رضاشاه

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از رضا شاه پهلوی)
پرش به: ناوبری، جستجو
Shir & Khorshid1.svg رضاشاه پهلوی Shir & Khorshid1.svg
Reza shahpahlavi.jpg
جای حکومت ایران
دودمان پهلوی
تاجگذاری ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی
تهران، کاخ گلستان
زادروز ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ خورشیدی
Flag of Iran ایران، مازندران، سوادکوه، آلاشت
پایان حکومت ۳ شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی
درگذشت ۴ مرداد ۱۳۲۳ خورشیدی
Flag of South Africa آفریقای جنوبی، ژوهانسبورگ
نام پدر عباس‌علی داداش‌بیگ
شاهنشاه پیشین احمدشاه قاجار
شاهنشاه پسین محمدرضاشاه
دین اسلام، شیعه دوازده امامی
همسران تاج‌الملوک آیرملو، مریم سوادکوهی، توران امیرسلیمانی، عصمت دولتشاهی
فرزندان همدم‌السلطنه، شمس، اشرف، محمدرضا، علیرضا، غلامرضا، عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، فاطمه، حمیدرضا
وزیران سرشناس محمدعلی فروغی، حسن مستوفی، مهدی‌قلی هدایت، محمود جم، احمد متین دفتری، رجبعلی منصور
عناوین
رضاشاه پهلوی
Imperial Coat of Arms of Iran.svg
عنوان مرجع اعلی‌حضرت همایون شاهنشاه[۱]
عنوان گفتاری اعلی‌حضرت همایونی
رضاشاه کبیر
عنوان دیگر در پیش از پادشاهی:
رضا شصت‌تیر، رضا ماکسیم، رضاخان، رضاخان میرپنج، سردار سپه

رضا پهلوی (زادهٔ ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ خورشیدی در آلاشت، مازندران - درگذشتهٔ ۴ مرداد ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی) معروف به لقب‌های رضاخان، رضاخان میرپنج، رضاخان سردارسپه و پس از آن رضاشاه، نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ خورشیدی و پادشاه ایران از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ خورشیدی و بنیانگذار دودمان پهلوی بود. پادشاهی رضاشاه پایان فرمانروایی قاجاریان و آغاز دوران نظام پهلوی بود.[۲][۳] او در آلاشت سواد کوه به دنیا آمد. وی دوران خردسالی را در فقر گذراند. از نوجوانی به نظام پیوست و مدارج ترقی را پیمود. در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان تهران را اشغال کردند.[۴] رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامی‌ها و راهزنی‌ها را از بین برد. در ۳ آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری گمارده شد و ابتدا تلاش ناکامی در جهت جمهوری‌خواهی کرد؛ ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال ایران به دست متفقین، با اولتیماتوم بریتانیا وی مجبود به ترک ایران به شرط واگذاری سلطنت به ولیعهدش شد. سه سال بعد در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت.[۳]

پادشاهی رضاشاه شاهد ایجاد نظم نوین بود.[۵] او برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامه‌های مستقل را بست، مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد. او با تبدیل مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی توانست وزرای دلخواه خود را تعیین کند. به علاوه وی با پشتیبانی دربار به مصادره زمین‌های حاصل خیز مازندران پرداخت و به زودی به ثروتمندترین مرد ایران تبدیل شد.[۶] حزب تجدد که صادقانه از رضاشاه پشتیبانی کرده بود، نخست جای خود را به حزب ایران نو و سپس حزب ترقی (سازمانی به تقلید از حزب فاشیست بنیتو موسولینی و حزب جمهوری خواه مصطفی کمال آتاترک) داد؛ ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان اینکه اندیشه‌های خطرناک جمهوری خواهانه دارد برچیده شد.[۷] او با به دست آوردن قدرت بلامنازع، اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد. رضاشاه در دوران قدرت، اصلاحاتی انجام داد که هرچند قاعده‌مند نبود، نشان می‌دهد که وی خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانه‌های دولتی، شبکه‌های ارتباطی، بانک‌های سرمایه‌گذار، و فروشگاه‌های زنجیره‌ای باشد. او برای رسیدن به هدفش (بازسازی ایران طبق تصویر غرب) دست به مذهب‌زدایی، برانداختن قبیله‌گرایی، گسترش ملی‌گرایی، توسعه آموزشی و سرمایه‌داری دولتی زد.[۸]

لقب‌ها

شناسنامه رضاخان که در سن ۴۲ سالگی وی برایش صادر شده است.

رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل گوناگون به القاب مختلفی خوانده شده‌است. در جوانی به نام ناحیه‌ای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده می‌شد. با ورود به نظامی‌گری به مناسبت استفاده از مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» و بعدها به «رضاخان» و سپس، با ذکر درجه نظامی‌اش، به «رضاخان میرپنج» شناخته شد. پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و به دست گرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» می‌خواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» (پیش از این نام خانوادگی در ایران رایج نبود؛ رضاشاه برای نخستین بار استفاده از نام خانوادگی را اجباری کرد[۹] شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «رضاشاه کبیر» داده شد.[۳][۱۰]

زندگی‌نامه

آغاز زندگی و نوجوانی

زادگاه رضاشاه در آلاشت

مادرش او را زمانی که کودک شیرخواره‌ای بود از شهرستان سوادکوه به تهران آورد.[۱۱] رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران زاده شد. پدرش داداش بیک سوادکوهی، یاور فوج سوادکوه بوده‌است.[نیازمند منبع]

محل زندگی‌اش در کودکی به عنوان «زادگاه بنیان‌گذار پهلوی» نامیده می‌شد و امروز، موزه مردم‌شناسی شهرستان آلاشت است. این منطقه آلاشت در فهرست آثار ملی کشور به نام محله قدیمی آلاشت به شماره ۸۶۷ ثبت ملی شده است.[نیازمند منبع]

آگاهی کامل و دقیقی از تبار و نیاکان رضاشاه در دست نیست.[۱۲] مادرش نوش‌آفرین آیرملو، اهل تهران و تا مرگ داداش‌بیگ ساکن آلاشت بود.[۱۳] مرگ پدرش در چهل روزگی وی موجب شد که نوش‌آفرین تصمیم به عزیمت به تهران بگیرد. به این خاطر پس از مدتی نوزاد شش‌ماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت.[۳] در این سفر رضای نوزاد در راه سخت میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران وی را مرده پنداشتند؛ بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجدداً جانی بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند.[۱۴] این داستان را رضاشاه بارها در دوران پادشاهی و در هنگام ساخت راه‌آهن شمال برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل نموده‌است.[۳] رضا و مادرش در محله سنگلج در نداری و تهیدستی زندگی می‌کردند. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا برعهده سرهنگ ابوالقاسم آیرم‌لو بود. او در آن زمان به نام ابوالقاسم بیک، خیاط قزاقخانه بود.[۳] پس از مرگ وی سرتیپ نصرالله‌خان آیرم زندگی آنان را اداره می‌کرد.[۳]

در بریگاد قزاق

رضا ماکسیم، در حال آموزش به‌کارگیری رگبار به سربازان در درجه سلطانی (سروانی) در بریگاد قزاق
پُرتره سردار سپه در مقام وزیر جنگ.
اثر: آنتوان سوریوگین
نوشتار اصلی: بریگاد قزاق

در سن ۱۴ سالگی[۱۵] توسط صمصام (از ابواب جمعی علی‌اصغرخان امین‌السلطان صدراعظم)، یکی از بستگان خود وارد فوج سوادکوه و تابین (سرباز) شد. از خود وی نقل شده‌است که به هنگام ورود آن قدر خردسال بوده‌است که دیگران وی را سوار اسب می‌کرده‌اند.[۳]

سال ۱۲۷۵ خورشیدی پس از کشته شدن ناصرالدین‌شاه قاجار، فوج سوادکوه برای نگاهبانی از سفارتخانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. وی در دوران خدمت در قزاقخانه مدتی نگهبان سفارت آلمان در تهران بود. امضای تغییر شیفت روزانه وی هنوز در این محل نگهداری می‌شود.[۳]

سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی به وکیل‌باشی (ستوان تا سروان)[۱۶] گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره رضاخان به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسل‌های ماکسیم آن زمان، به «رضا ماکسیم» معروف شد.[۱۷]

در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورش‌ها و قیام‌های محلی به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله از خود رشادت نشان داد. سپس با درجه یاوری (سرگردی) به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.[۳]

او در این سمت علیه فرمانده بریگاد یعنی سرهنگ کلرژه کودتایی را به فرماندهی استاروسلسکی، معاون وی با موفقیت اجرا نمود. اجرای این کودتا با هماهنگی احمدشاه توسط رضاخان به کودتای اول رضاخان نیز معروف است. در اثر این کودتا، کلرژه به روسیه بازگشت و استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد.[۱۶]

در میان قزاق‌ها رضا فردی آزاداندیش ولی ناآرام و متمرد بود.[۱۸] او یک بار در زمان استاروسلسکی، پاگون یکی از افسران روسی ارشدش را کَند. او همچنین فرماندهی معنوی سایر افسران ایرانی را نیز به دست آورده بود؛ چراکه سایر افسران ایرانی نیز از او تبعیت می‌کردند و استاروسلسکی همواره مجبور بود او را راضی نگه دارد.[۳] او اهل تملق نبود و با زیردستانش در بریگاد به نیکی رفتار می‌کرد و گاه به آنان از جیب خود انعام نیز می‌داد.[۱۶] گاهی نیز مانند سایر قزاقها دست به شمشیر و اسلحه می‌برد؛ ولی کینه جو نبود و انتقام نمی‌گرفت. یکی از افسران هم رده‌اش به نام علیشاه در درگیری ای صورت او را زخمی کرد. زمانی که رضا وزیر جنگ شد، افسر مزبور فرار کرد. به دستور رضا او را برگرداندند و با درجه‌ای از او دلجویی کردند و او تا مقام سرتیپی نیز رسید.[۱۹]

با اخراج افسران روس، بریگاد قزاق تحت نظر یک افسر نالایق ایرانی به نام سردار همایون، قرار گرفت و رضاخان عملاً فرمانده واقعی بریگاد (زیر نظر ژنرال آیرونساید) بود.[۱۰][۲۰]

در سال ۱۲۹۹ خورشیدی و چند ماه قبل از کودتا، رضاخان برای شرکت در سرکوب قیام میرزا کوچک خان جنگلی به گیلان فرستاده شد، که منجر به عقب‌نشینی قوای قزاق به فرماندهی استاروسلسکی تا حوالی قزوین گردید.[۱۰][مبهم]

کودتای سوم اسفند

کابینه کودتا به ریاست سید ضیاء با حضور سردارسپه که تنها ۳ ماه دوام داشت؛ شرکت کنندگان در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ (از سمت چپ، ردیف جلو): رضاشاه، مسعود کیهان، سرهنگ گلیروپ (فرمانده سوئدی ژاندارمریسید ضیاءالدین طباطبایی، حسین دادگر، حسن مشار، علی ریاضی، کاظم خان سیاح

در پی گفتگوها و هماهنگی‌های انجام شده میان سید ضیاءالدین طباطبائی (مدیر روزنامه رعد) و رضاخان از یک سو و ژنرال آیرونساید با رضاخان از سوی دیگر،[۱۰] در روز سوم اسفند سال ۱۲۹۹، کودتایی نظامی ترتیب داده شد. میزان نقشی که هر یک از افراد در برنامه‌ریزی کودتا دارند دقیقاً مشخص نیست، گرچه سید ضیا و رضاخان هر یک مدعی این بودند که بازیگر اصلی کودتا هستند. در واقع هر یک نگران سرنوشت کشور بودند و به خصوص سید ضیا طرح‌های متعددی برای مقابله با تهدید بلشویکی پیشنهاد کرده بود.[۲۱]

عده‌ای بر این باورند که انگلستان که از پروپاگاندای بلشویکها در تهران نگران بود، در برنامه‌ریزی و حمایت این کودتا دست داشت.[۲۱][۲۲][۲۳] به گفته ماروین زونیس، میزان این دخالت هیچگاه مشخص نشد.[۲۴] بسیاری دیگر از پژوهشهای جدید نشان می‌دهد که سیاست رسمی بریتانیا در لندن، نه نقشی در طراحی و اجرای کودتای سوم اسفند داشت و نه تمایلی به برآوردن رضاشاه و برانداختن قاجارها.[۲۵][۲۶] آیرونساید در خاطرات خود می‌نویسد که او طی دوره‌ای که سردار همایون فرماندهی اسمی قوای قزاق را داشته‌است بارها از اردوی آنان بازدید می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که «رضاخان مسلماً بهترین است» و «فرمانده قزاق‌ها (سردار همایون) مخلوقی بی‌فایده و ضعیف است».[۲۷]

به نوشته دانشنامه اسلام بریل، در اکتبر ۱۹۲۰ نیروهای بریتانیایی مستقر در شمال غربی ایران (که از زمان جنگ جهانی اول باقی‌مانده بودند) تحت سرپرستی ژنرال ادموند آیرونساید قرار گرفتند که به همراه دیگر افسران بریتانیایی با رضا خان که از چهره‌های ممتاز بی افسران قزاق پادگان قزوین بود آشنا شده و به تحسین وی پرداختند. پژوهش‌های اخیر به حضور دیپلماتیک و نظامی محلی در کودتا اشاره می‌کنند نه حمایت دولتی بریتانیا.[۲۸]

به نوشته دانشنامه ایرانیکا، بیشتر ناظران به اقدامات دولت جدید مشکوک باقی ماندند و به دخالت انگلستان در کودتا و همچنین شکل‌گیری سیاست‌های دولت جدید گمان می‌بردند.[۲۱] این کودتا به شکل گسترده‌ای به عنوان اقدام انگلستان برای احیای روح قرارداد ۱۹۱۹ شناخته می‌شد؛ علاوه بر این، عده‌ای بر این هستند که کودتا بدون حمایت مالی و لجستیکی پرسنل ارتش بریتانیا در قزوین امکان آغاز نداشت.[۲۱] قزاق‌ها خود از دریافت پول و حمایت انگلیسی به خود می‌بالیدند.[۲۱] علی‌رغم آنچه سید ضیا اعلام کرد، به نظر می‌رسد که پرسنل ارتش بریتانیا در کودتا شرکت داشتند و هیچ‌یک اسناد در انکار و رد دخالت نیروهای بریتانیا قابل اثبات نیست.[۲۱]

ماجرا چنین بود که با ورود ادموند آیرونساید و اخراج روس‌ها، روزی آیرونساید همه فرماندهان ایرانی را جمع می‌کند و به کمک مترجم به آنان «توصیه» می‌کند که خلع سلاح شوند. در جوی که همه فرماندهان از صلابت این دستور سکوت اختیار کرده بودند، رضاخان برمی‌خیزد و با صدای رسا یادآوری می‌کند که آنان تنها تحت امر پادشاهشان (احمدشاه) هستند و گوشزد کرد که فرماندهان هرگز این دستور را از یک افسر انگلیسی اجرا نخواهند کرد.[۲۹]

آیرونساید پس از این شناخت از رضاخان اعتقاد یافت که «نباید این سربازان و افسران را در اینجا نگه داشت. بلکه باید راهشان را به سوی تهران، پیش از آنکه من از صحنه خارج شوم باز گذاشت. درواقع یک دیکتاتور نظامی در ایران تمام اشکالات کنونی ما را حل خواهد کرد.» به این ترتیب رضاخان مقام فرماندهی نیروهای قزاق را به دست آورد. در این موقع، صرفنظر از اینکه برنامه کودتا به دست آیرونساید طراحی شده باشد یا به دست رضاخان، هردو مذاکرات خصوصی در مورد جزئیات را آغاز کرده بودند. آیرونساید می‌نویسد «رضاخان عجله دارد که وارد عمل شود. او از بیکاری خسته شده‌است.»[۲۷] در نتیجه این کودتا، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند.[۱۰]

بر خلاف اظهارات سید ضیا که بریتانیایی‌ها در خصوص مقصود اصلی انتقال قزاق‌ها فریب داده شده بودند، به نظر می‌رسد کارکنان نظامی بریتانیایی در کودتا درگیر بوده‌اند. هیچ‌یک از گزارش‌هایی که درگیری بریتانیا در کودتا را نفی می‌کنند قابل اثبات نیستند. بریتانیایی‌ها نگران «پروپاگاندای بلشویکی» در تهران و اثر آنها بر ارتش بودند. کلنل هنری اسمیت انگلیسی سردار همایون قاسم خان والی، رئیس تشریفاتی بریگاد قزاق را تحت فشار نهاده بود تا از نیروهای مستقر در قزوین استفاده کرده و علیه اشغال توسط بلشویک‌ها پیش دستی کند. هرمن نورمن وزیر مختار بریتانیا در تهران هم برنامه را تأیید کرده و خواهان جایگزینی ۶۰۰ قزاق مستقر در تهران با تعداد برابری از مردان تازه آموزش دیده از قزوین، تحت فرماندهی رضا خان، بود. بسیار محتمل است که شاه و نخست وزیر که تازه کابینه اش را بازسازی کرده بود، به امید تحکیم دولت با این برنامه موافق بودند. سردار همایون با ادعای این که اسمیت اصرار کرده، نیروی خیلی بزرگتری را اعزام کرد. اسمیت بعدها به نقشی که او و دابلیو. ای. اسمارت، دبیر شرقی هیئت دیپلماتیک بریتانیا ایفا کرده بودند اعتراف کرد. آیرونساید احتمالاً تشویق به این حرکت کرده بوده گرچه در جریان جزئیات برنامه نبوده است. خاطرات وی نشان می‌دهد که او حامی کودتای نظامی بوده و برای اجرای آن رضا خان را در ذهن داشته است. با قضاوت بر اساس نظرات ضبط شده از مقامات وزارت امور خارجه بریتانیا، درگیری بریتانیا از سوی وزارت خارجه هدایت نمی‌شده است. حتی به نظر می‌رسد نورمن در خصوص مقصود واقعی حرکت قزاق‌ها بی خبر بوده تا این که چند روز قبل از کودتا آیرونساید به وی گفته است.[۲۱]

سِر پِرسی لورن در یکی از نامه‌هایش به وزارتخانه از رضاخان به عنوان مردی درستکار و باعرضه یاد می‌کند که دزد نیست و با بریتانیا هم دشمنی ندارد، اما وزیر انگلیسی در جوابش به او توصیه می‌کند که گول نخورد، رضاخان «بلد است شیرین حرف بزند و ترش رفتار کند».[۳۰]

هارولد نیکلسون، نماینده سیاسی بعدی در تهران، سیاست ستایشگرانه لورن نسبت به رضاشاه را نکوهش می‌کرد و رضاشاه را از توانایی فکری و اخلاقی برای احراز مقامات عالی بی بهره می‌دانست. رابرت کلایو، جانشین نیکلسون، نیز نظریاتی مشابه او داشت. در پایان سال ۱۳۰۶ سفارت بریتانیا در تهران به این نتیجه رسیده بود که رضاشاه هزار بار از احمدشاه بدتر است. در سال ۱۳۱۱ در آستانه درگیری ایران و انگلستان، وزارت خارجه بریتانیا، رضاشاه (که قرارداد نفت را به درون آتش شومینه انداخته بود) را یک «وحشی» خواند و سال بعد یک «دیوانه خون‌آشام».[۳۱][۳۲]

به هر روی محتمل است دولت بریتانیایی هند به کودتا و تشکیل یک دولت معتدل میانه رو در تهران تشویق کرده باشد. مقامات آن دولت از قرارداد ۱۹۱۹ ایران-انگلستان انتقاد کرده و آن را مغایر با احساسات ملی گرایانه و منافع بلندمدت بریتانیا در کل منطقه می‌دانستند. اردشیر جی ریپورتر، مشاور ارشد هند در تهران، خواهان تأسیس یک دولت قوی بود و از اکتبر ۱۹۱۷ با رضا خان در تماس بود. او در خاطراتش برای معرفی کردن رضا خان به آیرونساید برای خود اعتبار قائل می‌شود.[۲۱]

سردار سپه

پس از کودتا سید ضیاءالدین طباطبایی، مسعود کیهان را به وزارت جنگ منصوب کرد، اما کشمکش‌ها بین مسعود کیهان و رضا خان باعث شد که او در هفت اردیبهشت استعفا دهد[۳۳][۳۴] و احمدشاه رضاخان را با لقب سردار سپه به وزارت جنگ منصوب کند. رضاخان سردار سپه تا سوم آبان ۱۳۰۲ در این سمت بود؛ و در این مدت نیروهای قزاق و ژاندارمری و نظمیه را ادغام کرد و ارتش ملی را به وجود آورد.[۳۵] از لحاظ سیاسی او در این دوره با نخست وزیرهای شاه به ویژه احمد قوام مشغول جنگ قدرت بود. درعوض با احمدشاه رفتاری احترام آمیز و خاضعانه داشت. احمدشاه اکثر اوقات در خارج از کشور به سر می‌برد.[۱۰]

با ظهور ارتش نوین ایران، امنیت که سال‌ها بود از کشور رخت بربسته بود، دوباره به کشور بازگشت.[۳۶] رضاشاه موفق شد در این دوره و به مدد مانورهای سیاسی[۳۷] و ارتش نوین خود، یاغیانی مانند شیخ خزعل، کلنل محمدتقی خان پسیان و بلوچ‌ها را در جنوب تخته‌قاپو کند. همچنین انقلابیونی مانند میرزا کوچک خان جنگلی که از دوران مشروطه بر نواحی شمالی حکومت داشتند، توسط قوای این ارتش سرکوب شدند.[۱۶] وی به پاس این پیروزی شمشیر مکلل به جواهر از احمدشاه دریافت کرد.[۳] در این راستا حتی مخالفانی مانند سید حسن مدرس و دکتر محمد مصدق نیز بازگرداندن امنیت به کشور توسط وی را ستودند.[۱۰]

نخست‌وزیری و جمهوری خواهی

رضاخان در دورهٔ نخست‌وزیری، وزیر جنگ نیز بوده

سرانجام در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری منصوب شد و شاه نیز پس از چند روز به اروپا رفت و عملاً کشور را به رضاشاه سپرد. رضاشاه در این مدت پایه‌های قدرت خود را استوار کرد و به کوشش برای سرنگونی حکومت قاجار پرداخت.[۱۰]

نخست‌وزیر، طی این دوره متوجه شد که برخی از ناآرامی‌ها را نمی‌توان با جنگ از بین برد؛ بنابراین، روی به سیاست آورد و با آوردن خانزادگان به تهران اسباب شهرنشینی آنان را فراهم نمود و آنان را از طغیان و مخالفت بازداشت.[۳]

پادشاهان قاجاریه، تقریباً از اواسط دوران سلطنت ناصرالدین شاه، کشورداری را رها نموده و هیچ گامی در جهت بهبود وضع عمومی برنداشته بودند و سفرنامه‌های اروپائیان (همچون فرد ریچاردز،[۳۸] کلود آنه[۳۹] و ویتاسکویل وست[۴۰]) در این دوران، روشن می‌کند که کشور به ویرانه‌ای تبدیل شده بود.[۱۰]

لذا طی سالهای نخست وزیری، رضا شاه که اختیارات فوق‌العاده‌ای پیدا کرده بود توانست یک رشته اصلاحات عمومی را به مرحلهٔ عمل برساند. این اصلاحات موجب شده بود تا عموم مردم نسبت به وی دید مثبتی داشته باشند. از دیگر سو، نخست وزیر هنوز افکار ضد مذهبی خود را بروز نداده بود.[۳] او در این دوره در مراسم مذهبی شیعیان در مساجد و تکایا شرکت می‌کرد و از وجود شاهزادگان قاجاری پرنفوذ همچون نصرت‌الدوله و صارم‌الدوله در دولت استفاده می‌نمود.[۱۰]

بنابراین در غیاب احمدشاه، عوامل رضاشاه اندیشه الغای سلطنت و رئیس‌جمهور شدن سردار سپه را پیش آوردند. اما تغییر حکومت کشور به جمهوری با مخالفت شدید برخی از روشنفکران و روحانیون همچون ملک‌الشعرا بهار و سید حسن مدرس با شکست روبرو شد.[۱۰]

رسیدن به پادشاهی

سوگند رضا شاه در برابر مجلس مؤسسان در تکیه دولت در روز بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴
رژه سربازان ایرانی در روز تاجگذاری رضاشاه در تهران
Reza shah coronation.jpg

در طول یک و نیم سال بعد از شکست پروژه جمهوری‌خواهی، سردارسپه کوشید تا خود را با نمایندگان مخالفین و اقلیت مجلس نزدیک کند. ارتباطات وسیعی با عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نصرت‌الدوله، سید حسن مدرس و تقریباً اکثر کسانی که پس از کودتا دستگیر شده بودند برقرار شد. از سوی دیگر تمایل بیش از حد احمد شاه به سلطنت مشروطه که گاهی به ضعف وی نیز تعبیر می‌شد، راه را برای تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی هموار نمود.[۴۱]

تنها مقاومت جدی خانواده احمد شاه، نه از سوی وی که از سوی مادرش ملکه جهان صورت گرفت. او به تنهایی تصمیم به مبارزه با رضاخان گرفت و به این منظور از پاریس به عتبات عالیات سفر کرد تا حکم و فتوی مفسد و خارج از دین بودن بودن نخست وزیر را به هر قیمتی از مراجع عراق به دست آورد.[۴۲] ولی او نیز هنگامی به عراق رسید که رضاشاه در مجلس مؤسسان سوگند پادشاهی خورده بود.[۴۳]

به هر تقدیر با فشارهای نخست وزیر، نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحده‌ای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. اغلب نمایندگان شهر تهران (که بر خلاف سایر شهرها در فرایندی نسبتاً دموکراتیک انتخاب می‌شدند) با این تغییر مخالفت نمودند. سپس با تشکیل یک مجلس مؤسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به «آقای رضا پهلوی» واگذار شد. انتخابات این مجلس در فرایندی کاملاً غیر دموکراتیک انجام شد و کسانی مانند سید ابوالقاسم کاشانی به نمایندگی رسیدند و در مدح رضا شاه و سلطنت وی، نطق‌های پرشوری کردند. در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاخان پهلوی در مجلس مؤسسان حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف پادشاهی را به عهده گرفت و برای اولین بار در سال ۱۳۰۴ بر تخت مرمر نشست. مراسم تاج‌گذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ در تالار سلام انجام شد.[۱۰]

سخنرانی مخالفان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی در مجلس (همچون دکتر محمد مصدق و سید حسن مدرس) نشان از آن دارد که آنان منکر نقش رضا شاه در برقراری نظم در کشور نبوده‌اند. بلکه استدلال مخالفان چنین بود که با توجه به اینکه پادشاه مشروطه عملاً اختیار حقوقی کشور داری را ندارد و این اختیارات یکسره به نخست وزیر واگذار شده‌است، لذا حیف است که نخست وزیر موفقی مانند سردارسپه به عضوی خنثی همچون پادشاه مشروطه تبدیل شود. زیرا چنان‌که بخواهد همچنان مصدر امور باقی بماند ناچار به ورطه دیکتاتوری خواهد افتاد.[۴۴]

سال‌های نخست پادشاهی

نگاره رسمی رضا شاه پهلوی در هنگام نشستن بر تخت پادشاهی. الماس دریای نور روی کلاه وی دیده می‌شود.
رضاشاه و آتاترک

با پایان دوران جنگ قدرت در کشور و پادشاهی رضا شاه، دوره رشد و سازندگی آغاز گردید. در این دوران رضا شاه، هنوز با افرادی رایزنی می‌کرد و مخالفانی چون محمدتقی بهار و محمد مصدق، آنقدر آزادی داشتند تا علناً با شاه مخالفت کنند[۴۴] و حتی از قبول مقام وزارت سر باز زنند.[۴۵]

هنگامی که رضا شاه پهلوی بر مسند پادشاهی نشست، جهان در آرامش موقت پس از جنگ جهانی اول نفسی می‌کشید. رضاشاه پهلوی، برنامه گسترده‌ای را برای سامان اداری و اقتصادی کشور به دست گرفت. رضا شاه توانست از آرامش نسبی میان دو جنگ، حداکثر بهره‌برداری را نموده و زیرساخت‌های کشور همچون ارتش و راه‌ها را به دست مستوفی‌الممالک، نخست وزیر مردمی و شناخته شده نوسازی کند.[۴۶] در همین دوران بود که کاپیتولاسیون الغا شده و راه‌آهن سراسری ایران به سرعت ساخته شد.[۴۷] همچنین آخرین آشوبها و نا امنی‌ها نیز توسط رضا شاه سرکوب شد و شمال شرق ایران که محل جولان یاغیان بود، به تسخیر ارتش درآمد و شهرهای جدید (مانند بندر ترکمن و گنبد کاووس) در محل این ناآرامی‌ها ساخته شد.[۴۸]

رضاشاه، در این دوران به تقویت نفوذ و افزایش پایگاه مردمی خود، خصوصاً در میان برخی روشنفکران پرداخت. سازمانهای زنان (مانند جمعیت نسوان وطن‌خواه) آزادی فعالیت داشتند و گروه‌های چپ مانند حزب کمونیست ایران فعالیت می‌کردند.[۴۹][۵۰] رضا شاه، بعدها هیچگاه نتوانست پایگاه مردمی خود را در این دوران مجدداً به دست بیاورد.[۵۱] در اواخر این دوران بود که قانون مدنی کشور به تصویب مجلس رسید. با تصویب این قانون، قدرت روحانیون که تا آن زمان تنها مقام قضایی کشور بودند، به چالش کشیده شد.[۵۲]

تنها سفر خارجی رضاشاه

رضاشاه در کل زندگیش تنها یک سفر به خارج از ایران داشت و آن هم ترکیه بود که با مصطفی کمال آتاترک دیدار کرد. تنها سفر خارجی رضاشاه، سفر به ترکیه در سال ۱۳۱۳ بود. او در این سفر سخت تحت تأثیر همپای ترکش مصطفی کمال آتاترک قرار گرفت و کوشید تا مانند او، کشور را با قدرت اداره نماید. چنان‌که شمشیر جواهر نشانی به رسم یاد بود به همراه عکس خود را به وی هدیه کرد و در پای عکس نوشت: «به رسم یادگار برای دوست عزیز و برادر محترم حضرت قاضی مصطفی کمال رئیس جمهور ترکیه ارسال گردید» سعد آباد ۲۹/ ۵/ ۱۳۱۳ که امروزه این عکس و شمشیر در موزه رسمی مقبره آتاتورک در شهر آنکارا می‌باشد. در این سفر، رضاشاه با دیدن زنان بی‌حجاب ترک که مشغول به کار بودند و همانند مردان در صنعت کار می‌کردند به فکر کشف حجاب زنان افتاد.[۵۳][۵۴]

اقدامات رضاشاه

راهسازی سراسری در کل کشور به دستور رضاشاه.
ساخت راه‌آهن سراسری به دستور رضاشاه

رضاشاه چه در جایگاه پادشاه و چه در جایگاه نخست‌وزیر و وزیر جنگ، کارهایی کرد که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:[۵۵]

تبعید شدن در شهریور ۱۳۲۰

با وقوع جنگ جهانی دوم ایران اعلام بی طرفی کرد و حتی برای ندادن بهانه به دست متفقین که در جنگ با آلمان بودند، در چندین مرحله از شمار نیروهای آلمانی در ایران (که متفقین آنان را جاسوس رژیم نازی می‌خواندند) کاست. به طوریکه حتی روابط دوستانه هیتلر و رضاشاه به سردی گرایید و کودتایی بر ضد رضاشاه از سوی آلمانیها طراحی شد که نافرجام ماند؛ ولی بریتانیا که به نفت رایگان ایران برای پیشبرد جنگ نیاز داشت، و روسیه که نیازمند دریافت کمکهای لجستیکی از متفقین بود، با چراغ سبز آمریکا، با نقض آشکار بی طرفی ایران در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ به ایران حمله کردند.[۲۴] از این روز به مدت یک هفته، شهرهای شمالی و غربی و جنوبی ایران از چندین جهت مورد تهاجم همه‌جانبه ارتش سرخ شوروی و ارتش بریتانیا قرار گرفت. همچنین نیروهای شوروی به بمباران شهرهای شمالی و شمال غربی ایران پرداختند. در روز ششم فروغی که به مقام نخست وزیری رسیده بود، ترک مقاومت را در دستور کار قرار داد و به رایزنی با اشغالگران پرداخت. رضاشاه بعد از ظهر روز نهم شهریور همه فرماندهان و مقامات امضاکنندهٔ طرح مرخصی سربازان وظیفه را —که در عمل به انحلال ارتش انجامیده بود— به کاخ سعدآباد احضار کرد و به آنها نسبت خیانت داد. شاه سرلشکر احمد نخجوان، (کفیل وزیر جنگ)، و سرتیپ علی ریاضی را مسبب این خیانت قلمداد کرد، ازآن‌رو به ضرب و شتم آنان پرداخته و پس از خلع درجه، آنان را زندانی کرد. سپس دستور داد ایشان به خاطر این خیانت در دادگاه زمان جنگ محاکمه شوند.[۸۰]

پس از اشغال ایران، بریتانیا پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد:[۸۱]

رضاشاه سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از بندرعباس با کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیره موریس منتقل شد و بالاخره در آفریقای جنوبی در شهر ژوهانسبورگ تحت نظر قرار گرفت.[۸۲]

در مسیر بندرعباس در یکی از مناطق لارستان گرمای شدید هوا برای رضاشاه مشکل‌ساز شده بود، در این بین یکی از اهالی آن منطقه مقداری یخ به رضاشاه و همراهانش داد. شرح این واقعه از کتاب تحشیه دکتر باستانی پاریزی در کتاب فرماندهان کرمان نوشته شیخ یحیی احمدی کرمانی انتشارات دانش ۱۳۶۲(یادداشت‌های محمود جم درسالنامه ۱۳۴۰ دنیا):[۸۳]

درهر حال از سیرجان رهسپار بندرعباس شدیم. وقتی وارد بندرعباس شدیم در گرمای ماه مهرماه ۱۳۲۰ مثل اینکه رضا شاه و من و سایر همراهان وارد آب حوض شده و قبل از اینکه بدن خود را خشک نماییم لباس بر تن کرده‌ایم. شاه در بندر عباس دستور دادند تمام جامدان‌ها را مأمورین گمرک مورد تفتیش قرار بدهند و صورت مجلسی هم تهیه شود تا محقق گردد جواهرات سلطنتی همراه شاه نیست.

دربندرعباس هم شاه از گفتارهای رادیو لندن عصبانی بودند ولی من می‌دانستم تمام این جریان زیر سر «سر رید بولارد» سفیر انگلستان در تهران می‌باشد. ایشان چاره‌ای جز ترک ایران نداشتند و به وسیله کشتی نیمه باری و نیمه مسافری انگلیسی موسوم به «بندرا» خاک ایران را ترک گفتند.

شدت گرمای بندرعباس مخصوصاً یک ساعت قبل از عزیمت رضاشاه بحدی بود که گله داری —بازرگان بندرعباسی— مقداری یخ به عنوان تحفه به شاه تقدیم داشت. یخ در آن گرمای شدید بندرعباس نعمتی بود. شاه با مشاهده یخ دست در جیب بردند و ۱۵ سکه پهلوی طلا درآوردند تا به گله داری بدهند. عرض کردم ایشان از مکنت و ثروت برخوردار است، اجازه بفرمایید پس از بازگشت به تهران در مقام تقدیر از رفتار او برآیم (آقای گله داری بعداً در سال ۱۳۲۳ از بندرعباس به مجلس شورای ملی رفت).

رضا شاه قبول کردند و با کرجی بندر و ساحل را ترک کرده تا در دو کیلومتری سوار کشتی بشوند. در کشتی صورت مرا بوسید و پس از آنکه مراسم خداحافظی در محیط بسیار ناراحت‌کننده بعمل آمد به ساحل بازگشتم و بعد ازظهر همان روز از همان راهی که آمده بودم به طرف تهران رهسپار شدم.

بعدها سه برادر گله داری اولین هتل مدرن دبی را ساختند که شامل هتل اینترکانتیننتال و هیئت رجنسی (هتل گله داری) در اواسط دهه ۱۹۷۰ می‌شود.[۸۴]

دوران تبعید

رضا شاه به همراه فرزندان در جزیره موریس در زمان تبعید

رضاشاه در ابتدا قصد داشت در یکی از کشورهای آمریکای لاتین و به احتمال زیاد کشور آرژانتین ساکن شود. وی به همراه یازده نفر از اعضای خانوادهٔ سلطنتی از جمله شمس پهلوی و علیرضا پهلوی و همچنین هشت نفر دیگر در شهر بندرعباس سوار کشتی انگلیسی شده و این شهر را به قصد بمبئی هند ترک کردند تا مدتی را در این شهر بگذرانند و پس از رفع خستگی به یکی از کشورهای شیلی یا آرژانتین برای سکونت بروند. اما پس از نزدیک شدن به شهر بمبئی، حکومت هند انگلیس به وی اطلاع داد که نمی‌توانند در این شهر اقامت کنند و باید به سمت جزیرهٔ موریس رهسپار شوند و این امر موجب برآشفتگی رضاشاه شد؛ زیرا تا پیش از این واقعه وی و همراهانش گمان می‌کردند که پس از استعفا و ترک ایران می‌توانند آزادانه در هر جای دنیا که مایل باشند ساکن شوند اما بعد متوجه شدند که در واقع به نوعی زندانی دولت انگلیس هستند. به مسافران کشتی حتی اجازهٔ ورود به شهر بمبئی را نیز ندادند و مجبور شدند مدت پنج روز را وسط دریا در کشتی منتظر بمانند تا کشتی دیگری از راه برسد و با آن کشتی رهسپار جزیرهٔ موریس بشوند.[۸۵]

«سر کلارمونت اسکراین» کنسولیار انگلیس در کرمان که مأمور انتقال رضاشاه و همراهانش به موریس بوده در کتاب «جنگ جهانی در ایران» و همچنین شمس پهلوی در خاطرات خود دلیل اینکه به هیچ‌یک از مسافران اجازهٔ ورود داده نشد را این می‌دانند که ممکن بود ورود پادشاه یک کشور اسلامی به بمبئی منجر به بروز شورش مسلمانان در این شهر شود. رضاشاه پس از مدتی اقامت در این جزیره چندین بار دربارهٔ وضعیت آب و هوایی آنجا به حکمران انگلیسی این جزیره اعتراض نمود تا سرانجام با انتقال وی و همراهانش به مکانی بهتر در آفریقا موافقت شد.[۸۵]

خودکامگی

محمدرضا پهلوی معتقد بود رضاشاه در دوره پادشاهی خود تمام امور مملکتی را در دست خود داشت و کشور را مانند یک نظامی اداره می‌کرد.[۸۶] بسیاری از مورخان عقیده دارند که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی و دیکتاتوری از حدود سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۰ یعنی نیمه دوم حکومت رضا شاه، صورت پذیرفته‌است.[۸۷]

نخستین نشانه‌های تغییر رویه رضا شاه، در سال ۱۳۰۵ و با ترور ناکام مدرس مشاهده شد. در اردیبهشت ۱۳۰۶ خودکامگی وی به حدی رسید که مستوفی‌الممالک دیگر ادامه کار را مفید ندانست[۸۸] و در گزارشی به مهدی‌قلی هدایت (نخست وزیر بعدی) خود را تحقیر شده خواند و استعفا کرد.[۸۹]

آزادی‌هایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرت‌الدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولت‌الدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و محمد فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو شاهرخ) نیز دیده می‌شوند.[۱۰][۵۲][۹۰][۹۱] و[۹۲] برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علی‌اکبر داور وزیر عدلیه) از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند.[۵۲][۹۳] علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، قشقایی و بختیاری را نیز که عمدتاً با خانواده صورت می‌پذیرفت باید افزود.[۹۴]

مجلس شورای ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرست‌هایی از نمایندگان مورد تأیید او انجام می‌شد.[۱۰][۵۲][۹۰] حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس (مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند.[۸۹] به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازنده آن یعنی سرتیپ محمد درگاهی بود.[۱۰]

در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی گروه‌های چپ مانند حزب کمونیست ایران و گروه ۵۳ نفر که حتی فعالیت‌های اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامه‌ها تحت انقیاد کامل درآمده و یا تعطیل شدند.[۹۵]

سیاست خارجی

در دوره زمامداری رضاشاه، ایران رابطه نزدیکی با کشور آلمان برقرار کرد به طوری که این کشور به بزرگ‌ترین شریک تجاری ایران تبدیل شد و بیش از سه هزار کارشناس آلمانی در ایران استقرار یافتند.[۹۶] این افرایش رابطه با آلمان باعث تیرگی روابط با انگلیس و شوروی شد و یکی از علت‌های حمله این دو کشور در سال ۱۳۲۰ به ایران شد.[۹۷]
در دوره رضاشاه روابط بین‌المللی ایران دچار فراز و نشیب‌هایی شد. در سال ۱۹۳۷ و در اعتراض به چاپ عکسی در یک نشریه فرانسوی، ایران سفیر خود را از فرانسه فراخواند.[۹۶] در سال ۱۹۳۵ نیز در پی دستگیری سفیر ایران در آمریکا به جرم سرعت زیاد در حین رانندگی در مریلند ایالات متحده آمریکا، ایران روابط خود با آمریکا را قطع کرد.[۹۸] در سال ۱۹۳۹ روابط ایران با فرانسه و آمریکا به حالت عادی بازگشت.

منش و بینش

پارانویا

پادشاهان پهلوی که خودشان نیز در مضان توهم توطئه بریتانیا قرار داشتند، بسیاری از حوادث ایران و جهان را به آن سیاست منتسب می‌کردند. رضا شاه به حد افراط به انگلیسی‌ها سوظن داشت و همه بدی‌های دنیا را از انگستان می‌دانست. حتی سوظنش به پسرش محمدرضا هم متوجه شد و فکر کرد که با انگلیسی‌ها کار می‌کند. محمدرضا، رفیقی سوئیسی داشت که او را برای کسب خبر از وضع رضا شاه به ژوهانسبورگ فرستاده بود. رضا شاه به اطرافیانش گفت: «حالا این پسره را فرستادند بیاید اینجا، معلوم است از کجا آب می‌خورد...» می‌گفت: «همه اینها را انگلیسی‌ها تدارک می‌بینند.» به پسرش سوظن داشت. می‌گفت که دست انگلیسی‌ها است.[۹۹]

دین

تمبر یادبود جشن ۲۵۰۰ امین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران - رضاشاه بزرگ
اسکناس ۵۰۰ ریالی معادل ۵ پهلوی متعلق به فروردین سال ۱۳۱۷ خورشیدی با نشان شیر و خورشید

دولت رضاشاه، اعمال نفوذ برنهاد مذهب را نیز در دستور کار قرار داد. حوزه‌های علمیه در قم، اصفهان، و البته نجف خودمختار باقی ماندند، اما دانشکده الهیات دانشگاه تهران و مسجد سپهسالار (که توسط امام جمعه منتخب دولت اداره می‌شد) داوطلبان را امتحان می‌کردند تا معلوم کنند کدام یک صلاحیت آموزش دینی به مردم و در نتیجه درآمدن به کسوت روحانیت را دارند. به عبارت دیگر، برای نخستین بار دولت نحوه درآمدن به جرگه علما را تعیین می‌کرد. البته، روحانیونی که برای کار در بخش خدمات دولتی انتخاب می‌شدند، باید لباس روحانیت را کنار می‌گذاشتند و از پوشش غربی و کلاه استفاده می‌کردند. شکفت اینکه این اصلاحات به روحانیون نیز هویت متمایزی بخشیده بود. ضمناً وزارت آموزش، آموزش مذهبی را در مدارس دولتی اجبار کرده و با کنترل محتوای این دروس، جلو هر عقیده‌ای را که بویی از شک آوری نسبت به مذهب داشت می‌گرفت. هدف رضا شاه بیشتر حاکم کردن دولت بر تبلیغ و ترویج اسلام بود تا تضعیف مذهب با اندیشه‌های سکولار. وی زندگی سیاسی اش را با رهبری قزاق‌ها در آیین‌های ماه محرم آغاز کرده بود و برای بسیاری از یازده فرزندش، نام‌های شیعی انتخاب کرده بود. محمدرضا، غلامرضا، علیرضا، احمدرضا، عبدالرضا و حمیدرضا. واعظان سرشناس را برای ارائه برنامه‌های مذهبی به رادیوی سراسری دعوت کرد. وی همچنین شریعت سنگلجی، واعظ پر آوازه مسجد سپهسالار را ترغیب کرد تا آشکارا نیاز مبرم شیعه به نوعی «رفرماسیون» را اعلام کند. سنگلجی اغلب در منبرهای خود بر این نکته تأکید می‌کرد که اسلام در تضاد با تجدد - به ویژه علوم، پزشکی، سینما، رادیو و سرگرمی رو به رشد یعنی فوتبال- نیست.[۱۰۰]

سکه طلای پنج پهلوی، متعلق به سال ۱۳۰۵ خورشیدی مصادف با ۱۹۲۶ میلادی (دوران رضا شاه پهلوی) نام رضا شاه روی سکه درج شده است. نشان شیر و خورشید نیز در طرف دیگر سکه موجود است.

رضاشاه سنت شاهی تأمین بودجه مالی مدارس علمیه، بزرگداشت مجتهدین اعظم و سفرهای زیارتی - حتی به نجف و کربلا - را استمرار بخشید. به هشت روحانی در سال ۱۳۰۰/ ۱۹۲۱ از عراق گریخته بودند، پناهندگی اعطا کرد. عبدالکریم حائری یزدی، مجتهدی بسیار محترم را به اقامت در شهر قم و تبدیل آن به مرکزی همانند نجف ترغیب و تشویق کرد. حائری که همواره از سیاست دوری می‌جست، برای نهادی کردن تشکیلات دینی، بیش از هر روحانی دیگری فعالیت کرد. در همین سالها بود که، استفاده از القاب روحانی نظیر آیت‌الله و حجت‌الاسلام بین عموم رایج شد. شیخ محمد حسین نائینی، طرفداری از دولت را به جایی رساند که کتاب اولیه اش در مدح مشروطیت را نابود کرد. رضاشاه طلاب علوم دینی را از انجام وظیفه معاف و تأیید و ترویج هرگونه عقاید «الحادی» و «مادی گرایانه» را ممنوع کرد. برخی از روحانیون با لحنی پرجذبه در باب عرفان و مشخصاً شاعران صوفی چون مولوی و حافظ، داد سخن می‌دادند. آنها شک آوری را با مادی گرایی و ماتریالیسم را با کمونیسم برابر می‌پنداشتند. از نظر یکی از روحانیون نویسنده درسنامه، هدف آموزش ابتدایی شناساندن خداوند به کودک است. شگفت‌آور نیست که شمار بسیاری معدودی از روحانیون بلندمرتبه در مقابل شاه ایستادگی کردند.[۱۰۱]

رضاشاه، تا پیش از پادشاهی، تظاهرات مذهبی شدیدی داشت. او در دسته‌های عزاداری حسین و همچنین در تکایا و حسینیهها فعالانه شرکت می‌کرد.[۳][۱۰][۱۶] لیکن در همان دوران (دوره وزارت جنگ) نیز اعتقاد عمیق به جدایی دین و سیاست داشت.[۱۰۲]

تحقیق محمد فغفوری دربارهٔ رابطه علما-دولت بین ۱۹۲۱ و ۱۹۴۱ نشان می‌دهد که رضاخان از هویت قومی/دینی برای دستیابی به اهداف سیاسی اش استفاده کرده بود. او تلاش کرد تا رقبا و شریک اش، سید ضیاء الدین طباطبایی را با استفاده از روابطش با گروه‌های غیرمسلمان، به خصوص ارامنه حذف کند. رضاخان با تشکیل یک جبهه متشکل از ارامنه، بریتانیایی‌ها و سید ضیا موفق شد حمایت علما را برای دور کردن رقبایش به دست آورد.[۱۰۳]

او روابط خوبی با روحانیون معاصرش نداشت و با تصویب قانون مدنی و تربیت قضات، دست روحانیون را از محاکم سنتی کوتاه نمود.[۱۰۴] با طرح کشف حجاب و لباس متحدالشکل مردان و محدود نمودن روحانیون (به غیر از علمای تراز اول) از پوشش سنتی، روحانیون را علناً به مبارزه طلبید و در واقعه مسجد گوهرشاد مشهد (۱۳۱۴)، که چندین ماه پیش از تصویب قانون منع حجاب روی داد، با کشتار و سرکوب بست‌نشستگان در مسجد، این مبارزه را با قوهٔ قهریه به پیش برد. او حتی یک بار که یکی از دخترانش در حرم حضرت معصومه بدحجاب ظاهر شده بود و از این بابت مورد اعتراض واقع شده بود، بشخصه به قم رفت، با چکمه وارد حرم شد و روحانی اعتراض کننده را به شلاق بست.[۳][۱۰][۱۰۵] ولی به علت رابطه نزدیک و خوب رضاشاه با عبدالکریم حائری یزدی، بزرگترین مرجع تقلید در آن زمان و با وساطت او هیچ اعتراضی به این اقدام رضاشاه صورت نگرفت.[۱۰۶][۱۰۷]

گرچه در دوره رضاشاه به ارامنه خودمختاری فرهنگی و دینی اعطا شد، و حق داشتند یک نماینده اضافه در مجلس داشته باشند، اما رضاشاه مدارس شان را در سال‌های ۱۹۳۸–۱۹۳۹ بست و خودمختاری درونی شان را در خطر انداخت. مشاغل دولتی به ارامنه داده نشد. طی آن زمان، تهمت‌ها و انتقادها در رسانه‌های در کنترل دولت علیه جامعه مسیحی عمدتاً متوجه ارامنه و آشوریان بود. درحالی که بریتانیایی‌ها این مسئله را بخشی از گرایش طرفدار ناسیونال سوسیالیسم طراحی شده به منظور تحریک بخش‌های متعصب مذهبی جامعه می‌دیدند، بیشتر ارامنه آن را ناشی از ارتباط و تحسین شخصی رضاشاه از کمال آتاتورک ترکیه می‌دانستند. دیگران این را بخشی از نقشه بزرگ فعالیت‌های پان ایرانیستی در کشور دیده‌اند. روستاهای بسیاری در آذربایجان ایران تا ۱۹۳۰ که رضاشاه نام‌هاشان را فارسی کرد، نام‌های ارمنی داشتند. هردوی بستن مدارس اقلیت‌های مذهبی و تغییر نام دهات، شهرها، خیابان‌ها و... بخشی از چارچوب سیاست کلی رضاشاه برای استحکام دولت و کاهش وابستگی به خارج بود.[۱۰۸] دوران رضاشاه به طرزی غریب به جامعهٔ زرتشتی ایران مربوط بود. از یک سو، عبادتگاه‌ها و مدارس شان، مثل سایر اقلیت‌های غیرمسلمان در معرض محدودیت قرار داشتند، از سوی دیگر آنان ابزاری بی همتا برای ایدئولوژی ناسیونالیستی شاه جدید بودند. نمادهای ایران باستان (دارای ارتباط نزدیک با زرتشتیان) بنیاد ساخت ملت نوین ایرانی شد. روشن‌تر از همه اعلان ۱۹۳۴ رضاشاه بود مبنی بر این که خارجیان کشور را به جای پارس «ایران» بخوانند؛ و در ایدئولوژی جدید به طور نزدیکی در ارتباط با گذشته درخشان پادشاهان ایرانی در دوره پیش از اشغال اعراب بود.[۱۰۹]

پشت اسکناس دوران محمدرضا شاه که تصویر مجسمه رضاشاه در جلوی هتل قدیم رامسر در آن ترسیم شده است.

اقدامات رضا شاه برای ایجاد وحدت و یکپارچگی ملی نارضایتی‌های زیادی در میان اقلیت‌های مذهبی و زبانی پدید آورد. مدارس بهایی که تنها در تهران بیش از ۱۵۰۰ دانش آموز داشت در سال ۱۳۱۳ به بهانه برگزاری مراسمی به مناسبت سالگرد شهادت باب تعطیل شد. در سال ۱۳۱۰ ساموئل حییم نماینده یهودیان در مجلس ناگهان به دلیل نامعلومی اعدام شد. شاهرخ ارباب کیخسرو نماینده زرتشتیان که از سال ۱۳۰۰ طرفدار سرسخت رضاشاه بود به دلیل اینکه پسرش در آلمان بر خلاف خواست پدر به طرفداری از نازیها سخنرانی کرده بود به ضرب گلوله پلیس کشته شد. در مورد مدارس ارامنه نخست کلاس‌های تدریس زبان‌های اروپایی تعطیل شد و سپس در سال ۱۳۱۷ اجازه‌نامه فعالیت این گونه مدارس باطل شد. در همان سال روزنامه نیمه رسمی اطّلاعات با چاپ مقالاتی دربارهٔ «جنایات خطرناک» که همگی با نامهای ارمنی و آسوری بود، مبارزه شدیدی علیه اقلیت مسیحی به راه انداخت.[۱۱۰]

دارایی و ثروت

سکه یادبود روز مادر، با نقش نیمرخ رضاشاه پهلوی و ملکه مادر، سال ۱۳۵۵

ٰ

نوشتار(های) وابسته: فساد در ایران

رضاشاه در دوران حکومتش، آن قدر ثروت تصاحب کرد که به ثروتمندترین فرد ایران - اگر نگوییم خاورمیانه - تبدیل شد. بر اساس برآورد یکی از زندگی نامه نویسان هوادار رضاشاه، ثروت وی به هنگام مرگ سه میلیون پوند و حدود ۱٫۵ میلیون هکتار زمین بوده است. بیشتر این زمین‌ها در منطقه اجدادی اش مازندران قرار داشت. وی همچنین صاحب مزارع گندم در همدان، گرگان و ورامین بود. بخشی از این املاک با مصادره مستقیم، دیگری از طریق نقل و انتقال مشکوک اموال دولتی و بخشی دیگر از طرق آبیاری زمین‌های بایر و سرانجام بخشی نیز با مجبور کردن زمین داران بزرگ و کوچک برای فروش زمین هایشان به قیمت اسمی، به دست آمده بود.[۱۱۱][۱۱۲]

در همان اوایل سال ۱۹۳۲/۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوری که همه خانواده‌ها روانه زندان می‌کرد، مگر اینکه با فروش املاکشان به وی موافقت کنند: «اشتهای سیری ناپذیر وی به اندازه است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلی حضرت بی درنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمی‌رساند؟» این گزارش در ادامه می‌افزاید: «به رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمین داران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را می‌کنند که دودمان‌های پیشین انجام داده بودند، و او بهتر از زمین بهره‌برداری می‌کند و به هر حال سراسر مملکت در واقع به وی تعلق دارد».[۱۱۲][۱۱۳]

ثروت وی به هنگام مرگ سه میلیون پوند و حدود ۱٫۵ میلیون هکتار بوده است. او صاحب مزارع گندم در همدان، گرگان و ورامین بوده است که آبراهامیان نوشته بخشی از این املاک با مصادرهٔ مستقیم از مردم گرفته که آبراهامیان در کتاب تاریخ ایران مدرن نوشته که رضا شاه برخی از خانواده‌ها را برای تصاحب زمین‌هایشان به دلیل مخالفت با فروش زمینهایشان روانهٔ زندان کرده‌است.[۱۱۱][۱۱۲][۱۱۲][۱۱۳]

دربارهٔ دارایی نقدی وی در زمان خلع از سلطنت اختلاف هست. برخی معتقدند که رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت نقدینگی فراوانی در خارج از کشور داشته‌است،[۲۷][۲۹][۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶] مسعود بهنود معتقد است رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت (۱۹۴۱) حدود ۲۰۰ میلیون دلار در حسابهای بانکی‌اش در لندن ذخیره پولی داشته‌است.[۲۷][۲۹] منوچهر میرزا فرمانفرمائیان نقل می‌کند که عبدالحسین هژیر در اوایل دهه بیست برای بازپس گیری دارایی رضا شاه (که مبلغی بالغ بر بیست تا سی میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آنرا توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشته‌است.[۱۱۷] ولی خود رضا شاه در هنگام تبعید و در پاسخ به کسانی که به وی اتهام به داشتن حساب بانکی در خارج از ایران می‌زدند، گفته‌است: «آقایان بدانند که من درتمام بانک‌های اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم - راست است که در ایران متمولم، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد».[۱۱۸] در هر حال، ثروت رضاشاه به هر میزان بود، به فرزندش محمدرضاشاه پهلوی منتقل شد و بعدها در بنیاد پهلوی متمرکز گردید.[۲۷][۲۹]

رضاشاه پس از رسیدن به سلطنت، تمایل نداشت که مانند شاهان دوره قاجاریه در کاخ‌های گلستان و صاحبقرانیه، زندگی کند.[۳] لذا کاخ مرمر را در شهر برای خود بنا نمود.[۱۱۹] برای ییلاق شمیران نیز منطقه و باغات سعدآباد را به تدریج تملک نموده و کاخ سعدآباد را در آن بنیان نهاد.[۳] او همچنین برای تاجگذاری از تاج کیانی (تاج شاهان قاجار) استفاده ننمود و تاج پهلوی بطور اختصاصی برای وی ساخته شد.[۱۲۰]

زبان

او چند زبانه بود: با همسایگان اش به آلاشتی – لهجه‌ای از تبری -، با دنیای خارج فارسی، با افسران قزاق طرفدار تزار به روسی؛ و با مردان اش به نوعی دیگرگون از ترکی صحبت می‌کرد.[۱۲۱]

دانش و مطالعات

رضاشاه پهلوی در جشن گشایش دانشگاه تهران

شرایط اقتصادی خانواده رضا در کودکی و همچنین فرهنگ آن دوره که تحصیل را صرفاً برای عده معینی مقدور می‌نمود، باعث شد تا رضا از تحصیلات آکادمیک باز بماند. در جریان انقلاب مشروطه و پس از فتح تهران در سال ۱۲۸۷ خورشیدی به همراه گروه محافظین عین‌الدوله که تبعید می‌شد، به فریمان فرستاده شد. رضاخان به عین‌الدوله نزدیک شد و به آموختن خواندن و نوشتن پرداخت.[۱۲۲]

او بعدها به مطالعه تاریخ علاقه‌مند شد.[۱۲۳] علاقه وی را به ادبیات فارسی از بازسازی آرامگاه‌های سعدی، حافظ و فردوسی می‌توان حدس زد. بخشی از کتاب سفرنامه مازندران وی به تعریف از سعدی و حافظ و تمجید از خوشنویسانی همچون میرعماد حسنی، میرزا محمدرضا کلهر و درویش می‌گذرد و خود وی مدعی است که «کتاب بوستان سعدی هم که به یک قطعه جواهر بیشتر شبیه‌است تا به کلمات معمولی، کمتر ممکن است از دسترس من دور بماند.» علاوه بر ادبیات فارسی، او به مطالعه آثار مستشرقینی همچون گوستاو لوبون نیز علاقه‌مند بوده‌است.[۴۸]

از رضاشاه، علاوه بر چندین متن نطق و سخنرانی، دو سفرنامه خوزستان و مازندران به جا مانده‌است که هردو پیش از انقلاب اسلامی ایران منتشر شده‌اند. با توجه به میزان سواد آکادمیک رضاشاه و اینکه همواره فقط کلمه رضا را به عنوان امضا استعمال می‌نموده‌است، گروهی نگارش این دو سفرنامه را به دبیر اعظم بهرامی نسبت می‌دهند.[۱۲۳]

سفرنامه خوزستان که در دوران پیش از سلطنت رضاخان نوشته شده‌است، بیشتر به وقایع مربوط به شیخ خزعل پرداخته‌است.[۱۲۴] در سفرنامه مازندران که مربوط به سال ۱۳۰۵ شمسی و پس از سلطنت است، مسایل عمرانی بیشتر مد نظر بوده‌است.[۴۸]

در دوره حکومت وی، آموزش اجباری رایگان که پیش از این و در دوره مشروطیت برای کودکان اجباری شده بود،[۱۲۵] به تدریج برآورده شد. همچنین در این دوره برای نخستین بار پس از تأسیس دارالفنون به دست امیرکبیر، مراکز ایرانی و دولتی آموزش عالی مانند دانشگاه تهران تأسیس گردید. در این دوره همچنین با تصویب قوانین حمایتی مانند معافیت یکساله محصلین مدارس متوسطه و تأکید بر نظام آموزش عالی، مدارس متوسطه رایگان دولتی نیز شکل گرفت.[۱۲۶][۱۲۷]

زنان

تا پیش از حکومت رضاشاه، قوانین به مردان اجازه حکومت بر زنان را می‌داد.[۱۲۸] اگرچه اقدامات رضا شاه نتوانست اصلاحات اساسی برای احقاق حقوق زنان انجام دهد ولی او این حقوق را از راه‌های دیگری همچون گسترش سیستم آموزشی و دعوت از زنان برای ساختن ایران به کمک زنان تحصیل‌کرده و کار در شغل‌هایی چون معلمی بهبود داد.[۱۲۹]

از دیگرسو برای نخستین بار با تصویب قانون مدنی در سال ۱۳۰۷، اولیه‌ترین حقوق زنان برای ازدواج، به رسمیت شناخته شد و کف سن ازدواج دختران که تا پیش از آن محدودیتی نداشت به ۱۵ سال تمام رسید. همچنین مردان مکلف شدند که ازدواج خود را در یک دفتر ازدواج ثبت و رسمی کنند. در سال ۱۳۱۷ قانونی مترقی تر، مردان را مجبور به ارائه گواهی پزشکی (عمدتاً برای جلوگیری از سرایت بیماریهای مقاربتی از مرد به همسرش) هنگام عقد نمود.[۱۲۸]

اما از سوی دیگر، رضاشاه پس از به سلطنت رسیدن اقدام به سرکوب، توقیف و بستن نشریات و انجمن‌های مستقل از جمله سازمان‌های زنان کرد و آخرین آنها را نیز در سال ۱۳۱۲ بست.[۱۳۰][۱۳۱][۱۳۲]

رضاشاه در ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ طرح کشف حجاب زنان را اجرا نمود.[۱۳۳] در این تاریخ برای اولین بار همسر و دختران رضا شاه، در جشن دانشسرای عالی دختران بدون حجاب حضور یافتند.[۱۳۴]

پس از درگذشت

نوشتار اصلی: آرامگاه رضا شاه

رضاشاه سرانجام پس از دومین سکتهٔ قلبی در ژوهانسبورگ در تاریخ ۴ مرداد ۱۳۲۳ در گذشت.

پیکر رضاشاه را پس از مرگ به صورت مومیایی به قاهره، مصر بردند و در آن‌جا به امانت[۱۳۵] در مسجد رفاعی گذاشتند.

برای انجام مراسم رسمی خاکسپاری در مصر، شمشیر طلای رضاشاه که مرصع به گوهرها و سنگ‌های گرانبها بود، به قاهره فرستاده شد تا طبق رسوم درباری، پیشاپیش جنازه حمل شود، ولی ملک فاروق این شمشیر گرانبها را بعد از انجام مراسم تشییع جنازه، به کاخ سلطنتی برد و مراجعات مکرر هیئت اعزامی ایران برای پس گرفتن آن بی‌نتیجه ماند. ماجرای ربوده شدن شمشیر مرصع رضاشاه از طرف ملک فاروق، پس از کودتای ضد سلطنتی مصر در سال ۱۹۵۳ در مطبوعات مصر انعکاس یافت، ولی دولت جمهوری مصر نیز مدعی شد که اثری از این شمشیر نیافته است.[۱۳۶]

در اردیبهشت ۱۳۲۹، در دورهٔ نخست وزیری رجبعلی منصور قرار شد جنازه رضاشاه از مصر به ایران آورده شود و هواپیمای حامل جنازه رضا شاه قبل از آمدن به ایران، به منظور طواف در مکه از قاهره به طرف جده پرواز کرد. سرانجام هفدهم اردیبهشت ۱۳۲۹، جنازه رضاشاه به وسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد[۱۳۶] و با تشریفات رسمی به شاه عبدالعظیم برده شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد. ابتدا برخی از نمایندگان جبهه ملی با برگزاری تشریفات رسمی مخالفت کردند و قصد داشتند در مجلس سخنرانی‌هایی دربارهٔ دورهٔ رضاشاه و علیه او ایراد کنند که این امر منجر به نگرانی دربار شد. سرانجام با وساطت منصورالملک نخست وزیر وقت با حسین مکی و مذاکره مکی با محمد مصدق قرار بر این شد که مجلس در این باره سکوت کند و نطقی علیه یا له او ایراد نشود.[۱۳۷]

در روز ۲۴ دی‌ماه ۱۳۵۷ و زمان کوتاهی پیش از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ پیکر وی بار دیگر به همراه پیکر پسرش علیرضا پهلوی توسط محمدرضا، نخست به لس‌آنجلس و سپس به مسجدالرفاعی مصر برده شد و سرانجام در اردیبهشت ماه ۱۳۵۹، آرامگاه رضا شاه به دستور حاکم شرع وقت صادق خلخالی به کلی ویران و نابود گردید.[۱۳۸] ابوالحسن بنی‌صدر کوشش نمود که از تخریب آرامگاه جلوگیری به عمل آورد و آنگونه که صادق خلخالی در خاطرات خود می‌نویسد بنی صدر قصد داشت ساختمان آن را به موزهٔ جنایات رضاشاه و محمدرضاشاه تبدیل کنند. صادق خلخالی در پاسخ به این استدلال در خاطرات خود نوشت: «اگر آن‌ها می‌خواستند آثار جنایات پهلوی را در موزه‌ای جمع‌آوری کنند، موزه ایران باستان می‌توانست جای بهتر و بزرگ‌تری برای این امر باشد.»[۱۳۹] خلخالی در کتاب خاطرات خود اذعان می‌کند مقبره رضاشاه سازه بسیار مقاومی بود و تنها با استفاده از دینامیت و در مدت زمان ۲۰ روز موفق به تخریب آن شدیم.[۱۴۰]

نگارخانه

پانویس

  1. صورت قسم‌نامه قانون اساسی مشروطه
  2. احسان طبری - جامعهٔ ایران در دوران رضاشاه
  3. ۳٫۰۰ ۳٫۰۱ ۳٫۰۲ ۳٫۰۳ ۳٫۰۴ ۳٫۰۵ ۳٫۰۶ ۳٫۰۷ ۳٫۰۸ ۳٫۰۹ ۳٫۱۰ ۳٫۱۱ ۳٫۱۲ ۳٫۱۳ ۳٫۱۴ ۳٫۱۵ ۳٫۱۶ ۳٫۱۷ نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، ISBN 964-6404-20-0
  4. احسان طبری - جامعه ایران در دوران رضاشاه
  5. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص. ۱۲۴
  6. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، صص. ۱۷۱–۱۷۲
  7. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص. ۱۲۶
  8. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، صص. ۱۲۷–۱۲۸
  9. Albrecht Schnabel and Amin Saikal (2003), Democratization in the Middle East: Experiences, Struggles, Challenges, and Modernization. 92-808-1085-5&id=qFhU3kWXLvEC&dq=Reza+surnames URL pp91
  10. ۱۰٫۰۰ ۱۰٫۰۱ ۱۰٫۰۲ ۱۰٫۰۳ ۱۰٫۰۴ ۱۰٫۰۵ ۱۰٫۰۶ ۱۰٫۰۷ ۱۰٫۰۸ ۱۰٫۰۹ ۱۰٫۱۰ ۱۰٫۱۱ ۱۰٫۱۲ ۱۰٫۱۳ ۱۰٫۱۴ ۱۰٫۱۵ ۱۰٫۱۶ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، نشر ناشر، ۱۳۶۳ تهران
  11. رستمی، فرهاد، پهلوی‌ها، خاندان پهلوی به روایت اسناد، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ ایران معاصر، جلد اول: رضاشاه، ص۴
  12. رستمی، فرهاد، پهلوی‌ها، خاندان پهلوی به روایت اسناد، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ ایران معاصر، جلد اول: رضاشاه، ص۴. شابک: ۰۹۶۴۶۳۵۷۱۴۸
  13. برخی منابع مادر رضاشاه را سکینه و یا زهرا ذکر کرده‌اند و تبار او را در اصل از تبار گرجی نوشته‌اند. (رستمی، فرهاد، پهلوی‌ها، خاندان پهلوی به روایت اسناد، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ ایران معاصر، جلد اول: رضاشاه. ص۴) گفته شده‌است که مادربزرگ او از اهالی گرجی ساکن مازندران بوده‌است. Georgians in Iran by Ali Attār, Jadid Online, 2008, [۱] (5 min 31 sec). منبعی دیگر مدعی است او از خانواده‌ای نظامی برخاست که در پی پیشروی روسها به قفقاز، از آنجا گریخته بودند و در دهکده حاصلخیز آلاشت در ناحیه سفیدرود مازندران املاکی در اختیار گرفته بودند. خویشان او، از جمله پدر و پدربزرگ، در هنگ ایلیاتی خدمت کرده بودند- آخری در محاصره هرات کشته شده بود. (A HISTORY OF MODERN IRAN, ERVAND ABRAHAMIAN, 2008, CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS , p.63 ,2008) منبعی نیز مدعی شده پدران او نظامی و از ایلی به نام «پالانی» بوده‌اند. (تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ملک‌الشعرا بهار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۷، جلد اول، ص ۶۹).
  14. تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ملک‌الشعرا بهار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۷، جلد اول، ص ۶۹
  15. محمد جواد مشکور، اسماعیل دولتشاهی. محیط شناسی با تکیه بر تاریخ ایران. وزارت آموزش پرورش، ۲۵۳۷ ش. 
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ ۱۶٫۳ ۱۶٫۴ سی سال با رضاشاه در قزاقخانه و قشون، صادق ادیبی، نشر البرز، ۱۳۸۵ تهران (ISBN 964-442-500-6) شابک
  17. خون و نفت، منوچهر فرمانفرماییان، مترجم مهدی حقیقت خواه، ققنوس ۱۳۷۷ تهران (ISBN 964-311-149-0)
  18. دکتر باقر عاقلی، رضاشاه و قشون متحدالشکل، تهران، نشر نامک، ۱۳۸۶. ISBN 964-6895-05-0
  19. شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، جلد سوم، انتشارات زوار، ۱۳۴۳ تهران
  20. انگلیسی‌ها در میان ایرانیان، سر دنیس رایت، ترجمه ذبیح‌الله منصوری، مؤسسه مطبوعاتی فرخی
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ ۲۱٫۳ ۲۱٫۴ ۲۱٫۵ ۲۱٫۶ ۲۱٫۷ COUP D’ETAT OF 1299/1921 In Encyclopaedia Iranica (written by Niloofar Shambayati)
  22. Reza Shah Pahlavi (historic Personalities) at Iran Chamber Society website
  23. Reza Shah Pahlavi at LookLex Encyclopaedia
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ شکست شاهانه. ماروین زونیس. عباس مخبر. طرح نو. زمستان ۱۳۷۰
  25. نیکی آر. کدی: ایران دوره قاجار و برآمدن رضاخان - مهدی حقیقت خواه ص ۱۳۷
  26. میخاییل زیرینسکی: قدرت سلطنت و دیکتاتوری (انگلستان و برآمدن رضاشاه) ص ۲۴
  27. ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ ۲۷٫۲ ۲۷٫۳ ۲۷٫۴ مسعود بهنود: کشته شدگان بر سر قدرت، ص. ۵۳۵–۵۵۸)
  28. «Riḍā S̲h̲āh». Encyclopaedia of Islam, Second Edition. بازبینی‌شده در 12/5/2015. 
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ ۲۹٫۲ ۲۹٫۳ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، نشر ناشر، ۱۳۶۳ تهران خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام "autogenerated2" چندین بار با محتوی متفاوت تعریف شده‌است
  30. انجمن پژوهشی ایرانشهر» آرشیو» بریتانیا نه نقشی در برآمدن رضاشاه داشت و نه دخالتی در فروافتادن احمدشاه
  31. هوشنگ صباحی: سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه - پروانه ستاری- نشر گفتار، ۳۶۶ صفحه، تهران: ۱۳۷۹
  32. میخائیل زیرینسکی: قدرت سلطنت و دیکتاتوری (رضاشاه و انگلستان) ص ۶۷
  33. مُعزی، فاطمه. «نگاهی به زندگی ماژور مسعود کیهان». تاریخ معاصر ایران پائیز ۱۳۷۹، ش. ۱۵ و ۱۶ (۴): ۲۰۹. 
  34. خاطرات نخستین سپهبد ایران، احمد امیراحمدی، به کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۳، ص۱۷۸.
  35. رضاشاه و شکل گیری ایران نوین، استفانی کرونین، مرتضی ثاقب فر، نشر جامی
  36. رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، استفانی کرونین، مرتضی ثاقب فر، نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۶۴–۷۰
  37. سفرنامه خوزستان
  38. سفرنامه فرد ریچاردز. ترجمه مهین دخت صبا. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. ۱۳۷۹ تهران (ISBN 964-445-239-9)
  39. اوراق ایرانی. ترجمه ایرج پروشانی. انتشارات معین ۱۳۶۸ تهران
  40. مسافر تهران. ترجمه مهران توکلی. نشر و پژوهش فرزان. ۱۳۷۵ تهران
  41. زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه. حسین مکی امیرکبیر. ۱۳۵۷
  42. شاهان و زنان فراموش شده قاجار. علی قاجار. نادعلی همدانی. نشر سیمرغ. نشر علم. ۱۳۷۳ تهران
  43. شاهان و زنان فراموش‌شدهٔ قاجار. علی قاجار. نادعلی همدانی. نشر سیمرغ. نشر علم. ۱۳۷۳ تهران
  44. ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ مذاکرات مجلسین به نقل از تاریخ بیست ساله ایران. حسین مکی. نشر ناشر. ۱۳۶۳ تهران
  45. رضا شاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۶–۴۷
  46. آخرین روزهای رضاشاه. ریچارد. ا. استوارت. عبدالرضا هوشنگ مهدوی. کاوه بیات. نشر نو. ۱۳۷۰ تهران
  47. رضا شاه و شکل گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۶–۴۷
  48. ۴۸٫۰ ۴۸٫۱ ۴۸٫۲ سفرنامه مازندران. مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی دوران پهلوی ۲۵۳۵ تهران
  49. آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی. ترجمهٔ کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانه‌چی. چاپ دوم. نشر مرکز، ۱۳۷۸. ص. ۱۴۶.
  50. آفاری، ژانت. انجمن‌های نیمه سری زنان در نهضت مشروطه. ترجمهٔ دکتر جواد یوسفیان. نشر بانو، 1996 - ترجمه ۱۳۷۷. شابک ساناساریان، الیز. جنبش حقوق زنان در ایران (طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷). چاپ اول. تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴.
  51. رضا شاه و شکل گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۷–۴۸
  52. ۵۲٫۰ ۵۲٫۱ ۵۲٫۲ ۵۲٫۳ داور و عدلیه. دکتر باقر عاقلی. انتشارات علمی ۱۳۶۹ تهران
  53. مهدی صلاح، کشف حجاب، زمینه‌ها، پیامدها و واکنش‌ها، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۸۴، ص ۱۱۸
  54. هم اکنون در میدان تقسیم در شهر استامبول، مجسمه رضاشاه در کنار آتاتورک و چند تن دیگر از سران کشورهای جهان وجود دارد.
  55. رضاشاه و شکل گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ تمامی صفحات
  56. GERMANY i. German-Persian diplomatic relations, Encyclopædia Iranica
  57. تاریخ ایرانی - تأسیس دانشگاه تهران
  58. انتقال چنارهای غول‌آسا به خیابان ولیعصر، فرارو
  59. تاریخچه لباس ملی در ایران
  60. كشف حجاب در ايران
  61. تاریخچه قانون اساسی در ایران
  62. جزئیات ثبت اسناد در ایران
  63. ایرانیان از کی و چگونه دارای نام خانوادگی شدند؟
  64. داستان تأسیس اداره ثبت احوال و اولین سرشماری در ایران
  65. لایحه کاپیتولاسیون تصویب شد
  66. تصویب قانون ملی شدن جنگل‌های کشور در بیست و هفتم دی ماه سال ۱۳۴۱
  67. آشنایی با تاریخچه خدمت وظیفه عمومی
  68. سازمان اسناد و کتابخانه ملی
  69. تاریخچه تأسیس بانک ملی ایران
  70. تاریخچه بانک کشاورزی
  71. تأسیس شرکت سهامی بیمه ایران
  72. اجمالی%20بر%20تاریخچه%20رادیو%20در%20ایران%201387%20-%201319.pdf گیتی کاوه، اجمالی بر تاریخچه رادیو در ایران ۱۳۸۷ - ۱۳۱۹، کتاب ماه ۱۳۸۷ شماره ۸، برگ ۶۶
  73. سودابه قدبگی، شناسنامه خبرگزاری‌های جهان، برگ 122
  74. تاریخچه فرهنگستان اول
  75. Bamberg. R. W. Ferrier. The History of the British Petroleum Company. Cambridge University Press, 2000. xxvii. ISBN 9780521259507. 
  76. آمریکایی‌هایی که ایران را دوست داشتند، ایران‌وایر
  77. کسروی: ملی‌گرای وحدت‌انگار، بی‌بی‌سی فارسی
  78. کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص ۸۳۳.
  79. «مشاهده تقویم تاریخ ۷ آذر». مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، برای مشاهده متن منبع، در بخش جستجو، «۷ آذر» را انتخاب کنید.. بازبینی‌شده در ۲۹ نوامبر ۲۰۱۵. 
  80. ایران در اشغال متفقین صفاءالدین تبرائیان چاپ دوم ۱۳۷۱
  81. Kapuscinski, ‎Ryszard. Shah of Shahs. Penguin Group, 2006. 25. ISBN 978-0141188041. 
  82. شترها باید بروند. ترجمه حسن ابوترابیان. نشر نو. تهران. ۱۳۶۳
  83. برای بعضی‌ها بندر عباس آخر خط است
  84. با نفوذترین خانواده‌های ایرانی در دبی چه کسانی هستند؟/ حاکم دبی چگونه ایرانیان را جذب کرد؟
  85. ۸۵٫۰ ۸۵٫۱ تاریخ بیست سالهٔ ایران، جلد هشتم (ماجراهای اشغال ایران و تحمیلات متفقین),حسین مکی، چاپ دوم پاییز ۶۶,صفحات ۴۳۰تا۴۵۹
  86. پاسخ به تاریخ. محمدرضا پهلوی ترجمه حسین ابوترابیان
  87. رضا شاه و شکل گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ مقاله مشروعیت سیاسی و پایگاه اجتماعی رضا شاه. به قلم هما کاتوزیان
  88. رضا شاه و شکل گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۸
  89. ۸۹٫۰ ۸۹٫۱ خاطرات و خطرات. مهدیقلی خان هدایت. کتابفروشی زوار. ۱۳۴۴ تهران ص ۳۹۷
  90. ۹۰٫۰ ۹۰٫۱ دیوان فرخی یزدی. انتشارات امیر کبیر. ۱۳۵۷ تهران
  91. نصرت‌الدوله فیروز. از رؤیای پادشاهی تا زندان رضاشاهی. دکتر باقر عاقلی. نشر نامک ۱۳۷۳ تهران
  92. گزارش سر رابرت کلایو به مستر آرتور هندرسن. اسناد وزارت خارجه بریتانیا. (FO 371/14542) مورخ نوزدهم مارس ۱۹۳۰ منقول از مقاله دکتر شیخ الاسلامی
  93. رضا شاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۹
  94. صورتجلسات مذاکرات مجلس شورای ملی، یکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۲۰، نقل از کتاب از شهریور بیست تا فاجعه آذربایجان. کوهی کرمانی. جلد ۱ ص ۲۲۲–۲۲۹
  95. رضا شاه و شکل گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۵۶
  96. ۹۶٫۰ ۹۶٫۱ 1939: Iran(English)”.  Retrieved on 2009–05–07. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام ".D8.AF.D8.A7.D9.86.D8.B4.D9.86.D8.A7.D9.85.D9.87_.5B.5B.D8.A7.D9.86.DA.A9.D8.A7.D8.B1.D8.AA.D8.A7.5D.5D" چندین بار با محتوی متفاوت تعریف شده‌است
  97. L. Daniel, ‎Elton. The history of Iran. Greenwood Publishing Group, 2001. 141. ISBN 9780313307317. 
  98. A. DeNovo, ‎John. American interests and policies in the Middle East, 1900-1939. U of Minnesota Press, 1963. ISBN 9780816603022. 
  99. اشرف، توهم توطئه، 7 تا 46.
  100. آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، 159-160.
  101. آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، 160-161.
  102. رضاشاه و شکل گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۲۲۱
  103. Mohammad Faghfoory’s research on ulama– state relations between 1921 and 1941 shows that as early as 1921 Reza Khan had used ethnic/religious identity to achieve his political goals. He set out to eliminate his rival and partner, Seyyed Ziya al-Din Tabatabai, by exploiting his: صص 38 39 Religious, minorities in Iran, relationship with non-Muslim groups, especially the Armenians. Ziya alDin’s arrest of a well-known cleric and deputy from Isfahan was blamed on the Armenians. By manufacturing an Armenian, British, and Ziya alDin front, Reza Khan won the support of the ulama to oust his rival.
  104. عاقلی، باقر، داور و عدلیه، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۶۹.
  105. سی سال با رضاشاه در قزاقخانه و قشون. صادق ادیبی. نشر البرز. ۱۳۸۵ تهران (ISBN 964-442-500-6) شابک
  106. L. Daniel, ‎Elton. The history of Iran. Greenwood Publishing Group, 2001. 138. ISBN 9780313307317. 
  107. ص 49 Religious, minorities in Iran
  108. The Reza Shah era was a much more difficult time for the community than the Mohammad Reza Shah reign. Although the Armenians were given cultural and religious autonomy in communal affairs and were allowed one additional deputy to the Majlis, Reza Shah closed down their schools in the years 1938– 39 and threatened their internal autonomy. The Armenians were denied government jobs and employment. 10 During this time, accusations and criticism in the government-controlled media against the Christian community was mainly directed at the Armenians and the Assyrians. While the British saw this as part of a pro-Nazi tendency designed to arouse the fanatical religious segments of the population, 11 most Armenians attributed it to Reza Shah’s connection to and personal admiration for Kemal Ataturk of Turkey. Others have seen it as part of the grand plan of pan-Iranist activities in the country. 12 Many villages in Iranian Azerbaijan had ancient Armenian names until the 1930s when Reza Shah Persianized their names. 13 Both closure of minority schools and the changes in the names of villages, cities, streets, etc. were part of Reza Shah’s general policy framework designed to strengthen the state and diminish foreign dependence. : صص 38 - 39 Religious, minorities in Iran,
  109. The Reza Shah era had a peculiar relevance to the Zoroastrian community. On the one hand, their schools and worship centers were subjected to restrictions similar to those on other non-Muslim minorities. On the other hand, they became a unique instrument for the nationalist ideology of the new monarch. Ancient Persian symbols (closely associated with Zoroastrians) became the cornerstone of modern Iranian nation building. The most obvious was the 1934 declaration by Reza Shah that foreigners call the country “Iran” rather than “Persia. ” “Iran” derived from an expression in the Zoroastrian holy book, Avesta, and in the new ideology it was closely associated with the glorious past of Persian kingdoms in the period before the Arab invasion. 83 Naturally, many Zoroastrians welcomed the new system and some were ardent supporters of Reza Shah. Among them was Arbab Keikhosrow Shahrokh, the Zoroastrian deputy in the Majlis, who worked tirelessly to improve the condition of the Zoroastrian communities throughout the country and who was a strong advocate of development programs for Iran. Yet even he could not outlast Reza Shah, who many believe ordered his assassination. 84 This incident is more of a reflection on Reza Shah’s ruling style than on his policy toward the Zoroastrians. : ص 49 Religious, minorities in Iran
  110. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷ صص ۲۰۰–۲۰۱
  111. ۱۱۱٫۰ ۱۱۱٫۱ آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، 139.
  112. ۱۱۲٫۰ ۱۱۲٫۱ ۱۱۲٫۲ ۱۱۲٫۳ Abrahamian، A History of Modern Iran، 71.
  113. ۱۱۳٫۰ ۱۱۳٫۱ آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، 140-139.
  114. دکتر محمدقلی مجد. اسناد علنی شده دولت آمریکا، تاریخ پهلوی و لابی سانسور- بایکوت در تاریخنگاری معاصر ایران. . فصلنامه تاریخ معاصر ایران، ش. ۲۵ (بهار ۱۳۸۲): صص ۱۸۱–۲۰۰. 
  115. محمدقلی مجد. «اسناد علنی شده دولت آمریکا، تاریخ پهلوی و لابی سانسور- بایکوت در تاریخنگاری معاصر ایران». بازبینی‌شده در ۱۳۸۶/۰۲/۳۰. 
  116. جامعه ایران در دوران رضا شاه - ۱۶ رضاشاه آنگونه سفاک و طماع که بود نه آنگونه که می‌ستایند. احسان طبری.
  117. منوچهر فرمانفرمائیان. «تمرین برای فروپاشی». در خون و نفت. ترجمهٔ مهدی حقیقت خواه. رخسان فرمانفرمائیان. چاپ سوم ۱۳۷۷. تهران: ققنوس، ۱۳۷۷. ۲۳۷. شابک ‎۰–۱۴۹–۳۱۱–۹۶۴. 
  118. نگاهی به کتاب «رضا شاه از سقوط تا مرگ» (بی‌بی‌سی فارسی)
  119. روز شمار تاریخ به روایت اسناد ملی
  120. جواهرات سلطنتی ایران؛ چاپخانه بانک مرکزی ایران - ۱۳۳۹
  121. A HISTORY OF MODERN IRAN, ERVAND ABRAHAMIAN, 2008, CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS , p.63 ,2008
  122. رضا شاه و شکل گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲
  123. ۱۲۳٫۰ ۱۲۳٫۱ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. حسین فردوست. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ۱۳۶۹ تهران
  124. سفرنامه خوزستان
  125. سالنامه احصائیه (آماری). ۱۳۰۴
  126. ایران در زمان پهلویان. ویلهلم آیلرس. با ویرایش جرج لنچوفسکی. انتشارات استنفورد. کالیفرنیا. ۱۹۷۷
  127. رضا شاه و شکل گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ مقاله آموزش و پرورش در دوره رضا شاه. به قلم رودی ماتی
  128. ۱۲۸٫۰ ۱۲۸٫۱ رضا شاه و شکل گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ مقاله رضاشاه و زنان
  129. Keddie, ‎Nikki. Women in the Middle East. Princeton University Press, 2007. 8586. ISBN 978-0-691-11610-5. 
  130. Parvin Paidar (پروین پایدار). Women and the political process in twentieth-century Iran. Cambridge University Press، ۱۹۹۷. ISBN 0-521-59572-X, ISBN 978-0-521-59572-8. 
  131. ساناساریان، الیز. جنبش حقوق زنان در ایران (طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷). چاپ اول. تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴. ص. ۱۰۶. ISBN 964-7514-78-6. 
  132. آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی. ترجمهٔ کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانه‌چی. چاپ دوم. نشر مرکز، ۱۳۷۸. ص. ۱۴۶. 
  133. خاطرات و خطرات. مهدی‌قلی خان هدایت. کتابفروشی زوار. ۱۳۴۴ تهران صفحات ۱۸ و ۴۰۹
  134. زنان ذی‌نفوذ خاندان پهلوی. نیلوفر کسری. بدرقه جاویدان. ۱۳۸۷ تهران (ISBN 964-7736-66-5) صفحهٔ ۶۰
  135. تعدای زیادی از منابع دلیل این امانت را پرداخته نشدن مهریه فوزیه همسر مطلقه محمد رضا پهلوی بیان کردند
  136. ۱۳۶٫۰ ۱۳۶٫۱ http://www.ensani.ir/fa/content/11044/default.aspx
  137. تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، جلد هشتم، صفحات ۵۲۶تا۵۳۳
  138. تاریخ بیست ساله ایران. حسین مکی جلد هشتم
  139. خاطرات آیت‌الله صادق خلخالی_اولین حاکم شرع در دادگاه‌های انقلاب، محمد صادق خلخالی گیوی، چاپ یکم_۱۳۷۹,نشر سایه، صفحات ۳۴۱تا351 ISBN 964-5918-25-1
  140. روایت خلخالی از تخریب مقبره رضاشاه/ جسد رضا شاه الان کجاست البرز نیوز

منابع

  1. جامعه ایران در دوران رضا شاه
  2. بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ^ .
  3. اسناد علنی شده دولت آمریکا و تاریخ پهلوی
  4. تقوی، سید مصطفی، تبار رضاشاه، وب‌گاه مؤسسهٔ مطالعات تاریخ معاصر ایران. ^ 
  5. رضا شاه. در مصاحب، غلامحسین (سرپرست)، دائرةالمعارف فارسی، صص ۱۵۸۷ تا ۱۵۸۹.
  6. کیوان پهلوان، رضاشاه «از الشتر تا آلاشت»، آرون، ۹۲۰ صفحه، چاپ دوم، ۱۳۸۴، ISBN 964-7217-67-6
  7. Religious minorities in Iran, Eliz Sanasarian, Cambridge University Press, 2000

برای مطالعه بیشتر

زندگی‌نامه و خاطرات

تاریخ‌نگاری

<

  • Stephanie Cronin (Editor), The Army and Creation of the Pahlavi State in Iran, 1921-1926, I.B.Tauris (۱۵ مارس ۱۹۹۷), ۲۲۴ Pages, ISBN 1-86064-105-9.
  • Stephanie Cronin (Editor), The Making of Modern Iran: State and Society under Riza Shah, 1921-1941, Routledge/Curzon; 1 edition (۱ ژوئن ۲۰۰۳), ۲۸۸ Pages, ISBN 0-415-30284-6.
  • Mohammad Gholi Majd, Great Britain & Reza Shah: The Plunder of Iran, 1921-1941, University Press of Florida (۱ سپتامبر ۲۰۰۱), ۴۲۹ Pages, ISBN 0-8130-2111-1.
  • Nikki R. Keddie, Qajar Iran and the Rise of Reza Khan 1796-1925, Mazda Publishers (۱ مارس ۱۹۹۹), ۱۳۴ Pages, ISBN 1-56859-084-9.
  • Touraj Atabaki & Erik J. Zurcher, Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah, I. B. Tauris (۳ ژانویه ۲۰۰۳), ۲۳۴ Pages, ISBN 1-86064-426-0.

اسناد

جستارهای وابسته

پیوند به بیرون

پادشاه پیشین:
آخرین شاهنشاه قاجار
احمدشاه قاجار
بنیانگذار شاهنشاهی پهلوی
رضاشاه پهلوی
شاهنشاه ایران

۱۹۲۵ – ۱۹۴۱

جانشین:
آخرین شاهنشاه پهلوی
محمدرضاشاه پهلوی