ظفر در عهد جوانی در چهارمحال و بختیاری، خوزستان و اصفهان در مأموریت‌های ایلخانی شرکت داشت.

حسینقلی خان، در سال ۱۲۵۹ به همراه دو برادر بزرگتر سردار ظفر یعنی علی‌قلی‌خان و اسفندیار خان به طهران احضار شدند و به دیدن ناصرالدین شاه رفتند. در این ملاقات، تصمیماتی اتخاذ شد، از جمله اینکه، این دو برادر، با صد سوار بختیاری، عضو کشیک خانه سلطنتی شدند. ولی اقدامات اسفندیار خان و علیقلی خان در تهران، طولانی شد و به تقاضای ظل‌السلطان، حکمران اصفهان، شاه موافقت کرد، که دو برادر به اصفهان برگردند.

برای ظل‌السلطان حکمران مقتدر اصفهان، تحمل قدرت ایلخانی خطرناک بود. همچنین فرهاد میرزا معتمدالدوله که بر اثر دسایس ظل‌السلطان از حکومت فارس بر کنار شده بود، ذهن شاه را نسبت به ظل‌السلطان مشوش نمود و برای خراب کردن ظل‌السلطان و از بین بردن قدرت ایلخانی، امکان طغیان او را مطرح کرد. به همین مناسبت، ظل‌السلطان به تهران احضار شد و دستور قتل ایلخانی را از ناصرالدین شاه گرفته و به اصفهان بازگشت.

در ۲۲ خرداد ۱۲۶۱ ظل‌السلطان، حسین‌قلی‌خان و دو پسرش را برای شرکت در یک رژه نظامی دعوت نمود. پس از مراسم، در چهل‌ستون از آن‌ها پذیرایی شد. در این پذیرایی، یک فنجان قهوه آمیخته با زهر، به حسینقلی خان داده شد، سپس وی را روانه زندان ساختند. او پس از دو روز، در زندان درگذشت و اسفندیار خان و علی‌قلی‌خان نیز، به دستور ظل‌السلطان به زندان افتادند.[۴]

سردار ظفر، دارای ۱۴ پسر و ۱۲ دختر بود. وی در جنگ‌های مختلفی از جمله فتج تهران، سپس حوادث پس از آن در زمان مشروطیت، جنگ‌های رضا جوزانی و جعفرقلی چرمهینی و نایب حسین کاشانی مستقیم و غیر مستقیم شرکت داشت و پست‌های ایل بیگی، ایخانی گری و حکومت‌های چهارمحال و بختیاری، اصفهان و کرمان را بر عهده داشت. اولین لقب وی بهادرالدوله بود و سپس به سالار ارفع و سردار ظفر ملقب گشت.

یادداشت‌ها و خاطرات[ویرایش]

درحال‌حاضر، اصل کتاب سردار ظفر، در دست نیست. یادداشت‌های وی، مربوط به سفرش به اروپا است، که روز ۱۹ صفر ۱۳۳۱ هجری قمری شروع شده و در شوال همان سال، پایان یافته‌است. وقایع این ایام، قریب ۵۰ صفحه‌است و بقیه یادداشتها مربوط به حکومت یزد، اصفهان، کرمان و بختیاری، همچنین جنگ با غنجعلی خان، در کرمان است. که جمعاً قریب ۲۵۰ صفحه می‌شود. سردار ظفر در یادداشتهای خود از اغلب خوانین بختیاری گله و انتقاد کرده و گاهی نیز به آن‌ها، ناسزا گفته‌است...

آخرین سال انتشار یادداشت‌ها و خاطرات سردار ظفر بختیاری معلوم نیست، زیرا در شناسنامه و پشت جلد کتاب، هیچ گونه تاریخی قید نشده‌است. در هر حال، خواندن کتاب بسیار شیرین و آموزنده‌است. وی گاه به برخی از آداب و رسوم بختیاری‌ها اشاره دارد، که اکنون دیگر اثری از این آداب دیده نمی‌شود. خود این مسئله، به مرور زمان به تاریخی بودن کتاب می‌افزاید و ارزش مردم شناسی و قوم‌شناسی بیشتری می‌یابد.

کتاب دارای فصل‌های مختلفی است، که برخی از سرفصل‌های کتاب عبارت‌اند از: «تفصیل کشته شدن جدم جعفرقلی‌خان، رمضان ۱۲۵۲ جنگ منار»، «داستان جنگ مشهور به جنگ نُه هزار»، «داستان کشته شدن علاءالدین‌وندها و عده دیگر در سرآستان، بدست جعفر قلی‌خانِ اسدخان» و غیره...

بخش‌هایی از خاطرات سردار ظفر[ویرایش]

وی در ارتباط با قتل پدرش، حسین قلی خان ایلخانی، می‌نویسد:

... پدرم را گفتند دعوی شاهی دارد و بدین جرم او را کشتند. ولی خدا گواه‌است، تنها گناه او این بود، که به قاجاریه، ویژه ظل السلطان پول نمی‌داد و چاپلوسی نمی‌کرد.[۵]

همچنین، در بخش دیگری از کتاب، که خاطرات روزهای قبل از فتح تهران و انقلاب مشروطه، که سردار ظفر در تهران و در قشون محمدعلی شاه بوده، می‌نویسد:

... محمد علی شاه بتوسط امیر بهادر جنگ، ما را خواسته، بکتاب خدای ما را سوگند داد، که به وی خیانت نکنیم... امیر مفخم، که به شاه علاقه‌مند بود و به او هرگز خیانت نمی‌کرد. از این سوگند دادن و پیمان گرفتن، مقصود شاه، ما بودیم. من هم خدا گواه‌است، براستی و درستی سوگند یاد کردم، که به شاه خیانت نکنم. اگر سوء ظن امیر مفخم نبود، من هرگز دست از خدمت شاه برنمی‌داشتم. رفتن اردوی دولتی با سوار بختیاری، برای سرکوبی آزادی‌خواهان اصفهان، در این موقع تلگراف سردار اسعد می‌رسد، ولی بما نشان نمی‌دادند، همینقدر می‌گفتند تلگراف آمده‌است و آن تلگرافات را که دیدند، ما را قسم دادند. حکومت اصفهان، به فرمانفرما داده شده، او هم سردار معتضد را که یکی از بستگان او بود، نایب الحکومه کرده، امیر مفخم و سردار اشجع و نگارنده را با سوارهای بختیاری و یکی از افواج عراق و سی نفر قزاق، مأمور اصفهان کردند. در این وقت به نصیر خان لقب سردار جنگی دادند. در تبریز گاهی جنگ بود، گاهی ساکت بود. ولی گرفتن تبریز هیچ ممکن نبود. پیش از شورش اصفهان، آزادیخواهان طهران با بختیاریها راه پیدا کرده، خواستند آنها را فریب بدهند، که وقت سواری شاه را بکشند. سه هزار تومان هم فراهم کرده، دادند. بختیاری‌ها، در گرفتن پول، سخت دلیر و پایدارند! ولی در ایفاء بوعده، بسی سست و ناپایدار... ! بختیاری‌ها، پول را که ببینند، هزار گونه قسم می‌خورند! طهرانی‌ها، از این آگاه نبودند، که بختیاریها بدون اجازهٔ ما، کاری نمی‌کنند. از این گذشته، دو روی و عهدشکن‌تر و آدم‌کش ترند. باری بختیاری‌ها پیرامون کشتن شاه، نگشتند و خوانین بختیاروند و محمود صالح، سه هزار تومان را گرفتند، در میان خود تقسیم کردند. سردار اشجع هم در نهانی، به بختیاری‌ها می‌گفت؛ شما گریخته، به بختیاری بروید. صمصام السلطنه که اصفهان آمد، وضع ما دگرگون شد. امیر مفخم از من و سردار اشجع، روزبروز بدگمان‌تر می‌شد. با اینکه من، بر سر سوگند و پیمان خود ایستاده بودم...[۶]

سردار ظفر، سردار اسعد و لایارد[ویرایش]

از مطالعه «یادداشت‌ها و خاطرات سردار ظفر بختیاری» و تاریخ بختیاری اثر سردار اسعد بختیاری و همچنین یادداشت‌های هنری لایارد چنین بر می‌آید، که بسیاری از مطالب ذکر شده توسط این سه تن٫ تا حدود زیادی مشابه به هم است و گویی، آنان مطالب خود را از روی دست هم نوشته‌اند. به عنوان نمونه مطالبی که سردار ظفر در این کتاب دربارهٔ باور بختیاریان نسبت به شیر می‌نویسد، در آثار سردار اسعد و لایارد نیز آمده‌است و یا مثلاً نقل داستان‌هایی درباره خرس در بین لرها و غیره.

پانویس[ویرایش]

  1. «نسبت برخی از خوانین بختیاری». دانشنامه ایرانیکا. 
  2. Arash Khazen. «Tribes and Empire on the Margins of Nineteenth-Century Iran p.88». دانشگاه واشینگتن، ۲۰۰۹. بازبینی‌شده در ۲۰۱۴. 
  3. ابطحی، علیرضا، نفت و بختیاری ها، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران ۱۳۸۴، ص ۲۱۸
  4. صفایی، ابراهیم. ده نفر پیشتاز، انتشارات بی تا، تهران (ص ۲۱۵)
  5. سردار ظفر بختیاری، یادداشت‌ها و خاطرات سردار ظفر بختیاری، (ص.۱۹۴)
  6. سردار ظفر بختیاری، یادداشت‌ها و خاطرات سردار ظفر بختیاری، (ص.۱۹۴)

منابع[ویرایش]

  • بختیاری، سردار ظفر. یادداشت‌ها و خاطرات سردار ظفر بختیاری، انتشارات یساولی.
  • خسروی، عبدالعلی. تاریخ و فرهنگ بختیاری.
  • حاجت پور، موسی. جامعه‌شناسی عشایر بختیاری.