شاهنامه
شاهنامه | ||||||||||
|
||||||||||
شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی، حماسهای منظوم در بحر متقارب مثمن محذوف و دربرگیرندهٔ نزدیک به ۶۰٬۰۰۰ بیت و یکی از بزرگترین و برجستهترین سرودههای حماسهای جهان است که سرایش و ویرایش آن گنجینه، دستآورد دست کم سی سال رنج و تلاش خستگیناپذیر این سخنسرای بزرگ ایرانی است. درونمایهٔ این شاهکار ادبی، اسطورهها، افسانهها و تاریخ ایران از آغاز تا حمله اعراب به ایران در سدهٔ هفتم است که در چهار دودمان پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان گنجانده میشوند و به سه بخش اسطورهای (از روزگار کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از خیزش کاوه آهنگر تا مرگ رستم) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و پیدایش اسکندر تا گشایش ایران به دست اعراب) بخشبندی میشود.
هنگامی که زبان دانش و ادبیات در ایران زبان عربی بود، فردوسی با سرودن شاهنامه با ویژگیهای هدفمندی که داشت زبان پارسی را زنده و پایدار کرد. یکی از بنمایههای مهمی که فردوسی برای سرودن شاهنامه از آن استفاده کرد، شاهنامهٔ ابومنصوری بود. شاهنامه نفوذ بسیاری در جهتگیری فرهنگ فارسی و نیز بازتابهای شکوهمندی در ادبیات جهان داشتهاست و شاعران بزرگی مانند گوته و ویکتور هوگو از آن به نیکی یاد کردهاند.
شاهنامه بزرگترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفته و به همهٔ زبانهای زندهٔ جهان بازگردانی شدهاست. نخستین بار در ۶۰۱ خورشیدی بنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی بازگردانی کرد و پس از آن بازگردانیهای دیگری از شاهنامه (از جمله بازگردانی ژول مل به فرانسوی) انجام گرفت.
یکی از تاریخدانان و مصرشناسان گفتهاست که زبان قبطی و ادبیات کهن مصر در یورش عربها به این سرزمین از بین رفت و به فراموشی سپرده شد و امروزه زبان رسمی کشور مصر، عربی است، چون مصریان کسی مانند فردوسی ایرانی را نداشتند. مصر با یورش اعراب تمدن، تاریخ، فرهنگ و زبانش را از دست داد، ما نمیتوانیم دربارهٔ فرهنگ مصریان گفتگو کنیم چون امروزه کسانی با آن فرهنگ در آنجا حضور ندارند. فردوسی فرهنگ، زبان و تاریخ حماسهای ایرانیان را با شاهنامه جاودانه کرد.[منبع نامعتبر؟]
فردوسی هنگامی شاهنامه را سرود که زبان پارسی دچار آشفتگی بود و او از ماندگار شدن این آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد. فردوسی در سرودن شاهنامه بیشتر از پارسی سره بهره برده و شمار واژگان عربی در شاهنامه ۸۶۵ واژه است.
۲ اسفندماه ۱۳۸۸ پایان هزارهٔ سرایش شاهنامه بود. جشن جهانی هزارهٔ شاهنامه با بودن نمایندگان ۱۹۲ کشور وابسته به یونسکو در پاریس، فرانسه در بنای این نهاد جهانی با همکاری بنیاد فردوسی برگزار شد. همچنین آیین بزرگداشت هزارهٔ شاهنامه در کشورهای گوناگون به بهانهٔ ثبت آن در یونسکو از جمله برلین، آلمان برگزار شد.
محتویات
- ۱ سرایش
- ۲ شمار بیتهای شاهنامه
- ۳ پیشینهٔ داستانهای شاهنامه
- ۴ درونمایه و بخشبندی
- ۵ نفوذ در ادبیات پارسی و ادبیات جهان
- ۶ سنجش و تفسیر شاهنامه
- ۷ بازگردانی شاهنامه به زبانهای دیگر
- ۸ واژگان عربی در شاهنامه
- ۹ هزارهٔ شاهنامه در یونسکو
- ۱۰ نسخههای دستنویس شاهنامه
- ۱۱ نسخههای دستنویس نگارهدار شاهنامه
- ۱۲ برگزیدهٔ ابیات شاهنامه
- ۱۳ چرایی برگزیدهنگاری از شاهنامه
- ۱۴ برگزیدههای مشهور
- ۱۵ کتابهای نوشتهشده بر پایهٔ شاهنامه
- ۱۶ فیلمهای ساختهشده بر پایهٔ شاهنامه
- ۱۷ پژوهشکدههای شاهنامه
- ۱۸ جستارهای وابسته
- ۱۹ یادداشتها
- ۲۰ پانویس
- ۲۱ بنمایه
- ۲۲ پیوند به بیرون
سرایش[ویرایش]
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۲۹–۴۱۱ هجری در دهکدهٔ پاژ در تابران توس[۱]) بزرگترین حماسهسرای تاریخ ایران و یکی از برجستهترین شاعران جهان است.[۲]
فردوسی نخستین کسی نبود که به آفرینش رزمنامهٔ ملی ایران دستزد. مسعودی مروزی قسمتی از شاهنامه را به وزن ترانههای ساسانی ساختهبود که از آن تنها چند بیت از سرگذشت کیومرث باقیماندهاست. پس از او، دقیقی توسی سرگذشت گشتاسپ و پیدایش زرتشت را به نظم آورد و چون به دست بردهای کشتهشد، شاهنامهٔ او ناتمام ماند. فردوسی که پیش از مرگ دقیقی و حتی پیش از هنگامی که او به سرایش شاهنامه دست بزند، در اندیشهٔ سرایش شاهنامه بود، اثری در حدود پنجاه برابر کار دقیقی آفرید و زمانی که به داستان گشتاسپ رسید، هزار بیت دقیقی را در شاهنامهٔ خود آورد. آنگاه بزرگان زمان مانند حُیّی قتیبه و علی دیلم او را پشتیبانی کردند و او پس از سی سال در حدود «پنج هشتاد بار از هجرت» (سال چهارصد هجری قمری) سرایش شاهنامه را به پایان رساند.
در درازنای زندگی فردوسی، ترکان غزنوی، سامانیان را برانداختند و به فرمانروایی رسیدند. سلطان محمود غزنوی، پادشاه غزنوی، به فردوسی وعدهداد که در برابر هر دو بیتی که او بسراید، به او یک دینار طلا خواهد داد. اما هنگامی که فردوسی کتابش را به پادشاه تحویل داد، پادشاه به جای طلا، نقره به او پرداخت.
سرانجام، سرایش شاهنامه در روز «اِرد» یا ۲۵ اسفند ۳۸۸ خورشیدی (۱۶ مارس ۱۰۱۰ میلادی و ۲۱ رجب ۴۰۰ قمری، ۱± روز) به پایان رسید. فردوسی دربارهٔ پایان سرایش شاهنامه چنین میسراید:[۳]
سرآمد کنون قصهٔ یزدگرد | به ماه سپندارمذ روز ارد | |
ز هجرت شده پنج هشتاد بار | به نام جهان داور کردگار |
ستایش سلطان محمود غزنوی[ویرایش]
سرایش شاهنامه همگی در دورهٔ سامانیان بودهاست، اما با برچینش سامانیان و روی کارآمدن غزنویان، فردوسی شاهنامه را به سلطان محمود پیشکش کرد.[۴] بیشک آرمان او از این کار گرفتن پاداش نبود، بلکه پشتیبانی سلطان محمود از شاهنامه بود؛ زیرا در آن روزگار تنها کتابهایی از گردش روزگار بیآسیب میماندند که در کتابخانههای وابسته به دربار فرمانروایان نگهداری میشدند؛ بنابراین، فردوسی بیتهایی دربارهٔ ستایش سلطان محمود سرود و در شاهنامه جای داد:[۵]
تن شاهمحمودآباد باد | سرش سبز بادا دلش شاد باد | |
چنانش ستودم که اندر جهان | سخن ماند از آشکار و نهان | |
مرا از بزرگان ستایش بُوَد | ستایش ورا در فزایش بُوَد |
شمار بیتهای شاهنامه[ویرایش]
امروز نسخههای گوناگون شاهنامه؛ از دستنویسهای بسیار نفیس و آراستهٔ آن گرفته تا رونویسهای سادهتر، با تاریخچههای گاهی بسیار روشنی که دارند، برداشتی درخور، گسترده و فراگیرندهای از چبود ساختار این کتاب به خوانندگان و پژوهشگران داده که نادانستههای آن در سنجش با آنچه که از شاهنامه میدانیم بسیار ناچیز است. از سوی دیگر، بزرگی و فر و شکوه جستار «فردوسی و شاهنامه» هیچ پرسشی را در بارهٔ این دو بی پاسخ نمیپذیرد.
در غیاب نسخه یا نسخههای نخستین شاهنامه؛ برای برخی از اینگونه نادانستهها و پرسشها، شاید هرگز نتوان به پاسخ یگانهای رسید. شمار بیتهای آن شاهنامه که فردوسی با دست خود نوشته، شمار واژگان تازی که او در آن نسخه به کار برده، و یا تاریخ آن روز که آن سخنسرا آخرین نسخهٔ شاهکار خود را نگاشته از آن گونهاند. هیج کدام بنیادی نیستند ولی هرکدام جستاری برای شناخت بیشتر و بهتر شاهنامهاند و هم یادآور دشواریهای آن روز. در یکی از روایتهای مردمی شمار بیتهای شاهنامه «چهلهزار» یاد شدهاست.[۶] در حالی که به گواهی بیتی از متن شاهنامه[یادداشت ۱][۷] و همینطور بنمایههای دیگر مانند بنداری،[۸] ریاحی،[۹] و علوی توسی[۱۰] از دیرباز زبانزد بودهاست که شاهنامه ۶۰٬۰۰۰ بیت دارد. با وجود این سخن، یکی از کهنترین دستنویسهای کامل شاهنامه، شاهنامهٔ بریتانیا (۶۷۵ هجری) ۴۹٬۶۱۸ بیت دارد.[۱۱] و شاهنامهٔ ویرایشی خالقی مطلق نیز دارای ۴۹٬۵۳۰ بیت است.[۱۲] همچنین حمدالله مستوفی در نسخههایی که در سدهٔ هشتم دیده، بیش از پنجاههزار بیت نیافتهاست:[۱۳]
در آن نسخهها اندر این روزگار | کمابیش پنجاه دیدم شمار |
وی با این که مدعی است بر اساس گفتهٔ فردوسی، شاهنامهٔ فراهمآوردهٔ خویش را به شصتهزار بیت رسانده ولی در اصل بیش از حدود ۴۸٬۹۴۰ بیت نیاوردهاست.[۱۴]
پیشینهٔ داستانهای شاهنامه[ویرایش]
کاوش دربارهٔ بنمایهٔ شاهنامه اندکی دشوار است، زیرا از سویی گاه میان روایتهای فردوسی و تاریخنویسان در برخی جزئیات ناهماهنگیهایی دیده میشود و از سویی دیگر، بنمایگانی که فردوسی از آنها بهره بردهاست، از میان رفتهاند و میان شاهنامه و بنمایگان آن نمیتوان سنجش درستی کرد. یکی از بنمایگان مهم شاهنامه، شاهنامهٔ ابومنصوری است که فردوسی چندی در جستجوی آن رنج برد و از روی آن، شاهنامه را سرود. فردوسی به جز شاهنامهٔ ابومنصوری از برخی داستانهای جداگانهٔ دیگر که در آن روزگار نامآوری داشت، بهره جستهاست. از این داستانها میتوان به رزم بیژن و گرازان، بیژن و منیژه، رزم رستم با اکوان دیو، داستان رستم و سهراب و برخی از رزمهای رستم اشاره کرد.[۱۵]
فردوسی بازگویندهٔ بخشی از سخنان خود را شخص پیر و سالخوردهای بیان میکند که به یقین یکی از کسانی بود که ابومنصور معمری برای نوشتن شاهنامهٔ ابومنصوری گماشتهبود که آن شخص پیر ماخ هروی بود که فردوسی او را با نام پیر خراسان شناساندهاست. همچنین ابومنصور ثعالبی که دربارهٔ انوشیروان از شاهنامهٔ ابومنصوری بهره میبرد، عباراتی در کتاب غرر اخبار ملوک الفارس آوردهاست که مانند آنها در شاهنامه نیز هست. برای نمونه، عبارت «یا بنی انی قد اختر قد للملک علی سائرا بنائی لما تفرست فیک من الخیر» از غرر اخبار ملوک الفارس به بیت زیر از شاهنامه در روزگار انوشیروان نزدیک است:[۱۶]
خردمند شش بود ما را پسر | دلافروز و بخشنده و دادگر | |
ترا برگزیدم که مهتر بدی | خردمند و زیبای افسر بدی[۱۷] |
درونمایهٔ داستانهای شاهنامه در روزگار هخامنشیان نیز در انجمنهای ویژه بازگو میشدهاست. مهری از زمان ساسانیان هست که کیومرث را نشان میدهد که پاها و بدن پشمالو و چهرهای میان انسان و حیوان دارد و حیوانات در کنار او هستند.[۱۸]
درونمایه و بخشبندی[ویرایش]
شاهنامه رزمنامهای گسترده و فراگیر و یکی از بزرگترین شاهکارهای ادبی جهان است که در برگیرندهٔ اسطورهها، رخدادها و تاریخ ایران از آغاز تا حمله اعراب به ایران در سدهٔ هفتم است. در شاهنامه از پنجاه پادشاه (از جمله سه بانو) که بر این سرزمین فرمانروایی کردهاند یاد شده و درونمایهٔ آن تاریخی است. نخستین پادشاه شاهنامه، کیومرث است:
نخستین خدیوی که کشور گشود | سر پادشاهان کیومرث بود |
بازپسین پادشاه شاهنامه یزدگرد سوم است که در جنگ از اعراب شکست خورد. این پنجاه پادشاه و شماری از چهرههای دیگر رخدادهای شگرف و قهرمانانه و گاهی دغلبازانه آفریدند.[۱۹]
شاهنامه داستان قهرمانان ایران باستان است و خواننده را به سدهها و هزارههای ایران باستان بازمیگرداند. فردوسی در اینباره چنین میسراید:
بناهای آباد گردد خراب | ز باران و از گردش آفتاب | |
بنا کردم از نظم کاخی بلند | که از باد و باران نیابد گزند | |
نمیرم از این پس که من زندهام | که تخم سخن را پراکندهام |
شاهنامه به سه بخش اساطیری؛ (از روزگار کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی؛ (از خیزش کاوهٔ آهنگر تا کشته شدن رستم و فرمانروایی بهمن پسر اسفندیار) و تاریخی؛ (از پادشاهی بهمن و پیدایش اسکندر تا گشودن ایران به دست اعراب) بخشبندی میشود.[۲۰]
بخش اسطورهای[ویرایش]
پیشدادیان نخستین دودمان فرمانروا در شاهنامه است. واژهٔ «پیشداد» بهمعنی «نخستین کسی که قانون آوردهاست» است. کیومرث که این دودمان فرمانروایی را بنیاد گذاشت، در شاهنامه نخستین فرمانروا و در نوشتههای اوستایی نخستین کسی بودهاست که از فرمان اهورامزدا پیروی کرده و اهورامزدا همهٔ تباران آریایی را از او آفریدهاست. اما برخی از تاریخنگاران که از نوشتههای پهلوی بهره بردهاند، کیومرث را نخستین انسان و هوشنگ را نخستین فرمانروا میدانند.[۲۱] کیومرث پسری به نام سیامک داشت که در جنگ با دیوان کشته شد و پس از مرگ کیومرث، هوشنگ (پسر سیامک) پادشاه هفت کشور شد و خون پدرش را از دیوان ستاند. او چهل سال فرمانروایی کرد و آهن و آتش را کشف کرد و جشن سده را بنیاد گذاشت و ساختن پوشاک از پوست حیوانات را به مردم آموخت.[۲۲] پس از او، طهمورث بر تخت نشست و در برانداختن دیوان رنج بسیار برد و برخی از چهارپایان را رام کرد و آیینهای نیکو آورد.[۲۳]
پس از طهمورث، فرزندش جمشید پادشاه شد و به ساختن ابزار رزم و خود و زره و آب کردن آهن پرداخت. او گوهرها را از سنگها بیرون آورد و بویهای خوش پدیدآورد و به مردم کشتیرانی و رشتن و بافتن و دوختن جامه را آموخت. مردم در روزگار او به چهار گروه آتشبانها، جنگجویان، کشاورزان و دستورزان دستهبندی میشدند. او تختی ساخت و در روز هرمزد از ماه فروردین بر آن تخت نشست و مردم آن روز را نوروز خواندند. او با این نیکیها و پرستش خدا و درستی سیصد سال فرمانروایی کرد. اما پس از چندی خودبین شد و خود را خدای جهان دانست و فر کیانی از او دور شد. سرانجام، سپاهی از ایران به سوی اعراب رفت و ضحاک را به پادشاهی ایران برگزید و او به ایران آمد و از ایرانیان و اعراب سپاهی گردآورد و بر جمشید تاخت و جمشید گریخت و صد سال پنهان شد. اما او روزی در کنار دریای چین پدیدار شد و ضحاک او را به دو نیم کرد و خواهرانش ارنواز و شهرناز را به زنی گرفت.[۲۴]
ضحاک هزار سال فرمانروایی کرد و در روزگار او آیین فرزانگان پنهان و کام دیوان آشکار شد و هر روز مغز دو مرد جوان را برای خورش به مارهای روی شانههای ضحاک میدادند، اما دو تن به نامهای ارمایل و گرمایل هر روز جان یکی از جوانها را رهایی میبخشیدند. وقتی که چهل سال از پادشاهی ضحاک ماندهبود، در شبی سه نفر را که فر کیانی داشتند، در خواب دید. خوابگزاران او را از پیدایش فریدون آگاه کردند و هنگامی که او در جستجوی فریدون بود، کاوه آهنگر بر او به پا خاست و فریدون را به پادشاهی برگزید و او را به جنگ با ضحاک برانگیخت و فریدون او را در کوه دماوند در غاری آویخت. فردوسی بارها ضحاک را اژدها یاد کردهاست:[۲۵]
فریدون چنین پاسخ آورد باز | که گر چرخ دادم دهد از فراز | |
ببرم پی اژدها را به خاک | بشویم جهان را ز ناپاک پاک | |
که گر اژدها را کنم زیر خاک | بشویم شما را سر از گرد پاک |
فریدون از نژاد جمشید و فرزند آبتین و فرانک بود. او گسترهٔ فرمانروایی خود را به سه پاره کرد و هر پاره را به یکی از پسران خود سپرد. او پادشاهی ایران به ایرج، توران به تور و شام را به سلم داد. تور و سلم، ایرج را کشتند و فریدون به دست منوچهر به خونخواهی ایرج به پا خاست.[۲۶] منوچهر نیز که نوادهٔ فریدون و پسر پشنگ بود، تور و سلم را به یاری پهلوانانی مانند نریمان و قارن کشت. پس از آن منوچهر نزد فریدون آمد و فریدون او را به پادشاهی برگزید و خود درگذشت.[۲۷]
بخش پهلوانی[ویرایش]
از سام پسر نریمان (پهلوانی سیستانی) پسری پدید آمد که به نشان موهای سپیدش او را زال نامیدند، اما سام او را نپذیرفت و او را در کوه البرز نهاد و سیمرغ او را یافت و پروراند. پس از چندی سام در خوابی پهلوانی را دید که از وجود زال در البرز کوه مژده میداد و این خواب دو بار تکرار شد؛ بنابراین سام به البرز رفت و سیمرغ، زال را به او داد. زال از جانب سام پادشاه سیستان شد و شیفتهٔ رودابه دختر مهراب کابلی شد، اما چون مهراب از نژاد ضحاک بود، زال به زناشویی با دخترش تن نمیداد تا این که موبدان به زال و منوچهر مژده دادند که از رودابه پهلوانی زاده خواهدشد؛ بنابراین زال، رودابه را به زنی گرفت و از این پیوند رستم زادهشد. زایش رستم با رنج بسیاری همراه بود و سیمرغ دستور میدهد که پهلوی رودابه را شکافته و رستم را از شکم او بیرون بیاورند. رستم دو برادر به نامهای شغاد و زواره داشت. از رستم پنج فرزند به نامهای فرامرز، سهراب، جهانگیر، بانو گشسپ و زر بانو پدید آمد. سهراب به دست پدر کشتهشد، اما از او فرزندی به نام برزو و از برزو فرزندی به نام شهریار به جای ماند. جهانگیر نیز مانند رستم جنگی با ایرانیان و پدر خود رستم و برادر خود فرامرز کرد که در پایان شناخته شد و از مرگ گریخت، اما در پایان دیوی او را از کوه پرتاب کرد و کشت.[۲۸]
پس از منوچهر، فرزندش نوذر بر تخت نشست و چون از راه پدر سرپیچی کرد، لشکریانش بر او شوریدند، اما سام دوباره او را به راه آورد. پشنگ (پادشاه وقت توران) دو فرزند خود افراسیاب و اغریرث را با بزرگان توران زمین و سپاهی بزرگ به نبرد با نوذر فرستاد. افراسیاب پس از سه جنگ نوذر را اسیر کرد و کشت و زال به جنگ افراسیاب رفت و زو را پادشاه کرد.[۲۹] زو به یاری پهلوانان ایران با افراسیاب جنگهای بسیاری کرد و چون خشکسالی و کمبود جهانیان را آزرده کردهبود، زو و افراسیاب به آشتی تن دادند و آمودریا مرز ایران و توران شد. سرانجام، زو پس از پنج سال پادشاهی در هشتاد و شش سالگی درگذشت.[۳۰]
پس از زو، گرشاسپ بر تخت نشست و نه سال پادشاهی کرد و در بازپسین سال پادشاهی او، افراسیاب به فرمان پشنگ به ایران روی آورد و گرشاسپ درگذشت و روزگار آزار و ستیز ترکان فرارسید تا زال، رستم را به جستجوی کیقباد به البرزکوه فرستاد.[۳۱] کیقباد که از نژاد فریدون بود، پادشاهی ایران را پذیرفت و دودمان کیانیان را بنیاد گذاشت. او به درخواست پهلوانان ایران به نبرد با افراسیاب شتافت و با او جنگی سخت کرد که در این جنگ رستم پهلوانیها کرد و افراسیاب که تاب ایستادگی نداشت، از پشنگ درخواست کرد که با ایرانیان آشتی کند و آمودریا مرز ایران و توران باشد. سپس کیقباد استخر را به پایتختی برگزید و شهرها و آبادیها ساخت و صد سال فرمانروایی کرد.[۳۲] پس از کیقباد، پسرش کیکاووس بر تخت نشست. او نخست آهنگ چیرگی بر مازندران کرد و پندهای زال را نپذیرفت و با گروهی از سواران و دلیران ایران به مازندران تاخت. ارژنگ (پادشاه مازندران) از دیو سپید کمک خواست و او به جادو، کیکاووس و لشکریانش را کور کرد و به بند افکند. یکی از سپاهیان کاووس که از جادو دور ماندهبود، به زال خبر رساند و او رستم را به مازندران فرستاد. رستم، دیو سپید را کشت و جگر او را بر چشم ایرانیان مالید و همه را بینا کرد. سپس کاووس به ایران بازگشت و پس از مدتی شاه بربر، مصر و هاماوران را شکست داد و سودابه (شاهزادهٔ هاماوران) را به زنی گرفت. اما شاه هاماوران با چاره اندیشیدن، کاووس و سپاهیانش را به بند افکند و وقتی این خبر فراگیر شد، ترکان و اعراب به ایران دست افکندند. سپس افراسیاب به ایران تاخت و اعراب را از ایران بیرون راند و خودش پادشاه ایران شد. پس از آن رستم به هاماوران رفت و کاووس را نجات داد و کاووس با سودابه و پهلوانان به ایران بازگشت و افراسیاب را از ایران بیرون راند. از کاووس دو پسر به نامهای سیاوش و فریبرز به جای ماند.[۳۳] سودابه (همسر کیکاووس) به سیاوش دل باخت، اما سیاوش به خواستهٔ او تن نداد و سودابه او را نزد پدرش بدنام کرد و دغلبازخواند و سیاوش برای نشان دادن بیگناهی خود، از آتش گذشت. او پس از چندی با سپاهی بزرگ به جنگ با افراسیاب رفت و افراسیاب که توان ایستایی در برابر او را نداشت، درخواست آشتی کرد و سیاوش پذیرفت. اما کیکاووس تندخو به آشتی تن نداد و سیاوش را در نامهای سرزنش کرد. سیاوش از کاووس دلگیر شد و نزد افراسیاب به توران رفت. افراسیاب و پیران ویسه او را گرامی شمردند و پیران دختر خود جریره و افراسیاب دختر خود فریگیس را به سیاوش دادند. پس از مدتی، گرسیوز که به سیاوش رشک میبرد، افراسیاب را به کشتن سیاوش برانگخیت و افراسیاب نیز سیاوش را کشت. پس از رسیدن خبر کشته شدن سیاوش به ایران، آشوب بزرگی برخاست و رستم، سودابه را برای خونخواهی سیاوش کشت و به توران تاخت و آن را ویران کرد. از سیاوش دو پسر به نامهای کیخسرو از فریگیس و فرود از جریره به جای ماند.[۳۴]
پس از کشته شدن سیاوش به فرمان افراسیاب، فریگیس پسری به نام کیخسرو به دنیا آورد. افراسیاب فرمان داد که او را نزد چوپانها به کوه بفرستند تا از نژاد خود آگاه نباشد. پیران نیز چنین کرد و کیخسرو را به چوپانها سپرد و وقتی که کیخسرو چند ساله شد، او را نزد خود آورد و افراسیاب فرمان داد که او و مادرش فریگیس به کَنگدژ بروند. سرانجام، گیو پسر گودرز به فرمان پدر آهنگِ یافتن کیخسرو در توران کرد و پس از هفت سال جستجو، او را یافت و با مادرش فریگیس به ایران آورد. پس از رسیدن کیخسرو به ایران، بر سر جانشینی کیکاووس میان او و فریبرز (پسر کاووس) ناسازگاری افتاد و بر این شد که هر کدام بتواند دژ بهمن را بگشاید، جانشین کاووس است و گشودن این دژ تنها از دست کیخسرو برآمد. پس از آن، کیخسرو به فرمان کاووس به خونخواهی پدرش سیاوش برخاست و سرانجام افراسیاب و برادرش گرسیوز را به کین پدرش کشت. پس از کشته شدن افراسیاب، کاووس پادشاهی خود را به کیخسرو داد و پس از ۱۶۰ سال پادشاهی درگذشت. سپس کیخسرو، جهن (پسر افراسیاب) را پادشاه توران کرد و خود پس از خستگی از کار جهان، لهراسپ را به جای خود به تخت نشاند و خود با توس، گودرز و فریبرز به کوهی ناپدید شد.[۳۵] لهراسپ در درگاه کیخسرو مردی گمنام و از نژاد کیقباد بود و او آتشکدهای به نام آذربرزین مهر ساخت. او دو پسر به نامهای زریر و گشتاسپ داشت که پادشاهی را به گشتاسپ سپرد و خود به آتشکدهٔ نوبهار در بلخ رفت و به ستایش خدا پرداخت و پیرو و پذیرای آیین زرتشت شد.[۳۶]
در دورهٔ پادشاهی گشتاسپ، زرتشت آیین خداپرستی آورد و گشتاسپ کیش او را پذیرفت. اما ارجاسپ (پادشاه توران) با گشتاسپ ناسازگاری داشت و میان او و گشتاسپ جنگها درگرفت تا سرانجام ارجاسپ به دست اسفندیار پسر گشتاسپ کشتهشد. اسفندیار آرزوی تخت پادشاهی داشت و چون گشتاسپ با هیچ بهانهای از رنج خواهش او آسوده نمیماند، او را برای جنگ با رستم به سیستان فرستاد و این شاهزاده به دست رستم کشتهشد. اما رستم، بهمن (پسر اسفندیار) را به خواهش اسفندیار پروراند و پس از چندی او را نزد گشتاسپ فرستاد و گشتاسپ او را جانشین خود کرد.[۳۷]
گروهی از خاورشناسان مانند یوهانس هرتل و ارنست هرتسفلد، کیانیان را هخامنشیان دانسته و کوشیدهاند که پادشاهان کیانی و هخامنشی را با یکدیگر برابر نهند. هرتل باور داشت که زرتشت در زمان پادشاهی گشتاسپ (پدر داریوش بزرگ هخامنشی) زندگی میکردهاست. او چنین پنداشتهاست که پادشاهان کیانی از کیقباد تا کیخسرو، سران تباران باختری ایران بودند و ممکن است شخصیت تاریخی داشته و یا داستانی و افسانهای بودهباشند، ولی دیگر پادشاهان کیانی، همان پادشاهان هخامنشی بودهاند. اما هرتسفلد از این نیز فراتر رفته و گفتهاست که نخستین پادشاهان کیانی، همان پادشاهان ماد بودهاند که هرودوت و کتزیاس از آنها نام بردهاند و کیخسرو نیز همان کوروش بزرگ هخامنشی است.[۳۸]
بخش تاریخی[ویرایش]
رستم، بهمن را نزد گشتاسپ فرستاد و گشتاسپ او را بر تخت نشاند و اردشیر خواند. نخستین کاری که بهمن کرد، خونخواهی از دودمان رستم بود؛ او زال را به بند کشید و فرامرز را بر دار و تیرباران کرد. پشوتن (پسر گشتاسپ) از نفرین رودابه ترسید و به بهمن گفت که زال را ببخشد و همهٔ خاندان رستم را به جای خود بفرستد و بهمن نیز چنین کرد. بهمن پسری به نام ساسان و دختری به نام همای نامور به چهرزاد داشت که بسیار زیبا بود. چنانکه فردوسی دربارهٔ زیبایی او میسراید:
پدر در پذیرفتش از نیکوی | بدان دین که خواند ورا پهلوی |
همای باردار شد و در همان حال بهمن بیمار شد و در بستر مرگ همای را به جانشینی خود برگزید. نام بهمن در اوستا نیامدهاست و این نخستین بار است که روایتهای ملی ایران از اوستا جدا و با تاریخ دودمان هخامنشیان درمیآمیزد. همای نیز سی سال فرمانروایی کرد.[۳۹] پس از همای نیز داراب به درازی دوازده سال پادشاه شد که فرزند بهمن و همای بود. از داراب دو پسر به نامهای دارا و اسکندر بر جای ماند که دارا پس از او پادشاه ایران شد. مادر اسکندر (المپیاس) دختر فیلیپ مقدونی بود و اسکندر پس از نیای مادری خود پادشاه یونان شد. این روایت دربارهٔ اسکندر را برخی از تاریخنگاران دیگر نیز آوردهاند. دارا بازپسین پادشاه کیانی بود که پس از خیزش اسکندر و سه رزم با او به کرمان گریخت و از اسکندر درخواست آشتی کرد. اما اسکندر آشتی را نپذیرفت و دارا از پادشاه هند کمک خواست، اما اسکندر به هند لشکر کشید و دارا کشته شد و اسکندر پادشاه ایران شد. دارا همان داریوش سوم هخامنشی است که در زمان او اسکندر مقدونی به ایران لشکر کشید. اسکندر در نوشتههای پهلوی برافکنندهٔ شاهنشاهان ایران و سوزانندهٔ کاخ شاهان هخامنشی است و در نوشتههای زرتشتی ملعون و نفرینشده خوانده شدهاست. اما او در شاهنامه مردی بزرگ و اصیل و از نژاد کیان است که شرفِ تبار را با دانش و داد درآمیخته و کشورگشاییهای بزرگ کردهاست.[۴۰]
شاهنامه از اشکانیان و شاهان آن به جز یاد نام و برخی دانستنیهای ناقص چیزی نگفتهاست. فردوسی دربارهٔ اشکانیان چنین گفتهاست که پس از اسکندر کسی را تاج و تخت نبود و بزرگانی از نژاد کیآرش (پسر کیقباد) هر یک بخشی از ایران را به دست گرفتند و پادشاه شدند و دویست سال همینگونه گذشت. ارشک، شاپور، گودرز، بیژن، نرسی، اورمزد بزرگ، آرش، اردوان و بهرام (معروف به اردوان بزرگ) شاهان اشکانی در شاهنامه هستند. اما وقتی که شاهان اشکانی از میان رفتند، کسی تاریخشان را بر زبان نیاورد:[۴۱]
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان | نگوید جهاندیده تاریخشان | |
از ایشان جز از نام نشنیدهام | نه در نامه خسروان دیدهام |
بنمایگان تاریخی مانند سنگنبشتههای ساسانی، نوشتههای پهلوی (پارسی میانه) و تاریخهای پارسی و عربی مانند تاریخ طبری گزارشهای گونهگونی از تبار و نژاد دودمان ساسانی به دست دادهاند. در این میان، گزارش شاهنامه از تبار ساسانیان در سنجش با دیگر بنمایگان از ناهماهنگی فراوانی برخوردار است که نمایانگر ناهماهنگی بنمایهٔ دانستههای فردوسی با تاریخنگاران سدههای نخست اسلام است.[۴۲]
شاهنامه با شکست سپاه ایران به پادشاهی یزدگرد سوم از اعراب به پایان میرسد. فردوسی دربارهٔ یورش اعراب به ایران چنین میسراید:[۴۳]
به ایرانیان زار و گریان شدم | ز ساسانیان نیز بریان شدم | |
دریغ این سر و تاج و این داد و تخت | دریغ این بزرگی و این فرّ و بخت | |
دریغ این سر و تاج و این مهر و داد | که خواهد شدن تخت شاهی به باد | |
چو با تخت منبر برابر کنند | همه نام بوبکر و عمَّر کنند | |
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر | از اختر همه تازیان راست بهر |
نفوذ در ادبیات پارسی و ادبیات جهان[ویرایش]
شاعران بسیاری پیش از فردوسی هزاران بیت شعر سرودهاند، اما هیچکدام در جایگاه فردوسی قرار نگرفتند. فردوسی را میتوان زندهگرداننده و هستیبخش زبان پارسی دانست.[۴۴] نظم شاهنامه و ناموری آن در ایران مایهٔ خیزش بزرگی در ایجاد منظومههای حماسی بزرگ گردید. شاهنامه با این که نتیجهٔ خیزش بزرگ ملی ایرانیان در زنده کردن افتخارات ملی بود، رویش تازهای در نظم داستانهای حماسی پدیدآورد و فردوسی پیشرو رویش و جنبشی شد که به یاری آن پهلوانان و بزرگان ملی ایران که از یادها رفتهبودند، یکباره به روی آمدند و نامداری شگرفی یافتند. اما فردوسی همهٔ پهلوانان ایران را زنده نکرد، زیرا نظم همهٔ داستانهای ملی چند برابر نظم شاهنامه زمان میخواست و این، در توان یک نفر نبود. برای نمونه، او به اشارههای کوتاهی از گرشاسپ، سام و فرامرز بسنده کرد و از داستان بانو گشسپ چیزی نگفت. اما سرایندگان پس از فردوسی داستان این افراد را به نظم درآوردند، به طوری که پس از یک سده[۴۵] حماسهٔ ملی ایرانیان کامل شد. این منظومههای حماسی پس از شاهنامه، به پیروی از شاهنامه نظم شدهاند و همه در بحر متقارب مثمن محذوف هستند که دلیل گزینش این وزن نیز دو چیز است: نخست نامآوری شاهنامه و باور مردمی در این که سرودههای حماسی را هیچ وزنی به جز وزن سخنان فردوسی شایسته و سزاوار نیست. دوم نیز سازش این وزن با اندیشههای حماسی و ترکیبهای پهلوانی بود. اما همهٔ این پیروان با وجود پیروی شدید از شاهنامه، هیچگاه نتوانستند به همسری با فردوسی برآیند. سازندگان این منظومهها به جز چند تن از آنها گمنام و ناشناس هستند و از آنها آگاهیای در دست نیست و بیشتر این منظومهها به خاندان گرشاسپ میپردازند.[۴۶]
شاهنامه همچنین نفوذ بسیاری در ادبیات جهان داشتهاست. آلفونس دو لامارتین (شاعر و نویسندهٔ بزرگ فرانسه) در سال ۱۸۳۵ میلادی در مجلهٔ «مدنیت» با عنوان «گروهی از بزرگان و نوابغ قدیم و جدید ...» بیان داستان رستم را به میان آورد. از میان داستانهای شاهنامه، رستم و سهراب در اروپا چندان نامداری یافت که به چند زبان بازگردانی شد و منظومههای زیبایی از آن پدید آمد.[۴۷] واسیلی آندریویچ ژوکوفسکی منظومهٔ زیبایی که در ادبیات روسی دارای جایگاه بلندی است، در داستان رستم و سهراب پدیدآورد. شاهکار دیگری که از داستان رستم و سهراب در ادبیات اروپایی نامدار شد، منظومهٔ متیو آرنولد (شاعر بزرگ انگلیسی) است. یوهان ولفگانگ گوته (شاعر استاد آلمانی) که به ادبیات پارسی مهری فراوان داشت، در پایان یکی از مجموعهٔ شعر خود به نام «دیوان شرقی از مؤلف غربی» نام فردوسی را آورده و او را با بزرگی ستودهاست. ویکتور هوگو (شاعر بزرگ فرانسه) در کتاب «شرقیات» در برخی موارد از فردوسی بهره گرفته و نام او را آوردهاست. هاینریش هاینه (شاعر مشهور آلمانی) در یکی از منظومههای خود داستان زندگی و تنگدستی فردوسی را نظم کردهاست. فرانسوا کوپه (شاعر اهل فرانسه) داستانی دربارهٔ زیارت تیمور لنگ از آرامگاه فردوسی ساختهاست که از آثار زیبا و بنام او است. شاعر دیگری به نام موریس باره نیز در یکی از آثار خود به نام «ضیافت در کشورهای خاور» نام فردوسی را آوردهاست.[۴۸]
سنجش و تفسیر شاهنامه[ویرایش]
دیدگاه انتقادی احمد شاملو و واکنشهای دیگران به آن[ویرایش]
احمد شاملو در فروردینماه ۱۳۶۹(هجری خورشیدی) در نشستهایی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا با بیان سخنانی پیرامون شاهنامه به گفتگوهای زیادی دامن زد.[۴۹][۵۰] او دربارهٔ ضحاک گفت:
«ضحاک در دورهٔ سلطنت خودش که درست وسط دورههای سلطنت جمشید و فریدون قرار داشته طبقات را در جامعه به هم ریخته بودهاست. حضرت فردوسی در بخش پادشاهی ضحاک از اقدامات اجتماعی او چیزی بر زبان نیاورده، به همین اکتفا کردهاست که او را پیشاپیش محکوم کند و در واقع بدون اینکه موضوع را بگوید و حرف دلش را بر دایره بریزد، حق ضحاک بینوا را گذاشته کف دستش دو تا مار روی شانههایش رویانده...»[۵۰]
شاملو بر این باور بود که ضحاک با رهبری تودههای مردم، بر نظام طبقاتی جمشید به پا خاسته و کاوه فردی ضدانقلابی و در برابر تودههای مردم بودهاست.[۵۰] او میگوید:
«ضحاک فردوسی درست همان گئومات غاصبی است که داریوش از بردیا ساخته بود... میبینید دوستان، که حکومت ضحاک افسانهای با بردیای تاریخی را ما به غلط و به اشتباه مظهری از حاکمیت استبدادی و خودکامگی و ظلم و جور و بیداد فردی تلقی کردهایم. به عبارت دیگر شاید تنها شخصیت باستانی خود را که کارنامهاش به شهادت کتیبه بیستون و حتی مدارکی که از خود شاهنامه استخراج میتوان کرد سرشار از اقدامات انقلابی تودهای است، بر اثر تبلیغات سوئی که فردوسی بر اساس منافع طبقاتی و معتقدات شخصی خود برای او کرده به بدترین وجهی لجنمال میکنیم و آنگاه کاوه را مظهر انقلاب تودهای به حساب میآوریم. درحالیکه کاوه در تحلیل نهایی عنصری ضد مردمی است.»[۵۰]
تنقیح بهرام بیضایی[ویرایش]
بهرام بیضایی در کتاب هزارافسان کجاست؟ این نگرش را - که با برخوانی «اژدهاک» از خودش و با نوشتار علی حصوری در روزنامه کیهان در سهشنبه ۲۱ تیرماه ۱۳۵۶ آغاز شدهبود - پذیرفتنی نمییابد و آن را دنبالهٔ دگرگشتهای افسانه این بار به شکل «اژدهای شورشی» در روزگار نو میداند.[۵۱] پی آوردِ سوّم هزارافسان کجاست؟ با نام «اژدهای شورشی» این موضوع را به تفصیل میکاود.
نگرش جلال خالقی مطلق[ویرایش]
جلال خالقی مطلق نیز در گفتگویی باور شاملو را نادرست و نشانهٔ ناآگاهیش از شاهنامه دانسته است.[۵۲]
عقیدهٔ محمود امیدسالار[ویرایش]
محمود امیدسالار نیز رأی شاملو را نادرست و غیرتخصّصی شمرده.[۵۳]
نظر فریدون جنیدی[ویرایش]
فریدون جنیدی در پاسخ به گفتههای شاملو در کنار رد آن، باور دارد که ضحاک یک شخص نیست، بلکه بیانگر دورهٔ پادشاهی بابلیان بر ایران است که هزار سال به درازا کشیدهاست.[۵۴]
ویرایشها و پژوهشها در شاهنامه[ویرایش]
پس از تلاش حمدالله مستوفی در ویرایش شاهنامه در سدهٔ هشتم و شاهنامهٔ بایسنقری در سدهٔ نهم هجری، نخستین ویرایش شاهنامه در کلکته انجام گرفت که بار نخست خُرد بود و در ۱۸۱۱ میلادی (به دست ماثیو لمسدن (en)) و بار دوم یکپارچه و همهجانبه در ۱۸۲۹ میلادی (به ویرایش ترنر ماکان انگلیسی) چاپ شد. از ویرایشگران دیگر شاهنامه میتوان از ژول مول فرانسوی، یوهان فولرس (de) و ساموئل لاندوئر (en) هلندی، یوگنی برتلس روس، نام برد. از ویراستاران ایرانی شاهنامه میتوان عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، جلال خالقی مطلق، فریدون جنیدی و مصطفی جیحونی را نام برد.
از آن میان، جلال خالقی مطلق، بازنگرانهترین پیرایش شاهنامه را همراه با پژوهشها و یادداشتهای فراوان پدیدآوردهاست و به گفتهٔ برخی بهترین ویرایش از شاهنامه است. شاهنامهٔ ویراستهٔ جلال خالقی مطلق در ۸ جلد زیر نظر احسان یارشاطر در نیویورک به چاپ رسیدهاست. ویراست دوم پیرایش خالقی مطلق در دو جلد در انتشارات سخن به سال ۱۳۹۳ به چاپ رسیدهاست.[۵۵]
از سدهٔ نوزدهم میلادی به این سو پژوهشهای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه انجام گرفتهاست. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقیزاده، هانری ماسه، فریتز ولف، ملکالشعرا بهار، محمد قزوینی، مجتبی مینوی، محمدامین ریاحی، محمدعلی اسلامی ندوشن و شاهرخ مسکوب از شناختهشدهترین پژوهشگران دربارهٔ فردوسی و شاهنامه هستند.[۵۶]
بازگردانی شاهنامه به زبانهای دیگر[ویرایش]
شاهنامهٔ فردوسی بزرگترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفتهاست و مهمترین دلیل آن بازگردانیهای گوناگون آن و پژوهشهای گسترده و همهجانبه دربارهٔ آن در زبانهای خارجی است. نخستین بار بنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی بازگردانی کرد.[۵۷] این بازگردانی از روی نخستین شاهنامه که در سال ۳۸۴ تمام شدهبود، انجام شد و در زبان عربی الشاهنامه نامگذاری شد. قانصوه غوری از سلطانهای مملوکی مصر که اهل ادبیات و شعر نیز بود؛ امر کرد که شاهنامهٔ فردوسی را از فارسی به ترکی ترجمه کنند.[۵۸] علی افندی در سال ۹۱۶ هجری قمری شاهنامه را بدون کاستی به شعر ترکی درآورد.[۵۹] سرافیون ساباشویلی (ادیب معروف گرجستان) شاهنامه را به نثر و نظم به گرجی درآورد. او نتوانست بازگردانی کامل شاهنامه را انجام دهد، اما اثر او پس از مرگش به دست برخی از مترجمان گمنام کامل شد.[۶۰]
نخستین شخص اروپایی که از فردوسی و شاهنامه سخن گفت، سر ویلیام جونز انگلیسی بود که در کتاب خود موسوم به شرح ادبیات آسیایی، پارههایی از شاهنامه را در سال ۱۷۷۴ میلادی بازگردانی کرد، اما چون او چندان از زندگی فردوسی آگاهی نداشت، شاهنامه را اثر چند تن از شاعران دانست. پس از او، لومسدن انگلیسی بود برگردان خوبی از شاهنامه انجام داد که تنها یک بخش از آن منتشر شد.[۶۱] پس از او نیز مهمترین بازگردان کامل شاهنامه تا مرگ رستم توسط گورس آلمانی در سال ۱۸۲۰ میلادی انجام گرفت و توجه همگان را به شاهنامه جلب کرد. در سال ۱۸۷۳، فریدریش روکرت (خاورشناس و شاعر آلمانی) داستان رستم و سهراب را به نظم آلمانی درآورد و این بازگردانی موجب نامداری فراوان شاهنامه در ادبیات اروپایی شد.[۶۲]
از سال ۱۸۳۸ تا ۱۸۷۸، یکی از مهمترین بازگردانهای شاهنامه به زبان فرانسوی توسط ژول مل انجام گرفت.[۶۳] از بازگردانهای دیگر شاهنامه میتوان بازگردان منظوم پیتزی به زبان ایتالیایی نام برد. ژو کوسکی نیز داستان رستم و سهراب را به نظم روسی درآورد.[۶۴] باید یاد شود که شاهنامه به همهٔ زبانهای زندهٔ جهان امروز بازگردانی شدهاست.[۲] همچنین آثاری از شاهنامه به زبانهای ارمنی، گجراتی، دانمارکی، مجاری، سوئدی، لهستانی و هندی بر جای ماندهاست.[۶۵] دکتر صالح محمد زیری وزیر پیشین وزارت صحت عامه افغانستان و یکی از شخصیتهای سیاسی چهار دهه تاریخ این کشور، شاهنامه را با عنوان «د فردوسی شهنامه» به نثر شیوای پشتو برگرداند. بازگردان پشتو در هجده ماه به پایان رسید و در سال ۱۳۹۳ خورشیدی (۲۰۱۴) نخستین چاپ آن در ۶۳۳ صفحه روانهٔ بازار شد. بازگردان پشتو در آغاز کتاب، جستار گستردهای دارد در پیرامون سرزمین پهناور شاهنامه از قاف تا سیستان، از زابل تا سمنگان و از اندراب تا گرزوان و به دنبالش اشاره میکند به دو دلیلی که چرا شاهنامه در سرزمینهای بیشتر پشتوننشین درست جا نیفتادهاست.[۶۶]
همچنین شماری از بازگردانیهای شاهنامه عبارتند از:[۶۷]
- بازگردانی هاگمان به زبان لاتین در سال ۱۸۰۱
- بازگردانی استفان وستون به زبان انگلیسی در سال ۱۸۱۵
- بازگردانی هلن زیمرن به زبان انگلیسی در سال ۱۸۲۲
- بازگردانی تولو رابرستن به زبان انگلیسی در سال ۱۸۳۱
- بازگردانی هالیستن به زبان لاتین در سال ۱۸۳۹
- بازگردانی فن استار کنفلس به زبان آلمانی در سال ۱۸۴۰
- بازگردانی مودی به زبان گجراتی که به سال ۱۸۹۷ الی ۱۹۰۴ در بمبئی به چاپ رسید.
- بازگردانی ژرژ وارنر و ادموند وارنر به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۵
- بازگردانی بگستون به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷
- بازگردانی راجرز به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷
- بازگردانی ویلیام استیگند به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷
- بازگردانی تیریاکیان از داستان اردشیر بابکان به زبان ارمنی که در سال ۱۹۰۹ در نیویورک به چاپ رسید.
- بازگردانی والاس گاندی به زبان انگلیسی در سال ۱۹۱۲
- بازگردانی اسیگمن به زبان آلمانی در سال ۱۹۱۹
- بازگردانی ژرژ لچینسکی به زبان آلمانی در سال ۱۹۲۰
- بازگردانی ورنر یانسن به زبان آلمانی در سال ۱۹۲۲
- بازگردانی رادو آنتال به زبان مجاری در سال ۱۹۳۱
- بازگردانی آرتور کریستنسن به زبان دانمارکی در سال ۱۹۳۱
- بازگردانی آکسل اریک هرملین به زبان سوئدی در سال ۱۹۳۱
- بازگردانی ژوزف اوربلی به زبان روسی در سال ۱۹۳۴
واژگان عربی در شاهنامه[ویرایش]
فردوسی هنگامی شاهنامه را به نظم کشید که زبان پارسی دستخوش آشفتگی بود و او با سرودن شاهنامه از آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد. زبان زندهٔ روزگار او پارسی سره نبود بلکه پارسی دری بود و اگر میخواست تنها از پارسی سره که بسیاری از واژگان آن رهاشده و مرده بود، بهرهگیرد، شاهنامه همچون بسیاری از آثار ادبی سدههای پیشین از بین میرفت. با این که شاهنامه، برگردانی از چند نثر کهن همچون شاهنامهٔ ابومنصوری است، فردوسی در زمانهای مناسب از واژگان دخیل عربی بهره میگرفت تا مردم ایران سخنان او را به آسانی بخوانند و بفهمند. بیت یکی مانده به پایان داستان رستم و اشکبوس چنین است:
قضا گفت گیر و قدر گفت ده | فلک گفت احسن ملک گفت زه |
در این بیت پنج واژهٔ عربی (قضا، قدر، فلک، احسن، ملک) هست. شمار واژگان عربی شاهنامه ۸۶۵ است که چندی از آنها عبارتند از: شمع، صدف، طلسم، طول، عجم، عاشق، عکس، غول، فدا، قیمت، کعبه، لیکن، مدح، مقدس، نحس، نشاط، وحشی، هندسه، یتیم، یقین.[۶۸]
هزارهٔ شاهنامه در یونسکو[ویرایش]
۲۵ اسفند ۱۳۸۸ هزارمین سالگرد پایان سرایش شاهنامه است. هزارهٔ شاهنامه در فهرست رویدادهای فرهنگی، هنری و علمی در سالهای ۲۰۱۰–۲۰۱۱ میلادی به پیشنهاد بنیاد فردوسی از سوی ایران در یونسکو به ثبت جهانی رسیدهاست. به همین روی برای گرامیداشت این رویداد در کشورهای گوناگون برنامههای دامنهداری برپا شد. جشن جهانی هزارهٔ شاهنامه با حضور نمایندگان ۱۹۲ کشور عضو یونسکو در ۳۱ مارس ۲۰۱۰ (۱۱ فروردین ۱۳۸۹) در شهر پاریس، فرانسه (مقر یونسکو) به کوشش بنیاد فردوسی برگزار شد.[۶۹]
همچنین با همکاری انجمن دوستی ایران و آلمان و بنیاد فردوسی ایران، آیین بزرگداشت پایان هزارهٔ شاهنامه در برلین، آلمان در ۲۸ مهٔ ۲۰۱۰ (۷ خرداد ۱۳۸۹) برگزار شد.[۷۰] بهانهٔ برگزاری این بزرگداشت، ثبت هزارهٔ شاهنامه در یونسکو بود. در این برنامه سخنرانان و پژوهشگران از زاویههای گوناگون به ارزشهای تاریخی و ادبی شاهنامه، اثرگذاری آن در فرهنگ ایرانی، چگونگی بازتاب آن در هنر و ادبیات اروپایی و زندگی فردوسی پرداختند. این آیین در تالار کنسرت هاوس برلین در ژاندارمارن مارک برگزار شد.[۷۱]
در بخش نخست، پس از شناساندن فعالیتهای انجمن دوستی ایران و آلمان و بنیاد فردوسی از سوی محمدحسین توسیوند (از پایهگذاران دو انجمن)، بخشی از سخنرانیها به زبان آلمانی و بخشی به زبان پارسی انجام شد. در این بخش افرادی همچون ناصر کنعانی (استاد پیشین دانشگاه برلین)، بیژن غیبی (پژوهشگر تاریخ و ایرانشناس ساکن آلمان)، اسدالله حبیب (استاد پیشین دانشگاه در افغانستان)، فریدون جنیدی (بنیانگذار و مسئول بنیاد نیشابور و عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی) و روشن رحمان (استاد دانشگاه زبان و ادب پارسی در تاجیکستان) سخنرانی کردند. بازپسین سخنران این آیین نیز اولریش مارزولف (استاد دانشگاه گوتینگن و اسلامشناس آلمانی) بود. در بخش دوم هم مرجان صادقی از ایران به نقالی و شاهنامهخوانی پرداخت و گروه موسیقی محلی بانو به سرپرستی مریم آخوندی هنرنمایی کرد.[۷۱]
نسخههای دستنویس شاهنامه[ویرایش]
نسخههای دستنویس شاهنامه بسیار است، از تاریخدار گرفته تا نسخههای بیتاریخ. شمار نسخههای تاریخدار تا سدهٔ دوازدهم و شناسانده در فهرستها نزدیک به سیصد نسخه است. به همین شمار هم نسخههایی است که تاریخ ندارد. برخی از مهمترین نسخههای شاهنامه عبارتند از:
- نسخهٔ فلورانس
کهنترین دستنویس شناختهشده از شاهنامه مربوط به دویست سال پس از سرایش این اثر است و به سال ۶۱۴ هجری (۱۲۱۷ میلادی) بازمیگردد و در کتابخانهٔ ملی فلورانس (Biblioteca Nazionale) نگهداری میشود. این نسخه در سال ۱۹۷۷ توسط Angelo Piemontese (انجلو پیهمونتزه) در طی فعالیتهای پژوهشی و بایگانی کتابهای دستنویس زبان پارسی در کتابخانههای ایتالیا شناسایی شد.[۷۲] این جلد که ۲۵۶ صفحه دارد، به خط نسخ نوشته شده اما بیش از ۷۰۰ حاشیهنویسی آن به خط کوفی است. اندازههای آن ۴۸x۳۲ سانتیمتر است. این نسخه در فروردین ۱۳۹۳ (آوریل ۲۰۱۴) پس از سالها تلاش پژوهشگران ایتالیایی دیجیتالی شد و به صورت برخط (آنلاین) در اختیار دوستداران قرار گرفت.[۷۳]
- نسخهٔ موزهٔ بریتانیا
این نسخه در سال ۶۷۵ قمری (۱۲۷۶–۱۲۷۷ میلادی) نوشته شدهاست و در موزه بریتانیا نگهداری میشود.[۷۴]
- نسخهٔ کتابخانهٔ موزهٔ ملی قاهره
به تاریخ ۷۴۱ هجری و نیز نسخهٔ ۷۹۶ هجری که این دو دستنویس معتبر و کامل و تاریخدار میباشند.[۷۵]
- نویافتهترین نسخهٔ پیداشده در کتابخانهٔ اورینتال (Bibliothèque Orientale) دانشگاه سنت جوزف (Saint-Joseph University) بیروت
به دست آقای دکتر مصطفی موسوی – استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران- پیدا شدهاست. تاریخ نگارش این نسخه ۱۲۵۰–۱۳۵۰ میلادی گمان میرود. این نسخه در چهار ستون و دو روی برگ نوشته شدهاست و دارای ۹۹۲ صفحه (۴۹۶ برگ) است و عموماً در هر صفحه ۲۵ خط نوشته شدهاست. این دستنوشته نگارهدار نیست.
- نسخهٔ فرهنگستان شماره ۱ علوم شوروی
در سال ۸۴۹ هجری نوشتهشده و با متن نسخهٔ لنینگراد همخوانی و هماهنگی دارد.[۷۶]
- نسخهٔ فرهنگستان شماره ۲ علوم شوروی
بیتاریخ است، اما به گمان در سال ۸۵۰ هجری نوشتهشدهاست و در بسیاری موارد با نسخهٔ اول فرهنگستان همخوان و برابر است.[۷۶]
- برگردان عربی شاهنامه
به دست بنداری در سالهای ۶۲۰–۶۲۱ نوشتهشدهاست و اهمیت آن در این است که وی نسخهای در دسترس داشته که باید آن را کهنترین شاهنامهٔ جهان به شمار آورد.[۷۶]
- برخی از نسخههای موجود در هند
- نسخهٔ خدابخش (۷۸۹ هجری، ۱۳۸۷ میلادی) نستعلیق، ابن یحیی، ۷۶۸ صفحه، ۲۱ سطر، اندازه ۲۵٫۵x۱۶٫۵
- نسخهٔ شورای هند (۸۲۹ هجری، ۱۴۲۶ میلادی) نستعلیق، ۱۴۳۲ صفحه، ۱۹ سطر، اندازه ۲۱٫۵x۳۲
- نسخهٔ موزهٔ ملی(۸۳۱ هجری، ۱۴۲۷ میلادی) نستعلیق، ابن محمود المحمود، ۱۱۷۰ صفحه (چهار ستون)، اندازه ۲۲x۳۲
- نسخهٔ رامپور (۸۴۰ هجری) نستعلیق، محمد بن محمد یوسف التشتری، ۱۰۷۸ صفحه
- نسخهٔ ایوانف (۸۸۲ هجری، ۱۴۷۷ میلادی) نستعلیق شکسته، بدهن بن قوام الدین بن کمال الدین یوسف علم دار، ۱۲۵۸ صفحه، ۲۱ سطر (چهر ستون)، اندازه ۲۴x۳۱
- نسخهٔ دانشگاه علیگره (۸۹۴ هجری، ۱۴۸۸ میلادی) نستعلیق، ۱۶۰۶ صفحه، ۲۷ سطر، اندازه ۱۲x۱۲٫۹
- نسخهٔ خدابخش (۹۴۲ هجری، ۱۵۲۷ میلادی) نستعلیق، مرشد الکاتب الشیرازی، ۱۲۲۴ صفحه، ۲۵ سطر، اندازه ۲۵x۳۴
- نسخهٔ حمیدیه (۹۶۲ هجری، ۱۵۵۴ میلادی)
- نسخهٔ بارت اتهاس (۹۷۵ هجری، ۱۵۶۷ میلادی)
- نسخهٔ سالارجنگ (۹۷۷ هجری، ۱۵۶۹ میلادی)
نسخههای دستنویس نگارهدار شاهنامه[ویرایش]
- دورهٔ سلجوقی
شاهنامهٔ کاما یکی از کهنترین نسخههای شاهنامه است که تاکنون شناسایی شدهاست. نخستین بار این کتاب به دست مهدی غروی در نوشتاری در سال ۱۳۵۲ در مجله هنر و مردم شناسانده شد. به نظر کارشناسان این شاهنامه مربوط به دورهٔ سلجوقی است. این شاهنامه در مؤسسهٔ کاما در شهر بمبئی نگهداری میشدهاست که اکنون به فردی ناشناس فروختهشده و دیگر در دست آن مؤسسه نیست. اندازههای این کتاب ۲۳x۲۹ سانتیمتر است. شمار همهٔ برگهای آن ۳۰۹ و شمار نگارههایش ۴۵ است.[۷۷]
- دورهٔ ایلخانی
یکی از مهمترین شاهنامههای نگارهدار مکتب تبریز دورهٔ نخست در دورهٔ ایلخانی، شاهنامهٔ دموت است که به نام کسی که آن را در آغاز سدهٔ بیستم در دست گرفت، شناخته میشود. دلالی به نام Georges Demotte که نتوانستهبود اثر را با بهای درخور به فروش برساند، برگهای کتاب را از هم جدا کرد و دست به فروش جداگانهٔ برگها زد. این نسخه مربوط به دورهٔ ایلخانی است و بیشتر پژوهندگان هنر ایران دربارهٔ آغاز نگارش آن در سال ۷۳۰ هجری همرای هستند، اما برای سال پایان کار باورهای گوناگونی هست و سالهای ۷۳۶، ۷۴۰، ۷۵۰ و ۷۷۵ را یاد کردهاند.[۷۸]
- دورهٔ اینجویان
هنرمندان مکتب شیراز در دورهٔ نخست در سدهٔ هشتم هجری، با نگهداشتن سنت نگارگری ایرانی، توجه ویژهای به شاهنامه نشان دادند. پژوهشگران، بین سالهای ۷۳۰ تا ۷۵۱ هجری، از حدود هشت نسخهٔ نگارهدار شاهنامه یاد میکنند که در شیراز نگارگری شدهاند که برخی از آنها به سبب اندازههای کوچک به شاهنامههای کوچک معروف هستند؛ کهنترین نسخهٔ نگارهدار از مجموعهٔ شاهنامههای کوچک با ۹۲ نگاره، مربوط به سال ۷۳۱ هجری است که در موزهٔ توپقاپوسرای ترکیه نگهداری میشود. نگارش نسخهٔ دیگر در سال ۷۳۳ هجری پایان یافتهاست و در کتابخانهٔ ملی روسیه در سنپترزبورگ (لنینگراد) نگهداری میشود. این نسخه ۴۹ نگاره دارد. نسخهٔ دیگر این مجموعه که به شاهنامه قوامالدین حسن وزیر نیز شناخته میشود، به تاریخ ۷۴۱ هجری به دست حسن بن محمد الموصلی خوشنویسی شدهاست و دربردارندهٔ ۱۴۰ نگاره است. نگارش چهارمین شاهنامه با ۱۰۸ نگاره در سال ۷۵۳ هجری به پایان رسیدهاست.[۷۹]
- دورهٔ تیموری
نخستین شاهنامه نگارهدار مهم در دورهٔ تیموری، شاهنامه ابراهیم سلطان است که در سال ۸۳۷ هجری نگارش شدهاست. شاهنامهٔ ابراهیم سلطان که اکنون در کتابخانهٔ بادلیان آکسفورد نگهداری میشود و دربردارندهٔ ۴۷ نگاره است، دستاورد همین رویکرد وی است. نگارش این شاهنامه، با نازککاری و زیبا است و نگارههای آن گرچه به پای شاهنامهٔ بایسنقری نمیرسد، سیر دگرگونی و بالندگی نگارگری مکتب شیراز را در دورهٔ دوم به خوبی نشان میدهد.[۸۰] این شاهنامه دارای ۴۸۶ و ۹۳۶ صفحه در اندازههای ۲۸/۸x۱۹/۸ سانتیمتر است و دارای ۱۷۶ نگاره است.[۸۱]
-
- نسخهٔ بایسنقری
دومین شاهنامهٔ نگارهدار بااهمیت در دورهٔ تیموری، شاهنامهٔ بایسنقری است. این نسخه در کاخ موزه گلستان نگهداری میشود. تاریخ نگارش آن به ۸۳۳ هجری بازمیگردد و مربوط به مکتب هرات است. این اثر در دورهٔ بایسنقر یکی از نوادگان تیمور و با پشتیبانی او آفریده شدهاست. خوشنویس اثر ملاجعفر تبریزی بایسنقری و هنرمندان آن ملاعلی و امیر خلیل هستند. نسخه دارای ۷۰۰ برگ است که در هر صفحه ۳۱ خط نگاشته شدهاست. حاوی ۲۲ نقاشی و ۵۸هزار بیت است.[۸۲]
سومین نسخهٔ نگارهدار دورهٔ تیموری که در مکتب هرات نگارش شدهاست، شاهنامه محمد جوکی است. این شاهنامه به فرمان محمد جوکی، فرزند شاهرخ تیموری و در حدود ۸۴۴ هجری آفریده شدهاست. این شاهنامه دارای ۵۳۶ برگ و ۱۰۷۲ صفحه و در اندازههای ۲۲/۶x۳۳/۸ سانتیمتر است. این نسخه دارای ۳۱ نگاره است.[۸۳]
- دورهٔ صفوی
-
- نسخهٔ تهماسبی
این دستنویس در اندازههای ۴۷x۳۲ سانتیمتر و دربردارندهٔ ۷۵۹ برگ و ۲۵۸ نگاره است. ۱۱۸ نگارهٔ آن در ایران و دیگر نگارهها در موزههای جهان نگهداری میشود. شاهنامهٔ تهماسبی یکی از شناختهشدهترین نسخههای شاهنامه است و در دوران شاه تهماسب صفوی نوشته شدهاست. این نسخه در سال ۱۵۷۶ میلادی به عنوان هدیه به سلطان سلیم دوم داده شدهاست. این نسخه در مکتب تبریز دوم و در سی سال آفریده شدهاست. خوشنویسان و نگارگران بسیاری در آفرینش این اثر دست داشتهاند (مانند میرمصور، سلطان محمد، دوست محمد، میرزا علی، میرسیدعلی، مظفرعلی، عبدالصمد و...). این دستنوشته در سال ۱۹۵۹ به دست شخصی به نام ادموند رُتشیلد (Edmond de Rothschild) به فردی به نام آرتور هاتون (Arthur Houghton) فروخته شد. شوربختانه هاتون برای فروش تکبرگهای این اثر دستنوشته، آن را تکهتکه کرد. برخی از این برگها در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری میشود(New York's Metropolitan Museum of Art).[۸۴] در سال ۱۹۷۶ هاتون پیشنهاد فروش برگهای باقیمانده را به محمدرضا شاه به قیمت ۲۰میلیون دلار داد. پیشنهادی که رد شد. در نوامبر سال ۱۹۷۶، او ۷ برگ از این اثر را در حراج کریستی به فروش گذاشت. در سال ۱۹۸۸ حراجی ۱۴ برگ دیگر فروختهشد. در سال ۲۰۰۶ یک برگ از آن در حراجی ساتبی به موزهٔ آقاخان در ژنو به قیمت ۹۰۴۰۰۰ یورو فروختهشد. ۱۱۸ برگ بهجایمانده در دست هاتون پس از مرگش نیز به حراج گذاشتهشد تا سرانجام دولت جمهوری اسلامی ایران با یک نقاشی اثر ویلم دکونینگ (Lady No. 3 by Willem De Kooning) آن را دادوستد کرد.[۸۵]
-
- نسخهٔ آستان قدس
این نسخه دارای ۵۱ مجلس نگارهٔ ظریف و زیبا به الوان و زر و دارای چهار سرلوح و کتیبه مذهب (طلاکاری شده) و منقش در آغاز و میان هر جلد است. تاریخ نگارش آن ۱۰۶۷ هجری است. بین صفحههای آغازین، طلااندازی، تمام برگها جدولبندی به زر تحریردار و لاجورد، و کمندکشی به سیاهی تحریردار است. این نسخه به خط نستعلیق چهارستونهٔ ۲۵ سطری خوشنویسی شدهاست. شمار برگهها ۵۶۰ برگ در اندازه ۳۷x۲۲ سانتیمتر و دارای پوشش مقوایی با عطف و گوشهٔ تیماج است. این نسخه در گنجینهٔ مخطوطات کتابخانهٔ مرکزی آستان قدس رضوی نگهداری میشود.[۸۶]
برگزیدهٔ ابیات شاهنامه[ویرایش]
برگزیدهٔ ابیات شاهنامه نامی فراگیر برای کتابهایی است که بخشهایی از شاهنامه فردوسی را دربرمیگیرند و در درازنای دورانهای گوناگون گردآوری و یا چاپ گردیدهاند.
چرایی برگزیدهنگاری از شاهنامه[ویرایش]
دکتر کتایون مزداپور در پیشگفتاری که بر برگزیدهٔ شاهنامهٔ فردوسی (به گزینش دکتر احمدعلی رجایی بخارایی) نگاشتهاست مینویسد:
«حجم سنگین شاهنامه، مانع بزرگ بازخوانی و آشنایی نزدیک با آن، بویژه در روزگار ما، مردم شتابزده را از اختشدن با مجموع حوادث و روند کلی و پیوستاری داستانهای خود بازمیدارد، و موجب بوده است که تهیهکردن گزیدهای از شاهنامه از عهدی نزدیک به زمان فردوسی آغاز شود.»∗
برگزیدههای مشهور[ویرایش]
- برگزیدههای پارینه∗
- برگزیدهای گمشده از مسعود سعد سلمان که گزینشی بودهاست از بیتهای حکمتآمیز شاهنامه که به احتمال، متعلق به قرن ششم است.
- برگزیدهٔ شاهجهانی
- برگزیدههای نوین
- دو برگزیده از محمد علی فروغی با نامهای خلاصهٔ شاهنامه و منتخب شاهنامه∗
- سپاسی، محمود. مجموعه ابیات برگزیده از نُه جلد شاهنامهٔ فردوسی، تهران، ۱۳۴۷.
- حبیب یغمایی. فردوسی در شاهنامه، تهران، انتشارات یغما، ۱۳۵۳.
- این کتاب به گردآوری و گزیدهنگاری بیتهایی از شاهنامه پرداختهاست که در آنها فردوسی به طور شخصی در بیان و خطاب مستقیم و بیرون از داستان به خواننده، حضور مییابد.
- نخبهای از شاهنامه (گزیدهٔ اشعار داستانی شاهنامه) و داستانهای ایرانیان از مجتبی مینوی∗
- رجایی، بخارایی، احمدعلی. برگزیدهٔ شاهنامهٔ فردوسی، به کوشش کتایون مزداپور، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم ۱۳۸۱.
کتابهای نوشتهشده بر پایهٔ شاهنامه[ویرایش]
- از رنگ گل تا رنج خار (شکلشناسی داستانهای شاهنامه) نوشتهٔ قدمعلی سرامی
- هزارافسان کجاست؟، نوشته بهرام بیضایی
- پارسیان و من (در سه جلد: کاخ اژدها، راز کوه پرنده، رستاخیز فرامیرسد) نوشتهٔ آرمان آرین
- نامهٔ باستان (در ۹ جلد) نوشتهٔ جلالالدین کزازی
- تصحیح شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق و با همکاری محمود امیدسالار و ابوالفضل خطیبی
- تصحیح جلد هفتم نسخهٔ فلورانس شاهنامه به کوشش عزیزالله جوینی
- ویرایش شاهنامه به کوشش فریدون جنیدی (دورهٔ شش جلدی)
آمار بیانگر آن است که شمار رجوع و بهره از شاهنامه فردوسی در ایران بالاست. بر اساس آمار، شاهنامهٔ فردوسی در سال ۱۳۹۳ بیش از ۵۰ بار در کشور چاپ و ۱۴۰ بار نیز بازنویسی شدهاست. در این سال ۴۰هزار نسخه از متن شاهنامه در کتابهای گوناگون استفاده شدهاست. این بدان معنی است که روزی ۱۲۰۰ نسخه به نام فردوسی رقم خوردهاست.[۸۷]
ویرایشهای منثور[ویرایش]
دوازده تن از نویسندگان و پژوهشگران، مانند دکتر جلال خالقی، محمدعلی اسلامی ندوشن، دکتر منصور رستگار فسایی، بهرام گرگین، محبوبه کاشانی، میرجلالالدین کزازی، فریدون جنیدی و دیگران داستانهای شاهنامه را به نثر آوردهاند.[۸۸]
فیلمهای ساختهشده بر پایهٔ شاهنامه[ویرایش]
در سال ۱۳۱۳ خورشیدی، عبدالحسین سپنتا دست به کار ساخت فیلم «فردوسی» برای نمایش در جشن هزارهٔ فردوسی در توس شد.[۸۹] در سال ۱۳۳۶، مهدی رئیس فیروز فیلم «رستم و سهراب» را کارگردانی کرد.[۹۰] همچنین در زمینهٔ شاهنامه، فیلمهای «بیژن و منیژه» به کارگردانی منوچهر زمانی در سال ۱۳۳۷، «سیاوش در تخت جمشید» به کارگردانی فریدون رهنما در سال ۱۳۴۶، «مردان سحر» به کارگردانی اسماعیل نوریعلاء در سال ۱۳۵۰، «شاهزادهٔ ایرانی» به کارگردانی محمد نوریزاد در سال ۱۳۸۴[۹۱] و مجموعه انیمیشن سه قسمتی «افسانه ماردوش» به کارگردانی حسین مرادیزاده در سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۴ ساخته شدهاست.[۹۲]
بوریس کیمیاگرف (کارگردان یهودیتبار تاجیک و زادهٔ سمرقند) که به فردوسی مهری بسیار داشت، پرهزینهترین فیلمهای تاریخ سینمای تاجیکستان («پرچم کاوهٔ آهنگر» در سال ۱۹۶۱،[۹۳] «داستان رستم» و «رستم و سهراب» در سال ۱۹۷۱ و «داستان سیاوش» در سال ۱۹۷۶) را ساخت.[۹۴] همچنین ویشرام بدکار (en) فیلم «رستم و سهراب» را در سال ۱۹۶۳ ساختهاست.[۹۵]
پژوهشکدههای شاهنامه[ویرایش]
بنیاد شاهنامه فردوسی، مؤسسه تحقیقاتی وابسته به وزارت فرهنگ و هنر، در سال ۱۳۵۰ با هدف پیشبرد پژوهشهای دربارهٔ شاهنامه فردوسی، و تصحیح و انتشار متن انتقادی شاهنامه بنیانگذاری شد. سرپرستی علمی بنیاد از ابتدای بنیان با مجتبی مینوی و از سال ۱۳۵۵ با محمدامین ریاحی بود. کوششهای این بنیاد شامل گردآوری نسخههای شاهنامه و بنمایگان پژوهشی دربارهٔ شاهنامه از سراسر جهان، و ارزیابی آنها به منظور تصحیح متن شاهنامه، و برابر نهادن نسخهها و تهیه متن تصحیحشده از بخشهای مختلف شاهنامه توسط پژوهشگران بنیاد بود. از برجستهترین پژوهشگران بنیاد شاهنامه، جلال خالقی مطلق و احمد تفضلی بودند. بنیاد شاهنامه پس از انقلاب ۱۳۵۷ از ادامه کار بازماند.
دومین پژوهشکده شاهنامه در خرداد ۱۳۹۳ (ژوئن ۲۰۱۴) در کالج پمبروکِ دانشگاه کمبریج گشایش یافت. مرکز شاهنامه دانشگاه کمبریج دارای آرشیو بزرگی از نگارههای نسخههای خطی شاهنامه مربوط به سدههای گوناگون است. مدیریت این مرکز در حال حاضر با فیروزه عبدلاوا، استاد و پژوهشگر تاریخ و هنر ایران در این دانشگاه است. دانشگاه کمبریج توانست با کمک مالی بیتا دریاباری (سرمایهدار و خیّر ایرانی-آمریکایی) مرکز شاهنامهپژوهی را در بخش ایرانشناسی این دانشگاه تأسیس کند. این مرکز در آغاز با کمک مالی ۲میلیون دلاری به پروژهٔ شاهنامهٔ دانشگاه کمبریج که در سال ۱۹۹۹ به کوشش چارلز ملویل پدید آمدهبود، آغاز به کار کرد. کالج پمبروک که پیشینهای ششصد ساله دارد یکی از ۳۱ کالج دانشگاه کمبریج است که کارنامهٔ برجستهای در ایرانشناسی دارد.[۹۶]
جستارهای وابسته[ویرایش]
یادداشتها[ویرایش]
- ↑ بود بیت شش بار بیور هزار/ سخنهای شایسته و غمگسار
پانویس[ویرایش]
- ↑ «FERDOWSI, ABU'L-QĀSEM» (انگلیسی). دانشنامه ایرانیکا، ۶ بهمن ۱۳۹۰. بازبینیشده در ۲۵ شهریور ۱۳۹۴.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ دهخدا، «فردوسی».
- ↑ فردوسی، شاهنامه، ۴۸۸.
- ↑ نولدکه، حماسهٔ ملی ایران، ۸۲–۸۳.
- ↑ شاپور شهبازی، علیرضا. «هدف فردوسی» (PDF). حافظ (تهران)، ش. ۲۷ (فروردین ۱۳۸۵): ۳۴–۳۷. doi:doi.
- ↑ انجوی شیرازی، فردوسینامه، ۳۲.
- ↑ فردوسی، شاهنامه، ۲۵۹.
- ↑ بنداری، الشاهنامه، ۲۷۶.
- ↑ ریاحی، سرچشمههای فردوسیشناسی، ۱۹۶.
- ↑ علوی توسی، معجم شاهنامه، ۲.
- ↑ فردوسی، شاهنامه، ۱۰.
- ↑ آیدنلو، سجاد. «مردم کدام فردوسی و شاهنامه را میپسندیدند؟». پژوهشهای زبان و ادب فارسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، ش. ۴ (زمستان ۱۳۸۸): ۵۹–۷۸.
- ↑ مستوفی، ظفرنامه، شانزده.
- ↑ فردوسی، شاهنامه، ۹۳.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۰۴.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۰۵.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۰۶.
- ↑ جنیدی، نامهٔ پهلوانی، ۱۷۲.
- ↑ نولدکه، حماسهٔ ملی ایران، ۱۲۴–۱۲۸.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۰۶–۲۱۴.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۳۹۶–۴۰۱.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۱۱–۴۱۲.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۱۸.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۲۴–۴۲۵.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۵۱–۴۵۲.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۶۲.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۷۴–۴۷۵.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۵۵۴–۵۵۵.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۷۸.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۸۰.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۸۲.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۹۵–۴۹۶.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۵۰۰–۵۰۱.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۵۱۱.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۵۱۵–۵۱۶.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۵۲۴–۵۲۵.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۵۲۸.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۴۸۴–۴۸۵.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۵۳۸–۵۴۲.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۵۴۴–۵۴۷.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۵۴۹.
- ↑ ایمانپور، محمدتقی. «تبار ساسانیان در شاهنامهٔ فردوسی». همایش آغاز هزارهٔ دوم فردوسی، اردیبهشت ۱۳۹۰.
- ↑ فردوسی، شاهنامه، ۴۱۳–۴۲۱.
- ↑ «سخن سردبیر: فردوسی، احیاگر زبان فارسی». کتاب ماه ادبیات، ش. ۶۱ (اردیبهشت ۱۳۹۱).
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۲۷.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۲۸.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۲۵.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۲۶.
- ↑ «احمد شاملو - جلسه پرسش و پاسخ با دانشجویان دانشگاه برکلی - ۱۹۹۰». یوتیوب، فروردین ۱۳۶۹. بازبینیشده در ۲۵ شهریور ۱۳۹۴.
- ↑ ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ ۵۰٫۲ ۵۰٫۳ «حقیقت چقدر آسیبپذیر است/ سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه برکلی آمریکا». پایگاه اینترنتی فرهنگ ایرانی، فروردین ۱۳۶۹. بازبینیشده در ۲۵ شهریور ۱۳۹۴.
- ↑ بیضایی، هزارافسان کجاست؟، ۳۲۱.
- ↑ «انتقاد جلال خالقی مطلق از دیدگاههای شاملو دربارهٔ فردوسی». پایگاه اینترنتی شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی، ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۸. بازبینیشده در ۲۷ شهریور ۱۳۹۴.
- ↑ آشفته بازارِ ادبیاتِ فارسی: نگاهی به عقاید احمد شاملو دربارهی شاهنامه و شخصیتهای اسطورهای
- ↑ «گزارش ایلنا از بازخوانی تصویر ضحاک ماردوش؛ دیوی که واقعاً دیو نبود!». خبرگزاری ایلنا، ۲۵ خرداد ۱۳۸۹. بازبینیشده در ۲۷ شهریور ۱۳۹۴.
- ↑ «گفتوگو با دکتر جلال خالقی مطلق به مناسبت انتشار پیرایش جدید شاهنامه/ دلایل قلّت اعتبار شاهنامهٔ چاپ مسکو». مرکز پژوهشی میراث مکتوب، ۲۷ بهمن ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ محقق، هزارهٔ فردوسی: مجموعه مقالات دانشمندان ایران و ایرانشناسان جهانی.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۱۵.
- ↑ فروخ، تاریخ الأدب العربی، ۹۲۴.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۱۶.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۱۷.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۱۷.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۱۸.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۱۹.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۲۰.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۲۵.
- ↑ «نخستین برگردان شاهنامه فردوسی به زبان پشتو». پایگاه خبری بیبیسی فارسی، ۱ اردیبهشت ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۲۱.
- ↑ جمالزاده، سیدمحمدعلی. «کلمات عربی در شاهنامه فردوسی (صورت ۸۶۵ کلمه (لغت) عربی که در شاهنامه آمده است)». وحید، ش. ۳۲ (مرداد ۱۳۴۵): ۶۷۵–۶۸۲.
- ↑ «ثبت هزارهٔ پایان سرایش شاهنامه در سازمان یونسکو» (انگلیسی). یونسکو. بازبینیشده در ۲۹ شهریور ۱۳۹۴.
- ↑ «دستاوردهای جشن هزاره «شاهنامه» در مقر یونسکو». پایگاه اینترنتی ایرانبوم، ۹ خرداد ۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ ۷۱٫۰ ۷۱٫۱ «بزرگداشت پایان هزاره شاهنامه در برلین». پایگاه خبری بیبیسی فارسی، ۱۹ خرداد ۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ جوینی، شاهنامه از دستنویس موزهٔ فلورانس، یازده.
- ↑ «قدیمیترین نسخه خطی شاهنامه در ایتالیا دیجیتالی شد». پایگاه خبری تحلیلی انتخاب، ۲۹ فروردین ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ جوینی، شاهنامه از دستنویس موزهٔ فلورانس، پانزده.
- ↑ جوینی، شاهنامه از دستنویس موزهٔ فلورانس، یازده.
- ↑ ۷۶٫۰ ۷۶٫۱ ۷۶٫۲ جوینی، شاهنامه از دستنویس موزهٔ فلورانس، شانزده.
- ↑ شریفزاده، تاریخ نگارگری در ایران، ۷۷.
- ↑ پاکباز، نقاشی ایران، از دیرباز تا امروز، ۶۰.
- ↑ آدامووا، نگارههای شاهنامه، ۵۴.
- ↑ آژند، یعقوب. «شاهنامهنگاری در مکتب شیراز». فرهنگ مردم، ش. ۲۴–۲۵ (۷).
- ↑ متقالچی، محمود. «شاهنامه دستنویس ابراهیم سلطان». بخارا، ش. ۷۵ (فروردین - تیر): ۱۴۷–۱۵۲.
- ↑ پاکباز، دانشنامهٔ هنر، ۳۲۹.
- ↑ متقالچی، محمود. «شاهنامه فردوسی، نسخهٔ دستنویس محمد جوکی». بخارا، ش. ۸۸–۸۹ (خرداد - شهریور): ۱۹۷–۲۰۶.
- ↑ پاکباز، دانشنامهٔ هنر، ۳۲۸–۳۲۹.
- ↑ دانشور، باغی میان دو خیابان: چهار هزار و یک روز از زندگی کامران دیبا در گفتوگو با رضا دانشور، ۲۰.
- ↑ «نگهداری دستنویس کممانند از شاهنامه فردوسی در کتابخانه آستان قدس رضوی». خبرگزاری تسنیم، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۳ دی ۱۳۹۴.
- ↑ «شاهنامهٔ فردوسی سال گذشته ۱۴۰ بار بازنویسی شد/ خیام سرشناسترین شاعر ایرانی در جهان». پایگاه اینترنتی خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ «نخستین برگردان شاهنامه فردوسی به زبان پشتو». پایگاه خبری بیبیسی فارسی، ۱ اردیبهشت ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ «چهره به چهره با پسر ۷۸ ساله کارگردان نخستین فیلم ناطق ایران». پایگاه اینترنتی همشهری آنلاین، ۳ خرداد ۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ «رستم و سهراب». بانک جامع اطلاعات سینمای ایران/ سوره سینما. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ «فردوسی و سینما/ تصویر خاموش افسانهها». پایگاه اینترنتی جامجم آنلاین، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۸. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ «سهگانه «افسانه ماردوش» از شبکه پویا بازبخش میشود». بازبینیشده در ۱۷ نوامبر ۲۰۱۴.
- ↑ «شاهنامه؛ شکوه شاعرانه شرق/ تجلیل از «فردوسی» در تنهاترین سخنرانی فرهنگی «استالین»!». پایگاه خبری هنری، ۱۱ مرداد ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ «Boris Kimyagarov in IMDB» (انگلیسی). IMDB. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ «Rustom Sohrab (1963)» (انگلیسی). IMDB. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ↑ «افتتاح مرکز شاهنامه در دانشگاه کمبریج بریتانیا». پایگاه خبری بیبیسی فارسی، ۱۳ خرداد ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۲ دی ۱۳۹۴.
- ^ مینوی، مجتبی. فردوسی و شعر او، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار ملی (۵۶)، ۱۳۴۶.
- ^ رجایی بخارایی، احمدعلی. برگزیدهٔ شاهنامهٔ فردوسی، به کوشش کتایون مزداپور، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم ۱۳۸۱، ISBN 964-426-177-1
بنمایه[ویرایش]
- دانشور، رضا. باغی میان دو خیابان: چهار هزار و یک روز از زندگی کامران دیبا در گفتوگو با رضا دانشور. فرانسه: البرز، ۲۰۱۰. شابک ISBN ۹۷۸-۲-۳۵۹۹۷-۰۰۱-۲.
- شریفزاده، سیدعبدالمجید. تاریخ نگارگری در ایران. تهران: انتشارات حوزهٔ هنری، ۱۳۷۵.
- صفا، ذبیحالله. حماسهسرایی در ایران. تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳.
- نولدکه، تئودور. حماسهٔ ملی ایران. ترجمهٔ بزرگ علوی. تهران: نگاه، ۱۳۷۹. شابک ISBN ۹۶۴-۶۷۳۶-۷۹-۳.
- پاکباز، رویین. دانشنامهٔ هنر. تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۸۶. شابک ISBN ۹۶۴-۵۵۴۵-۴۱-۲.
- ریاحی، محمدامین. سرچشمههای فردوسیشناسی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۲. شابک ISBN ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۶-۲۰۱-۲.
- بنداری، فتح بن علی. عبدالوهاب عزّام. الشاهنامه. سعاد الصباح.
- فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه. تهران: طلایه، ۱۳۸۴.
- فردوسی، ابوالقاسم. جلال خالقی مطلق. شاهنامه. ج. هشتم. نیویورک: بنیاد میراث ایران، ۱۳۸۶.
- فردوسی، ابوالقاسم. مصطفی جیحونی. شاهنامه. ج. صفر. اصفهان: شاهنامهپژوهی، ۱۳۷۹.
- جوینی، عزیزالله. شاهنامه از دستنویس موزهٔ فلورانس. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۵.
- مستوفی، حمدالله. مهدی مداینی. ظفرنامه. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۰.
- انجوی شیرازی، سیدابوالقاسم. فردوسینامه. ج. ۱. تهران: علمی، ۱۳۶۹.
- علوی توسی، محمد بن رضا. حسین خدیو جم. معجم شاهنامه. بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳.
- جنیدی، فریدون. نامهٔ پهلوانی. تهران: بلخ (وابسته به بنیاد نیشابور)، ۱۳۶۰.
- پاکباز، رویین. نقاشی ایران، از دیرباز تا امروز. تهران: زرین و سیمین، ۱۳۸۴. شابک ISBN ۹۶۴-۹۲۱۱۳-۳-۰.
- آدامووا، ا.ت. و ل.ت. گیوزالیان. نگارههای شاهنامه. ترجمهٔ زهره فیضی. تهران: فرهنگستان هنر، ۱۳۸۳. شابک ISBN ۹۶۴-۴۲۲-۶۲۹-۱.
- بیضایی، بهرام. هزارافسان کجاست؟. تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۹۱.
- محقق، مهدی. هزارهٔ فردوسی: مجموعه مقالات دانشمندان ایران و ایرانشناسان جهانی. تهران: انجمن ترویج زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۹.
- فروخ، عمر. تاریخ الأدب العربی. ج. سوم. بیروت: دارالعلم للملایین، ۱۹۸۴.
- Khaleghi-Motlagh, jalal. “FERDOWSI, ABU'L-QĀSEM i. Life”. In Encyclopædia Iranica. 1999. Retrieved 26 January 2012.
پیوند به بیرون[ویرایش]
- خوانش شاهنامهٔ فردوسی با صدای استاد میرجلالالدین کزازی
- شاهنامه به صورت آنلاین و کامل در وب، وبگاه گنجور
- هفت تصویر از شاهنامهٔ پنهان مانده متعلق به ۱۶۴۰ میلادی
- پویانمایی ضحاک ماردوش ( باشگاه شاهنامه پژوهان )
- افسانه ماردوش (باشگاه شاهنامه پژوهان )
- مستندی درباره فردوسی (باشگاه شاهنامه پژوهان )
- چرا فردوسی و شاهنامه او در جهان بی همتاست ؟ (مرتضی ثاقب فر)
- در ستایش فردوسی
- خرد در شاهنامه
|
|
|
|