پان‌ترکیسم و جعل تاریخ

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو

تلاش براى تغيير تاريخ به منظور رسيدن به اهداف سياسى همواره از مسائلى بوده است كه سياست گذاران طرفدار نظريات قومگرايى آنرا دنبال ميكرده اند. در اين ميان پانتركيزم با توجه به مهاجرت عظيم قبايل ترك به منطقه كهن خاورميانه و درگيرى هاى شديد ناشى از آن از بزرگترين طرفداران مهندسى معكوس تاريخ و تغيير آن به نفع جريان پان ترك بوده است.

به گفتهٔ ولادیمیر مینورسکی خاورشناس: «هر جا که پرسش حل‌نشده‌ای در زمینهٔ فرهنگ قوم‌های شرق باستان پدید آید ترکان بی‌درنگ دست خود را همان‌جا دراز می‌کنند».[۱][۲]مینورسکی ضمن انتقاد از روش مورّخان پان‌ترکیست، بیان می‌دارد که «مسائل علمی حل‌نشده‌ای در زمینهٔ فرهنگ اقوام شرق باستان» بستری برای جعل تاریخی و توجیه مقاصد ایدئولوژیک پان‌ترکیسم فراهم ساخته‌است.[۳]

نمونه‌هایی از جعل تاریخ[ویرایش]

سکاها و ملکه تهم‌ریش[ویرایش]

هرودوت کشته‌شدن کوروش بزرگ در جنگ با ماساژت‌ها را محتمل‌ترین واقعه می‌داند. این نقاشی، اثر پتر پل روبنس، بردن سر کوروش نزد ملکه تهم‌رییش (که پان‌ترک‌ها او را منتسب به خود می‌دانند) را به تصویر کشیده‌است.

پان‌ترک‌ها ادعا دارند که سکاها اقوامی ترک تبار بودند و تهم‌رییش ملکه قوم ماساگت یا "ماساژت" تباری ترک داشته و در نواحی آذربایجان می‌زیسته‌است. واقعیت اینست که سکاها قومی ایرانی‌تبار بودند[۴] که در نواحی شمال شرقی ایران می‌زیستند نه در نواحی ارس و به گویش و زبانشی از خانواده هندواروپایی تکلم داشتند،[۵] این ادعای پان‌ترک‌ها که همواره بر کشته شدن کوروش بزرگ تحت عنوان «شاه فارس‌ها» به دست تهم‌رییش تحت عنوان ملکه «ترک‌ها» که او را «تورمیس، تومروس، "توموریس" و یا به اختصاری انا تومروس "به ترکی آذربایجانی: ANA TÜMRÜS"» به معنی (مادر تومروس) می‌خوانند، تکیه بر این روایت هرودوت مورخ یونانی قرن ۵ پیش از میلاد دارد که بیش از یک قرن پس از کوروش کبیر می‌زیسته و روایت مرگ کوروش را در کتاب خود چنین نوشته:

کوروش با سپاهی به جنگ با سکاها برخاست و سپس با شکستی سخت روبه رو شد و سر از تن او جدا کردند و به نشان انتقام پیش تهم‌ریش بردند و او سر کوروش را در داخل تشتی پر از خون انداخت.[نیازمند منبع]

این روایت هرودوت یکی از ده‌ها روایت در باب مرگ کوروش این پادشاه هخامنشی است و بطور قاطع نمی‌توان به آن استناد و تکیه کرد. چگونگی مرگ کوروش کاملاً مشخص نیست و مورخانی همچون کتسیاس، بروسوس، گزنفون، تروگ روایات مختلفی دربارهٔ مرگ کوروش آورده‌اند. یکی دیگر از ادعاها و جعلیات پان‌ترک‌ها آرامگاهی منسوب به تهم‌رییش است. آن‌ها معتقداند که قبر وی در سوی شرقی مسجد کبود تبریز قرار دارد. در حالی که این یک جعل است و حقیقت ندارد. در سال ۲۰۰۴ میلادی، باستان‌شناسان قبری را در اطراف تبریز یافتند که جسدی با شمشیر به‌خاک سپرده شده‌بود. دانشمندان پس از بررسی DNA از جسد، دریافتند که جنازه متعلق به یک «زن» است، اما تا به‌حال هیچ تاریخ‌نگار یا باستان‌شناسی، ارتباطی میان هویت این جسد و تهم‌رییش، با ملکه ماساژت‌ها نیافته‌است.[۶] لذا پان‌ترک‌ها مدعی‌اند که نام خود شهر تبریز از نام تومریس (که یونانی شدهٔ همان تهم‌رییش است) گرفته شده و به مرور زمان «تومریس-تومریز-تبریز» شده‌است که این خود یک جعل و دروغ دیگریست و در باب ریشه‌یابی نام تبریز سخنان گوناگونی وجود دارد. تبریز پیوند «تَب + ریز» است. یعنی شهری که به دلیل خوش آب و هوا بودن موجب می‌شود بیمار تن‌درست شود. تب نشانه‌ای برای بیماری است و تبریز یعنی شهری که ریزنده تب است. اولیاء چلبی (از شخصیتهای دوران عثمانی) در سفرنامه خود تبریز را به ترکی «ستمه دوکوجو» (سِتمه به ترکی یعنی تب، و دوکوجو یعنی ریزنده) معنی کرده‌است؛ و می‌گوید مردم تبریز نام شهرشان را «تربیز» تلفظ می‌کردند.[۷]

بابک خرمدین[ویرایش]

پان‌ترک‌ها مدعی‌اند بابک ترک تبار بوده‌است و نام وی بای‌بک است.[۸] اما در دانشنامه اسلام، نام بابک، معرب نام ایرانی پاپک معرفی شده‌است.[۹] برخی از خاورشناسان همچون اشپولر، پتروشفسکی، ساندرز حدس می‌زنند که نام اصلی وی پاپک باشد.[۱۰][۱۱][۱۲] در دانشنامه بریتانیکا هم نام پاپک همتراز نام بابک آمده‌است[۱۳] به گفته محسنی هیچ‌یک از کتاب‌های تاریخی چون الفهرست ابن ندیم، تاریخ مقدسی، الفرق بین الفرق بغدادی، جوامع الحکایات محمد عوفی، تاریخ گزیده حمد الله مستوفی، تاریخ ابن خلدون، کتاب الانساب سمعانی، مختصر الدول ابن عربی، سیاست نامه خواجه نظام الملک که زندگانی بابک را به نگارش درآورده‌اند کوچکترین اشاره‌ای به ترک بودن بابک یا ترکی سخن گفتن وی نکرده‌اند ولی (در این منابع ذکر شده) بخشی از سپاهیان گسیل شده به جنگ بابک توسط معتصم را ترک‌ها تشکیل می‌دادند.[۱۴] همچنین مادر معتصم یک کنیز ترک بود.[۱۵] در جمهوری آذربایجان نیز سعی می‌شود که بابک خرمدین را ترک قلمداد کنند. اما دانشمندان این نظر را را رد می‌کنند[۱۶]. ویکتور شنیرلمن[۱۷] می‌گوید که این تاریخ‌بافان جمهوری آذربایجان نمی‌گویند که بابک پارسی حرف می‌زد و تاریخ‌نگاران دوران بابک او را پارسی دانسته‌اند.

در واقع قاتل بابک ترک بوده و بیشتر دشمنان و مخالفانش را ترکان تشکیل می‌دادند. امروزه نیز همان مردمی که او را کشتند و مخالفش بودند سال‌روز تولد او را جشن می‌گیرند.[۱۸]

پور سینا[ویرایش]

پان‌ترک‌ها مدعی‌اند که ابن سینا ترک بوده‌است[۱۹] ضیا گوک آلپ دربارهٔ توران می‌گوید: «فرزندان اوغوز خان هرگز نباید توران را فراموش کنند. سرزمینی که با آتیلا، فارابی، الغ‌بیگ، ابن سینا پیوند خورده‌است. سرزمین ترکان نه ترکیه و نه ترکستان، بلکه توران بزرگ است»[۲۰] یکی از دلایلی که دهخدا از منکران ایرانی بودن ابن سینا نقل می‌کند، نداشتن آثار فارسی از ابن سینا است و دلیل دیگر شیعه نبودن اوست[۲۱] محسنی در رد نظریه منکران ایرانی بودن ابن سینا می‌گوید که پدر بوعلی سینا اسماعیلی مذهب بوده در حالی که ترک‌ها سنی حنفی مذهب هستند[۲۲] در دانشنامه اسلام آمده که بوعلی سینا متولد شهر اَفشَنه (نزدیک بخارا) و زبان مادری وی فارسی بوده‌است. پدر و برادرش تحت تأثیر تبلیغات اسماعیلیه قرار گرفته بودند[۲۳] در دانشنامه ایرانیکا برای آثار فارسی ابن سینا ۲ کتاب «اندر دانش رگ» و دانشنامه نام برده می‌شود[۲۴] دانشگاه ایالتی سنت خوزه آمریکا نیز ابن سینا را ایرانی معرفی می‌کند[۲۵] در دانشنامه بریتانیکا، شهر بخارا را جزئی از ایرانِ در زمان ابن سینا معرفی می‌کند[۲۶] به گفته سید حسین نصر و مهدی امین رضوی ابن سینا ایرانی بوده‌است[۲۷]

نام آران[ویرایش]

برگی از کتاب مجمع التوارخ حافظ ابرو ذکر عزیمت کردن اغوز به جانب آران و موغان سده نهم هجری قمری مکتب هرات موزه رضا عباسی.

به گفته عنایت‌الله رضا سرزمینی که اکنون جمهوری آذربایجان نام دارد، تا سال ۱۹۱۸ میلادی (۱۲۹۷ش) هرگز آذربایجان نامیده نمی‌شد. زمانی نام کهن آن آلبانیا بود. در روستای «بویوک دَکَن» واقع در بخش نوخای قفقاز نوشته‌ای به خط و زبان یونانی باستان به دست آمده که تاریخ آن را سده ۲ میلادی دانسته‌اند و در آن از «آلبانیا» یاد شده‌است. در نوشته‌های مورخان باستان از جمله پلیبیوس و استرابون نیز این با نام «آلبانیا» آمده‌است. به نظر بعضی محققان، آلبانیا در منابع پارتی زبان به صورت «اردان» آمده‌است. در منابع عهد اسلامی این نام اران و «الران» نوشته‌اند. این نام به احتمال قوی با نام پارتی «اردان» مرتبط است. گاه نیز از این سرزمین با دو نام اران و شروان یاد کرده‌اند. پس از لشکرکشی‌های تیمور و داستان ترکمان‌های آق‌قویونلو و قره‌قوینلو نام اران به تدریج از کتاب‌ها برداشته شد.[۲۸]

پس از جنگ پایان جنگ ایران و روس و ضمیمه شدن این سرزمین به خاک روسیه در سال ۱۹۱۱ م حزب مساوات در اراضی کنونی جمهوری آذربایجان تأسیس یافت. مساواتیان در مارس ۱۹۱۸ م قیامی مسلحانه در باکو ترتیب دادند که اندکی بعد به دیگر نواحی آن کشیده شد. اینان در ۲۷ مه ۱۹۱۸ در شهر تفلیس دولتی تشکیل دادند و با نام «جمهوری آذربایجان» اعلام استقلال کردند. در پایان ۱۹۱۹ و اوایل ۱۹۲۰ م دولت مساواتیان دستخوش بحران سیاسی و اقتصادی شد. در بهار ۱۹۱۹ م در نواحی مغان و لنکران دولت شوروی تأسیس یافت. در ۲۶ آوریل ۱۹۲۰ کمیته موقت انقلاب به ریاست نریمان نریمانّف تشکیل گشت. در ۲۸ آوریل ۱۹۲۰ م دولت مساواتیان ساقط شد و کمیته انقلاب قدرت را در باکو در دست گرفت و خود را دولت «جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان» نامید.[۲۸]

ریچارد فرای در دانشنامه آمریکانا دربارهٔ تاریخ این سرمین می‌گوید: "نام باستانی جمهوری آذربایجان، آلبانیاست، که اعراب آن را اران می‌نامیدند. این ناحیه مسیر عبور برای مهاجرت مردمان بوده و محل نبرد عرب‌ها و خزرها و ترک‌ها بوده‌است و بعد از قرن یازدهم میلادی ترک‌ها بر این منطقه حکمفرما شدند."[۲۹]

بارتولد دربارهٔ نام گذاری آذربایجان بر اران می‌گوید: «نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان از آن جهت انتخاب شد که گمان می‌رفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند ... ؛ نام آذربایجان از این نظر برگزیده شد. هر گاه لازم باشد نامی انتخاب شود که بتواند سراسرجمهوری آذربایجان را شامل گردد، در آن صورت می‌توان نام اران را برگزید».[۳۰] ولادمیر منیورسکی می‌گوید که این نامگزاری دولت مساوات در زمان نوری پاشا انجام گرفت[۳۱]

محمدجواد مشکور نیز نوشته‌است: «ایالت اران که در دوران اسلامی به این نام مشهور بود از زمان ترکان قراقویونلو و آق‌قویونلو تا جنگ جهانی اول «قراباغ ... (باغ سیاه یا باغ بزرگ) خوانده می‌شد. پس از شکست روسیه تزاری مردم آن ناحیه دعوی استقلال کرده در سپتامبر سال ۱۹۱۸ میلادی حکومتی به نام آذربایجان تحت نفوذ دولت عثمانی تشکیل دادند. غرض از این نامگذاری این بود که از ضعف دولت مرکزی ایران در اواخر قاجاریه استفاده کرده آذربایجان ایران را که مردم آن مانند اهالی قره‌باغ به لهجه‌های ترکی سخن می‌گفتند با آذربایجان ساختگی به هم پیوند داده و در دو سوی رود ارس حکومتی تحت نفوذ عثمانی تشکیل دهند ولی ترکان بزودی شکست‌خورده و امپراتوری عثمانی تجزیه شد»[۳۲].

حمید احمدی در رابطه با نام تاریخی این سرزمین می‌نویسد: "جمهوری آذربایجان کنونی یعنی آذربایجان سابق شوروی، که نام تاریخی آن اران است، قبل از تصرف این منطقه در جریان جنگ ایران و روس (۱۸۱۲–۱۸۲۸ م/۱۲۲۷–۱۲۴۳ ق) توسط روسیه تزاری، بخشی از خاک ایران بود. اران که در این دوره بیشتر به نام خان‌نشین شیروان و گنجه و قراباغ و... شناخته شده می‌شد پس از انقلاب اکتبر مبنای تشکیل یک دولت مستقل به نام آذربایجان گردید، اما در سال ۱۹۲۰ م / ۱۲۹۹ ش، اتحاد جماهیر شوروی نوین به زور آن را ضمیمه خاک خود کرد. پس از سقوط اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ م / ۱۳۷۰ ش بود که این سرزمین سرانجام استقلال خود را مجدداً بدست آورد[۳۳]

تورج دریایی می‌گوید، این استالین بود که تصمیم گرفت برای مداخله در امور ایران نام این منطقه را از آران (در تاریخ باستان با نام آلبانی) به آذربایجان تغییر دهد و آن را خاری کند در چشم ایران.[۳۴]

سومریان[ویرایش]

پان‌ترک‌ها کوشیده‌اند تمدن سومریان را به سود خود ترک قلمداد کنند. علی دوست‌زاده می‌گوید که صد سال پیش که دانش سومرشناسی در آغاز راه خود بود، اشخاص مختلف نظریه‌های گوناگونی دربارهٔ زبان سومری ارائه کردند. برخی زبان آنان را دراویدی، بعضی آن را هند و اروپایی، برخی آلتایی و یا اورالی پنداشتند... یکی از این دانشمندان شخصی آلمانی به نام هومل بود که ادعا داشت زبان سومری به خانواده اورال-آلتایی تعلق دارد. از نظریه وی ۱۱۰ سال است که می‌گذرد. او تنها کسی بود که در بین سومرشناسان به این ادعا اعتقاد داشت.[۳۵] در دانشنامه بریتانیکا دربارهٔ زبان سومری آمده‌است: "زبان سومری، زبان تک خانواده (ایزوله شده) و کهن‌ترین زبان مکتوب موجود است. این زبان برای نخستین بار در حدود ۳۱۰۰ ق م در جنوب میان رودان گواهی گردیده و در طول هزاره سوم ق م رشد و توسعه یافته‌است. در حدود ۲۰۰۰ ق م زبان سومری به عنوان زبان محاوره‌ای، با زبان سامی اکدی (آشوری-بابلی) جایگزین شد اما کاربرد کتبی آن کمابیش تا پایان حیات زبان اکدی، در حوالی آغاز عصر مسیحیت ادامه داشت. زبان سومری هرگز بسیار فراتر از مرزهای اصلی خود در جنوب میان‌رودان توسعه نیافت. شمار اندک گویندگان بومی این زبان، تناسبی با اهمیت عظیم و تاثیرات زبان سومری بر توسعه تمدن میان‌رودان و تمدن‌های دیگر در همه مراحل آنان نداشت"[۳۶] موریس جاستروی - استاد دانشگاه پنسیولونیای آمریکا در سال ۱۹۰۶ - دربارهٔ ادعای هومل می‌نویسد: «نظر هومل را در این مورد مانند بسیاری از مسائل دیگر تنها یک دانشمند قبول کرده‌است، آن دانشمند خود هومل می‌باشد. فهرست واژگان سومری، با مترادف‌های تصور شده ترکی شان، که او ترتیب می‌دهد، اعتماد و اطمینانی را به روش وی، القا نمی‌کند»[۳۷] سایت دانشگاه لیدن هلند هم دربارهٔ زبان سومری نوشته‌است: «زبان سومری یک زبان تک خانواده (ایزوله شده) و یک زبان مرده است»[۳۸]

زبان باستان آذربایجان[ویرایش]

پان‌ترک‌ها مدعی اند زبان مردم آذربایجان از ابتدای تاریخ ترکی بوده است[۳۹]مسئله زبان (مردم ساکن در آذربایجان) در گذشته و حال یک عامل مجادله میان ناسیونالیست‌های افراطی ترک در جمهوری آذربایجان و آذربایجان ایران بوده است[۴۰]

  • حمید احمدی دربارهٔ زبان باستان آذربایجان می‌گوید:"نظر غالب آن است که گویش‌های ترکی کنونی در جریان موجهای مداوم تهاجمات ترکان از آسیای مرکزی (از سلجوق تا مغول) از قرن ۱۱ تا ۱۳ م/۵ تا ۷ ه. ق جایگزین زبان بومی آذربایجان شد. بر اساس این نظر، پیش از سرریز اقوام ترک زبان به ایران، زبان آذربایجان به نام شاخه آذری شاخه‌ای از زبان‌های ایرانی بود. احمد کسروی مورخ ایرانی و زبان‌شناس اهل آذربایجان بود که این موضوع را برای نخستین‌بار به صورت علمی مطرح کرد و بسیاری از پژوهشگران ایرانی و دانشمندان غربی، مجذوب نظریه او شدند. کسروی در اثر کلاسیک خود "آذری یا زبان باستان آذربایجان" که در سال ۱۳۰۴ منتشر شد، بر اساس منابع مختلف عربی و فارسی و دیگر منابع تاریخی، استدلال کرد که زبان آذربایجان پهلویِ آذری، یکی از زبان‌های باقی مانده ایران عصر ساسانی بوده است. ترکی کنون به تدریج توسط ترکان مهاجر غز از آسیای مرکزی در دوران حکومت سلجوقیان و به دنبال تهاجم مغولان وارد آذربایجان شد. حکومت ایلخانان مغول و تیموریان جایگزینی زبان آذری قدیم با ترکی کنونی را تسهیل کرد و ظهور سلسله صفوی این تغییر و تحول را استحکام بخشید"[۴۱]
  • ریچارد فرای می‌گوید: "مردمان آذربایجان گوناگون بوده‌اند با لهجه‌های بسیار. نه تنها مردم آنجا به فارسی سخن می‌گفتند بلکه ظاهراً در آنجا زبان ایرانی دیگری به نام آذری نیز رایج بود. زیرا در چند مآخذ آمده که آن را تنها مردم آن استان درمی یابند. گذشته از این، آنها به عربی نیز سخن می‌گفتند. ابن حوقل می‌گوید که بیشتر مردم آذربایجان و نیز ارمنیان به فارسی سخن می‌گفتند و عربی را هم بویژه بازرگانان و دبیران دستگاه حکومتی در می‌یابند"[۴۲]او در دانشنامه ایرانیکا دربارهٔ ترک‌زبانان ایرانی می‌نویسد :"ترک‌زبانان آذربایجان، اصولاً برجای ماندگان ایرانی زبانان کهن بوده‌اند که برخی از (زبان کهن) ایشان هنوز در منطقه وجود دارند. مهاجرت بزرگ ترک‌های اوغوز در سده ۱۱و۱۲ میلادی نه تنها آذربایجان، بلکه آناتولی را نیز ترک‌زبان کرد"[۴۳]
  • پروفسور ولادمیر مینورسکی در رابطه با زبان آذری می‌گوید: «مردمان بومی و اصیل یکجانشین روستایی و کشاورز آذربایجان در دوران فتح اعراب به لقب تحقیر آمیز علوج (غیرعرب) خطاب می‌شدند. این‌ها به گویش‌های متفاوتی همچون آذری و تالشی تکلّم می‌کردند که هنوز هم امروز جزیره‌هایی از این زبان‌ها در میان مردمان ترک‌زبان آذربایجان دیده می‌شود. تنها سلاح این جمعیت آرام و صلح‌جوی روستایی فلاخَن بود و بابک خرّم‌دین با پشتیبانیِ این گروه بر ضد خلیفه قیام کرد.»[۴۴]او در دانشنامهٔ اسلام فرایند تغییر زبان مردم آذربایجان را چنین توضیح می‌دهد:"در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال می‌نمایند. در نتیجه مردمان ایرانی‌زبان آذربایجان و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترک‌زبان شدند، هرچند که ویژگی‌های تمایزبخش زبان ترکی آذربایجانی، مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشا غیرترکی جمعیت ترک‌زبان شده را منعکس می‌کند.[۴۵]"
  • پروفسور ژیلبر لازارد هم می‌گوید: «زبان آذری در حوزه آذربایجان رواج داشت و یک زبان مهم ایرانی بود که مسعودی آن را در کنار دری و پهلوی نام می‌برد»[۴۶]
  • پروفسور مارکوارت ایران شناس آلمانی در کتاب ایران‌شهر که در سال ۱۹۰۱ م (۱۲۸۰ شمسی) در برلن چاپ کرده بود، در اعلام جغرافیای ایران دربارهٔ زبان آذربایجان تصریح کرده بود که: زبان حقیقی پهلوی زبان آذربایجان است که زبان اشکانیان بوده‌است.[۴۷]
  • بهروز محمودی بختیاری در مدخل آذری در دانشنامه ایران دربارهٔ زبان آذری می‌نویسند: "آذری، زبان پیشین مردم آذربایجان که شاخه‌ای از زبانهای ایرانی غربی است. مردم آذربایجان پیش از رواج ترکی به این زبان سخن می‌گفته‌اند. این زبان که از گویشهای مهم ایرانی بود و به مناسبت نام آذربایجان آذری خوانده می‌شد، با زبان ری، همدان و اصفهان از یک دست بود. آذری تا سدهٔ ۷ و ۸ ق زبان غالب آذربایجان بود و «آذریه» نامیده می‌شد. این زبان با عنوانهای «فهلوی»، «پهلوی» و «راجی» هم در متون آمده، چنان‌که در نزهت القلوب، زبان مردم زنجان «پهلوی راست» و زبان مردم مراغه «پهلوی معرب» معرفی شده است."[۴۸]
  • احسان یارشاطر در دانشنامه ایرانیکا می‌نویسد: "زبان سرزمین وسیعی چون آذربایجان بی شک صورت واحدی نداشته، بلکه دارای لهجه‌های مختلف بوده است. قول مقدسی که زبان‌های رایج در حدود اردبیل را هفتاد نوع می‌شمارد، با وجود مبالغهٔ فاحشش، باید حاکی از همین تفاوت لهجه‌های محلی آذری دانست. اما از طرف دیگر، اینکه زبان همه آذربایجان را آذری خوانده‌اند - چنانکه از متون آغازین (تاریخ اسلام) بر می‌آید در ردیف "دری" و "فهلوی" از زبان‌های عمده ایران بشمار می‌رفته- حاکی است که وجوه مشترک میان این لهجه‌ها چندان نبوده که اطلاق اسم واحدی بر همه آنها موجه می‌ساخته است. همچنین تردید نیست که زبان آذری جز دنباله زبان مادی نمی‌توانسته باشد، چه آذربایجان و جبال مسکن قوم ماد بوده و هیچ دلیل تاریخی وجود ندارد که پیش از غلبهٔ ترکی زبان دیگری جانشین زبان مادری در آذربایجان شده باشد. جز آن که می‌توان تصور کرد که زبان اشکانی و سپس فارسی به نوبت در مرکزهای عمدهٔ آذربایجان تا اندازه‌ای رواج یافته و اثرهایی در آذری به وجود آورده است. چون از زبان مادی باستان اثر مستقلی در دست نیست و از آن جز برخی اصطلاح‌ها و اسامی و واژه‌های پراکنده، بیش‌تر در کتیبه‌های هخامنشی، به جا نمانده است، تشخیص دقیق‌تر آذری و خصوصیات آن تنها از مطالعهٔ آثار آذری دورهٔ اسلامی و هم‌چنین بقایای آذری در آذربایجان کنونی میسر است. ضعف تدریجی زبان آذری با نفوذ ترکی زبانان در آذربایجان آغاز شد. نخستین گروه ترکان در زمان حکومت محمود غزنوی به آذربایجان راه یافتند. اما از زمان تسلط سلجوقیان بود که قبیله‌های ترک با فراوانی بیش‌تر به آذربایجان روی آوردند و در آن نشیمن گرفتند. با ادامهٔ تسلط ترکان در دوران اتابکان عدهٔ آنان فزونی گرفت و در دوران مغول‌های ایلخانی، که بیش‌تر لشکریان آن‌ها ترک‌نژاد بودند و آذربایجان را تختگاه خود قرار دادند، نفوذ ترکان بیش‌تر شد. جنگ‌ها و آشوب‌هایی که در فاصلهٔ ۱۵۰ ساله برافتادن ایلخانان و برخاستن صفویان در آذربایجان پیش آمد، عدهٔ بیش‌تری از لشکریان ترک را به آذربایجان خواند که در آن‌جا متوطن گردیدند. حکومت آق‌قویونلوها و قره‌قویونلوها در آذربایجان در همین فاصله، زبان آذری را بیش از پیش تضعیف کرد، چنان‌که خاندان صفوی که در اصل - چنانچه از دوبیتی‌های شیخ صفی‌الدین، نیای بزرگ آنها، برمی‌آید -ایرانی زبان بودند، در همین دوره که مصادف با پیشرفت عنصر ترک در آذربایجان بود، ترک‌زبان شدند. حکومت صفویان با پشتیبانی قبیله‌های ترک آذربایجان آغاز شد و نفوذ قزلباش پس از استقرار آن‌ها به رواج ترکی افزود و آذری را دست کم در مرکزهای عمدهٔ آذربایجان متروک ساخت. بطوریکه کم‌کم ترکی زبان رایج آذربایجان شناخته شد و حتی واژهٔ "آذری" را برخی نویسندگان ترک و به پیروی از آنان برخی خاورشناسان به نوعی ترکی که در آذربایجان رواج دارد، اطلاق کردند."[۴۹]
  • کلیفورد ادموند باسورث دربارهٔ زبان مردم آذربایجان و جمهوری آذربایجان اینگونه نوشته است :"نباید گفته مقدسی مبنی بر اینکه در آذربایجان به ۷۰ زبان سخن گفته می‌شود را جدی بگیریم، ادعایی که بیشتر مناسب ناحیه قفقاز به شمال است؛ ولی به طور اساسی جمعیت ایرانی در آنجا به لهجه‌ای از فارسی (که توسط مسعودی الآذَریه نامیده شده) به همان میزان زبان فارسی، رواج داشته و جغرافی دان‌ها می‌گویند که فهم این زبان (برایشان) مشکل است. در ناحیه شمال رود ارس از قرار معلوم ایرانیان به زبانی که مدت درازی در اران باقی مانده که ابن حوقل آن را الاَرانی نامیده است سخن می‌گفتند "[۵۰]
  • سکینه برنجیان با استفاده واژه "آذری" برای اشاره به زبان ترکی کنونی مخالف است و تأکید می‌کند: "مطالعات تاریخی و زبانشناسی قرن حاضر قاطعانه مشخص کرده است که منظور از "آذری" در نوشته‌های نویسندگان قبلی، زبان ایرانی آذربایجان در دوران پس از اسلام و قبل از حمله مغول بوده است. زبان جنوب غربی اوغوزی-تری یا آنچه که امروزه ترکی آذری می‌نامیم زبان ترکانی بود که در جریان قرون ۱۱ و ۱۲ به آذربایجان مهاجرت کرده‌اند و نیز در بخش‌های دیگر ایران و همچنین مناطقی از آذربایجان شوروی کنونی، آناتولی شرقی و بخش‌هایی از عراق امروزی ساکن شدند. ترکی آذری شکل قطعی خود را به عنوان یک زبان ادبی پس از حمله مغول در اوایل قرن سیزدهم یافت و آن زمانی بود که قبایل ترک مختلف دیگر به ساکنان مهاجر قبلی اوغوزی پیوستند، نقل و انتقال و مهاجرت مداوم عناصر ترکی در منطقه، ترکی-آذری را قادر ساخت تا جایگزین "آذری" اصلی، یا مادی، زبان کهن این منطقه شود"[۵۱]

تلاش در جعل هویت نظامی[ویرایش]

یکی از پژوهشگران جمهوری آذربایجان بیتی را به نظامی منسوب کرد[۵۲] که از دید فنی (قافیه) نادرست است (گرگ با ترک قافیه نمی‌شود و ایراد ادبی دارد)[۵۳] و در هیچ نسخهٔ خطی وجود ندارد. همچنین در ادبیات پارسی و فرهنگ ایرانی همواره گرگ جانوری خونخوار و دَدمنش به شمار آمده‌است. بیت جعلی مورد نظر (که بدون هیچ بیت پیشین و پسین جعل شده‌است) چنین است[۵۴].

پدر بر پدر، مر مرا ترک بود به فرزانگی هر یکی گرگ بود

نظامی در ابیات راستینش نیز گرگ را حیوانی نادان و وحشی معرفی می‌کند و آن را کمتر از شیر و روبه می‌داند:

ز آن بر گرگ روبه راست شاهی که روبه دام بیند گرگ ماهی

یا:

به وقت زندگی رنجور حالیم که با گرگان وحشی در جوالیم

یا:

پیامت بزرگست و نامت بزرگ نهفته مکن شیر در چرم گرگ

یا:

روباه ز گرگ بهره زان برد کین رای بزرگ دارد آن خرد

با وجود اینکه تمامی آثار نظامی گنجوی پارسی هست[۵۵]، قوم‌گرایان پانترکیست دیوان یک شاعر دیگر به نام نظامی قونوی (از دوران حکومت عثمانی)[۵۶] را به نظامی گنجوی منسوب می‌کنند[۵۷]

جمهوری آذربایجان سالیانی هست که در رابطه با تحریف نظامی گنجوی ادعاهای غیرعلمی مطرح می‌کند[۵۸]. جمهوری آذربایجان با نصب مجسمه او در میدانهای مختلف جهان، آن را شاعر آذربایجانی و غیرایرانی معرفی کند. پروفسور پائولا اورساتی (Paola Orsatti)، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ساپینتزای (Sapienza) شهر رُم، نصب مجمسه نظامی در رم را یک تحریف تاریخی میداند: "اما پرده‌برداری از مجسمه‌ای از نظامی گنجوی در شهر رُم با عنوان «شاعر آذربایجانی» باید ما را به خود بیاورد تا در برابر چنین تحریف‌هایی واکنش نشان دهیم".[۵۹]. و همچنین استاد ایوان میخایلوویچ استبلین کامنسکی، پروفسور و رئیس بخش شرق‌شناسی دانشگاه سنت پترزبورگ در رابطه با مجسمه نظامی در یکی از میدان‌های آن شهر و تحریف تاریخ می‌گوید: "برای نمونه آنها یک مجسمه در میدان کمنوستورسک نصب کردند و او را "شاعر بزرگ آذربایجانی" نامیدند؛ درحالی‌که نظامی گنجوی حتی ترکی صحبت نمی‌کرد. آنها می‌گویند چون در سرزمین امروزی به نام جمهوری آذربایجان زندگی می‌کرد. اما نظامی تمامی آثارش به فارسیست"[۶۰].

ابوریحان بیرونی[ویرایش]

پان‌ترک‌ها می‌گویند که ابوریحان بیرونی ترک بوده است[۶۱] اما بویلوت در دانشنامه اسلام او را عضوی از خانواده ایرانی معرفی کرده است[۶۲] ریچارد فرای و کلیفورد ادموند باسورث هم معتقدند که ابوریحان بیرونی ایرانی است[۶۳][۶۴] بیرونی زادهٔ خوارزم، که جزو قلمرو فرمان روایی ایرانی سامانیان بود. زبان خوارزمی زبانی ایرانی به شمار می‌آید. خود ابوریحان بیرونی در کتاب "آثار الباقیه"، دربارهٔ مردم زادگاه خویش می‌گوید: «و مردم خوارزم، آن شاخه‌ای از درخت استوار پارسیان (ایرانیان) هستند»[۶۵]


نوروز[ویرایش]

اعضای حزب فاشیستی MHP در سال‌های اخیر، نوروز را به نفع ترکان مصادره و به عنوان جشن باستانی ترکی معرفی می‌کنند.[۶۶] در حالی که مری بویس، این جشن را ایرانی و از پیرو آئین زرتشت می‌داند.[۶۷] لوی، باسورث و فریمن‌گرینویل این جشن را نخستین‌روز تقویم ایرانی می‌دانند.[۶۸] به نوشته مری بویس، نوروز، یکی از جشن‌های هفتگانه زرتشتیان (جدای از شش جشن دیگر که گاهانبارهای ششگانه نامیده می‌شود) است.[۶۹] کیث هیچز نوشته است که جشن نوروز، در بین تمامی مناطق کردنشین سنی ایران، برگزار می‌گردد.[۷۰]

پیوند به بیرون[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

  1. Pan Turkism, par minorsky dans ensycolpdie de l`Islam, Livraison N. P. 924 Akopov G.B. , Voprosi etnogeneza narodov Blizhnego Vostoka... "Izvestia AN-Arm SSR", 1956, No. 7, str. 37.
  2. رضا ۱۳۸۳, pp. 549-556
  3. رئیس‌نیا ۱۳۷۹, p. ۴۶۶–۴۷۲
  4. «http://www.britannica.com/EBchecked/topic/530361/Scythian».+britannica. 
  5. «http://books.google.com/books?id=kMLKgzj5afMC&pg=PA48&dq=MAssagetae%2Biranian+tribe&hl=en&sa=X&ei=1G_MT7XvGpCXOr-37PIP&ved=0CDcQ6AEwAQ#v=onepage&q=MAssagetae%2Biranian%20tribe&f=false».+The Cambridge History of Iran, Volume 2. 
  6. nbcnews.to/12VlQt9-woman warrior found iranian tomb
  7. سفرنامه اولیاء چلبی، «ستمه دوکوجو»
  8. Farrokh,Kaveh,p 26-27
  9. SOURDEL ۱۹۸۶, pp. ۸۴۴
  10. Saunders,John Joseph(1965),p.113
  11. پطروشفسکی، ایلیاپائولویچ، ص ۲۶۵
  12. Bertold,Spuler(1969),Page 55
  13. "Bābak". Encyclopædia Britannica Online. Retrieved 13–4–2011.  Check date values in: |accessdate= (help)
  14. محسنی، محمدرضا(۱۳۸۸)، ص۲۱۰
  15. Byfield، The Quest for the City، 273.
  16. Shnirelman, V.A.(2001), 'The value of the Past: Myths, Identity and Politics in Transcaucasia', Osaka: National Museum of Ethnology.pp 123: "Having claimed that, Buniiatov failed to mention that Babek spoke Persian, and ignored the witnesses of contemporaries who called him the "Persian" [۱]
  17. Shnirelman, V.A.(2001), 'The value of the Past: Myths, Identity and Politics in Transcaucasia', Osaka: National Museum of Ethnology.pp 123: "Having claimed that, Buniiatov failed to mention that Babek spoke Persian, and ignored the witnesses of contemporaries who called him the "Persian" [۲]
  18. «بابک خرم‌دین و پان‌ترکیسم». azargoshnasp. بازبینی‌شده در ۳۰ مارس ۲۰۱۴. 
  19. محسنی، محمدرضا(۱۳۸۸)، ص ۳۵
  20. Minorsky 1987, pp. 882
  21. دهخدا، علی‌اکبر. «ابوعلی بن سینا». لغت‌نامه دهخدا. بازبینی‌شده در 2012-04-19. 
  22. محسنی، محمدرضا(۱۳۸۸)، ص۲۲۰
  23. GOICHON 1986, p. 973
  24. Achena 1989, p. 99-104
  25. Avicenna (Abu Ali Sina)
  26. Encyclopædia Britannica, Avicenna:(born 980, near Bukhara, Iran [now in Uzbekistan]—died 1037, Hamadan, Iran)
  27. Seyyed Hossein Nasr, Mehdi Amin Razavi(2008),p 243
  28. ۲۸٫۰ ۲۸٫۱
    رضا ۱۳۶۷, pp. ۲۳۷–۲۴۳
  29. FRYE 1976, pp. 890
  30. Vasily Bartold Bartold V.V. , "Sochineniia", volume II, part 1, "Vostochnoi Literatury" Publishers, Moscow, 1963, p. 703
  31. Minorsky 1986, pp. 191
  32. مشکور، محمدجواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، ص ۲۷۲.
  33. احمدی، حمید(۱۳۸۹)، ص۱۲۲
  34. دریایی، تورج. «نامه‌ای به طراح تقسیم ایران». بی‌بی‌سی، 2012-09-19. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در 2012-10-02. بازبینی‌شده در 2012-10-02. 
  35. دوست‌زاده، علی(۱۳۸۸)، ص۲۳۸
  36. Gelb، Ignace J. «Sumerian language». Encyclopædia Britannica Online. بازبینی‌شده در ۱۸–۱۲–۲۰۱۱. 
  37. Morris Jastrow ,Jr. ,the american journal of semitic languages and literatures ,volume XXII,january 1906 ,number 2,page 90
  38. «Our sixty-minute hour comes from Sumerian». Universiteit Leiden. بازبینی‌شده در ۱۸–۱۲–۲۰۱۱. 
  39. Farrokh,Kaveh,p 14
  40. احمدی، حمید(۱۳۸۹)، ص ۱۲۵
  41. احمدی، حمید(۱۳۸۹)، ص ۱۲۵
  42. فرای ریچارد (۱۳۸۸)، ص ۱۲۹
  43. FRYE 2004
  44. V. Minorsky, Studies in Caucasian history, Cambridge University Press, 1957, pg 112
  45. Minorsky 1986, pp. 191
  46. Lazard, Gilbert ۱۹۷۵, “The Rise of the New Persian Language” , The Cambridge History of Iran, Vol. 4, pp. 595-632, Cambridge: Cambridge University Press
  47. آذری، کاظم. «آذربایجان و زبانش». ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات؛ ویژه فرهنگ، تاریخ و تمدن اسلام و ایران (روزنامه اطلاعات)، ش. ۲۵۰۷۸ (۲۲تیر ۱۳۹۰). بازبینی‌شده در ۲۴–۹–۲۰۱۱. 
  48. محمودی بختیاری، آذری، 2:‎ 74-77.
  49. Yarshater 1989, pp. 224-231
  50. Bosworth 1989, pp. 238-245
  51. Berengian, Sakina (1988),page IX
  52. پیش‌گفتار کتاب نظامی و ادبیات ترکی نوشتهٔ ارسلی نوشابی، نشریات علم، باکو ۱۹۸۰
  53. جلال متینی، «سندی معتبر بودن بر در ترک بودن نظامی گنجوی!»، ایرانشناسی، سال ۴, ۱۳۷۱. [۳]
  54. جلال متینی، «سندی معتبر بودن بر در ترک بودن نظامی گنجوی!»، ایرانشناسی، سال ۴, ۱۳۷۱. [۴]
  55. The Russian philologist Ivan Mikhailovich Steblin-Kamensky, Professor and the Dean of the Oriental Department of Saint Petersburg University comments (―Oriental Department is ready to cooperate with the West‖, Saint Petersburg University newspaper, № 24—25 (3648—49), 1 November 2003‖). http://www.spbumag.nw.ru/2003/24/1.shtml): Мы готовили таких специалистов, но, как показывает наше с ними общение, там очень много националистических тенденций, научных фальсификаций. Видимо, это связано с первыми годами самостоятельности. В их трудах присутствует националистическое начало, нет объективного взгляда, научного понимания проблем, хода исторического развития. Подчас – откровенная фальсификация. Например, Низами, памятник которому воздвигнут на Каменноостровском проспекте, объявляется великим азербайджанским поэтом. Хотя он по-азербайджански даже не говорил. А обосновывают это тем, что он жил ترجمه انگلیسی: на территории нынешнего Азербайджана – но ведь Низами писал свои стихи и поэмы на персидском языке! Translation: " We trained such specialists, but, as shown by our communication with them, there are a lot of nationalistic tendencies there and academic fraud. Apparently it's related to the first years of independence. Their works include nationalist beginnings. Objective perspective, scientific understanding of the problems and timeline of historical developments are lacking. Sometimes there is an outright falsification. For example, Nizami, the monument of whom was erected at Kamennoostrovsk boulevard, is proclaimed Great Azerbaijani poet. Although he did not even speak Azeri. They justify this by saying that he lived in the territory of current Azerbaijan, but Nizami wrote his poems in Persian language! ترجمه فارسی: آثار نظامی به فارسی است و حتی زبان آذری را نمی‌دانسته‌است. (پروفسور ایوان استبلین کامینسکی، رئیش بخش شرق‌شناسی دانشگاه سنت پترزبورگ - سال ۲۰۰۳)
  56. Encyclopædia Iranica, NEẒĀMI QUNAVI, Osman G. Özgüdenlı
  57. محمدعلی کریمزاده تبریزی، «دیوان ترکی نظامی گنجوی!»، ایرانشناسی، سال هفدهم، شماره-ی سوم، ۱۳۸۴.[۵]
  58. Siavash Lornejad, Ali Doostzadeh "On the Modern Politicization of the Persian Poet Nezami Ganjavi" (Edited by Victoria Arakelova, YEREVAN SERIES FOR ORIENTAL STUDIES, Yerevan 2012) [۶]
  59. سیاوش لرنژاد و علی دوست‌زاده، «دربارهٔ سیاسی‌سازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین»، ایروان ارمنستان، اکتبر ٢٠١٢ / مهرماه ١٣٩١، ١٨٨ صفحه به انگلیسی: Siavash Lornejad, Ali Doostzadeh "On the Modern Politicization of the Persian Poet Nezami Ganjavi" (Edited by Victoria Arakelova, YEREVAN SERIES FOR ORIENTAL STUDIES, Yerevan 2012) [۷] We should be grateful to the authors for having tackled a subject - the politicized use of culture - whose importance has been generally underestimated by European scholars. However the unveiling of a statue in Rome of the “Azerbaijani poet” Nezami compels us to react to such distortions; and makes this book of great topical interest, too. Dr. Paola Orsatti Associate Professor of Persian language and literature Sapienza
  60. For example, Nizami, the monument of whom was erected at Kamennoostrovsk boulevard, is proclaimed Great Azerbaijani poet. Although he did not even speak Azeri. They justify this by saying that he lived in the territory of current Azerbaijan, but Nizami wrote his poems in Persian language The Russian philologist Ivan Mikhailovich Steblin-Kamensky, Professor and the Dean of the Oriental Department of Saint Petersburg University comments (―Oriental Department is ready to cooperate with the West‖, Saint Petersburg University newspaper, № 24—25 (3648—49), 1 November 2003‖). http://www.spbumag.nw.ru/2003/24/1.shtml): Мы готовили таких специалистов, но, как показывает наше с ними общение, там очень много националистических тенденций, научных фальсификаций. Видимо, это связано с первыми годами самостоятельности. В их трудах присутствует националистическое начало, нет объективного взгляда, научного понимания проблем, хода исторического развития. Подчас – откровенная фальсификация. Например, Низами, памятник которому воздвигнут на Каменноостровском проспекте, объявляется великим азербайджанским поэтом. Хотя он по-азербайджански даже не говорил. А обосновывают это тем, что он жил ترجمه انگلیسی: на территории нынешнего Азербайджана – но ведь Низами писал свои стихи и поэмы на персидском языке! Translation: " We trained such specialists, but, as shown by our communication with them, there are a lot of nationalistic tendencies there and academic fraud. Apparently it's related to the first years of independence. Their works include nationalist beginnings. Objective perspective, scientific understanding of the problems and timeline of historical developments are lacking. Sometimes there is an outright falsification. For example, Nizami, the monument of whom was erected at Kamennoostrovsk boulevard, is proclaimed Great Azerbaijani poet. Although he did not even speak Azeri. They justify this by saying that he lived in the territory of current Azerbaijan, but Nizami wrote his poems in Persian language! ترجمه فارسی: آثار نظامی به فارسی است و حتی زبان آذری را نمی‌دانسته‌است. (پروفسور ایوان استبلین-کامنسکی- رئیش بخش شرقشناسی دانشگاه سینت پیترسبورگ - سال ۲۰۰۳)
  61. Clifford Edmund Bosworth, "Barbarian Incursions: The Coming of the Turks into the Islamic World." In Islamic Civilization, ed. by D.S. Richards. Oxford, 1973 Oxford professor C.E. Bosworth notes that "great figures [such] as al-Farabi, al-Biruni, and ibn Sina have been attached by over enthusiastic Turkish scholars to their race
  62. BOILOT 1986, pp. 1236
  63. Bosworth, C. E. (1968), “The Political and Dynastic History of the Iranian World (A.D. 1000–1217)”, J.A. Boyle (ed.), Cambridge History of Iran, vol. 5: The Saljuq and Mongol Periods, Cambridge University Press: p.7
  64. R.N. Frye, "The Golden age of Persia", 2000, Phoenix Press. pg 162
  65. محسنی، محمدرضا(۱۳۸۸)، ص224
  66. دزدی ترکیه‌ای‌ها از فرهنگ و رسوم تاریخ ایران و مصادره جشن نوروز به اسم خودشان
  67. Boyce, Mary. “NOWRUZ i. In the Pre-Islamic Period”. In Encyclopædia Iranica. 2009. Retrieved ۳/۲۷/۲۰۱۴.
  68. Levy, R. ; Bosworth, C.E. ; Freeman-Greenville, G.S.P.. "Nawrūz." Encyclopaedia of Islam, Second Edition. Edited by: P. Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel, W.P. Heinrichs. Brill Online, 2015. Reference. 16 April 2015 <http://brillonline.nl/entries/encyclopaedia-of-islam-2/nawruz-COM_0858>
  69. Mary Boyce,"FESTIVALS i. ZOROASTRIAN" in ENCYCLOPÆDIA IRANICA, Vol. IX, Fasc. 5, pp. 543-546
  70. Keith Hitchins, "FESTIVALS: Kurdish (Sunni)" in ENCYCLOPÆDIA IRANICA, Vol. IX, Fasc. 5, pp. 550-555

منابع[ویرایش]

کتاب[ویرایش]

  • احمدی، حمید(۱۳۸۹)، قومیت و قوم‌گرایی در ایران، افسانه تا واقعیت، نشر نی، تهران، شابک ISBN964-312-424-X
  • پطروسفسکی، ایلیاپائولویچ (۱۳۶۳)، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات پیام، چاپ هفتم
  • دوست‌زاده، علی(۱۳۸۸)، پان‌ترکیسم ایران و آذربایجان، انتشارات سمرقند، تهران، شابک: ISBN987-964-7775-22-3، صص ۲۳۸–۲۵۱
  • فرای، ریچارد (۱۳۸۸)، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران، انتشارات سروش ،ISBN978-964-376-763-1
  • محسنی، محمدرضا(۱۳۸۸)، پان‌ترکیسم ایران و آذربایجان، انتشارات سمرقند، تهران، شابک: ISBN987-964-7775-22-3
  • Berengian, Sakina (1988), Azeri and Persian Literay Works in Twentieth Century Iranian Azerbaijan , Berlin , Klaus Schwarz Verlag
  • Spuler, Bertold (1969). "the 'ABBASIDS". A History of the Muslim World: The age of the caliphs. vol.1. Leiden: E. J. Brill. ISBN 1–55876–095–4 (help). 
  • Saunders, John Joseph (1965). "the breakup of the caliphate". A history of medieval Islam. routledge. ISBN 0–203–19976–6 (help). 
  • Seyyed Hossein Nasr, Mehdi Amin Razavi(2008),An Anthology of Philosophy in Persia,vol 1:From Zoroaster to ʿUmar Khayyām,I.B.Tauris Publishers,london,ISBN978-1-84511-541-8

دانشنامه[ویرایش]

مقالات[ویرایش]

جستارهای وابسته[ویرایش]