ایرانی‌ستیزی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
صدام حسین عبدالمجید التکریتی، رئیس جمهور بعثی عراق، جنگ با ایرانی‌ها را قادسیه ثانی می‌نامید.[۱]
سربازان آمریکایی در حال عبور از زیر طاق نصرت شمشیرهای قادسیه در بغداد.
این بنای یادبود را صدام حسین تکریتی با جمع‌آوری کلاه‌خودهای بیش از پنج‌هزار کشتهٔ ایرانی در جنگ ایران و عراق در دوسوی پایه‌های دو شمشیر عربی ساخت. در هر یک از کلاه‌خودها نیز با شلیک یک گلوله، سوراخی در آن ایجاد کردند. بعضی از کلاه‌خودها را نیز با سیمان به جاده زیر شمشیرها چسباندند تا هنگام رژهٔ سربازان لگدمال شود.
مردی در تظاهراتی در آمریکا برروی تابلو نوشته: «همهٔ ایرانیان را اخراج کنید. گورتان را از کشورم گم کنید.» این در یک تجمع اعتراضیِ دانشجویان واشینگتن، دی. سی. در جریان بحران گروگانگیری ایران بود.

ایرانی‌ستیزی یا ایران‌ستیزی یا احساسات ضدایرانی، به احساسات و اعمالی که حاوی تبعیض، عملیات خصمانه، نفرت و یا پیش‌داوری علیه ایران و یا افراد مرتبط با ایران و فرهنگ ایرانی است گفته می‌شود و نقطهٔ مقابل ایران‌دوستی قرار می‌گیرد.

به‌لحاظ تاریخی، تعصب علیه ایرانیان به‌ویژه در برخی اعراب وجود دارد که به حمله اعراب به ایران بازمی‌گردد که در قالب ایران‌ستیزی نمود پیدا کرده‌است. اگرچه به‌تازگی احساسات و رفتارهای قابل توجه ایران‌ستیزانه در غرب و رسانه‌های بین‌المللی نیز به‌چشم می‌خورد.[نیازمند منبع]

ایران‌ستیزی در طول تاریخ[ویرایش]

صدر اسلام[ویرایش]

ولادمیر مینورسکی: مردمان بومی و اصیل یک‌جانشین روستایی و کشاورز آذربایجان در دوران فتح اعراب به لقب تحقیرآمیز علوج (غیرعرب) خطاب می‌شدند. این‌ها به گویش‌های متفاوتی همچون آذری و تالشی تکلم می‌کردند که هنوز هم امروز جزیره‌هایی از این زبان‌ها در میان مردمان ترک‌زبان آذربایجان دیده می‌شود. تنها سلاح این جمعیت آرام و صلح‌جوی روستایی فلاخن بود و بابک خرمدین با پشتیبانی این گروه برضد خلیفه قیام کرد.[۲]
نوشتار‌های اصلی: عجم و علوج

واژه عجم، به طور عموم به غیرعرب، به طور مخصوص به ایرانی‌ها گفته می‌شد. عجم در لفظ عرب، به معنی «گنگ‌زبان و مِن مِن گو» است. از اینرو، آنها عجم را مقابل با زبان عربی، یعنی فصحه به معنی «خالص، درست» قرار دادند. این لفظ، همانند لفظ بربر یونانی است که هنگام اسیر کردن، به فرد مغلوب (که وحشی تلقی می‌کردند) گفته می‌شد. در اسپانیای اسلامی هم، این عجم به زبان بومی اسپانیایی شبه‌جزیره ایبری گفته می‌شد. به طور کلی، این لفظ، لفظی تحقیر کننده در زبان عرب بود تا برتری سیاسی-اجتماعی خود را به رخ دیگران بکشند.[۳] همچنین، عرب‌های مهاجم، مردم بومی آذربایجان را با لفظ تحقیرآمیز «علوج» خطاب می‌کردند.[۴]

تحقیر ایرانی‌های آذربایجان[ویرایش]

سرباز نیروهای ائتلاف، در حالی که با کلاه سربازانی ایرانی، زیر طاق نصرت شمشیرهای قادسیه بعثی عکس انداخته است.

عبدالحسین زرینکوب، شورش بابک را نتیجه خشم ایرانیان به ستوه آمده از ستم بنی‌عباس می‌داند:

قیام بابک که در راس خرمدینهای ناراضی، شورشگر و دست از جان شسته بر ضد دستگاه حکومت و برای سرنگون کردن سازمان دیوانی و اجتماعی موجود برخاست، برای زمینداران و صاحبان اقطاع که در بهره‌کشی از رعیت هیچ کونه انصاف و شفقت نمی‌شناختند بشدت مایه وحشت شد. دسته‌های روستاییان و شبانکارگان خشمگین و پرخاشگر که طی سالها از پرداخت جزیه و خراج و بیگاری و بهره‌های سنگین به ستوه آمده بودند، برای آنکه از هر جایی به حمع یاران بابک بپیوندند ناچار شدند در سر راه هر گونه مانعی را از پیش بردارند. لاجرم از کشتن زمینداران، غارت دهقانان بزرگ و حتی از قتل زنان و کودکان آنها خودداری نکردند. آوارگان، ستمدیدگان، راهزنان و کسانی که از زندان‌های سخت بیرون آمده بودند نیز همه جا در بین راه به آنها ملحق شدند و با این عناصر ناهمگون درهم آمیخته که نیروی انقلاب از آنها تشکیل می‌شد توقیف مخالفان، مصادره اموال، شکنجه کردن و مثله کردن مالکان و صاحبان اقطاع که ناظر به دستیابی بر اموال آنها بود اجتناب ناپذیر شد. بابک با چنین نیرویی به زودی در تمام آذربایجان موجب وحشت عام شد و وقتی بر بذ دست یافت اکثر مخالفان از بیم آنها به مراغه پناه بردند و آنجا متحصن شدند. بابک برای آنکه لشکر خلیفه به یاران وی به آسانی دسترس نیابد شهرها و دیه‌های اطراف را هم به دست ویرانی سپرد و از آنها جز خرابه‌های سوخته و ویران چیزی باقی نگذاشت.[۵]

کلیفورد ادموند باسورث، قیام بابک و پیروانش را جنبشی دینی، بر پایه‌های احساسات ناسیونالیستی ضدعرب می‌داند.[۶]

عباس زریاب خوئی، در مورد قیام بابک می‌نویسد:

یکی از عوامل شورش این بود، که خرمدینان را ظاهراً مسلمانان، اعمّ از عرب و ایرانی، تحقیر می‌کردند. داستان رفتار توهین آمیز کدخدای بلال آباد با جاویدان حاکی از این معنی است. مقدسی می‌نویسد که اصحاب بابک در فقر و ذلّت به سر می‌بردند. ظاهراً مردم خرمی مذهب آن روستاها و نواحی، که از ذلّت و خواری رنج می‌برده و بنا به عقاید دینی خود منتظر قیام بوده‌اند، به دستور بابک شوریده و عمّال و مأموران خلیفه را به شرحی که در البدء والتاریخ آمده به قتل رسانده‌اند.[۷]

غلامحسین یوسفی شورش بابک خرمدین را اینگونه توصیف می‌کند:

بلعمی و دیگر مورخین می‌گوید که پیروان بابک از مردم فقیر، روستائیان محلی تشکیل می‌شدند و مورخین مختلفی پیروان بابک را «اسرافکار و ولخرج، مرتد و سارق» خطاب می‌کنند. می‌توان نتیجه گرفت که بابک حمایت گسترده‌ای از کشاورزان و روستائیان فقیر آذربایجان داشته‌است کسانی که امید به آینده بهتری از طریق پیروزی شورش داشته‌اند ولی غیر محتمل است که آنها از روی ترس یا مصلحت اندیشی به شورش پیوسته باشند.[۸]

موالی[ویرایش]

نوشتار‌های اصلی: موالی، مولی، شعوبیه و بنی‌امیه در ایران

کلمهٔ مولی، در عربی معانی متعدد و گاه متضاد همچون «ارباب، آقابرده، بنده، آزادکننده، هم‌پیمان، پناهنده» دارد، اما پس از فتوحات اعراب، این اصطلاح بیشتر به نومسلمانان غیرعرب اطلاق می‌شد که از راه مسلمان شدن، از قید بردگی آزاد می‌گشتند و درعین‌حال با نام «مولی»، تحت حمایت صاحبان اولیهٔ خود باقی می‌ماندند. با توجه به قوانین اسلام که مسلمان برده نمی‌شود، بندگان آزادشده وضعیتی بین بندگی و آزادگی پیدا می‌کردند و شرایط و مقررات ویژه‌ای برای آنها فراهم می‌شد.[۹]

موالی اصلی و اولیه، بردگان غیرعربی بودند که با پذیرش اسلام، آزادی خویش را به دست آوردند. این گروه، با موج‌های پی در پی به عنوان اسیران جنگی و به عنوان بخشی از غنایم اعراب به شهرهای اردوگاهی آورده شده بودند. گرچه آنها آزادی خویش را با توسل به اسلام، بدست آوردند، ولی به عنوان موالی همچنان منتسب و وابسته به مالک و ولی‌نعمت قبلی خویش باقی‌مانده بودند. در کوفه، این بردگان آزاد شده، دومین طبقه بزرگ موالی را تشکیل می‌دادند. سومین گروه بزرگ موالی، آن دسته از خرده مالکان و دهقانانی بودند که با سقوط نظام فئودالی دوره ساسانی، و ویرانی روستاهایشان، در نتیجه حمله مهاجمان عرب، کشت و کار را رها کردند؛ چرا که دیگر به صرفه نبود. مشکل این مردم روستایی، از جمله آنهایی که در دهات و املاک پیرامون کوفه به کار مشغول بودند، بالا بودن مالیات ارضی یا خراج شدید بود. در نتیجه، عده روزافزونی از آنها، پیوسته ناچار می‌شدند که مزارع را رها سازند و در شهرهای اردوگاهی، به دنبال شغل دیگری بگردند؛ و بالاخره گروه نسبتاً کم اهمیتی از موالی، ایرانیانی بودند که ادعا داشتند از تبار بزرگانند و اجازه یافته بودند که از امتیازات خاص طبقه حاکم عرب سهمی داشته باشند.[۱۰]

همگام با گسترش اسلام، شمار کلی موالی به سرعت افزایش گرفت. در حقیقت، در ظرف چند دهه، تعداد آنها از مسلمانان عرب هم فراتر رفت. اینک موالی، به عنوان افراد مسلمان جامعه اسلامی، همان حقوق و امتیازاتی را می‌خواستند که همکیشان عربشان، از آن برخوردار بودند. چرا که پیامبر اسلام، به آنها وعده «برابری و تساوی همه مؤمنان در برابر خداوند، فارغ از هرگونه تفاوت تباری و نژادی و قبیله‌ای» را داده بود. اما حکمرانان عرب تحت خلافت بنی‌امیه، تعالیم اسلام دربارهٔ مساوات و برابری را مراعات نمی‌کردند؛ حال آنکه در سال‌های صدر اسلام و مقدم بر دوره خلافت عمر، هنگامی که موالی هنوز در اقلیت بود، دستورهای اسلام، دقیقتر مراعات می‌شد.[۱۱]

به نوشتهٔ جرجی زیدان، موالی، درحقیقت شهروندان درجه‌دوم جامعهٔ اسلامی آن روز بودند. اگرچه تحقیر آنها و مردم غیرعرب از دوران پیش از بنی امیه آغاز شد، در زمان حکومت آنان شدت یافت. زیرا اعراب خود را بالاتر از دیگران می‌پنداشتند و می‌گفتند: «ما نه تنها شما را از بردگی و اسارت آزاد ساختیم، بلکه از پلیدی و کفر و شرک نجات داده، مسلمان کردیم و همین کافی است که از شما برتر باشیم».[۱۲]

اعراب دوران بنی امیه، در حفظ نژاد خود می‌کوشیدند و به غیر عرب و موالی، زن نمی‌دادند. حتی شدت تعصب امویان به حدی بود که به نوشته مسعودی، امویان خلافت را بر پسر کنیز (غیر عرب) حرام می‌دانستند. زیرا مایل نبودند کنیززادگان، عهده‌دار خلافت شود. خواری و خفت موالی در عصر امویان تا آنجا بود که به گزارش مطهر بن مقدسی، حاکمی چون حجاج نیز، نتوانست سعید بن جبیر را که از برجستگان تابعین بود، به مسند قضاوت بنشاند، چرا که مردم کوفه بانگ برآوردند که جز عرب کسی برای قضا شایسته نیست. گرفتن جزیه از نومسلمانان، فرستادن موالی به میدان‌های جنگ بدون پرداخت حقوق و مسائلی همانند این، از جمله رفتارهای تحقیرآمیز امویان با موالی بود.[۱۳]

در پاسخ به دیدگاه نژادپرستانهٔ بنی‌امیه، جریان ادبی-اجتماعی به نام شعوبیه در میان تحصیل‌کردگان و ادیبان ایرانی پدیدار شد. این گروه که نام خود را از آیهٔ قرآن اخذ کرده بودند، ملاک برتری را تقوا و نه نژاد می‌دانستند و خواهان برقراری تساوی وعده داده شده در اسلام بودند و از همین‌رو به «اهل تسویه» نیز معروف گشتند. اما با گذشت زمان، اینها نیز ضمن تفکیک عرب و اسلام، متقابلاً در اشعار خود به تحقیر عرب و تفاخر به نژاد و گذشته باستانی روی آورده، به «اهل تفضیل» مبدل گشتند و نهضتی فرهنگی علیه سلطه و سیادت عرب برپا کردند.[۱۴]

یک مولی، از هر گروه و دسته‌ای که بود، در مقایسه با یک مسلمان عرب، از نظر اجتماعی و نژادی، مقام پائین‌تری داشت و شهروند درجه دو محسوب می‌گشت. اما موالی از رعایای غیر مسلمان امپراتوری (اهل ذمه)، که حتی موقعیت پائین‌تری داشتند، جدا بودند. اهل ذمه در ابتدا مسیحی‌ها و یهودی‌ها بودند و سپس، زرتشتی‌ها هم به این گروه افزوده شد. آنها در مقابل پرداخت باج و خراج خاصی (جزیه)، از حمایت (ذمه) دولت اسلامی برخوردار می‌شد. جزیه بعداً به صورت نوعی مالیات سرانه مشخص تحول پذیرفت. یک ذمی که معروض محدودیت‌های اجتماعی نیز بود، همینکه به دین اسلام در می‌آمد، مقام مولی به دست می‌آورد و الزاماً به یکی از قبایل عرب انتساب پیدا می‌کرد. اعراب به راه‌های مختلف، به ویژه اقتصادی، نسبت به موالی‌ها تبعیض قائل می‌شدند. موالی اغلب از غنایمی که قبایل، در جنگ‌ها بدست می‌آورد، بهره‌مند نمی‌گشتند؛ و حق دریافت جیره و مواجبی که متعلق به سپاهیان اسلام بود، را نداشتند. مهمتر از این، مالیاتی که نوکیشان مسلمان غیرعرب می‌پرداختند، اغلب همانند جزیه و خراجی بود که از رعایای غیرمسلمان گرفته می‌شد؛ و این شاید مهمترین علت نارضایتی آنها بود؛ چرا که آنها برای فرار از بار مالیاتی‌شان، به اسلام گرویده بودند.[۱۵]

موالی، به عنوان یک طبقه محروم از امتیازات اجتماعی، که در جوامع شهری متمرکز شده بودند و آرزوی دولت و اجتماعی را می‌کشیدند که نسبت به تعالیم اسلام، حساسیت بیشتری از خود نشان دهد، زمینه مساعد و ارزشمندی را برای تشکیل سپاه در هر جنبش و نهضتی را به وجود می‌آوردند. نهضتی که به مخالفت با نظام انحصاری عرب در لوای حکومت بنی‌امیه قد برمی‌افراشت. در واقع، آنها در شورش‌های خوارج شرکت جستند، و حدود صدهزار تنی از آنها در ۷۰۱ میلادی / ۸۲ هجری به قیام ناموفق ابن الاشعث علیه حجاج پیوستند. بالاتر از همه، آنها به نهضت مهمتر شیعی که در کوفه متمرکز بود، به دو دلیل، پیوستند. دلیل اول، مذهب شیعه کشش و جذبه بیشتری برای جلب توده‌های محروم و ستمدیده داشت و دلیل دوم، همسویی تفکرات موالی و سابقه بعضی از موالی، آنها را به آرمان‌های شیعه در مورد رهبری بود. مثلاً موالی ایرانی جنوب عراق، دارای سنت دینی-سیاسی دیرینه دربارهٔ سلطنت الهی و رهبری موروثی، تقریباً شبیه به سنت یمنی‌ها بودند. در نتیجه، کاملاً آمده لبیک گویی به دعوت شیعه و مواعید آنها در برانداختن اموی‌های فاقد تقوی، و استقرار و انتصاب اهل بیت به خلافت بودند تا با قرار گرفتن زمام حکومت در دست آنها، تعالیم اسلام دربارهٔ برابری و تساوی، برقرار گردد.[۱۶]

ابن تیمیه و امام غزالی و جاحظ[ویرایش]

از قول ابن تیمیه آورده‌اند:

قال شیخ الإسلام ابن تیمیة فی کتابه "اقتضاء الصراط المستقیم": أنّ جنسَ العربِ أفضلُ مِنْ جنسِ العجم: عِبرانیهِم و سُریانیِهم، رومُهم و فُرسُهُم و غیرُهُم، و أنّ قریشاً أفضلُ العرب.[۱۷]
شیخ اسلام، ابن تیمیه، گفته‌است که همانا ذات عرب بهتر از ذات عجم است؛ چه یهود، چه سریانی، چه رومی و چه ایرانی... و همانا بهترین نژاد عرب، خاندان قریش هستند.

ابن تیمیه، به نقل از عمر بن خطاب، آورده‌است که از جشن نوروز و مهرگان بپرهیزید، و کسانی که این روزها را جشن می‌گیرند، در قیامت خود را جز بی‌دین‌ها و کافرها خواهد یافت. همچنین در حدیث دیگری، مسلمانان را از عبادات ایرانی‌ها (به عربی: رطانت العجم) منع کرده است. به نوشته شاکد، این اصطلاح، اشاره به نمازهای زرتشتیان دارد.[۱۸]

ابوحامد محمد غزالی، اعلام کرده که تمام جشن‌ها باید ممنوع شوند و حتی نامی از نوروز و جشن سده آورده نوشته تا به روزهای عادی تبدیل گشته و حتی نام و نشانی از آنها باقی نماند.[۱۹]

غزالی در کتاب کیمیای سعادت نوشته است:

... و برای کودکان در نوروز شمشیر و سپر چوبین فروشند و برای جشن سده بوق سفالین … آما آنچه برای سده و نوروز فروشند، چون شمشیر و سپر چوبین و بوق سفالین، این در نفسِ خود حرام نیست ولیکن اظهار شعارِ گبران حرام است و مخالف شرع است، و هر چه برای آن کنند نشاید؛ بلکه افراط کردن در آراستن بازارها به سبب نوروز و قطایف بسیار کردن و تکلف‌های نو افزودن برای نوروز نشاید؛ بلکه نوروز و سده باید که مندرس شود و کسی نام آن را نبرد تا گروهی از سلف گفته‌اند که «نوروز روزه باید داشت تا از آن طعام‌ها خورده نباید و شبِ سده چراغ فرا نباید گرفت تا اصلاً آتش نبیند.» و محققان گفته‌اند که «روزه داشتن این روز هم ذکرِ این روز بُوَد، و نشاید که نام این روز برند»، به هیچ وجه، بلکه با روزهای دیگر برابر باید داشت، و شبِ سده همچنین، چنان‌که از وی نام و نشان نماند.[۲۰]

جاحظ در سخنانی ایران‌ستیزانه، در مورد ایرانی‌های باستان و زرتشتی چنین گوید:

بنا به گفتار زردشت، گربه را شیطان، و موش را خدا آفریده، بول گربه در دریا، ۱۰ هزار ماهی را می‌کشد... زردشت با چنین استدلالی، مردم را به این می‌خواند که با مادران خود زناشویی کنند، با بول وضو گیرند، نایبی برای شوهران سفر کرده برگزینند، و «سوراسنب» (به احتمال زیاد، جشن پاکیزگی زن‌ها از دوران قاعدگی است) برپا کنند. سبب پیروزمندی زردشت نیز آن بود که جامعه ایرانی به تباهی و فساد مطلق در غلطیده بود، چندان که ناگزیر به پذیرفتن مجوسیت شدند. از این‌رو ست که می‌بینیم اولاً دین زردشت تنها در فارس و جبال و خراسان که همه فارس‌اند رواج یافته، و ثانیاً هیچ‌کس نیست که دین خود را رها کند و به آیین زردشتی درآید... از اینکه قدرِ خسرو پرویز و نزدیکان و دبیران و اسواران او را می‌کاهم، تعجب نکن، نیز اگر در پی تعجب، به یاد خسرو پرویز افتادی، او را رها کن و سادات قریش را به یاد آور که ایشان، از کسری و آل کسری برترند.[۲۱]

حمله اعراب به ایران[ویرایش]

از ابوریحان بیرونی در کتاب اثرهای مانده از قرن‌های گذشت نقل شده‌است:

وقتی قتبیه بن مسلم سردار حجاج، بار دوم بخوارزم رفت و آن را باز گشود هرکس را که خط خوارزمی می‌نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی‌دریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم امّی ماندند و از خط و کتابت بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت.[۲۲]

به نقل از زرین‌کوب در کتاب دو قرن سکوت، با وجود چنین رویدادهایی، اعمال سیاست‌های ضدایرانی اعراب را نمی‌توان انکار نمود.[۲۳] همچنین در کتاب الأغانی نوشته ابوالفرج اصفهانی به شکنجه فارسی‌گویان اشاراتی شده‌است.[۲۴]

سرکوب زبان فارسی

پس از فتح ایران به دست اعراب، در دوران حکومت امویان، اعراب زبان عربی را به عنوان زبان اصلی سرزمین‌های خود انتخاب و آن را به ساکنان سرزمین‌های زیر سلطه خود تحمیل کردند. در پی نارضایتی حجاج بن یوسف از ترویج زبان فارسی در دیوان‌ها، وی دستور جایگزین کردن زبان تمام کشورهای تحت سلطه با عربی را حتی در صورت نیاز با توسل به زور صادر نمود.[۲۵]

صدام حسین عبدالمجید التکریتی[ویرایش]

دیدار دونالد رامسفلد با صدام در جریان جنگ ایران و عراق (سال ۱۳۶۱)
کشتار غیرنظامی ایرانی
نوشتار‌های اصلی: صدام حسین و پان‌عربیسم

سه چیز که خدا نباید می‌آفرید: ایرانیان، یهودیان و مگس

— صدام حسین عبدالمجید التکریتی، [۲۶]

صدام حسین، به دنبال برانگیختن اختلافات قومی، با حمایت «جبهه آزادی عربستان» در خوزستان و «جبهه آزادی ایران» در بلوچستان درآمد.[۲۷]

ایدئولوژی پان‌عربی حزب بعث، خوزستان متعلق به ملت عرب می‌دانست و مدعی بود که باید به دست عرب‌ها برگردد.[۲۸]

صدام حسین ادعای بی‌اساسی در مورد مالکیت جزایر سه‌گانه ایران برای خود کرد. در سپتامبر ۱۹۸۰، عراق، نقشه‌ای جعلی و تحریک‌کننده را چاپ کرد که در در آن، مالکیت جزایر سه‌گانه، از طرف ملت‌های عرب، به او داده شده است. یعنی ایرانیان، مشروعیت حقوق عراق را به رسمیت شناخته‌اند.[۲۹]

صدام حسین، با حمایت آشکار مالی از تجزیه‌طلب‌های شورشی در خوزستان، دادن وعده همیاری به آنها جهت آزادی عربستان (نامی که توسط رژیم صدام حسین بر استان قدیمی ایران گذاشته شد) متهم شد. بنابر بر گفته فرمانده کل خوزستان، دریادار احمد مدنی، ایران به شورشیان، حمایت تسلیحاتی می‌کرد.[۳۰]

صدام حسین با برجسته‌سازی چهره عربی اسلام، مثل تأکید بر تبار عربی محمد، زبان عربی قرآن و جایگاه شهرهای مقدس اسلام در کشورهای عربی، تلاش کرد نقش ایران و ایرانیان را در منطقه کمرنگ سازد و اعراب را از آنها برتر بداند. بعدها، با تأکید برتری اعراب بر ایرانیان، او جنگ خود علیه ایران را جنگ قادسیه دوم خواند.[۳۱]

جنگ ایران و عراق[ویرایش]

صدام حسین تکریتی بعثی، در جنگ ایران و عراق
نوشتار‌های اصلی: جنگ ایران و عراق و قادسیه دوم

دوران باستان[ویرایش]

یونانی‌ها و رومی‌ها[ویرایش]

یونانیان ایرانی‌ها را «بربر» می‌خواندند. اما این لزوماً معنی بدی نداشت، درواقع آن‌ها به هر غیریونانی‌زبانی «بربر» می‌گفتند. در ذهن آن‌ها بسیاری از «بربر» ها کاملاً متمدن بودند و یونانیان خود از تمدن و دستاوردهای همسایگان خویش ازجمله پارس‌ها باخبر بودند. منتها مثل اغلب مردمان دیگر در آن دوران یونانی‌ها هم فرهنگ اقوام دیگر را بیگانه و نتیجتاً در سطحی پایین‌تر می‌دیدند.[۳۲]

اما بعد از جنگ‌های ایران و یونان در نیمه اول قرن ۵ پیش از میلاد معنی این کلمه عوض شد. جایی که ائتلاف زود گذر یونانی، امپراتوری عظیم ایران را شکست داد.[نیازمند منبع]

باوجود این، چنین ارزیابی ذهنی یونانی‌ای (که همچنین مورد استفاده رومیان پیروز بود) اصلا مورد توجه ایرانیان قرار نگرفت. یونانیان پیش از اسکندر، هیچگاه قادر به تدارک حمله در مقیاس بزرگ به ایران نبودند، ضمن این که لشگرکشی‌های در مدیترانه فقط برای سیاست خارجی کاخ شاهی و ارتش اهمیت داشت و مردم ایران به آن اهمیت نمی‌دادند.

اسکندر مقدونی[ویرایش]

برای بیشتر زرتشتیان و ایرانیان، اسکندر مقدونی به عنوان نابودگر اولین امپراتوریشان و نابود کننده پارسه شناخته می‌شود. عموماً منابع تاریخی برنامه‌ای برای یا بدنام کردن و یا ستایش کردن از اسکندر داشته‌اند. حتی در میان خود ایرانی‌ها هم چنین چیزی دیده می‌شود. با وجود این که برخی مورخان ایرانی جنبه‌های منفی کشورگشایی اسکندر را بیان کرده‌اند، اکثر نویسندگان قرون وسطی تحت تأثیر نویسندگان عرب، دیدگاه متفاوت و بسیار مثبت‌تری را نسبت به او داشته‌اند. لازم به یادآوریست که در فرهنگ زرتشتیان و ایرانیان باستان به اسکندر گجستک به معنای ملعون می‌گفتند.

سنت زرتشتی[ویرایش]

سنتِ زرتشتی، اسکندر را همواره با صفت گُجَسته یاد می‌کند. در متن پهلوی ارداویرافنامه گفته می‌شود که وی دستوران، داوران، هیربدان و موبدان بسیاری را کشت.[۳۳]

در ادبیات فارسی در قرون وسطی، اسکندر چهره یک فاتح را ندارد بلکه بیشتر به عنوان رهبر در سیر و سلوک برای یافتن حکمت و معرفت دیده می‌شود. بسیاری از نویسندگان فارسی نوشته‌هایی مانند اسکندرنامه نظامی گنجوی را دارند که حتی باور داشت که اسکندر همان ذوالقرنین گفته شده در قرآن است.[نیازمند منبع]

چنگیز و مغولان[ویرایش]

شهر بخارا، بعد از ۱۲ روز نبرد علیه مغول‌های مهاجم (به فرماندهی چنگیزخان)، سقوط کرد. تمام ساکنین شهر بیرون آورده شدند، اموالشان غارت گشت و شهر در آتش سوخت. تمام مدافعین قلعه کشته شدند.[۳۴]

رنسانس تا معاصر[ویرایش]

استعمارگران[ویرایش]

پاتریک کلاوسون می‌نویسد:

از روزگار هخامنشی، ایرانیان تحت حفاظ جغرافیایی بودند. اما کوه‌های بلند و دشت‌های وسیع فلات ایران دیگر سپری در برابر ارتش روس و ناوگان بریتانیا نبودند. ایران در ظاهر و باطن، خرد شده بود. در آغاز قرن نوزدهم، آذربایجان، ارمنستان، بیشتر گرجستان و افغانستان، به طور کامل ایرانی بودند، اما در آخر قرن، اکثر این نواحی در نتیجهٔ عملیات نظامی اروپاییان، از دست رفته بود. ایران از دست رفتن قسمت‌هایی از خاکش را، به صورت حس قربانی شدن و تمایلی برای تفسیر اعمال اروپاییان از طریق عینک تئوری توطئه، بیان کرد؛ که این به نوبه خود به شکل‌گیری ناسیونالیزم ایرانی در قرن بیست‌ویک کمک کرده‌است.

[نیازمند منبع]

امپراتوری روسیه[ویرایش]

کلنل لیاخوف روسی که مجلس ایران را به توپ بست

ایران بیش از تمام قدرت‌های استعماری دیگر، به امپراتوری روسیه قلمروهایی را واگذار کرده‌بود.

منش روسیه در برخورد با همسایه جنوبی‌اش را می‌توان به سادگی با خواندن پیغام زیر، که در تاریخ ششم ژوئیه ۱۹۴۵توسط کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی برای رهنمود به شورای رهبری محلی آذربایجان شوروی فرستاده شده، متوجه شد:

کارهای تدارکاتی برای تشکیل یک بخش آذربایجان قومی خودمختار با دامنه عمل زیاد درون مزرهای حکومت ایران را شروع کرده و هم‌زمان جنبشی تجزیه طلب در استان‌های گیلان، مازندران، گرگان و خراسان برقرار کنید.

[نیازمند منبع]

درحالی که پرتغالی‌ها، بریتانیایی‌ها و هلندی‌ها برای جنوب و جنوب شرق ایران تضعیف شده در دورهٔ صفوی رقابت می‌کردند، روسیه در شمال کاملاً بی‌رقیب بود و برای استقرار نفوذ در بخش‌های شمالی ایران به سمت جنوب سرازیر شده بود.

حکومت قاجار، بیمار از سیاست داخلی متوجه شد که قادر به رودررویی (اگر نگوییم که حتی متوجه نشدند) با خطر شمالی روسیه نیست. دربار شاهنشاهی، ضعیف و ورشکسته تحت فرمان فتحعلی‌شاه مجبور به امضا قرارداد رسوایی‌آور گلستان در ۱۸۱۳ م شد، که بعد از شکست تلاش‌های عباس‌میرزا برای آرام کردن جبهه شمالی ایران، به امضای قرارداد عهدنامه ترکمنچای منجر شد.

با پیشروی مداوم امپراتوری روسیه به سمت جنوب در جریان دو جنگ ضد ایران و قراردادهای گلستان و ترکمنچای در جبهه‌های غربی، به علاوه مرگ نابه‌هنگام عباس‌میرزا در ۱۸۲۳ م و قتل وزیر اعظم ایران (میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام)، ایران پایگاه سنتی خود در آسیای میانه را به ارتش تزار روس واگذار کرد. ارتش روسیه سواحل آرال را در ۱۸۴۹ م، تاشکند را در ۱۸۶۴ م، بخارا را در ۱۸۶۷ م، سمرقند را در ۱۸۶۸ م و خیوه و آمودریا را در ۱۸۷۳ م اشغال کرد. پیمان آخال اوج شکست‌های ایران در برابر قدرت جهانگیر روسیه بود.

در انتهای قرن نوزدهم، تسلط روسیه چنان رسمیت یافت که تبریز، قزوین و گروهی دیگر از شهرها توسط روس‌ها اشغال شدند و حکومت مرکزی در تهران هیچ قدرتی حتی برای انتخاب وزرای خود بدون تأیید کنسولگری‌های روس و انگلیس، نداشت. برای نمونه مورگان شوستر، زیر فشار عظیم بریتانیا و روسیه به دربار شاهی، وادار به استعفا شد. شوستر در کتاب «خفه کردن ایران» که یک انتقاد تند از روسیه و بریتانیا است، جزئیات این ماجراها را برشمرده‌است.[نیازمند منبع]

این‌ها و یک سری اتفاقات حساس مانند به توپ بستن مسجد گوهرشاد در مشهد به سال ۱۹۱۱ و به توپ بستن مجلس ملی ایران توسط کلنل لیاخوف روس، منجر به گسترش موج احساسات روس ستیزانه در سرتاسر ایران شد.[نیازمند منبع]

یکی از نتایج اعتراض عمومی علیه حضور همه‌جانبه روسیه در ایران، جنبش مشروطه‌خواه گیلان بود. شورشیان به رهبری میرزاکوچک خان به سمت مواجهه بین شورشیان ایران و ارتش روسیه پیش می‌رفتند، که با انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷ این امر خاتمه یافت.[نیازمند منبع]

هرچند مداخله‌های روسیه بعد از به قدرت رسیدن بلشویک‌ها، با جمهوری سوسیالیستی شوروی ایران در ۱۹۲۰ و پس از آن جمهوری کوته عمر مهاباد، که آخرین تلاش اتحاد شوروی برای برپایی جمهوری کمونیستی در ایران بود، ادامه یافت.

پایان جنگ جهانی دوم آغازی بر نفوذ آمریکا در صحنهٔ سیاست ایران بود. با آغاز جنگ سرد آمریکا بر ضد شوروی، ایالات متحده سریعاً برای تبدیل ایران به بلوک ضد کمونیستی تلاش کرد که باعث ازمیان رفتن تأثیر شوروی بر ایران، در سال‌های آتی شد.

هنگام جنگ ایران و عراق، اتحاد جماهیر شوروی به بزرگ‌ترین حامی نظامی صدام حسین تبدیل شد.[نیازمند منبع]

امپراتوری بریتانیا[ویرایش]

کاریکاتوری در یک مجله فکاهی انگلیسی (پانچ) در سال ۱۹۱۱ م، بازی بزرگ: شیر (انگلیس) به خرس (روس) می‌گوید: اگر همدیگر را نمی‌فهمیدیم، شاید می‌پرسیدم روی رفیق کوچکمان گربه (ایران) چه کار می‌کنی؟

سابقهٔ بریتانیا در دخالت در سیاست‌های ایران، از تمامی کشورهای اروپایی بیشتر است. این مداخله سریعاً به یکی از سیاست‌های استعماری به نفع کمپانی هند شرقی و بر ضد ایران تبدیل شد. با ورود روسیه به عنوان رقیب، این عرصه، بازی بزرگ نام گرفت.[نیازمند منبع]

در موقعیت‌های بی‌شماری، حکومت بریتانیا ضد ایران (چه علیه حکومت ملی و چه منافع آن) عمل کرده‌است. عهدنامه گلستان به سال ۱۸۱۳ م و به دنبال آن عهدنامه ترکمانچای، هردو توسط سرگوراوزلی بدنام و به کمک دفتر روابط خارجی بریتانیا تنظیم شدند. در واقع، بعد از شکست دادن ناصرالدین شاه در هرات به سال ۱۸۵۷، مرزهای شرقی و جنوبی ایران توسط بریتانیا معین شدند. دولت بریتانیا در دهه ۱۸۶۰ فردریک جان گلدسمید از بخش تلگراف هندو-اروپایی را مأمور مشخص کردن مرزهای بین ایران و هند کرد.


چنین نگرش منفی‌ای را به خصوص می‌توان در فتوای تحریم تنباکو دید که توسط میرزای شیرازی داده شد. این فتوا باعث شعله‌ور شدن خشم مردم بر ضد حضور بریتانیایی‌ها در ایران در مقابل سیاست خاندان قاجار شد.[نیازمند منبع]


ردپای بریتانیا همچنین در پیدایش نقشه تهاجم عراق به ایران در سال ۱۹۸۰ م دیده می‌شود. این مطلب در مقاله‌ای در روزنامه نیویورک تایمز در ابتدای جنگ ایران و عراق گزارش شده‌است. نکات مهم این گزارش این است[نیازمند منبع]:

  1. یک نقشه تهاجم با جزئیات در سال ۱۹۵۰ م برای ارتش عراق توسط مشاور نظامی بریتانیا برای عراق، ۳۰ سال پیش از تهاجم صدام حسین به ایران تهیه شده بود.
  2. پیش‌نویس اصلی این طرح از سال ۱۹۳۷ توسط بریتانیا در دست تهیه بوده‌است؛ محورهای اصلی پیشروی که در طرح شرح داده شده‌اند، مشابه همان است که در تهاجم عراق به ایران در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ م انجام شد.
  3. هدف اصلی این طرح «... فراخوانی نیروهای عراقی برای اشغال استان خوزستان، مذاکره برای متارکهٔ جنگ با حکومت ایران که شامل تسلیم این استان به عراق... همچنین آزادی مردم عرب‌زبانی که در خوزستان زندگی می‌کنند باشد». به طور مشخص تغییرات متوالی در حکومت عراق در طی سی سال بعدی، اهدف اصلی طرح بریتانیا را تغییر نداد؛ تنها در اثر گذشت زمان طرح به روز شد.

دولت انگلیس در سال ۱۲۱۹ خورشیدی، نام دریای بریتانیا را برای خلیج فارس به کار بردند اما این نام پذیرشی نیافت و آن را رها نمودند.

انگلیسی‌ها اولین کسانی بودند که عرب‌ها را تحریک به استفاده از نام جعلی خلیج عرب به جای خلیج فارس کنند.

جمهوری اسلامی[ویرایش]

نوروز و چهارشنبه سوری[ویرایش]

مرتضی مطهری در مورد نمادهای باستانی ایران (نوروز و چهارشنبه سوری) اینگونه گفته‌است:

به‌خدا ننگ این مردم است که روز سیزده و این ایام را بعنوان جشن سیزده بدر بیرون می‌رن. ننگ باشه بر اینها که بعنوان پرورش افکار این‌ها را به مردم نمی‌گویند و شما احمقها هم این حرکات را هر سال انجام می‌دهید بلکه آنها شما بدبختهای احمق را تمجید می‌کنند تشویق می‌کنند اینها از اسلام نیست اینها ضد اسلام است... نیاکان ما در گذشته جشن می‌کردن؛ پس ما هم باید چنین کنیم چهار شنبه آخر سال می‌شود؛ بسیاری از خانواده‌ها که باید بگویم خانواده احمقها آتش روشن می‌کنند و هیزمی روشن می‌کنند و آدمهای سر و مر و گنده با آن هیکلهای نمی‌دانم چنین و چنین از روی آتش می‌پرن که ای آتش زردی من از تو سرخی تو از من این چقدر حماقت است خب چرا چنین می‌کنید می‌گویند پدران ما چنین می‌کردند ما نیز چنین می‌کنیم اگر پدران شما چنین می‌کردند و شما می‌بینید که آن کار احمقانه‌است و دلیل خریت پدران شما است رویش را بپوشید چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید می‌کنید؛ این یک سند حماقت است که شما هی می‌کوشید که این سند حماقت را زنده نگهدارید و بگویید ماییم که چنین پدران خری داشته‌ایم... پس شما باید بگویید که الحمدالله در روز نحس قرار نگرفته‌ایم؛ اتفاقاً باید بدانیم که الان تمام روزهای ما نحس هست روز اول فروردین‌ماه هم نحس است بین روز اول و دوم و سوم و چهارم فروردین؛ دوازدهم و سیزدهم فروردین هم نحس است ما از این نحس باید خارج بشیم چه باید بکنیم؟؛ بریم بیرون سبزه‌ها را گره بزنیم از نحسی خارج می‌شیم؟ با سمنو پختن از نحسی خارج می‌شیم؟ با پهن کردن سفره هفت سین از نحسی خارج میشیم؟ بیچاره بد بخت چرا خانه‌ات را ول می‌کنی می‌ری بیرون؛ از این کارهای زشت بیا بیرون از این عادت زشت بیرون بیا؛ از این حرکات زشت خودت خارج شو تا از نحوسات بیای بیرون از این حرکات زشت و کثیف و پلید که به آن گرفتار هستی خارج شو تا از نحوست بیای بیرون سیزده چه گناهی دارد؟ از سمنو چه کاری ساخته‌است؟ از سبزه و هفت سین چه کاری ساخته‌است؟[۳۵]

آرش کمانگیر[ویرایش]

به دستور دادستان ساری، تندیس آرش کمانگیر و اسبانش در ساری جمع‌آوری و نابود شدند.[۳۶]

شاهنامه فردوسی[ویرایش]

نقاشی دیواری میدان فردوسی مشهد به طول ۵۰۰۰ متر مربع و با موضوع شاهنامه فردوسی یکی از طولانی‌ترین نقاشی‌های دیواری کشور بود پس از گذشت چند ماه از بهره‌برداری به صورت شبانه کاملاً محو شد. جای نقاشی‌های شاهنامه را نوشته‌هایی با عنوان «ملک موقوفه آستان» و «اداره حفاظت املاک و اراضی آستان قدس» گرفته‌است. علی حامدمقدم، سخنگوی شهرداری مشهد، گفته‌است که آستان قدس رضوی، «یکشنبه شب، در اقدامی بی‌سابقه بزرگترین نقاشی دیواری کشور» را پاک کرد.[۳۷]

سردار آریوبرزن[ویرایش]

در پی درخواست فرمانده سپاه پاسداران در استان کهگیلویه و بویراحمد، عوض شهابی فر، برای تخریب تندیس آریوبرزن[۳۸] دادستان یاسوج، فرمان پائین آوردن تندیس را صادر کرد.[۳۹]

بابک خرمدین[ویرایش]

مسعود نقره کار در مورد دیدگاه اسلامیون می‌نویسد:[۴۰][۴۱]

  1. روزنامه جمهوری اسلامی" در رابطه با بزرگداشت بابک خرم دین که در قلعه بابک (منطقه کلیبر آذربایجان شرقی) برگزار شد، پیشاپیش این گونه به پیشواز رفت:

    بابک خرم دین مزدکی و آدمکش بود.

  1. موسوی اردبیلی دربارهٔ بابک خرم دین گفت:

    بابک خرم دین، کسی بود که اردبیل را تاراج کرد و در منطقه عرشه اردبیل به قدر موی سر به کشتار مردم اقدام کرد و تأثرانگیز است که بابک خرم دین به عنوان یکی از مفاخر اردبیل مطرح می‌شود در حالی که او مزدکی و آدم کش بوده‌است.

[۴۲]

  1. صافی گلپایگانی نیز در جواب یک سؤال دربارهٔ بابک خرم دین نوشته‌است:

    شبهه‌ای در کفر و الحاد بابک خرم دین نیست. ترویج افکار و دفاع از مواضع او ترویج باطل و معارضه با اسلام و برای تضعیف هویت اسلامی جامعه‌است و صرف بیت المال و مال شخصی در جهت اشاعه نام و یاد او همه حرام است. باید مسئولین امور جداً از این گرایش‌ها جلوگیری نمایند.

  1. مرتضی مطهری نیز در "پانزده گفتار" گفته‌است:

    بابک با ایرانی‌ها می‌جنگید نه با اعراب. بابک را ایرانی‌ها کشتند و ۲۵۰ هزار کشته دادند. ایرانی‌ها که با بابک می‌جنگیدند گرزی داشتند به نام کافرکوب. بابک با اسلام و مسلمین می‌جنگید.

کاوه آهنگر[ویرایش]

کاوه آهنگر شخصیتی اسطورهای از ایران باستان است. در شاهنامه فردوسی آمده که او قیامی مردمی علیه فرمانروایی به نام ضحاک (اژی‌دهاک) را پی می‌ریزد. نشانِ جنبشِ او، درفش کاویانی، پیشبند چرمی‌اش است که بر سر نیزه‌ای می‌آویزد.

هراس از تبدیلِ تندیسِ کاوه به پایگاهی برای ضد انقلاب[ویرایش]

احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران در مراسم رسمی نمازجمعه در تهران تخریب مجسمه کاوه آهنگر در اصفهان را خواستار شد. وی گفت:

این مجسمه، به پایگاهی برای ضد انقلاب بدل خواهد شد.[۴۳]

ایالات متحده آمریکا[ویرایش]

بعد از انقلاب اسلامی ایران و روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی ایران و مخالفت شدید ایشان با موجودیت اسرائیل، آمریکا به نوعی جنگ تبلیغاتی علیه ایران دست زده‌است. در این میان غرب سعی کرده در کنار به تصویر کشیدن اسرائیل به عنوان کشوری حامی دموکراسی و مردم‌سالار، ایران را کشوری با حکومتی تحت اختیار روحانیت کوته‌نظر جلوه دهد.[۴۴]

رسانه‌ها، اندیشگاه‌ها و دولت[ویرایش]

در کمیک بتمن چاپ ۴۲۹، جوکر، در یک نسخه «دی‌سی کمیکس فوق‌العاده-تبه کار»، در عربستان[۴۵] با شکل و ظاهری عربی به تصویر کشیده شده است، که در آن متحد ایرانیان است.

ان کولتر خبرنگار آمریکایی از اصطلاح «کله‌عمامه‌ای» برای اشاره به ایرانیان استفاده می‌کند[۴۶] و برنت اسکوکرافت مردم ایران را «فرش فروش» خطاب قرار می‌دهد. همچنین روزنامه کلمبوس دیسپچ در سال ۲۰۰۷ میلادی کاریکاتوری را به چاپ رساند که در آن ایران را یک فاضلاب و مردم آن را سوسک نشان می‌داد.[۴۷] در همین سال دبرا کاگان کارمند سابق پنتاگون نیز با بیان «من از همه ایرانیان متنفرم» گروهی از اعضای پارلمان بریتانیا را متعجب ساخت.[۴۸] در سال ۲۰۰۹ میلادی در کنفرانس کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل، مارتین کرامر استاد دانشگاه هاروارد در مورد خطر پذیرفتن ایرانیان آمریکا برای نزدیک شدن به قدرت هشدار داد: «ایران می‌تواند اهرمی در پس چهره ایرانیان آمریکا باشد، افرادی که بسیاری از آن‌ها جایگاه‌های حساسی در اندیشگاه‌ها و حتی دولت دارند.»[۴۹]

به تصویر کشیدن ایران و ایرانی‌ها در هالیوود[ویرایش]

هالیوود از دهه ۱۹۸۰ و بخصوص ۱۹۹۰ میلادی، شخصیت‌های منفی از ایرانیان[۵۰] را در مجموعه‌های تلویزیونی نظیر ۲۴،[۵۱] جان دو، بربال‌های عقاب (۱۹۸۶)[۵۲] و فرار از ایران: خوشحالی کانادایی (۱۹۸۱ برپایه داستانی حقیقی) به تصویر می‌کشد.[۵۳] و همچنین در سری سوم فیلم ترانسفورمرز نیز این واقعه به چشم می‌خورد.

اسکندر[ویرایش]

در سال ۲۰۰۴ میلادی، فیلم اسکندر به کارگردانی الیور استون ساخته شد که در آن ایرانیان به طرز منفی و نادرستی به تصویر کشیده شده‌اند.[۵۴][۵۵] و همچنین برخی مورخان ایرانی به غیر تاریخی بودن این فیلم و اینکه به نفع اسکندر این فیلم را ساختهاند و چهرهٔ او را شخصی رئوف و با گذشت نشان میدهند اعتراض کردند، از جمله این که نبردهای اسکندر با داریوش سوم را به طور خلاصه و با شجاعتهای اسکندر نشان داده‌اند.

۳۰۰[ویرایش]

فیلم ۳۰۰ محصول سال ۲۰۰۷ میلادی، فیلمی با اقتباس از رمان گرافیکی فرانک میلر متعلق به سال ۱۹۹۸ است که به واسطه نژاد پرستی[۵۶] در به تصویر کشیدن سربازان ایرانی در جنگ ترموپیل مورد انتقاد قرار گرفته بود. منتقدان در ایالات متحده و نقاط دیگر جهان یادآور شده‌اند که سیاست غرب علیه ایران در رابطه با سیر تاریخی این کشور، نمایش ایرانی‌ها به عنوان افرادی فاسد، خوش‌گذران و شیطانی در مقابل یونانی‌های نجیب است.[۵۷] همزمان با پخش جهانی این فیلم و پخش نسخه کپی فیلم در تهران و خبر موفقیت آن در باکس آفیس، آزاده معاونی روزنامه‌نگار مجله تایم، خشم و ناراحتی مردم را گزارش کرد.[۵۸]

جهان عرب[ویرایش]

اعراب[ویرایش]

ریچارد فرای معتقد است که بحران نگرش‌های ایرانی‌ستیزی اعراب اینگونه خلاصه می‌شود:[۵۹]

اعراب دیگر نقش ایران و زبان فارسی را در شکل‌گیری فرهنگ اسلامی درک نمی‌کنند. شاید می‌خواهند گذشته‌ها را از یاد ببرند، اما با چنین کاری شالوده معنوی، موجودیت اخلاقی و فرهنگی خود را از میان می‌برند.

عجم[ویرایش]

نوشتار اصلی: عجم

با استناد به دانشنامه بریتانیکا کلمه عجم در زبان عربی اشاره‌ای بخصوص به فارسی زبانان است و به معنای فردیست که توانایی تکلم صحیح را ندارد.[۶۰] (مشابه کلمه نموی (لال، خاموش) در بین اسلاوی‌ها که اشاره‌ای است به آلمانی‌ها.) در حقیقت عجم در مقابل معنای تکلم صحیح و درست زبان عربی است.[۶۱]

شایان ذکر است که عجم در لغتنامه عربی برای تمام غیرعرب‌ها به کار می‌رود و به دفعات توسط ابن خلدون در مقدمه ابن خلدون به این شکل به کار رفته‌است. هرچند اعتقاد بر این است[۶۲] که اشاره ابن خلدون به فارسی زبانان می‌باشد. علاوه بر این کلمه عجم ریشه در ع-ج-م دارد و به معنای ناواضح، مبهم، غیرقابل درک است.[۶۳][۶۴][۶۵][۶۶]

جنگ ایران و عراق[ویرایش]

در سال ۱۹۸۰ کشور عراق با حمایت گسترده مالی کشورهای عربی به ایران حمله کرد، صدام حسین، رهبر وقت عراق این جنگ را به تقلید از نخستین تجاوز اعراب به ایران، قادسیه دوم نامید. او ایرانیان را حیواناتی می‌خواند که به همراه یهودیان و مگس هیچگاه نباید آفریده می‌شدند.[۲۶][۶۷][۶۸] این جنگ که با حمایت عمده کشورهای عرب[۶۹] آغاز شده بود، به مرگ در حدود یک میلیون ایرانی و از میان رفتن خاندانهای بسیاری انجامید.

پیوند به بیرون[ویرایش]

  • نماهنگی از مصاحبه نماینده مجلس مردم عراق با تلویزیون قطر که در آن وی یک روزنامه نگار مخالف و مخاطب خود را تهدید کرده و «دروغگوی ایرانی» نامیده و سپس می‌گوید «اینها همان‌هایی هستند که صدام شهید را کشتند... و همانهایی اند که خلفای راشدین ابوبکر و عمر بن الخطاب را به قتل رسانیدند.»(نسخه کپی نماهنگ)
  • میراث پان عربیسم
  • [۲]
  • کتاب ابوطالب یزدی، نویسنده قاضی عسکر [۳]
  • ایران و اعراب [۴]

جستارهای وابسته[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

  1. D. Gershon Lewental,"QĀDESIYA, BATTLE OF" in ENCYCLOPÆDIA IRANICA, Originally Published: July 21, 2014, link
  2. Minorsky، Studies in Caucasian history، 112.
  3. C. E. Bosworth, "ʿAJAM", ENCYCLOPÆDIA IRANICA, Vol. I, Fasc. 7, pp. 700-701
  4. Minorsky، Studies in Caucasian history، 112.
  5. زرینکوب، روزگاران، ۳۴۲–۳۴۳.
  6. BOSWORTH, C.E.AZERBAIJAN iv. Islamic History to 1941”. In Encyclopædia Iranica. vol. 3. New York: Bibliotheca Persica Press, 1989. 224-231. ISBN 0-933273-81-9. Archived from the original on 2012-07-01. Retrieved 2012-07-01.
  7. زریاب، عباس. «بابک خرّم دین». در دانشنامه جهان اسلام. ج. ۱. تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، ۱۳۷۵. ۷۷–۸۱. شابک ۹۶۴-۴۴۷-۰۰۱-x.
  8. Yūsofī, Ḡ. -Ḥ.BĀBAK ḴORRAMI”. In Encyclopædia Iranica. vol. 3. Bibliotheca Persica Press, 2000. 299-306. ISBN 0-933273-51-7. Archived from the original on 2012-07-01. Retrieved 2012-07-01.
  9. مفتخری، ۱۳۹۲، ص۸۱
  10. دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، 68.
  11. دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، 68.
  12. مفتخری 1392، ص 81
  13. مفتخری، ۱۳۹۲، ص۸۲
  14. مفتخری 1392، ص 82
  15. دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، 68-69.
  16. دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، 69.
  17. [۱]
  18. Shaked, Shaul. “HADITH v. AS INFLUENCED BY IRANIAN IDEAS AND PRACTICES”. In Encyclopædia Iranica. vol. XI. New York: Bibliotheca Persica Press, 2003. 453–457. Retrieved ۱۱/۱۶/۲۰۱۳. 
  19. A. Shapur Shahbazi,"NOWRUZ ii. In the Islamic Period" in ENCYCLOPÆDIA IRANICA, online version, November 15, 2009, link
  20. غزالی، ابو حامد محمد: «کیمیای سعادت»، به کوشش حسین خدیو جم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374، جلد 1، صص ٤٧٨ ـ ٤٧٩
  21. ناصر گذشته، «جاحظ» در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد 17
  22. ابوریحان بیرونی. From The Remaining Signs of Past Centuries (الآثار الباقیة عن القرون الخالیة). p.35, 36, 48
  23. Zarrinkoub, Abdolhossein, Dū qarn-i sukūt: sarguz̲asht-i ḥavādis̲ va awz̤āʻ-i tārīkhī dar dū qarn-i avval-i Islām (Two Centuries of Silence), Tihrān: Sukhan, 1379 (2000), OCLC ۴۶۶۳۲۹۱۷
  24. al-Aghānī (الاغانی). Abū al-Faraj al-Isfahāni. Vol 4, p.423
  25. تاریخ ایران کمبریج, by ریچارد فرای، عبدالحسین زرین‌کوب، et al. Section on The Arab Conquest of Iran and its aftermath. Vol 4, 1975. London. p.46
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ Con Coughlin. Saddam: His Rise and Fall, page 19. ISBN 978-0-06-050543-1: Quoted from Samir al-Khalil. Republic of Fear, 1989. University of California press. pg 17
  27. Mohsen M. Milani,"IRAQ vi. PAHLAVI PERIOD, 1921-79" in Encyclopædia Iranica, Vol. XIII, Fasc. 6, pp. 564-572
  28. Saskia M. Gieling,"IRAQ vii. IRAN-IRAQ WAR" in Encyclopædia Iranica, Vol. XIII, Fasc. 6, pp. 572-581
  29. Saskia M. Gieling,"IRAQ vii. IRAN-IRAQ WAR" in Encyclopædia Iranica, Vol. XIII, Fasc. 6, pp. 572-581
  30. Saskia M. Gieling,"IRAQ vii. IRAN-IRAQ WAR" in Encyclopædia Iranica, Vol. XIII, Fasc. 6, pp. 572-581
  31. Saskia M. Gieling,"IRAQ vii. IRAN-IRAQ WAR" in Encyclopædia Iranica, Vol. XIII, Fasc. 6, pp. 572-581
  32. "The Persian Wars (490-479 B.C.) - The Greeks on the Persians". SIUC.edu. Retrieved March 11, 2012.
  33. نگاه کنید به ارداویرافنامه فصل۱، بند۹
  34. Yuri Bregel, "BUKHARA iii. After the Mongol Invasion" in ENCYCLOPÆDIA IRANICA, Vol. IV, Fasc. 5, pp. 515-521
  35. بنگرید:
    1. بیانات استاد مرتضی مطهری چهارشنبه سوری و نوروز (یوتیوب) در یوتیوب
    2. بیانات استاد مرتضی مطهری چهارشنبه
  36. بنگرید: به دستور دادستان تندیس آرش کمانگیر و اسبانش در ساری جمع‌آوری و نابود شدند.
    1. گفتند این مجسمه‌ها چه نسبتی با امام دارند!
    2. جمع‌آوری مجسمه‌های آرش کمانگیر و اسبش به جرم اهانت به امام
  37. بنگرید:
    1. گزارش تصویری/ پاک کردن نقاشی دیواری در مشهد
    2. محو شبانه چندهزار مترمربع نقاشی دیواری شاهنامه در مشهد
    3. شاهنامه، بزرگ‌ترین نقاشی دیواری ایران، پاک شد.
    1. فرمانده سپاه کهگیلویه خواستار تخریب مجسمه آریوبرزن شد.
    1. مجسمه «آریوبرزن» را پایین بیاورید
    2. دستور پایین آوردن مجسمه آریوبرزن صادر شد
  38. نقره کار، مسعود. «قضیه قتل‌ها مثل این که گریبان ما را گرفته». انقلاب اسلامی، ۲۰٬۰۹٬۱۳۸۹-. بازبینی‌شده در ۲۹-۰۶-۲۰۱۱. 
  39. نقره کار، مسعود. «ایران، قتلگاه دگراندیشان (بخش دوم)». خبرنامه گویا، ۲۶ مرداد ۱۳۸۵. بازبینی‌شده در ۲۹-۰۶-۲۰۱۱. 
  40. [www.ettelaat.net/06-07/news.asp?id=14927 «بازگشت بابک خرمدین به جدلهای سیاسی ایران»]. اطلاعات. 
  41. «دبیر شورای نگهبان: مجسمه کاوه آهنگر در اصفهان به پایگاهی برای ضد انقلاب تبدیل خواهد شد». رادیوفردا/علیرضا طاهری، ۱۳۸۱/۰۶/۰۴. بازبینی‌شده در جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳ تهران ۰۳:۴۱–۲۰ ژوئن ۲۰۱۴. 
  42. Tabarani, Gabriel G.. “CHAPTER XI IRAN VS ISRAEL:BATTLES OF IDEAS”. In How Iran Plans-to Fight America And Dominate the Middle East [چگونگی نقشه‌های ایران برای مبارزه با آمریکا و تسلط بر خاورمیانه]. Bloomington, Indiana: AuthorHouse. 237. ISBN ‎7-1832-4389-1-978. Retrieved 25 ژوئن 2012. 
  43. Shaheen, Jack (November–December 1991). "The Comic Book Arab". The Link. AMEU. Retrieved May 25, 2008.
  44. Ann Coulter 'Raghead' Comments Spark Blogger Blacklash - 02/13/2006
  45. DOKHI FASSIHIAN. «Cartoon demeans proud Iranian-Americans». کلمبوس دیسپچ. بازبینی‌شده در ۱۵ ژانویه ۲۰۱۲. 
  46. I hate all Iranians, US aide tells MPs | the Daily Mail
  47. Amanpour is Being Attacked Because She's Iranian
  48. See detailed analysis in: The U.S. Media and the Middle East: Image and Perception. Praeger, 1997; Greenwood, 1995.
  49. Media Matters - Conservatives continue to use Fox's 24 to support hawkish policies
  50. Tv View; 'On Wings Of Eagles' Plods To Superficial Heights - New York Times
  51. Escape from Iran: The Canadian Caper (1981) (TV)
  52. Trita Parsi, Oliver Stone's "Alexander" - Miserably Lousy
  53. RadioFreeEurope - World: Oliver Stone's 'Alexander' Stirs Up Controversy
  54. Golsorkhi, Masoud (2007-03-19). "A racist gorefest". London: The Guardian. Retrieved 2007-03-21. 
  55. Karimi, Nasser (2007-03-13). "Iranians Outraged by `300' Movie" (reprint). London: آسوشیتد پرس. Retrieved 2007-03-14. 
  56. Moaveni, Azadeh (2007-03-13). "300 Versus 70 Million Iranians". Time (magazine). Retrieved 2007-03-14. 
  57. کاوه فرخ. «میراث پان‌عربیسم». 
  58. Encyclopædia Iranica, p.700.
  59. ibid.
  60. Franz Rosenthal, "The Muqaddimah: An Introduction to History
    By Ibn Khaldun, 'Abd al-Rahman b. Muhammad Ibn Haldun", Princeton University Press, 1967, ISBN 0-691-09797-6, page 311(footnote 1206): In Arabic linguistic usage, the non-Arabs designated by the term 'ajam are primarily Persians.
  61. Al-Fairouzabadi; The Surrounding Ocian (Al Qamoos Al Muheet) in Arabic
  62. Ibn Manthoor; The Toung of the Arabs (Lisan Al Arab) in Arabic
  63. Al-Bustani, P. ; Surrounding the Surrounding (Muheet Al Muheet) in Arabic
  64. Abu Al-Azm, Abdul Ghani; The Rich (Al Ghani) in Arabic
  65. Blair, ‎David. He dreamed of glory but dealt out only despair. . The Daily Telegraph, 2003-03-18. 
  66. Kengor, Paul. The rise and fall of a dictator. The Washington Times, January 7, 2007.
  67. Karsh, Efraim The Iran-Iraq War, 1980-1988, Osprey: London, 2002, ISBN 1-84176-371-3.

منابع[ویرایش]

  • Minorsky, V. Studies in Caucasian history. Cambridge: Cambridge University Press, 1957.