زبان لکی
این مقاله نیازمند تمیزکاری است. لطفاً تا جای امکان آنرا از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید، سپس این برچسب را بردارید. محتویات این مقاله ممکن است غیر قابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد. |
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
لکی
زوون لهکی |
||
---|---|---|
گویشگاهها: | ایران | |
شمار گویشوران: | — | |
خانواده: | هندواروپایی زبان هند و ایرانی زبان ایرانی زبان ایرانی غربی شمال غربی |
|
کد زبان | ||
ISO 639-1: | هیچ | |
ISO 639-2: | – | |
ISO 639-3: | lki | |
یادداشت: این صفحه ممکن است دارای کدهای یونیکد باشد. |
زبان لَکی ( تلفظ راهنما·اطلاعات لَکی leki) زبان ایران باستان و طوایف لک ایران و از زبانهای ایرانی رایج در مناطق غرب ایران است. حدود بیش از دو میلیون نفر با زبان مادری (۲۰۰۲) به این زبان سخن میگویند.[۷] زبان شناسان این زبان را در شاخه گویشهای جنوبی کردی طبقهبندی کردهاند.[۸][۹][۱۰][۱۱] اتنولوگ آن را در دسته لری و زیرشاخه چهارم کردی طبقهبندی میکند.[۱۲] برخی آن را زبانی مستقل؛ از زبانهای شمال غربی ایرانی طبقهبندی کردهاند.[۱۳]
محتویات
تبارشناسی[ویرایش]
نظریه زبان مستقل[ویرایش]
به عقیده بسیاری از زبانشناسان لکی زبانی جدا و در گروه زبانهای شمال غربی ایرانی تباراست.[۱۴][۱۵][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹]
بر اساس نتیجهگیریهای کلی فرامرز شهسواری در مطالعات سال ۲۰۱۰ زبان لکی بر اساس کاربرد اسم، فعل، ضمیر و دیگر مقولههای نحوی براساس نظریه گشتار-زایشی و ساختار خاص نحوی زبان لکی از قواعد کلی گویشهای کردی تبار تبعیت نکرده و اشتراکات بین زبان لکی و گویشهای کردی به خاطر اشتراکات موجود بین تمامی زبانهای شمال غربی ایرانی است.[۱۳][۲۰][۲۱]
بر اساس پژوهشی دیگر حدود ۳۴ واج این زبان استخراج شده است. از نظر ساختار هجایی، لکی دارای ده هجا است.[۲۲]
در کتاب رده شناسی زبانهای ایرانی نوشته محمد دبیر مقدم عضو پیوسته فرهنگستان زبان فارسی لکی در دستهای مستقل و در زبانهای شمال غربی ایرانی طبقهبندی شده است. عمده مطالعه این پژوهش بر گویش دلفان و کوهدشت متمرکز بوده است.[۲۳] همچنین و اصولاً بدیل ارگاتیو بودن زبان لکی نمیتوان آن را در گویش کردی جنوبی جایی داد. لکی دارای ادبیات بسیار کهن است. نخستین شعر لکی توسط بهلول از بزرگان یارسان که به بهلول لرستانی نیز شهر دارد سروده است.[۲۴][۲۵] هم چنین لکی میراث دار فهلویات باباطاهر و دیگر فلهوی گویان قرون اسلامی است.[۲۶] برخی منابع لکی را در پیوستار تدریجی فارسی-لری-کردی در میان لری وکردی گورانی قرار دادهاند.[۱۶][۱۷][۱۸] لکی در دسته شمال غربی زبانهای ایرانی قرار دارد و چون لری در شاخه جنوبی زبانهای ایرانی قرار دارد. میتوان گفت لکی در دسته زبان لری قرار نمیگیرد و پیوند ۸۰ درصدی با لری خرمآبادی را میتوان در حضور بیشینه طوایف لک ایران در شهر خرمآباد دانست.[۲۷][۲۸]
نظریههای کردیتبار[ویرایش]
گویشهای جنوبی کردی یا (جنوب شرقی) شامل تعداد زیادی لهجههای منفرد و متفاوت[۲۹] نظیر (کرمانشاهی، کلهری، سنجابی، لکی[۳۰][۳۱] فیلی[۳۱][۳۲]) در استانهای کرمانشاه، کردستان، ایلام و لرستان در غرب ایران و نیز در شرق عراق میباشند.[۳۰]
دانشنامه بریتانیکا لکی را لهجهای از زبان کردی نام میبرد.[۳۳] وهمهٔ زبانشناسان واکثریت منابع دیگرنیز لکی را در شاخه زبانهای کردی از شاخه زبانهای ایرانیتبار غربی قرار دادهاند.[۷][۳۲][۳۴][۳۵][۳۶][۳۷][۳۸][۳۹][۴۰]>[۴۱][۴۲] در کتاب «دائرةالمعارف اسلام» آمدهاست که: در لرستان قدیم برخی اقوام کرد (قبایل لک در شمال و همچنین در بین فیلیها، ایل محکی) زندگی میکنند.[۴۳]
دهخدا در مورد لکها و لهجه لکی مینویسد: کردهای لکی در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیرهاست. لهجه لکی؛ لهجهای از زبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند. [۳۴] دائرةالمعارف بزرگ اسلامی نیز، لکی را لهجهای از زبان کردی دانستهاست؛[۳۲] زبانشناس کانادایی آنونبی نیز در مورد لکی نوشتهاست که نظر فتاح را قبول دارد که لکی را در میان زبانهای کردی طبقهبندی کردهاست.[۴۴]
ساختار اصلی دستوری و افعال لکی «همانند دیگر لهجههای کردی» در زمره زبانهای شمال غربی ایرانی قرار میگیرد. این ارتباط همچنین با مشاهده بقایای ساختار کنایی (ارگاتیو) در لکی تصدیق میشود. در گویش لکی مانند سورانی و کرمانجی ویژگی ارگاتیو مشاهده میشود، بنابراین زبان لکی شبیه به کردی و از لری متفاوت است.[۴۵][۴۶]
بریدههایی ازنتایج تحقیقات اتنولوگ وآنونبی درموردزبان لکی[ویرایش]
'اتنولوگ70درصد واژگان لکی رابازبان فارسی مشترک میداند'. ۷۸ درصد با لری خرمآبادی(فیلی) و ۶۹ درصد با لری شمالی(یک درصد بیشتر از لری شمالی با زبان فارسی اشتراک دارد).[۴۷]
اتنولوگ لکی را در ویرایش های قبلی دردسته لری طبقهبندی کرده بوده است.[۴]
'در لرستان جایگزینی زبانی به سوی لری در میان گویشوران لکی در جریان است و گویشوران لری نیز به نوبه خود گرایش به استفاده بیشتر از فارسی معیار دارند.'[۴۸]
لکی و شاهنامه حکیم فردوسی[۴۹][ویرایش]
لازم است ذکر شود که قوم لک زبان برای این شاعر و حکیم بزرگ احترام خاصی قائل هستند. حتی چندین شاهنامه به زبان لکی وتقلید از ایشان سروده شده است.[۵۰][۵۱]
- آژدن: خلیدن
به داغی جگرْشان کنی آژده که بخشایش آرد برایشان دده! (کزازی، ۱۳۸۶، ج۱، ب۱۶۲۴)
در زبان فارسی و خصوصاً در شاهنامهٔ فارسی به معنای خلانیدن و خلیدن آمده است که با «آژَنِن» Ažanen لکی که به معنای بهم زدن است، از یک ریشه و به یک معنا میباشد. (ژهنن=هم زدن)
- آوردن: در زبان فارسی به معنای سرائیدن، و حکایت کردن میباشد.
کنون زین سپس هفت خوان آورم سخنهای نغز و جوان آورم (همان ،۱۳۸۴، ج ۶، ب۲۴۲۰)
در گویشهای لکی و لری آووِردِن(âuerden)شروع و خواندن مویه و یا آواز را میگویند.
- بروها: ابرو
زتیمار مژگان پر از آب کرد زدانش بُروها پر از تاب کرد (کزازی، ۱۳۸۴، ج۶، ب۳۳۲۱)
این واژه در لکی و لری به دوگونه ی «بِرۆ» berû و «بِرم»berm که میتواند حتی با معادل انگلیسی آن :eyebrow از لحاظ ریشه نزدیک باشد. وریشه آن در زبانهای کهن بدین طرق میباشد که:
«در برهان قاطع آمده است:
در اوستا: «brrat»
درسانسکریت: «bru»
پهلوی:bruk»
یعنی مجموع مویی که بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاسهی چشم به زیر پیشانی و جود دارد» (محرر، ۱۳۸۴، ذیل ابرو)
- زهار:پایین، اندام پایینی
به کَردار گرگان، به روزِ شکار بر آن باد پایانِ هِخْته زِهار، (کزازی، ۱۳۸۵، ج۵، ب۲۸۰۴)
«در گویش لکی واژهای به شکل «هووار»huār=پایین موجود است که به اعتقاد نگارنده شاید از یک ریشه باشند.» (ایزد پناه ،ذیل هار).
- کُنام: آشیانه و آرامگاه پرنده و دام و دد.
در داستان زال و سیمرغ:
ببردش دمان تا به البرز کوه که بودش بدانجا کُنام گروه (کزازی، ۱۳۸۶، ج۱، ب۲۲۱۱)
«کُنا» konâ در لکی مطلق به معنای سوراخ و همچنین کَنده است و تصور میشود که مقصود شاهنامه نیز در داستان زال و سیمرغ که محل زندگی آنها سوراخی است که به طور طبیعی در کوه تعبیه شده است.
اضافه میشود که واژه «کَنی»keni در گویش لکی از ریشه «کنkan» اوستایی است.
در زبان روسی به پنجره «اُکنو» oknoگویند که با واژه فوق همریشه است.
- مکیس: (با الفبای لکی=مکێس) در فرهنگها از جمله غیاث به معنای سختگیری کردن و... آمده است که هیچیک از معانی کمترین تناسب با این واژه ندارند بلکه معنا و مفهوم دقیق آن در لکی و لری و با «ی» مجهول، هنوز کاربرد خود را نظیر شاهنامه حفظ کرده است.
نشانه نهادند بر اسپریس سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس (کزازی، ۱۳۸۲، ج۳، ب۱۳۷۶)
مکیس در لکی ولری یعنی :تعارف، دعوت کردن مردم برای نشستن در خانه.
«واژه بالا به گونههای نادرستی معنی گردیده و آن را گرفته شده از واژه عربی «مکاس» دانسته اند که درست نمی نماید» (علیرضایی۱۳۷۹، ذیل مکیس) در یک ضربالمثل معروف لکی: «سفره کهتێ مکێس نرێ=سفره پهنه تعارف نداریم».» (مهرداد، ۱۳۷۹، ص۴۸)
- ویر: یاد
بپرسید نامش زفرخ هجیر بدو گفت نامش ندارم ز ویر (همان، ۱۳۸۷، ج۲، ب۲۸۵۸)
گرایدونک زین دانش ناگزیر بماند دل موبد تیز ویر (همان، ۱۳۸۶، ج ۸، ب۴۳۱۷)
این واژه با همین تلفظ در گویش لکی لرستان و لری استعمال میگردد. در اوستا :vira ویرَ به معنی هوش آمده و
آقای سلطانی بر این اعتقاد است که این واژه کاربرد کردی هم دارد. (سلطانی، ۱۳۷۰، ذیل ویر)
در بیتی از میر نوروز: «لحافی دارم نویش نی و ویرم هر چی قپقپ (تقلا) میکنم نموفته گیرم» (غضنفری، ۱۳۶۵، ص۱۴۵)
یعنی: نو بودن لحافم را به یاد ندارم.
لکی و ایران باستان[ویرایش]
مقایسهٔ واژههای مشترک فارسی باستان و لکی[۵۲] a=َ[ویرایش]
پارسی باستان | لکی | تلفظ لکی | فارسی |
---|---|---|---|
dā | dā | دآ | دادن، مادر |
ima | ima | ایمه | ما |
awa | aœa | أؤه | آن |
baw | bawa | باووه | بودن، پدر |
hyat | hanî | ههنێ[۵۳] | زمانی |
hvar | hœar | هؤهر | خورشید |
aδa | asa | أسه | آن زمان، آن زمانها |
tauhmā | tûîm | تۆێم | تخم، خانواده |
brātā | berā | برا | برادر |
ah | hā | هآ | هست، بودن |
Tamah | tam tarik | تهم[۵۴] | تاریک و بصورت مه آلود |
Jani | žan | ژهن | زن |
Xvasura | hasûira | ههسۆیره | خانواده همسر |
Asrav | asr | أسر | اشک |
Varaza | verāz | وراز -براز | گراز |
zān | zān | زآن =زانستن | دان =ریشه فعل دانستن |
zamā | zœmā | زؤِما | داماد |
varza | varzā | وهرزآ[۵۵](حیوان شیرخوار) | گاو نر |
māung | māŋ | مانگ | ماه |
āsen | āsen | آسِن | آهن |
berz | barz | بهرز | بلند |
tāu | tāu | تاوو | گرما |
واژگان مشترک با فارسی کنونی اما با حفظ الگوی: «پ ژ گ چ»[۵۶][ویرایش]
فارسی | لکی |
---|---|
روز | رووژ |
زیستن (زندگی کردن) | ژین، ژیائن (زنی) |
زن | ژهن |
زدن | ژَنِن، آژَنِن |
سفید | إسپێ[۵۷] |
أسب | أسپ(=چراووآ) |
حرف اضافه:از | إژ |
دراز | درێژ |
لیز | لێژ |
گیج | گێژ |
سرریز (مثل:سرریز آب) | سهر ڕێژ |
تیز | تێژ |
درز | دووژ |
جان | گیان، گیۆن، گیۆ |
کج | کهچ، هؤهل |
ویزن (غربال) | وێژن |
وجین | وژنگ، آڵا |
مکیدن | مژین، ماژین |
مزه | مژه، تام، تۆم |
جواهر | گؤیره |
محل زندگی گویشوران[ویرایش]
حوزه گسترش گویش لکی عبارت است از:[۵۸]
۱- بخش بیرانوند یا هرو در شرق لرستان با ایل بزرگ بیرانوند. ۳- شهر خرمآباد و شهرستان بروجرود و حومه این دو شهر. در شمال و مرکز لرستان. ۲- شهرستان سلسله یا الشتر در شمال شرقی.
۳- شهرستان دلفان یا نورآباد لرستان در شمال غربی.
۴- شهرستان کوهدشت در غرب لرستان با طایفههایی همچون کونانی، آدینه وند، آزادبخت، اتیوند، اولادقباد، گراوند و شاهیوند و بخش رومشگان در جنوب کوهدشت با طوایف امرایی، پادروند.
۵- شرق استانهای کرمانشاه و و ایلام مانند شهرهای هرسین، دینور و ابدانان و دره شهر و بدره و دهلران وشهرستان چرداول طایفههایی همچون دارابی -صحرابگی در بیجنوند و شهبازی در هلیلان
۶- جنوب استان همدان
۷- بخشهایی دیگر از طوایف لک در کردستان عراق، کرکوک و خانقین سکونت دارند. در کردستان عراق تعداد گویشوران لک بیشتر از ایران است.[۵۹]
۸- گروههای زیادی از لکها در طول تاریخ از مناطق خود کوچانده و تبعید شدهاند از جمله گروهی که ساکن شمال ایران هستند و به کردهای تبعیدی معروفند و گروهی دیگر که توسط عثمانیها به اطراف آنکارا (شهر هایمانا یا هیمنا) کوچانده شدند به لکهای «شیخ بزینی» یا کردهای هیمنهای معروفند که هنوز فرهنگ و هویت خود را کمابیش حفظ کردهاند.
معمولاً لکهای جنوب استان همدان لر دانسته میشوند.
در تاریخهای گذشتگان از جمله تاریخ گزیده نوشته حمدالله مستوفی از شانزده ولایت به عنوان کردستان یاد شدهاست. حمدالله مستوفی در سال ۷۴۰ هجری نخستین کسی بود که اسم کردستان و شانزده ولایت آن را آوردهاست:
کردستان و آن شانزده ولایت است و حدودش به ولایات عرب و خوزستان و عراق عجم و آذربایجان و دیاربکر پیوستهاست. آلانی، الیشتر، بهار، خفتیان، دربند، تاج خاتون، دربند رنگی، دزبیل، دینور، سلطان آباد، چمچمال، شهر زور، کرمانشاه (قرمیسین) هرسین، وسطام. [۶۰]
در اسناد تاریخی قرن شانزده میلادی نیز طوایف لک را بخشی از طوایف کرد میدانند نظیر کتاب شرفنامه شرفخان بدلیسی که به فارسی نوشته شدهاست.
بخشهایی دیگر از مردم قوم لک در کرکوک و خانقین عراق سکونت دارند. در عراق تعداد گویشوران لک را بیشتر از ایران حدس زدهاند.[۶۱]
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکیپدیا برای ارجاع به منابع با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بیمنبع را میتوان به چالش کشید و حذف کرد. |
طوایف استان لرستان خود سه بخش اصلی هستند، لر بختیاری، لر بالا گریوهای یا خرمآبادی، و لک. لکها را پشتکوهی نیز میخوانند که ساکن بخشهای شمالی لرستان هستند.
با این حال دکتر پرویز ناتل خانلری زبان لری و بختیاری را همخانواده با کردی میداند.[۴۰] در کوهستان بختیاری و قسمتی از مغرب استان فارس ایلهای بختیاری و ممسنی و بویراحمدی به گویشهایی سخن میگویند که با کردی خویشاوندی دارد، اما با هیچیک از شعبههای آن درست یکسان نیست، و میان خود آنها نیز ویژگیها و دگرگونیهایی وجود دارد که هنوز با دقت حدود و فواصل آنها مشخص نشدهاست. اما معمول چنین است که همه گویشهای بختیاری و لری را جزو یک گروه بشمارند.[۴۰]
آئین[ویرایش]
بیشتر لکهای ایران مسلمان و شیعه هستند و تعدادی هم پیرو آیین یارسان هستند.
الفبا و رسمالخط لکی به زبان ساده[ویرایش]
مقایسه با الفبای فارسی و کردی[ویرایش]
الفبای فارسی | الفبای لهکی | ئهلفبوی کوردی | نویسه لاتین لکی | نمونه لکی | نمونه نویسه لاتین | معنی فارسی | معنی انگلیسی |
---|---|---|---|---|---|---|---|
آا=الف | آا=الف | ئا | ā | آگر | āger | آتش | fire |
ب=بِ | ب=بِ | ب=بِ | Bb | برا | berā | برادر | brother |
پ=پِ | پ=پِ | پ=پِ | Pp | پیاووهتی | Piāuati | مردانگی | Manhood |
ت=تِ | ت=تِ | ت=تِ | Tt | تیتاڵ | titāĺ | شوخطبع | funny |
ث=ثِ | --سین -- | س | --Ss-- | ---- | ---- | ---- | ---- |
ج-جیم | ج-جیم | ج | Jj | جاجِک | jājek | آدامس | chewing gum |
چ=چِ | چ=چِ | چ | ch یا č | چهم | čam | چشم | eye |
ح=حِ | -- هِـ -- | ح | --Hh-- | ---- | ---- | ---- | ---- |
خ=خِ | خ=خاق | خ | x یا kh | خهس | xas | غلیظ | Thick |
د=دال | د=دال | د | Dd | دِت | det | دختر | Girl |
ذ=ذال | -- زِ -- | ز | --Zz-- | ---- | ---- | ---- | ---- |
ر=رِ | ر=رِ | ر | Rr | سهربهرز | sarbarz | سربلند | Honorable |
ندارد! | ڕ=ڕار | ڕ | ř | ڕشانن | řešānen | ریختن | Shed |
ز=زِ | ز=زِ | ز | Zz | زؤخ | zœx | سوز سرما | Cold Burner |
ژ=ژِ | ژ=ژاژ | ژ | ž یا zh | ژار | žār | فقیر و خوار | Poor |
س=سین | س=سین | س | --Ss-- | سیفا | sifā | اندیشه و درنگ | Thought |
ش=شین | ش=شین | ش | š یا sh | شاته (لواش) | shātə | لواش (مثل:نان لواش یاترشی آلو) | Lavash |
ص=صاد | --سین -- | س | --Ss-- | ||||
ض=ضاد | --زِ-- | ز | --Zz-- | ---- | ---- | ---- | ---- |
ع=عین | ع=عئن | ع | [ʔ] | عهله | ala | نامی عربی با تلفظ لکی | ala |
غ=غین | --ق-- | غ | --gh یا q-- | ---- | ---- | ---- | ---- |
ف=فِ | ف=فِ | ف | f | فِره | fera | زیاد | Too |
ق=قاف | ق=قاخ | ق | gh یا q | قهن | qan | قند | sugar Loaf |
ک=کاف | ک=کاف | ک | k | کووڵارزم | kuĺāždœm | عقرب | Scorpion |
گ=گاف | گ=گاف | گ | g | گاکؤور | gākœr | ماه خرداد در لکی | June= |
ل=لام | ل=لام | ل | l | لِچ | leč | لب | Lip |
ندارد! | ڵ=ڵال | ڵ | ĺ | لاڵش | lāĺeš | التماس | Appeal |
م=میم | م=میم | م | m | مهلؤیچک | malœiček | گنجشک | Sparrow |
ن=نون | ن=نون | ن | n | نؤیر | nœir | نور | Light |
ندارد! | نگ=نانگ | ندارد! | ŋ | مݩگا / ماݩگ | meŋā/māŋ | گاو ماده / ماه | Cow / month |
و=واو | ڤ | ڤ | v | ---- | ---- | ---- | ---- |
و | و | ۆ | û | ڕوژ | řû | روز | DAY |
ندارد! | وو=ووی | وو | u | کاوو | kāu | رنگ آبی | blue |
ندارد! | ۆ=اۆ | ندارد! | Ô | سۆ | sô | فردا | Tomorrow |
ندارد! | ؤ=ؤئ | ندارد! | œ | إؤر | eœr | ابر | Cloud |
ه=هِ | هـ=هـِ چسبان | هـ=هـِ چسبان | h | ههنهک | hanak | شوخی | Joke |
متفاوت! | ه یا (ه) در کیبورد فونت کردی | ه یا (ه) در کیبورد فونت کردی | a | سهر=سر | sar | سر | Head |
ی=یِ | ی=یِ | ی | i /y | یهک | yak | عدد یک | one |
ندارد! | ێ=اێ ساکن | ێ= ئ کسره مجهول | î | ڕێ | řî | راه | Way |
ندارد! | ئ=ئئ بلند متحرک | ندارد! | æ | لئؤه | læœa | دیوانه | Crazy |
ء | ء =ئ کوتاه متحرک | ندارد! | ê | گء | sê | نوبت | Turn |
إ | إ=برای کسره آخر کلمه | ندارد! | e | سإ | se | سه | Three |
حروف زبان لکی[ویرایش]
حروف دبیره (الفبا)، مجموع نشانههایی که برای نشان دادن آواهای هر زبان به کار میرود و در لکی:
آا - ب - پ - ت - ج - چ - خ -د -ر - ڕ - ز - ژ - س - ش - ع - ف - ق - ک - گ - ل - ڵ - م - ن - ݩڰ- و - وو -ۆ - ؤ - هـ - ه - ی -ێ - ئ - ء – إ - إ
مصوتها در لکی[ویرایش]
۱۲ تا هستند:
آ - أ - إ - ٱ - ئ - هَ - ی - ێ - و - وو - ؤ - ۆ -ء (ئ کوتاه)
صامتها در لکی[ویرایش]
۲۵ تا هستند:
ب - پ - ت - ج - چ - خ -د -ر - ڕ - ز - ژ - س - ش - ع - ف - ق - ک - گ - ل - ڵ - م - ن - ݩڰ- ڤ - هـ
نکات[ویرایش]
در رسمالخط لَکی اگر واژهای با یکی از مصوتهای زیر شروع شود قبل از آنها حرف «ع» قرار میگیرد (این حرف (ع) خودش به خودی خود صدایی تولید نمیکند بلکه تنها حرکت میپذیرد):
آ - أ - إ - ٱ - ئ - هَ - ی - ێ - وو - ؤ - ۆ -إ (ئ کوتاه)
حروفی که اول کلمه نمیآیند: ڵ -ێ - ݩڰ- ر - ۆ
ویژگیهای رسمالخط لکی[ویرایش]
۱)حرف «ح» حذف شده است و به جای آن از «ه» استفاده میشود.
۲) حروف «ذ – ض – ظ» حذف و به جای آنها از حرف «ز» استفاده میشود.
۳) حروف «ث – ص» حذف و به جای آنها از حرف «س» استفاده میشود.
۴) حرف «ط» حذف و به جای آنها از حرف «ت» استفاده میشود.
۵) حرف «غ» حذف و به جای آنها از حرف «خ» استفاده میشود.
۶) به حروفی که مصوت فتحه را میپذیرند حرف «ه» اضافه میکنیم.
۷) حرف کسره نوشته نمیشود اما * به حروفی مانند:گإ (نوبت)، هإ (حرکت)، نإ (نی) که یائ مجهول کوتاه نزدیک به کسره را میپذیرند حرف «إ» اضافه میکنیم.
۸) به حروفی که مصوت ضمه را میپذیرند حرف «ؤ» اضافه میکنیم.
۹)به حروفی که مصوت «ایی، مثل: دیر» را میپذیرند حرف «ی» اضافه میکنیم.
۱۱)به حروفی که مصوت «آ» را میپذیرند حرف «آ» اضافه میکنیم.
۱۲)در لکی مصوتهایی وجود دارد که در فارسی وجود ندارد که عبارتند از:
الف) مصوت متحرک «ؤ»: این حرف صدایی شبیه «œ» در لاتین است و حروفی که این مصوت را میپذیرند به آن «ؤ» اضافه میکنیم.
طریقه تلفظ: لب را جمع میکنیم و به صورت کسره کوتاه میکشیم. این حرف بیشتر مختص لکی است
ب) مصوت ساکن «ۆ»: این حرف صدایی شبیه «û» در لاتین است و حروفی که این مصوت را میپذیرند به آن «ۆ» اضافه میکنیم.
طریقه تلفظ: لب را جمع میکنیم و به صورت ضمه کوتاه میکشیم و صدایی با حالت و ساکن تولید میکند.
ج) مصوت متحرک «ئ»: این حرف صدایی شبیه «æ» در لاتین است و یا صدای «اِ کشیده» را دارد و حروفی که این مصوت را میپذیرند به آن «ئ» اضافه میکنیم.
طریقه تلفظ: لب را باز میکنیم و به صورت کسره کوتاه میکشیم. این حرف بیشتر مختص لکی و کلهوری است.
د) مصوت ساکن «ێ»: این حرف صدایی شبیه «î» کوتاه یا سنگین است و حروفی که این مصوت را میپذیرند به آن «ێ» اضافه میکنیم.
طریقه تلفظ: لب را به داخل میبریم و به صورت ساکن خیلی کوتاه میکشیم و صدایی به صورت ی ساکن نزدیک به کسره تولید میکند.
ه) حرف «ڵ» که مانند «ل» تشدید دار اما از ان سبکتر
طریقه تلفظ: لب را به کام میچسبانیم و با نوک زبان تلفظ میکنیم اگر با کل زبان تلفظ کنیم صدای ل مشدد میشود
و) حرف «ڕ» ویبرهای که مانند «ر» تشدید دار اما از ان سبکتر
طریقه تلفظ: لب را به کام میچسبانیم و به جای یک ر کوتاه حالت ویبرهای به خود میگیرد.
ز) حرف «ݩڰ» که با حرکت پذیری حرف ماقبل خود صدایی مابین حرف «ن» و «گ» تولید میکند که به آن نون خیشومی یا تو دماغی میگویند.
۱۴ (حرف «ع» به مانند «ء» در زبان فارسی و عربی عمل میکند و حرکت میپذیرد. با این تفاوت که در پایان یا میان کلمه نمیآید.
۱۵(حرف «ڤ» همان (واو) است که به صورت ویبرهای ادا میشود.
۱۶(حرف «وو» همان (ووی) است و باید که بعد آن حرف صدادار قرار بگیرد.
۱۷) حرف «و» در لکی او بلند و کشیده است و معمولاً بعد از آن حرف صامت قرار میگیرد. مانند واژه: ڕوژ = روز
۱۸) حرف «ۊ» که در الفبای آقای ایتوندی آمده است و مرکب از "واو ساکن +ی " است، برای سادگی بیشتر در این الفبای گنجانده نشده است و به صورت "ۆی" نوشته میشود
دستور[ویرایش]
ضمایر شخصی[ویرایش]
مفرد | جمع | |
---|---|---|
مه | ایمه، هیمه | |
تۊ | هومه، هامه | |
ئیو، ئو | ئیوان، ئوون |
- ضمیر انعکاسی در لکی «وژ» است.
ضمایر اشاره[ویرایش]
حالت | مفرد | جمع | |
---|---|---|---|
نزدیک | یه(-وه) | یهوه نه | |
دور | ههوه | هئهوانه |
حالت مجهولی[ویرایش]
- پسوند مجهول ساز در لکی "-ریاً است.
فارسی | لکی | |
---|---|---|
کشته شده | کوشریا | |
خورده شده | هوهریا | |
خوانده شده | خوهنریا |
افعال[ویرایش]
- حال ساده فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
مهرم، میرم | مهریمن | |
مهرین، میرین | مهرینان(-ون) | |
مهرێ، میری | مهرن |
مثال: ئاوه مههوارد. (آب خوردم)
- ماضی ساده فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
هواردم | هواردمان(-ون) | |
هواردت | هواردتان(-ون) | |
هواردێ | هواردان(-ون) |
مثال: ئاوت هوارد. (آب خوردی)
- ماضی استمراری فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
مههواردم | مهوواردمان(-ون) | |
مههواردت | مههواردتان(-ون) | |
مههواردێ | مههواردان(-ون) |
مثال: ئهوانه مههووارد. (آب میخوردند)
- ماضی نقلی فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
هواردمه | هواردمانه(-ونه) | |
هواردته | هواردتانه(-ونه) | |
هواردیه | هواردیانه(-ونه) |
مثال: ئاومان هواردیه. (آب خوردهایم)
- ماضی بعید فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
هواردۊیم | هواردۊیمان(-ون) | |
هواردویت | هواردۊیتان(-ون) | |
هواردۊیتێ | هواردۊیان(-ون) |
مثال: ئاوتان هواردۊی. (آب خورده بودید)
ویژگیهای دستوری[ویرایش]
- در گویش لکی مانند سورانی و کورمانجی ویژگی ارگاتیو مشاهده میشود:
فارسی | ملایری | خرمآبادی | کرمانشاهی | لکی | سورانی | |
---|---|---|---|---|---|---|
آب خوردم | اِو خوردِم | او ههردم | ئاو خواردم | ئاوم هوارد | ئاوم خوارد | |
چی گفتی؟ | شی گفتی؟ | چی گوتی؟ | چه وتی؟ | چهت وت؟ | چیت گوت؟ |
- اضافه کردن فتحه، "ه"، قبل از فعل در زمانهای استمراری:
فارسی | بروجردی | خرمآبادی | کلهری | لکی | سورانی | |
---|---|---|---|---|---|---|
آب میخورم | اِو مُخورِم | او مۆهۆرم | ئاو خوهم | ئاوه مهرم | ئاو دهخۆم | |
کتاب میخواندم | کتاو مُخُنِّم | کتاو مێههنم | کتاو خوهنیام | کتاومه مهخوهن | کتاوم دهخۆێند |
واژگان[ویرایش]
ساختار و واژگان در تقسیمبندی زبانها نقش مهمی ایفا میکنند. در زیر تعدادی از واژگان فارسی رایج به همراه معادلهای آنها در برخی گویشها و زبانهای رایج در غرب کشور آورده شدهاست.
فارسی | بروجردی | خرمآبادی | کلهری | لکی | سورانی | کورمانجی | هورامی | |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
آب | اِو | آو، اُوْ | ئاو | ئاو | ئاو | av | - | |
باران | بارو | بارو، رفت، شوف | وواران | ڤاران، ڤه شت | باران، وه رشت | baran | واران | |
چشم | چِش | چَش، تیئه | چاو | چه م، چیم | چاو | chav | چه م | |
اینجا | اینجِه، اینجُ | ایچه | ئێره | ئێره | ئێره | li vê derê | - | |
زیاد | زیاد | فِره | فره | فره | زۆر | zor,pir,gelek,zaf | فره | |
داماد | داماد | دوما | زاوا | زؤما | زاوا | zava, zaba | - | |
رهگذر | رهگذر | رَوَن | ڒێویار | ڒێویار -ڕیووار | ڒێبوار | rêwî | - | |
اتاق | اتاق | اتاق | دێ | دێ | دێ، ژوور | jûr, oda, olî | - | |
خانه | خونه | هونه، مال | ماڵ | ماڵ، مینه، مینگه | ماڵ، خانوو | mal, xanî | - | |
با | وا، واردِ | وا | گ رد | گهرد | گه ڵ | gel | - | |
بچه | بَچَه | بچه | مناڵ | ئایل | منداڵ | zarok | - | |
کلیه | کلیه، گُردالَه | گورداڵه | گورداڵه | گورداڵه -ڤڵک | گورداڵه | gurchik | ڤڵک | |
سهم، بخش | سهم | بر | به ش | بهش - بێر -بهر | به ش | besh | - | |
نمک | نمک | نمک | نمه ک | خووا | خووا | xo | - | |
چیز | شی، چی | چی | چێشت | چێ | شتێ | tisht | - | |
روز | روز، رو | رو | ڒۆژ | ڒووژ | ڒۆژ | roj | ڒوژ | |
شب | شِو | شِو، شوگار | شو | شِؤ | شو | shev | - | |
خوش | خوش | خُؤش | خۆش | خووهش | خۆش | xwosh | وه ش | |
شما | شما | شوما | ئیوه | هۆمه | ئێوه | hûn | شمه | |
زن | زن | زن، زێنه | ژن | ژهن | ژن | jin | - | |
مرد | مرد | پیا | پێا | پیا-پێا-مێرده | پێا، مێرد | mêr | - | |
پدر، بابا | بابا، بوئَه | بُووَه | باوگ | باووه | باب | bav | - | |
مادر | نِنَه، مامان | دا، دایَه | داێک | دا، دالکه | داێک، داێه | dayîk | - | |
پسر | پسر | کُر | کُر | کؤر | کُر | kur | - | |
دختر | دُختَر | دُختِر | دوت | دت، ئافرهت | کچ، کنیشک | kech, dot | - | |
نفس | نفس | نفس، هناسه | هناسێگ | ههناسێ، هناسه | هناسێ | bêhn, henase | - | |
غروب | ایواره | ایواره | ئیوواره | ئیوواره-ئیڤاره | ئێوواره | êvar | - |
افعال و مصدرها[ویرایش]
فارسی | بروجردی (لری ثلاثی) | لری فیلی | کلهری | لکی | سورانی | کورمانجی | هورامی | |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
آب خوردم | اِو خوردِم | او هَه ردم | ئاو خوواردم | ئاوم هووارد | ئاوم خووارد | min avê veduxard | - | |
خودم | خویِم | خوم | خوه م | وژم-ڤژم | خۆم | ez bi xwe | وێم | |
رفتم | رفتِم | ره تم | چی م | چم | چووم، ڒۆیشتم | ez chûm | - | |
آمدم | آمایِم | اۆمام | هاتم | هه تم | هاتم | ez hatim | - | |
برو | بَرو | رو | بچو | بچۆ | بچو/ بروو | bichû? | - | |
خواستن | خواسَن | هاستن | خوازین | گِستِن، هآستن | ویستن | xwestin | - | |
میکنم | مُکُنِم | مێ کم | که م | مههم - مهکهم | ده که م | ez dikirim | مه که رو | |
انداختن | اِناختن | ونن | خستن | ئاشتن-ئایتن، ونن | هاۆێشتن | avêtin | - | |
لازم بودن | لازم بین | لازم بین | لازم بین | ئگرهک بین | له گره ک بوون | le lazmatî (îhtiyac) bûn | - | |
آمده بودم | آمیه بی یِم | اۆمایه بیم | هاتویم | ههتۆیم | ها ته بووم | ez hatibûm | - | |
آمدهام | آمی یَم | اۆمامه | هاتومه | ههتمه | ها توومه | ez hatim | - | |
افتادن | اِفتی یَن | اۆفتاێن، گلیس | کَ فتن | کهتن، گلیان | که وتن | ketin | - |
رنگها در لکی[ویرایش]
فارسی | لکی | الفبای لاتین | |
---|---|---|---|
سفید | ئسپی، چهرمێ | espy, charmê | |
سیاه | ڒه ش، سێ | resh, sê | |
آبی | کاوو | kaw | |
قرمز، سرخ | سۆێر - سۆر | sor | |
سبز | سؤز | sioz | |
قهوهای | بوور، هۆیل | bûr, hoîl | |
خاکستری | خاکی | xakî | |
زرد | زهرد | zerd |
گاهشماری به لکی[ویرایش]
ماه ایرانی | ماه لکی (مانگ له کی) | الفبای لاتین | |
---|---|---|---|
فروردینگان | پهنجه | pence | |
اردوبهشت | مێرێان | mêrêan | |
خرداد | گاکؤر | gakoirr | |
تیر | ئاگرانێ | agranê | |
مرداد | مرداڵ | mirdall | |
شهریور | ماڵهژێر | male jêr | |
مهر | ماڵه ژێر دؤماێنه | male jêr doimaêne | |
آبان | تؤیل تهکن | toîl tekin | |
آذر | مانگهسێه | mange sêe | |
دی | نؤرووژ | niorûj | |
بهمن | خاکهلێه | xake lêe | |
اسفندگان | مانگ ئێد | mang êd |
مقایسه لکی با برخی گویشهای کردی[ویرایش]
Lekî | Feylî | Kelhurî | Soranî | Kurmancî | Hewramî | Zazakî | English |
---|---|---|---|---|---|---|---|
wehar, vihar | wehar | wehar | behar, wehar | bihar, behar | wehar | wesar, wisar | spring |
tawsan | tawsan | tawsan | hawîn, hamîn, tawsan | havîn | hamna, hamîn | hamnan | summer |
payîz , małejêr | payîz | payîz | payîz | pehîz, payîz | payîz | payîz | fall |
varan, waran, veşt | waran | waran | baran, waran, verişt | baran | - | varan | rain |
çem | çaw | çaw | çaw | çav | çem | çim | eye |
dit, afiret | dut | dut | kiç | keç, dot | - | kêna | girl |
koir | kur | kur | kur | kur, law | - | laj | boy |
gurdale, viłk | gurdale | gurdale | gurdale | gurçik | - | velke, gurçike | kidney |
rêvêar , rîwar | rêwêar | rêwêar | rêbwar | rêwî | - | raywan | stranger |
ayîl | minal | minal | mindal | zarok | - | eyel | child |
wijim | xwem | xwem | xom | ez bi xwe | wêm | ez bi xo | myself |
ketin | keftin | keftin | kewtin | ketin | - | kewten | to fall |
aîtin, aîştin | xistin | xistin | hawêştin | avêtin | - | eşten | to throw |
mi hetim | mi hatim | mi hatim | min hatim | ez hatim | - | ez ameya | I came |
mi merim/mexwim | mi xwem/xwerim | mi xwem/dixwem | min exwem/dexom | ez dixwim | min meweru | ez wena | I eat |
mi nanim hward | mi nan xwardim | mi nan xwardim | min nanim xward | min nan xward | - | mi nan werd | I ate the meal |
mi nane merim/mexwim | mi nan xwem | mi nan xwem | min nan dexwim | ez nanê dixwim | - | ez nan wena | I am eating the meal |
mi nanme mehward | mi nan xwardisim | mi na xwardêam | min nanim dexward | min nan dixward | - | mi nan werdêne | I was eating the meal |
mi hetime | mi hatime | mi hatime | min hatûme | ez hatime | - | ez ameya | I have come |
mi hetüm | mi hatüm | mi hatüm | min hatibûm | ez hatibûm | - | ez ameybîya | I had come |
واژگان مشترک لری و لکی و کلهوری[ویرایش]
گویش لری خرمآبادی با لکی و کردی جنوبی، بهعنوان همسایگان قدیمی، در عین تفاوت، دارای قرابتهای زبانیِ زیادی هستند. در زیر، تعداد محدودی از واژگان مشترک بسیار زیاد این گویشها بههمراه معادلهای فارسی آنها آورده شدهاست.
فارسی | لری خرمآبادی | لکی | کردی کلهری |
---|---|---|---|
بلندکردن | هیز | هئز، هیز | هیز |
سوگواری | آذیتی | ئازیهتی | ئازیهتی |
گیج | شیت | شئت، شیت | شیت |
چرخاندن | لِر، غِر | لر، خِر | خر |
پوسته | توژ | تووژ | تووژ |
عجیب | بلاجی | بلاجۊی، ئلاجۊی | ئڵاجهۊ |
زار (فقیر) | ژار | ژار | ژار |
مغز | مهزگ | مهزگ | مهژگ |
پوست | تووک | تووک | تووک |
خرچنگ | کرژئن | قژنگ، کژنگ | قرژنگ |
سلامت | ساق | ساق، ساک | ساق |
رشوه | روشهت | روشهت | رشبهت |
جلو | نوها یا نووا | نووا | نوا |
بد | گهن | پیس، گهن | گهن |
سالم | ئازا | ئازا | ئازا |
بار | گِل | گل | گل، کهڕهت |
آغوش | بالوش | باوش | باوش |
جمع | بِرمه | بِر | بڕ |
لاغراندام | بَلباریک | بهلّهباریک | بهڵباریک |
ازهمپاشیده، دربهدر | تهفراتین | تهفراتۊن-ئهیکشؤیا | تهفراوتۊناو |
شکاف | تلیش | تلیش | تلیش |
شکست خورد | توزِس | تووزیا | تووزیا |
شایعه، چُو | چاو | چاوو | چاو |
سیلی | چهپاڵه | چهپاڵه | چهپاڵه |
حیلهگر | رنباز | ڕنباز، فنباز، گاوباز، چاپچولهباز، رفشیلهباز | ڕنباز |
ردیف، رج | رزگ | رّزگ | ڕزار |
سرازیری | لیژ | لئژ، لیژی | لیژ |
جستارهای وابسته[ویرایش]
|
پیشنهاد شدهاست که این مقاله یا بخش با الگو:زبانهای ایران ادغام گردد. (بحث) |
پانویس[ویرایش]
- ↑ Language family of Laki on Ethnologue
- ↑ Kurdish language - Britannica Online Encyclopedia
- ↑ «Luri-Bakhtiari». دانشنامه جاشواپروجکت.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ B. Grimes, (ed.), Luri, in Ethnologues (13th edition), Dallas 1996, p.677
- ↑ ایزدپناه، ح. : فرهنگ لکی، موسسه فرهنگی جهانگیری، تهران ۱۳۶۷خ، ص ده (مقدمه).
- ↑ نقل منابع از ایزدپناه، ح. : فرهنگ لکی، موسسه فرهنگی جهانگیری، تهران ۱۳۶۷خ، ص ۱۱
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ Ethnologue report for language code:lki خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نام "ethnologue" چندین بار با محتوی متفاوت تعریف شدهاست - ↑ Windfuhr, G. (۲۰۰۹). The Iranian Languages, Routledge, p. ۵۸۷
- ↑ Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) 2000.
- ↑ Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert) 1989.
- ↑ V. Minorsky, “Lak”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Ethnologue report for Laki
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ Lakī and Kurdish Author: Shahsavari, Faramarz Source: Iran and the Caucasus, Volume 14, Number 1, 2010 , pp. 79-82(4) [۱]
- ↑ 1986 "Kurds, Kurdistan. v. -- language," The Encyclopaedia of Islam, Vol. V, pp. 479-80.
- ↑ J N Postgate, Languages of Iraq, ancient and modern, British School of Archaeology in Iraq, [Iraq]: British School of Archaeology in Iraq, 2007, p.138>
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ Anonby, Erik John, Kurdish or Luri?
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ Laki’s disputed identity in the Luristan province. ص. ۱۵، بازدید: آوریل ۲۰۰۹. (پیدیاف)
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ نقل منابع از ایزدپناه، ح. فرهنگ لکی، مؤسسه فرهنگی جهانگیری، تهران ۱۳۶۷خ، ص ۱۱.
- ↑ رده شناسی زبانهای ایرانی، محمد دبیر مقدم، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، شابک 978-964-530-887-0
- ↑ Shahsavari, Faramarz. “Laki and Kurdish”. Iran and the Caucasus, 2010, 79-82.
- ↑ فرامرز شهسواری. «ریشهشناسی و معناشناسی در زبان لکی». کرمانشاه: طاق بستان، 1394. بازبینیشده در 25 دسامبر 2015.
- ↑ Shahsavari، Faramarz. «ساختار مصوتها در زبان لکی». orientalia، ش. 7-8 (2009): 150-152.
- ↑ کتاب رده شناسی زبانهای ایرانی
- ↑ صدیق صفیزاده،. دوره بهلول. ج. نخست. تهران: طهوری، 1363. 116.
- ↑ صدیق صفیزاده،. مشاهیر اهل حق. ج. نخست. تهران: طهوری، 1360.
- ↑ ادیب طوسی، محمد امین، «فهلویات للی»، نشریهٔ دنشکدهٔ ادبیات تبریز، ۱۳۳۷ ه.ش.
- ↑ «ḤASANVAND». Encyclopædia Iranica، ۱۵ دسامبر ۲۰۰۵. بازبینیشده در ۷ مارس ۲۰۱۵.
- ↑ مسعود کیهان. جغرافیای مفصل ایران. ۱۳۱۱.
- ↑ Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) 2000, P.77,.
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ I. Kamandar Fattah, Les Dialectes kurdes méridionaux: étude linguistique et dialectologique. Louvain, Peeters, 2000, p. 55-62
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ G. Windfuhr, The iranian Languages, Routledge, 2009, P. 587
- ↑ ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ ۳۲٫۲ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد دهم، تهران ۱۳۸۰، س. ۵۴۸–۵۴۹
- ↑ Kurdish language - Britannica Online Encyclopedia
- ↑ ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ لغتنامهٔ دهخدا، لکی
- ↑ Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) 2000,.
- ↑ Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert) 1989,
- ↑ Ethnologue report for laki
- ↑ Kurdish language - Britannica Online Encyclopedia
- ↑ آیت محمدی. سیری در تاریخ سیاسی کرد. انتشارات پرسمان. ۱۳۸۲
- ↑ ۴۰٫۰ ۴۰٫۱ ۴۰٫۲ زبانها و گویشهای ایران. منبع: کتاب تاریخ زبان فارسی نویسنده: دکتر پرویز ناتل خانلری
- ↑ فرهنگ کردی کرمانشاهی، علی اشرف درویشیان، (کردی به فارسی)، نشر سهند، تهران، ۱۳۷۵
- ↑ جامعهشناسی مردم کرد، مارتین وان برویین سن، نشرپانیذ، تهران1378
- ↑ The Encyclopaedia of Islam By Sir H. A. R. Gibb, Volume V, page 823
- ↑ لری چند زبان است؟
- ↑ Kurdish Academy of Language: Laki
- ↑ The Kurds: a concise handbook By Mehrdad R. Izady, pages: 174-175
- ↑ Ethnologue report for language code: lki
- ↑ Anonby, Erik John, Kurdish or Luri? Laki’s disputed identity in the Luristan province. بازدید: آوریل ۲۰۰۹. (پیدیاف)
- ↑ طاهری, سیدفیض اله و دیگران. واژههای لکی و لری در شاهنامه فردوسی. اراک: دانشگاه اراک.
- ↑ ایزدپناه, حمید (22 خرداد، 1384). شاهنامه لکی. اساطیر. pp. http://www.adinehbook.com/gp/product/9643312852. ISBN 964-331-285-2. Check date values in:
|date=
(help) - ↑ ابوالوفایی, نوشاد. دار جنگه. کوهدشت، لرستان.
- ↑ مقایسه شباهتهای واژگانی زبان لکی با برخی دیگر از زبانها و گویشهای ایرانی، علی ستاری ،دانشجوی دکتری زبانشناسی/ مدرس دانشگاههای لرستان و پیام نور
- ↑ متفاوت با «هنی» hani که هم در لکی و هم در لری هست که به معنای «هنوز» میشود.
- ↑ تهم به معنای تاریک و کدر. همچنین به دو معنای دیگر: کره مزێ / کڕکڕه مزێ/تهم = مه تهم تووز= گرد و غبار
- ↑ در لکی حیوان اهلی شیرخواره. همچنین در لکی نوزاد انسان و حیوان میشود =کورپه گاو نر در لکی = کڵهگآ گاو ماده = منگآ گوساله = گۆهر / گؤهر
- ↑ این واژگان امروزه به صورت کاربردی و زنده بین مردم لک گفت و شنود میشود
- ↑ معانی دیگر سفید در لکی= چهرمێ
- ↑ آیت محمدی. سیری در تاریخ سیاسی کرد. ا نتشارات پرسمان. ۱۳۸۲
- ↑ آیت محمدی. سیری در تاریخ سیاسی کرد. ا نتشارات پرسمان. ۱۳۸۲
- ↑ رشیدیاسمی (کُرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او. ص ۱۷۲–۱۸۱)
- ↑ آیت محمدی. سیری در تاریخ سیاسی کرد. انتشارات پرسمان. ۱۳۸۲
پیوند به بیرون[ویرایش]
پروژهٔ ویکیپدیا زبان لکی آزمایشی در ویکیمدیا انکوباتور موجود است. |
|
|